Document Type : Research Paper
Author
Associate Professor of Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University, Kerman, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
عیّاری یکی از سازمانهای مهم اجتماعی ایران طی قرنهای متمادی بوده است و جنبۀ فکری و نیز تشکیلاتی فتیان، نه تنها در آرا و سلسله مراتب صوفیه که در همۀ جنبههای زندگی ایرانیان و حتّی در وضع حرفهها و مشاغل گوناگون تأثیری عمیق داشته است (کربن[1]، 1383: 80). توجه متنهای صوفیانه به آداب عیّاری و نیز فتوتنامههای متعددی که «در باب منش، عقاید، قوانین و آداب جوانمردان نوشته شده است و بخش قابل توجهی از ادبیات عامیانه ایران را تشکیل میدهند» (افشاری، 1394: 1). نمونهای از این توجه عام به آداب فتوت و عیّاری است که در ادبیّات داستانی عامه نیز از دیرباز، بازتابی درخور توجه داشته است.
آداب عیّاری و شخصیت عیّار در قدیمترین تحریرهای مختلف داستانهای عامیانه و پهلوانی، مثل سمک عیّار و دارابنامه که در عهد سامانیان صورت پذیرفته (صفا، 1363ب: 66-47) حضوری پررنگ دارد. این تحریرهای شفاهی که بعدها مکتوب شدند، مثل «نمونههای فرعی داستان اسکندرنامه که در قرن پنجم نوشته شده و نیز مکتوب شدن سمک عیّار که از روی روایتهای نقّالی به نام صدقه ابن ابیالقاسم شیرازی، جمعآوری و مکتوب شده است» (بیضایی، 1387: 68) نشاندهندۀ اهمیت نقل شفاهی داستانها و نیز ارتباط دوسویۀ ادبیّات شفاهی و مکتوب در ایران است که در عصر مغول و تیموری نیز همچنان ادامه داشته است[2].
در دورۀ صفویه نیز سنّت داستانسرایی در جامعۀ ایران همچنان با اقبال عمومی روبهرو بوده است و گوش سپردن به روایتهای حماسی و پهلوانی نقّالان و قصّهخوانان در قهوهخانهها و میخانهها و شربتخانهها از جمله سرگرمیهای طبقات مختلف مردم بوده است. تعدادی از این قصّهها، قصّههای از پیش موجود و بهخصوص قصّههای مذهبی، مثل مختارنامه و حمزهنامه و... بودند، اما در کنار اینها، نقل داستانهای ابداعی نقّالان، مثل اسکندر و عیّاران، قصّۀ چهار درویش و حسین کرد شبستری و... نیز در مراکز تجمع مردم، کاملاً رواج داشته است (صفا، 1363الف: 83) و در اغلب این داستانها، شخصیتهای متصّف به اوصاف عیّاری، قهرمانان اصلی داستان بودهاند.
حسین کرد شبستری، مشهورترین قصّۀ ابداعی بازمانده از سنّت شفاهی دورۀ صفوی و یکی از معدود داستانهایی است که در آن، مثل داستان سمک، پهلوانان عیّارمنش، قهرمانان اصلی داستان هستند و بنا به اعتقاد بعضی از محققان، تنها داستان عامیانهای است از دقت جغرافیایی برخوردار است و زمان و مکان آن معلوم است (ذکاوتی قراگزلو، 1387: 61 و محجوب، 1383: 1057)، در بستر جغرافیایی ایران و هند اتفاق میافتد و از دوران حکومت شاه عبّاس صفوی سخن میگوید. به عقیدۀ مارزلف، روایت شفاهی این داستان، مدّتها پس از حکومت شاه عباس و در اوائل دورۀ قاجار ساخته شده است. (مارزلف، 1388: 443-442). افشاری برخلاف نظر مارزلف و با استناد به شواهد زبانی و فرهنگی و نیز وجه تبلیغی داستان که در دورۀ صفوی حائز اهمیت بوده است، نقل شفاهی داستان را مربوط به اواخر دورۀ صفوی میداند؛ یعنی زمانی که هنوز یاد و خاطرۀ دوران طلایی شاه عبّاس در یاد و خاطرۀ مردم زنده بوده است (مقدمۀ افشاری بر قصّۀ حسین کرد شبستری، 1388: 19-17).
در هر حال، قدیمیترین نسخۀ مکتوب داستان حسین کرد، مربوط به سال 1255 قمری؛ یعنی اوایل دورۀ قاجار است و با توجه به اینکه مبنای روایتهای مکتوب، روایتهای شفاهی نقّالانی است که در دورۀ قاجار نیز همچنان داستان را روایت میکردهاند، نسخههای موجود داستان با هم تفاوتهایی دارند.
در نسخههای موجود داستان، دو روایت کلی دربارۀ حسین کرد و پهلوانیهای او موجود است: یکی کتاب حسیننامه است که بنا به گفتۀ مصححان آن «براساس کهنترین نسخۀ خطی شناختهشده از حسین کرد، موسوم به حسیننامه، تصحیح و تنظیم شدهاست» (همان: 16) و دیگری، نسخۀ خطّی در کتابخانۀ مجلس که ظاهراً در سدۀ سیزدهم به کتابت درآمده است و با متن حسیننامه و نسخههای چاپی حسین کرد، تفاوتهایی دارد (همان: 31). آنچه تا پیش از انتشار متن حسیننامه به تصحیح ایرج افشار و مهران افشاری، چاپ و منتشر شده، همه براساس نخستین چاپ سنگی این کتاب است که نسخۀ مأخذ آن شناخته نشده است.
حسیننامه با نسخههای چاپ سنگی تفاوتهای چشمگیری دارد؛ مهمترین این تفاوتها به گفتۀ افشاری، این است که برخلاف حسین کرد شبستری در روایت حسیننامه، حسین کرد، تنها قهرمان داستان نیست (همان: 19) و تعداد نسبتاً زیادی از قهرمانان در داستان نقشآفرینی میکنند و محدودۀ جغرافیایی عمل این قهرمانان، تنها ایران و هند نیست، بلکه سرزمینها و شهرهای بسیاری از جمله قلمرو پادشاهان عثمانی، روم و فرنگ و... عرصۀ تاختوتاز پهلوانان شاه عباس است. همچنین در روایت حسیننامه در قسمتهایی نشانی از موجودات خیالی دیده میشود و برخلاف حسین کرد شبستری، گاه قهرمانان داستان برای بهدستآوردن زنی زیبا که مورد توجه شاه قرار گرفته است، راهی سفر میشوند.
با وجود این تفاوتها، شخصیت حسین کرد در چاپهای سنگی با آنچه در حسیننامه میبینیم، اندکی تفاوت دارد (همان) و در هر دو روایت، قهرمان اصلی داستان، پهلوانی متّصف به اوصاف عیّاری است، اما به نظر میرسد که حسین کرد با پیشنمونههای شخصیت عیّار در داستانهای عامۀ فارسی، مثل سمک یا احمد زمجی، تفاوتهایی قابل توجه دارد.
صرفِنظر از علل و عوامل اجتماعی و تاریخی چنین تفاوتهایی، هدف این پژوهش، بررسی دقیق تفاوتهای چهرۀ شخصیت نوعی عیّار در داستانهای عامیانۀ فارسی از قدیمترین نمونهها تا حسین کرد است. از آنجا که دورۀ صفوی، دوران تأثیرگذاری در آداب مربوط به نقّالی و نیز رواج قصّههای عامیانه است و از سوی دیگر، حلقۀ واسطی است بین ادبیّات داستانی کهن و ادبیّات داستانی دورۀ قاجار، این بررسی میتواند شواهد مستندی بر تطوّر شخصیت عیّار در داستانهای عامیانۀ فارسی ارائه دهد که در پژوهشهای بعدی از جمله پژوهشهای مربوط به سیر تحول داستانهای عامیانۀ فارسی و نیز بررسیهای مربوط به علل تغییر و تحوّل شخصیتهای آشنای ادبیّات داستانی عامّه با توجه به شرایط اجتماعی و تاریخی تولید اثر، مفید و راهگشا باشد.
2. پیشینۀ پژوهش
حضور عیّاران در زندگی اجتماعی مردم ایران و توجه عام به آداب و عقاید آنها، یکی از دلایل محبوبیت داستانهای عیّاران در میان عامۀ مردم بوده است و هر دو جنبۀ اعتقادی و اجتماعی آیین عیّاری،کمابیش در این داستانها نیز بازتاب یافته است. پژوهشگرانی مثل محجوب، خانلری، بهار و نفیسی، ذوالفقاری و... در بررسی آداب عیّاری، مهمترین این داستانها، مثل ابومسلمنامه، سمک و... را مدنظر قرار دادهاند. همچنین مقالههای متعدد در باب این داستانها و پژوهشهای افشاری دربارۀ فتوتنامهها از منابع ارزشمند در مطالعه و بررسی داستانها و آداب عیّاری است، اما پژوهشهایی که بهطور خاص به داستان حسین کرد پرداختهاند، انگشت شمارند. مقالۀ مارزلف با عنوان «گنجینهای از گزارههای قالبی داستان عامیانۀ حسین کرد» (ضمیمۀ قصۀ حسین کرد شبستری، 1388: 459-339)، «بررسی ساخت داستان عامیانۀ حسین کرد» به قلم آتشسودا (1386: 48-9) و پژوهش مشترک خیراندیش و ابراهیمی (1391: 948-9) در باب «اهمیت ادبیّات فولکلوریک در بازنمایی تاریخ اجتماعی» از جمله معدود پژوهشهایی هستند که به داستان حسین کرد پرداختهاند و مقدمۀ مفصل افشاری بر حسیننامه، یکی از مهمترین منابع پژوهش دربارۀ این داستان است.
این پژوهش میکوشد از طریق مقایسۀ شخصیت حسین کرد با عیّارانِ مهمترین داستانهای عامۀ پیش از آن و توصیف و تحلیل ویژگیها و اوصاف شخصیت عیّار در این داستانها به این پرسش پاسخ دهد که داستان «حسین کرد شبستری» از لحاظ بازنمایی تشکیلات و آداب و رسوم عیّاری و صفات و ویژگیهای شخصیت عیّار، چه تفاوتهای معناداری با داستانهای عیّاری پیش از آن دارد؟ به این منظور، پس از مطالعۀ دقیق منابع مرتبط با موضوع، یافتههای درون متنی به دقت توصیف و تحلیل میشوند و به دلیل تفاوت اندک شخصیت حسین کرد در دو روایت موجود این داستان و اینکه در نسخۀ چاپ سنگی، حسین کرد، تنها قهرمان داستان است، مبنای بررسی شخصیت در این پژوهش، متن مبتنی بر چاپ سنگی است که در سال 1384، توسط انتشارات ققنوس چاپ و منتشر شده است. در این مقایسه، از ذکر شباهتها خودداری میشود؛ به این دلیل که وجود شباهتهایی مثل شجاعت و سخاوت و پاکدامنی عیّاران و...، امری بدیهی و در ابتدای امر، دلیل مقایسه است و همین شباهتها است که باعث شده تا پژوهشگران داستان حسین کرد را «ادامۀ سنّت عیّاری و دنبالۀ سمک عیّار، البته با رنگی شیعی و بر مبنای حفظ حکومت صفوی و با هدف تقویت آن» (ذوالفقاری، 1394: 169) بدانند. با توجه به این شباهتها و ادامۀ سنّت عیّاری در داستان حسین کرد شبستری، یافتههای این پژوهش در شناخت دقیق سیر تحوّل داستانهای عامیانۀ فارسی و نیز پژوهشهای بعدی دربارۀ علل و زمینههای اجتماعی و تاریخی چنین تحولی در داستانپردازی و زندگی اجتماعی ایرانیان تأثیرگذار خواهد بود.
3. تشکیلات عیّاری
رسوم و آداب و اعتقادات مربوط به جوانمردی، سابقهای طولانی در میان ایرانیان دارد و بحثها و اختلاف نظرهای بسیاری را برانگیختهاست؛ از اختلاف نظر دربارۀ کلمه عیّار و ریشۀ آن تا خاستگاه آن در زندگی اجتماعی مردم ایران، ظهور آن در ادبیّات فارسی[3] و جستوجوی ریشههای تاریخی آن[4].
شکّی، گروهی از کسانی را که بنا به تفسیر پهلوی ویویداد «دزدیدن از توانگران و بخشیدن به فقیران را کرفه میدانند»، پیشتازان عیّاران و جوانمردان دورۀ اسلامی میداند (شکّی، 1372: 29). کهنترین گروه شناختهشدۀ عیّاران در دورۀ اسلامی، هم عیّاراناند که در کوه و بیابانها راهداری میکردند و از ثروتمندان میدزدیدند و به درماندگان و فقیران میبخشیدند (افشاری و مدائنی، 1388: 16). به عقیدۀ تیشنر[5]، منشأ وجودی تفکر و روش عملی این گروهها، فتوت بوده که دو جنبه داشته است؛ یکی جنبۀ فکری در معنی حسن اخلاق و دیگری یک تشکیلات اجتماعی (تیشنر، 1335: 76) که «سازمانی از همبستگان و یاران بوده که به آیین خاصی در رفتار و کردار پایبند بودهاند» (ناتلخانلری، 1364: 71). این گروههای عیّاری از قرن سوم در همۀ شهرها فزونی یافته و در جنبشهای اجتماعی ایران نقش مهمی ایفا کردهاند؛ گاه به یاری امرا و گاه به هواداری مخالفان آنها وارد جنگ شدهاند و علاوه بر تأثیر در جابهجایی مراکز قدرت، گاه خود زمام امور را در دست گرفتهاند.
«ابومسلم خراسانی، از نخستین کسانی است که در سیمای یک جوانمرد ایرانی، خلافت اموی را با لشکری از روستاییان و پیشهوران خراسان ساقط کرد» (زرینکوب، 1367: 348). چنان که از تاریخ سیستان برمیآید در دوران خلافت عباسیان، عیّاران اغلب با مخالفان دولت عباسی همراهی میکردند (تاریخ سیستان، 1381: 176، 185 و 227-226) و گاه بعضی از عمّال حکومت با آنها از در مصالحه و مدارا درآمدهاند (همان: 188) و برخی از حکمرانان و فرمانروایان محلّی، مثل یعقوب لیث از گروه عیّاران بودهاند.
در اوائل قرن پنجم نیز عیّاران که با عنوان احداث شناخته میشدند، گاه امیری را یاری میدادند و زمانی، دیگری را به خواری و ذلّت مینشاندند (شفیعیکدکنی، 1387: 161). در قرن ششم که عصر شکوفایی فتوت و جوانمردی است (شفیعیکدکنی، 1381: 74)، خلیفۀ عباسی، آیین عیّاری را سامان و در سرزمینهای خلافت رواج داد و چنان که از داستان سمک برمیآید، عیّاران در همۀ شهرها، سازمان خاص خود را داشتهاند. قیام سربهداران، حضور فعال عیّاران شیراز در انتقال حکومت از ابواسحاق اینجو به امیر مبارزالدین و... (افشاری و مدائنی، 1388: 39-37)، تنها نمونههایی از این حضور دستههای عیّاری در تمام شهرهای ایران و تأثیر آنها در وقایع تاریخی است. همچنین در داستانهایی که در باب روش و منش شیخ حیدر صفوی (روزبهان خنجی، 1382: 267-265) و نیز شاهان صفوی نقل شده است، میتوان نشانههایی از توجه به آداب و شیوههای عیّاری دید (سانسون[6]، بیتا: 30 و تاورنیه، 1389: 191).
آداب و راه و رسم عیّاری، چنانکه از خلال متن داستان سمک برمیآید، بیش از هر چیز مبتنی بر پیوند برادری و رفاقت در میان کسانی بوده است که در یک سازمان یا دارودسته گرد هم میآمدند و «گویا به زبان یا لهجۀ خاصی در میان خود سخن میگفتند» (کیا، 1375: 94). این دستهها در همۀ شهرها از وجود یکدیگر باخبر بودهاند و اگر عیّار- پهلوانی بزرگ در هر عصری پدید میآمد، همۀ عیّاران به شادی او شراب میخوردهاند و به او سر میسپردهاند (بهار، 1376: 18). هدف این سازمانها، تحقق افکار و عقاید جوانمردی بوده و ورود به این دستهها آیین خاصی داشته است (کربن، 1383: 137-135) و همگی آداب و رسوم و اصطلاحات تقریباً مشابهی داشتهاند[7]4 و از توضیحات ابن معمار در الفتوه، چنین برمیآید که در خانههایی موسوم به بیت دور هم جمع میشدند، یکدیگر را رفیق خطاب میکردند و برحسب رتبه، حقوق متقابلی نسبت به هم داشتهاند (شفیعیکدکنی، 1387: 178-168).
بازتاب راه و رسم و سازمان عیّاری را میتوان در داستانهای پهلوانی- عیّاری نیز مشاهده کرد. سمک، یکی از عیّارانی است که «شغال پیلزور» رییس آنها است و خواجه سعد، آنها را چنین معرفی میکند: «این سوار کهل را شغال پیلزور میگویند و سرِ جوانمردان این شهر است و آن جوان نمدپوش، سر عیّاران است و او را سمک عیّار میخوانند... و این دیگران، رفیقان ایشاناند و اختیار کلی ولایت شاه دارند و اسفهسالار شهراند» (کاتبارجانی، 1369، ج 1: 26). بر این اساس، سمک، عیّاری از گروه عیّاران است و چنانکه از داستان برمیآید، این گروه به زبانی خاص با یکدیگر حرف میزنند و در خانۀ عیّاران زندگی میکنند که وارد شدن به آن آدابی دارد؛ همچنان که جوانمردی، آداب و اعتقاداتی دارد که به گفتۀ شغال از حد فزون است. در ابومسلمنامه نیز که عیّاران بسیاری در آن ایفای نقش میکنند، این سازمان و تشکیلات عیّاری و آداب آن، نمودی آشکار دارد؛ عیّاران داستان، گروهی از صنعتگران و پیشهوراناند که از ابومسلم تبعیت میکنند و در مشورت با هم و همراه هم از پس ماجراها و رویدادهای سخت برمیآیند و یکدیگر را محب و اخی میخوانند.
در هر حال، وجود دستۀ عیّاران، مستلزم آداب و سازوکارهایی است که همبستگی و جایگاه افراد را در گروه تضمین میکند و بهعبارتی، جمعی از افراد را تحت لوای اهداف و ایدههای مشترک در یکجا گرد میآورد و به روابط آنها معنا میدهد و به این وسیله، دوام گروه را تضمین میکند. این آداب در میان دستۀ عیّارانی که سمک سرکردۀ آنها است، عبارتند از: سوگند برادری خوردن، وفای به عهد، احترام به رییس گروه، ترجیحدادن منافع جمع بر خواستههای فرد و... .
در داستان حسین کرد، هرچند تنها یکبار از مکانی به نام «یتیمخانه» نام برده شده است به نظر میرسد که پهلوانان شاه عباس، تشکیلات و سازمان نظامیافتهای دارند که در رأس آنها، خود شاه قرار دارد که «خودش مرشد است و سیصد و بیست نفر( یا هزار و صد و بیست نفر[8]!) نوچه (یتیم) دارد» (حسین کرد شبستری، 1384: 9)، اما برخلاف داستانهایی مثل سمک از متن داستان هیچ اطلاعی دربارۀ آداب و قواعد این تشکیلات به دست نمیآید؛ پهلوانانی مثل «مسیح دکمهبند» یا «بابا حسن» که پرورندگان حسین کرد هستند، ارتباطی با هم ندارند و برخلاف عیّاران داستان سمک که از پیدا شدن پهلوانی در هر جایی و هر شهری خرسند میشوند، حتّی گاهی سخت مراقباند که پهلوان دیگری پیدا و مشهور نشود (همان: 40)؛ بنابراین، به نظر میرسد که در داستان حسین کرد، تشکیلات منظم درباری سپاهیان شاه و روابط مابین آنها، جایگزین خانههای عیّاران و آداب آن در داستانهای پیش از حسین کرد شده است.
نکتۀ مهمتر، این است که حسین کرد، اصلاً با تشکیلات پهلوانان شاه عباس سروکار ندارد و حتّی از درگیر شدن با نوچههای شاه ابایی ندارد (همان: 52). حسین نهتنها در رفتار با استادش، مسیح دکمهبند، سلسلهمراتب مرسوم میان عیّاران را رعایت نمیکند (همان: 46 و 60) که از شخص شاه هم فرمان نمیبرد و حتّی ادب عام میان شاه و رعیت را محترم نمیشمرد و در جواب شاه عبّاس که لباس مبدل پوشیده و او را نصیحت میکند، میگوید: «ما از شاه عباس بیمی نداریم! شاه عباس، شاه خودش است، شاه ما که نیست. برو خبر از برای او ببر!» (همان: 82). او قهرمان تکرو است و برخلاف شخصیتهای عیّاری مثل «عمر امیّه» یا «احمد زمجی» و «سمک» به تشکیلات عیّاری و آداب مربوط به آن وابسته نیست. علاوه بر این، شخصیت عیّار داستانهای عامیّانۀ فارسی، ویژگیهایی دارد که کمابیش در داستانها تکرار میشود. داستان حسین کرد در این ویژگیها نیز بیش از آنکه نمایانگر این خصلتهای مشترک باشد، تفاوتهای آشکار شخصیت حسین را با دیگر قهرمانان داستانهای عیّاری به نمایش میگذارد.
4. ویژگیهای جسمانی و ظاهری عیّار
در داستانهای پیش از حسین کرد، تنومندی قهرمان داستان، شرط بازنمایی خصلتهای پهلوانی و شجاعت و عیّاری نیست؛ سمک، پهلوانی ریزنقش است، اما از پس «خروزان» قویهیکل و زورمند برمیآید و «قطران» درشتهیکل را از اردوگاه او میدزدد و با خود میبرد. «شیبو» عیّار کمسنوسال و ریزنقش جنیدنامه، حتّی شجاعت حضور مستقیم در میدان جنگ و زدوخورد با دشمن را ندارد؛ پشت سر جنید پنهان میشود و آشکارا میگوید: «من قوّت جنگ ندارم و سلاحپوش نیستم» (طرسوسی، 1380، ج 1: 308). شخصیت عیّار، اغلب، مثل سمک، عمر امیّه و شیبو، شکل و شمایلی مطایبهآمیز و شوخ و شنگ دارد؛ «نمدی سرخ پوشیده و کلاه نمد پنجگزی بر سر نهاده و دنب روباهی در قبل آن کلاه نصب کرده که همیشه در گشت بود و کمان چوبین در کتف آویخته و انبانی حمایل کرده و چند تیر بی پر و پیکان در کمر زده و سپر کاغذ پس آورده، تفک در میان زده» (همان: 44)، اما پهلوانان تنومندی مثل «مقبل» را با همین ابزار و با زیرکی و چالاکی از پای درمیآورد.
برخلاف داستانهایی مثل سمک در داستان حسین کرد، تصویر دقیقی از سر و وضع و شکل و شمایل حسین، ارائه نشده است. اولین باری که حسین کرد در داستان ظاهر میشود، وقتی است که مسیح دکمهبند وارد بازار قصابان میشود و میبیند که «غول بیشاخ و دمی نشسته و چوبی زیر زنخ خود زده است» (حسین کرد شبستری، 1384: 29) و میشنود که او «دو نفر قصاب را چنان مشتی بر سرشان زده که مغزشان از لولۀ دماغ سرازیر شده است» (همان: 30). در کل داستان، تنها یک بار و از دیدگاه بهزاد حرامی، تصویری نسبتاً کاملتر از حسین کرد ارائه شده است: «دید جوانی خوابیده است؛ قد مانند میل منار، سر چون گنبد دوّار، حلقۀ چشم طبق، صورت میل گردن، کره بازو و پهنای سینه با یکدیگر مقابل مینمودند» (همان: 94). تنومندی غولآسا و زور بازوی باورنکردنی حسین کرد، تنها ویژگیهای جسمانی او است که در متن بارها بر آن تأکید میشود و بهنوبۀ خود، موجب میشود تا صفات عامی مثلِ پیاده و تیزپا بودن که در داستانهای ماقبل حسین کرد به عیّاران نسبت داده شده است از او سلب شود.
شخصیت عیّار پیاده است و تیزپا؛ احمد زمجی مثل آهوان میدود (طرسوسی، 1380، ج2: 156)، شیبو، آهو را در دوندگی میگیرد (همان، ج 1: 496 و 501)، بادیلدا با باد همراهی میکند و بلکه بر آن میچربد (همان، ج 3: 152)، عمر امیّه راه شش ماهه را سه روزه طی میکند (حمزهنامه، ج 1: 205 و 201) و سمک، مثل باد از سنگها و راهها میگذرد و حتّی گاهی قدم بر جای پای خضر و الیاس میگذارد و بیآنکه دیده شود، مسافتهای دراز را طی میکند (کاتب ارجانی، 1369، ج1: 370 و ج 5: 585.)، اما حسین کرد، نه تیزپاست و نه پیاده به سفر یا جنگ میرود و تقریباً از اوائل داستان که اسبی از خانۀ مسیح دکمهبند برمیدارد، همواره سوار بر اسب است و از ظرافتهای رفتاری عیّاران حتّی در لباس پوشیدن و استفاده از ابزار و شیوههای عیّاری خالی است.
سر و وضع ظاهری و لباس پوشیدن حسین کرد، شباهتی به عیّارانی مثل سمک «نمدپوش که خنجرها در یمین و یسار فروبرده و...» (کاتب ارجانی، 1369، ج 1: 26) ندارد و در تمام طول داستان با «هفت پیراهن حریر از برای گرمی و نرمی در بدن و زره حلقۀ تنگ داودی در بر، کمندی دور کمر و از لعل موزه تا میل ابلق، غرق آهن و فولاد» (حسین کرد شبستری، 1384: 78 )[9]به میدان میرود. همچنین او نسبت به دیگر شخصیتهای عیّار داستانها از ابزارهای عیّاری بسیار محدودتری استفاده میکند و یک یا چند شیوۀ عیّاری را در تمام رویدادها و در مقابل همۀ حریفانش تکرار میکند.
در ابومسلمنامه، احمد زمجی با کمانگروهه، نیتفک و سنگ میجنگد و محمّد اسماعیل از سرش بهعنوان سلاح استفاده میکند. عمر امیّه با کارد، تفک، سنگ و شیشۀ نفت میجنگد و سمک، هرچند مرد میدان نیست، کارد و دشنه را با مهارت بهکارمیبرد، اما حسین جز در ابتدای داستان که با دست خالی و قوّت سرپنجه حریفانش را به زانو در میآورد و بعد از اینکه مسیح دکمهبند او را آموزش میدهد، فقط از کمند و شمشیر استفاده میکند و هرچند در جایی از داستان، «غرق 124 پارچه اسلحه میشود» (حسین کرد شبستری، 1384: 130)، جز استفاده از کمند و شمشیر و یکبار استفاده از تیر و کمان از سلاح و ابزار دیگری استفاده نمیکند. بنابراین، حسین کرد، چه از نظر تنومندی و زور بازو و چه از نظر لباس جنگی که بر تن میکند و سلاحهایی که از آنها استفاده میکند، شبیه عیّاران پیش از خود نیست و بیشتر شبیه پهلوانان رسمی دربار شاه است. همچنین در استفاده از ابزارهای رایج و ترفندهای عیّاری، شخصیتی فاقد ظرافت و خلاقیّت است؛ صحنههای مکرر بالا رفتن او از دیوار، بیهوشکردن و گاه کشتن همه و جنگیدن با شمشیر یا دست خالی که علّت فقدان تنوع و جذابیت داستان است، خود نتیجۀ همین خالی بودن شخصیت حسین از ظرافتهای دلنشین رفتاری عیّارانی مثل سمک است.
5. زیرکی و فریبکاری
شرط عیّاری، زورمندی و نیرومندی تن نیست، اما عیّار باید «در میدانداری عاجز نباشد»؛ بنابراین، کمزوری را با حیله و تدبیر جبران میکند؛ زیرا که «عیّار باید بسیار چاره باشد» (ناتل خانلری، 1348: 121). بنابراین، زیرکی و فریبکاری از مهمترین صفاتی است که شخصیت عیّار با آنها شناخته میشود. سمک ریزجثه، بیش از آنکه از زور بازو برای غلبه بر دشمن استفاده کند در هر موقعیتی و در مقابل هر دشمنی، ترفندی دارد و همواره در پی آموختن حیلتهای جدید است: «هیچ روزی بر من نمیگذرد که حیلتی و چارهای نمیآموزم و از آن، صد چاره نمیسازم و از اندیشۀ بسیار در هرچه از کسی میبینم یا میشنوم که آن به حیلتی ماند، آن به سرمایه میسازم» (کاتب ارجانی، 1369، ج 3: 290). احمد زمجی[10] و عمر امیّه[11] نیز مثل سمک، اغلب با توسل به حیله و فریب دادن دشمن، خود و همراهانشان را از گرفتاری و خطر نجات میدهند.
رفتار و حیلههای عیّاران، اغلب رنگی از مسخرگی دارد. حیلههای سمک، عمر امیّه و شیبو، اغلب دوست و دشمن را از خنده بیحال میکن[12]، احمد زمجی در میانۀ میدان جنگ، پارهای نان و گوشت بیرون میآورد و بنیان خوردن میکند و «باد یلدا»، به ابلهی تن میدهد و چنان رفتار میکند که «خیاطین» از خنده سست میشود و از بالای تخت به زمین میغلتد و به این وسیله، با زیرکی از دست دشمن فرار میکند[13].
قهرمان عیّار، شوخطبعی شیرینکار است و طنز و مسخرگی در زبان و رفتار او، نه تنها جذابیت شخصیت او را افزون میکند که سیر رویدادها و ماجراهای داستان را که اغلب با خشونتی بیش از اندازه همراه است، تلطیف میکند، اما حسین کرد کاملاً از شوخطبعی و زیرکیها و ظرافتهای رفتار عیّاران ماقبل خود بیبهره است. او خیلی زود برمیآشوبد و دست به عمل میزند و در همۀ موارد، استفاده از زور بازو و سرپنجه تنها کاری است که از او سر میزند. او بیش از آنکه قادر باشد کسی را فریب بدهد، فریب میخورد[14] و به محض پیدا شدن انگیزهای که اغلب هم شخصی است، دست به عمل میزند؛ برای گرفتن انتقام درویش بلبل عراقی، راهی مشهد میشود و آنجا فقط با استفاده از زور بازو و شبروی، شهر را به هم میریزد. بلافاصله بعد از اینکه زن مسیح دکمهبند از پذیرایی اقوام او سر باز میزند، زن را به باد کتک میگیرد و راهی اصفهان میشود. به محض اینکه دل به کسی میبندد و بدون توجه به عواقب کارش به دزدی میرود و حتّی لباس رسمی گرانقیمت شاه عباس را برای یوسف میدزدد که گمان میکند بیشتر برازندۀ اوست تا شاه عباس!
حسین کرد، شخصیتی خشن، عامی و عاری از هرنوع ظرافت طبع و خویشتنداری و زیرکی است و از معدود مواردی که میتوان آن را نمونهای از فریبکاری و زیرکی او دانست، پوشیدن لباس مبدل و استفاده از داروی بیهوشانه است که مثل همۀ شخصیتهای داستانی عیّار در مواقعی از آنها استفاده میکند، اما در این موارد نیز عیّاری حسین با دیگر شخصیتهای عیّار تفاوتهایی معنادار دارد.
6. استفاده از داروی بیهوشانه
به عقیدۀ ناتل خانلری، ممکن است بیهوشانه، همان افیون باشد که از وسائل مهم پیشرفت کار عیّاران بوده است (ناتل خانلری، 1364: 77) و عیّاران همیشه آن را همراه داشتند و آن را در پشت گوش، زیر نگین انگشتر یا در نیفۀ شلوار پنهان میکردند[15]. عیّاران از بیهوشانه به شیوههای مختلفی استفاده میکردند؛ گاه آن را در شراب یا حلوا و مویز و پسته و... میریختند[16]، گاه در دماغ کسی میریختند و در مواردی که میخواستند بیش از یک یا دو نفر را یکجا بیهوش کنند، آن را بر سر آتش[17]میگذاشتند یا در آب آشامیدنی شهر میریختند[18]و...
قهرمانان داستانهای عیّاری، جز استفاده از داروی بیهوشی با گیاهان دارویی هم سروکار دارند؛ سمک، داروهای معجزهآسایی دارد که زخمها و بیماریهای سخت را با آنها مداوا میکند: «سمک گفت: دست در بازوی من کن. دو تعویذصفت هست؛ بگشای و بیرون آر... یکی داروی زخم بود که درحال بهتر میشد و یکی داروی دو یک» (کاتب ارجانی، 1369: 4/165). عمر امیّه نیز وقتی تیر را از پای امیر حمزه بیرون میکشند از دارویی برای بهبود زخم استفاده میکند که در عرض چند روز، زخم را بهبود میبخشد و احمد زمجی به یاری گیاهان دارویی، شکم شکافتۀ ابومسلم را درمان میکند.
حسین کرد، برخلاف عیّارانی مثل سمک و احمد زمجی با گیاهان دارویی و داروهای معجزهآسا سروکار ندارد، اما مثل همۀ عیّاران در مواقعی از داروی بیهوشانه استفاده میکند. استفادۀ حسین از داروی بیهوشانه فقط یک شیوه دارد و آن، استفاده از سرپنجۀ عیّاری و ریختن دارو در دماغ نگهبانان خزانه یا ثروتمندانی است که شبانه به آنها دستبرد میزند. حسین، عیّار- پهلوانی تکرو است؛ هرجا که میرسد در کاروانسرایی منزل میکند و با هیچکس دمخور نمیشود، نه دوستانی دارد و نه وابسته به تشکیلات و دارودستهای از عیّاران است، با کسی نشست و برخاست ندارد و در طول داستان، فقط وقتی شیفتۀ کافرقزی، یوسف و رعنا میشود و به خانۀ آنها میرود، همراه آنها شراب مینوشد و تنها باری که با جمعی به نوشیدن شراب مینشیند، وقتی است که بهزاد حرامی، او را فریب میدهد و با ریختن داروی بیهوشی در شراب حسین[19]، او را بیهوش میکند. بنابراین، در این مورد هم، مثل کاربرد دیگر ابزارهای عیّاری، او فاقد ظرافتهای رفتاری و حیلهگریها و بازیگریهای مرسوم عیّارانی مثل سمک است.
7. پوشیدن لباس مبدّل و تغییر چهره
تغییر لباس، یکی از حیلههای عادی و مرسوم عیّاران است. در داستانهای عیّاری، این حیله بارها تکرار میشود و شخصیت عیّار، یکجا به لباس بازرگان درمیآید[20]و جای دیگر، لباس فراشان و خوانسالاران و رکیبداران[21] میپوشد، یکبار، لباس سرهنگانو ترکان[22]به تن میکند و بار دیگر در لباس ساربانان و فروشندگان دورهگرد[23] و... ظاهر میشود، اما حیلههای شخصیت عیّار، تنها محدود به پوشیدن لباس مبدّل نیست؛ او نوازندهای بیبدیل است که انواع سازها را مینوازد[24]، صدایی خوش دارد، آواز خواندن و رقصیدن بلد است[25]و «در تغییر قیافه، استاد گریم وچهرهپردازی است و بارها خودش را به چهرههای مختلف درمیآورد؛ سیاه کردن چهره، دانهدانهکردن چهره، سفید کردن رنگ ریش، گرداندن رنگ چهره با داروو حتّی درآمدن به چهرۀ زنان، نشانهای از این هنر اوست» (آقاعباسی، 1389: 212).
شخصیت عیّار، بازیگری توانا است؛ به لباس زنان درمیآید، به مجلس آنها میرود و به زبان آنها نوحه میکند[26] یا «با کرشمه و رعنایی از خانه بیرون میآید»[27] (کاتب ارجانی، 1369: 1/132). گاه در لباس و شکل و شمایل حکیم، شاعر، مطرب و فالگیر ظاهر میشود، گاه خود را به هیئت کشیشان و رهبانان مسیحی درمیآورد[28] و گاه «خود را مست میسازد و چون مستان، خود را از هر جانب میافکند» (کاتب ارجانی، 1369: 1/234). علاوه بر این، شخصیت عیّار، بوالعجبی هم میداند؛ سمک که در جستوجوی روشی برای راهیابی به دربار است به روزافزون میگوید: «آلات بوالعجبی راست میباید کرد، مگر بدینگونه خود را پیش توانم افکندن» (همان: 4/137) و شیبو «صندوقی ساخته بود و آلات اعجوبه در آن نهاده بود و در میان شهر حقهبازی میکرد» (طرسوسی، 1380: 1/457). بنابراین، شخصیت عیّار، بازیگری همه فنحریف است؛ فقط کسی نیست که به لباس مبدّل درمیآید، بلکه بازیگری باتجربه و توانا است که علم بازیگری میداند و خود را تکرار نمیکند؛ نقش خود را باور میکند، آن را میآفریند و چهره و لباس و حتّی صدای خود را مطابق با شخص بازی تغییر میدهد (آقاعباسی، 1389: 313-312).
برخلاف دیگر شخصیتهای عیّار، حسین کرد همواره و در هر لباسی، نقش خود را بازی میکند؛ نه بازیگری میداند و نه نوازندگی، نه بوالعجبی بلد است و نه تغییر چهره و فقط گاهی لباس مبدّل میپوشد. در متن کتاب از هیچ لباس خاصی نام برده نشده و فقط یکبار بهطور مشخص از پوشیدن لباس بازرگانان یاد شده است، اما در هر حال، پوشیدن لباس مبدّل، فقط حربهای است برای ظاهر شدن او در دربار شاهی یا گاه عبور از راهی و بازاری. حسین کرد، نه بازیگر است و نه میتواند خود را به لباسها و چهرهها و نقشهای متفاوت آراسته کند و برخلاف سمک که اوج هنر بازیگری او در زبانآوری و بداههگویی است در تمام مواردی که با لباس مبدّل ظاهر میشود، ساکت در گوشهای میایستد و شاهد و شنوندۀ گفتههای دیگران است. گفتههایی که همیشه دربارۀ حوادث شب یا روز گذشته است که او در آن نقشی داشته و این نقش هم، تنها محدود به شبروی یا زورآزمایی او با پهلوانان و حتّی مردم عادی است.
شخصیت عیّار نه فقط در عمل که در سخنگفتن هم طنّازی شیرینزبان است و «اوج بازیگری او، در بداههپردازی، نکتهگویی، بذلهگویی و نحوۀ سخن گفتن اوست» (آقاعباسی، 1389: 313). همچنین او به فراخور نقشی که برای خود انتخاب میکند، صدایش را تغییر میدهد و میتواند به زبانهای گوناگون صحبت کند. در بختیارنامه، مهتر عیّاران به بختیار ادب و علوم میآموزد و او را در فصاحت و ادب و معرفت لغت عرب به کمال میرساند (بختیارنامه، 1367: 73). احمد زمجی، نمونۀ اعلای فصاحت و مناقبخوان اهل بیت پیامبر(ص) است و «بیبی ستی»، زبانآوری توانا است، صدای هرکسی را با تردستی تقلید میکند و به زبان نیشابوری و طوسی و... سخن میگوید[29]. شیبوی عیّار، تورات و انجیل میخواند، زبان عربی و لفظ زنگیان و رومیان و یونانیان و... میداند و همه در فصاحت او در عجب میمانند[30]. سمک، علاوه بر اینکه لهجهها و زبانهای بسیار میداند[31]، جلد و با دانش و در سخنگفتن استاداست[32]و «هرجا که بودی از آموختن نیاسودی؛ نیک و بد دشخوار آموختی از خط[33]و علم و مسألهها که تا روزی بهکارآید». بنابراین، شخصیت عیّار در داستانهای عیّاری پیش از حسین کرد، نمونۀ کامل پهلوانی هنرمند، آگاه، دانشآموخته و زیرک و آراسته به انواع حیلهها و ترفندهای بازیگری است، اما حسین، نه فقط با خط و نوشتن و زبانهای دیگر بیگانه است که اساساً فاقد تواناییهای زبانی است. جملات او تکراری و خشن است و اغلب بیش از چند جملۀ کوتاه نمیگوید که در مقابل حریفانش، اغلب به ناسزا آمیخته است (حسین کرد شبستری، 1384: 71) و در مواقعی که ماجرایی را شرح میدهد یا خود را معرفی میکند از چند جملۀ معمولی و پیشپاافتاده فراتر نمیرود (همان: 123). شاید به دلیل همین ویژگیهای شخصیتی است که مقام او هم در مقایسه با دیگر عیّاران، مقامی والا و درخور نیست. او پهلوان فاقد شور و شعور و شخصیتی عامی و در هرحال فرودست است، حتّی اگر راویان داستان از او با لفظ «تهمتن زمان» یاد کنند.
8. مقام و منزلت عیّار
عیّاران داستانهای پیش از حسین کرد، اغلب مقامی والا و حتّی گاه قدسی دارند؛ حضور احمد زمجی در داستان به واسطۀ خوابی است که در آن، پیامبر (ص) بر ابومسلم ظاهر میشود و به او بشارت میدهد که در کنار آب زمج، دوستی است که در مبارزه با خارجیها یار او خواهد بود[34]. در ادامۀ داستان هم «احمد زمجی، بهرغم مسخرهبازی، مرتبهای بلند دارد و به پیری صاحب راز میماند که ناگاه از غیب برون آید و فرخندگی به همراه آورد» (کیا، 1375: 84) و هرگاه خطری او را تهدید میکند، ابومسلم در خواب، نور پیامبر و علی (ع) را میبیند که از او میخواهند به یاری احمد برود[35]. سمک، نزد خورشیدشاه و فرخروز مقامی ارجمند دارد و هربار که دلآزرده میشود و بارگاه را ترک میکند، حوادث هولناک در بارگاه رخ میدهد[36]؛ برای دشمنان مایۀ تیرهروزی است و برای شاهان و یاران، فرخنده و مبارک است: «عالمافروز، صاحب قرآن است، این طالعی است که در جهان در عمری، مردی چون سمک پدیدار آید که زیادت در همه حال از خلق جهان باشد» (کاتب ارجانی، 1369: 5/224). عمر امیّه دزد و فریبکار در عین حال والا مقام است و بزرجمهر در شیرخوارگی، رسالت بزرگ او را پیشبینی میکند[37]. با همۀ اینها، شخصیّت عیّار همواره یار وفاداری است که با وجود مقام والای خود، فرمانبر و یاور امیر است.
حسین کرد اساساً به هیچکس وابسته و وفادار نیست و حتّی روی استادش، مسیح دکمهبند، شمشیر میکشد و همسر او را به باد کتک میگیرد. او هیچ آرمانی جز انگیزههای شخصی خودش ندارد و اگر در جایجای داستان از زبان او یا راوی داستان به دوستداری ائمه اطهار و مذهب جعفری یا نوکری شاه عباس اشاره میشود، این ارادت و دوستی در عمل و انگیزههای او دیده نمیشود؛ بهدنبال یک انگیزۀ آنی، راهی مشهد میشود تا از کسانی که درویش بلبل را آزردهاند، انتقام بگیرد و آنجا به خزانۀ شاه عباس دستبرد میزند! در تبریز، شهر را به هم میریزد و پهلوانان شاه عباس را میکشد. به دنبال یک انگیزۀ شخصی؛ یعنی عشق یوسف و فرار از دست شاه عباس و به بهانۀ گرفتن مالیات به هندوستان میرود و هنگام رفتن، شاه عباس را تهدید میکند که «اگر یک مو از سر یوسف کم کردی، از هند که برگشتم، میآیم سر تو را میبرم» (حسین کرد شبستری، 1384: 90). اعمال او و جنگیدنش با دشمنان شاه، نه مثل سمک و عمر امیّه برای بهجا آوردن حق دوستی و جوانمردی است و نه مثل احمد زمجی برای مبارزه با دشمنان اهل بیت پیامبر(ص)؛ او هرگز و در هیچ کجای داستان، مقام بلندی ندارد، نه مقامی روحانی شبیه به احمد زمجی و سمک و نه مثل شیبو و ذولابی، منزلتی اینجهانی در نزد شاه و دیگر عیّاران.
نتیجهگیری
در این مقاله، شخصیت قهرمان عیّارمنش داستان حسین کرد با عیّاران مهمترین داستانهای پهلوانی- عیّاری پیش از آن، مقایسه شده است. نتایج این بررسی نشان میدهد که باوجود شباهتهایی که حسین کرد با شخصیتهای عیّار پیش از خود دارد، مشخصههایی مثل شجاعت، سخاوت، پاکدامنی و... از نظر رفتار و کنش، تفاوتهای معنیداری با دیگر شخصیتهای عیّار دارد.
حسین کرد در همۀ جنبههای رفتاری، پهلوانی تکرو است، به هیچ تشکیلاتی وابسته نیست و به هیچ شاه و استادی تعلق خاطر ندارد و جز در قسمت کوتاهی از داستان که شاطربچهای به نام «بهیار» با او همراه میشود، با هیچکسی همراه نیست، در حالی که پهلوانان ابومسلمنامه و سمک عیّار و...، اغلب بهصورت جمعی با مشکلات روبهرو میشوند و در مواقع سخت به هم کمک میکنند و رساندن دوستی به معشوق دلخواهش یا اقدام برای خلاصی رفیقی از زندان و... از مشغلههای اصلی آنها است.
شکل و شمایل حسین کرد هم با عیّاران پیش از او فرق دارد؛ تنومند است و فاقد ظرافتهای رفتاری عیّارانی مثل شیبو و سمک و راهکارهای جنگی و استفادۀ او از رزمافزارهای مرسوم عیّاران بسیار محدود و تکراری است و این امر یکی از دلایل جذاب نبودن داستان و سطح نازل هنری آن نسبت به داستانهایی مثل سمک عیّار است.
ویژگیها و اوصاف حسین کرد بهعنوان پهلوان عیّار، نوعی زوال ارزشها و آداب عیّاری در داستانهای عامه را نشان میدهد؛ عیّار وفادار و بلندنظری که در داستانهای عامه، مثل ابومسلمنامه و سمک عیّار، مقام معنوی والایی دارد و نزد شاه و دیگر عیّاران محبوب و بلندمرتبه است در اینجا مقامی نازل دارد.
منافع و انگیزههای فردی اغلب حقیر و پیشپاافتاده، او را به حرکت درمیآورد و جز بهواسطۀ زور بازویش مورد توجه و محبوب هیچکس نیست.
مهمتر از همه اینکه پهلوان عیّار که در داستانهای پیش از حسین کرد، بازیگری هنرمند و نمونۀ کاملی از پهلوان آگاه، دانشآموخته و زیرک، سخنور و حاضرجواب و آراسته به انواع حیلهها است، تبدیل شده است به قهرمانی عامی و بیسواد که فاقد زیرکی و دوراندیشی، تواناییهای و ظرافتهای زبانی و مهارتهای سخنوری و دبیری است. او پهلوان عامی تنومند و بزنبهادری (لمپن) است که به شکلی تصادفی وارد جرگه پهلوانان شاه و به تعبیری، درگیری سیاسی شاه عباس و دشمنانش میشود و طرفداری او از مذهب شیعه نیز نه از سر آگاهی که از سر تصادف است و چه در رفتار و چه در گفتار، بیش از آنکه فرزند خلف سمک و ابومسلمیان باشد از اسلاف داشمشدیهای دورۀ قاجار و پس از آن است[38].بحث دربارۀ علل تاریخی و اجتماعی چنین تحولی، نیازمند بررسیهای دقیق تاریخی است که موضوع پژوهشهای بعدی خواهد بود.
[1]- Henry Corbin
[2]- برای اطلاعات بیشتر به بیضایی (1387: 83-65) مراجعه کنید.
[3] - نگاه کنید به محجوب (1383: 957) و ناتل خانلری (1362: 619).
[4] - در این زمینه به محجوب (1383: 1015)، نفیسی (1345: 130)، کربن (1383: 110-109)، بهار(1376: 187-163) و کیا (1375: 178) رجوع کنید.
[5]- F. G Teschner
[6]- N Sanson
[7]- برای مثال به ابن بطوطه (1376: 349-347) رجوع کنید.
[8]- به حسین کرد شبستری (1384: 29) رجوع کنید.
[9]- به 52، 69، 84، 87، 131 و... رجوع کنید.
[10] - به طرسوسی (1380، ج 3: 73-72) رجوع کنید.
[11] - به حمزهنامه (1362: 163-162 و 576-574) رجوع کنید.
[12]- به طرسوسی (1380، ج 1: 96 و 501) و حمزه نامه (1362، ج 1: 69) رجوع کنید.
[13] - به طرسوسی (1380، ج 3: 275 و ج2: 474) رجوع کنید.
[14] - به حسین کرد (1384: 110، 160 و 188) رجوع کنید.
[15]- به کاتب ارجانی (1369، ج2: 113، ج 1: 202 و 204) رجوع کنید.
[16] - به طرطوسی (1380:، ج 3 :261، ج 1: 284، 389 و 468) رجوع کنید.
[17] - به طرطوسی (1380، ج 1: 502) و کاتب ارجانی (1363، ج 5: 607) رجوع کنید.
[18] - به طرسوسی (1380، ج1: 387) رجوع کنید.
[19]- در کل متن فقط دوبار از ریختن داروی بیهشانه در شراب یاد میشود که یک بار بهزاد حرامی و بار دیگر درویش حسین از این طریق کسانی را بیهوش میکنند.
[20] - به کاتب ارجانی (سال: 2/ 286) و طرسوسی (سال:1/386 و 3/221) رجوع کنید.
[21]- به کاتب ارجانی (سال: 2/169 و 4/128) و طرسوسی (سال: 3/219) رجوع کنید.
[22] - به کاتب ارجانی (سال: 1/302 و 4/321) رجوع کنید.
[23] - به طرسوسی (سال: 1/507، 2/280) رجوع کنید.
[24] - شیبو، بربط و کمانچه و کنگره، دف و نای و... مینوازد و صوتی خوش دارد. بادیلدا، ساز عجیبی دارد به نام گوی وسواس که همه از شنیدن صدایش مدهوش میشوند(طرسوسی، سال: 2/472)، عمر امیّه، چنگ (حمزهنامه، سال: 185) و سمک، رود مینوازد و همگی به آواز خوش ترانه میخوانند. هچنین به (کاتب ارجانی، سال: 1/253)، طرسوسی (سال: 1/367) و حمزهنامه (سال: 185) رجوع کنید.
[25] - به طرسوسی (سال: 1/319 و 368-367) رجوع کنید.
[26] - همان: 1/379-377
[27]- به کاتب ارجانی (1369: 2/403 و 2/378) و طرسوسی (سال: 1/654) رجوع کنید.
[28] - طرسوسی (سال:1/320-318 و 257-256) و حمزهنامه (سال: 339) رجوع کنید.
[29] - همان: 2/499، 3/134 و 3/136
[30] - همان: 3/251-255 و 323، 1/283 و 285، 1/246، 1/321.
[31] - ارجانی (سال: 2/291 و 3/373)
[32] - طرسوسی (سال: 3/313، 1/85 و 145)
[33]- شخصیت عیّار در تقلید خط دیگران نیز استاد و بیهمتا است. به طرسوسی (سال: 1/506) رجوع کنید.
[34] - طرسوسی (سال: 2/185)
[35] - همان: 3/139
[36] - کاتب ارجانی (سال: 5/376)
[37] - حمزهنامه (سال: 65)
[38] - برای اطلاع بیشتر دربارۀ این شباهتها به سرشار (سال: 65-57) و مستوفی (سال: 305-303) رجوع کنید.