The Decline in the Character of Ayyār in the Story of Hossein Kurd-e Shabestari

Document Type : Research Paper

Author

Associate Professor of Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University, Kerman, Iran.

Abstract

Among the most popular oral stories are those about heroes and Ayyârân, which are often written long after the events they narrate occurred. "Abumuslemnama", "Hamzaname" and "Samak-e Ayyar" are some of the oldest stories, and "Hossein Kurd-e Shabestari" is almost the latest. The story of "Hossein Kurd-e Shabestari" was narrated during the Safavid era and is regarded as a continuation of the Ayyāri tradition and oral storytelling. The analysis of the story of "Hossein Kurd-e Shabestari" reveals that the character of Ayyār in this story differs significantly from those in previous stories on the surface and on the behavioral level. The purpose of this paper is to investigate these differences using descriptive and analytical methods. According to the results of this study, "Hossein Kurd" was a common, maverick hero who did not exhibit heroic behavioral delicacies like Samak that were characteristic of Ayyârân. "Hossein Kurd" is an illiterate hero who does not possess the privileges of acuteness, prudence or the skills of eloquence, as opposed to the previous Ayyâr heroes who were examples of conscious, educated, articulate, and knowledgeable heroes. The results of this study indicate that the character of a conscious hero is being replaced by an illiterate hero, who is devoid of any sense of awareness or rational thought.

Keywords

Main Subjects


عیّاری یکی از سازمان­های مهم اجتماعی ایران طی قرن­های متمادی بوده ­است و جنبۀ فکری و نیز تشکیلاتی فتیان، نه تنها در آرا و سلسله مراتب صوفیه که در همۀ جنبه­های زندگی ایرانیان و حتّی در وضع حرفه­ها و مشاغل گوناگون تأثیری عمیق داشته­ است (کربن[1]، 1383: 80). توجه متن­های صوفیانه به آداب عیّاری و نیز فتوت­نامه­های متعددی که «در باب منش، عقاید، قوانین و آداب جوانمردان نوشته شده ­است و بخش قابل توجهی از ادبیات عامیانه ایران را تشکیل می­دهند» (افشاری، 1394: 1). نمونه­ای از این توجه عام به آداب فتوت و عیّاری است که در ادبیّات داستانی عامه نیز از دیرباز، بازتابی درخور توجه داشته ­است.

آداب عیّاری و شخصیت­ عیّار در قدیم­ترین تحریرهای مختلف داستان‌های عامیانه و پهلوانی، مثل سمک عیّار و داراب­نامه که در عهد سامانیان صورت پذیرفته­ (صفا، 1363ب: 66-47) حضوری پررنگ دارد. این تحریرهای شفاهی که بعدها مکتوب شدند، مثل «نمونه­های فرعی داستان اسکندرنامه که در قرن پنجم نوشته­ شده و نیز مکتوب­ شدن سمک عیّار که از روی روایت­های نقّالی به نام صدقه ابن ابی­القاسم شیرازی، جمع­آوری و مکتوب شده ­است» (بیضایی، 1387: 68) نشان­دهندۀ اهمیت نقل شفاهی داستان­ها و نیز ارتباط دوسویۀ ادبیّات شفاهی و مکتوب در ایران است که در عصر مغول و تیموری نیز همچنان ادامه داشته ­است[2].

در دورۀ صفویه نیز سنّت داستان­سرایی در جامعۀ ایران همچنان با اقبال عمومی روبه­رو بوده ­­است و گوش ­سپردن به روایت­های حماسی و پهلوانی نقّالان و قصّه­خوانان در قهوه‌خانه­ها و میخانه­ها و شربت­خانه­ها از جمله سرگرمی­های طبقات مختلف مردم بوده است. تعدادی از این قصّه­ها، قصّه­های از پیش موجود و به‌خصوص قصّه­های مذهبی، مثل مختارنامه و حمزه­نامه و... بودند، اما در کنار اینها، نقل داستان­های ابداعی نقّالان، مثل اسکندر و عیّاران، قصّۀ چهار درویش و حسین کرد شبستری و... نیز در مراکز تجمع مردم، کاملاً رواج داشته ­است (صفا، 1363الف: 83) و در اغلب این داستان­ها، شخصیت‌های متصّف به اوصاف عیّاری، قهرمانان اصلی داستان بوده­اند.

حسین کرد شبستری، مشهورترین قصّۀ ابداعی بازمانده از سنّت شفاهی دورۀ صفوی و یکی از معدود داستان­هایی است که در آن، مثل داستان سمک، پهلوانان عیّارمنش، قهرمانان اصلی داستان هستند و بنا به اعتقاد بعضی از محققان، تنها داستان عامیانه­ای است از دقت جغرافیایی برخوردار است و زمان و مکان آن معلوم است (ذکاوتی قراگزلو، 1387: 61 و محجوب، 1383: 1057)، در بستر جغرافیایی ایران و هند اتفاق می­افتد و از دوران حکومت شاه عبّاس صفوی سخن می­گوید. به عقیدۀ مارزلف، روایت شفاهی این داستان، مدّت­ها پس از حکومت شاه عباس و در اوائل دورۀ قاجار ساخته شده ­است. (مارزلف، 1388: 443-442). افشاری برخلاف نظر مارزلف و با استناد به شواهد زبانی و فرهنگی و نیز وجه تبلیغی داستان که در دورۀ صفوی حائز اهمیت بوده­ است، نقل شفاهی داستان را مربوط به اواخر دورۀ صفوی می­داند؛ یعنی زمانی که هنوز یاد و خاطرۀ دوران طلایی شاه عبّاس در یاد و خاطرۀ مردم زنده بوده­ است (مقدمۀ افشاری بر قصّۀ حسین کرد شبستری، 1388: 19-17).

در هر حال، قدیمی­ترین نسخۀ مکتوب داستان حسین کرد، مربوط به سال 1255 قمری؛ یعنی اوایل دورۀ قاجار است و با توجه به اینکه مبنای روایت­های مکتوب، روایت­های شفاهی نقّالانی است که در دورۀ قاجار نیز همچنان داستان­ را روایت می‌کرده­اند، نسخه­های موجود داستان با هم تفاوت­هایی دارند.

در نسخه­های موجود داستان، دو روایت کلی دربارۀ حسین کرد و پهلوانی­های او موجود است: یکی کتاب حسین­نامه است که بنا به گفتۀ مصححان آن «براساس کهن­ترین نسخۀ خطی شناخته­شده از حسین کرد، موسوم به حسین­نامه، تصحیح و تنظیم شده­است» (همان: 16) و دیگری، نسخۀ خطّی در کتابخانۀ مجلس که ظاهراً در سدۀ سیزدهم به کتابت درآمده­ است و با متن حسین­نامه و نسخه­های چاپی حسین کرد، تفاوت­هایی دارد (همان: 31). آنچه تا پیش از انتشار متن حسین­نامه به تصحیح ایرج افشار و مهران افشاری، چاپ و منتشر شده، همه براساس نخستین چاپ سنگی این کتاب است که نسخۀ مأخذ آن شناخته نشده ­است.

حسین­نامه با نسخه­های چاپ سنگی تفاوت­های چشمگیری دارد؛ مهم­ترین این تفاوت­ها به گفتۀ افشاری، این است که برخلاف حسین کرد شبستری در روایت حسین‌نامه، حسین کرد، تنها قهرمان داستان نیست (همان: 19) و تعداد نسبتاً زیادی از قهرمانان در داستان نقش­آفرینی می­کنند و محدودۀ جغرافیایی عمل این قهرمانان، تنها ایران و هند نیست، بلکه سرزمین­ها و شهرهای بسیاری از جمله قلمرو پادشاهان عثمانی، روم و فرنگ و... عرصۀ تاخت­وتاز پهلوانان شاه عباس است. همچنین در روایت حسین‌نامه در قسمت­هایی نشانی از موجودات خیالی دیده می­شود و برخلاف حسین کرد شبستری، گاه قهرمانان داستان برای به­دست­آوردن زنی زیبا که مورد توجه شاه قرار گرفته ­است، راهی سفر می­شوند.

با وجود این تفاوت­ها، شخصیت حسین کرد در چاپ­های سنگی با آنچه در حسین‌نامه می­بینیم، اندکی تفاوت دارد (همان) و در هر دو روایت، قهرمان اصلی داستان، پهلوانی متّصف به اوصاف عیّاری است، اما به نظر می­رسد که حسین کرد با پیش‌نمونه‌های شخصیت عیّار در داستان­های عامۀ فارسی، مثل سمک یا احمد زمجی، تفاوت­هایی قابل توجه دارد.

صرفِ­نظر از علل و عوامل اجتماعی و تاریخی چنین تفاوت­هایی، هدف این پژوهش، بررسی دقیق تفاوت­های چهرۀ شخصیت نوعی عیّار در داستان­های عامیانۀ فارسی از قدیم­ترین نمونه­ها تا حسین کرد است. از آنجا که دورۀ صفوی، دوران تأثیرگذاری در آداب مربوط به نقّالی و نیز رواج قصّه­های عامیانه است و از سوی دیگر، حلقۀ واسطی است بین ادبیّات داستانی کهن و ادبیّات داستانی دورۀ قاجار، این بررسی می­تواند شواهد مستندی بر تطوّر شخصیت عیّار در داستان­های عامیانۀ فارسی ارائه دهد که در پژوهش‌های بعدی از جمله پژوهش­های مربوط به سیر تحول داستان­های عامیانۀ فارسی و نیز بررسی­های مربوط به علل تغییر و تحوّل شخصیت­های آشنای ادبیّات داستانی عامّه با توجه به شرایط اجتماعی و تاریخی تولید اثر، مفید و راهگشا باشد.

 

2. پیشینۀ پژوهش

حضور عیّاران در زندگی اجتماعی مردم ایران و توجه عام به آداب و عقاید آن‌ها، یکی از دلایل محبوبیت داستان­های عیّاران در میان عامۀ مردم بوده ­است و هر دو جنبۀ اعتقادی و اجتماعی آیین عیّاری،کمابیش در این داستان­ها نیز بازتاب یافته ­است. پژوهشگرانی مثل محجوب، خانلری، بهار و نفیسی، ذوالفقاری و... در بررسی آداب عیّاری، مهم­ترین این داستان­ها، مثل ابومسلم­نامه، سمک و... را مدنظر قرار داده­اند. همچنین مقاله­های متعدد در باب این داستان­ها و پژوهش­های افشاری دربارۀ فتوت­نامه­ها از منابع ارزشمند در مطالعه و بررسی داستان­ها و آداب عیّاری است، اما پژوهش­هایی که به­طور خاص به داستان حسین کرد پرداخته­اند، انگشت شمارند. مقالۀ مارزلف با عنوان «گنجینه­ای از گزاره­های قالبی داستان عامیانۀ حسین کرد» (ضمیمۀ قصۀ حسین کرد شبستری، 1388: 459-339)، «بررسی ساخت داستان عامیانۀ حسین کرد» به قلم آتش­سودا (1386: 48-9) و پژوهش مشترک خیراندیش و ابراهیمی (1391: 948-9) در باب «اهمیت ادبیّات فولکلوریک در بازنمایی تاریخ اجتماعی» از جمله معدود پژوهش­هایی هستند که به داستان حسین کرد پرداخته­اند و مقدمۀ مفصل افشاری بر حسین­نامه، یکی از مهم­ترین منابع پژوهش دربارۀ این داستان است.

این پژوهش می­کوشد از طریق مقایسۀ شخصیت حسین کرد با عیّارانِ مهم­ترین داستان­های عامۀ پیش از آن و توصیف و تحلیل ویژگی­ها و اوصاف شخصیت عیّار در این داستان­ها به این پرسش پاسخ دهد که داستان «حسین کرد شبستری» از لحاظ بازنمایی تشکیلات و آداب و رسوم عیّاری و صفات و ویژگی­های شخصیت عیّار، چه تفاوت­های معناداری با داستان­های عیّاری پیش از آن دارد؟ به این منظور، پس از مطالعۀ دقیق منابع مرتبط با موضوع، یافته­های درون متنی به دقت توصیف و تحلیل می­شوند و به دلیل تفاوت اندک شخصیت حسین کرد در دو روایت موجود این داستان و اینکه در نسخۀ چاپ سنگی، حسین کرد، تنها قهرمان داستان است، مبنای بررسی شخصیت در این پژوهش، متن مبتنی بر چاپ سنگی است که در سال 1384، توسط انتشارات ققنوس چاپ و منتشر شده­ است. در این مقایسه، از ذکر شباهت­ها خودداری می­شود؛ به این دلیل که وجود شباهت­هایی مثل شجاعت و سخاوت و پاکدامنی عیّاران و...، امری بدیهی و در ابتدای امر، دلیل مقایسه است و همین شباهت­ها است که باعث شده تا پژوهشگران داستان حسین کرد را «ادامۀ سنّت عیّاری و دنبالۀ سمک عیّار، البته با رنگی شیعی و بر مبنای حفظ حکومت صفوی و با هدف تقویت آن» (ذوالفقاری، 1394: 169) بدانند. با توجه به این شباهت­ها و ادامۀ سنّت عیّاری در داستان حسین کرد شبستری، یافته­های این پژوهش در شناخت دقیق سیر تحوّل داستان­های عامیانۀ فارسی و نیز پژوهش­های بعدی دربارۀ علل و زمینه­های اجتماعی و تاریخی چنین تحولی در داستان­پردازی و زندگی اجتماعی ایرانیان تأثیرگذار خواهد بود.

 

3. تشکیلات عیّاری

رسوم و آداب و اعتقادات مربوط به جوانمردی، سابقه­ای طولانی در میان ایرانیان دارد و بحث­ها و اختلاف نظرهای بسیاری را برانگیخته­است؛ از اختلاف نظر دربارۀ کلمه عیّار و ریشۀ آن تا خاستگاه آن در زندگی اجتماعی مردم ایران، ظهور آن در ادبیّات فارسی[3] و جست­وجوی ریشه­های تاریخی آن[4].

شکّی، گروهی از کسانی را که بنا به تفسیر پهلوی ویویداد «دزدیدن از توانگران و بخشیدن به فقیران را کرفه می­دانند»، پیشتازان عیّاران و جوانمردان دورۀ اسلامی می­داند (شکّی، 1372: 29). کهن­ترین گروه شناخته­شدۀ عیّاران در دورۀ اسلامی، هم عیّاران­اند که در کوه و بیابان­ها راهداری می­کردند و از ثروتمندان می­دزدیدند و به درماندگان و فقیران می­بخشیدند (افشاری و مدائنی، 1388: 16). به عقیدۀ تیشنر[5]، منشأ وجودی تفکر و روش عملی این گروه­ها، فتوت بوده که دو جنبه داشته­ است؛ یکی جنبۀ فکری در معنی حسن اخلاق و دیگری یک تشکیلات اجتماعی (تیشنر، 1335: 76) که «سازمانی از همبستگان و یاران بوده­ که به آیین خاصی در رفتار و کردار پایبند بوده­اند» (ناتل‌­خانلری، 1364: 71). این گروه­های عیّاری از قرن سوم در همۀ شهرها فزونی یافته و در جنبش­های اجتماعی ایران نقش مهمی ایفا کرده­اند؛ گاه به یاری امرا و گاه به هواداری مخالفان آن‌ها وارد جنگ شده­اند و علاوه بر تأثیر در جابه­جایی مراکز قدرت، گاه خود زمام امور را در دست گرفته­اند.

«ابومسلم خراسانی، از نخستین کسانی است که در سیمای یک جوانمرد ایرانی، خلافت اموی را با لشکری از روستاییان و پیشه­وران خراسان ساقط کرد» (زرین­کوب، 1367: 348). چنان که از تاریخ سیستان برمی­آید در دوران خلافت عباسیان، عیّاران اغلب با مخالفان دولت عباسی همراهی می­کردند (تاریخ سیستان، 1381: 176، 185 و 227-226) و گاه بعضی از عمّال حکومت با آن‌ها از در مصالحه و مدارا درآمده­اند (همان: 188) و برخی از حکمرانان و فرمانروایان محلّی، مثل یعقوب لیث از گروه عیّاران بوده­اند.

در اوائل قرن پنجم نیز عیّاران که با عنوان احداث شناخته می­شدند، گاه امیری را یاری می­دادند و زمانی، دیگری را به خواری و ذلّت می­نشاندند (شفیعی‌کدکنی، 1387: 161). در قرن ششم که عصر شکوفایی فتوت و جوانمردی است (شفیعی‌کدکنی، 1381: 74)، خلیفۀ عباسی، آیین عیّاری را سامان و در سرزمین­های خلافت رواج داد و چنان که از داستان سمک برمی­آید، عیّاران در همۀ شهرها، سازمان خاص خود را داشته­اند. قیام سربه­داران، حضور فعال عیّاران شیراز در انتقال حکومت از ابواسحاق اینجو به امیر مبارزالدین و... (افشاری و مدائنی، 1388: 39-37)، تنها نمونه­هایی از این حضور دسته­های عیّاری در تمام شهرهای ایران و تأثیر آن‌ها در وقایع تاریخی است. همچنین در داستان­هایی که در باب روش و منش شیخ حیدر صفوی (روزبهان خنجی، 1382: 267-265) و نیز شاهان صفوی نقل شده ­است، می‌توان نشانه­هایی از توجه به آداب و شیوه‌های عیّاری دید (سانسون[6]، بی­تا: 30 و تاورنیه، 1389: 191).

آداب و راه و رسم عیّاری، چنان­که از خلال متن داستان سمک برمی­آید، بیش از هر چیز مبتنی بر پیوند برادری و رفاقت در میان کسانی بوده­ است که در یک سازمان یا دارودسته گرد هم می­آمدند و «گویا به زبان یا لهجۀ خاصی در میان خود سخن می‌گفتند» (کیا، 1375: 94). این دسته­ها در همۀ شهرها از وجود یکدیگر باخبر بوده­اند و اگر عیّار- پهلوانی بزرگ در هر عصری پدید می­آمد، همۀ عیّاران به شادی او شراب می‌خورده­اند و به او سر می­سپرده­اند (بهار، 1376: 18). هدف این سازمان­ها، تحقق افکار و عقاید جوانمردی بوده و ورود به این دسته­ها آیین خاصی داشته ­است (کربن، 1383: 137-135) و همگی آداب و رسوم و اصطلاحات تقریباً مشابهی داشته­اند[7]4 و از توضیحات ابن معمار در الفتوه، چنین برمی­آید که در خانه­هایی موسوم به بیت دور هم جمع می­شدند، یکدیگر را رفیق خطاب می­کردند و برحسب رتبه، حقوق متقابلی نسبت به هم داشته­اند (شفیعی‌کدکنی، 1387: 178-168).

بازتاب راه و رسم و سازمان عیّاری را می­توان در داستان­های پهلوانی- عیّاری نیز مشاهده کرد. سمک، یکی از عیّارانی است که «شغال پیل­زور» رییس آن‌ها است و خواجه سعد، آن‌ها را چنین معرفی می­کند: «این سوار کهل را شغال پیل­زور می­گویند و سرِ جوانمردان این شهر است و آن جوان نمدپوش، سر عیّاران است و او را سمک عیّار می­خوانند... و این دیگران، رفیقان ایشان­اند و اختیار کلی ولایت شاه دارند و اسفهسالار شهراند» (کاتب‌ارجانی، 1369، ج 1: 26). بر این اساس، سمک، عیّاری از گروه عیّاران است و چنان­که از داستان برمی­آید، این گروه به زبانی خاص با یکدیگر حرف می­زنند و در خانۀ عیّاران زندگی می­کنند که وارد شدن به آن آدابی دارد؛ همچنان که جوانمردی، آداب و اعتقاداتی دارد که به گفتۀ شغال از حد فزون است. در ابومسلم­نامه نیز که عیّاران بسیاری در آن ایفای نقش می­کنند، این سازمان و تشکیلات عیّاری و آداب آن، نمودی آشکار دارد؛ عیّاران داستان، گروهی از صنعتگران و پیشه­وران­اند که از ابومسلم تبعیت می­کنند و در مشورت با هم و همراه هم از پس ماجراها و رویدادهای سخت برمی­آیند و یکدیگر را محب و اخی می­خوانند.

در هر حال، وجود دستۀ عیّاران، مستلزم آداب و سازوکارهایی است که همبستگی و جایگاه افراد را در گروه تضمین می­کند و به­عبارتی، جمعی از افراد را تحت لوای اهداف و ایده­های مشترک در یک­جا گرد می­آورد و به روابط آن‌ها معنا می­دهد و به این وسیله، دوام گروه را تضمین می­کند. این آداب در میان دستۀ عیّارانی که سمک سرکردۀ آن‌ها است، عبارتند از: سوگند برادری خوردن، وفای به عهد، احترام به رییس گروه، ترجیح­دادن منافع جمع بر خواسته­های فرد و... .

در داستان حسین کرد، هرچند تنها یک­بار از مکانی به نام «یتیم­خانه» نام برده­ شده ­است به نظر می­رسد که پهلوانان شاه عباس، تشکیلات و سازمان نظام­یافته­ای دارند که در رأس آن‌ها، خود شاه قرار دارد که «خودش مرشد است و سیصد و بیست نفر( یا هزار و صد و بیست نفر[8]!) نوچه (یتیم) دارد» (حسین کرد شبستری، 1384: 9)، اما برخلاف داستان­هایی مثل سمک از متن داستان هیچ اطلاعی دربارۀ آداب و قواعد این تشکیلات به دست نمی­آید؛ پهلوانانی مثل «مسیح دکمه­بند» یا «بابا حسن» که پرورندگان حسین کرد هستند، ارتباطی با هم ندارند و برخلاف عیّاران داستان سمک که از پیدا شدن پهلوانی در هر جایی و هر شهری خرسند می­شوند، حتّی گاهی سخت مراقب­اند که پهلوان دیگری پیدا و مشهور نشود (همان: 40)؛ بنابراین، به نظر می­رسد که در داستان حسین کرد، تشکیلات منظم درباری سپاهیان شاه و روابط مابین آن‌ها، جایگزین خانه­های عیّاران و آداب آن در داستان­های پیش از حسین کرد شده ­است.

نکتۀ مهم­تر، این است که حسین کرد، اصلاً با تشکیلات پهلوانان شاه عباس سروکار ندارد و حتّی از درگیر شدن با نوچه­های شاه ابایی ندارد (همان: 52). حسین نه­تنها در رفتار با استادش، مسیح دکمه­بند، سلسله­مراتب مرسوم میان عیّاران را رعایت نمی­کند (همان: 46 و 60) که از شخص شاه هم فرمان نمی­برد و حتّی ادب عام میان شاه و رعیت را محترم نمی­شمرد و در جواب شاه عبّاس که لباس مبدل پوشیده و او را نصیحت می‌کند، می­گوید: «ما از شاه عباس بیمی نداریم! شاه عباس، شاه خودش است، شاه ما که نیست. برو خبر از برای او ببر!» (همان: 82). او قهرمان تک­رو است و برخلاف شخصیت‌های عیّاری مثل «عمر امیّه» یا «احمد زمجی» و «سمک» به تشکیلات عیّاری و آداب مربوط به آن وابسته نیست. علاوه بر این، شخصیت عیّار داستان­های عامیّانۀ فارسی، ویژگی­هایی دارد که کمابیش در داستان­ها تکرار می­شود. داستان حسین کرد در این ویژگی­ها نیز بیش از آنکه نمایانگر این خصلت­های مشترک باشد، تفاوت­های آشکار شخصیت حسین را با دیگر قهرمانان داستان­های عیّاری به نمایش می­گذارد.

 

4. ویژگی­های جسمانی و ظاهری عیّار

در داستان­های پیش از حسین کرد، تنومندی قهرمان داستان، شرط بازنمایی خصلت­های پهلوانی و شجاعت و عیّاری نیست؛ سمک، پهلوانی ریزنقش است، اما از پس «خروزان» قوی­هیکل و زورمند برمی­آید و «قطران» درشت­هیکل را از اردوگاه او می­دزدد و با خود می­برد. «شیبو» عیّار کم­سن­وسال و ریزنقش جنیدنامه، حتّی شجاعت حضور مستقیم در میدان جنگ و زدوخورد با دشمن را ندارد؛ پشت سر جنید پنهان می­شود و آشکارا می­گوید: «من قوّت جنگ ندارم و سلاح­پوش نیستم» (طرسوسی، 1380، ج 1: 308). شخصیت عیّار، اغلب، مثل سمک، عمر امیّه و شیبو، شکل و شمایلی مطایبه­آمیز و شوخ و شنگ دارد؛ «نمدی سرخ پوشیده و کلاه نمد پنج­گزی بر سر نهاده و دنب روباهی در قبل آن کلاه نصب کرده که همیشه در گشت بود و کمان چوبین در کتف آویخته و انبانی حمایل کرده و چند تیر بی ­پر و پیکان در کمر زده و سپر کاغذ پس آورده، تفک در میان زده» (همان: 44)، اما پهلوانان تنومندی مثل «مقبل» را با همین ابزار و با زیرکی و چالاکی از پای درمی­آورد.

برخلاف داستان­هایی مثل سمک در داستان حسین کرد، تصویر دقیقی از سر و وضع و شکل و شمایل حسین، ارائه نشده ­است. اولین باری که حسین کرد در داستان ظاهر می­شود، وقتی است که مسیح دکمه­بند وارد بازار قصابان می­شود و می­بیند که «غول بی­شاخ و دمی نشسته و چوبی زیر زنخ خود زده ­است» (حسین کرد شبستری، 1384: 29) و می­شنود که او «دو نفر قصاب را چنان مشتی بر سرشان زده که مغزشان از لولۀ دماغ سرازیر شده­ است» (همان: 30). در کل داستان، تنها یک بار و از دیدگاه بهزاد حرامی، تصویری نسبتاً کامل­تر از حسین کرد ارائه شده ­است: «دید جوانی خوابیده ­است؛ قد مانند میل منار، سر چون گنبد دوّار، حلقۀ چشم طبق، صورت میل گردن، کره بازو و پهنای سینه با یکدیگر مقابل می­نمودند» (همان: 94). تنومندی غول‌آسا و زور بازوی باورنکردنی حسین کرد، تنها ویژگی­های جسمانی او است که در متن بارها بر آن تأکید می­شود و به­نوبۀ خود، موجب می­شود تا صفات عامی مثلِ پیاده و تیزپا بودن که در داستان­های ماقبل حسین کرد به عیّاران نسبت داده شده­ است از او سلب شود.

شخصیت عیّار پیاده است و تیزپا؛ احمد زمجی مثل آهوان می­دود (طرسوسی، 1380، ج2: 156)، شیبو، آهو را در دوندگی می­گیرد (همان، ج 1: 496 و 501)، بادیلدا با باد همراهی می­کند و بلکه بر آن می­چربد (همان، ج 3: 152)، عمر امیّه راه شش ماهه را سه روزه طی می­کند (حمزه‌نامه، ج 1: 205 و 201) و سمک، مثل باد از سنگ­ها و راه­ها می­گذرد و حتّی گاهی قدم بر جای پای خضر و الیاس می­گذارد و بی­آنکه دیده­ شود، مسافت­های دراز را طی می­کند (کاتب ارجانی، 1369، ج1: 370 و ج 5: 585.)، اما حسین کرد، نه تیزپاست و نه پیاده به سفر یا جنگ می­رود و تقریباً از اوائل داستان که اسبی از خانۀ مسیح دکمه­بند برمی­دارد، همواره سوار بر اسب است و از ظرافت­های رفتاری عیّاران حتّی در لباس­ پوشیدن و استفاده از ابزار و شیوه­های عیّاری خالی است.

سر و وضع ظاهری و لباس ­پوشیدن حسین کرد، شباهتی به عیّارانی مثل سمک «نمدپوش که خنجرها در یمین و یسار فروبرده و...» (کاتب ارجانی، 1369، ج 1: 26) ندارد و در تمام طول داستان با «هفت پیراهن حریر از برای گرمی و نرمی در بدن و زره حلقۀ تنگ داودی در بر، کمندی دور کمر و از لعل موزه تا میل ابلق، غرق آهن و فولاد» (حسین کرد شبستری، 1384: 78 )[9]به میدان می­رود. همچنین او نسبت به دیگر شخصیت­های عیّار داستان­ها از ابزارهای عیّاری بسیار محدودتری استفاده می­کند و یک یا چند شیوۀ عیّاری را در تمام رویدادها و در مقابل همۀ حریفانش تکرار می­کند.

در ابومسلم­نامه، احمد زمجی با کمان­گروهه، نی­تفک و سنگ می­جنگد و محمّد اسماعیل از سرش به­عنوان سلاح استفاده می­کند. عمر امیّه با کارد، تفک، سنگ و شیشۀ نفت می­جنگد و سمک، هرچند مرد میدان نیست، کارد و دشنه را با مهارت به­کارمی­برد، اما حسین جز در ابتدای داستان که با دست خالی و قوّت سرپنجه حریفانش را به زانو در می­آورد و بعد از اینکه مسیح دکمه­بند او را آموزش می­دهد، فقط از کمند و شمشیر استفاده می­کند و هرچند در جایی از داستان، «غرق 124 پارچه اسلحه می­شود» (حسین کرد شبستری، 1384: 130)، جز استفاده از کمند و شمشیر و یک­بار استفاده از تیر و کمان از سلاح و ابزار دیگری استفاده نمی­کند. بنابراین، حسین کرد، چه از نظر تنومندی و زور بازو و چه از نظر لباس­ جنگی که بر تن می­کند و سلاح­هایی که از آن‌ها استفاده می­کند، شبیه عیّاران پیش از خود نیست و بیشتر شبیه پهلوانان رسمی دربار شاه است. همچنین در استفاده از ابزارهای رایج و ترفندهای عیّاری، شخصیتی فاقد ظرافت و خلاقیّت است؛ صحنه­های مکرر بالا رفتن او از دیوار، بی­هوش­کردن و گاه کشتن همه و جنگیدن با شمشیر یا دست خالی که علّت فقدان تنوع و جذابیت داستان است، خود نتیجۀ همین خالی ­بودن شخصیت حسین از ظرافت­های دلنشین رفتاری عیّارانی مثل سمک است.

 

 

5. زیرکی و فریبکاری

شرط عیّاری، زورمندی و نیرومندی تن نیست، اما عیّار باید «در میدان­داری عاجز نباشد»؛ بنابراین، کم­زوری را با حیله و تدبیر جبران می­کند؛ زیرا که «عیّار باید بسیار چاره باشد» (ناتل خانلری، 1348: 121). بنابراین، زیرکی و فریبکاری از مهم­ترین صفاتی است که شخصیت عیّار با آن‌ها شناخته می­شود. سمک ریزجثه، بیش از آن‌که از زور بازو برای غلبه بر دشمن استفاده کند در هر موقعیتی و در مقابل هر دشمنی، ترفندی دارد و همواره در پی آموختن حیلت­های جدید است: «هیچ روزی بر من نمی­گذرد که حیلتی و چاره­ای نمی­آموزم و از آن، صد چاره نمی­سازم و از اندیشۀ بسیار در هرچه از کسی می­بینم یا می­شنوم که آن به حیلتی ماند، آن به سرمایه می­سازم» (کاتب ارجانی، 1369، ج 3: 290). احمد زمجی[10] و عمر امیّه[11] نیز مثل سمک، اغلب با توسل به حیله و فریب ­دادن دشمن، خود و همراهانشان را از گرفتاری و خطر نجات می­دهند.

رفتار و حیله­های عیّاران، اغلب رنگی از مسخرگی دارد. حیله­های سمک، عمر امیّه و شیبو، اغلب دوست و دشمن را از خنده بی­حال می­کن[12]، احمد زمجی در میانۀ میدان جنگ، پاره­ای نان و گوشت بیرون می­آورد و بنیان خوردن می­کند و «باد یلدا»، به ابلهی تن می­دهد و چنان رفتار می­کند که «خیاطین» از خنده سست می­شود و از بالای تخت به زمین می­غلتد و به این وسیله، با زیرکی از دست دشمن فرار می­کند[13].

قهرمان عیّار، شوخ­طبعی شیرین‌کار است و طنز و مسخرگی در زبان و رفتار او، نه تنها جذابیت شخصیت او را افزون می­کند که سیر رویدادها و ماجراهای داستان را که اغلب با خشونتی بیش از اندازه همراه است، تلطیف می­کند، اما حسین کرد کاملاً از شوخ­طبعی و زیرکی­ها و ظرافت­های رفتار عیّاران ماقبل خود بی­بهره است. او خیلی زود برمی­آشوبد و دست به عمل می­زند و در همۀ موارد، استفاده از زور بازو و سرپنجه تنها کاری است که از او سر می­زند. او بیش از آنکه قادر باشد کسی را فریب بدهد، فریب می­خورد[14] و به محض پیدا شدن انگیزه­ای که اغلب هم شخصی است، دست به عمل می­زند؛ برای گرفتن انتقام درویش بلبل عراقی، راهی مشهد می­شود و آنجا فقط با استفاده از زور بازو و شبروی، شهر را به هم می­ریزد. بلافاصله بعد از اینکه زن مسیح دکمه­بند از پذیرایی اقوام او سر باز می­زند، زن را به باد کتک می­گیرد و راهی اصفهان می­شود. به محض اینکه دل به کسی می­بندد و بدون توجه به عواقب کارش به دزدی می­رود و حتّی لباس رسمی گرانقیمت شاه عباس را برای یوسف می­دزدد که گمان می­کند بیشتر برازندۀ اوست تا شاه عباس!

حسین کرد، شخصیتی خشن، عامی و عاری از هرنوع ظرافت طبع و خویشتن­داری و زیرکی است و از معدود مواردی که می­توان آن را نمونه­ای از فریبکاری و زیرکی او دانست، پوشیدن لباس مبدل و استفاده از داروی بیهوشانه است که مثل همۀ شخصیت­های داستانی عیّار در مواقعی از آن‌ها استفاده می­کند، اما در این موارد نیز عیّاری حسین با دیگر شخصیت­های عیّار تفاوت­هایی معنادار دارد.

 

6. استفاده از داروی بیهوشانه

به عقیدۀ ناتل خانلری، ممکن است بیهوشانه، همان افیون باشد که از وسائل مهم پیشرفت کار عیّاران بوده ­است (ناتل خانلری، 1364: 77) و عیّاران همیشه آن را همراه داشتند و آن را در پشت گوش، زیر نگین انگشتر یا در نیفۀ شلوار پنهان می­کردند[15]. عیّاران از بیهوشانه به شیوه­های مختلفی استفاده می­کردند؛ گاه آن را در شراب یا حلوا و مویز و پسته و... می­ریختند[16]، گاه در دماغ کسی می­ریختند و در مواردی که می­خواستند بیش از یک یا دو نفر را یک­جا بی­هوش کنند، آن را بر سر آتش[17]می­گذاشتند یا در آب آشامیدنی شهر می­ریختند[18]و...

قهرمانان داستان­های عیّاری، جز استفاده از داروی بیهوشی با گیاهان دارویی هم سروکار دارند؛ سمک، داروهای معجزه­آسایی دارد که زخم­ها و بیماری­های سخت را با آن‌ها مداوا می­کند: «سمک گفت: دست در بازوی من کن. دو تعویذصفت هست؛ بگشای و بیرون آر... یکی داروی زخم بود که درحال بهتر می­شد و یکی داروی دو یک» (کاتب ارجانی، 1369: 4/165). عمر امیّه نیز وقتی تیر را از پای امیر حمزه بیرون می­کشند از دارویی برای بهبود زخم استفاده می­کند که در عرض چند روز، زخم را بهبود می­بخشد و احمد زمجی به یاری گیاهان دارویی، شکم شکافتۀ ابومسلم را درمان می­کند.

حسین کرد، برخلاف عیّارانی مثل سمک و احمد زمجی با گیاهان دارویی و داروهای معجزه­آسا سروکار ندارد، اما مثل همۀ عیّاران در مواقعی از داروی بیهوشانه استفاده می‌کند. استفادۀ حسین از داروی بیهوشانه فقط یک شیوه دارد و آن، استفاده از سرپنجۀ عیّاری و ریختن دارو در دماغ نگهبانان خزانه یا ثروتمندانی است که شبانه به آن‌ها دستبرد می­زند. حسین، عیّار- پهلوانی تک­رو است؛ هرجا که می­رسد در کاروانسرایی منزل می­کند و با هیچ­کس دمخور نمی­شود، نه دوستانی دارد و نه وابسته به تشکیلات و دارودسته­ای از عیّاران است، با کسی نشست و برخاست ندارد و در طول داستان، فقط وقتی شیفتۀ کافرقزی، یوسف و رعنا می­شود و به خانۀ آن‌ها می­رود، همراه آن‌ها شراب می­نوشد و تنها باری که با جمعی به نوشیدن شراب می­نشیند، وقتی است که بهزاد حرامی، او را فریب می­دهد و با ریختن داروی بی­هوشی در شراب حسین[19]، او را بی­هوش می­کند. بنابراین، در این مورد هم، مثل کاربرد دیگر ابزارهای عیّاری، او فاقد ظرافت­های رفتاری و حیله­گری­ها و بازیگری­های مرسوم عیّارانی مثل سمک است.

 

7. پوشیدن لباس مبدّل و تغییر چهره

تغییر لباس، یکی از حیله­های عادی و مرسوم عیّاران است. در داستان­های عیّاری، این حیله بارها تکرار می­شود و شخصیت عیّار، یک­جا به لباس بازرگان درمی­آید[20]و جای دیگر، لباس فراشان و خوانسالاران و رکیب­داران[21] می­پوشد، یک­بار، لباس سرهنگانو ترکان[22]به تن می­کند و بار دیگر در لباس ساربانان و فروشندگان دوره­گرد[23] و... ظاهر می‌شود، اما حیله­های شخصیت عیّار، تنها محدود به پوشیدن لباس مبدّل نیست؛ او نوازنده­ای بی­بدیل است که انواع سازها را می­نوازد[24]، صدایی خوش دارد، آواز خواندن و رقصیدن بلد است[25]و «در تغییر قیافه، استاد گریم وچهره­پردازی است و بارها خودش را به چهره­های مختلف درمی­آورد؛ سیاه­ کردن چهره، دانه­دانه­کردن چهره، سفید کردن رنگ ریش، گرداندن رنگ چهره با داروو حتّی درآمدن به چهرۀ زنان، نشانه­ای از این هنر اوست» (آقاعباسی، 1389: 212).

شخصیت عیّار، بازیگری توانا است؛ به لباس زنان درمی­آید، به مجلس آن‌ها می­رود و به زبان آن‌ها نوحه می­کند[26] یا «با کرشمه و رعنایی از خانه بیرون می­آید»[27] (کاتب ارجانی، 1369: 1/132). گاه در لباس و شکل و شمایل حکیم، شاعر، مطرب و فالگیر ظاهر می­شود، گاه خود را به هیئت کشیشان و رهبانان مسیحی در­می­آورد[28] و گاه «خود را مست می­سازد و چون مستان، خود را از هر جانب می­افکند» (کاتب ارجانی، 1369: 1/234). ­علاوه بر این، شخصیت عیّار، بوالعجبی هم می­داند؛ سمک که در جست­وجوی روشی برای راهیابی به دربار است به روزافزون می­گوید: «آلات بوالعجبی راست می­باید کرد، مگر بدین­گونه خود را پیش توانم افکندن» (همان: 4/137) و شیبو «صندوقی ساخته ­بود و آلات اعجوبه در آن نهاده­ بود و در میان شهر حقه­بازی می­کرد» (طرسوسی، 1380: 1/457). بنابراین، شخصیت عیّار، بازیگری همه­ فن­حریف است؛ فقط کسی نیست که به لباس مبدّل درمی­آید، بلکه بازیگری باتجربه و توانا است که علم بازیگری می­داند و خود را تکرار نمی­کند؛ نقش خود را باور می­کند، آن را می­آفریند و چهره و لباس و حتّی صدای خود را مطابق با شخص بازی تغییر می­دهد (آقاعباسی، 1389: 313-312).

برخلاف دیگر شخصیت­های عیّار، حسین کرد همواره و در هر لباسی، نقش خود را بازی می­کند؛ نه بازیگری می­داند و نه نوازندگی، نه بوالعجبی بلد است و نه تغییر چهره و فقط گاهی لباس مبدّل می­پوشد. در متن کتاب از هیچ لباس خاصی نام برده­ نشده و فقط یک­بار به­طور مشخص از پوشیدن لباس بازرگانان یاد شده ­است، اما در هر حال، پوشیدن لباس مبدّل، فقط حربه­ای است برای ظاهر شدن او در دربار شاهی یا گاه عبور از راهی و بازاری. حسین کرد، نه بازیگر است و نه می­تواند خود را به لباس­ها و چهره­ها و نقش­های متفاوت آراسته کند و برخلاف سمک که اوج هنر بازیگری او در زبان­آوری و بداهه­گویی است در تمام مواردی که با لباس مبدّل ظاهر می­شود، ساکت در گوشه­ای می­ایستد و شاهد و شنوندۀ گفته­های دیگران است. گفته­هایی که همیشه دربارۀ حوادث شب یا روز گذشته است که او در آن نقشی داشته­ و این نقش هم، تنها محدود به شبروی یا زورآزمایی او با پهلوانان و حتّی مردم عادی است.

شخصیت عیّار نه فقط در عمل که در سخن­گفتن هم طنّازی شیرین­زبان است و «اوج بازیگری او، در بداهه­پردازی، نکته­گویی، بذله­گویی و نحوۀ سخن ­گفتن اوست» (آقاعباسی، 1389: 313). همچنین او به فراخور نقشی که برای خود انتخاب می­کند، صدایش را تغییر می­دهد و می­تواند به زبان­های گوناگون صحبت کند. در بختیارنامه، مهتر عیّاران به بختیار ادب و علوم می­آموزد و او را در فصاحت و ادب و معرفت لغت عرب به کمال می­رساند (بختیارنامه، 1367: 73). احمد زمجی، نمونۀ اعلای فصاحت و مناقب­خوان اهل بیت پیامبر(ص) است و «بی­بی ستی»، زبان­آوری توانا است، صدای هرکسی را با تردستی تقلید می­کند و به زبان نیشابوری و طوسی و... سخن می­گوید[29]. شیبوی عیّار، تورات و انجیل می­خواند، زبان عربی و لفظ زنگیان و رومیان و یونانیان و... می­داند و همه در فصاحت او در عجب می­مانند[30]. سمک، علاوه بر اینکه لهجه­ها و زبان­های بسیار می­داند[31]، جلد و با دانش و در سخن­گفتن استاداست[32]و «هرجا که بودی از آموختن نیاسودی؛ نیک و بد دشخوار آموختی از خط[33]و علم و مسأله­ها که تا روزی به‌کارآید». بنابراین، شخصیت عیّار در داستان­های عیّاری پیش از حسین کرد، نمونۀ کامل پهلوانی هنرمند، آگاه، دانش­آموخته و زیرک و آراسته به انواع حیله­ها و ترفندهای بازیگری است، اما حسین، نه فقط با خط و نوشتن و زبان­های دیگر بیگانه است که اساساً فاقد توانایی­های زبانی است. جملات او تکراری و خشن است و اغلب بیش از چند جملۀ کوتاه نمی­گوید که در مقابل حریفانش، اغلب به ناسزا آمیخته است (حسین کرد شبستری، 1384: 71) و در مواقعی که ماجرایی را شرح می­دهد یا خود را معرفی می­کند از چند جملۀ معمولی و پیش­پاافتاده فراتر نمی­رود (همان: 123). شاید به دلیل همین ویژگی­های شخصیتی است که مقام او هم در مقایسه با دیگر عیّاران، مقامی والا و درخور نیست. او پهلوان فاقد شور و شعور و شخصیتی عامی و در هرحال فرودست است، حتّی اگر راویان داستان از او با لفظ «تهمتن زمان» یاد کنند.

 

8. مقام و منزلت عیّار

عیّاران داستان­های پیش از حسین کرد، اغلب مقامی والا و حتّی گاه قدسی دارند؛ حضور احمد زمجی در داستان به واسطۀ خوابی است که در آن، پیامبر (ص) بر ابومسلم ظاهر می­شود و به او بشارت می­دهد که در کنار آب زمج، دوستی است که در مبارزه با خارجی­ها یار او خواهد بود[34]. در ادامۀ داستان هم «احمد زمجی، به­رغم مسخره­بازی، مرتبه­ای بلند دارد و به پیری صاحب راز می­ماند که ناگاه از غیب برون آید و فرخندگی به همراه آورد» (کیا، 1375: 84) و هرگاه خطری او را تهدید می­کند، ابومسلم در خواب، نور پیامبر و علی (ع) را می­بیند که از او می­خواهند به یاری احمد برود[35]. سمک، نزد خورشیدشاه و فرخ­روز مقامی ارجمند دارد و هربار که دل­آزرده می­شود و بارگاه را ترک می­کند، حوادث هولناک در بارگاه رخ می­دهد[36]؛ برای دشمنان مایۀ تیره­روزی است و برای شاهان و یاران، فرخنده و مبارک است: «عالم­افروز، صاحب قرآن است، این طالعی است که در جهان در عمری، مردی چون سمک پدیدار آید که زیادت در همه حال از خلق جهان باشد» (کاتب ارجانی، 1369: 5/224). عمر امیّه دزد و فریبکار در عین حال والا مقام است و بزرجمهر در شیرخوارگی، رسالت بزرگ او را پیش­بینی می­کند[37]. با همۀ این‌ها، شخصیّت عیّار همواره یار وفاداری است که با وجود مقام والای خود، فرمانبر و یاور امیر است.

حسین کرد اساساً به هیچ­کس وابسته و وفادار نیست و حتّی روی استادش، مسیح دکمه­بند، شمشیر می­کشد و همسر او را به باد کتک می­گیرد. او هیچ آرمانی جز انگیزه­های شخصی خودش ندارد و اگر در جای­جای داستان از زبان او یا راوی داستان به دوست­داری ائمه اطهار و مذهب جعفری یا نوکری شاه عباس اشاره می­شود، این ارادت و دوستی در عمل و انگیزه­های او دیده نمی­شود؛ به­دنبال یک انگیزۀ آنی، راهی مشهد می­شود تا از کسانی که درویش بلبل را آزرده­اند، انتقام بگیرد و آنجا به خزانۀ شاه عباس دستبرد می­زند! در تبریز، شهر را به هم می­ریزد و پهلوانان شاه عباس را می­کشد. به دنبال یک انگیزۀ شخصی؛ یعنی عشق یوسف و فرار از دست شاه عباس و به بهانۀ گرفتن مالیات به هندوستان می­رود و هنگام رفتن، شاه عباس را تهدید می­کند که «اگر یک مو از سر یوسف کم کردی، از هند که برگشتم، می­آیم سر تو را می­برم» (حسین کرد شبستری، 1384: 90). اعمال او و جنگیدنش با دشمنان شاه، نه مثل سمک و عمر امیّه برای به­جا آوردن حق دوستی و جوانمردی است و نه مثل احمد زمجی برای مبارزه با دشمنان اهل بیت پیامبر(ص)؛ او هرگز و در هیچ کجای داستان، مقام بلندی ندارد، نه مقامی روحانی شبیه به احمد زمجی و سمک و نه مثل شیبو و ذولابی، منزلتی این­جهانی در نزد شاه و دیگر عیّاران.

 

نتیجه­گیری

در این مقاله، شخصیت قهرمان عیّارمنش داستان حسین کرد با عیّاران مهم­ترین داستان‌های پهلوانی- عیّاری پیش از آن، مقایسه شده ­است. نتایج این بررسی نشان می­دهد که باوجود شباهت­هایی که حسین کرد با شخصیت­های عیّار پیش از خود دارد، مشخصه­هایی مثل شجاعت، سخاوت، پاکدامنی و... از نظر رفتار و کنش­، تفاوت­های معنی­داری با دیگر شخصیت­های عیّار دارد.

حسین کرد در همۀ جنبه­های رفتاری، پهلوانی تک­رو است، به هیچ تشکیلاتی وابسته نیست و به هیچ شاه و استادی تعلق خاطر ندارد و جز در قسمت کوتاهی از داستان که شاطربچه­ای به نام «بهیار» با او همراه می­شود، با هیچ­کسی همراه نیست، در حالی که پهلوانان ابومسلم­نامه و سمک عیّار و...، اغلب به­صورت جمعی با مشکلات روبه­رو می‌شوند و در مواقع سخت به هم کمک می­کنند و رساندن دوستی به معشوق دلخواهش یا اقدام برای خلاصی رفیقی از زندان و... از مشغله­های اصلی آن‌ها است.

شکل و شمایل حسین کرد هم با عیّاران پیش از او فرق دارد؛ تنومند است و فاقد ظرافت­های رفتاری عیّارانی مثل شیبو و سمک و راهکارهای جنگی و استفادۀ او از رزم‌افزارهای مرسوم عیّاران بسیار محدود و تکراری است و این امر یکی از دلایل جذاب ­نبودن داستان و سطح نازل هنری آن نسبت به داستان­هایی مثل سمک عیّار است.

ویژگی­ها و اوصاف حسین کرد به­عنوان پهلوان عیّار، نوعی زوال ارزش­ها و آداب عیّاری در داستان­های عامه را نشان می­دهد؛ عیّار وفادار و بلندنظری که در داستان­های عامه، مثل ابومسلم­نامه و سمک عیّار، مقام معنوی والایی دارد و نزد شاه و دیگر عیّاران محبوب و بلندمرتبه­ است در اینجا مقامی نازل دارد.

منافع و انگیزه­های فردی اغلب حقیر و پیش­پاافتاده، او را به حرکت درمی­آورد و جز به­واسطۀ زور بازویش مورد توجه و محبوب هیچ­کس نیست.

مهم­تر از همه اینکه پهلوان عیّار که در داستان­های پیش از حسین کرد، بازیگری هنرمند و نمونۀ کاملی از پهلوان آگاه، دانش­آموخته و زیرک، سخنور و حاضرجواب و آراسته به انواع حیله­ها است، تبدیل شده ­است به قهرمانی عامی و بی­سواد که فاقد زیرکی و دوراندیشی، توانایی­های و ظرافت­های زبانی و مهارت­های سخنوری و دبیری است. او پهلوان عامی تنومند و بزن­بهادری (لمپن) است که به شکلی تصادفی وارد جرگه پهلوانان شاه و به تعبیری، درگیری سیاسی شاه عباس و دشمنانش می­شود و طرفداری او از مذهب شیعه نیز نه از سر آگاهی که از سر تصادف است و چه در رفتار و چه در گفتار، بیش از آنکه فرزند خلف سمک و ابومسلمیان باشد از اسلاف داش­مشدی­های دورۀ قاجار و پس از آن است[38].بحث دربارۀ علل تاریخی و اجتماعی چنین تحولی، نیازمند بررسی­های دقیق تاریخی است که موضوع پژوهش­های بعدی خواهد بود.



[1]- Henry Corbin

[2]- برای اطلاعات بیشتر به بیضایی (1387: 83-65) مراجعه کنید.

[3] - نگاه کنید به محجوب (1383: 957) و ناتل خانلری (1362: 619).

[4] - در این زمینه به محجوب (1383: 1015)، نفیسی (1345: 130)، کربن (1383: 110-109)، بهار(1376: 187-163) و کیا (1375: 178) رجوع کنید.

[5]- F. G Teschner               

[6]- N Sanson

[7]- برای مثال به ابن بطوطه (1376: 349-347) رجوع کنید.

[8]- به حسین کرد شبستری (1384: 29) رجوع کنید.

[9]- به 52، 69، 84، 87، 131 و... رجوع کنید.

[10] - به طرسوسی (1380، ج 3: 73-72) رجوع کنید.

[11] - به حمزه‌نامه (1362: 163-162 و 576-574) رجوع کنید.

[12]- به طرسوسی (1380، ج 1: 96 و 501) و حمزه نامه (1362، ج 1: 69) رجوع کنید.

[13] - به طرسوسی (1380، ج 3: 275 و ج2: 474) رجوع کنید.

[14] - به حسین کرد (1384: 110، 160 و 188) رجوع کنید.

[15]- به کاتب ارجانی (1369، ج2: 113، ج 1: 202 و 204) رجوع کنید.

[16] - به طرطوسی (1380:،  ج 3 :261، ج 1: 284، 389 و 468)‌ رجوع کنید.

[17] - به طرطوسی (1380، ج 1: 502) و کاتب ارجانی (1363، ج 5: 607) رجوع کنید.

[18] - به طرسوسی (1380، ج1: 387) رجوع کنید.

[19]- در کل متن فقط دوبار از ریختن داروی بیهشانه در شراب یاد می‌شود که یک بار بهزاد حرامی و بار دیگر درویش حسین از این طریق کسانی را بیهوش می‌کنند.

[20] - به کاتب ارجانی (سال: 2/ 286) و طرسوسی (سال:1/386 و 3/221) رجوع کنید.

[21]-  به کاتب ارجانی (سال: 2/169 و 4/128) و طرسوسی (سال: 3/219) رجوع کنید.

[22] - به کاتب ارجانی (سال: 1/302 و 4/321) رجوع کنید.

[23] - به طرسوسی (سال: 1/507، 2/280) رجوع کنید.

[24] - شیبو، بربط و کمانچه و کنگره، دف و نای و... می‌نوازد و صوتی خوش دارد. بادیلدا، ساز عجیبی دارد به نام گوی وسواس که همه از شنیدن صدایش مدهوش می‌شوند(طرسوسی، سال: 2/472)، عمر امیّه، چنگ (حمزه‌نامه، سال: 185) و سمک، رود می‌نوازد و همگی به آواز خوش ترانه می‌خوانند. هچنین به (کاتب ارجانی، سال: 1/253)، طرسوسی (سال: 1/367) و حمزه‌نامه (سال: 185) رجوع کنید.

[25] - به طرسوسی (سال: 1/319 و 368-367) رجوع کنید.

[26] - همان: 1/379-377

[27]- به کاتب ارجانی (1369: 2/403 و 2/378) و طرسوسی (سال: 1/654) رجوع کنید.

[28] - طرسوسی (سال:1/320-318 و 257-256) و حمزه‌نامه (سال: 339) رجوع کنید.

[29] - همان: 2/499، 3/134 و 3/136

[30] - همان: 3/251-255 و 323، 1/283 و 285، 1/246، 1/321.

[31] - ارجانی (سال: 2/291 و 3/373)

[32] - طرسوسی (سال: 3/313، 1/85 و 145)

[33]-  شخصیت عیّار در تقلید خط دیگران نیز استاد و بی‌همتا است. به طرسوسی (سال: 1/506)‌ رجوع کنید.

[34] - طرسوسی (سال: 2/185)

[35] - همان: 3/139

[36] - کاتب ارجانی (سال: 5/376)

[37] - حمزه‌نامه (سال: 65)

[38] - برای اطلاع بیشتر دربارۀ این شباهت‌ها به سرشار (سال: 65-57) و مستوفی (سال: 305-303) رجوع کنید.

آتش­سودا، محمّدعلی. (1386). «بررسی ساخت داستان عامیانۀ حسین کرد شبستری». زبان و ادبیّات فارسی. س 3. ش 8. صص 48-9.
آقاعباسی، یدالله. (1389). دانشنامۀ نمایش ایرانی. تهران: قطره.
افشاری، مهران. (1394). فتوت­نامه­ها و رسائل خاکساریه (سی رساله). مقدمه، تصحیح و توضیح مهران افشاری. تهران: چشمه.
افشاری، مهران و مهدی مدائنی. (1388). فتوت و اصناف. چ 3. تهران: نیلوفر.
ابن بطوطه. (1376). سفرنامۀ ابن بطوطه. ترجمۀ محمّدعلی موحد. چ 6. تهران: سپهر نقش.
بختیارنامه. (1367). تصحیح محمّد روشن. چ 2. تهران: گستره.
بهار، مهرداد. (1376). جستاری چند در فرهنگ ایران. چ 3. تهران: فکر روز.
بیضایی، بهرام. (1387). نمایش در ایران. چ 6. تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
تاریخ سیستان. (1381). تصحیح ملک­الشعرای بهار. تهران: معین.
تاورنیه، ژان باتیست. (1389) سفرنامۀ تاورنیه. ترجمۀ سعید ارباب شیرانی. تهران: نیلوفر.
تیشنر، فرانتس. (1335). «گروه فتوت کشورهای اسلامی و نوع ظهور گوناگون آنها مخصوصاً در ایران و کشورهای همجوارآن». مجلۀ دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران. س 4. ش 2. صص 94-76.
حسین کرد شبستری. (1384). تهران: ققنوس.
حمزه­نامه. (1362). تصحیح جعفر شعار. چ 2. تهران: کتاب فرزان.
خیراندیش، عبدالرسول و ابراهیمی، آمنه. (1391). «اهمیت ادبیّات فولکلوریک در بازنمایی تاریخ اجتماعی». تحقیقات تاریخ اجتماعی. س 2. ش 2. صص 54-41.
ذکاوتی قره­گوزلو، علی­رضا. (1387). قصّه­های عامیانۀ ایرانی. تهران: سخن.
ذوالفقاری، حسن. (1394). زبان و ادبیّات عامۀ ایران. تهران: سمت.
روزبهان خنجی، فضل­الله. (1382) تاریخ عالم­آرای امینی. تصحیح محمّداکبر عشیق. تهران: میراث مکتوب.
زرّین­کوب، عبدالحسین. (1367). جست­وجو در تصوف ایران. چ 3. تهران: امیرکبیر.
سانسون. (بی­تا). سفرنامۀ سانسون. ترجمۀ دکتر تقی تفضلی. تهران: ابن سینا.
سرشار، هما. (1381). شعبان جعفری. چ 2. لس­آنجلس: ناب.
شفیعی‌کدکنی، محمّدرضا. (1387). قلندریه در تاریخ. چ 3. تهران: سخن.
شکّی، منصور. (1372). «درست­دینان». معارف. د 10. ش 1. صص 53-28.
صفا، ذبیح‌الله. (1363الف). تاریخ ادبیّات در ایران. ج 1 و 5. چ 2. تهران: فردوسی.
ــــــــــــــــــ . (1363ب). گنجینۀ سخن. ج 1. چ 4. تهران: امیرکبیر.
طرسوسی، ابوطاهر. (1380). ابومسلم­نامه. به کوشش حسن اسماعیلی. تهران: معین.
عبدالله مستوفی. (1388). شرح زندگانی من. ج 1. چ 6. تهران: زوار.
قصۀ حسین کرد شبستری براساس روایت ناشناخته موسوم به حسین­نامه.(1386). به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری. چ 2. تهران: چشمه.
کاتب ارجانی، فرامرز بن خداداد بن عبدالله. (1369). سمک عیّار. مقدمه و تصحیح پرویز ناتل خانلری. چ 7. تهران:آگاه.
کربن، هانری. (1383). آیین جوانمردی. ترجمۀ احسان نراقی. تهران: سخن.
کیا، خجسته. (1375).  قهرمانان بادپا در قصّه­ها و نمایش­های ایرانی. تهران: نشر مرکز.
مارزلف، اولریش. (1386). «گنجینه­ای از گزاره­های قالبی در داستان عامیانۀ حسین کرد شبستری، ضمیمۀ حسین­نامه». به کوشش ایرج افشار و مهران افشاری. چ 2. تهران: چشمه.
محجوب، محمّدجعفر. (1383). ادبیّات عامیانۀ ایران. به کوشش حسن ذوالفقاری. تهران: چشمه.
ناتل خانلری، پرویز. (1348). «آیین عیّاری». مجلۀ سخن. د 19. ش 2. صص 113-122.
ــــــــــــــــــــــ . (1364). شهر سمک. تهران: امیرکبیر.
نفیسی، سعید. (1345). سرچشمۀ تصوف در ایران. چ 4. تهران: فروغی.