Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Candidate of Persian Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran;
2 Associate Professor of Persian Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
Abstract
Keywords
دربارة زندگی کوتاه میرزا آقاخان (1232ـ1275 ش.) در کتابها و مقالات مربوط به دوران قاجار و مشروطه اطلاعات زیادی میتوان کسب کرد، بهویژه در چند سال اخیر، با ارائة الکترونیکی این منابع، دسترسی به آنها نیز که بسیار دشوار مینمود، آسانتر شدهاست. از میان کتب و مقالات مختلف، دو اثر مهمتر در این زمینه وجود دارد: یکی مقدمة علی عبدالهینیا در کتاب نامة باستان میرزا آقاخان و دیگری کتاب اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی اثر فریدون آدمیت است که در هر دوی آنها، اطلاعات مفیدی دربارة میرزا آقاخان، آثار و افکارش میتوان یافت و در این نوشته نیز از آنها استفاده شدهاست، اما به طور ویژه، پرداختن به جایگاه ادبی میرزا آقاخان و تأثیر آن بر ادبیات مشروطه کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست، حال آنکه برخی دیدگاههای او در این زمینه بسیار باارزش و شایستة بررسی است.
از طرف دیگر، دورة مشروطه، یکی از دورههای طلایی طنزپردازی در ادبیات فارسی است. این امر معلول مسائل و شرایط ویژة آن دوران بود. جوادی در این زمینه مینویسد:
«عصر مشروطیت، عصر شکوفایی طنزنویسی بود. قرنها اختناق و زورگویی سینهها را پُر از گفتنیها کرده بود و برای اولین بار امکان گفتن پیدا شده بود. بیشتر نویسندگان نسبت به مردم احساس تعهد شدید میکردند و نمیخواستند جز به سبب مبارزه برای آزادی و یک زندگی بهتر نویسندگی کنند. موضوع اشعار این دوره یکباره و به نحوة بیسابقهای، اجتماعی و سیاسی میشود... آشنایی با دموکراسی اروپایی و دیدن ترقیات اروپاییان، نشر روزنامه و کتاب و وجود آزادی شایستة توجهی برای نشر عقاید، تحول بزرگی در ادبیات فارسی ایجاد کرده بود که یکی از جنبههای چشمگیر آن، طنزنویسی بود» (جوادی، 1384: 114).
ایشان در جایی دیگر دو دلیل عمده برای شکوفایی طنز در این دوره برمیشمرد:
«در دورة مشروطیت، طنزنویسی به دو دلیل گسترش و اهمیت زیادی مییابد: اول اینکه با رواج چاپ و انتشار مطبوعات، نویسنده و شاعر به مفهوم واقعی از حمایت خواننده برخوردار میشود. دوم اینکه به علت آشنایی بیشتر با ادبیات و افکار اروپایی، نویسنده و شاعر تعهد بیشتری نسبت به اجتماع پیدا کرد، [و دیگر] تنها سوز و ساز شعر غنایی و یا خیالپردازیها و صناعات ادبی مکتب هندی آنها را اقناع نمیکرد و در ضمن هم زیاد باب طبع مردم نبود. این بود که با گسترش جنبة خلقی و اجتماعی در شعر، طنزنویسی نیز گسترش یافت و مخصوصاً در انواع منثوری چون مقاله، قصه و نمایشنامه نیز اهمیت خاصی پیدا کرد» (همان: 147).
علاوه بر این، کرمی و همکارانش معتقدند یکی از علتهای رواج طنز در دورة مشروطه، آزادی نسبی موجود در میان متفکران آن دوره بودهاست:
«آنجا که قدرت استبدادی تَرَک برداشته، ولی کاملاً از بین نرفتهاست؛ آنجا که قلههای بلند آزادی پدیدار میشود، ولی هنوز راهی نه چندان اندک تا بدان باقی است؛ یعنی درست در فاصلة بین آزادی و استبداد، و شکاف و بحران، میان این دو نیرو، طنز خود را نمایان میسازد. مشروطه درست در چنین جایگاهی واقع شدهاست» (کرمی و دیگران، 1388: 10).
میرزا آقاخان به عنوان نویسندهای از جرگة نویسندگان پیشامشروطه در حوزة طنز نیز آثار تأثیرگذاری داشتهاست که ردّ پای این تأثیر را در برخی آثار ادیبان دورة مشروطه میتوان شاهد بود. بررسی طنز در آثار میرزا آقاخان بهندرت و به طور کلی، در خلال کتابهایی با محوریت تاریخ ادبیات طنز فارسی رخ دادهاست؛ از جمله بهزادی اندوهجردی در خلال طنزنویسان قاجار، میرزا آقاخان را معرفی کردهاست و نمونهای از آثار طنز او را بیان نموده، اما از سوسمارالدّوله نامی نبردهاست (ر.ک؛ بهزادی اندوهجردی، 1383: 577ـ589). جوادی نیز در تاریخ طنز در ادبیات فارسی، از کتاب رضوان او نام میبرد و توضیح میدهد:
«میرزا آقاخان کتابی در تقلید گلستان به نام رضوان نوشتهاست و در آن به زبان طنز و مطایبه از اولیای امور دولت ایران انتقاد کردهاست و هنوز این کتاب چاپ نشدهاست. رضوان در میان تقلیدهای متعددی که از گلستان تاکنون شدهاست، یکی از جدیدترین و جالبترین آنها به شمار میرود» (جوادی، 1384: 178).
اما کسی تاکنون به ابعاد طنزآمیز سوسمارالدّوله سخنی به میان نیاوردهاست. نوشتة حاضر سعی خواهد کرد به این پرسش اساسی پاسخ دهد که میرزا آقاخان در نمایشنامة سوسمارالدّوله، به عنوان یکی از نخستین تلاشهای نمایشنامهنویسی در ایران، چگونه و با چه اهدافی از عنصر طنز بهره بردهاست و در این زمینه به چه میزان موفق بودهاست؟ این بررسی میتواند از نظر دیگری نیز ضرورت داشته باشد. از آنجا که تعدادی از ادیبان دوران مشروطه، همچون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل، صاحب نشریة تأثیرگذار صور اسرافیل، به حد زیادی تحت تأثیر آثار میرزا آقاخان بودهاند (ر.ک؛ آدمیت، 1346: 238)، میتوان با تبیین چرایی و چگونگی طنز در آثار او، راه را برای تحقیق دربارة تأثیر این نویسنده بر ادبیات طنز دوران مشروطه هموار کرد.
روش و مبانی نظری
در باب خندهآفرینی و کمّ و کیف آن سخن فراوان گفته شدهاست و انواع مختلفی برای سخن و ادبیات خندهساز تبیین گردیدهاست. با وجود اختلافها و پژوهشهای مختلف، تقریباً انواع خندهآفرینی در ادبیات فارسی، چارچوبهای کلی، مستقل و مقبول خود را یافتهاند. عمران صلاحی همة انواع متون خندهآفرین را به چهار دسته تقسیم میکند و مینویسد:
«در ادب فارسی، چهار اصطلاح داریم که خمیرمایة همه آنها خنده است: هزل، فکاهه، هجو، طنز. هزل، شوخی و لودگی و خوشمزگی است به قصد تفریح و خنده، با زبانی دریده و اغلب خصوصی و شخصی. فکاهه، همان هزل است که از جنبة خصوصی خارج شده، زبان پوشیدهتری دارد. هزل و فکاهه فاقد انتقادند، اگر هم انتقادی در آنها باشد، زیر سایة تفریح و خنده، کمرنگ و یا محو است. هجو و طنز، انتقاد تمسخرآمیز است به قصد انتقام. اگر این انتقام، شخصی و خصوصی باشد، هجو است و اگر جنبة عمومی و اجتماعی داشته باشد، طنز. زبان هجو، دریده است و زبان طنز در پرده» (صلاحی، 1382: 25).
پژوهندگان دیگری نیز به تقسیمبندیهای مشابهی دست زدهاند (ر.ک؛ حلبی، 1384: 135 و جوادی، 1384: 11) که هر یک ارزشهای خاص خود را دارد، اما تقسیمبندی صلاحی با معیارهای کاربردیتری انجام گرفتهاست و از این منظر، بیشتر بهکار پژوهش حاضر میآید. وی در جایی دیگر تأکید میکند: «طنز، یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکاملیافتة هجو است» (صلاحی، 1382: 311). البته باید توجه داشت که معنای بهکار رفته در تقسیمبندی بالا برای واژة «طنز»، کاربردی متأخر است. قوام و تجبّر در باب اصطلاح طنز و رواج آن تحقیق مفصلی کردهاند و به طور خلاصه بدین نتیجه رسیدهاند که «سرآغاز کاربرد گسترده و بحث و چالش دربارة طنز، از دهة پنجاه آغاز میشود و در دهههای پیشین بهندرت و پراکنده بهکار میرفت» (قوام و تجبر، 1389: 185). به هر روی، آنچه که در سوسمارالدّوله محل تأمل است و در ادامه بررسی خواهد شد، ذیل طنز قرار میگیرد؛ چراکه طنز را چنین تعریف کردهاند:
«شیوة خاص بیان مفاهیم تند اجتماعی، انتقادی و سیاسی، و طرز افشای حقایق تلخ و تنفرآمیز ناشی از فساد و بیرسمیهای فرد یا جامعه را که دم زدن از آنها به صورت عادی یا به طور جدی، ممنوع و متعذر باشد، در پوششی از استهزا و نیشخند، به منظور نفی کردن و برافکندن ریشههای فساد و موارد بیرسمی» (بهزادی اندوهجردی، 1378: 5).
چنانکه مشاهده میشود، در این تعریف، اجتماعی بودن و اصلاحطلب بودن از ارکان اساسی مقولة طنز تلقی شدهاست. تقریباً ببیشتر تعریفهای دیگر نیز همین رویه را در پیش گرفتهاند؛ برای مثال رابرت هریس چنین نوشتهاست:
«طنز، سبک ادبی است که عقیدة انتقادی را با شوخی و بذلهگویی ترکیب میکند و از این راه میکوشد تا از طریق خنده اصلاحاتی ایجاد کند. طنز خوب به دنبال این نیست که با انتقاد، صدمه یا خرابی ایجاد کند، بلکه در جستجوی آن است که با یافتن عیب، نسبت به آن تنفر ایجاد کند تا این عیب از فرد یا جامعة مورد نظر برطرف شود» (هریس، 1386: 112).
همچنین، در فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز نیز آمده است:
«در اصطلاح ادبی، طنز به نوع خاصی از آثار منظوم و یا منثور ادبی گفته میشود که اشتباهها یا جنبههای نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی، یا حتّی تفکرات فلسفی را به شیوهای خندهدار به چالش میکشد. گرچه طبیعت طنز بر خنده استوار است، اما خنده را تنها وسیلهای میانگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان از عمق رذالتها. به همین سبب، دربارة آن گفتهاند که طنز یعنی گریه کردن قاهقاه؛ طنز یعنی خنده کردن آهآه» (اصلانی، 1385: 140ـ141).
برخی از پژوهشگران در تعریف طنز به این مسئله که طنز برابرنهاد کدام نوع ازانواع کلام خندهآفرین فرنگی مینشیند، توجه بیش از اندازه کردهاند؛ برای مثال این که طنز معادلی برای «Satire» میتواند باشد و یا معادلی برای «Irony»، غالباً محل مناقشه است، اما حسامپور و همکاران بهدرستی اشاره میکند که:
«از آنجا که قلمرو طنز و مطایبه بسیار گستردهاست و گونههای متنوعی در آن دیده میشود که برخی از آنها میان تمام فرهنگها مشترک نیست، معادلیابی اصطلاحات ادبی کاری بهغایت مشکل است. از این رو، نمیتوان انتظار داشت طنز دقیقاً معادل واژة انگلیسی «Satire» [یا هر واژة دیگری] بهکار رفته باشد» (حسامپور و همکاران، 1386: 30ـ31).
به هر روی و با توجه به تعریفهای بالا، عناصر خندهآفرین در سوسمارالدّوله، دو ویژگی اساسی طنز، یعنی منتقد و اصلاحطلب بودن را در خود جای دادهاند و طبق این تعریفها، آنچه در سوسمارالدّوله باعث خنده میشود، یقیناً طنّازی است.
نکتة حائز اهمیت دیگر برای این پژوهش، تقسیمبندی و تبیین شگردهای مختلف طنزآفرینی است. شگردهای طنزآفرینی با توجه به معیارهای مختلف قابل تقسیمبندی هستند و پژوهشگران این حوزه تقسیمبندیهایی ارائه کردهاند؛ مثلاً شادرویمنش در پژوهشی شایستة توجه با عنوان «شیوهها و شگردهای طنز و مطایبه»، ابتدا شماری از شگردهای طنزآفرینی را به نقل از علیاصغر حلبی نام برده و توضیح دادهاست که این شگردها عبارتند از: «تحقیر، تشبیه به حیوانات، قلب اشیاء و الفاظ، تحامق یا کودننمایی، خراب کردن سمبلها، ستایش اغراقآمیز و نامعقول، تهکّم، دشنام و نفرین» (شادرویمنش، 1384: 51). سپس خود نیز چهارده شیوة دیگر را معرفی میکند که این چهارده شگرد عبارتند از: 1ـ [بهرهگیری از] ساختار و وضع خاص یک پدیده. 2ـ [ایجاد] ناسازگاری و تناقض درونی. 3ـ قیاس امور ناسازگار. 4ـ بیان غیر مستقیم. 5ـ ارادة مفهوم متضاد از کلام. 6ـ سفسطه. 7ـ ابهام. 8ـ بزرگنمایی و اغراق. 9ـ جناسسازی و بازیهای لفظی. 10ـ استفاده از واژهها و تعبیرهای عامیانه. 11ـ واژهسازیها و ترکیبسازیهای غریب. 12ـ بیمعنیگویی. 13ـ بدیهیگویی. 14ـ در نظر نگرفتن مخاطب و موقعیت بلاغی (ر.ک؛ شادرویمنش، 1384: 53ـ57). این پژوهشگر هر یک از این چهارده روش را با ارائة مثال توضیح دادهاست. وی در پایان توضیحات خود نکتة شایستة توجهی را گوشزد میکند و میگوید:
«گاه طنز در یک حرکت کلّی و روند تدریجی شکل میگیرد؛ نظیر آنچه در دُنکیشوت میبینیم. در چنین اثری، ضرورتاً همة بخشها یا جملههای اثر طنزآمیز نیستند. در لابهلای اثر، نکتههای طنزآمیز وجود دارد، اما ساختار اصلی طنز از ابتدا تا انتها شکل میگیرد و پیگیری میشود» (همان: 57).
در تحقیقی دیگر و در یک نگاه زبانشناسانه به مقولة طنز، البته در ساختار لطیفهها، نحوة طنزآفرینی این گونه توضیح داده شدهاست:
«متن لطیفه، بالقوه طنزآمیز میشود، اگر: 1ـ سازگار با حداقل دو انگاره باشد. 2ـ دو انگاره با یکدیگر متقابل باشند؛ یعنی حداقل در محدودة خود متن، مخالف هم باشند. بدین ترتیب، این تقابل انگارههاست که در طنز شدن متن دخالت دارد و تقابل انگارهها میتواند بر اساس استفاده از تضاد موقعیتی، بافتی و یا موضعی شکل بگیرد. این گونه تقابلها ضرورتاً ماهیتی دوگانه دارند. بدین معنا که در این انگارهها، یکی از این تضادهای پایه وجود دارد: تضاد بین واقعیت و غیرواقعیت، تضاد بین شرایط طبیعی و غیرطبیعی، و تضاد بین صُوَر محتمل و غیر محتمل» (شریفی و کرامتی، 1388: 115).
در کنار این نظریات، جوادی شگردهای طنزآفرینی را محدود میداند و توضیح میدهد:
علیرغم اینکه «کمتر نوع ادبی میتوان یافت که از آن نتوان در طنزنویسی استفاده کرد، شیوهها یا تکنیکهایی که در آن بهکار گرفته میشوند، نسبتاً محدودند. شاید بتوان قسمت عمدة آنها را ذیل پنج عنوان مختلف خلاصه کرد: 1ـ کوچک کردن. 2ـ بزرگ کردن. 3ـ تقلید مضحک از یک اثر ادبی شناخته شده. 4ـ ایجاد موقعیتی در داستان یا نمایشنامه که خودبهخود طنزآمیز است و یا به اصطلاح نقد ادبی غربی Ironic Situation (موقعیت کنایی) و نیز استفاده از کنایه، گوشه و طعنه (Irony). 5ـ بهکار بردن عین کلمات کسی که مورد طنز قرار میگیرد و ایجاد چهارچوبی مضحک برای آن. شیوة بعضی از آثار طنزآمیز ممکن است مجموعهای از دو یا سه شیوة مختلف باشد» (جوادی، 1384: 17).
بیشک محققان دیگری نیز با تکیه بر معیارهای دیگر، به تقسیمبندی شیوههای ایجاد طنز در کلام پرداختهاند، اما بدیهی است که «به پیروی از قانون بنیادین حاکم بر همة هنرها، طنز و مطایبه نیز از ماندن در قفس تنگ این گونه قانونمندیها تن میزند و پیوسته در تجدید امثال، پوشیدن جامهای دیگر و درافکندن طرحی نو است» (شادرویمنش، 1384: 57). در این جستار، با تکیه بر ترکیبی از تقسیمبندیهای نقل قول شده، شیوههای طنزآفرینی در سوسمارالدّوله بررسی خواهد شد.
1. جایگاه ادبی میرزا آقاخان
میرزا آقاخان کرمانی طی عمر کوتاه خود آثار زیادی بر جای گذاشت (ر.ک؛ آدمیت، 1346: 37). تعداد چشمگیری از این آثار یا خود ادبی هستند و یا در خلال آنها به مسائل گوناگون ادبی پرداخته شدهاست. با توجه به اینکه میرزا آقاخان سالهای زیادی از عمر خود را در خارج از کشور گذراند، بهخوبی با پیشرفتهای همهجانبة اروپا آشنا بود. او به تأثیر از عواملی چون مطالعة ادبیات ملل مختلف اروپایی، نبوغ ذاتی و دید انتقادی خود دیدگاههایی در عرصة ادبیات مطرح کرد که در جایگاه خود بسیار شایستة تأمل هستند و در ادامه تا حدودی بدانها پرداخته خواهد شد. فریدون آدمیت دربارة تلاشهای ادبی او مینویسد:
«در فلسفة جدید ادبیات از پیشروان نحلة رئالیسم است؛ برجستهترین نمایندگان طغیان علیه سنّت ادبی ایران و هاتف نوجویی و تحول ادبی. تواناترین نویسندگان اجتماعی قرن گذشته است و یگانه شاعر انقلابی پیش از دوران مشروطیت. به فرهنگ عامیانه توجه خاص دارد. به همین دلایل مختلف است که مقامش را در تاریخ تجدد ادبی ایران والا و ممتاز میدانیم» (همان: 213).
بهزادی نیز به طور خلاصه، عقیدة آدمیت را تأیید میکند و مینویسد: «میرزا آقاخان نخستین شاعر انقلابی پیش از مشروطه و تواناترین نویسندة اجتماعی قرن گذشته است» (بهزادی اندوهجردی، 1383: 577ـ589). بنابراین، به هیچ وجه نمیتوان نقش میرزا آقاخان را در تاریخ تحول ادبیات فارسی نادیده گرفت و حق این است که این مسئله در تحقیقی مفصل، بررسی شود. تأکید این نکته ضروری است که آنچه در این بخش بررسی میشود، تنها «بخشی از جنبة ادبی شخصیت میرزا آقاخان» است و بررسی جایگاه او از نظر تاریخ سیاسی و اجتماعی قاجاریه و مشروطه مورد نظر این نوشته نیست، اما مرور این اظهار نظر باستانی پاریزی در حاشیة کتاب تاریخ کرمان خالی از لطف نیست: «اولین سنگِ بنای مشروطیت، با پوست کندن آقاخان بردسیری و شیخ احمد روحی کرمانی در باغ شاه تبریز و پُر کردن پوست سَرِ [آنها] از کاه و به تهران فرستادن آن شروع شد» (وزیری، 1385: 74). آثار ادبی میرزا آقاخان را میتوان در دو دوره بررسی کرد: دورة اول پیش از برخورد جدّی او با تمدن و ادبیات اروپا که از لحاظ اندیشه، همچون بقیة معاصران خود چیز تازهای ندارد و تنها از آنها میتوان نبوغ، استعداد ذاتی و قدرت قلمش را دریافت. نمونة مهم این دوره، برخی حکایات رضوان است. حجم آثار این دسته نسبت به دورة دوم بسیار کمتر است. اما دورة دومِ نگارش آثار از سوی او که غالباً مربوط به دَه سال آخر عمر اوست، بسیار پربارتر است و به نظر میرسد ویژگیهایی که آدمیت برای نقش آقاخان در فلسفة جدید ادبیات برمیشمرد، مربوط به همین دوره است: «مقام میرزا آقاخان در فلسفة ادبیات جدید ایران چهار جنبة اصلی و مهم دارد: اول سنّتشکنی و نوخواهی، دوم تفکر رئالیسم، سوم مسئولیت اجتماعی سخنور و چهارم مقام خودش به عنوان نویسنده و شاعر انقلابی» (آدمیت،1346: 225). بر این دورة حیات ادبی او، به غیر از آن دسته از آثارش که مربوط به مسائل علمی و دینی است، غالباً نگاهی انتقادی به اوضاع اجتماعی آن روزگار، تاریخنویسی و ادبیات گذشته سایه افکندهاست:
«در کُل، نگاه میرزا آقاخان به مردمان عصر خود، یکسره سیاه، تاریک، منفی و کاملاً منتقدانه است. بیگمان او در این نظر تنها نیست و احتمالاً همة روشنفکران آن عصر ماتمزده همینگونه میاندیشیدند... با این حال، آقاخان کرمانی را باید تندروترین و صریح و بیپردهترین این روشنفکران دانست که هرچه در ذهن داشت، بیان کرد و روی کاغذ آورد و هیچ از عاقبت کار خود نهراسید و جان، مال، آبرو و فرجام خویش را روی آن قمار کرد» (روشنضمیر، بیتا: 17).
عقاید این چنینِ او در دیدگاههای ادبی وی تأثیر بسزایی داشت و نگاهش را نسبت به محتوای ادبیات درباری گذشته منفی کرد:
«باید دید نهالی که شعرای ما در باغ سخنوری نشاندهاند، چه ثمر دادهاست و چه نتیجهای بخشیدهاست؟ آنچه مبالغه و اغراق گفتهاند، نتیجهاش مرکوز ساختن دروغ در طبع سادة مردم بودهاست. آنچه مدح و مداهنه کردهاند، اثرش تشویق وزرا و ملوک به انواع رذایل سفاهت شدهاست، آنچه عرفان و تصوف سرودهاند، ثمری جز تنبلی و کسالت حیوانی و تولید گدا، قلندر و بیعار ندادهاست، آنچه تغزل گل و بلبل ساختهاند، حاصلی جز فساد اخلاق جوانان نبخشیدهاست و آنچه هزل و مطایبه بافتهاند، فایدهای جز رواج فسق و فجور نکردهاست... قوله تعالی: Pوَالشُّعَرَاءُ یَتَّبَعُهُمُ الْغَاوُونَO» (میرزا آقاخان کرمانی، 1385: 192).
میرزا آقاخان در ساختار و زبان هم ایرادهایی به ادبیات گذشته وارد میدانست:
«جایی که از بهر اصلاح حال و تصحیح اخلاق یک تن چندین هزار خطاب محکم با وصف تصریح و تشریف کافی نباشد، چگونه یک کتاب مبهم به طریق تلویح و تلمیح برای تربیت امّتی وافی تواند گشت... اصلاح اخلاق یک ملت مواظبتی دایم و ممارستی شدید و تربیتی مستمر و همتی بزرگ میخواهد. از دو کنایت مبهم و عبارات مغلق و مثَل ناقص و نصیحت موهم چه تأثیر به ظهور تواند رسید؟!» (میرزا آقاخان کرمانی، بیتا، ب: 227).
البته این انتقادات نمیتواند یک واکنش مذبوحانه به سبب عدم توانایی او در خلق آثاری همچون آثار گذشتگان باشد؛ چراکه او در دورة اول نویسندگی خود ثابت کردهاست که قلمش به هیچ روی کمتر از مقلدان همعصرش نیست و «طغیان میرزا آقاخان علیه سنّتهای ادبی از همین سبب بامعنی است که خود در آن فن توانایی داشت. [در این راستا،] حتی خود را که زمانی مقلد پیشینیان بود، صادقانه هدف تیر ملامت و انتقاد قرار داد» (آدمیت، 1346: 226). میرزا آقاخان در کنار شرح انتقادات خود نسبت به گذشتگان، در خلال آثار دورة دوم زندگیاش، دیدگاههای ادبی خود را نیز ارائه کردهاست. برخی مسائل ادبی تبیینشده از سوی او بسیار امروزی مینماید و جنایت خاندان قاجار در ماجرای قتل او را بهشدت حسرتبرانگیزتر جلوه میدهد. چه بسا اگر میرزا آقاخان مجال بیشتری برای تحقیق و اندیشه داشت، نقشی بسیار بارزتر در تحول ادبی ایران ایفا میکرد. تعریف شعر از نگاه او، میتواند نمونة خوبی از این نگاه امروزین باشد: «مقصود مردم عوام از شعر همان وزن و قافیه است و حال آنکه وزن و قافیه عارض شعر گردیدهاست، نه اینکه داخل در ماهیت شعر باشد» (میرزا آقاخان، تکوین و تشریع، به نقل از: آدمیت، 1346: 217). سپس وی شعر را چنین تعریف میکند: «مجسم ساختن حالات مخفیه و مناسبات معنویة اشیاء، و رنگ تناسب به آنها دادن، به طوری که در نفوس تأثیرات عجیب بخشد» (همان).
با توجه به توضیحات ارائهشده، به نظر میرسد تأثیر بسزای آقاخان در نوجویی ادبیات مشروطه، انکارناپذیر باشد. دربارة نثر او نیز میتوان گفت اگرچه خالی از اشکال نیست، اما ویژگیهای بدیع و مقبولی همچون تمایل به سادهنویسی، تسلط بینظیر بر واژههای فارسی و استفاده ازآنان (به گونهای که حتی آهنگ واژهها ضمن قرار گرفتن آنها کنار یکدیگر نیز مورد توجه اوست)، کاربرد اصطلاحات محلی کرمانی، دوری جستن از سرهنویسی و سادهانگارانه پنداشتن آن (علیرغم آنکه همعصران او به این مورد توجه ویژه داشتند) و... آن را متمایز کردهاست.
1ـ1. سوسمارالدّوله
نمایشنامة «سوسمارالدّوله» در خلال یکی از کتابهای ناتمام و بدون نام میرزا آقاخان، مشهور به سه مکتوب نگاشته شدهاست. متأسفانه تا آنجا که نگارندگان تحقیق کردهاند، هیچ یک از منابع، تاریخ دقیق نگارش این کتاب را مشخص نکردهاند. تنها در مقدمة خود کتاب، ویراستار حدس زدهاست که کتاب باید بعد از 1271 هجری شمسی نوشته شده باشد (ر.ک؛ میرزا آقاخان کرمانی، بیتا، ج: 60). با توجه به مرگ میرزا آقاخان در 1275 و ناتمام بودن این کتاب، احتمالاً او این اثر را در همان دو سه سال آخر عمر در دست نگارش داشتهاست. به هر روی، این اثر از واپسین نوشتههای آقاخان محسوب میشود. بنابراین، در آثار دورة دوم زندگی ادبی او جای میگیرد و همة ویژگیهای این دوره را نظیر صراحت، سادگی، طنز تلخ و... بهطور برجسته دارد. آقاخان در ابتدای این اثر آن را چنین معرفی میکند: «صورت سه طغرا مکتوبی است که شاهزادة آزاده، کمالالدولة هندوستانی در جواب جلالالدولة ایرانی مرقوم داشته» (میرزا آقاخان کرمانی، بیتا، ج: 109). آقاخان با این توضیح و در ادامة شرح و بسط چند واژة فرانسوی که به گفتة خود او در متن بهکار رفتهاست و یافتن معادل فارسی برای آن سخت بودهاست، وارد فرم نامهنگاری کمالالدوله به جلالالدوله میشود که میتوان آن را شکلی ساده و ابتدایی از «روایتِ نامهای» دانست:
«داستانهایی که بر اساس مجموعة نامههایی تدوین و تکوین یافته، به روایت نامهای یا مکاتبهای معروف است. این زاویه دید در قرن هجدهم بسیار رواج داشت. در قرن نوزدهم، نویسندگان بزرگی چون داستایوسکی از این شیوه استفاده کردند. امروزه نویسندگان کمتر این شیوه را بهکار میبرند» (میرصادقی، 1385: 404).
تفاوت عمدة اثر آقاخان با این شیوه در این است که تنها یک نامة بلند را شامل میشود. انتخاب این فرم، هوشمندی آقاخان در نثرنویسی را نشان میدهد؛ چراکه محتوای سراسر انتقادی از وضع آن زمان ایران، تنها میتوانست از زبان یک تازهوارد به ایران (کمالالدّوله) و به صورت درد دل با یک دوست خارجنشین (جلالالدّوله) این گونه زهرناک نمود پیدا کند.
قطعة نمایشی سوسمارالدّوله را بهیقین میتوان جز اولین آزمون و خطاهای نمایشنامهنویسی مدرن در ایران دانست. به طور کلی، میتوان گفت:
«در تئاتر که مجموعاً در کشور عمر چندانی ندارد، کرمان از پیشگامان است. نخستین بار میرزا آقاخان قبل از انقلاب مشروطه قطعهای نمایشی به نام سوسمارالدّوله نوشت و این همان زمانی است که نخستین طلیعههای نمایشنامهنویسی در ایران سوسو میزنند» (آقاعباسی، 1391: 6).
اما این مسئله را نمیتوان با قدرت پذیرفت که آقاخان با هدف «اجرا» شدن، این قطعة نمایشی را نوشتهاست. در واقع، به دلیل نوع نگارش و ویژگیهایی نظیر طولانی بودن دیالوگها، کاربردهای ادبی و یا حتّی طنزآلود در توضیح صحنهها و حالتهای شخصیتها، کنشهای بسیار کم و... در بهترین حالت، سوسمارالدّوله را میتوان نمایشنامهای برای مطالعه دانست و نه اجرا.
علاوه بر ویژگی ممتاز مطرح در بالا، از لحاظ محتوایی نیز سوسمارالدّوله برای تاریخ سیاسی و اجتماعی کرمان بسیار حائز اهمیت است. به طور کلی، این نمایشنامه گزارشی نمادین از اوضاع سیاسی، اجتماعی کرمان در زمان قاجار و حاکمیت «ناصرالدّوله» (1259ـ1271 ش.) بر کرمان است. البته آقاخان در هیچ جای این اثر به طور مستقیم از نمادهای بهکار برده شده در آن رمزگشایی نکردهاست، اما با مقایسه شرایط کرمان در زمان ناصرالدّوله و کنایهها و نمادپردازیهای آقاخان در سوسمارالدّوله، بهراحتی به این مسئله میتوان پی برد، عبدالهینیا در مقدمة کتاب نامة باستان مینویسد:
«میرزا آقاخان در نامهها و نوشتههای خود دو تن از بزرگان قاجاریه را به لحاظ مشکلاتی که مستقیماً برایش به وجود آوردند، با صراحت و با القابی که نشاندهندة خوی و خصلت آنهاست، نام میبرد. ناصرالدّوله حاکم کرمان را که سبب آوارگی او شد، با لقب سوسمارالدّوله و علاءالملک سفیر ایران در عثمانی را با لقب الاغالملک یاد میکند.» (میرزاآقاخان کرمانی، 1385: 30).
سوسمارالدّوله بیرحمیهای حاکم قاجاری با مردم کرمان را، بهویژه در بحثهای اقتصادی نظیر جمعآوری مالیات، اخذ رشوه، سهمخواهی حاکمان جزء و... به بهترین شکل ارائه میدهد.
فرم نوشتاری سوسمارالدّوله با این مقدمه آغاز میشود که کمالالدوله قصد میکند خاطرهای از ابتدای حکومت یک حاکم قاجاری را که به چشم دیدهاست، برای جمالالدوله بنویسد. این خاطره به اعزام شخصیت اصلی (سوسمارالدّوله یا همان ناصرالدّوله) برای حکومت در منطقهای (کرمان) مربوط میشود. داستان از چند روز پس از مستقر شدن سوسمارالدّوله در مقر حکومتی منطقه آغاز میشود. او برای دانستن اوضاع منطقه از یکی از افراد دستگاه حکومتی قبل (= کلانتر) دعوت میکند که گزارشی از وضعیت منطقه به او ارائه دهد. کلّ اثر گفتگوی این دو نفر به همراه حواشی و گزارشهای خاطرهگونة کلانتر را شامل میشود. در نهایت نیز سوسمارالدّوله به دلیل توهینی که کلانتر نسبت به شاهزادههای تهران روا میدارد، قصد میکند او را توبیخ کند که کمالالدّوله (راوی و شاهد عینی) وساطت میکند و کلانتر جان سالم به در میبرد. شخصیتهای معرفی شده در این اثر، همگی نمادهایی از شرارت، دروغ، چاپلوسی، خودخواهی و در بهترین حالت، ناآگاهی (مردم عادی) هستند.
با این توضیحات، به نظر میرسد این اثر را از جنبههای مختلف، بهویژه با محوریت کرمانشناسی، مردمشناسی، تاریخ اجتماعی و... میتوان بررسی کرد. بدیهی است در این نوشته تنها بُعد طنز بهکار برده شده در این اثر، چه از لحاظ شگردها و چه از نظر اهداف بررسی خواهد شد.
2. بحث و بررسی
نگاه منتقدانه، بیپرده، صریح و پرجرأت میرزا آقاخان در دورة دوم نویسندگی او، طبیعتاً به سمت ابزار قدرتمند طنز سوق پیدا میکند و به همین دلیل است که هر یک از آثار این دورة او که مورد مطالعه قرار گیرد، بهشدت مخاطب را درگیر طنزی دردناک میکند؛ طنزی که به هیچ روی مخاطب را به قهقه وانمیدارد و به طور کلی، دور است از هزل و مطایبه و یا «حتّی گاه وسط بحث در مسائل جدی از طنز دست برنمیدارد... اما هزل و مطایبه هیچ ندارد؛ چه با روحش بیگانه است و با هدفش در سخنوری سازگار نیست» (آدمیت، 1346: 233). چاشنی این طنز، «سادگی» است؛ «سادگی عبارات، سرچشمة زلالی است که ظلمتیان را انوار تازه میبخشد و در خاطرهای افسرده روح جدید پدید میآورد» (میرزا آقاخان کرمانی، بیتا، ب: 229) این دو عنصر، یعنی «سادگی» و «طنز» در کنار هم پیشزمینة اصلی او در تمام آثار دورة دومش را تشکیل میدهند و در سوسمارالدّوله محمل نوظهوری یافتهاند؛ به همین دلیل، طنز در سوسمارالدّوله غالباً رنگی از ابداع و شگفتی به خود گرفتهاست که در این قسمت بررسی خواهد شد.
با توجه به آنچه که در بخش مبانی نظری مطرح شد، جستار پیش رو، ابتدا اهداف محتوایی طنز در سوسمارالدّوله را بررسی خواهد کرد و آنگاه شگردهای طنزآفرینی در این اثر را بر پایة تحلیلهای ذکرشده طبقهبندی میکند. لازم به یادآوری است که این نوع تقسیمبندی شگردها و یا حتی انتخاب نمونهها مانع وجود شگردها و نمونههای دیگری از طنز در این اثر نیست. در این نوشته، سعی شدهاست معیار انتخاب بدیع بودن و اهمیت ادبی نمونهها باشد.
2ـ1. اهداف (محتوای) طنز
میرزا آقاخان در این اثر چندین دستاویز مهم برای طنز انتقادی خویش یافتهاست؛ فسادهای حکومتی، اجتماعی، اقتصادی و... از مهمترین این فرصتها هستند که با توجه به پتانسیل بالای آنها برای جولان عنصر طنز، میرزا آقاخان از این تکنیک برای نشان دادن رذالت در این عرصهها نهایت بهره را بردهاست. هرچند نمیتوان مرزی دقیق میان نمونههای هر یک از این گسترهها برای جولان عنصر طنز به دست داد، اما سعی شدهاست نمونههای ذیل بر اساس بارزترین هدف انتقادشان تقسیمبندی شوند.
2ـ1ـ1.طنز سیاسی و اجتماعی
میرزا آقاخان مشهور است به صراحت در انتقاد سیاسی در این باره باستانی پاریزی در حاشیة تاریخ کرمان نوشته است: «در زمان مبارزاتش، هر وقت نامی از او جلوی ناصرالدّین شاه آورده میشد، از شدت خشم دندانهایش را به هم میفشرد» (وزیری، 1385: 869). نمونهای از بیپروایی او در انتقاد به بذل و بخشش القاب از سوی شاهان قاجاری در سوسمارالدّوله نمود پیدا کردهاست:
«سوسمارالدّوله: خوب، عمدة مداخل ما از فوج و سوار کدام است؟ کلانتر: قربان، عمدة مداخل فوج در عزل و نصب و درجه و نشان گرفتن صاحبمنصب است... خود حضرت والا میدانند که درجه و رتبه و لقب و نشان و منصب و امتیاز در ایران شرطش علم نظام دانستن یا از مکتب حربیه با شهادتنامه بیرون آمدن، یا خدمت به دولت نمودن، یا استعداد و قابلیت داشتن، یا صاحب اسم و رسم بودن نیست... چنانچه الان در این شهر استاد زینالعابدین صباغ سرتیپ اول، دارای لقب نجسالدّوله و نشان شیر و خورشید است و کربلایی ابراهیم پینهدوز تهرودی میرپنج دارای لقب شغالالملکی و نشان شیر و خورشید و حمایل سبز و آبی است و مشهدی عباسعلی گِلکار، سرتیپ اول و صاحب نشان شیر و خورشید است. پانصد تومان میخواهند لقب مخرّبالملکی به او بدهند» (میرزا آقاخان کرمانی، بیتا، ج: 382).
شخصیتهای حکومتی پردازششده در سوسمارالدّوله بهخوبی ویژگیهای حکمرانان دورة قاجار را نشان میدهند؛ گویی در آن دوره، حکمرانان با اختیارات تام میتوانستند در آزار و اذیت مردم، هر نوع ابداع و خلاقیتی بهکار ببرند. طنز در این زمینه توانسته نمودِ موفقی داشته باشد:
«زن هیزخان، ضابط رعیت ندارآباد در زمان حکومت زهرمارالدّوله، مرد پینهدوزی را گرفته بود که تو از کاهدان دیوان، دو من کاه برای خوراک زمستان برة خویش دزدیده، باید بیست تومان قیمت دو من ابریشم جریمه بدهی تا عبرت دیگران شود. هرقدر آن بیچاره را داغ و درفش و اشکلیک و تنگ قجر نموده و انواع بلاها به سرش آورده، زیاده از دو تومان از جلنبرینش بیرون نیامد. پاکار پرسیده بود، اسمت چیست، گفته کربلایی محمد پینهدوز، همسایة کربلایی محمد قصاب. او اگر این رنج و اشکنجه را دربارة من بداند، شاید دلش بسوزد و برای خلاصی من چیزی به شما بدهد. پاکار پرسیده بود کار و بار کربلایی محمد قصاب چطور است؟ جواب داده بود: نسبت به من پادشاه است! خبر دارم که شصت تومان جمع کرده، میخواهد گوسفند بخرد... پاکار [به زن هیزخان] میگوید: من دستاویز خوبی هم برای جریمة محمد قصاب جستهام، گذشته از اینکه همسایه و هماسم این پینهدوز است، از کار و بارش هم خوب باخبر است... زن هیزخان محمد قصاب را طلبیده، از او میپرسد: تو از کاروبار این پینهدوز باخبری و او را میشناسی؟ جواب میدهد: بلی، او همسایة من است، از کار و بارش خبر دارم و او را میشناسم. زن هیزخان میگوید این دزد دیگر را هم بگیرید که شریک دزد اول است. شصت تومان آمادهاش را گرفته، طمع زن هیزخان احمق به هیجان آمده، چهل تومان دیگر طلب میکند. بیچاره قصاب هرچه قسم میخورد و داد میکند که ندارم، کسی از او نمیشنود. آخر کار به داغ کردن میکشد. پاهای آن بیچاره را محکم بسته و روی آتش ذغال به ته، مانند سیخ کباب گذارده، باد زده و آن بیچاره را پهلو به پهلو گردانیده که شاید چهل تومان نیز از او وصول شود. زن هیزخان سرمست در بالای سَرِ قصاب فلکزده ایستاده که کربلایی محمد قصاب، شما رعیت، برة ضابطاید، میخواهد میبخشد و پروار میکند و میخواهد میکُشد، کباب و شرابش مینماید. امشب من شراب نوشیده و کباب میخواهم. ران بره نباشد، پای قصاب باشد، چه تفاوت دارد، هر دو گوشتند: طبعم زِ ران شیر کباب آرزو کند» (میرزا آقاخان کرمانی، بیتا، ج: 371ـ373).
ذیل اهداف سیاسی، فسادهای اقتصادی درباریان و حکمرانان نیز مورد دیگری برای انتقاد و طنز تلخ در سوسمارالدّوله محسوب میشود:
«داروغه (به وزغالملک [حاکم پیش از سوسمارالدّوله. پس از پاپوش درست کردن برای یک انسان وارسته میگوید]): ای وزغالملک! از من کوک و کلک، از تو چوب و فلک! با این دو کار میتوان حکومت مملکت را پیش برد. اینک من کار خود را کردهام و شکار خوشپهلویی مانند میرزا بدبخت برایت آوردهام. پنج هزار تومان آب برمیدارد، حالا دیگر نوبت توست: وقت تو آمد، بجنبان ریش را!» (همان: 349).
«مال دیوان را از هر رعیتی که صاحب قدرت و استطاعت باشد، حکومت حق گرفتن دارد. خواه خودش، خواه قوم و خویش و کس و کارش، خواه همسایه و هماسم و اهل محله و شهرش باشد، باید مال دیوان از میان نرود. هر که میدهد، خوب است» (همان: 374).
2ـ1ـ2. طنز دینی
این مورد از موارد حساسی است که آقاخان برای آن همیشه مورد اتهام بودهاست. آنچه از بررسی سِیر اندیشههای وی میتوان نتیجه گرفت، این است که در این موارد، میرزا آقاخان به هیچ وجه قصد بیاحترامی به مقدسات (که از قضا بسیار به آنها پایبند است،) ندارد و تنها انحرافاتی را که عامة مردم و یا خاصان (به هدف ضربه زدن به دین) وارد مباحث دینی کردهاند، هدف طنز منتقدانه قرار دادهاست. دربارة اعتقادات آقاخان حرف و حدیث بسیار است و غالب آنها درست نمینمایند (ر.ک؛ میرزا آقاخان کرمانی، 1385: 17ـ20). حق این است که حداقل در «سوسمارالدّوله»، مواردی همچون نمونههای زیر، بددینیها و انحرافاتی نظیر تصوف تصنعی و آمیخته شدن مسائل خرافی با دین مد نظر او بودهاست:
«کلانتر: قربان! من پدر بر پدر درویش و اهل فقر و دوده و هماجاق و منظور اهل حق هستیم که کار ما هماره پیشرفت، و به عشق پیر و نَفَس مرشد، همگی خدمت به دیوان اعلی نموده و بار حکّام را بار کرده و از ترس هرگز یک صدا از رعیت بلند نشده و شکایت نشدهاست» (میرزا آقاخان کرمانی،بیتا، ج: 353).
«کلانتر: قربان!... رشتة هستی همة رعایا وابسته به انبار است و کلید آن در دست حکومت. هر آن به هر نحوی بخواهد، حرکت میدهد. چنانچه رشتة تمام شهرهای جهان در قوطی شیخی بود. هر وقت میخواست شهری را خراب کند، رشتة آن شهر را حرکت داده، فوراً زلزله میشد» (همان: 357).
2ـ2. شگردهای طنزآفرینی
2ـ2ـ1. طنز موقعیت
در نمایشنامهنویسی غالباً توضیحات صحنه به سادهترین شکل ممکن نگاشته میشود تا عوامل اجرایی مشکلی برای دریافت آنها نداشتهباشند، اما همان گونه که در مقدمه اشاره شد، از آنجا که به نظر نمیرسد میرزا آقاخان این قطعة نمایشی را به قصد اجرا نوشته باشد، از این پتانسیل نیز برای ایجاد موقعیت طنز بهره بردهاست و چون تا امروز نیز کمتر کسی نگاهی اینچنینی به توضیحات صحنه داشتهاست، این شگرد بسیار بدیع مینماید:
«سوسمارالدّوله (سه دفعه از بینی تا حد گوش، بروت خویش را تاب داده، با تکبر و مناعت غریبی میگوید): البته چنین است. گذشته از اینکه ما خود صاحب این ملکیم، شاه این شهر را به من بخشیده، نه اینکه حکومت اینجا را به من داده، بلکه مرا مختار جان و مال مردم ساخته که هرچه بخواهم بکنم» (همان: 331).
2ـ2ـ2. تقلید مضحک
با توجه به عقیدة میرزا آقاخان دربارة ادبیات گذشتة ایران، بدیهی است چنین فرصتی را از دست نمیدهد و مثلاً در نمونة زیر، سجعآرایی برای توصیفهای غالباً مدحی گذشتگان را این چنین بهکار میبرد:
«[پس از جلوس سوسمارالدّوله در مقرّ حکومت، تملق برخی ساکنان شهر را این چنین توصیف میکند:] در این وقت آن... عاملان ورشکسته و ضابطان لات گرسنه و کدخدای لوط برهنه و کلانتر و داروغه، جبّههای عاریه را پُرآهار و کلاههای بوق را پفاب و کفشهای کلخته را رنگ زده، بر سر و بر پوشیده به حضور میروند و حکومت تازه را تملق و... ستایش و تلبیسهای بیحد مینمایند: تا یار که را خواهد و میلش به که باشد، و به قول خودشان: تا بخت که پیش رود و کار کدام جلو افتد» (همان: 326).
2ـ2ـ3. گروتسک
گروتسک به نوعی از ادبیات اطلاق میشود که در عین ملیح و خندهدار بودن، رقتبار و مشمئزکننده نیز باشد (ر.ک؛ تامسن، 1390: 14ـ20). در سوسمارالدّوله، به دلیل بنمایة مورد بحث که حاکی از فلاکت و تیرهروزی مردم است، نمونههای فراوانی از این نوع طنز میتوان یافت.
«کلانتر: تفصیل غریبی در آن سال دیدم که هرگز فراموشم نمیشود.
سوسمارالدّوله: حالا که چنین است، شرحش را بگو.
کلانتر: قربان! هیچ کس، حتّی حضرت والا هم که مکرراً شکمدریده و او [قربانیِ شکمدریده] دستوپازنان [بوده و حضرت والا] در روی شکمش تفنّناً قلیان کشیده، تاب شنیدنش را ندارد.
سوسمارالدّوله: البته بگو بشنوم آنچه را که دیدهای. آدم کشتن و زنده پوست نمودن که نقلی ندارد و ترحّمی نمیخواهد» (همان: 362).
2ـ2ـ4. استعارهها و تشبیهات طنزآمیز
این شگرد در اثر یادشده بسیار پرکاربرد است و خودنمایی میکند. آقاخان با هوشمندی در نامگذاریها، با استفاده از سازوکار استعاره و تشبیه دست به ابداع نامهایی متناسب با پُست و مقام هر شخصی میزند و نامها خود گویای این خلاقیت هستند: سوسمارالدّوله، گداعلیخان، قبصة خرابیان [مکان]، وزغالملک، میرزا بدبخت، میرزا متقلبخان، لوندخانم، مارمولکخان، بیدادخانِ تحویلدار، دربدرلو [نام ایل]، آقا حرمله جلودارباشی، شمربیگخان، ندارآباد [مکان]، هیزخان و... .
2ـ2ـ5. استفاده از واژهها و تعبیرهای عامیانه
علاوه بر اهمیت این کاربرد در زمان حال، باید در نظر گرفت که در زمان خلق اثر، چقدر کاربرد واژهای عامیانه در یک اثر، میان آن همه اثر تصنعی و پُر از واژههای پرطمطراق دوران قاجار شیرین جلوه میکرد:
ـ «چهل تومان به شاگرد داروغگان سُلفید» (همان: 349).
ـ «هرقدر آن بیچاره را داغ و درفش و اشکلیک و تنگ قجر نموده و انواع بلاها به سرش آورده، زیاده از دو تومان از جلنبرینش بیرون نیامد» (همان: 371).
ـ «کلانتر [در باب سرباز بیجیره و مواجب گرفتن از ایلات و ولایات توضیح میدهد]: به دست هر مأموری علیحده بر آن حکم [سرباز گرفتن]، یک چوبی است که قد هر آدمی که با آن چوب مساوی باشد، باید او را سرباز گرفت.
ای حضرت والا [برای رهایی از این مصیبت آن پسر و] پدرش به هر در که میرود و میدود، ثمره و فایده نمیبخشد تا آخرالأمر به دَرِ خانة "نقدعلیبیگ" رفته، آنجا علاج کارش شده و پسرش را از سربازی خلاص مینمایند.
سوسمارالدّوله: ... این نقدعلیبیگ کیست که کار ارباب را اصلاح کرده، پسرش را از سربازی خلاص مینماید؟!
کلانتر: قربان در ایران اصطلاحات مخصوص از برای پول گرفتن دیوانیان معیّن نمودهاند؛ مانند نقدعلی بیگ، خَرِ کریم نعل کردن، کدخدا را دیدن، سیخ کباب و شیرینی چای گرفتن، شاهد ریشسفید آوردن. مقصود جاننثار آن بود که آخرالأمر پسر... را جز با پول دادن از سربازی خلاص نمیکند» (همان: 324).
2ـ2ـ6. استفاده از واژهها و تعبیرهای بیگانه
آقاخان از این ظرفیت نیز برای ایجاد طنز استفاده کردهاست، بهویژه اینکه به نظر میرسد در آن دوره، تازه استفاده از واژههای بیگانه به عنوان یک وجه مورد ستایش جا افتادهاست:
«سوسمارالدّوله: ما را چنین نوکری بسیار لازم و در کار است و شغل دیوان و حکومت بدون وجود این مردمان باکفایت و زرنگ و زیرک راست نمیشود و بار حاکم در نبودن این اشخاص پولتیکشناس بار نمیگردد و من یقین میدانم که در فرنگستان نیز این قِسم آدمها کمتر یافت میشود. حمد خدا را که هنوز ایران از پولتیکدان خالی نیست. بچهها قهوه!» (همان: 353).
2ـ2ـ7. تکرار
سوسمارالدّوله گهگاه دیالوگش را با یک دستور تمام میکند که با توجه به نقش مهم آن در تصویرسازی صحنه، به بار طنز این شخصیت و موقعیتها کمک میکند.
ـ «حمد خدا را که هنوز ایران از پولتیکدان خالی نیست. بچهها قهوه!» (همان: 353).
ـ «کلانتر! ما معنی انبار و پیشکش آن را نفهمیدیم. بچهها قلیان!» (همان: 354).
ـ «حسابش را درست بیان نما. بچهها قلیان!» (همان: 359).
نتیجهگیری
در تاریخ دورة قاجار، میرزا آقاخان کرمانی شخصیتی چندوجهی از خود به جا گذاشتهاست و اندیشههای ادبی وی در ادبیات مشروطه و پسامشروطه تأثیر بسزایی داشته، اما تاکنون به دلایل مختلف، چنانکه باید و شاید، بُعد ادبی این شخصیت واکاوی و بررسی نشدهاست که میتواند مورد توجه محققان متخصص در این حوزه باشد. وجهه ادبی این شخصیت خالی از اشکال و بهویژه افراط نیست، اما باید دقت شود که همواره نخستین هنجارشکنیها و نخستین نوآوریها با درصد شایستة تأملی از افراط همراه است. این افراط را در برخی آثار افرادی چون نیما و براهنی (به عنوان دو هنجارشکن و نوآور) نیز میتوان دید.
سوسمارالدّوله به عنوان یکی از نخستین تلاشهای نمایشنامهنویسی در ایران، از جنبههای زیادی شایستة بررسی است که در این نوشته به میزان و نحوة کاربرد تکنیک طنز در این نمایشنامه توجه شدهاست. این بررسی نشان داد که اثر مذکور با وجود نوپا بودن در نوع و زمانة خویش، بهخوبی از عنصر طنز بهره بردهاست. شگردهایی که میرزا آقاخان برای ایجاد طنز در سوسمارالدّوله بهکار بردهاست، در بسیاری موارد امروزین و بدیع هستند که نشاندهندة ذوق سرشار این ادیب جوان است. میرزا آقاخان با توجه به محتوای سراسر انتقادی سوسمارالدّوله، دایرة بسیار گستردهای برای کاربرد طنز اختیار کردهاست. گروتسک سیّال در جایجای نمایشنامه، دستور صحنهها و خردهروایتهای طنزآلود، پردازش شخصیتهای مضحک و نمادین، نامگذاریهای کنایهآمیز و... از جمله شگردهای نوین و هوشمندانة میرزا آقاخان در ایجاد طنز انتقادی سوسمارالدّوله است. تحلیل پیش رو نشان داد که تنوع کاربرد شیوههای طنزآفرین و استفادة بجای آن در راستای اهداف انتقادی، از مشخصههای بارز این اثر است.