The study of the time element effects in the underplotted anecdotes of Marzban-Nameh

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph. D. Student of Persian Language and Literature at Shiraz University, Shiraz, Iran;

2 Professor of Persian Language and Literature at Shiraz University, Shiraz, Iran;

Abstract

The time element is a kernel component and organizer of the narrative stories. The paper illustrates time element and its influence in the underplotted anecdotes of Marzban-Nameh. To this end, the most frequent lingual signs in those anecdotes were analyzed carefully on the basis of efficient theories and points of view. First of all, three groups of grammar structures, figures of speech and lingual symmetries which are the most common and effective lingual signs in the narrative speed were studied from the speed and function point of view. Then, by studying all of the signs that have effects on the speed, in all of the narratives from the point of view of philosophy, the speed of mentioned anecdotes was evaluated. The findings revealed that the speed and dynamism are common in the studied narratives. Also, the number of dynamic or static signs is mostly related to the verb of sentence. It means that if the verb of a sentence is dynamic, all or the most of that sentence signs are dynamic and vice versa. So, the author applied an especial style to effectively use the signs and manage the narrative speed in each sentence.

Keywords


«زمان» مفهومی است به ظاهر بدیهی و در واقع، بسیار پیچیده و مبهم. مسئله‌ای فلسفی که تاکنون ذهن فلاسفة بی‌شماری را در وجود و چیستی خود، مشغول و سردرگم کرده‌است. «از منظر برخی فیلسوفان همچون پُل ریکور، فهم زمان به گونه‌ای تجریدی بسیار مشکل است. یکی از راه‌هایی که باعث ملموس و عینی شدن این امر انتزاعی می‌شود، کنش روایت است» (قاسمی‌پور، 1388: 123). کنان(Kenan)نیز معتقد است که می‌توان تجربة زمان را همچون دیگر جنبه‌های جهان خارج، در یک متن روایی ارائه ‌کرد (ر.ک؛ ریمون کنان، 2002م.: 43). همچنین، بر مبنای تحلیل ساختارگرایان، به‌ویژه بارت (Rolan Barthes) و ژرار ژنت (Gerard Genett)، «زمان» یکی از مؤلفه‌های اصلی پیشبرد هر روایت است (ر.ک؛ همان: 123). ماریو بارگاس ‌یوسا (Mario Vargas liosa) دربارة زمان و روایت می‌گوید: «زمان روایت، زمان ساختگی و سامان‌یافته‌ای است که نویسنده با مهارت تمام، همانند دیگر عناصر روایت، آن را ایجاد می‌کند تا از طریق آن، صفحه‌های روایت او از تقدم، تأخر و توالی مستند در جهان واقعیت برخوردار شود» (صهبا، 1387: 100). بنابراین، از سویی روایت، انعکاس‌دهندة زمان جهان بیرون در ابعاد مختلف خود در داستان است و از سوی دیگر، زمان بر روایت جاری است و آن را پیش می‌برد و به آن شکل و قالب ویژه‌ای می‌بخشد که سرانجام، به صورت روایت متنی، پیش روی خواننده قرار می‌گیرد.

هر اثر داستانی، یک روایت داستانی و یک روایت متنی دارد (ر.ک؛ تولان، 1386: 21). زﻣﺎن داﺳﺘﺎن در تشبیه و ﻗﻴﺎس آن ﺑﺎ زﻣﺎن واقعی، زﻣﺎنی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮض میﻛﻨﻴﻢ واقعه‌ای در داﺳـﺘﺎن اﺗﻔـﺎق ﻣـی‌اﻓﺘـﺪ. زﻣﺎن رواﻳﺖ هم زمانی اﺳﺖ ﻛﻪ رواﻳﺖ یک واﻗﻌـﻪ در متن به خود اختصاص می‌دهد. روایت داستانی با همة کلیت خود در ذهن راوی است و امکان دسترسی مستقیم به آن نیست، اما وقتی راوی آن را روایت، یا بهتر است بگوییم، بازروایت می‌کند، روایت متنی ساخته می‌شود. بنابراین، با تحلیل موشکافانة روایت متنی، به این پرسش پاسخ داده می‌شود که راوی چگونه روایتگری کرده‌است و عناصر گوناگون روایت، همچون زمان به چه شکل پرداخته ‌شده‌است و بروز کرده‌است.

این مسئله که زمان چگونه و به چه شکلی در روایت داستانی بروز کرده‌است، تاکنون بسیاری از پژوهشگران را به تحلیل و بررسی روایت‌های گوناگون واداشته که در بعضی موارد، به پرداخت نظریه انجامیده‌است. از جمله نظریه‌پردازانی که به مسئلة «زمان» در روایت داستانی پرداخته‌اند، «ژرار ژنت» است. او در کتاب گفتمان روایی (Narative Discourse) با نگاهی به در جستجوی زمان از دست رفتة مارسل پروست، نظریة خود را دربارة زمان در روایت داستانی بیان می‌کند. در این کتاب، زمان از سه دیدگاه نظم(Order)، طول زمانی (Duration) و تکرار (Frequency) بررسی‌شده‌است.

وقتی رویدادها هنگام وقوع و بر سر جای خود روایت نمی‌شوند، توالی رویدادهای داستان، در روایت به‌هم می‌ریزد. چنین بخش‌هایی در روایت، از دیدگاه نظم بررسی می‌شوند. دومین دیدگاه، «تکرار» است؛ یعنی تعداد دفعات وقوع رویدادی در داستان با تعداد دفعاتی که همان رویداد در روایت داستانی می‌آید، مقایسه می‌شود. «طول زمانی» نیز به کُندی و تندی سرعت روایت‌ می‌پردازد. گاهی راوی به شیوه‌های مختلف، مدت زمان روایت را از مدت زمان داستان، طولانی‌تر و یا کوتاه‌تر می‌کند (Genette, 1972). بنابراین، در برخی موارد، «نظم» و «تکرار» نیز از دیدگاه «طول زمانی» تحلیل‌پذیر می‌باشند، چون در تندی و کُندی سرعت تأثیر می‌گذارند. در پژوهش پیش‌ رو، برای داشتن درک بهتر از جلوه‌های بروز زمان در کلیت یک روایت داستانی، نخست از دیدگاه ژنت به متن نگاه شد، ولی چون این نظریه به نشانه‌های زبانی روایت و کارکرد زمانی آن‌ها نپرداخته‌است، برای برآورده ‌شدن هدف این پژوهش، بسنده نبود. بنابراین، تنها نقطة آغازین در تحلیل روایت متنی قرار گرفت. بدین ‌ترتیب، در تحلیل روایت از آن فراتر رفته، در کنار نظریة ژنت از نظرات و دیدگاه‌های راهگشای دیگر نیز بهره گرفتیم (که در جای خود خواهد آمد) و با دیدگاه کامل‌تری به تحلیل نشانه‌های زبانی مؤثر بر زمان روایت و کارکرد زمانی این نشانه‌ها پرداختیم.

از آنجا که نخستین سطح هر روایت متنی، زبان است، در این پژوهش کوشش شده‌است، پرتعدادترین نشانه‌های1 زبانی که بر طول زمانی (سرعت) تأثیر دارند و تنظیم‌کنندة سرعت روایات یادشده هستند، تحلیل و بررسی شوند. این نشانه‌ها عبارتند از: سه گروه:

1ـ ساخت‌های دستوری (فعل، اسم، صفت و...).

2ـ آرایه‌های ادبی (تشبیه، استعاره، کنایه و...).

3ـ قرینه‌های زبانی (عبارات و جملات پارسی و عربی مشهور همچون ابیات، احادیث و...).

گفتنی است که دلیل نهادن عنوان «قرینه‌های زبانی» بر جملات و عبارات منثور و منظوم مشهور در فارسی و عربی، این است که این نشانه‌ها در واقع، قرینه‌هایی زبانی هستند برای روشن‌تر کردن یا اثبات مفاهیمی که راوی قصد بیانش را دارد و یا در قالب ساخت‌های زبانی گوناگون، همچون یک جمله، یک بند و یا حتّی یک حکایت بیان کرده‌است.

افزون بر این، پژوهش حاضر برای داشتن دریافت کامل‌تری از زمان و شکل بروز آن در حکایت‌های مورد بحث، در پی یافتن پاسخ این پرسش‌ها نیز می‌باشد:

1ـ این نشانه‌ها چه تأثیری بر سرعت روایت دارند؟ و به چه دلیل بر سرعت روایت افزوده‌اند یا از آن کاسته‌اند؟ به عبارت دیگر، تأثیر و کارکرد هر یک از آن‌ها در یک روایت داستانی از مرزبان‌نامه از دیدگاه سرعت چیست؟

2ـ سرعت کلی یک روایت داستانی چگونه با در نظر گرفتن نشانه‌های زمانی برآورد می‌شود و آیا نویسنده در کاربرد این نشانه‌ها و تنظیم سرعت واحدهای روایت، سبک خاصی داشته‌است؟

پس از تحلیل روایت‌ها، نخست طرحی ریخته ‌شد تا داده‌ها و یافته‌ها هرچه روشن‌تر و ساختارمندتر ارائه شوند:

 

بنابراین، در تحلیل هر یک از حکایات، گروه‌های سه‌گانة نشانه‌ها، بررسی و تندکننده یا کُندکننده بودن آن‌ها مشخص شد. سپس علت این تأثیر یا همان کارکرد هر نشانه روشن گردید. بر این اساس، در تحلیل روایت، سه کارکرد برای نشانه‌ها شناخته شد که عبارتند از: داستانی، شگرد راوی و تأثیر بر مخاطب. اگر دلیل کاهنده یا افزایندة سرعت بودن نشانه، پرداخت یا تقویت عناصر داستانی (کنش، شخصیت و...) باشد، کارکرد آن، داستانی است. اما گاه راوی از نشانه‌ها استفاده می‌کند تا سبک خاص خود را در روایت کردن به نمایش بگذارد. این کارکرد، شگرد راوی نامیده ‌شد. کارکرد تأثیر بر مخاطب نیز وقتی است که علت تغییر سرعت و کاربرد نشانه، تأثیرگذاری‌های عاطفی بر مخاطب باشد. بنابراین، بسته به اینکه کدام عامل (عناصر داستانی، راوی و یا مخاطب) در علت کاهش یا افزایش سرعت پررنگ‌تر باشد، کارکردهای سه‌گانه‌ای که آمد، شکل می‌گیرد. گفتنی است که هر نشانه ممکن است بیش از یک کارکرد داشته‌ باشد، چون در هر حال، داستان، راوی و مخاطب در پیوند تنگاتنگ با هم هستند. اما در این پژوهش، برجسته‌ترین کارکرد نشانه مشخص شده‌است و در صورتی که آن نشانه کارکرد دیگری داشته‌ باشد، در کنار کارکرد اصلی به آن اشاره شده‌است. گفتنی است از میان نشانه‌ها، «فعل» از گروه ساخت‌های دستوری در تحلیل و ارائة نتایج با دیگر نشانه‌ها تفاوت دارد که در جای خود از آن سخن خواهد رفت. در پایان نیز با رویکردی تازه به بررسی همة نشانه‌های مؤثر بر زمان در روایت‌های مورد بحث پرداخته‌شد تا سرعت روایت‌ها ارزیابی شود و سبک نویسنده در کاربرد نشانه‌های مؤثر بر زمان روایت روشن گردد.

تاکنون حکایت‌های مرزبان‌نامه از دیدگاه‌های گوناگون، بررسی شده‌اند؛ مثلاً مقالة مشترک علی اکبری، محمدی و ریزه‌وندی (1393) که حکایت اصلی و فرعی باب سوم مرزبان‌نامه را بر اساس الگوی کنش گرماس بررسی کرده‌اند و نتیجه گرفته‌اند که

بنابراین، در تحلیل هر یک از حکایات، گروه‌های سه‌گانة نشانه‌ها، بررسی و تندکننده یا کُندکننده بودن آن‌ها مشخص شد. سپس علت این تأثیر یا همان کارکرد هر نشانه روشن گردید. بر این اساس، در تحلیل روایت، سه کارکرد برای نشانه‌ها شناخته شد که عبارتند از: داستانی، شگرد راوی و تأثیر بر مخاطب. اگر دلیل کاهنده یا افزایندة سرعت بودن نشانه، پرداخت یا تقویت عناصر داستانی (کنش، شخصیت و...) باشد، کارکرد آن، داستانی است. اما گاه راوی از نشانه‌ها استفاده می‌کند تا سبک خاص خود را در روایت کردن به نمایش بگذارد. این کارکرد، شگرد راوی نامیده ‌شد. کارکرد تأثیر بر مخاطب نیز وقتی است که علت تغییر سرعت و کاربرد نشانه، تأثیرگذاری‌های عاطفی بر مخاطب باشد. بنابراین، بسته به اینکه کدام عامل (عناصر داستانی، راوی و یا مخاطب) در علت کاهش یا افزایش سرعت پررنگ‌تر باشد، کارکردهای سه‌گانه‌ای که آمد، شکل می‌گیرد. گفتنی است که هر نشانه ممکن است بیش از یک کارکرد داشته‌ باشد، چون در هر حال، داستان، راوی و مخاطب در پیوند تنگاتنگ با هم هستند. اما در این پژوهش، برجسته‌ترین کارکرد نشانه مشخص شده‌است و در صورتی که آن نشانه کارکرد دیگری داشته‌ باشد، در کنار کارکرد اصلی به آن اشاره شده‌است. گفتنی است از میان نشانه‌ها، «فعل» از گروه ساخت‌های دستوری در تحلیل و ارائة نتایج با دیگر نشانه‌ها تفاوت دارد که در جای خود از آن سخن خواهد رفت. در پایان نیز با رویکردی تازه به بررسی همة نشانه‌های مؤثر بر زمان در روایت‌های مورد بحث پرداخته‌شد تا سرعت روایت‌ها ارزیابی شود و سبک نویسنده در کاربرد نشانه‌های مؤثر بر زمان روایت روشن گردد.

تاکنون حکایت‌های مرزبان‌نامه از دیدگاه‌های گوناگون، بررسی شده‌اند؛ مثلاً مقالة مشترک علی اکبری، محمدی و ریزه‌وندی (1393) که حکایت اصلی و فرعی باب سوم مرزبان‌نامه را بر اساس الگوی کنش گرماس بررسی کرده‌اند و نتیجه گرفته‌اند که این الگو بر حکایات فارسی هم قابل انطباق است و یا مقالة کوشش و رحمتی‌نژاد (1391) به حکایت «سه انباز راهزن» پرداخته که به دو صورت در مرزبان‌نامه و مصیبت‌نامة عطار روایت شده‌است. این مقاله حکایت یادشده را در هر دو اثر، حکایتی تمثیلی می‌داند و به بررسی ساختار روایت آن در دو اثر یاد شده می‌پردازد. تنها پژوهشی که به بررسی زمان در حکایت‌های مرزبان‌نامه پرداخته، پایان‌نامة عمادی (1388) است. این پایان‌نامه سرعت متن را با توجه به نسبت لفظ و معنا بررسی کرده‌است. ایجاز را موجب تندی سرعت متن و اطناب را علت کُندی آن می‌داند و عوامل آن را شناسایی و معرفی می‌کند. اما برخلاف پژوهش حاضر، به جنبه‌های روایت داستانی و متنی کمتر توجه کرده‌است و بیشتر به طول لفظ استناد می‌کند. پژوهش‌های دیگر نیز که زمان روایی را در متون دیگر بررسی و تحلیل کرده‌اند، هیچ‌ یک با نگاهی گسترده‌تر همچون نگاهی که پژوهش پیش رو دارد، در پی بررسی عنصر زمان در روایات داستانی نبوده‌اند، معیار تازه‌ای برای ارزیابی سرعت روایت ارائه نداده‌اند و در پایان، به سبک نویسنده دست نیافته‌اند. برای نمونه، در مقالة حسن‌لی و دهقانی (1389)، طول زمانی با فرمولی خاص در رمان جای خالی سلوچ محاسبه و عوامل افزایش و کاهش سرعت در روایت مشخص شده‌است. سپس با توجه به تمام موارد یافت‌شده، این رمان، دراماتیک معرفی شده‌است و رقم 17/1 را برای سرعت این رمان ارائه کرده‌است. حال آنکه پژوهش حاضر نه تنها نظریة ژنت را به‌تمامی در مرزبان‌نامه بررسی و تحلیل کرده‌است، بلکه برای دستیابی به ابعاد دیگری از زمان روایی از آن نیز فراتر می‌رود. همچنین، برای ارزیابی سرعت روایت، راهکاری غیر از محاسبة عددی پیشنهاد می‌دهد.

در ادامه، در پاسخ به نخستین پرسش پژوهش، نشانه‌های مؤثر بر سرعت روایت و دلیل این تأثیر را به شیوة طرح یادشده بررسی خواهیم کرد، اما به دلیل مجال اندک مقاله، موارد یادشده در نمونة حکایت «سه انباز راهزن با یکدیگر» (ر.ک؛ وراوینی، 1387: 195) بررسی خواهندشد2. سپس با در نظر گرفتن همة دادههای دریافت‌شده از بررسی حکایت یادشده و دیگر حکایت‌های فرعی مرزبان‌نامه، به ارزیابی سرعت روایت و سرانجام، سبک نویسنده در کاربرد نشانه‌های زمانی خواهیم پرداخت. گفتنی است نمونه‌هایی که در بخش سوم برای روشن‌تر شدن بحث می‌آیند، برای تمرکز یافتن متن و تمرکززدایی‌ نکردن از مخاطب، همگی از داستان تحلیل‌شده دربخش دوم خواهند بود.

1. تحلیل نشانه‌های مؤثر بر سرعت روایت داستان «سه انباز راهزن با یکدیگر»

1ـ1. ساخت‌های دستوری

1ـ1ـ1. فعل

از آنجا که افعال، بیانگر کنش‌های داستان هستند، به‌تنهایی و خارج از روایت، سرعت ویژة خود (تند، کُند یا متوسط)را دارند که همین سرعت در بافت روایت بر زمان تأثیر می‌گذارد؛ بدین معنا که سرعت روایت داستان را افزایش یا کاهش می‌دهد. بنابراین، نخست باید نوع افعال را شناخت و سرعت هر نوع را سنجید. سپس با در نظر گرفتن سرعت ویژة هر گونه و شمارش تعداد افعال یافت‌شده از هر گونه، تأثیر افعال را بر سرعت روایت داستانی مورد نظر دریافت. برای دسته‌بندی انواع افعال از نظریة «وندلر» استفاده شد. نظریة وندلر، نسبت به دیگر نظریه‌ها در این زمینه، روشنی و وضوح بیشتری دارد. وی افعال را بر مبنای نوع زمان‌نمایی‌ آن‌ها به چهار دستة «پویشی» (Activity)، «انجامی» (Accomplishment)، «دستاوردی» (Achievement) و «وضعیتی» (State) تقسیم می‌کند. دلالت زمانی هر یک از انواع فعل در نظر وندلر به این شرح است:

«ـ افعال پویشی: به فرایندی یکنواخت در لحظه‌ای از یک بازة زمانی آزاد دلالت دارد؛ مانند: دویدن.

ـ افعال انجامی: به رویدادی‌ یکنواخت در لحظه‌ای از یک بازة زمانی بسته دلالت دارد؛ مانند: مقاله نوشتن.

ـ افعال دستاوردی: به پایان رویدادی ناهمگن در طی یک بازة زمانی بسته دلالت دارد؛ مانند: «پیروز شدن».

ـ افعال وضعیتی: به وضعیتی یکنواخت در طیّ یک بازة زمانی بسته دلالت دارد؛ مانند: "مقروض بودن"» (صافی، 1388: 85ـ86).

پس در یک نگاه کلی، می‌توان گفت که چون اغلب، افعال وضعیتی به کنش‌های درونی اشاره دارند، کاهندة سرعت و در مقابل، افعال پویشی و انجامی که بیشتر، بیانگر کنش‌های بیرونی هستند و افعال دستاوردی که به روند کنش نیز اشاره دارند، افزایندة سرعت هستند. البته این بدان معنا نیست که سرعت هر سه گونه یکسان است. در هر سه، حرکت بیرونی و عینی وجود دارد، ولی چون انجامی، رویدادی یکنواخت است و دستاوردی، کنشی است که به پایان رسیده‌است، سرعت آن‌ها را می‌توان یکسان و یا کمتر و تقریباً نصف پویشی دانست که تحرک به معنای واقعی را دارد. بنابراین، سرعت این افعال بر اساس فرمول زیر که از توضیح‌ها و تقسیم‌بندی‌های «وندلر» به‌دست آمده‌است، چنین محاسبه می‌شود:

x = (وضعیتی) ـ (۱ × دستاوردی) + (1 × انجامی) + (۲ × پویشی)

 به این دلیل که سرعت افعال انجامی و دستاوردی تقریباً نصف افعال پویشی است، انجامی و دستاوردی را ضریب یک و پویشی را ضریب دو دادیم. همچنین، به دلیل اینکه فعل‌های وضعیتی، سرعت را به صفر می‌رسانند، تعداد این افعال از جمع کُل کم می‌شود. حال اگر نموداری رسم کنیم، نیاز به حد متوسط، بیشترین و کمترین مقدار داریم. اگر برای تعداد کلّ افعال (در کُل روایت یا در کنش‌های اصلی، فرعی و یا نشانه‌های مستقل) ضریب دو در نظر بگیریم، یعنی همه را پویشی حساب کنیم، نتیجة محاسبه، بالاترین مقدار نمودار خواهد بود. همچنین، اگر همان تعداد فعل را انجامی یا دستاوردی به شمار آوریم و به آن‌ها ضریب یک دهیم، مقدار متوسط نیز مشخص می‌گردد. دیگر نیازی به محاسبة کمترین مقدار نیست، چون اگر همة افعال را وضعیتی در نظر بگیریم، عدد به‌دست‌آمده، همان «صفر» خواهد بود. افعال بر روی چنین نموداری مشخص و تنها نتیجة آن برای جلوگیری از طولانی شدن متن، در جدول‌ها آورده شده‌است.

نوع افعال در کنش‌های اصلی

تعداد

پویشی

14

انجامی

6

وضعیتی

3

دستاوردی

1

 

نوع افعال در کنش‌های فرعی

تعداد

پویشی

5

انجامی

0

وضعیتی

4

دستاوردی

0

 

نوع افعال در کل روایت داستانی

تعداد

پویشی

19

انجامی

6

وضعیتی

7

دستاوردی

1

 

 

 

 

 

 

افعال پویشی به دلیل اشاره به کنش‌های عینی و پویا، به روایت، پویایی و حرکت می‌بخشند و آن را پیش می‌برند. تعداد زیاد این افعال در روایت داستانی، کنش‌های بیرونی را پررنگ‌تر و برجسته‌تر می‌کند. در روایت داستانی مورد بحث نیز همین گونه‌است. تعداد افعال پویشی در این روایت، دو برابر مجموع دو نوع دیگر، یعنی وضعیتی و انجامی است. فعل «بگردیدند» یکی از نمونه‌های این نوع افعال است. فعلی که آمد، به کنش دزدان، یعنی جستجو کردن برای یافتن گنج اشاره دارد. روشن است که کندن زمین محوطة خرابه، کنشی کاملاً پویا و پرتحرک است و به همین دلیل، بر افزایش سرعت تأثیر دارد. افعال وضعیتی، نشانگر وقوع کنش‌ها نیستند، بلکه بیشتر، حالات و وضعیت‌های ایستا را نشان می‌دهند. بیشترین کاربرد افعال وضعیتی در این روایت برای وصف بوده‌است و بیشتر در کنش‌های فرعی آمده‌اند. فعل «شدند» در جملة «خرم و خوشدل شدند»، از این افعال است. در این جمله، از حالت روحی شادی دزدان، پس از یافتن گنج سخن می‌رود و هیچ کنش بیرونی‌ از آنان سر نمی‌زند. بنابراین، تأثیر این فعل و افعالی از این دست بر سرعت روایت، کُند کردن آن است. افعال انجامی را باید نیمه‌ایستا به شمار آورد که در این روایت، همة موارد آن در کنش‌های اصلی آمده‌است. فعل «خوردند» نمونة این افعال است. خوردن، کنشی بیرونی، ولی یکنواخت است و یک بازة زمانی مشخص دارد؛ یعنی زمانی آغاز و زمانی به پایان می‌رسد. بنابراین، از افعال انجامی و نیمه‌ایستاست. همچنین، در این روایت، یک فعل دستاوردی نیز آمده‌است: «هلاکش کردند». از این فعل، چنین برمی‌آید که در پی یک درگیری، یک طرف بر طرف دیگر غلبه یافته، او را از پای درآورده‌است. درست است که این فعل به روند کشته ‌شدن یک شخصیت اشاره می‌کند، ولی در واقع، بیانگر این مفهوم است که جدال به پایان رسیده، شخصیت اکنون مرده‌است؛ یعنی از نتیجة درگیری سخن می‌گوید، نه از کنش مبارزه و درگیری. پس این فعل نیز نیمه‌ایستاست. بنابراین، سرعت روایت با توجه به انواع افعالی که بررسی شد و تعداد آن‌ها، رو به تندی و شتاب مثبت دارد.

در ادامه، در بررسی صفات و قیود موارد فراوانی می‌بینیم که واژه‌هایی عاطفی و احساسی هستند. علت این فراوانی را «سیمپسون» (Simpson) به‌خوبی توضیح می‌دهد. وی در تقسیم‌بندی نُه‌گانة خود در دیدگاه‌های وجهی‌ـ روایی، به گونه‌ای از دیدگاه اشاره می‌کند که دقیقاً مطابق با دیدگاه همة روایت‌های مورد بحث از مرزبان‌نامه‌است؛ یعنی دیدگاه «داخلی با زاویة دید دانای کُل». در این نوع، روایت از زاویة دید دانای کُلی بیان می‌شود که مدعی آگاهی داشتن از افکار و احساسات شخصیت‌های داستان است. بنابراین، تعداد چشمگیری از واژه‌های احساسی در این گونه روایت‌ها مشاهده می‌شود که وجه تمایز آن از دیگر گونه‌هاست (ر.ک؛ خادمی، 1391: 20). این واژه‌های احساسی بسته به دلیل کاربردشان، کُندکننده یا تندکننده هستند.

1ـ1ـ2. صفت

«خرم»، «خوشدل»، «طافح»

گفتنی است صفات «خرم»، «خوشدل» و «طافح» از جمله واژه‌های احساسی هستند که راوی دانای کُل در روایت آورده‌است (همان طور که پیش‌تر آمد).

1ـ1ـ2ـ1. تأثیر صفت‌ها بر سرعت روایت

-کُندکننده

1ـ1ـ2ـ2. کارکرد داستانی

- پیام (حرص شدید موجب نابودی انسان می‌شود).

* «طافح»، «خرم»، «خوشدل»

«طافح» در گروه اسمی «مستان طافح» به صورتی نمادین به شدت مستی و شوق فراوان به مال و دنیا اشاره می‌کند که در پایان، به نابودی انسان می‌انجامد (یعنی پیام داستان). شدت میل به مال و دنیا در شخصیت‌های حکایت اینچنین نمودار شده‌است: «به غایت خرم و خوشدل شدند». دو صفت «خرم و خوشدل» در جایگاه مسند، حال شخصیت‌ها را وصف می‌کنند و قید «به‌غایت»، شدت این حال را نشان می‌دهد. پس در واقع، «طافح» بیان نمادین «به غایت خرم و خوشدل شدن» است. این اوصاف و حالات، سرانجام، انسان را به نابودی می‌کشاند. منظور از خونریز و دزد در جملة پایانی داستان (پیام)، همین میل شدید به مال و دنیاست که انسان را نابود می‌کند.

1ـ1ـ3. قید

«برجای»، «بر مدارج راه‌ها»

1ـ1ـ3ـ1.تأثیر قیدها بر سرعت روایت

الف) تندکننده

«سال‌ها»، «بر مدارج راه‌ها»: یک ‌بار آوردن کنش‌های یکسانی که در داستان چند بار روی داده‌است (بخش تکرار از نظریه ژنت).

ب) کُندکننده

«بیچاره: دلسوزی راوی و پیش‌نگری تکرارکننده؛ این قید در جملة «بیچاره در رفتن مبادرت نمود» (همان) آمده‌است. راوی برای این شخصیت، وقتی که می‌پذیرد به شهر برود، با واژة «بیچاره» دلسوزی می‌کند. واژة «بیچاره» نیز از همان واژه‌های احساسی است. راوی همه‌چیزدان چون از اتفاق بدی که قرار است پس از بازگشت به خرابه برای این شخصیت بیفتد، آگاه ‌است، سرعت را کُند کرده، بر او دلسوزی می‌کند، اما این واژه تنها بیانگر دلسوزی راوی نیست، بلکه راوی با آوردن این واژه و واکنش نشان دادن به سرنوشت شوم این شخصیت، در واقع، به آیندة او اشاره می‌کند (برهم‌خوردن توالی) که در نظریة ژنت در بخش نظم قرار می‌گیرد و از آنجا که حادثة مرگ شخصیت در ادامة روایت می‌آید، این پیش‌نگری نوعی تکرار (از منظر ژنت)‌ و کُندکنندة سرعت به‌شمار می‌آید.

1ـ1ـ3ـ2. کارکرد داستانی

الف) پرداخت شخصیت

* «سال‌ها» و «بر مدارج راه‌ها»

این دو قید، تکرار زیاد کنش دزدی را در زمانی طولانی و مکان‌های مختلف نشان می‌دهند. زیاد تکرار شدن کنش دزدی از سوی دزدان به ارائة تصویر بهتری از شخصیت‌ها کمک می‌کند، چون این تکرار، بیانگر حرفه‌ای بودن دزدان و عجین شدن دزدی و راهزنی با شخصیت آنان است.

ب) کنش

* «برجای» و «بیچاره»

همان‌ گونه که از توضیحات بخش پیشین برای این قیدها برمی‌آید، تأثیر همگی بر کنش‌های شخصیت‌های داستان است.

1ـ1ـ4. حرف ربط

* «واو»

1ـ1ـ4ـ1. تأثیر حرف ربط واو بر سرعت روایت

* تندکننده

1ـ1ـ4ـ2. کارکرد داستانی

الف) شگرد راوی

* «واو»

حرف ربط هم‌پایه‌ساز «واو» در میان جملات نه فقط این حکایت، بلکه در همة حکایت‌های مرزبان‌نامه، نشانگر رابطه‌ای زمانی بین کنش‌هاست؛ بدین معنا که در روایت‌ها، کنش‌هایی که هم‌زمان یا بلافاصله پس از هم رخ می‌دهند، با واو به هم متصل می‌شوند. سه جملة ابتدای حکایت مورد بحث که با این حرف به هم متصل شده‌اند، پس‌نگری به گذشتة سه راهزن و کنش‌های خشونت‌آمیز آنان در دزدی و راهزنی است. داستان با جملة «در پیرامن شهری به اطلال خرابه‌ای رسیدند...» آغاز می‌شود و وصف خرابه در پی آن می‌آید. سپس سه جملة مستقل می‌آید که در هر کدام، یک کنش دیده می‌شود. قید «نیک» و «به غایت» در این جمله‌ها، نشان‌دهندة کنش‌هایی است که زمان مشخصی را برای پایان یافتن آن‌ها نمی‌توان در نظر گرفت. دلیل این امر آن است که این دو قید، خبر از کنش‌های عینی و ذهنی محذوفی می‌دهند که مدت زمانی را به خود اختصاص داده‌اند، اما چون محذوف هستند، از نظر زمانی نمی‌توان پایان مشخصی برایشان در نظر گرفت. از همین رو، حرف ربط واو پس از آن‌ها نیامده‌است. در ادامه، پس از یافتن صندوق طلا، یکی از شخصیت‌ها به شهر می‌رود. کنش‌های عینی و ذهنی این شخصیت و دو شخصیتی که در خرابه مانده‌اند، به دلیل هم‌زمانی، با حرف ربط «واو» به هم وصل شده‌اند؛ بدین معنی که تمام این کنش‌ها در فاصلة رفتن یک شخصیت به شهر و بازگشتن او روی می‌دهند. جملات بعدی بیانگر کنش‌های عینی دو شخصیت دیگر برای از میان بردن شخصیت دیگر هستند (که از شهر بازگشته‌اند). این کنش‌ها به دلیل هم‌زمانی تقریبی و بدون فاصلة زمانی محسوس، به هم عطف شده‌اند. قید «پس» در جملة بعد، نشانگر فاصله افتادن میان کنشی که در این جمله بیان می‌شود، با کنش‌های پیشین است. بنابراین، این جمله به قبل و بعد خود متصل نشده‌است. میان دو جملة آخر، یعنی «خوردن» و «بر جای مردن» نیز به دلیل قید «برجای» که مرگی بلافاصله را نشان می‌دهد، حرف ربط «واو» آمده‌است. این کاربرد هوشمندانة «واو» در میان جمله‌ها و عبارات، نشانگر دقت نظر و آگاهی نویسنده از ظرفیت این حرف است.

آخرین جملة روایت، دیالوگ زبان حال است. این دیالوگ، سخنی حکیمانه‌ است که با روی دادن صحنة آخر داستان گفته می‌شود و اشاره‌ای است به کلّ پیام اصلی داستان (حرص شدید موجب نابودی انسان می‌شود). در واقع، نوعی کُل‌نگری است که نه تنها با کنش‌های پیش از خود، بلکه با کلّ کنش‌های روایت شده، هم‌زمان است.

1ـ2. آرایه‌های ادبی

آرایه‌های ادبی از سویی به یک روایت ساده، جنبة هنری‌ـ ادبی دلنشینی می‌بخشند و از دیگر سو، به دلیل خیال‌پردازی‌هایی که با خود دارند، سطوحی از پیچیدگی ادبی را بر متن وارد می‌کنند. به همین دلیل، در همة موارد، کُندکنندة سرعت روایت هستند.

1ـ2ـ1. تشبیه

«کاروان جان»، «دور روزگار»، «چون نوایب روزگار دمار از کاروان جان خلایق بر می‌آوردند»، «قرابه پیروزه‌رنگش به دور جور خراب کرده بود»، «در و دیوارش چون مستان طافح سر بر پای یکدیگر نهاده و افتاده».

1ـ2ـ1ـ1. تأثیر تشبیه‌ها بر سرعت روایت

- کُندکننده

1ـ2ـ1ـ2.کارکرد داستانی

الف) پرداخت شخصیت

*«چون نوایب روزگار دمار از کاروان جان خلایق برمی‌آوردند».

این جملة تشبیهی که یک اضافة تشبیهی (کاروان جان) و یک کنایه (دمار برمی‌آوردند) را در خود دارد، کنش راهزنی سه شخصیت را با بزرگنمایی وصف می‌کند و کیفیت آن را توضیح می‌دهد. از طرفی، تشبیه به دلیل ادعای همانندی که می‌کند، همیشه در خود غلو دارد و از طرف دیگر، کنایة «دمار برآوردن» که خود، وجه‌شبه اضافة تشبیهی یاد شده‌است، بیانگر خشونت و مردم‌آزاری است. راوی با این ابزار (تشبیه و کنایه)، شدت کنش دزدی را به‌خوبی توصیف کرده‌است و با این توصیف، به طور غیرمستقیم به شخصیت دزدان عمق بخشیده‌است.

ب) پیام (حرص شدید موجب نابودی انسان می‌شود)

* «در و دیوارش چون مستان طافح سر بر پای یکدیگر نهاده و افتاده» و «قرابة پیروزه‌رنگش به دور جور خراب کرده بود».

در اینجا، جملة تشبیهی «در و دیوارش چون مستان طافح... و افتاده»، به دلیل پیوستگی‌ که با جملة پیش از خود دارد؛ یعنی جملة «قرابة پیروزه‌رنگش...»، با هم بررسی می‌شوند. این دو جمله در بر دارندة اضافة تشبیهی «دور روزگار»، ایهام «دور» و استعارة «قرابة پیروزه‌رنگش» است. ضمن اینکه جملة دوم، یک جملة تشبیهی بوده که به همراه جملة اول، در ظاهر، وصف خرابه و علت خرابی آن است، ولی در واقع، در حکم براعت استهلال برای کلّ حکایت می‌باشد.

راوی از توصیف خرابه به‌سادگی نمی‌گذرد. وجود گنج درون خرابه‌ها از جمله مسائلی است که در قصه‌ها و افسانه‌های گذشته بسیار مورد توجه بوده‌است، اما با وجود اینکه شخصیت‌ها در این خرابه به جستجوی گنج می‌پردازند و آن را می‌یابند، در توصیف خرابه به گنج هیچ اشاره‌ای نمی‌شود. در عوض، راوی به توصیف ویرانی، خرابی و علت آن می‌پردازد. آسمان را چون قرابة آبی‌رنگی می‌بیند که در خود شراب دارد و آن را در مجلس شراب روزگار به شرابخواران نوشانده، باعث ویرانی و تباهی شده‌است. در و دیوار خرابه مثل سیاه‌مستانی هستند که از آن شراب بسیار نوشیده‌اند و از شدت مستی بر زمین افتاده‌اند. در ظاهر به این مسئله اشاره دارد که سرنوشت برای هر آنچه روزگار بر آن بگذرد؛ یعنی در قید زمان گرفتار باشد، ویرانی و تباهی را رقم زده‌است، ولی با نگاهی عمیق‌تر، می‌توان این جمله را در حکم براعت استهلال برای کلّ حکایت دانست. حرص به مال، انسان را مست می‌کند تا جایی که ممکن است حتی به قتل دست بزند و در پایان خود را نیز نابود کند. در داستان نیز چنین اتفاقی می‌افتد. سه راهزن که برای به دست آوردن مال از جان مردم نمی‌گذشتند، عاقبت بر سَرِ صندوقی طلا، قصد جان یکدیگر می‌کنند. اینجاست که مستی آنان به سیاه مستی مبدل می‌شود و نابودشان می‌کند. جملة «در دیوارش چون... افتاده» به زیبایی کم‌نظیری صحنة پایانی داستان را تصویر می‌کند. صحنه‌ای که همة شخصیت‌ها بر زمین افتاده‌اند و مرده‌اند. «سر بر پای یکدیگر نهاده» می‌تواند اشاره‌ای به قتل شخصیت‌ها به دست یکدیگر باشد. بنابراین، می‌توان این دو جمله را در حکم پیش‌نگری، به صورتی نمادین به آنچه قرار است در داستان روی دهد، یا همان براعت استهلال به شمار آورد.

1ـ2ـ2.کنایه

«کمین بی‌رحمتی گشودن».

1ـ2ـ2ـ1. تأثیر کنایه‌ها بر سرعت روایت

* کُندکننده

1ـ2ـ2ـ2. کارکرد داستانی

ـ پرداخت شخصیت

* «کمین بی‌رحمتی گشودن».

کنش حمله کردن را وصف می‌کند. کمین گشودن، کنایه از حمله کردن است. کنش حمله کردن، آن هم وقتی به قصد دزدی و غارت باشد، خشونت زیادی دارد. حال با آوردن واژة «بی‌رحمتی» بر بی‌رحمانه بودن این کنش تأکید بیشتری می‌شود. بدین ‌ترتیب، این وصف با بیان شدت کنش حمله کردن، به شخصیت‌ها عمق می‌بخشد.

1ـ3. قرینه‌های زبانی

همان طور که در مقدمه آمد، منظور از قرینه‌های زبانی، عبارات، جملات و اشعار مشهور پارسی و عربی (ضرب‌المثل‌ها، جملات قصار، آیات، احادیث و...) است. این نشانه‌ها در متن مورد بحث، همان مفاهیم پیش‌گفتة خود هستند که در قالب‌های زبانی مشهور آورده‌ شده‌اند تا تأییدکنندة نکات اخلاقی حکایات یا ضرورت‌های احساس‌شده در آن‌ها باشند. بنابراین، همگی از عوامل کُندکنندة سرعت روایت هستند.

در این حکایت، یک جملة عربی و دو بیت فارسی به‌کار رفته‌است که سرعت را کُند کرده‌اند. هر سه مورد در گفتگوی پایانی حکایت آمده‌است و مؤید پیام داستان است. به همین دلیل، کارکرد آن‌ها داستانی است.

پس از تحلیل نشانه‌ها، سرعت و کارکرد آن‌ها در روایتی که نمونه‌ای از تحلیل‌های یادشده بر روایت‌های حکایات فرعی مرزبان‌نامه است، زمان آن رسیده که سرعت کلّی یک روایت ارزیابی شود و سبک نویسنده در کاربرد نشانه‌ها در هر واحد روایی روشن گردد. گفتنی است که یافته‌های بخش پیش، یاریگر پژوهشگران در تحلیل‌ها و نتایج بخش بعد، یعنی ارزیابی سرعت و دستیابی به سبک نویسنده شده‌است.

2. ارزیابی سرعت کلی یک روایت و دستیابی به سبک نویسنده

سرعت کلّی یک روایت از غلبة میزان تندی یا کُندی سرعت بر کلّ روایت حاصل می‌شود، اما آیا پس از مشخص شدن تأثیر هر نشانه بر سرعت روایت، می‌توان سرعت کلّی روایت را ارزیابی کرد! برای ارزیابی این سرعت، باید روایت را به واحدهای روایی کوچک‌تر تقسیم کرد، سپس با رویکرد مناسب به تحلیل و ارزیابی سرعت هر واحد روایی و در پایان، سرعت کلّ آن روایت پرداخت. گفتنی است که واحد روایی در این بخش برای سنجیدن سرعت کلّی روایت، «جمله» ‌است، اما نه جمله‌ای که در دستور مطرح است، بلکه جمله به معنای واحد روایی که بیانگر یک کنش اصلی و یا فرعی داستان است، حال ممکن است این جمله به اندازه‌ای کوتاه باشد که تنها یک فعل را در بر گیرد و یا چنان طولانی باشد که چندین جملة دستوری ساده و مرکّب (در حدّ چند بند و صفحه) را در خود جای دهد.

زمان روایی دیدگاهی بود که تاکنون در تحلیل‌ها به‌کار رفت و از طریق آن، افزایش و کاهش سرعت در قسمت‌های گوناگون روایت مشخص شد؛ به عبارت دیگر، ما را یاری کرد تا دریابیم روایت از آغاز تا پایان با سرعت یکنواخت در حرکت نیست، بلکه به دلایلی گاه افزایش و گاه کاهش می‌یابد، اما آیا این رویکرد به زمان برای پاسخ دادن به این پرسش که پویایی و حرکت بر روایت غالب است یا ایستایی و کُندی، مناسب است؟

برای یافتن پاسخ این پرسش، باید افزون بر دانستن افزاینده یا کاهندة سرعت بودن نشانه‌ها و سرعت پایین یا بالای جمله‌ها، به پرسش‌های دیگری هم پاسخ گفت. یکی از پرسش‌هایی که دربارة سرعت این جمله‌ها پیش می‌آید، این است: قسمت‌هایی از یک جمله که نشانه‌های کاهنده یا افزایندة سرعت روایت در آن‌ها آمده‌است، چقدر بر سرعت افزوده یا از آن کاسته‌اند؟ مثلاً جملة «سال‌ها گذشت» را که در نظریة ژنت، «خلاصه» گفته ‌می‌شود، در نظر بگیرید. «سال‌ها» زمانی مبهم است. پس نمی‌توان سنجید که چقدر بر سرعت روایت افزوده‌است (البته اگر نشانه‌ای در روایت نیامده ‌باشد که تعداد سال‌ها را روشن کرده‌باشد). بر این اساس، گاهی ابهام در طول زمان، مانع از سنجیدن سرعت می‌شود. پرسش مهم دیگری که پیش می‌آید، این است: آیا می‌توان سرعت انواع نشانه‌ها و سهم هر یک در سرعت روایت را مشخص کرد؟ برای نمونه، فعل «فریاد می‌زد» که پویشی با زمان ماضی استمراری است، به روایت سرعت بیشتری می‌دهد یا قید «دو سال» در جملة خلاصة «دو سال گذشت»؟ در واقع، این دیدگاه پژوهشگر را بیشتر به سوی دستیابی به آمار و ارقام برای سنجیدن سرعت پیش می‌برد، حال آنکه برای چنین ارزیابی‌هایی، معیارهایی منظم و کارا تعریف نشده‌است و در بسیاری موارد، اصلاً تعریف‌نشدنی است. بنابراین، نمی‌توان مثلاً با شمارش تعداد نشانه‌های کُندکننده و تندکننده، یا حجمی که در روایت متنی به خود اختصاص داده‌اند، آن روایت را تند و پویا و یا کُند و ایستا دانست. پس بهتر است سرعت با اعداد و ارقام (دیدگاه کمیت‌گرا) سنجیده ‌نشود و برای سنجیدن سرعت کلّی روایت به دیدگاهی دیگر روی آورده ‌شود که با رویکردی کیفی‌تر به ارزیابی و سنجش سرعت کلّی روایت بپردازد. این پژوهش، دیدگاه فلسفی دربارة «زمان» را برای ارزیابی سرعت روایت پیشنهاد می‌کند.

«زمان» مفهومی است که ‌در فلسفة اسلامی وجود واقعی در عالم محسوسات دارد. ابن‌سینا از راه «حرکت» به اثبات وجود واقعی زمان می‌پردازد. او معتقد است که حرکت دو بُعد دارد: بُعد مسافت و بُعد زمان. «این بعد دوم در حقیقت، مقداری است که به متحرک، امکان حرکت داده ‌شده‌است؛ یعنی زمان، مقدار حرکت است که واقعاً وجود دارد» (همان: 54). بر این اساس، «زمان» وجودی است که فقط در جهان ماده واقعیت دارد و نمی‌توان گفت در عالم معنا نیز وجود دارد، چون در این عالم، هرگز حرکت رخ نمی‌دهد. پس در عالم معنا ـ نسبت به عالم مادّه‌ ـ نه حرکت معنایی دارد و نه زمان، بلکه ایستایی محض و بی‌زمانی حاکم است. اگر با این رویکرد به ارزیابی سرعت روایت بپردازیم، به‌سرعت کلّی روایت دست‌ خواهیم یافت. برای این کار، نخست باید عالم مادّه و عالم معنا را در یک روایت داستانی تشخیص داد. سپس مشخص کرد که نشانه‌های آن روایت با عالم معنا مرتبط هستند یا با عالم مادّه، و اینکه در عالم مادّه نشانگر حرکت مادّه هستند، یا سکون مادّه!

محتوا یا درون‌مایه، معنایی درونی است که داستان، شکل عینیت‌یافتة آن است. در واقع، داستان، سلسله‌ای از رویدادهایی است که در جهان خارج روی می‌دهد و برساخته از محتوا یا درون‌مایه ‌است. پس در یک روایت داستانی، باید داستان را عالم مادّه و محتوا یا درون‌مایه را عالم معنا دانست. بر این اساس، روایتی که نویسنده از داستان می‌آورد، از یک سو به جهان درون و از دیگر سو به جهان بیرون متصل است. نویسنده زمان را به‌ گونه‌ای به‌کار می‌گیرد که هر دو جنبة درون و بیرون در روایت داستانی حفظ شود؛ به عبارت دیگر، هم جنبة داستانی (عالم بیرون) و هم جنبة محتوایی (عالم درون) را با ابزار زمان می‌پردازد. حال اگر نشانه‌های مؤثر بر سرعت به محتوا برگردند، سرعت روایت متوقف می‌شود، اما هرگاه این نشانه‌ها به داستان اشاره داشته‌ باشند، بسته به میزان حرکت مادّی (از صد تا صفر) روایت یا پویایی یافته، شتاب می‌گیرد و یا پویایی آن گرفته‌ و متوقف می‌شود.

داستان حکایت یادشده چنین است: سه دزد در خرابه‌ای گنجی می‌یابند. یکی از آن‌ها برای تهیة غذا به شهر می‌رود. او در غذا سم می‌ریزد. به خرابه بازمی‌گردد. دو نفر دیگر به او حمله‌ور می‌شوند. آن دو نفر او را می‌کشند. آن دو نفر غذای سمی را می‌خورند و می‌میرند. درون‌مایه نیز از این قرار است: حرص، انسان را به کشتن می‌دهد.

حال با توجه به داستان و درون‌مایه، مثال‌هایی برای روشن‌تر شدن بحث می‌آید.

فعل «می‌خورند» یکی از کنش‌های داستان را بیان می‌کند. پس با داستان و عالم بیرون مرتبط است و چون نشانگر حرکت است، بر پویایی می‌افزاید، ولی صفت «صعلوک» (دزد)، چون به ویژگی حرص اشاره دارد، به محتوا و عالم درون متصل است. بنابراین، ایستاست و سرعت روایت را متوقف می‌کند. نویسنده در همة حکایت‌های مرزبان‌نامه، همچون حکایت مورد نظر، اغلب نشانه‌ها را طوری برگزیده که رابطة دوسویة درون و بیرون را حفظ کند، اما آیا میان نشانه‌های پویا و غیرپویا ارتباطی هست؟

پس از تحلیل جمله‌های روایت‌های مرزبان‌نامه، روشن شد که غالباً در هر جمله، میان گونة فعل (پویشی، انجامی و...) و دیگر نشانه‌های درون آن جمله، رابطه‌ای ویژه دیده می‌شود که سبک نویسنده را در به‌کار بردن نشانه‌های مؤثر بر زمان روشن می‌کند؛ بدین صورت که اگر فعل جمله که نشانه‌ای از رویداد داستانی (واقعه) است، به عالم داستان متصل باشد (= فعل پویشی)، غالباً دیگر نشانه‌های درون جمله نیز به پیروی از نوع فعل، به عالم داستان نزدیک می‌شوند و یا حتّی گاهی یکسره از درون‌مایه جدا شده، به داستان پیوند می‌خورند. به همین ‌صورت، هرچه افعال از داستان دور شده، به درون‌مایه نزدیک شوند (= انجامی، دستاوردی، وضعیتی) اجزای جمله نیز به درون‌مایه متمایل می‌گردند. در ادامه، نمونه‌ای از این هم‌سویی از حکایت «سه انباز راهزن با یکدیگر» می‌آید:

ـ در پیرامن شهری به اطلال خرابه‌ای رسیدند که قرابة پیروزه‌رنگش به دَور جَور روزگار خراب کرده ‌بود و در و دیوارش چون مستان طافح سر بر پای یکدیگر نهاده و افتاده» (وراوینی، 1387: 196).

«رسیدند»، فعل این جمله ‌است. این فعل نه کاملاً پویا و نه کاملاً ایستاست، بلکه به گونه‌ای شگفت، هم پویاست و هم ایستا! از سویی، رسیدن به یک مکان، کنشی عینی و بیرونی است، اما از سوی دیگر، فعل «رسیدن» به پایان کنش رفتن اشاره می‌کند؛ به عبارت دیگر، رسیدن، لحظة پایان یافتن کنش رفتن است. پس در واقع، بیانگر هیچ کنشی در بیرون نیست، بلکه کنش اندیشگانی برای دستیابی به هدف است. حال اگر این هدف، «مکان» باشد، فعل «رسیدن» جنبة بیرونی نیز می‌یابد. معلق بودن میان عین و ذهن در نشانه‌های این جمله نیز روشن است و «در پیرامن شهری»، «قرابة پیروزه‌رنگش به دور جور روزگار خراب کرده‌بود»، «در و دیوارش چون مستان طافح سر بر پای یکدیگر نهاده و افتاده»، نشانه‌های این جمله هستند. از سویی، نخستین نشانه، یعنی «در پیرامن شهر»، بیانگر مکان (صحنه) است پس بیرونی بوده، بر پویایی افزوده‌است. نشانة دوم با آمدن «دَور جَورِ روزگار» و آخرین نشانه با واژة «طافح» بیشتر به معنا و درون‌مایه نزدیک شده‌است. از سوی دیگر، دومین و سومین نشانه، علت خرابی و شکل آن را وصف می‌کند. هر یک کنشی پویا را در ذهن مخاطب مجسم می‌کند که سرانجام به ایستایی، یعنی وضعیت ویرانی خرابه می‌رسد. توضیح کامل این نشانه‌ها در بخش تحلیل داستان آمد. بنابراین، در هر دو نشانه، کنشی پویا به ایستایی می‌انجامد. در نتیجه، نشانه‌ها به پیروی از فعل «رسیدن» میان داستان و درون‌مایه در حرکت هستند و به هیچ ‌یک کاملاً متصل نیستند. البته در مواردی نادر نیز این توازن برهم می‌خورد. به این معنا که حرکت و پویایی فعل، موجب پویایی مجموع نشانه‌های درون آن جمله نمی‌شود. دربارة افعال نیمه‌پویا و ایستا نیز چنین است. همچون، این جمله:

* «و حرص مردارخوار مردم‌کش او را بر آن داشت که چیزی از سموم قاتل در آن طعام آمیخت» (همان).

کنش در این جمله، آمیختن سَم در غذاست؛ یعنی «آمیخت» در عالم بیرون روی‌ داده‌است و پویشی است. نشانه‌هایی که در این واحد روایی آمده‌اند، سه صفت «مردارخوار»، «مردم‌کش» و «قاتل» هستند. موصوف دو صفت نخست، «حرص» است که به انسان برمی‌گردد و موصوف صفت سوم، «سَم» است. گفتنی است که صفت «قاتل» نیز بیش از آنکه به طبیعت کشندة سَم اشاره داشته‌باشد، به ذات پلید کنشگر انسان (دزدی که آن را تهیه کرده‌است،) اشاره دارد. صفات یادشده به کنش‌های بیرونی اشاره دارند، اما هیچ ‌یک در این واحد روایی رخ نمی‌دهند، بلکه این صفات، ویژگی‌هایی ثابت و درونی‌شده برای موصوف خود هستند؛ بدین معنا که این ویژگی‌ها توانایی‌های بالقوه‌ای در زمان حال هستند که در شرایط مناسب در گذشته، بارها به فعلیت رسیده‌اند و در آینده نیز به فعلیت خواهند رسید؛ مثلاً حرص مردم‌کش، هر زمان که توانسته، انسانی را کشته‌است و اگر بتواند باز هم این‌کار را می‌کند، اما در این جمله، کنشی بیرونی از او سر نمی‌زند. به همین دلیل، می‌توان نتیجه گرفت که این نشانه‌ها ارتباطی بسیار کمرنگ با عالم بیرون و داستان دارند و بیشتر با درون‌مایه و معنا پیوند خورده‌اند و این برخلاف پویایی فعل «آمیخت» است.

بنابراین، در سبک نویسنده در تنظیم سرعت روایت، ارتباطی قانون‌مند میان پویایی فعل و نشانه‌های یک جمله حکمفرماست که تنها در مواردی بسیار اندک برهم خورده‌است. با نگاهی دوباره به آماری که از انواع افعال در آغاز تحلیل هر روایت به دست آمد، دریافت شد که افعال پویشی، بیشترین فراوانی را در میان گونه‌های دیگر دارند. پس چنین نتیجه‌گیری می‌شود که پویایی بر روایت‌ها غالب است.

در ادامة این بحث، پرسش‌های دیگری پیش می‌آید: چرا و چه موقع نویسنده به توازن میان فعل و اجزا پایبند بوده‌است و به چه علت و در چه قسمت‌هایی آن را برهم می‌زند؟ پاسخ این پرسش‌ها، بوطیقای زمانی اثر را به‌دست می‌دهد که از ظرفیت پژوهش حاضر بیرون است و نیاز به بررسی و تأملی دیگر دارد.

نتیجه‌گیری

تحلیل زبانی روایت‌های متنی داستان‌ها، یکی از راه‌هایی است که پژوهشگر را به شیوة روایتگری راوی و چگونگی پرداخت عناصر روایی هدایت می‌کند. در این پژوهش، ساخت‌های دستوری، آرایه‌های ادبی و قرینه‌های زبانی برای دریافت چگونگی پرداخت شدن عنصر زمان در روایت‌های متنی حکایات فرعی مرزبان‌نامه تحلیل و بررسی شد. در میان همة این موارد، افعال پویشی بیشترین سرعت را دارند و در مرتبة بعد، افعال انجامی و دستاوردی، بعضی از قیود و حرف ربط واو، بیشترین سرعت را به روایت می‌دهند. از این میان، کاربرد واو ربط بسیار شگفت می‌نماید و تاکنون در بررسی‌هایی که از متون روایی صورت‌گرفته، از نقش آن در تنظیم سرعت روایت سخنی نرفته‌است، حال آنکه در دیگر متون روایی نیز می‌توان پیگیری کرد. این حرف در میان جملات روایت، نشانگر رابطه‌ای زمانی بین کنش‌هاست؛ بدین معنا که کنش‌هایی که هم‌زمان با هم یا بلافاصله پس از هم رخ می‌دهند، با واو به هم متصل می‌شوند و کنش‌هایی که فاصلة زمانی دارند، میانشان واو دیده نمی‌شود، بلکه با توقف کوتاه یا بلند روایت همراه هستند. افزون بر موارد تندکنندة سرعت که یاد شد، بقیة نشانه‌ها، همگی کندکنندة سرعت هستند. گفتنی است که هر سه گروه نشانه‌ها، کارکردهایی دارند که عبارت از کارکرد داستانی، شگرد راوی و تأثیر بر مخاطب است. اگر همة نشانه‌های یک روایت را به شکل یک مجموعه بررسی کنیم، به کارکرد داستانی (پرداخت شخصیت، فضاسازی و...) این مجموعه دست می‌یابیم. همچنین، این پژوهش برای ارزیابی سرعت کلی هر روایت، به معیار تازه‌ای دست یافت؛ یعنی تعیین پویایی و ایستایی هر نشانه با توجه به پیوند و ارتباط آن با محتوا/ عالم درون یا داستان/ عالم بیرون. اگر نشانه با عالم محتوا مرتبط باشد، ایستا و اگر با عالم داستان ارتباط داشته‌ باشد، پویا خواهد بود. با بررسی همة نشانه‌های روایت‌ها با این معیار تازه، دو نتیجه حاصل شد: 1ـ پویایی بر روایت‌های مورد بحث، غالب است. 2ـ نویسنده سبک خاصی در کاربرد نشانه‌های مؤثر بر سرعت روایت دارد. کاربرد نشانه‌ها (جز در مواردی انگشت‌شمار) به این صورت است که جز در مواردی اندک، پویایی یا ایستایی نشانه‌های درون یک جمله (به عنوان یک واحد روایی) از پویایی یا ایستایی فعل جمله پیروی می‌کند و این شیوه، سبک نویسنده در تنظیم سرعت روایت است.

پی‌نوشت‌ها

1ـ نشانه: «نمایه‌ها (نشانه‌ها) به کنش متمایزی اشاره ندارند، بلکه بیشتر بیانگر معنایی خاص در داستان هستند. این معنا می‌تواند شامل روان‌شناسی شخصیت‌ها و هویت آن‌ها و توصیف فضا باشد... علاوه بر معنای سطحی و ظاهری، حاوی معنایی ضمنی نیز هستند؛ معنایی که مخاطب را درگیر نوعی رمزگشایی می‌کند» (بارت، 1387: 18).

2ـ سه نکته: نخست اینکه فقط نشانه‌های مؤثر بر سرعت بررسی می‌شوند؛ مثلاً در این حکایت، اسم‌ها به دلیل نداشتن تأثیر بررسی نشده‌اند. دیگر اینکه به دلیل مجال اندک در این مقاله، امکان بررسی همة نشانه‌های مؤثر بر زمان در این حکایت نیست و به همین دلیل، فقط مؤثرترین نشانه‌ها آورده ‌شدند. (ر.ک؛ به پایان‌نامة ارشد نجمة‌السادات عندلیب: بررسی عنصر زمان در حکایات فرعی مرزبان‌نامه بر اساس نظریة ژنت). همچنین، به دلیل محدودیت، نشانه‌ها خارج از بافت جمله آورده ‌شده‌اند (برای آگاهی از جمله‌هایی که نشانه‌ها در آن آمده‌اند، به مرزبان‌نامه مراجعه شود).

احمدی، بابک. (1380). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز.
امامی، نصرالله و بهروز مهدی‌زاده فرد. (1387). «روایت و دامنة زمانی روایت در قصه‌های مثنوی». ادب‌پژوهی. ش 5. صص 129ـ160.
امینی، محمدرضا. (1390). «اندازة سخن و پیوند آن با زمان و سرعت در ادبیات فارسی». متن‌شناسی ادب فارسی (مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان). د 3. ش2. صص 87ـ102.
انوری، حسن و حسن احمدی گیوی. (1385). دستور زبان فارسی 2. تهران: مؤسسة فرهنگی فاطمی.
بارت، رولان. (1387). درآمدی بر تحلیل ساختاری روایت‌ها. ترجمة محمد راغب. چ 1. تهران: نی.
بی‌نیاز، فتح‌الله. (1388). درآمدی بر داستان‌نویسی و روایت‌شناسی. تهران: افراز.
تودوروف، تزوتان. (1382). بوطیقای ساختارگرا. ترجمة محمد نبوی. تهران: آگه.
تولان، مایکل‌ جی. (1386). روایت‌شناسی: درآمدی بر زبانشناختی‌ـ انتقادی. ترجمة فاطمه علوی و فاطمه نعمتی. تهران: سمت.
جاهدجاه، عباس و لیلا رضایی. (1390). «بررسی تداوم زمان روایت در حکایت‌های فرعی کلیله و دمنه». شعرپژوهی بوستان ادب. د 3. ش3. صص 27ـ48.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1390). «دایرة واژگان (Diction) و نقش آن در شتاب روایت شاهنامه». فنون ادبی. د 3. ش 1. صص 47ـ62.
حسن‌لی، کاووس و ناهید دهقانی. (1389). «بررسی سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ». فصلنامة زبان و ادب پارسی. د 14. ش 45. صص 37ـ63.
خادمی، نرگس. (1391). «الگوی دیدگاه روایی سیمپسون در یک نگاه». نقد ادبی. س 5. ش 17. صص 7ـ36.
شجاری، مرتضی. (1388). «زمان در عرفان اسلامی». فصل‌نامة ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی. س 5. ش 14. صص 67ـ98.
شمیسا، سیروس. (1381). نگاه تازه به بدیع. تهران: فردوس.
ــــــــــــــــــ . (1383). بیان و معانی. تهران: فردوس.
صافی پیرلوچه، حسین. (1387). «گونه‌شناسی داستان بر پایة معناشناسی فعل». نقد ادبی. ش 4. صص 83ـ106.
صانعی دره‌بیدی، منوچهر. (1386). «زمان‌مندی در تفکر جدید». پژوهشنامة فلسفة دین، نامة حکمت. س 5. ش 1. صص 5ـ21.
صفا، ذبیح‌الله. (1386). تاریخ ادبیات ایران. خلاصة ج 1 و 2. تهران: ققنوس.
صهبا، فروغ. (1387). «بررسی زمان در تاریخ بیهقی بر اساس نظریة ژنت». فصلنامة پژوهش‌های ادبی. س 5. ش 21. صص 89ـ112.
علی‌اکبری، نسرین، خدیجه محمدی و سمیرا ریزه‌وندی. (1393). «ﺑﺮرسی دو ﺣﻜﺎﻳﺖ از ﺑﺎب ﺳﻮم ﻣﺮزﺑﺎنﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮ ﺑﻨﻴﺎد اﻟﮕﻮی ﻛﻨﺶ ﮔﺮﻳﻤﺎس». کاوش‌نامه. د 15. ش 28. صص 268ـ291.
عمادی، نرجس. (1388). بررسی مفهوم سرعت نثر و ارتباط آن با ایجاز و اطناب با نگاهی به مرزبان‌نامه. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. شیراز: دانشگاه شیراز.
غلامحسین‌زاده، غلامحسین، قدرت‌الله طاهری و زهرا رجبی. (1386). «بررسی عنصر زمان در روایت با تأکید بر حکایت "اعرابی و درویش" در مثنوی». پژوهش‌های ادبی. ش 16. صص 119ـ218.
قاسمی‌پور، قدرت. (1388). «زمان و روایت». نقد ادبی. د 1. ش 2. صص 123ـ144.
کرمی، مدینه. (1389). بررسی کارکرد کنش و نشانه در لیلی و مجنون و خسرو و شیرین نظامی. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. شیراز: دانشگاه شیراز.
کوشش، رحیم و صغری رحمتی‌نژاد. (1391). «بررسی دو روایت تمثیلی مشترک عطار با متن مرزبان‌نامه بر اساس ساختار روایت». ششمین همایش ملی پژوهش‌های ادبی. صص 1ـ15.
مارتین، والاس. (1382). نظریه‌های روایت. ترجمة محمد شهبا. تهران: هرمس.
محمدی، محمدهادی. (1378). روش‌شناسی ادبیات کودکان. تهران: سروش.
مستور، مصطفی. (1387). مبانی داستان کوتاه. تهران: مرکز.
مشهور، پروین‌دخت و زهرا شاهسونی. (1390). «شیوه و سبک قصه‌گویی و شخصیت‌پردازی در کلیله و دمنه». بهار ادب. ش 4. صص 223ـ234.
مطهری، مرتضی. (1366). حرکت و زمان در فلسفة اسلامی: درس‌های اسفار. تهران: حکمت.
مندنی‌پور، شهریار. (1383). کتاب ارواح شهرزاد. تهران: ققنوس.
میرصادقی، جمال. (1390). راهنمای داستان‌نویسی. تهران: سخن.
نیکویی، علیرضا. (1384) . «زمان، روایت، ابدیت در شعر حافظ». نامة فرهنگستان. ش 26. صص 35ـ44.
وراوینی، سعدالدّین. (1387). مرزبان‌نامه. به کوشش خلیل خطیب رهبر. تهران: صفی‌علیشاه.
Genette, Gerard. (1972). Narrative Discourse: An Essay in Method. Ithaca: Cornel University Press.
Rimmon kenan, Shlomith. (2002). Narrative Fiction. London and NewYork: Routledg.