Document Type : Research Paper
Author
Associate Professor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Islamshahr Branch, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
تعریض (innuendo) کلمهای است عربی از مصدر باب تفعیل به معنی: «سخن سربستهگفتن... به کنایه سخنگفتن. خلاف تصریح» (دهخدا، 1373: 5960) در لغت به معنی گوشهزدن است (انوشه، 1381: 374). تعریض آن است که موصوف سخن نیامده باشد (همان: 1165) و بنا به قولی: «تعریض از عرض به ضمّ عین به معنی جانب است؛ یعنی؛ اشاره کردن به جانبی و اراده نمودن جانب دیگر. به عبارت اخری تعریض گوشه زدن است» (رجائی، 1359: 331).
علمای بلاغت از گذشتههای دور هر یک نگاه متفاوتی نسبت به تعریض داشتهاند. گاهی تعریض را در گذشته با کنایه یکی میدانستند. سکاکی تعریض را بهعنوان آرایهای از توابعِ کنایه مورد بررسی قرار داده و برای نخستینبار تعریض را در کنار دیگر اقسام چهارگانۀ کنایه یعنی، تلویح، رمز، ایما و اشاره قرار داده است (سکاکی، 1982: 170). ابنرشیق قیروانی (م 456 ه. ق) و زمخشری (م 538 ه.ق) بینکنایه و تعریض تفاوت قائل شده و آنها را از هم جدا دانستهاند. زمخشری در مقایسه بین کنایه و تعریض گفته است: «تعریض آن است که چیزی را ذکر کنیم و منظورمان چیزی باشد که بدان تصریح نکردهایم؛ درحالیکه کنایه یادکردن چیزی به غیر لفظ موضوع له میباشد» (سیوطی، 1363: 159). «بعضی تعریض را با کنایه یکی دانستهاند و این سهو و اشتباه است و بلکه غلط، زیرا کنایه در اصل وضع، اینطور نیست که تکلم کنند به شیء و اراده نمایند غیر او» (نجفقلی میرزا، 1362: 185). طبرسی نیز میگوید: «تعریض عبارت است از اینکه دلالت بر معنایی در سخن درج شود، بدون آنکه بهصراحت ذکر گردد؛ مانند اینکه به کسی گفته شود؛ چقدر بخل زشت است و مقصود گوینده تعریض به بخیل بودن مخاطب باشد؛ اما کنایه آن است که از ذکر لفظ یکچیز اعراض شود و بهجای آن لفظی ذکر گردد که بر آن معنا دلالت کند» (طبرسی، 1406 ق: 338). پس از مطالعاتی که درخصوص کنایه و تعریض در تفسیر آیات قرآنی انجام گرفت، مشخص شد که بین کنایه و تعریض تفاوت اساسی وجود دارد.
در تعریض «گاهی کنایهای که مقصود از آن صفت یا نسبت است متوجه موصوفی میباشد که در کلام مذکور نیست» (رجایی، 1359: 330) این کنایه را «به هنگام سخن باکسی بر زبانآورند و آنچه را که نمیخواهند آشکارا و پوست بازکرده با او در میان نهند، بدین شیوه خردسنج و نکتهدان، در پرده با او بگویند» (داد، 1390: 143). اینگونه کنایه بیشتر در سرزنش، ریشخند و پند به کار میرود (انوشه: 1381، 1165). «در تعریض کلام به معنی مجازی بهکار نمیرود، بلکه از معنی کلی آن مقصود گوینده درک میشود. بدین معنی که گوینده بهجای بیان مستقیم منظور خود را با کلماتی دیگر، میفهماند» (میرصادقی، 1388: 94).
اگر بپذیریم که صراحت لهجه در نثر به اعتبار آن میافزاید باید گفت تعریض به ارزش هنری شعر میافزاید؛ «ادبیات بویژه شعر، شیوۀ غیرمستقیم بیان و اندیشه است، گریز از منطق عادی گفتار است و ازاینروی در گزارش لحظهها و اندیشهها مردانِ هنری، از صورتهای گوناگون خیال و شیوۀ ادای معانی به طریق غیرمستقیم استفاده میکنند» (شفیعی کدکنی، 1366: 139). بر همین مبنا، در معنیگردانیهای تعریض، نقش لحن و تکیه را هنگام قرائت نباید از نظر دور داشت، چراکه این لحنها خود تعریض ایجاد میکند و اشعاری که در انتقال مفهوم، پوشیدگی و رمز و ایمای بیشتری دارند، تأثیر بیشتری بر مخاطب خواهند داشت و شاید بتوان بخشی از رمز ماندگاری شعر حافظ را در این موضوع جستوجو کرد.
از بین اشعار شاعران ایران، شعر حافظ دارای چنان ابهام و ایهامهایی استکه همچنان در هر دورهای دقیقههای ناگشوده در شعر او دیده میشود و این امر که ناشی از جادوی سخن این شاعر است، باعث جاذبه در شعرش شده است. یکی از این دقایق، تعریض در کلام او است و آن را میتوان یکی از جنبههای ظریف و لطیف در شعر حافظ محسوب کرد. نگارندۀ این مقاله بر آن است تا با تکیه بر شعر حافظ، مقاصد و دلایل زیبایی شناسانه و اغراض آن را که در توسعۀ زیباییهای زبانی تأثیرگذارند، بررسی و تحلیل کند. لحن عنادی و استهزاآمیز و تعریضهای پیاپی حافظ چنان در شعرش سایه افکنده است که بدون در نظر گرفتن این تعریضها، بسیاری از معانی اشعار او قابلدرک نیست. این تعریضها «غالباً مفهوم کلمات و اصطلاحات را معکوس میسازد» (مرتضوی، 1388: 427). علاوه بر عناصر بلاغی، ملاحظه فضای سیاسی و پسزمینههای فرهنگی اجتماعی باعث شده، جملات خبری و پرسشی، اغراض و مقاصد تعریضی و مجازی با خود همراه داشته باشند و خوشهای از کلمات، کلمه یا کلمات دیگری را با خود بیاورد و معنا و مفهوم دیگری را تداعی کند.
1. پیشینۀ تعریض
برای نخستین بار ابن رشیق قیروانی (م 456 ه.ق) در خصوص تفاوت بین کنایه و تعریض سخن گفته و بین آنها فرق نهاده است (تفتازانی، 1407: 516). ابن اثیر نیز کنایه را وضعی جامع بین معنای حقیقی و مجازی میداند و تعریض را لفظی که بر معنایی دلالت میکند که حقیقی باشد نه مجازی (سیوطی، 1363: 159)، پس از آن بلاغتدانانی همچون سکاکی، جاحظ، ابن قتیبه، ابوهلال عسکری و دیگران به شرح و تعریف تعریض پرداختهاند. بعضی نیز تعریض را مترادف با کنایه آوردهاند و بحث کنایه را «باب الکنایه و التعریض» گفتهاند (ابوهلال عسکری، 1989: 407) و (رادویانی، 1362: 99) بعداً زمخشری با ارائۀ تعاریفی متفاوت برای کنایه و تعریض نمونههای مختلف و متعدد از تعریضهای قرآنی را بیان کرده است.
«از نظر زمخشری آیاتی که به دنبال سبب خاص و در مقام مذمّت یا توبیخ فرد یا افرادی خاص نازل شده، اما بهجای ذکر نام آنها صفات آنها را یاد کرده است، همگی از قبیل تعریض به آن افراد به شمار میروند» (سیوطی، 1363: 159). سُبکی (م 756 ه.ق) باب جدیدی درخصوص تعریض و کنایه باز کرد و گفت: «تعریض بر دو قسم است ـ یک قسم آن است که جملۀ تعریضی در معنای حقیقی خودش استعمال شده و به معنای دیگری تعریض داشته باشد، مانند جملۀ «انّما یتذکّر اولوالالباب» یعنی؛ فقط خردمندان پند میگیرند و این تعریض است به مخاطب که او از خردمندان نیست و قسم دوم آن است که معنای حقیقی جمله مقصود نیست و فقط معنای تعریضی آن مقصود گوینده است» (سیوطی، 1363: 221). دیگر بلاغتدانان همین روش را دنبال کردند.
صنعت تعریض نزد شاعران و ادیبان دارای سابقة طولانی است؛ در بیهقی آمده است: با وزیران در این باب سخن گفته آید هم به تعریض (بیهقی، 1363: 685). در قصصالانبیا است که: «خبر مگر خویش میداد بر تعریض و ایشان نمیدانستند» (دهخدا، 1373: 5960). وقتی شخصی به خاقانی گفت که عنصری شاعر بسیار توانایی بود، خاقانی آن را تعریض به خود پنداشت و در قصیدهای سرود:
به تعریض گفتی که خاقانیا |
|
چه خوش داشت نظم روان عنصری |
(خاقانی، 1368: 926)
نظامی هم در داستان لیلی و مجنون وقتی از ژاژخایی حاسدان سخن میگوید به تعریض میگوید آنان هر چه دارند از من دارند:
این بینمکان که نان خورانند |
|
در سایۀ من جهان خورانند |
(نظامی، 1374: 23)
سپس به تعریض زدن آنها به خودش اشاره میکند و میگوید که این حسودان ژاژخایی میکنند:
حاسد ز قبول این روائـــــــــی |
|
دور از من و تو به ژاژخایی |
(نظامی، 1374: 23)
مردم ایران در مقابل تعریض حساس بودهاند. گاهی جملهای تعریضی باعث عکسالعمل مخاطب و ستیزهجویی و عناد و گاه باعث ارشاد کسی شده است؛ در تاریخ سیستان آمده است که: «سلطان محمود غزنوی گفت همه شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست. بوالقاسم گفت زندگانی خداوند دراز باد ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد، اما این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید! این بگفت و زمین بوسه کرد و برفت. ملکمحمود وزیر را گفت این مردک مرا به تعریض دروغزن خواند» (تاریخ سیستان، 1391: 244).
در مورد سعدی آمده است: «وقتی خبیثی پراکنده گوی به سعدی میگوید که حماسهسرایی به دیگران ختم شده است سعدی آن را تعریض به خود تلقی کرده و باب پنجم بوستان را به حماسه اختصاص میدهد و به قول خود به جنگ فردوسی میرود»:
شبی زیت فکرت همیسوختـــــم |
|
چـــــــراغ بلاغت میافروختم |
(سعدی، 1363: 279)
امروزه در آثاری چون معالم البلاغۀ محمد خلیل رجائی و صناعات ادبی همایی و دیگر آثار بلاغی این مضمون به شکلهای متفاوت بیان شده است. بعضی معاصران نیز این باب را جدا از انواع کنایه (رمز، تلویح و ایما) ذکر کردهاند (شمیسا، 1379: 243) و بعضی دیگر آن را از اقسام کنایه دانستهاند (کزازی، 1368: 166 و رجایی، 1359: 330).
2. بحث و بررسی
مقصود ما از تعریض در این مقاله «سخنی است که به مناسبت موقعیت، معنا و مفهوم دیگری غیر از ظاهر کلام از آن به دست میآید. مثلاً به کسی که پیش از رسیدن به نتیجة نهایی فعالیت خود، سعی در نشان دادن آن دارد، میگویند «جوجهها را آخر پاییز میشمارند» (میرصادقی، 1388: 94)؛ یعنی از فحوای آن، معنی دیگری که از سیاق عبارت و قرینه معلوم میشود، استنباط میشود.
گاهی ممکن است جملهای که برای کسی حکم نصیحت و ارشاد را داشته باشد برای شنونده جنبة تعریض داشته باشد. مثلاً اگر نزد کسی که از کمک به ما مضایقه کرده بگوییم: دوست آن باشد که گیرد دست دوست/ در پریشانحالی و درماندگی. او این بیت را تعریض به خود تلقی میکند؛ یعنی تو در وقت پریشانحالی دست مرا نگرفتی و به یاریام نشتافتی.
از مجموع نظریات و تفاوتهای کنایه و تعریض که در زیر آمده، میتوان به مستقل بودن تعریض و مفهوم دقیق آن پی برد:
- تعریض ممکن است جنبة خصوصی داشته باشد و بین دو نفر ردوبدل شود.
- فهم تعریض گاهی مشکل است و با کنایه که نوعی از حقیقت است، متفاوت خواهد بود. ازاینرو، لازم است مخاطب با زمینة آن آشنا باشد.
- زمان و مکان (حال و مقام) در مفهوم تعریض مهم است. گاهی یک جمله که ممکن است برای کسی جنبة تعریضی داشته باشد برای کسی دیگر یا در زمان دیگر، جنبة تعریضی نداشته باشد، اما کنایه در همة موقعیتها و حال و مقام یک مفهوم دارد.
- تعریض به برداشت مخاطب همبستگی دارد.؛ گاهی گوینده بدون قصد تعریض سخنی میگوید و ممکن است مخاطب آن را سخن تعریض بفهمد، اما در کنایه این ابهام از طرف مخاطب پیش نمیآید.
- در تعریض گاهی عکس اعمال یا صفات کسی را ذکر میکنیم و گویی میخواهیم او را به سخره بگیریم. مثلاً دربارة ظالمی بگوییم چقدر عادل است درحالیکه در کنایه اینگونه نیست.
- تعریض معمولاً جملهای است اخباری که «مکنیعنه آن هشدار به کسی یا نکوهش یا تنبیه و یا سخره کردن باشد و ازاینروی مخاطب را آزرده میکند. در عرف میگویند فلانی به فلانی گوشه زد» (شمیسا، 1372: 243).
- در کنایه ذکر جمله یا عبارت ظاهری (مکنیعنه) معنا و مقصود دیگری میدهد چه برای تعریف و تمجید یا هر معنای دیگر، اما در تعریض بیشتر معنای ظاهری تمسخر و خوارداشت و تنبیه و نکوهش یا سخره کردن مخاطب است. مثلاً اگر بگوییم: «به زیر پای خود التفات کنید» و مقصود آن باشد که بندهنوازی کنید، کنایه است، اما اگر مقصود آن باشد که چه خبر است اینقدر قیافه میگیرید و خودتان را بزرگ میپندارید،
تعریض است.
- در تعریض معمولاً کلمات و اصطلاحات مفهوم معکوس دارد. حافظ در روش تعریضگویی خود در برابر دروغگویی و تزویر زاهدان و صوفیان ریاکار که اصطلاحات و مفاهیم عالیة اخلاقی را در راه اغراض فاسد خود بهکار میبرند (بهعنوان عکسالعمل و عناد) مخالف آن مصطلحات را در شعر خود استعمال کرده است درحالیکه معمولاً در کنایه اینگونه نیست. مثلاً وقتی ظاهرپرستان از تقوا و تسبیح و سجاده سخن به میان میآورند او از شراب و فساد و رندی حکایت میکند. وقتی آنان دم از خداپرستی میزنند او دم از بت و بتپرستی میزند.
- دلالت کنایه بر معنی مقصود از طریق مجاز است. برخلاف تعریض که از طریق قرینه و اشاره دلالت دارد (طبانه بدوی، 1962: 255).
با توجه به موارد مطرح شده در یک جمعبندی کلی باید گفت: تعریض صنعتی است که در قالب کلمه و یا عبارتی به رمز و پوشیده ادای معنی کرده و بهوسیلۀ آن به کسی گوشه میزنیم و مقصود خود را برای استهزاء، طنز، تهدید، تنبیه، اندرز و...به دیگران و یا تفاخر و تعظیم و تشویق خود بیان میکنیم. با این آرایه، قصد گوینده از معنی پوشیده درک میشود. اگرچه ممکن است در این گوشه زدن گاهی شنونده، قصد گوینده را درنیابد و فقط اهل سخن آن را دریابند.
3. دلایل زیباییشناسانة تعریض در شعر حافظ
اگر بپذیریم حافظ شاعری استکه هماهنگی و تناسب لفظ و معنا را یکجا در ساختار شعر خود حفظ کرده و رساترین و زیباترین ترکیبها و عناصر زبانی را در شعر خود اعجاز گونه درهمتنیده است باید قول مالارمه یکی از شاعران سمبولیسم فرانسه را بپذیریم که میگوید: «اگر همان چیزی را به همان نام که هست یعنی به نام اصلی خودش بنامیم سهچهارم لذت و زیبایی بیان را از بین بردهایم؛ زیراکوششی که ذهن برای ایجاد معانی و ارتباط اجزای سازندة خیال دارد، بدینگونه از میان میرود و آن لذت که حاصل جستجو است بهصورت ناچیز درمیآید» (شفیعی کدکنی، 1366: 139).
بررسی شگردهای بلاغی سبک حافظ میتواند به شناخت دقیقتر از شعر او بینجامد. انتخاب واژگان و ترکیب و تلفیق آنان در محور جانشینی (syntagmatic axis) و محور همنشینی (paradigmatic axis) در شعر او تناسب معنایی و لفظیِ دلنشینی ایجاد کرده و با استفاده از تعریض و همراهی عناصر بلاغی و به کارداشت مراعات نظیر و ایهام تناسب و... به زیبایی هنری شعر او افزوده است.
بهطورکلی تناسب یا هارمونی کلام حاصل از ارتباط اجزای کلام در دو محور همنشینی (محور افقی کلام) و جانشینی (محور عمودی کلام) ایجاد میشود که حافظ توانسته با استفاده از تناسب، مراعات نظیر، ایهام و ایهام تناسب، انسجام لفظی و معنایی عجیبی ایجاد کند. ضمن آنکه در بخشهایی از شعر حافظ بلاغت به مخاطب محول میشود تا بهگونهای با متن گفتوگو و شعر را تفسیر کند تا بهمقتضای حال مخاطب باشد. از میان شگردهای هنری آنچه بیشتر مورد استفاده بوده تعریض است که بیشتر با تمرکز بر محور جانشینی در شعر او نمود یافته است. در مثالهای زیر، تعریض در قالب جملهها را با ذکر نمونههایی از شعر حافظ ببینیم:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت |
|
که گناه دگران پرتو نخواهند نوشت |
(حافظ، 1362: 172)
زاهد پاکیزهسرشت «استعاره تهکمیه» (ریشخند)؛ زاهد همچون محتسب و واعظ از کلمات نادوست داشتنی در اصول اخلاقی حافظ است و با او سرستیز دارد، چراکه او خردهگیر، ظاهرپرست، عیبجو و ریاکاراست. تو در مصراع دوم بافت کلام را برای زاهد محاورهای کرده و بر زیبایی بیت افزوده. تعریض حافظ به زاهد که او را نه «پاکیزهسرشت» بلکه در محور جانشینی «پستفطرت» میداند، مشخص میشود. ضمن اینکه مصراع دوم تلمیحی به آیة «لاتزر وازرةُ وزر اُخری» دارد، به تعریض اینکه گناه رندان گردن خودشان! شما ناراحت گناه آنان نباشید!
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب |
|
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند |
(همان: 374)
ویژگیهای سبکی حافظ باعث درهم تنیدگی و استحکام و چندلایگی در بافت کلام او شده است. بهرهگیری از آرایههایی چون تلمیح و استعاره و تشبیه، ما را بهسوی معانی مجتمع و گاه متفاوت سوق میدهد. در رابطۀ همنشینی کلماتی چون گشودن، نقاب، سر زلف، قلم و شانه زدن در کنار هم به پیوستگی و تناسب اجزای کلام میتوان پی برد. قلم ایهام تناسب دارد به قلم آرایشی و قلم نوشتن. در بیت شکلهای خیال شاعر بهصورت استعاره به صحنه آمدهاند. به همین شکل خیال «نقاب از رخ گشودن» به معنی مجازی، بیان توضیح اندیشه و «سر زلف سخن را به قلم شانه زدن» به معنی نوشتن با مجاز به همانندی آمده و شاعر با استفاده از شکل خیال تعریضی درهمتنیده که تنها من اینکارهام! و از خود تمجید میکند.
سمند دولت اگرچند سر کشیده رود |
|
ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید |
(همان: 488)
حافظ با «سمند دولت» با شکل خیالی سمندی سرکش ساخته و سمند سرکش بهجای دولت نشسته است و این ما را رهنمون میکند که هر آنکس که بر زین اسب سرکش بنشیند به جان میکوشد تا خود را پشت زین نگه دارد و حافظ طرح تعریض دارد که شما همراهان خیلی به دستگاه و جاه و مکنت چسبیدهاید و به کسی نمیاندیشید! در مصراع دوم شاعر حسنطلبی آورده و همزمان تعریض دومی است که دولتمردان آنچه بهزور از دیگران گرفتهاند به دیگران میبخشند!
ساقی چو شاه نوش کند بادۀ صبوح |
|
گو جام زر به حافظ شبزندهدار بخش |
(همان: 556)
ساقی، بادة صبوح و جام، تناسب دارند. حسن طلب در بیت آمده و شاعر از شاه جام زرین میخواهد علاوه بر تعریض به نیازمندی و نداشتن وضع مالی مناسب، تعریضهای نهفته دیگر آن که از نشانههای غایب که میتوانند در بافت کلام جانشین شوند، میتوان دریافت که شاه بادهخوار است! دوم پادشاه کشور اسلام در جام زرین شراب میخورد! سوم، این حافظ است که مشغول شبزندهداری و عبادت است نه دیگران!
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد |
|
ایبسا خرقه که مستوجب آتش باشد |
(همان: 326)
بین نقد، بیغش، صوفی و خرقه، «تناسب» برقرار شده است. صوفی و صافی هم «جناس شبه اشتقاق» دارند و به زیبایی بیت افزوده. شاعر با نقد و صافی بیغش (خالص) و آتش، تناسب ایجاد کرده و صافی بیغش «ایهام تناسب» دارد در تناسب با پول نقد و شراب صافی و بیغش. چنانچه این همنشینی حاصل نمیشد از بار زیبایی بیت کاسته میشد. در ضمن «ذمّ موجه» نیز هست، یعنی دارایی صوفی فقط شراب صاف نیست. علاوه بر این، خرقۀ شایستة سوزاندن (ریایی) هم دارد. بار اصلی بیت در محور جانشینی با تعریض به دست میآید که صوفی هم شرابخوار است و هم ریاکار و لباس ریایی و لایق سوختن دارد!
به آبدیده بشوییم خرقهها از می |
|
که موسم ورع و روزگار پرهیز است |
(همان: 101)
بیت با همنشینی آب و شستن، ورع و پرهیز، موسم و روزگار زیبایی تناسب ایجاد کرده است. در زبان حافظ گاه خوشههای تداعیگر کلمات دیگر را به خاطر میآورد. دستیابی به این مفاهیم به نوع خوانش و دقت مخاطب بستگی دارد. در این بیت ورع و پرهیز با خرقه تناسب دارد، ولی شاعر به تعریض به ورع و پرهیز را جانشین ریاکاری کرده است؛ یعنی بیا تا با اشک ریاکارانه که خریدار دارد و موسم آن است خرقة آلودهمان را شستوشو کنیم. تعریض به اینکه روزگار با ریاکاری و تزویر همراه است!
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامی است |
|
که زیر سلسله رفتن طریق عیاری است |
(همان: 150)
حافظ، زلف را با سلسله همنشین کرده درحالیکه اگر زلف را در بیت به دام و شب تشبیه کرده بود ضمن از بین رفتن زیبایی، ایهام تناسب به وجود نمیآمد. در ساختار زبان حافظ اجزای آن طبق قاعده و اصول خاصی بههمپیوستهاند چنانکه هریک از آن قواعد همنشینی تغییر کند بقیه اجزا تحت تأثیر قرار میگیرد. حسن تعلیل در بیت که به این دلیل من در خیال زلف تو هستم که عیارم قابلتوجه است. کل بیت تعریض به این مفهوم که من عیّارم و اگر خیال زلف تو رادارم به خاطر عیّاری من است!
ثواب روزه و حج قبول آنکس برد |
|
که خاک میکدۀ عشق را زیارت کرد |
(همان: 272)
در رابطۀ مجاورت روزه و حج با میکده تقابل و تضاد ایجادشده است. زیارت میکده متناقض نما و پارادوکس است. وقتی زیارت میکده عشق موجب قبول شدن روزه و حج باشد شاعر با توالد ضدین حیرت آفرینی کرده و تعریضی ساخته که من که خاک میکده عشق را زیارت کردهام زیارتم قبول است!
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد |
|
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند |
(همان: 392)
گاهی تعریض با مثل و تمثیل همراه شده و معنی آن برای تأکید و تصدیق سخن است. در بیت تشبیه زاهد به دیو و حافظ به قرآنخوان است. مصراع دوم تمثیل، تضمین شعر سعدی است و تعریض است که زاهد، دیوِگریزان از قرآن است!
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت |
|
که پیر بادهفروشش به جرعهای نخرید |
(همان: 644)
نشانههای حاضر در زنجیرۀ کلامی بیت همچون مرقع رنگین، پیر، بادهفروش و جرعه با رابطة همنشینی زیباییآفرین شده است. همچنین نخریدن و سوزاندن در محور همنشینی تعریض سازند (حالا که نمیخرند میسوزانم!). مصراع اول کنایه است از بیارزش بودن و تعریض به بیاعتبار بودنش نیز هست و در مصراع دوم ضمن تعریض برکم ارزش بودن آن تعریض دیگری هم به نداشتن وجه معاش دارد یعنی به بهایی اندک هم شده آن را میفروشم!
ما قصۀ سکندر و دارا نخواندهایم |
|
از ما بهجز حکایت مهر و وفا مپرس |
(همان: 544)
بیت تلمیح به جنگ اسکندر و دارا و کشته شدن دارا دارد. در تقابل بین اسکندر و دارا (دشمنی و قتل) مهر و وفا آمده است و گونهای تضاد ساخته. «نخواندهایم» در همنشینی با قصه تناسب و در معنی دوم، نخواندن بیزار بودن و تنفر است و «نخواندن قصه اسکندر و دارا» تعریض به بیزاری از جنگ است!
حافظ دوام وصل میسر نمیشود |
|
شاهان کمالتفات به حال گدا کنند |
(همان: 398)
بین شاه و گدا رابطۀ تضاد برقراراست. در محور جانشینی کمالتفات کردن به گدا، بیتوجهی به فقرا قرار میگیرد و معنا تغییر اساسی میکند. همین جانشینی کلمات از گدا به معنی حقیقی خود که طبقۀ رنجیده و فقیر است تعریضی به دست آمد. در مصراع اول هم بهظاهر حافظ از دوری از پیشگاه سلطان گلایه دارد درحالیکه میتواند تعریضی باشد که پایداری و دوام حکومت همیشگی نیست! و معنی آنگاه چنین میشود که تو پادشاهی و ما فقیر، معلوم نیست همیشه قدرت دست شما پایدار باشد؛ پس به فقرا بیتوجهی نکن!
از نمونههای تعریض در کلمات و اصطلاحات با توجه به شگردهای بلاغی ابیات زیادی وجود دارد که بهعنوان نمونه در چند بیت زیر ملاحظه میکنیم. مثال:
میان مهربانان کی توان گفت |
|
که یار ما چنین گفت و چنان کرد |
(همان: 280)
علاوه برنمود زبانی و نوشتاری نمود سومی از نشانهشناسی در حافظ هست که آن نمود «ایمایی» است. خواجه نصیر طوسی در اساسالاقتباس از چنین مؤلفههای غیرکلامی با عنوان «اخذ به وجوه» یاد میکند و میگوید «شعر بی الفاظ تصور نتوان کرد و اگر کسی به تکلف فعلی غیرملفوظ را مانند حرکتی به دست یا چشم مثلاً جزوی از اجزای شعر گرداند حکم آن حکم الفاظ باشد از آن جهت که مشتمل باشد بر حدوث صوتی دال بر مرادی» (طوسی، 1362: 580). بههرحال پیامهای غیرکلامی (زبان بدن و رفتار و کنش) زمینهساز تأویل است. همین عامل در مصراع دوم این بیت زیباییآفرین شده است. در این بیت تعریض حافظ از مهربانان «نامهربانان» است که همزمان دارای پارادوکس است و در محور همنشینی کلمات بسیار زیبا است و یا وقتی میگوید:
خونخور و خامش نشین که آن دلنازک |
|
طاقت فریاد دادخواه ندارد |
(همان: 263)
باید مقصود از دلنازک «دل بیرحم» باشد. در ساختار پارادوکسی دلِ نازک، بیرحم است.
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم |
|
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند |
(همان: 378)
در این بیت حافظ، حکیم را همچون نادانی فرض کرده و به او تعریض دارد که حکیم که کارها را به غیر خدا و مقدرات الهی پیوند میزند، نادانی بیش نیست؛ یعنی «ای نادان» رنج و راحتی را به غیر خدا حواله مکن.
یا:
از چنگ منش اختر بد مهر به در برد |
|
آری چه کنم دولت دور قمری بود |
(همان: 436)
منظور از دولت به معنی بخت نیک و خوشاقبالی منظور حافظ نیست، بلکه به تعریض ضد این معانی را به معنی «بدبختی و بداقبالی» مدّنظر دارد.
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست |
|
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
(همان: 38)
در این معنی گردانی حافظ، عکس آن چیزی را که گفته اراده میکند و در حقیقت معتقد است «نان شیخ حرام است» (رستگار، 1385: 110-88).
4. جلوههای تعریض در شعر حافظ
یکی از عناصر بلاغی مورداستفاده در غزلهای حافظ، تعریض است. عمده هدف او تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب است. حافظ با شیوة تعریض مقصود خود را هنریتر میسازد، چنانکه در هر دو حالت (ستایش و تحقیر یا تمجید و تهدید) سخن او در مخاطب تأثیر شگفت گذاشته است. تعریض در سخن حافظ چنان سنجیده بهکاررفته و از لطافت برخوردار است که هیچ تعبیر ناروایی در آن دیده نمیشود و مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. دلایل تعریض در کتابهای بلاغت متفاوت است؛ اما در شعر حافظ عمدتاً علل بلاغی، پنهانکاری، ملاحظة فضای سیاسی، اعتراضاجتماعی، هشدار، نکوهش، تنبیه و استهزاء دیگران، تمسخر و خوارداشت مخاطب و رعایت اخلاق، غرض اصلی در تعریضها است. با بررسیهای صورت گرفته از اشعار «حافظ گاهی خویشتن را از صوفیان شمرده و از خرقة خود یادکرده است ولی در همین موارد نیز لحن خواجه لبریز از نیش و عناد نسبت به صوفی و خرقه است و از ننگ این نام و این جامة تزویر بر خود میلرزد» (مرتضوی، 1388: 426).
4-1. تنوع تعریض در شعر حافظ
جلوههای زبانی تعریض بهدو شکل در شعر حافظ نمود یافته است:
- در قالب اصطلاحات و کلمات؛ یکی از تأثیرات تعریض در شعرحافظ تأثیرآن در مفهوم اصطلاحات و کلمات شعر است بهگونهای که بدون توجه به تعریض درک مفهوم واقعی اصطلاحات ممکن نیست. لحن تعریضگونة حافظ باعث شده، مفهوم کلمات و اصطلاحات معکوس شوند. مثال:
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد |
|
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس |
(حافظ، 1362: 542)
تعریض دارد به اینکه کسانی که زمام مراد در اختیارشان است، عموماً ناداناند ولیتو (حافظ) اهل دانش و فضل هستی، پس «اهل صواب» هستی نه گناه!
و یا
ز رنگ باده بشوییم خرقهها در اشک |
|
که موسم ورع و روزگار پرهیز است |
(همان: 102)
که مقصود از ورع و پرهیز «بی ورعی و ناپرهیزکاری» است.
- تعریض در جملهها؛ نوع دوم تعریض در قالب جملهها نقش پیدا میکند. در این تعریضها مفهوم بیت و یا مصراعی بهعنوان تعریض قرار میگیرد. مثل:
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد |
|
ایبسا خرقه که مستوجب آتش باشد |
(همان: 326)
البته در این «معنی گردانیهای حافظ نقش لحن و تکیه را در هنگام قرائت نباید ازنظر دور داشت، زیرا بسیاری از مشکلات ما در تعبیر و تفسیر شعر حافظ برخاسته از عدم توجه به این تکیهها و لحنهای خاص است» (رستگار، 1385: 83) و گاهی این لحنها خود تعریض ایجاد میکند و درک مقصود اصلی حافظ موقوف آگاهی به همین تعریضها است.
مخاطب آگاه به تعریض درخواهد یافت که «حافظ مخالف صلاح و تقوا و تصوف و شریعت نیست، ولی ریاکاری مدعیان شریعت و طریقت او را وامیدارد که مصطلحات و مفاهیم مخصوص این دو گروه را با رنگی منفور و با لحن عنادی استعمال کند» (مرتضوی، 1388: 431).
4-2.سطح تعریضهای حافظ
در بیشتر موارد تعریضهای حافظ، ظاهر وآشکار است. تعریضهای اوگاهی عمومی است و بهکل نظام فکری حاکم بر یک مجموعه تعریض دارد و اشاره به شخص خاصی نیست. وقتی میگوید:
به کوی میفروشانش به جامی برنمیگیرند |
|
زهی سجادة تقوا که یک ساغر نمیارزد |
(حافظ، 1362: 310)
اشارة او بهتمامی سجادهدارانی استکه روی و ریا دارند.
گاهی هم تعریض او جنبة خصوصی دارد و اشاره به اعمال کسی است که موردنظر حافظ است. میگوید:
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد |
|
قصه ماست که بر هر سر بازار بماند |
(همان: 367)
4-3. اغراض تعریض
اغراض تعریض برای تأثیرگذاری بر مخاطب بسیار است بهگونهای که در خبرگاهی معنی ثانویهای پنهان است که حافظ بهخوبی آن را بهکار برده و مقاصد دیگری علاوه بر خبر منظور نظر دارد. برخی از این اغراض بدینشرح است:
- استهزاء و نکوهش؛ گاهی تعریضها به ذکر متضاد صفات کسی با استهزا و نکوهش بکار میرود. مثل اینکه در مورد کسی که بیسواد است، بگوییم باسواد! دانشمند! در حافظ از این نمونه تعریضها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
راز درونپرده ز رندان مست پرس |
|
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را |
(همان: 30)
او برای زاهد صفت «عالیمقام» را بهکار میبرد؛ صفتیکه ضد معنای آن منظور حافظ است، یعنی زاهد، دونصفت بیخبر، او را چه به کشف اسرار! این علاقة ضدیت، داخل در استعارۀ تهکمیه نیز میشود. مثال دیگر:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت |
|
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت |
(همان: 172)
مقصود از پاکیزهسرشت زاهد بدطینت است.
- بیان کثرت؛یکی از جلوههای تعریض در شعر حافظ بیانکثرت است. وقتی میخواهیم بگوییم من خیلی آمدهام و شما توجه نمیکنید به تعریض میگوییم «چقدر بیایم؟» (شمیسا، 1373: 115) تعریض به اینکه خیلی آمدهام.
چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ |
|
یسر الله طریقاً بک یا ملتمسی |
(همان: 908)
تعریض به اینکه من بسیار زیاد به هوای تو پوییدم. ضمن اینکه گله و شکایتی هم هست (واسوخت).
- حسن طلب؛ غرض دیگر از تعریض حسن طلب است که حافظ بر طریق لطیفی از مخاطب خود چیزی را میطلبد.«این صنعت ادبی را میتوان نوعی تعریض بهحساب آورد» (میرزانیا، 1383: 894). حافظ در مدح شاه شجاع سروده:
به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت بـــــه فیض جرعة جام تو تشنهایم ولــی |
|
کــــه من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع نمیکنیم دلیری نمیدهیم صــــــداع |
(حافظ، 1362: 590)
یا:
بدین شعرتر شیرین ز شاهنشه عجب دارم |
|
که سرتاپای حافظ ز چرا در زر نمیگیرد |
(همان: 306)
یا:
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است |
|
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی |
(همان: 914)
و باز در غزلی دیگر میگوید:
خدا را رحمیای منعم که درویش سر کویت |
|
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد |
(همان: 306)
- بیان آرزو؛یکی از روشها و جلوههای تعریض بیان آرزو است. مثل این بیت:
بگرفت همچو لاله دلم در هوای سرو |
|
ای مرغ بخت کی شوی آخر تو رام ما |
(همان: 38)
با معنی ثانویه در جملات پرسشی به تعریض، یعنی آرزویم این است که رام من شوی!
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست |
|
که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم |
(همان: 734)
به تعریض یعنی؛ امیدوارم، تمنّا دارم.
بود آیا که در میکدهها بگشایند |
|
گره از کار فروبستهی ما بگشایند |
(همان: 410)
منظور شاعر در اینجا آن است که کاش در میکده را باز کنند.
- تشویق؛یکی از نمودهای تعریض در حافظ ترغیب و تشویق بهکاری است. چنانکه مقصود حافظ در بیت زیر آن است، اگر میخواهید یار به شما نظر کند عاشق شوید.
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد |
|
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست |
(همان: 368)
به تعریض یعنی لطفی کن حال که مال و ثروت ماندگار نیست به من چیزی ببخش.
یا:
قدح مگیر چو حافظ مگر به نالة چنگ |
|
که بستهاند به ابریشم طرب دلشاد |
(همان: 210)
باز به تعریض یعنی قدح را فقط با ناله های چنگ بگیر.
- اثبات خود؛در دورهای که تکفیر و اتهام بیدینی به هرکس جرمی سنگین است و زاهدان و صوفیان دغلباز با ادعای مسلمانی به هرکس اتهام میزنند، حافظ در جایجای سخن، ضمن اثبات خود به ایمان و اهل قرآن بودنش اشاره میکند:
ندیدم خوشتر از شعرتو حافظ |
|
به قرآنی که اندر سینهداری |
(همان: 892)
یا:
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد |
|
لطایف حکمی با کتاب قرآنی |
(حافظ، ج دوم، 1362: 1033)
به احتمال چون کسی حافظ را به بیدینی منسوب کرده و یا ادعای قرآندانی و حکمتهای قرآنی در برابر حافظ کرده، حافظ در مقام تمجید و ستایش خود چنین شعری سروده است. به تعریض یعنی از بین قرآندانها هم کسی چون من نیست!
- مفاخره؛او علاوه بر بیان جملهای خبری با تعریض به بزرگی شعر و عظمت خود اشاره میکند.
منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن |
|
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن |
(همان: 787)
وقتی بیمعرفتی قوم را میبیندکه در برابر شعرتر شیرین او سخندانان حسود و شاهان کجاندیش ساکتاند و بیاعتنا هستند، میگوید:
ز شعر دلــکش حافظ کـسی بـود آگـاه |
|
که لـطف طبع و سخـن گفتن دری دانـد |
(همان: 364)
و:
معرفت نیست در این قـوم خـدا را سببی |
|
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر |
(همان: 510)
از طعـنة رقـیب نگـردد عیـــــار مـن |
|
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز |
(همان: 526)
- اغراق:
اگر باور نمیداری رو از صورتگر چین پرس |
|
که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکینم |
(همان: 712)
ساقی سیم ساق من گر همه زهر می دهد |
|
کیست که تن چو جاممی جمله دهن نمیکند |
(همان: 390)
- ریشخند و تحقیر و طنز؛
نصیب ماست بهشت ای خداشـناس برو |
|
که مستحقّ کرامت گناهکاراناند |
(همان: 396)
من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه |
|
هزار شکر که یاران شهر بیگنهاند |
(همان: 408)
یعنی صوفیان و زاهدان (یاران شهر) گناهکارند. اگر به ما تهمت مستی و رندی و نامه سیاهی میزنند بقیه هم گناهکارند.
برو ای زاهـد و بر دردکشـان خرده مگیر |
|
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست |
(همان: 60)
بر تو گـر جلوه کند شاهـد ما، ای زاهـد |
|
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی |
(همان: 958)
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو |
|
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود |
(همان: 419)
برو معالجة خودکن ای نصیحتگو |
|
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد |
(همان: 234)
- اندرز و تنبّه؛گاهی این اندرز و تنبّه رنگ تعریض به خود میگیرد. مثل:
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش |
|
هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت |
حافظ در برابر کسانی که دچار تکبر و خودپسندی و لافزنی هستند، میگوید:
نه هر که چهره برافروخت دلبری دانـــد هزار نکتۀ باریکتر ز مو اینجاســــــت |
|
نه هر که آینه سازد سکندری داند |
(همان: 364)
- تعریض به تقدیر و سرنوشت؛
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است |
|
خوش باشکه ظالم نبرد راه به منزل |
(همان: 612)
حافظ بیمحابا به ظالم میتازد و به مخاطب خود میگوید برفرض که امروز ظلم کنی همیشه اینطور نخواهد بود و همچنین:
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر |
|
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست |
(همان: 60)
و:
حافظ به خود نپوشید این خرقهی میآلود |
|
ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را |
(همان: 26)
جام می و خوندل هر یک به کسی دادند |
|
در دایرهی قسمت اوضاع چنین باشد |
(همان: 330)
- اعتراض اجتماعی وتعریض بهریاکاری؛ حافظ «آینة تمام نمای عصر خویش» است حوادث مختلف را با شیواترین بیان ابراز کرده؛ ریاکاری، سالوس و فریب چیزی نیست که حافظ از آن چشم بپوشد و ریاکاری امیرمبارزالدین را با تعریض به رخ میکشد:
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب |
|
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند |
(همان: 398)
و یا:
بادهنوشی که در آن روی و ریایی نبود |
|
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست |
(همان: 66)
و یا در تعریض به نحوة عملکرد و حکومتداری امیرمبارزالدین میسراید:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند |
|
پنهان خورید بادهکه تعزیر میکنند |
(همان: 406)
در پایان همین غزل با تعریض به تزویر او که «در جهت رضای خدا هشتصد نفر راکشته بود» (غنی، 1356: 187) میگوید:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب |
|
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند |
(همان: 406)
یا:
اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیزست |
|
به بانگ چنگ مخور میکه محتسب تیزست |
(حافظ، 1362: 100)
به تعریض، یعنی اگر میخواهی بادهخواری کنی بیسروصدا بنوش تا محتسب نفهمد.
صراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد |
|
به عقل نوش که ایام فتنهانگیز ست |
(همان: 100)
به تعریض، یعنی به چنگت نمیآید. در مصرع دوم نیز تعریض وجود دارد به اینکه پنهانی بنوش! عقلت را بهکار ببند!
در آستین مرقّع پیاله پنهان کن |
|
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است |
(همان: 100)
به تعریض، یعنی ظرف شراب را پنهان کن، چراکه محتسب هرلحظه حکم شرعی بر تو جاری خواهد کرد. باز میسراید:
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ |
|
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن |
(همان: 786)
- اظهار مخالفت؛ محتسب کلمهای است که 16 بار در دیوان حافظ بهکار رفته و موردتنفر خواجه است. محتسب خود را مجری احکام شرع و مانع فسق و فجور میداند درحالیکه خود منشأ بیداد و فساد است. با این وصف حافظ او را به باد انتقاد میگیرد:
ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند |
|
امام شهر که سجاده میکشید به دوش |
(همان: 572)
و هم او به محتسب تعریض دارد که از او نمیترسد و ترک شاهد و ساغر نمیکند.
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم |
|
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم |
(همان: 692)
یا:
آن شد اکنونکه ز ابنای عوام اندیشم |
|
محتسب نیز در ین عیش نهانی دانست |
(همان: 114)
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد |
|
قصة ماست که در هر سر بازار بماند |
(همان: 366)
- تحقیر؛حافظ با تعریض به زهد صوفی و انتقاد از ریاکاری در جایجای شعرش او را تحقیر و سرزنش میکند و ضمن ترساندن از دوزخ موعود معتقد است شیوة او جز سیاهروئی حاصلی برایش ندارد:
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد |
|
ایبسا خرقه که مستوجب آتش باشد |
(همان: 326)
حافظ به تعریض میگوید صوفی فقط شراب صاف بیغش ندارد. او علاوه بر شراب خرقه دارد که لایق سوزاندن است؛ یعنی فکر نکنید فقط شرابنوشی میکند که خرقة او هم ریایی و دروغین است.
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی |
|
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد |
(همان: 326)
«صوفی ما» تعریض است. تعریض دوم مست شدن او از ورد سحری است؛ یعنی او اصلاً کارش دغلبازی است. صوفی از ورد سحر مست نمیشود. خودش را به مستی سحری که ناشی از عبادت است میزند. تعریض سوم اینکه او شامگاه سرخوش از باده است، چراکه از سحر تا شامگاه مست باده است و پنهانی مینوشد.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان |
|
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد |
(همان: 326)
یعنی تأملکن اگر محک آزمون به میان آید همهچیز آشکار میشود و ریاکاران روسیاه میشوند. هرچند اکنون میدانداری میکنند.
زاهد نیز «از شخصیتهای نادوست داشتنی در شعر حافظ است، حافظ با او سر ستیز دارد و با لحنی عنادی و طنزآمیز با او عتاب و خطاب میکند» (طهماسبی، 1389: 109).
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت |
|
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت |
(حافظ، 1362: 172)
- تعریض بهرندی؛اصول مکتبرندی حافظ، عیاری و روحیة انتقادی و قاطعیت او را در برابر تمامیتخواهی مخالفانش نشان میدهد. او به تعریض از خود دفاع میکند و از سرزنش آنها نمیترسد. شخصیت رند او بهگونهای است که افراط و تفریط ندارد. بسیار متعادل است؛ در ظاهر او متناقض است، اما اهل رستگاری است. معتقد به آخرت است، اما بیمناک از آن نیست. برای همین تن را به ملامت میسپارد و از بدگویی اهل ظاهر نمیهراسد (خرمشاهی، 1373: 403-414) و به تعریض میگوید:
گـــــــر من از سرزنـش مدعیان اندیشـم |
|
شیوة رنــــــدی و مستی نرود از پیشم |
(حافظ، 1362: 682)
یعنی برای من مهم نیستکه دیگران مرا سرزنش کنند. همینم که هستم و ترسی از بدنامی ندارم.
رندی آموز و کرم کن که نهچندان هنرست |
|
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود |
(همان: 456)
یعنی من اهل رندی و آزادگی و انسانیت هستم.
ما را به رنـــدی افسانه کردند |
|
پیران جاهل شیخانگمراه |
(همان: 834)
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را |
|
سماع وعظ کجا نغمهی رباب کجا |
(همان: 20)
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند |
|
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند |
(همان: 382)
نتیجهگیری
تعریض در زبان بلاغتدانان در معانی ریشخند، استهزا، تنبّه، تحسین، تحقیر، توبیخ، ستایش، اعتراض، تبرئه و... بهکار رفته است. این اصطلاح گاه بهعنوان یکی از شاخههای کنایه و گاه آرایهای مستقل از آن همواره موردتوجه شاعران و نویسندگان بوده است. حافظ بهعنوان شاعری انتقادی از این آرایه بسیار سود برده و در کمتر بیتی است که نگاه تعریضآمیز نداشته است. از ویژگی شعر او آن است که عبارات و ترکیبات علاوه بر معانی حقیقی خود، دارای مفهوم تعریضی است. او تنها شاعری در پهنة ادب فارسی است که به این وسعت در ابیاتش از تعریض سودجسته است. گاهی به علت تعریض مفهوم کلمات و عبارتها معکوسشده است. تعریض او به اهلخانقاه و صوفیه و زاهدان و محتسبان ریاکار از یکسو و انتقادهای سخت او از امیر مبارزالدین به شکلهای مختلف در دیوان او نمود یافته است. از مطالعة انجامگرفته نکات زیر به دست میآید:
* مقصود از تعریضهای حافظ تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب است. او با شیوة تعریض، مقصود خود را هنریتر و آسانتر میرساند.
* او با استفاده از تعریض و شگردهای بلاغیآن با رندی خاص خود فهم بخشی از مفهوم شعر را به خواننده محول کرده است. به قولی« بلاغت در شعر حافظ صفتِ کلام و مخاطب یا شعر و خواننده است و به سبب واگذار شدن بخشی از معنا به خواننده شعر او تفسیرپذیر است» (پورنامداریان، 1389: 308).
* درک مقصود اصلی حافظ موقوف به آگاهی از همین تعریضها است. لحن تعریضگونۀ حافظ باعث شده است مفهوم کلمات و اصطلاحات معکوس شوند. این تعریضها به دلایلی ازجمله، پنهانکاری، ملاحظات سیاسی، اعتراض اجتماعی، نبود محرم راز برای بیان اسرار، علل بلاغی، رعایت اخلاق، تفاخر و روح عنادی و سرکش خواجه در شعر او نمود یافته است.
* در شعر او پیوستگی و وابستگی اجزای زبان مهمترین ویژگی است که گسستن حلقهای موجب گسستن حلقۀ دیگر میشود و مفهوم بیت در سایۀ همنشینی و جانشینی با سایر واژهها در بافت کلام قابل درک است و باید این نظام شناخته شود تا شعرش درک شود.
* تعریض او هم در قالب کلمهها و هم در جملهها نقش پیدا میکند و از فحوای مضامین و ابیات به تعریض او آگاهی مییابیم.
* درک بخشی از زیباییهای شعر او از طریق درک همین تعریضها و نحوۀ همنشینی و جانشینی کلمات و از طریق لحنها و نیروی تخیل است که با یکدیگر معنا و مفهوم جدیدی را تداعی و احضار میکنند. استفاده از این حجم از سلسله مقاصد مجازی در شعر، خاص حافظ بوده و هیچیک از شاعران ایران به این گستردگی از این ابزار هنری استفاده نکردهاند.
* مخاطب تعریض او گاهی عمومی و بر نظام حاکم بر یک مجموعه و گاهی خصوصی و اشاره به شخص خاصی است تا به روش تعریض صوفیان، زاهدان، شیخ، محتسب، حاکمانی چون امیرمبارزالدین را از یکسو و سرنوشت، خود و معشوق را از سوی دیگر مورد خطاب قرار دهد.
* او در تعریضهای خود گاهی خود را هم به چالش میکشد و بدون تعارف و ترس خود را در کنار زاهد و صوفی و محتسب قرار داده تا تعریضهای او کارگرتر و مؤثرتر باشد.