Analysis of Novel of “Naked against the Wind” by Ahmad Shakeri Based on the Greimas Actantial Theory

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor of Persian Language and Literature at Islamic Azad University, Zahedan Branch, Sistan and Baluchestan, IRAN

2 Assistant Professor of Persian Language and Literature at Payame Noor University of Mashhad, Khorasan Razavi, IRAN;

3 Ph.D. Student of Persian Language and Literature at Islamic Azad University, Zahedan Branch, Sistan and Baluchestan, IRAN;

Abstract

Ahmed Shakeri in his novel, "Naked against the Wind", deals with the events of a decade after the war in the Kurdistan region, with a new and influential attitude to creating a personality. Diversity and multiplicity of personality and recognition of the role of each of them in the elaboration of the trajectory of the narrative of this novel is worthy of reflection and analysis. Greimas actantial theory as a litter and field of the analysis of this narrative can represent the role of each character in this novel in a detailed model of the three axes of ''desire'', "transfer" and "power", with a comprehensive and complete approach. The results of this research show the adaptation of Greimas actantial model in explaining and analyzing the characters of this novel. In the axis of desire, the main actor in this narrative is "Joseph/ Yosuf''. Valuable object and the main purpose of this narrative, is reinforcement of altruism, Patriotism, religious beliefs and values of sacred defense and martyrdom. What makes Joseph try to achieve this goal and pushes him to do this, is "love, patriotism and memorizing the martyrs and their memories of devotion". Meantime, Joseph is the first person to benefit from this goal and achieve his long dream (martyrdom). Of course, the Canicha people and other people also benefit in this section and they are considered as the subsidiary beneficial owners. The helpers and companions of this narrative, "Abu Khezr, Mullah Idriss and Delaram," and narrative deterrents are "The Komoleh Party, Tarokh and Manijeh".

Keywords


در عرصۀ شایستة ‌تأمل ادبیات داستانی امروز ایران، آثار داستانی فراوانی را متأثر از جنگ می‌یابیم که نویسندگان این آثار، مستقیم یا غیرمستقیم از این پدیده تأثیر پذیرفته‌اند.هشت سال دفاع مقدس، سرشار از اتفاقات ریز و درشتی ا‎ست که می‌تواند دستمایة ادبیات داستانی ما قرار گیرد. کتاب‌های دفاع مقدس در رشته‌های خاطره‌نگاری، حبس‌نگاری، اسارت‌نویسی، داستان کوتاه، داستان بلند و رمان و یا حتّی پژوهش و تحقیق مخاطب خود را پیدا کرده‌است. از این میان، «رمان» به دلیل نمایش واقعی‌تر از زندگی، به ‌عنوان تأثیرگذارترین نوع ادبی منثور، پیوسته مورد توجه نویسندگان و منتقدان قرار گرفته‌است. از این ‌رو، با تحلیل و بازخوانی این نوع ادبی می‌توان بن‌مایه‌ها و اندیشه‌های مؤلفان این آثار را در حوزة دفاع مقدس بازشناسی و واکاوی کرد. یکی از موضوعات شایستة ‌تأمل در این عرصه، توجه نویسندگان به مضامین پس از خاتمة جنگ است.

بیان مسئله

«شخصیت‌پردازی» در رمان به ‌عنوان کلیدی‌ترین عنصر ساختار شناخته می‌شود. در تحلیل و شناسایی شخصیت‌های رمان، آشنایی و شناخت گونه‌های خلق شخصیت ضروری است. معمولاً شخصیت‌های رمان به‌ صورت مستقیم یا غیرمستقیم خلق می‌شوند. از میان نظریه‌های مختلفی که به تحلیل شخصیت‌های داستان بر اساس کنش و عملکرد آن‌ها در سیر روایت می‌پردازند، می‌توان به نظریة کنشگرای گریماس اشاره کرد. این نظریه با محور قرار دادن نقش شخصیت‌ها در شکل‌گیری روایت، با کنشگرهای مختلفی مانند «فرستنده»، «گیرنده»، «موضوع»، «هدف» و «یاری‌دهنده»، بازدارنده را معرفی می‌کند. شخصیت اصلی (کنشگر اصلی) در طول داستان برای دستیابی به هدف یا اهداف، با کنشگرهای مختلفی روبه‌رو می‌شود. در واقع، این کنشگرها خط سیر روایت داستان را ترسیم می‌کنند. با این نگرش، می‌توان شخصیت‌های رمان عریان در برابر باد را تحلیل و بررسی کرد. در رمان عریان در برابر باد، این مسئله را بررسی می‌کنیم که هر شخصیت در کدام نقش قرار گرفته‌است و در الگوی طراحی‌شده، جزو کدام ‌یک از سه محور میل، انتقال و قدرت قرار می‌گیرد و آیا می‌توان شخصیتی را یافت که در هیچ‌ یک از این محورها قرار نگیرد؟ سرانجام، الگوی معرفی‌شده در روایت داستان و شکل‌گیری شخصیت‌های داستان چگونه ترسیم می‌شود؟

ضرورت پژوهش

از آنجا که ادبیات داستانی معاصر، به‌ویژه ادبیات داستانی دفاع مقدّس پس از جنگ، نقد و تحلیل نشده‌است و از شیوه‌های جدید نقد و نظریه فاصله دارد، شناخت ابعاد مختلف رمان‌های این حوزه و انجام چنین تحقیقاتی ضروری است.

پرسش‌های پژوهش

ـ آیا الگوی کنشگرای گریماس در تحلیل و شناسایی شخصیت و پیرنگ رمان عریان در برابر باد شایستة ‌بررسی است؟

ـ در صورت انطباق الگوی گریماس، کنشگر اصلی و دیگر جنبه‌های مرتبط با کنشگر اصلی در رمان عریان در برابر باد چیست؟

ـ آیا سه محور میل، انتقال و قدرت در این رمان شایستة تحلیل و بررسی است؟

فرضیه‌های پژوهش

الگوی کنشگرای گریماس را می‌توان به‌ طور دقیق در شناسایی و تحلیل شخصیت‌های این رمان اجرا و بررسی کرد. کنشگر اصلی در این روایت، «یوسف»، معلم روستای کانی‌چاو، است. هدف اصلی روایت، «تقویت نوع‌دوستی، میهن‌پرستی و باورهای دینی و ارزش‌های دفاع مقدس و شهادت» است. دیگر جنبه‌های مرتبط با کنشگر اصلی، به ترتیب به ‌عنوان فرستنده، گیرنده، یاریگر و بازدارنده قابل‌ ارائه و شناسایی هستند.

هر سه محور میل، انتقال و قدرت در این تحقیق وجود دارد. محور میل شامل (کنشگر اصلی و اهداف)، محور انتقال شامل (فرستنده و گیرنده) و محور قدرت شامل (یاریگر و بازدارنده) است.

روش پژوهش

روش پژوهش در این مقاله، توصیفی و تحلیلی است. برای بررسی اهمیت و جایگاه شخصیت‌ها در این رمان، از الگوی کنشگرای گریماس استفاده ‌شده‌است. این الگو ارتباط شخصیت‌ها را در نمایی زنجیره‌ای نشان می‌دهد. بررسی و تحلیل شخصیت و شخصیت‌پردازی رمان عریان در برابر باد با تکیه ‌بر نظریة کنشگرای آلژیر داس گریماس انتخاب شد.

در حوزة اول نیاز بود که به شناسایی رمان‌های دفاع مقدس و تحلیل‌های صورت‌گرفته در سال 1380 در خلق شخصیت پرداخته شود. از این‌ رو، بر اساس پنج منبع در حوزة کتابشناسی که عبارتند از فرهنگ داستان‌نویسان دفاع مقدس (1359ـ1389)اثر مهدی خادمی کولایی، کتابشناسی داستان‌های انقلاب اسلامی اثر قاسمعلی فراست و زهرا مدنی، کتابشناسی داستان‌های کوتاه و رمان جنگ ایران به کوشش حسین حداد، کتابشناسی دفاع مقدس (1359ـ1381) از فیروزه برومند، و کتابشناسی زن و دفاع مقدس را در رمان‌های چاپ‌شدة دفاع مقدس در سال 1380 شناسایی کردیم. با استناد اولیه به کتابشناسی‌های نامبرده، مطالعة چهارده (14) رمان شناسایی شد. از میان رمان‌های چاپ‌شده در این سال، تنها عریان در برابر باد به دلیل نوع نگاه و مضمون متفاوت نویسنده و نیز شخصیت‌های آن انتخاب و دیگر رمان‌های معرفی‌شده به نحوی از دایرة پژوهش خارج شدند. مهم‌ترین دلیل آن، موضوع متفاوت و خلق شخصیت‌های متعدد در این روایت است.

برای تحلیل این رمان، سیر رویدادهای رمان با ارائة جزئیات مختصر، اما مفید بیان‌شده‌است. سپس شخصیت اصلی یا کنشگر اصلی روایت و پس‌ از آن، شخصیت‌های فرعی رمان را به ترتیب حضور و نقش‌آفرینی در سیر روایت معرفی کرده‌ایم. در ادامه، با توجه به نظریة کنشگرای گریماس، رمان را بر اساس شناسایی کنشگر اصلی و اهداف، ابتدا در محور موضوع و اهداف تحلیل و بررسی می‌کنیم و پس ‌از آن، به معرفی مهم‌ترین و مؤثرترین کنش‌ها و یا به ‌عبارت ‌دیگر، موضوع‌ها و اشیا‌ی ارزشی می‌پردازیم، بدین‌ ترتیب که ابتدا هدف اصلی، و پس‌ از آن، اهداف فرعی روایت شناسایی و معرفی می‌شوند. پس‌ از این مرحله، به نوع ارتباط بین کنشگر اصلی با اهداف در محورهای «اتصال/ انفصال»، «جانشینی/ همنشینی»، «ناقص/ کامل»، «قاطعیت/ شک و تردید» و «زمان» پرداخته‌ایم.

پیشینة پژوهش

از مقالاتی که به تحلیل و بررسی شخصیت در رمان معاصر پرداخته‌اند، می‌توان به مقالات زیر اشاره کرد:

ـ آتش‌سودا، محمدعلی و امید حریری جهرمی. (1378). «شخصیت‌پردازی در رمان همسایه‌های احمد محمود». پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی. صص 9ـ28.

ـ دشتی آهنگر، مصطفی. (1390). «تحلیل ساختاری پیرنگ رمان‌هایی از چهار نویسندة زن». ادبیات پارسی معاصر. س 1. ش 1.

در حوزة دفاع مقدس و تحلیل و بررسی شخصیت رمان دفاع مقدس نیز به مقالات زیر می‌توان اشاره کرد:

ـ یوزباشی، مریم و حسین بهزادی اندوه‌جردی. (1390). «شخصیت‌پردازی زنان در سه رمان جنگ». پژوهش ادبی.

ـ امیری خراسانی، احمد و عسکر حسن‌پور. (1389). «مؤلفه‌های پایداری در سیمای شخصیت‌های دفاع مقدس». ادبیات پایداری. س 1. ش 1.

از منظر ساختارگرایی و تحلیل و بررسی شخصیت رمان بر اساس الگوی ساختارگرایان هم به مقالات زیر می‌توان اشاره کرد:

ـ خائفی، عباس و جعفر فیضی گنجین. (1387). «تجزیه‌وتحلیل قصة سمک عیار بر اساس نظریة ولادیمیر پراپ». پژوهش‌های ادبی. س 5. ش 18.

ـ کریمی، پرستو و امیر فتحی. (1391). «تحلیل ساختاری طرح داستان کیومرث بر اساس الگوی تودوروف، برمون وگریماس». مطالعات داستانی. س 1.

ـ فضیلت بهبهانی، محمود و صدیقه نارویی. (1391). «تحلیل ساختاری داستان جولاهه با مار بر پایة نظریة گریماس». سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی. س 5. ش 1.

ـ خادمی، نرگس و مهدخت پورخالقی چترودی. (1388). «تحلیل ساختاری در حکایت تاریخ بیهقی با تکیه ‌بر الگوی کنشگر گریماس». جستارهای ادبی. ش 166.

ـ علوی مقدم، مهیار و سوسن پورشهرام. (1387). «کاربرد الگوی کنشگر گریماس در نقد و تحلیل شخصیت‌های داستانی نادر ابراهیمی». گوهر گویا. س 2. ش 88.

ـ فاطمی، سید حسین و مریم دُرپر. (1388). «بررسی سازوکار شخصیت‌ها در خسرو و شیرین نظامی». جستارهای ادبی..

با توجه به پیشینة ارائه‌شده دربارة تحقیقات انجام‌شده، بیان چند نکته در انتخاب موضوع این تحقیق با عنوان «کاربرد الگوی کنشگر گریماس در بررسی و تحلیل شخصیت و شخصیت‌شناسی رمان عریان در برابر باد» لازم است ذکر شود. بعضی از این تحقیقات صرفاً به موضوع رمان معاصر، یا رمان دفاع مقدس پرداخته‌اند و یا اینکه اگر به حوزة دفاع مقدس پرداخته‌اند، با شیوه‌ای سنّتی بوده‌است و از کاربرد نظریه‌ای نوین در شناخت عناصر رمان، به‌ویژه در شخصیت‌شناسی رمان بهره نجسته‌اند. بنابراین، این تحقیق در گام اول خود، یعنی انتخاب موضوع، به شناسایی یکی از رمان‌های دفاع مقدس به نام عریان در برابر باد پرداخته‌است و پس از شناخت کافی دربارة ساختار این رمان، تنها به محور شخصیت‌شناسی، آن‌ هم با تحلیلی نوین در شناخت شخصیت رمان، یعنی الگوی کنشگر گریماس درصدد انجام این موضوع برآمده‌است. با چنین نگرشی، این تحقیق اولین تلاش برای شناخت شخصیت و شخصیت‌شناسی در رمان دفاع مقدس با رویکرد الگوی کنشگر گریماس است.

1. نظریه

از جمله مسائل مهم در نقد ادبی، تحلیل و بررسی آثار ادبی منثور، به‌ویژه رمان بر اساس نظریه‌های ساختارگراست. یکی از این نظریه‌ها که کم‌وبیش مورد توجه منتقدان و صاحب‌نظران قرا گرفته، نظریة آلژیر داس گریماس (Algirdas Julien Greimas)، زبان‌شناس ساختارگرای فرانسوی است که به تحلیل روایت در عرصة رمان می‌پردازد. تحلیل‌های او در ارائة نظریه‌اش با عنوان کنشگر، با اندیشه‌های زبانشناسی سوسور و نیز آرای پراپ در شکل‌گیری سیر روایت رمان پیوند تنگاتنگی دارد. از نظر آن‌ها، شخصیت به‌ عنوان رکن اصلی داستان تحت تأثیر حوادث و اتفاق‌های موجود در داستان، مجبور به ایفای نقش می‌شود و کنش او در مقابل این حوادث او را با عنوانی تازه به نام مشارکت‌کننده یا به تعبیر گریماس، «کنشگر» پیوند می‌زند. گریماس بر این امر تأکید می‌ورزید که با تمرکز بر کنشگر اصلی و تعامل و ارتباط او باهدف یا اهداف روایت می‌توان به شناسایی شخصیت‌های رمان دست‌یافت. بنابراین، تلاش کرد تا در تقابل‌های معنایی موجود در سیر روایت رمان، الگویی تحت عنوان کنشگر بر اساس سه محور میل، انتقال و قدرت خلق کند. به‌عنوان‌مثال حادثه‌ای در سیر روایت داستان اتفاق می‌افتد. این حادثه ممکن است دست یافتن به موضوع یا هدفی باشد؛ در این میان عده‌ای تلاش می‌کنند تا این شخصیت اصلی (کنشگر اصلی) به آن هدف یا اهداف دست یابد و دیگرانی از رسیدن او به این هدف ناخرسند می‌شوند. کسانی حامی و کسانی دیگر ممکن است رقیب او باشند. این تمام طرح و نگرشی است که گریماس آن را طراحی و خلق می‌کند و اذعان دارد که رویدادها در این نگرش بازتاب‌دهنده و عامل شناسایی و شناخت شخصیت‌های روایت هستند. با این نگرش، از نظر گریماس، می‌توان یکایک شخصیت‌های رمان را تحلیل و نقش هر یک را در ارتباط با کنشگر اصلی و اهداف روایت بازتاب داد. گریماس از جمع اندیشمندان پس از فردینان دو سوسور است که در حوزة معناشناسی فعالیت کرده‌است و تلاش می‌کند اندیشه‌های معناشناسی خود را در الگویی ساختاری و نوین ارائه دهد (ر.ک؛ احمدی، 1380: 165).

گریماس بر این اعتقاد است که ذهن در ساخت بندی موضوعات، عامل ایجاد قیدوبندهای متعددی است که شرایط موجودیت پدیده‌ها را تعیین می‌کنند. از مهم‌ترین این موضوعات، ساخت اولیة «دلالت» است که به ‌صورت یک تناسب چهار عضوی (به شکل B: A : -A : -B) است و الگوی نشانه‌شناختی را فراهم می‌آورد که برای توضیح چگونگی تولید اولیة معنی در عالم معناشناسی فراهم‌شده‌است (ر.ک؛ Griemas.1970:167). از آنجاکه معنی، ماهیتی تقابلی دارد، هر معنایی وابسته به تقابل‌هاست و این ساخت چهارعضوی، هر واژه‌ای را به واژه‌های متقابل و متضاد آن ربط می‌دهد (سیاه: سفید: غیرسیاه: غیرسفید). به گفتة گریماس، از همین شکل‌بندی ابتدایی می‌توان برای ساده‌ترین بازنمودِ معنی در یک متن یکپارچه و کامل نیز بهره گرفت. متن به ‌صورت نوعی رابطه میان دو جفت از کلمات متقابل درک و دریافت می‌شود. این ساخت برحسب خوانش متن از منظر همنشینی یا جانشینی، ایستا یا پویاست. بنابراین، بر اساس این رویکرد، «مربع نشانه‌ـ معناشناختی» شکل می‌گیرد که مقدمة شناخت و ورود به تحلیل روایت می‌شود (ر.ک؛ کالر، 1390: 116).

گریماس الگوی معناشناسی خود را که بر پایة دلالت‌های نشانه‌شناختی بنیان نهاده‌است، به روایت داستان‌گویی تعمیم می‌دهد و می‌کوشد ساختار روایت را با ساختار دلالت‌های معناشناسی ارتباط دهد. بر اساس نظریة گریماس، ساختارهای روایی داستان‌های ما ارتباط انکارناشدنی با ساختارهای زبانی‌ ما دارند و در واقع، ساختارهای تقابلی زبان ما، ساختارهای تقابلی روایت‌های ما را به وجود می‌آورد.

گریماس این نگرش را با الگوپذیری از پراپ به سرانجام می‌رساند. کالر دربارۀ الگوپذیری گریماس از پراپ می‌گوید:

«پراپ در بررسی شخصیت‌های درون قصه‌های عامیانه، هفت نقش آنان را از یکدیگر متمایز ساخته‌است؛ شریر، یاری‌رسان، اعطاکننده (کسی که عوامل جادویی را فراهم می‌آورد)، شخص [یا دختر] مورد جستجو و پدرش، گسیل‌کننده (شخصی که قهرمانان را در پی ماجراجویی‌هایش می‌فرستد)، قهرمان مرد، قهرمان دروغی. گریماس برای فراهم کردن مجموعه‌ای از نقش‌ها یا کنشگران همگانی، توصیف مورد نظر خود از ساخت، جمله را مبنا قرار می‌دهد تا الگویی برای "نقش‌ها" ارائه کند؛ الگویی که به ادعای او، پایۀ هر «رخداد» معناشناختی است؛ چه آن رخداد یک جمله باشد، چه یک داستان. هیچ ‌چیز نمی‌تواند کلّیتی معنادار باشد، مگر اینکه در قالب ساختی کنشگرانه قابل ‌درک باشد» (کالر، 1390: 321).

گریماس پیشنهاد کرده‌است که شخصیت‌های روایت را باید بر اساس آنچه انجام می‌دهند (= اصطلاح کنش)، تعریف و دسته‌بندی کرد، نه بر اساس آنچه هستند؛ زیرا آنچه در امتداد سه محور فاعل به مفعول و مفعول غیرمستقیم و ادات در روایت شرکت می‌کنند، عبارتند از برقراری ارتباط، طلب، کاوش و آزمایش دشوار. ازآنجا که مشارکت و حضور عناصر مرتبط در ساختار کلام در گروه‌های دوتایی قرار می‌گیرد، دستیابی بی‌پایان شخصیت‌ها به نقش اثرگذار خود، با ساختار جانشینی که در طول روایت به نمایش گذاشته می‌شود، محدود می‌گردد (فاعل‌ـ مفعول/ اهداکننده/ دریافت‌کننده/ یاری‌رسان/ رقیب). بنابراین، تعریف هر شخصیت بر مبنای میزان اثرگذاری او در گسترة کنش‌هاست و این گستره، محدود و معمولی است و می‌توان آن را دسته‌بندی کرد (ر.ک؛ گرین و لبیهان، 1383: 111ـ113).

سپس گریماس با عبور از سطح ساختار دستوری جمله (= سطح درون‌زبانی) به سطح حوادثی که در جمله بیان می‌شود (= سطح برون‌زبانی) می‌رسد. در این سطح، «نقش‌های» این نمایش خیالی را «کنشگران» بازی می‌کنند. این نقش‌ها شش مقوله را شامل می‌شوند که عبارتند از: فاعل، مفعول، فرستنده، گیرنده، یاریگر و مخالف (ر.ک؛ اشمیتش، 1390: 67ـ70).

شخصیت‌ها بر اساس برهم خوردن تعادل اولیه به ایفای نقش می‌پردازند تا داستان به نقطة پایان یا تعادل ثانویه بازگردد و هر یک در موقعیتی، کنشی انجام می‌دهند و داستان را به پیش می‌برند. در این میان، شخصیت اصلی، عمیق‌ترین ارتباط را با درون‌مایه و هدف داستان دارد. گریماس با مرکز قرار دادن شخصیت (= کنشگر) اصلی در ارتباط با هدف، نقش‌های بیان‌شده به‌ وسیلة پراپ را تغییر داد و الگوی جدیدی را ارائه می‌دهد. این دستور زبان روایت باعث ایجاد سه محور پیرنگ می‌شود که گریماس آن‌ها را به ‌صورت شش کنشگر اساسی با سه جفت امور متضاد در این سه محور طبقه‌بندی می‌کند:

محور میل: 1ـ موضوع. 2ـ شیء ارزشی        The axis of desire: 1. Subject/ 2. Object

محور قدرت: 3ـ یاور. 4ـ حریف.            The axis of power: 3. Helper/ 4. Opponent

محور انتقال (= محور دانش): 5 و6 ـ فرستنده/ گیرنده.

The axis of transmission (the axis of): 5. Sender/ 6. Receiver.

(ر.ک؛ احمدی، 1380: 163) و (Hébert, 2011: 74-78).

این الگو بر هدف و مفعول متمرکز است. کنشگر اصلی، طالب مفعول است و مفعول در میان فرستنده و گیرنده قرار دارد. کنشگر اصلی نیز در میان طرف موافق، یعنی فرد یاری‌رسان، و طرف مخالف، یعنی ضدقهرمان قرار می‌گیرد.

فرستنده یا تحریک‌کننده: عامل یا نیرویی که کنشگر را به دنبال خواسته یا هدفی می‌فرستد.

گیرنده: کسی است که از کنش کنشگر سود می‌برد.

کنشگر اصلی: معمولاً مهم‌ترین شخصیت داستان است که کنش اصلی را انجام می‌دهد و به ‌سوی شیء ارزشی خود می‌رود.

شی‌ء ارزشی: هدفی است که کنشگر به ‌سوی آن می‌رود و عملش را روی آن انجام می‌دهد.

بازدارنده (= حریف): کسی است که از رسیدن کنشگر اصلی به شیء ارزشی ممانعت می‌کند.

کنشگر یاری‌دهنده (= یاور): او کنشگر اصلی را یاری می‌دهد تا به شیء ارزشی برسد (Hébert, 2011: 71).

«کنش»: عملکرد شخصیت یا شخصیت‌های مهم داستان است که در روند روایت داستان نقش‌آفرین است (Ibid). این تعریف مختصة تعیین‌کننده و حیاتی تحلیل پراپ وگریماس است. از آنجا که این نظریه حول محور «حوادث و رویدادهای روایت» و کنش‌های شخصیت اصلی و شخصیت‌های دیگر داستان رقم می‌خورد، نقش کنشگران در ارتباط با شخصیت اصلی در الگویی از پیش طراحی‌شده مشخص می‌شود.

اصول، تعاریف و نگرش‌های کلّی دربارة الگوی تصویری گریماس

Action: «کنش شخصیت‌های داستان» که در شکل‌گیری سیر روند روایت نقش‌آفرینی می‌کنند.

Actant: «روابط به وجود آمده در ارتباط با کنشگر اصلی و اهداف»، شامل (فرستنده، گیرنده، حریف و یاور).

Actantial: «نمای کلّی و نمودِ تصویری حاصل از ارتباط عناصر و کنشگران موجود» در یک الگوی جامع (تصویر بالا یک الگوی جامع و Actantial است).

در تئوری، هر کنش حقیقی و یا موضوعی ممکن است به وسیلة حداقل یک الگوی Actantial توصیف گردد. اما برای تحلیل و نمودِ تصویری الگو به ‌طور کلّی کنشی انتخاب می‌شود که به بهترین شکل، متن و یا در صورت فقدان آن، برخی از کنش‌های کلیدی را خلاصه نماید. این کنش به ‌عنوان مؤثرترین کنش موجود در روایت مد نظر قرارگرفته‌است و به ‌عنوان هدف کلی، در ارتباط با کنشگر اصلی، دیگر Actantها را به وجود می‌آورد.

یک Actant ضرورتاً همیشه با شخصیت در مفهوم سنّتی مطابقت ندارد. مفهوم  Actant از گسترش و تعمیم مفهوم شخصیت مشتق شده‌است. از نقطه‌نظر آنتولوژی طبیعی، Actant ممکن است در یکی از طبقات زیر قرار گیرد: 1ـ موجود انسان‌گونه (به ‌عنوان ‌مثال، یک انسان، یک حیوان و...). 2ـ بتن، عناصر بی‌جان، شامل چیزهایی )مانند یک شمشیر)، اگرچه به بتن محدود نشده‌است (مانند باد، فاصله‌ای که باید طی شود). 3ـ یک مفهوم (شجاعت، امید، آزادی و...). یک Actant ممکن است فردی یا جمعی باشد (به ‌عنوان ‌مثال جامعه).

ممکن است یک عنصر واحد در یک، چند و یا حتی تمام طبقات یافت شود. اعتقاد به همتایی Actantial هنگامی رخ می‌دهد که یک عنصر واحد، شناخته‌شده به ‌عنوان یک بازیگر، (مانند یک شخصیت در معنای سنّتی کلمه) شامل چند Actant از طبقات مختلف باشد (به ‌عنوان ‌مثال، کنشگر و کمک‌کننده به ‌طور همزمان) و یا چند  Actantبا ردة مشابه که در تجزیه‌وتحلیل اعمال جداگانه‌ای دارند.

Actantها وNonactantها

بر اساس وضعیت وجودشناختی می‌توان Actantهای «ممکن/ واقعی»، «فعال/ غیرفعال»، «عمدی/ غیرعمدی»، «کلی/ جزئی»، «طبقه‌ای/ عنصری» در متن داشت (Hébert, 2011: 71-79).

اصول اصلی در ارتباط کنشگر اصلی با «شی‌ء ارزشی» یا «اهدف» عبارتند از: «اتصال/ انفصال»، «جانشینی/ همنشینی»، «کامل/ ناقص»، «قاطعیت/ شک و تردید»، «نگرش زمان به سیر روایت».

ـ چنان‌که پیش‌ از این گفته شد، از بین کنش‌های مختلفی که در سیر روایت داستان وجود دارد، مهم‌ترین کنش‌ها که مؤثر در شکل‌گیری روایت دخیل هستند، انتخاب می‌شوند. در صورتی ‌که ارتباط میان کنشگر اصلی با اهداف یا همان کنش‌های مؤثر در سیر روایت داستان، از ابتدا تا انتهای روایت، رابطه‌ای همگرا و مکمل باشند، این نوع رابطه را متصل و در غیر این صورت رابطه را منفصل می‌گوییم.

ـ اگر در سیر روایت، کنشگر اصلی تنها به شی‌ء ارزشی یا هدف کلی بپردازد و درصدد تحقق آن باشد، این نوع ارتباط را رابطة همنشینی و در صورتی ‌که کنشگر اصلی به ‌جای پرداختن به هدف اصلی، درصدد تحقق اهداف دیگر است و به انجام کنش‌های دیگری بپردازد، این نوع ارتباط را جانشینی می‌گویند.

ـ اگر کنشگر اصلی، کنش اصلی یا همان هدف کلّی را به سرانجام برساند و در انجام آن تحقق قطعی صورت بگیرد، آن را کامل و در غیر این صورت، اگر کنشگر اصلی در تحقق هدف اصلی ناکام بماند، آن را ناقص می‌نامیم.

ـ اگر کنشگر اصلی در تحقق اهداف دچار شک و تردید شود، آن ارتباط را شک و تردید و در غیر این صورت، اگر کنشگر اصلی مصمم به انجام اهداف باشد، این نوع ارتباط را قاطعیت می‌نامیم.

ـ طبقه‌بندی و ارتباط کنشگر و اهداف ممکن است به لحاظ زمانی متفاوت باشد؛ هم از لحاظ مشاهده‌گر، هم به‌ عنوان تابعی از زمان. بنابراین، می‌توان (و گاهی اوقات باید) برای هر مشاهده‌گر و هر موقعیت زمانی مربوط به یک عمل خاص یک الگوی Actantial  تعیین نمود. انواع مختلفی از زمان و یا زمانمندی وجود دارد که عبارتند از: زمان به‌ گونه‌ای که در داستان ارائه ‌شده (= ترتیب زمانی وقایع در داستان)، زمان روایت (= ترتیبی که در آن وقایع داستان ارائه ‌شده‌است)، و زمان تاکتیکی (= توالی خطی واحد معنایی به‌ عنوان ‌مثال، از یک جمله به جملة بعد). از این ‌رو، ما در نگرش زمان به سیر روایت در صورتی‌که روایت زمان‌بندی خاص از جانب راوی داشته باشد، کنش‌های مرتبط با دورة زمانی را مشخص و بر اساس جنبه‌های مختلف،Actant های جانبی را در الگو طراحی می‌کنیم و اگر زمان‌بندی روایت مشخص و دقیق نباشد، ملاک تحلیل و بررسی ما به حوادث و رویدادهای زمان بر اساس نوع دوم تقسیم‌بندی خواهد بود که در بالا بدان اشاره‌شده‌است؛ یعنی ترتیبی که وقایع داستان ارائه ‌شده، به‌ عنوان الگو قرار می‌گیرند و کنش‌های مرتبط با آن استخراج و Actantهای مرتبط با آن شناسایی و تحلیل می‌شوند.

2. مراحل ایجاد یک الگوی Actantial

هبرت، مراحل انجام یک تجزیه‌وتحلیل Actantial را به شرح زیر ارائه می‌کند: 1ـ شیء ارزشی یا هدف کلی را انتخاب کنید. 2ـ از طریق انتخاب کنشگر اصلی و شی‌ء ارزشی عمل را به یک الگوی Actantial تبدیل کنید و نوع اتصال بین کنشگر و اهداف را مشخص نمایید (ارتباط و یا ترکیب فصلی) و تعیین کنید اتصال چگونه و در چه زمانی به دست می‌آید، به ‌طور کامل و یا ناقص صورت می‌گیرد و آیا با قطعیت (یک اتصال واقعی) و یا شک صورت می‌پذیرد (یک اتصال ممکن). 3ـ Actantهای دیگر را انتخاب کنید. هر انتخاب باید توجیه‌پذیر باشد (عنصر موجود در متن کجاست؟ چرا آن را به ‌عنوان یک کنشگر، یاور و غیره در نظر گرفته‌اید؟

Actantها و Nonactantها


بر اساس وضعیت وجودشناختی، می‌توان Actantهای «ممکن/ واقعی»، «فعال/ غیرفعال»، «عمدی/ غیرعمدی» و «کلّی/ جزئی» در متن داشت (Hébert, 2011: 71-79).

3. سیر رویدادی رمان

رمان عریان در برابر باد فضای یک دهه پس از جنگ در منطقة کردستان ایران را بررسی می‌کند. وقایع این رمان در روستایی به نام «کانی‌چاو» در نزدیکی مرز ایران و عراق می‌گذرد. همچنین، همزمان به حضور طالبان و قدرت گرفتن وهابیت و تفکر طالبانی در افغانستان نیز اشاره می‌شود. «احمد شاکری» روایت، حوادث و رویدادهای این رمان را بر اساس حروف الفبا از حرف «الف» تا «ی» تنظیم کرده‌است. این رمان در 360 صفحه به نگارش درآمده‌است.

«هیوا» نوجوان دوازه‌ساله‌ای از اهالی کانی‌چاو در حال چراندن گوسفندان روستاست. صداهای عجیب ‌و غریب به هنگام غروب‌، «هیوا» و سگش به نام «سفید» را نگران و مضطرب می‌کند. در برگشت به روستا، «هیوا» با گوزن بزرگی که تیر خورده و در حال به دنیا آوردن بره‌اش است، روبه‌رو می‌شود. در همین حال، برة گوزن به دنیا می‌آید. گرگ‌ها امان نمی‌دهند، «سفید» به روستا برمی‌گردد، گرگ‌ها و هیوا تنها می‌شوند. نوری سفید فضای بالای تپة برهانی را روشن می‌کند. هیوا بی‌هوش می‌شود.

منیژه، تاروخ، ناروک و… از اعضای حزب کومله و حامیان تفکر کمونیستی دور هم جمع شده‌اند. خاطرات شکست‌های پی‌درپی در منطقة کردستان ایران، آن‌ها را آزار می‌دهد. در روشی جدید، آن‌ها به رهبری «منیژه» تصمیم دارند اعضای تأثیرگذار و وابسته به رژیم ایران را در روستاهای مهم و راهبردی کردستان ترور کنند.

«یوسف»، معلم روستای کانی‌چاو که در زمان جنگ جزء نیروهای اطلاعات و عملیات سپاه بود و حالا در کانی‌چاو زندگی می‌کند، هدف اولین ترور این گروه است. منیژه از تاروخ می‌خواهد این عملیات را انجام دهد. اما تاروخ به دلیل وساطت یوسف در عشقی که به رودابه در کانی‌چاو داشت، به یوسف مدیون است. تاروخ دچار دودلی می‌شود. تازه او باید عهدش را بشکند. «تاروخ» وارد قهوه‌خانة «عثمان» می‌شود. همه از او دربارة گوزنی که قرار بود شکار کند، سخن به میان می‌آورند و به هر شکل ممکن به او طعنه و کنایه می‌زنند. تاروخ از آمدن عده‌ای بلوچ به خانة «باپیر» مطلع می‌شود.

یوسف و تاروخ در مسجد با هم بگومگو می‌کنند. یوسف به تاروخ دربارة پس گرفتن مهریة همسرش، یعنی «تفنگ» می‌گوید و از امان دادن به او در قبال توبه سخن می‌گوید. تاروخ هم از خواب‌هایی که برای یوسف دیده‌اند، حرف به میان می‌آورد؛ حرف‌هایی که اگر یوسف بشنود، از روستا می‌رود. یوسف به یاد آن زمانی در جنگ کردستان می‌افتد که افراد «شیخ جلال» او را پابرهنه در لابه‌لای صخره‌ها یافته بودند و پای راستش را به زمین میخکوب کرده بودند و او بارها آرزوی مرگ کرده بود.

«رودابه» فرش می‌بافد. تاروخ به خانه برمی‌گردد. نوازش‌های دل‌انگیز و مهربانانة رودابه بر چهرة تکیده و زخمت تاروخ، جلوه‌نمایی می‌کند. رودابه تنها زنی است که تاروخ در مقابل او کمر خم کرده‌است.

در جلسة «منیژه» و یارانش در سلیمانیه سخن از بی‌اعتمادی تاروخ به میان می‌آید. این بار منیژه تصمیم می‌گیرد خودش کار تاروخ و یوسف را تمام کند.

مراسم ختم «عثمان» در مسجد روستا برپا شده‌است. میهمان‌های باپیر با مینی‌بوس بازان از راه رسیده‌اند. میهمان‌های باپیر از راه می‌رسند. «محمد عمر»، «شریف» پسرش و «نهواری» مبلغ وهابیت در کراچی میهمانان باپیر هستند. منیژه و روناک در کوه‌های کانی‌چاو قدم برمی‌دارند. در مسیر حرکت به سمت کانی‌چاو منیژه شیرکوه را می‌بیند و خود را میهمانان «باپیر» معرفی می‌کنند. در گفتگوی میان شیرکوه و منیژه، شیرکوه می‌فهمد که آن‌ها پدرش را دستگیر کرده‌اند و آتش زده‌اند. شیرکوه شروع به گریه و نفرین می‌کند. آن‌ها دست و پای شیرکوه را می‌بندند و به راه خود ادامه می‌دهند.

مجلس بزم و شادی در منزل باپیر برپاست. یوسف و ابوخضر نیز دعوت‌ شده‌اند. ملاقات تند و معناداری بین یوسف و ملاّ عمر درمی‌گیرد. نهواری می‌خواهد با مردم در مسجد صحبت کند؛ نه برای ایشان، نه برای دوستشان، بلکه برای کار و سعادت آنان: «آنچه نهواری انگشت روی آن گذاشته‌است، صاحب‌خانگی کانی‌چاو است». این سخنی است که یوسف در هنگام خداحافظی از خانة باپیر دربارة نهواری می‌گوید.

در مسجد روستا، همة مردم آمده‌اند تا از آن نور مقدس در کوه برهانی باخبر شوند. می‌گویند اگر هیوا بتواند آن را ببیند، آن‌ها هم می‌توانند ببینند. یوسف در خانة «ملاّ ادریس» چشم‌ باز می‌کند. حرف‌های «ملاّ ادریس» روح را بر پیکر خواب‌رفتة کانی‌چاو برمی‌گرداند. مردم بیرون خانه منتظر سلامتی یوسف‌ هستند. هیوا و شیرکوه برگشته‌اند. شیرکوه از دیدار دو زن می‌گوید که کومله بوده‌اند و او را آزادکرده‌اند و برگشته‌اند.

یوسف و ملاّ ادریس به تپه‌های برهانی رفته‌اند. باهو برای انتقام و کشتن یوسف به تپة برهانی آمده‌است. اما گرگ‌‌ها گلویش را زخمی کرده‌اند. یوسف و تاروخ اسلحه را به سمت یکدیگر نشانه رفته‌اند. صدای دو گلوله همزمان شنیده می‌شود. مردم در اتاق کوچک مدرسه، دور پیکر پرخون «یوسف» حلقه ‌زده‌اند. «دلارام» چون مرده‌ای خود را به یوسف می‌رساند. همة اهالی دِه در تلاش‌ هستند تا راه پربرف را برای بردن یوسف به شهر آماده کنند. یوسف را به سمت مسجد حرکت می‌دهند. فرشتگان با بال‌های اثیری خود در اطراف هستند. مردی بلندبالا و سبزپوش در برابرش ایستاده است و مردانی که پشت سرش به احترام ایستاده بودند و در هالة نوری سبزرنگ فرو رفته بودند. هیوا در نگاهی مبهوت و حیران، کلمات آسمانی یوسف را می‌شنود. من یوسفم و این برادر من است. خداوند بر ما منّت نهاد. به‌راستی هر کس پرهیزکاری پیشه کند و صبر بورزد، خداوند هرگز پاداش نیکوکاران را پایمال نمی‌کند. همه پشت سَرِ مرد بلندبالا ایستاده بودند؛ دوازده مرد، دوازده شهید... دوازده شهید تپة برهانی.

4. شخصیت اصلی رمان

«یوسف»، معلم روستا و شخصیت اصلی داستان است.

5. شخصیت‌های فرعی رمان

1. ابوخضر: از بزرگان روستای کانی‌چاو.

2. هیوا: فرزند ابوخضر؛ او چوپان روستای کانی‌چاو است.

3. هیوا: فرزند ابوخضر؛ او چوپان روستای کانی‌چاو است.

4. خوزان: برادر دو قولوی هیوا.

5. خاتون: مادر هیوا و خوزان.

6. سفید: سگ گلّه‌ای که هیوا چوپان آن است.

7. شیرولی: از اهالی روستا؛ او به دلیل مرگ پدرش لال شده‌است و خدمتگزار باپیر است.

8. باپیر: از بزرگان روستاست؛ او در تلاش است تا جای پایی برای وهابیت در منطقه باز کند.

9. حسام: فرزند باپیر.

10. دلارام: دختر باپیر؛ او ابتدا همسر ابراهیم پسر ملاّ ادریس و بعد از مرگ او، همسر یوسف می‌شود.

11. فرخنده: همسر باپیر.

12. منیژه: فرزند سرهنگ مخلوع رژیم شاهنشاهی منصور گودرزی و فرماندة تشکیلات حزب کمونیست در کردستان است؛ او از پیروان مکتب مائو در کردستان است.

13. پوریا: از همدستان منیژه. او مسئول برون‌مرزی رادیوکومله است.

14. برمک: از طرفداران حزب کومله به همراه عبدالطّاهر از سوئد به کردستان آمده‌اند.

15. فرامرز: از همراهان منیژه و فرماندة گردان حزب کومله در جبهة بانه است.

16. قاضی محمد: رئیس‌جمهور دولت موقتی که در مهاباد با حمایت کُردهای عراق شکل گرفت.

17. صدر: برادر قاضی محمد است.

18. قاضی سیف: پسرعموی قاضی محمد است.

19. تاروخ: از پیش‌مرگ‌های قدیمی کومله و همسر فعلی رودابه است.

20. رزازی: خوانندة فراری طرفدار کومله است.

21. روناک: از پیش‌مرگ‌های کومله در حمله به پایگاه ارتش در سنندج است.

22. رودابه: همسر تاروخ.

23. برمک: از کومله‌های مخالف نظام او در سلیمانیه همراه منیژه است.

24. امید نصرالهی: فرماندة سپاه بانه است.

25. فرمسیک: از دانش‌آموزان مدرسه و از نوجوانان روستا و دختر باهو است.

26. محمد و شیرکوه: از دانش‌آموزان روستا هستند و شیرکو شاگرد بازان است.

27. بازان: راننده و صاحب مینی‌بوس روستاست.

28. عثمان: قهوه‌خانه‌دار روستاست که به دست تاروخ خفه می‌شود.

29. جامین: شوهر اول رودابه است.

30. درویش مصطفی: از دراویش صوفی منطقة کردستان است.

31. ایوب: پدر شیرکوه است؛ منیژه ایوب را که از حامیان نظام است، می‌سوزاند.

32. گابان: از اهالی روستاست.

33. باهو: از اهالی روستاست و باپیر او را بزرگ کرده‌است.

34. خلیل: سربازی که داخل مینی‌بوس با یوسف هم‌کلام می‌شود.

35. موسی: از اهالی روستاست.

36. فانوس: از اهالی روستاست.

37. سوزان: همسر عثمان قهوه‌چی است.

38. برزو: پسر عثمان قهوه‌چی است.

39. تاپور: شاگرد عثمان قهوه‌چی است.

40. سامرند: از اهالی روستاست.

41. عبدالله: پدر خلیل است.

42. لالان: پیرزنی که دلارام او را در داخل مسجد درمان می‌کند.

43. ملاّ ادریس: از مخالفان رژیم شاهنشاهی است که سال‌ها پیش به کانی‌چاو تبعید شده بود و حالا در آنجا ماندگار است. او پدر ابراهیم است و حالا در کانی‌چاو، ماموستا یا روحانی است و مردم به او اقتدا می‌کنند.

44. ابراهیم: پسر ملاّ ادریس است که در درگیری کومله همراه یوسف بود. اما باهو با توطئه او را همراهی، در تپة برهانی زجرکُش، و همان ‌جا دفنش می‌کند.

45. داهو: همسر ملاّ ادریس که سال‌ها پیش از دنیا رفته‌است.

46. برزو: چوپان جدید روستاست. او بعد از هیوا چوپان می‌شود، در حالی ‌که گرگ به او حمله کرده، خونی و مجروح به روستا برمی‌گردد و دچار روان‌پریشی می‌شود.

47. محمد عمر: بلوچی از پاکستان است که قصد ترویج وهابیت و طالبان را در کردستان دارد.

48. شریف: پسر محمد عمر است.

49. استاد نهواری: مبلغ وهابیت و استادی که همراه با محمد عمر و شریف به کانی‌چاو می‌آید.

50. شوشو: مادر شیرکوه است.

51. قدرت: عشق منیژه که با پاسداری‌های محافظ نظام کشته می‌شود.

52. شیلر: زن بازان، رقاصه و بزک‌کرده‌ای است که در میهمانی باپیر با میهمانانش می‌نوازد و می‌رقصد.

53. گابان: مؤذن روستاست.

6. محور میل: موضوع (کنشگر اصلی)/ شی‌ء ارزشی (هدف)

کنشگر اصلی: هیوای نوجوان، چوپان روستا، بعد از دیدن آن خواب تصمیم می‌گیرد که آن را برای معلم خود تعریف کند. یوسف مورد اعتماد اغلب اهالی روستاست. او یکی از مدافعان روستا در زمان حملة کومله‌‌ای‌ها بود و در طول چند سال بعد از پایان جنگ تلاش می‌کند با همراهی اهالی روستا امکانات آب و برق را برای روستا فراهم کند. او از نیروهای مدافع زمان جنگِ کردستان در مقابل هجمة کومله‌ای‌ها بود و حالا بعد از سپری شدن جنگ، گروه‌های مخالف درصدد هستند تا با حذف این نیروها در روستاهای کُردنشین، زمینة استقلال‌طلبی کُردها را فراهم نمایند و شرایط جدایی‌طلبی آن را از ایران به وجود آورند. بنابراین، یوسف به‌ عنوان یک انسان وارسته، به لحاظ اخلاقی، اجتماعی و عقیدتی در تلاش است تا با ایجاد همدلی بین اهالی روستای کانی‌چاو، زمینة میهن‌پرستی و برادری بین مردم و قبایل ایرانی را فراهم آورد و از این ‌رو، اغلب کنش‌های روایت حول محور یوسف اتفاق می‌افتد. پس «یوسف» به‌ عنوان کنشگر اصلی روایت تحلیل و بررسی می‌شود.

شی‌ء ارزشی (هدف) آن چیزی است که یوسف درصدد تحقق و دستیابی به آن است: «تقویت نوع‌دوستی، میهن‌پرستی و باورهای دینی و ارزش‌های دفاع مقدس و شهادت» است. در دوران دفاع مقدس، او به ‌عنوان نیروی اطلاعات عملیات در خدمت دفاع از میهن و کشورش بود و به دلیل حضور در حلبچه، بعد از حملة شیمیایی عراق و کمک به کودکان شیمیایی دچار بیماری‌ و ریه‌اش دچار عفونت می‌شود و همیشه خس‌خس می‌کند. یوسف پیوسته در تلاش است تا ارزش‌های دفاع مقدس و شهادت را در بین دانش‌آموزان ترویج کند. او بارها از رشادت‌های ابراهیم، فرزند ملاّ ادریس (ماموستای روستا)، صحبت به میان می‌آورد و بیشترین دل‌تنگی‌ او از ابراهیم است. یوسف برای تقویت ارزش‌های دینی، قرآن را به دانش‌آموزان آموخته‌است. هیوا و دیگر دانش‌آموزان در مباحثه با خلیفه و دراویش روستا و محله، آیات قرآن را زمزمه می‌کنند. بنابراین، «تقویت نوع‌دوستی، میهن‌پرستی، دفاع از باورهای دینی و ارزش‌های دفاع مقدس و شهادت» به‌ عنوان هدف کلّی این روایت مد نظر ماست.

7. نوع رابطة کنشگر اصلی با اهداف

* «اتصال/ انفصال»: نوع ارتباط کنشگر اصلی و هدف در این رمان از نوع اتصال است؛ «یوسف» به‌ عنوان کنشگر اصلی و هدف اش یعنی «دفاع از ارزش‌های ملّی و دینی» مکمل یکدیگر هستند و در یک راستا قرار دارند . انفصال و جدایی بین این دو  از منظر نوع کنش و عمل به وجود نمی‌آید.

* «جانشینی/ همنشینی»: از آنجا که رابطة بین کنشگر اصلی و هدف از نوع اتصال است، رابطة همنشینی بین کنشگر اصلی و هدف وجود دارد.

* «کامل/ ناقص»: هدف کلی این روایت در سیر روایت و با شهادت یوسف و آشکار شدن راز شهادت ابراهیم و نیز برملا شدن توطئه و فتنة میهمانان باپیر و نهواری (ملاّ محمد عمر و شریف) آشکار می‌شود و به ‌صورت کامل صورت می‌پذیرد.

* «قاطعیت/ شک و تردید»: کنشگر اصلی روایت «یوسف» در تحقق هدف ارزشمند خود، هیچ ‌گاه دچار تردید نمی‌شود و با توطئه‌های کومله و گروه منیژه و نیز حضور طالبان در روستا مقابله می‌کند و در تحقق هدف خود شک و تردید به خود راه نمی‌دهد.

* «زمان»: زمان در سیر روایت، متناسب با رویدادها و اتفاقاتی است که روی می‌دهد. هرچند مؤلف برای بیان رویدادها از تقسیم‌بندی حروف الفبا از حرف «الف» تا «ی» استفاده کرده‌، ولی روایت بر اساس توالی و اتفاقات انجام‌شده تحلیل و دسته‌بندی ‌شده‌است. از این ‌رو، در این روایت، دوره‌های زمانی مشخص و تفکیک‌شده‌ای نداریم و کنش‌های مهم و تأثیرگذار روایت بر اساس توالی رویدادها انتخاب ‌شده‌است.

8. محور انتقال: فرستنده/ گیرنده

در این روایت، عشق و وطن‌پرستی و نیز حفظ یاد شهدا و خاطرات جانفشانی آنان، عامل اصلی حرکت یوسف به‌ سوی هدف اوست. بنابراین، در طول روایت بارها او مطّلع می‌شود که گروه‌های کومله و ضدانقلاب درصدد ترور او هستند. اما با این شرایط، باز هم او در روستای کانی‌چاو باقی می‌ماند و از هدف خود دفاع می‌کند. پس فرستندة اصلی مرتبط با هدف کلّی در این روایت، عشق و علاقة یوسف به حفظ وطن، یاد شهدا و خاطرات آنان است. فرستنده‌های فرعی مرتبط با هدف اصلی، اهالی کانی‌چاو هستند که از جملة آن‌ها می‌توان به ابراهیم، ملاّ ادریس، ابوخضر، هیوا و دلارام اشاره کرد.

اما یوسف اولین نفر از کسانی است که از تحقق هدف خود سود می‌برند و به آرزوی دیرینه‌اش دست می‌یابد. او پس از درگیری‌ با تاروخ، در انتهای روایت تیر می‌خورد و به مسجد روستا برده می‌شود. یوسف از راز شهادت ابراهیم به وسیلة باهو و باپیر آگاه می‌شود و به آرزوی دیرینه‌اش که همراهی و وصال ابراهیم و دیگر شهداست، دست می‌یابد. از این ‌رو، گیرنده و ذی‌نفع اصلی مرتبط با هدف کلی، یوسف (معلم روستا) است. اما ذی‌نفع‌های فرعی مرتبط با هدف کلی، ملاّ ادریس (پدر ابراهیم) است. در پایان روایت، او از راز شهادت فرزندش آگاه می‌شود و به بالای تپة برهانی می‌رود و پیشانی بر مزار او می‌گذارد.

افراد دیگری نیز در این بخش سود برده‌اند و به ‌عنوان ذی‌نفع‌های فرعی مد نظر هستند. اهالی کانی‌چاو بعد از سخنرانی ملاّ محمد عمر در قبرستان و پخش کردن پول‌هایش بین مردم، تصمیم می‌گیرند به او بپیوندند و به افغانستان بروند. اما یوسف مداخله می‌کند و با همراهی ملاّ ادریس به خانة باپیر می‌روند و پول‌ها را به او پس می‌دهند. با کشته شدن شریف (پسر ملاّ عمر به دست تاروخ در درگیری آن شب)، مشکلات فراوانی در روستا علیه باپیر و ملا عمر به وجود می‌آید و آن‌ها تصمیم به فرار می‌گیرند. از طرف دیگر، منیژه و ناروک که به روستا آمده‌اند تا خودشان تکلیف یوسف را یکسره کنند، در خانة تاروخ تسلیم می‌‌شوند و با وساطت رودابه فرار می‌کنند. بنابراین، اقدامات یوسف در تحقق هدفش، باعث بازگشت آرامش به روستا می‌شود و سرانجام، اهالی روستا با حذف نیروهای مخالف به آرامش کافی می‌رسند. پس گیرندة ذی‌نفع‌های فرعی این روایتِ مرتبط با هدف اصلی، اهالی کانی‌چاو هستند.

9. محور قدرت: یاریگران و بازدارندگان

در این روایت، گروه‌های مختلفی درصدد هستند تا با حذف یوسف و عقیده‌اش در روستا، زمینة اختلاف بین مردم و اهالی کانی‌چاو، و نیز زمینة جدایی‌طلبی این روستا و دیگر روستاهای کردستان را به وجود آورند. در این میان، حزب کومله به رهبری منیژه و همراهانش (باپیر، باهو، تاروخ و میهمانان او که پیروان طالبان و وهابیت هستند)، و نیز عده‌ای از اهالی روستا که با این گروه همراهی می‌کنند، به ‌عنوان بازدارندگان فرعی مرتبط با هدف اصلی مد نظر هستند. اما تاروخ و منیژه که مستقیماً قصد ترور یوسف را دارند، به ‌عنوان بازدارندگان اصلی مرتبط با هدف اصلی محل توجه ما هستند. از سوی دیگر، یاریگران این روایت به ترتیب «ابوخضر»، «ملاّ ادریس» و «دلارام» هستند. ابوخضر (پدر هیوا) بارها در درگیری‌های بین یوسف و کومله و نیز طالبان با او همراهی می‌کند. ملاّ ادریس (ماموسای روستا و پدر ابراهیم) دیگر حامی یوسف است و دلارام که حالا به یوسف عشق می‌ورزد و پیوسته در کنار او ‌است و در بیماری‌ها و ناملایمات او را همراهی می‌کند، از یاریگران اصلی یوسف هستند. از طرف دیگر، اهالی روستا نیز به او اعتقاد دارند و در عقایدش او را همراهی می‌کنند. از این ‌رو، حامی اصلی او در این روایت، ملاّ ادریس، ابوخضر، دلارام و یاریگران فرعی و احتمالی او در این روایت، هیوا و دیگر دانش‌آموزان و اهالی روستای کانی‌چاو می‌باشند.

 

نتیجه‌گیری

برای بررسی و تحلیل شخصیت و شخصیت‌پردازی در رمان عریان در برابر باد اثر احمد شاکری از رهگذر روایت‌شناسی ساختاری، با توجه به نظریة کنشگرای گریماس، ابتدا به تعریفی جدید از «شخصیت» بر اساس این نظریه دست ‌یافتیم. بر این پایه، علاوه بر آنکه شخصیت فراتر از یک نام و یا یک شخصیت تلقی می‌شود، یک «مشارکت‌کننده» در روند «حوادثِ» روایت نیز معرفی می‌شود. اهمیت این امر از این نظر است که بتوانیم «نقش»ها و «کارکردها»ی شخصیت را در تعامل با دیگر کنش‌ها و کنشگرهای رمان شناسایی کنیم. آنچه از رهگذر این نوع نگرش حاصل شد، سرانجام مشخص نمود که «شخصیت» مهم‌ترین رکن ساختاری رمان عریان در برابر باد است. در این نمودار، هر شخصیتی نقش محوری دارد که می‌تواند حضوری مؤثر در شکل‌گیری کلّی روایت داشته باشد و الگوی کنشگرای گریماس به‌خوبی نمایشگر این نقش‌هاست. همان‌ گونه که در الگوی تصویری مشاهده می‌شود، یوسف به‌ عنوان یک انسان وارسته به لحاظ اخلاقی، اجتماعی و عقیدتی در تلاش است تا با ایجاد همدلی بین اهالی روستای کانی‌چاو، زمینة میهن‌پرستی، برادری بین مردم و قبایل ایرانی را فراهم آورد و از این ‌رو، اغلب کنش‌های روایت حول محور یوسف اتفاق می‌افتد. پس «یوسف» به ‌عنوان کنشگر اصلی روایت تحلیل و بررسی شد. شی‌ء ارزشی (هدف)، یعنی آنچه یوسف درصدد تحقق و دستیابی به آن است، «تقویت نوع‌دوستی، میهن‌پرستی، باورهای دینی، ارزش‌های دفاع مقدس و شهادت» است. نوع رابطة کنشگر اصلی با اهداف: «اتصال/ انفصال» است؛ یعنی بین کنشگر اصلی و هدف در این رمان، ارتباط «اتصال» است؛ چراکه پیوند بین «یوسف» و هدفش، یعنی «تقویت نوع‌دوستی، میهن‌پرستی، باورهای دینی، ارزش‌های دفاع مقدس و شهادت» در یک راستاست و یوسف تلاش می‌کند در سیر روایت، تمام زمینه‌‌ها را برای این اتصال فراهم نماید. از این ‌رو، جنس کنش‌های یوسف و هدف از یک نوع است و رابطة اتصال را اثبات می‌کند. در «جانشینی/ همنشینی»، از آنجا که رابطة بین کنشگر اصلی و هدف از نوع اتصال است، پس رابطة همنشینی بین کنشگر اصلی و هدف وجود دارد. در «کامل/ ناقص»، دستیابی یوسف به هدفش به‌ صورت کامل صورت می‌پذیرد. در پایان روایت، یوسف به مقام شامخ شهادت نائل می‌شود. در «قاطعیت/ شک و تردید»، کنشگر اصلی (یوسف) در دستیابی به هدف خود دچار تزلزل نشده‌است و قاطعیت دارد. در «زمان» نیز در سیر روایت، زمان متناسب با رویدادها و اتفاقاتی است که روی می‌دهد. از این ‌رو، تحلیل زمان بر اساس رویدادهای روایت شکل گرفته‌است. بنابراین، ما در ارتباط با هدف و کنشگر اصلی، دوره‌های زمانی مشخص و تفکیک‌شده‌ای نداریم که نویسنده به آن اشاره‌کرده باشد. بنابراین، کنش‌های مهم و تأثیرگذار بر اساس روند کلی روایت انتخاب ‌شده‌است. در «محور انتقال: فرستنده/ گیرنده»، آنچه باعث می‌شود یوسف تلاش کند تا به هدف خود برسد و او را به انجام این هدف سوق می‌دهد، «عشق به وطن و ارزش‌های اعتقادی» است. از این رو، فرستنده در این روایت، «عشق به وطن و ارزش‌های اعتقادی» است. همچنین، پس از دستیابی یوسف به هدفش که ایجاد همدلی و وفاق در بین اهالی کانی‌چاو است، خودش و اهالی روستا هستند که شادمان و مشعوف می‌شوند. پس گیرنده یا ذی‌نفع‌های اصلی مرتبط با هدف اصلی این روایت، اهالی روستای کانی‌چاو هستند. در «محور قدرت: یاریگران و بازدارندگان» این روایت، حزب کومله به رهبری منیژه و همراهانش مثل باپیر، باهو، تاروخ و میهمانانش هستند که پیرو طالبان و وهابیت می‌باشند، و عده‌ای از اهالی روستا که با این گروه همراهی می‌کنند، به‌ عنوان بازدارندگان فرعی مرتبط با هدف اصلی مد نظر هستند. اما تاروخ و منیژه که مستقیماً قصد ترور یوسف را دارند، به ‌عنوان بازدارندگان اصلی مرتبط با هدف اصلی مورد توجه ما هستند. از سوی دیگر، یاریگران این روایت به ترتیب ابوخضر، ملاّ ادریس و دلارام هستند. ابوخضر (پدر هیوا) بارها در درگیری‌های بین یوسف با کومله و طالبان، او را همراهی می‌کند. ملاّ ادریس (ماموسای روستا) و پدر ابراهیم، دیگر حامی یوسف هستند و دلارام که حالا به یوسف عشق می‌ورزد و پیوسته در کنار اوست و در بیماری‌ها و ناملایمات او را همراهی می‌کند، از یاریگران اصلی یوسف هستند.

آتش‌سودا، محمدعلی و امید حریری جهرمی. (1378).«شخصیت‌پردازی در رمان همسایه‌های احمد محمود». پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی. صص 9ـ28.
احمدی، بابک. (1380). ساختار وتأویل متن. چ2. تهران: نشر مرکز.
اشمیتس، توماس. (1390). درآمدی بر نظریة ادبی جدید و ادبیات کلاسیک. ترجمة حسین صبوری، صمد علیون. تبریز: دانشگاه تبریز.
امیری خراسانی، احمد و عسکر حسن‌پور. (1389). «مؤلفه‌های پایداری در سیمای شخصیت‌های دفاع مقدس». ادبیاتپایداری. س 1. ش 1. صص 31ـ44.
برومند، فیروزه. (1384). کتابشناسی دفاع مقدس (1359ـ1381). تهران: انتشارات قدیانی، صریر.
حداد، حسین. (1372).کتاب‌شناسی داستان‌های کوتاه و رمان جنگ ایران. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
حنیف، محمد. (1373). مجموعة مقالات سمینار بررسی رمان جنگ در ایران وجهان. تهران: بنیاد جانبازان انقلاب اسلامی ایران.
حنیف، محمد و محسن حنیف. (1388).کندوکاوی پیرامون ادبیات داستانی جنگ دفاع مقدس. تهران: پژوهشکدة علوم و معارف اسلامی.
خادمی، نرگس و مهدخت پورخالقی چترودی. (1388). «تحلیل ساختاری در حکایت تاریخ بیهقی با تکیه ‌بر الگوی کنشگر گریماس». جستارهای نوین ادبی. س 42.ش 3 (پیاپی 166). صص 47ـ68.
خادمی کولایی، مهدی. (1391). فرهنگ داستان‌نویسان دفاع مقدس (1358ـ1359). تهران: شاهد.
خائفی، عباس و جعفر فیضی گنجین. (1387). «تجزیه‌وتحلیل قصة سمک عیار بر اساس نظریة ولادیمیر پراپ». پژوهش‌هایادبی. س 5. ش 18. صص 33ـ51.
دشتی آهنگر، مصطفی. (1390). «تحلیل ساختاری پیرنگ رمان‌هایی از چهار نویسندة زن». ادبیات پارسی معاصر. س 1. ش 1. صص 39ـ60.
زاغیان، مریم. (1387).کتاب‌شناسی زن و دفاع مقدس. تهران: بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس.
شاکری، احمد. (1380). عریان در برابر باد. چ1. تهران: انتشارات فرهنگ‌گستر.
علوی مقدم، مهیار و سوسن پورشهرام. (1387).«کاربرد الگوی کنشگر گریماس در نقد و تحلیل شخصیت‌های داستانی نادر ابراهیمی». گوهر گویا. س 2. ش 88. صص 95ـ116.
فضیلت بهبهانی، محمود و صدیقه نارویی صدیقه. (1391). «تحلیل ساختاری داستان جولاهه با مار بر پایة نظریة گریماس». سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی. س 5. ش 1. صص 253ـ262.
فراست، قاسم‌علی و زهرا مدنی. (1384).کتاب‌شناسی داستان‌های انقلاب اسلامی. تهران: مؤسسة نشر و تنظیم آثار امام خمینی(ره).
کالر، جاناتان. (1390). بوطیقای ساخت‌گرا. ترجمة کورش صفوی. تهران: نشر مینوی ‌خرد.
کریمی، پرستو و امیر فتحی. (1391). «تحلیل ساختاری طرح داستان کیومرث بر اساس الگوی تودوروف، برمون وگریماس». مطالعاتداستانی. س 1. ش 1. صص 82ـ95.
گرین، کیت و جیل لبیهان. (1383). درسنامة نظریة ادبی. تهران: نشر روز نگار.
یوزباشی، مریم و حسین بهزادی اندوه‌جردی. (1390). «شخصیت‌پردازی زنان در سه رمان جنگ». پژوهش ادبی. ش 14. صص 1ـ16.
Hébert, Louis & Etc. (2011). Tools for Text and Image Analysis and Introduction to Applied Semiotics. Trans. by Julie Tabler. Rimouski (Québec): Universite du a Romouski.
Griemas, Algirdas Julien. (1989).»On Narrativity«. New Litarary, History 20. Spring. P. 551.
----------------------------. (1970). Structural Semantics: An Attempt at a Method. Trans. by Daniele McDowell, Ronald Schleifer, and Alan Velie. Lincoln- Nebraska: University of Nebraska Press.