Bound and limitation in Saadi's lyrics, the criteria for assessing the artistic rhetoric of Persian rhetoric

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Mahabad Branch, Islamic azad University, Mahabad, Iran;

2 Assistant professor of Persian Language and Literature, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran

Abstract

The ease and perseverance of Sa'di's words in the first encounter with each poet is very appealing and pleasant, especially when it becomes more apparent that Sa'di's attention to artistic practices in exploiting the rhetorical rhetoric in his sonnets.One of the topics discussed in the science of meanings, bound and limitation. In fact, this method is one of the factors of the emphasis in theology used to highlight and influence. The rhetoric scholars of Arabic have pointed to various ways to create a falsehood, which in the Persian language, like other topics of semantics, has been referred to in the same way, regardless of the specific structure of the Persian language, while many of these are not compatible with the structure of Persian language.There are other things that are not at stake.In this research, we tried to investigate the linguistic structure of the false poster created in Saadi's lyrics, in Persian, what methods exist to create a confinement in the word which is considered from the point of view of the aesthetics of art, rhetoric, and applied semantics siege of cases and generalizable laws , thanks totheartand interest Saadi, speaking in the trick also pointed out that the language and found that the language persian rhetoric measure of artistic speech in Saadi poem lyric.

Keywords


می‌دانیم که سعدی بزرگترین شاعر و نویسندة خاص زبان و ادبیات فارسی در قرن هفتم هجری است؛ چنان بزرگی که تاکنون سایه‌سار شعر و سخنش، نه تنها بر ادب فارسی، بلکه بر بلندای ادبیات جهانی می‌درخشد و این نورش پیوسته در فزایندگی است. گفتیم ویژگی سهل و ممتنع بودن کلام سعدی در اولین برخورد بر هر خوانندة اشعارش نمایان و دلپذیر است و این ویژگی، به‌ویژه هنگام توجه سعدی به شگردهای بلاغی در حصر و قصر آشکارتر می‌گردد. علاوه بر بوستان، سعدی در غزلیّات گاهی از لابه‌لای همین ادات «الاّ» و «جز» (استثنا و حصر) در شعرش، گویی در وهلة اول حرکت پرواز ساده و آرام هواپیما یا عقابی از زمین است که پس از حرکت ادات «جز» و «الاّ» به‌سرعت اوج می‌گیرد و خواننده را مجذوب شگفتی سخن خود می‌گرداند (ر.ک؛ کاکه‌رش، 1387: 269ـ279).

حصر و قصر روشی مؤثر برای ایجاد تأکید در کلام و برجسته‌سازی است. این رفتار زبانی در اصطلاح علم معانی، انحصار و اختصاص یک ویژگی به کسی یا چیزی، و نیز انحصار فرد یا شیء را در یک ویژگی، حصر یا قصر می‌نامند. حصر و قصر، به‌ویژه در ادبیات بسیار کاربرد دارد. به همین سبب، در علوم بلاغی بحث مفصلی در این زمینه طرح شده که در چند مبحث مورد بررسی و دقت‌ نظر قرار گرفته‌است. این مباحث عبارتند از: طرق قصر، قصر به اعتبار حقیقت و مجاز (حقیقی و ادعایی)، قصر به اعتبار طرفین (قصر صفت بر موصوف یا بالعکس)، قصر بر اساس باور مخاطب (افراد، تعیین و قلب) و اهداف قصر.

از آنجاکه علم معانی بر اساس خطابه و مسائل مربوط به آن شکل گرفته‌است، توجه به تفاوت‌های زبان گفتار و نوشتار، و نیز تفاوت زبان و ادبیات در علوم بلاغی ضروری به نظر می‌رسد. از این رو، هر یک از عنوان‌های بالا می‌تواند با توجه به این نکات مورد بازبینی قرار گیرد و مجدداً نقد و بررسی شود؛ به ‌عنوان مثال، بحث از قصر به اعتبار حقیقت، در عرصة ادبیات که دنیای مجازهاست، چندان مورد توجه نیست، در حالی ‌که قصر مجازی (ادعایی) در این حوزه، کاربردی چشمگیر دارد. بنابراین، بحث دربارة قصر حقیقی و انواع آن، فقط در حدّ شناخت و معرفی قصر مجازی مطرح است و نه بیش از آن. همچنین، دربارة قصر به اعتبار طرفین، یعنی قصر صفت در موصوف یا قصر موصوف در صفت نیز باید گفت این مبحث با توجه به اهداف قصر اهمیت پیدا می‌کند و ذیل این بخش طرح و بررسی می‌شود. از طرفی، علمای علم بلاغت دربارة اصطلاح «صفت و موصوف» اشاره کرده‌اند که در اینجا مراد از صفت و موصوف، صورت دستوری آن نیست، بلکه مراد، صفت معنایی است که قائم به غیر باشد2. بنابراین، تشخیص نوع قصر به اعتبار طرفین، به‌ویژه در ادبیات فارسی که صفت و موصوف تنها در جایگاه دستوری خود تعریف شده‌اند، با ابهام همراه می‌گردد و نیاز به توضیح و توجیه دارد.

بحث دربارة قصر به اعتبار باور مخاطب نیز که پیش از این در خطابه مطرح بود، نیاز به تأمل بیشتری دارد؛ زیرا از آنجا که تشخیص باور مخاطب، امری نسبی و متغیر است، نمی‌تواند یک امر علمی ثابت باشد، به‌ویژه در ادبیات که ویژگی آن درگیر کردن ذهن مخاطب با خلاف مقتضای ظاهر سخن گفتن برای تأثیرگذاری و اقناع است، تعیین نوع قصر به ‌صورت افراد، تعیین یا قلب، امری قطعی و مسلّم نیست؛ به ‌عنوان مثال، در مصرعی مانند: «نیست در لوح دلم جز الف قامت یار»، با توجیهات مختلف، نوع قصر می‌تواند افراد، تعیین یا قلب در نظر گرفته شود.

باید توجه داشت که همة مباحث مطرح دربارة حصر و قصر، با اهداف قصر مرتبط است و این ارتباط، مهم‌ترین مسئله‌ای است که می‌توان آن را از دیدگاه نقد ادبی، معنی‌شناسی‌کاربردی و زیبایی‌شناسی ادب تجزیه‌و‌تحلیل کرد. از این میان، بیش از همه، ارتباط مستقیم شکل‌گیری قصر بر اساس اهداف است؛ یعنی انتخاب در محور همنشینی و جانشینی یا به‌اصطلاح، همان گزینش و چینش ویژه با هدفی معیّن.

در پژوهش حاضر، با توجه به همة نکات بالا، شیوه‌های ایجاد قصر بر اساس ساختار زبان فارسی در کلام ادبی، به‌ عنوان مقدمه‌ای برای تحقیق دربارة حصر و قصر، به منظور نقد و بررسی برگزیده شده‌است.

1. پیشینة بررسی حصر یا قصر در آثار بلاغی فارسی

بحث حصر و قصر و شیوه‌های ایجاد آن در زبان فارسی، مانند مباحث دیگر بلاغی متأثّر از بلاغت عرب و بر اساس ساختار این زبان مطرح شده‌است. اصولاً در زبان عربی و فارسی، دو الگو برای ایجاد قصر وجود دارد:

الف) الگوی استفاده از واژه‌های حصرآفرین.

ب) روش‌های خاص بدون استفاده از این واژه‌ها

از میان آثاری که در زمینة بلاغت به زبان فارسی تألیف شده، تنها در چند اثر، ‌جز روش اول، به برخی از شیوه‌های ایجاد قصر با روش دوم نیز اشاره شده‌ که آن هم همان شیوه‌های مطرح خاص زبان عربی است و با ساختار زبان فارسی کاملاً سازگاری ندارد؛ به عنوان مثال، زین‌الدّین زاهدی در کتاب روش گفتار یا محمد خلیل رجائی در معالم‌البلاغه به روش‌های هشتگانة ایجاد قصر اشاره می‌کنند که دقیقاً همان مباحث زبان عربی است (ر.ک؛ زاهدی، بی‌تا: 132)؛ مانند عطف به «لا» پس‌ از اثبات یا استفاده از کلمة «إِنَّمَا» و غیره. حتی در کتاب اصول علم معانی در زبان فارسی، علی‌رغم عنوان کتاب باز همین روش‌ها برای حصر و قصر معرفی شده‌است؛ به‌عنوان مثال، قصر به حروف نفی، وجود حرف تحقیق، تقدیم خبر و تأخیر مبتدا و... (رضانژاد، 1367: 270).

ذبیح‌اللّه صفا و جلیل تجلیل تنها به الگوی استفاده از ادات قصر اشاره کرده‌اند (ر.ک؛ صفا، 1369: 30) و سیروس شمیسا علاوه ‌بر آن، به روشی دیگر، یعنی تکرار با حذف ادات  نیز اشاره دارد (ر.ک؛ شمیسا، 1371: 1). بدیهی است برای ارائة الگوهای متعدد شیوه‌های ایجاد حصر در زبان فارسی لازم است متونی از ادب فارسی تجزیه‌وتحلیل شود.

این تجزیه‌وتحلیل با هدف دستیابی به معیارها و موازینی برای تحلیل متون ادب فارسی از دیدگاه علم معانی و دیدگاه‌های جدید در این عرصه انجام می‌گیرد؛ برای نمونه، به اشعاری پرداخته می‌شود که شگرد حصر بلاغی در آن‌ها دیده می‌شود و از طریق تجزیه‌وتحلیل داده‌ها، الگویی نیز برای سنجش کلام هنری از این دیدگاه ارائه شده‌است.

در این پژوهش که به روش توصیفی‌ـ تحلیلی و نیز کمّی و کیفی انجام شده، سعی برآن است تا با بررسی ساختار زبانی حصر ایجادشده در کلام سعدی دریابیم که در زبان فارسی چه روش‌هایی برای ایجاد حصر در کلام وجود دارد که از دیدگاه زیبایی‌شناسی هنر، علم بلاغت و معنی‌شناسی کاربردی شایستة توجه داشته باشد. بدین منظور، ضمن استخراج و دسته‌بندی موارد حصر و ارائة قوانین قابل تعمیم، به هنر و لطف سخن سعدی و حافظ در بهره‌گیری از این ترفند زبانی نیز اشاره شده‌است.

2. روش‌های ایجاد حصر با تکیه بر غزلیّات سعدی

بررسی‌های انجام‌شده بر غزلیّات سعدی نشان می‌دهد که الگوهای متعدد و متنوعی برای ایجاد این ویژگی در کلام هنری وجود دارد که از این میان، الگوی استفاده از واژه‌های حصرآفرین بالاترین بسامد را دارد. از این رو، بیش از موارد دیگر بدان توجه شده‌است و همة آثار بلاغی به این روش اشاره کرده‌اند.

2ـ1. روش‌های ایجاد حصر بدون استفاده از واژه‌های حصرآفرین

استفاده از این روش، تشخیص حصر را ساده‌تر می‌نماید. بنابراین، ممکن است از دیدگاه نقد ادبی عادی‌تر و کم‌اهمیت‌تر تلقی شود. البته در ادبیات که عرصة فراهنجاری‌ها و گریز از هنجارهاست، سخن‌شناسان و استادانی همچون سعدی و حافظ، حتی از این الگو نیز به شیوه‌ای بهره گرفته‌اند که از لطف کلام کاسته نشده‌است و بیان همچنان بدیع می‌نماید:

«دلی چون شمع می‌باید که بر حالم ببخشاید

 

 

که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم»
                              (سعدی شیرازی، 1385: 56).

     

در هر یک از نمونه‌های مذکور، شاعر درکنار استفاده از واژه‌های حصرآفرین، از امکانات دیگر زبانی، اعمّ از امکانات لفظی و معنایی مانند تکرار، تضاد، استثنای منقطع، جابه‌جایی ارکان یا تصویرآفرینی بهره گرفته، حصر را از حالت عادی فراتر برده‌است و به آن صورت هنری بخشیده است. اما به ‌طورکلی، استفاده از واژه‌های حصرآفرین مانند «جز (به‌جز)»، «الاّ»، «بس (بس است)»، «مگر»، «غیر (به‌غیر)»، «ورای»، «خلاف»، «بیرون ‌از» و... در دیوان حافظ و سعدی بسامد بالایی دارد:

¦ «جز» و «به‌جز»3

از میان واژه‌های حصرآفرین، «جز» و «به‌جز» بیشتر به‌کار گرفته شده‌است:

«گویند تمنایی از دوست بکن سعدی

 

 

جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنّایی»
                                            (همان: 58).

«به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست

 

 

که در جهان به‌جز از کوی دوست جایی هست»
                                                         (همان: 50).

         

¦ مگر4

«ندارد با تو بازاری، مگر شوریده اسراری

 

 

که مِهرش در میان جان و مُهرش بر زبان باشد»
                                                    (همان: 179).

     

¦ الاّ5

«روز همه سر برکرد، از کوه و شب ما را

 

سر برنکند خورشید، الاّ زِ گریبانت»
                                          (همان: 132).

«گویی جمال او که بیند چنان که اوست

 

الاّ به راه دیدة سعدی نظر کند»
                                            (همان: 97).

¦ غیر (غیراز و به‌غیر)

«ما از تو به غیر تو نداریم تمنا

 

حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است»
                                              (همان: 41).

«درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست

 

خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول»
                                              (همان: 66).

¦ بس (بس است)6

«میوه نمی‌دهد به کس، باغ تفرّج است و بس

 

 

جز به نظر نمی‌رسد، سیب درخت قامتش»
                                                  (همان: 33).

     

¦ ورای، خلاف و بیرون از

«رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی

 

 

 

خلاف من که بگرفته‌ا‌ست دامن در مغیلانم»
                                                  (همان: 89).

 

 

«کسی نماند که بر درد من ببخشاید

 

کسی نگفت که بیرون ازو دوایی هست»

                                            (همان: 50).

           

r نکتة 1

در پاره‌ای موارد، واژة حصرآفرین به‌تنهایی یا گاهی همراه با بخشی از جمله حذف می‌شود. این نکته خود موجب برجستگی بیشتر شده، بر بلاغت سخن می‌افزاید:

«گر یار دست می‌دهدت هیچ گو مباش

 

خوش‌تر بُوَد عروس نکوروی بی‌جهیز»
                                         (همان، 115)

r نکتة2

‌جز واژه‌های حصرآفرین، گاهی برخی از قیدها و ضمایر تأکیدی، مانند «تنها»، «هم» به معنی (همچنین)، «همین» و «همان» به معنی «فقط» به‌کار رفته‌اند. حتی گاهی ضمیر مشترک «خود» علاوه ‌بر تأکید، حصر نیز ایجاد کرده‌است:

«غم هجران به سویّت‌تر از این قسمت کن

«که بگشاید دری کایزد ببندد

 

کاین همه درد به جان منِ تنها نرسد»
                                          (همان: 222).
بیا تا هم بدین درگه بزاریم»
                                          (همان: 141).

چنان‌که ملاحظه می‌شود، در ابیات بالا واژة «هم» جایگزین کلمة «فقط» شده‌است. یا در نمونه‌های زیر که با واژه‌های «خود و همین» حصر ایجاد شده‌است:

«چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی

«عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر

«هر روز خلق را سَرِ یاری و صاحبی است

 

تو خود بیا که دگر هیچ درنمی‌باید»
                                          (همان: 196).
کدام عیب که سعدی خود این هنر دارد»
                                          (همان: 152).
ما را همین سَرست که بر آستانِ توست»
                                          (همان: 173).

2ـ2. روش‌های ایجاد حصر بدون استفاده از واژه‌های حصرآفرین

گذشته از روش مذکور (استفاده از واژه‌های حصرآفرین)، در زبان فارسی الگوهای دیگری نیز برای ایجاد حصر وجود دارد7؛ از جمله:

2ـ2ـ1. ایجاد حصر با نفی یا اثبات حکم تنها برای مقصور

نفی حکم از دیگران و اثبات آن فقط برای یک فرد یا گروه معیّن و یا بالعکس، اثبات حکم برای دیگران و نفی آن از یک نفر، حصر می‌آفریند:

«کام هر جوینده‌ای را آخری است

 

عاشقان را منت‌های کام نیست»
                                            (همان: 75).

یعنی از میان جویندگان، تنها عاشقان را منتهای کام نیست.

«از هرچه تو گویی به قناعت به شکیبیم

 

امکان شکیب از تو محال است و قناعت»
                                            (همان: 68).

تنها از تو شکیب و قناعت محال است.

«زِ هرچه هست گزیرست و ناگزیر از دوست

 

 

به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست»
                                          (همان: 151).

     

یعنی تنها از دوست گزیری نیست.

«لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم

«صبر از همه چیز و هر که عالم

«صد مشعله افروخته گردد به چراغی

 

همه را دیده نباشد که ببینند آن را»
                                          (همان: 190).
کردیم و صبوری از تو نتوان»
                                          (همان: 121).
این نور تو داری و دگر مقتبسانند»
                                          (همان: 135).

زیبایی هنری این طرز و شیوة خاص، بازی با ذهن خواننده و بزرگنمایی از طریق تضاد و درکنار هم نشاندن شمول و تخصیص امر است.

r نکته

گاهی نفی و اثبات به شکلی غیرمستقیم مطرح می‌شود؛ به عنوان مثال، در نمونة زیر که البته تلمیح و تخصیص، برجستگی ویژه‌ای به حصر حاصل از آن داده‌است.

2ـ2ـ2. گزینش از میان جمع و ارادة حصر8

گزینش از میان جمع و استثای فرد یا امری از کُل، نیز خود موجب ایجاد حصری مؤکد می‌گردد که درخور توجه است:

«گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی

«در کس نمی‌گشایم که به خاطرم درآید

«رضای دوست به ‌دست آر و دیگران بگذار

«التفات از همه عالم به تو دارد سعدی

 

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را»
                                            (همان: 35).
تو به اندرون جان آی که جایگاه داری»
                                            (همان: 16).
هزار فتنه چه غم باشد اَر برانگیزند»
                                          (همان: 114).
همّتی کان به تو مصروف بُوَد، قاصر نیست»
                                          (همان: 104).

*****

«تا نقش می‌بندد فلک، کس را نبوده‌ست این نمک

 

 

 

حوری ندانم یا مَلَک، فرزند آدم یا پری»
                                                             (همان: 119).

       

گاهی گزینش از میان چند امر متفاوت صورت می‌گیرد که باز هم حصرآفرین خواهد بود:

«حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم

 

جمال حور نجویم، دوان به سوی تو آیم»
                                            (همان: 87).

یعنی جز دیدار تو هیچ زیبایی دیگری برایم جاذبه ندارد. تکرار فعل‌های منفی و تقابل ایجاد‌شده میان «روضه، گل بهشت، جمال حور» و «تو»، خواننده را مشتاق شنیدن کلام نهایی نموده، حصر را با تأکید بیشتری در ذهن مخاطب می‌نشاند.

«قومی هوای نعمت دنیا همی پزند

«عشق و درویشی و انگشت‌نمایی و ملامت

 

قومی هوای عقبی و ما را هوای توست»
                                          (همان: 202).
همه سهل است و تحمّل نکنم بار جدایی»
                                            (همان: 74).

2ـ2ـ3. حصر با تقلیل امر تنها در یک مورد (تفرید)9

تقلیل امری تنها به یک مورد، حصر می‌آفریند. این انحصار در زبان فارسی با همراه شدن اسم با صفت شمارشی «یک» یا با استفاده از «یای» وحدت به‌ وجود می‌آید:

«گر بزنندم به تیغ، در نظرش بی‌دریغ

 

دیدن او یک نظر، صد چو مرا خونبهاست»
                                          (همان: 164).

فقط یک نظر او را دیدن، صد چو منی را خونبهاست.

«توقع دارم از شیرین‌لبانت

«مراد از این سخنم دانی ای حکیم چه بود

«زِ وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم

 

اگر تلخ است وگر شیرین، جوابی»
                                          (همان: 175).
سلامی اَر نکند حمل بر تقاضایی»
                                          (همان: 147).
کناره کردم و راضی شدم به دیداری»
                                          (همان: 279).

2ـ2ـ4. ایجاد حصر با القای تضاد

با طرح تضاد حکمی میان یک فرد و دیگران نیز حصر ایجاد می‌شود:

«باران اشکم می‌رود، از ابرم آتش می‌جهد

 

 

 

با پختگان گوی این سخن، سوزش نباشد خام را»
                                                    (همان: 132).

       

فقط پختگان درک می‌کنند...

r نکته

وقتی این تضاد با عطف دو امر متضاد نشان داده شود، انحصار امر، برجسته‌تر به چشم می‌آید. این واو عاطفه شنونده را از باور آنچه شنیده، باز‌می‌دارد و وی را برای پذیرفتن حکمی متناقض با حکم اول مواجه می‌سازد:

«در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم

«با جمله برآمیزی و از ما بگریزی

«بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم

 

در همه عالم بلند و پیش تو پستیم»
                                            (همان: 73).
جُرم از تو نباشد گنه از بخت رمیده‌ا‌ست»
                                          (همان: 117).
گویی همه عالم ظلماتست و تو نوری»
                                          (همان: 209).

2ـ2ـ5. ایجاد حصر با نفی مشابهت با غیر

نفی مشابهت با دیگران نیز حصرآفرین است:

«که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید

 

یا مگر آینه‌ای پیش جمالش دارند»
                                          (همان:‌ 192).

یعنی جز او کسی چنین زیبا نیست.

«یا خود به حُسن روی تو کس نیست در جهان

 

 

یا هست و نیستم زِ تو پروای دیگری»
                                            (همان: 10).

     

*****

«نه وامقی چو من اندر جهان پدید آید

 

اسیر قید محبّت، نه چون تو عذرایی»
                                          (همان: 146).

یعنی جز من و تو عاشق و معشوقی در جهان نیست.

2ـ2ـ6. اثبات این‌همانی و ایجاد حصر

گاهی اثبات این‌همانی برای دو امر نیز حصر می‌آفریند. تأکید بر این‌همانی نیز به نوعی حصرآفرین است:

«آن قامت است؟ نی به ‌حقیقت قیامت است

 

زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست»
                                          (همان: 252).

2ـ2ـ7. شمول حکم و افادة حصر

گاهی قیودی مانند «همه»، «هرچه» یا «جمله» علاوه‌ بر تأکید بر شمول، نفی هر حکم دیگر را نیز القا می‌کنند. بنابراین، حصرآفرین خواهند بود.

«ای آشنای کوی محبّت صبور باش

 

بیداد نیکوان همه بر آشنا رود»
                                          (همان: 125).

یعنی نیکوان جز بر آشنایان بر کسی بیداد نمی‌کنند.

نکتة جالب توجّه آن است که این شمول، وحدتی به ‌وجود می‌آورد که به حصر منتهی می‌گردد. بنابراین، جملة بالا این معنا را القا می‌کند که جهان چیزی جز سراب نیست یا جهان فقط سراب است.

گاهی نیز حصر با نفی کلّی شکل می‌گیرد:

«هرچه نه پیوند یار بود، بریدیم

 

وآنچه نه پیمان دوست بود، شکستیم»
                                            (همان: 73).

یعنی همه چیز را به‌جز پیوند یار بریدیم و هر پیمانی جز پیمان دوست را شکستیم.

r نکته

گاهی ملاحظه می‌شود شاعر حکمی می‌دهد که شمول دارد، اما با طرح یک شرط، استثنایی به وجود می‌آورد که حصر را با بزرگنمایی القا می‌کند:

«آرام نیست در همه عالم به اتّفاق

«ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی

 

وَر هست در مجاورت یار محرم است»
                                          (همان: 161).
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست»
                                            (همان: 65).

2ـ2ـ8. شرط و افادة حصر10

گاهی مقید ساختن ارکان گوناگون جمله، به‌ویژه نهاد یا گزاره به قید شرط، حصر می‌آفریند؛ مثلاً در بیت زیر:

«ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید

 

فرهاد بدانی که چرا سنگ بریدست»
                                            (همان: 41).

یعنی تنها در این موقعیّت می‌توانی حال فرهاد را درک کنی. یا در نمونة زیر:

«گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی

 

اندرونت به گل و لاله و بستان نرود»
                                            (همان: 63).

یعنی اگر چنین وضعیّتی پیدا کنی، جز به راه حقیقت گرایش به راهی نخواهی داشت.

ایجاد حصر با شرط، ادّعای شاعر را بسیار برجسته‌تر نشان می‌دهد:

«اگر تو آدمی‌ای، اعتقاد من این است

 

که دیگران همه نقشند بر در حمّام»
                                            (همان: 98).

یعنی جز تو همه نقش هستند.

2ـ2ـ9. استفهام انکاری و افادة حصر

گاهی استفهام انکاری حصرآفرین نیز هست:

«عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود

«به تازیانه گرفتم که بی‌دلی بزنی

 

مجنون از آستانة لیلی کجا رود؟!»
                                          (همان: 125).
کجا تواند رفتن کمند در گردن»
                                            (همان: 51).

*****

«هرچه کنی تو بر حقی، حاکم و دست مطلقی

 

 

 

پیش که داوری برند، از تو که خصم و داوری»
                                                      (همان: 90).

       

r نکته

در پاره‌ای موارد، ملاحظه می‌شود شاعر با ترکیب شرط و استفهام، طرح ایجاد حصری مؤکّد و برجسته را پی می‌ریزد12:

«سعدی اَر عشق نبازد چه کند مُلک وجود

 

حیف باشد که همه عمر به باطل برود»
                                            (همان: 84).

2ـ2ـ10. جملة صله و افادة حصر

گاه مقید کردن برخی از ارکان جمله، مانند نهاد یا مسندٌإلیه، مفعول، قید زمان، مکان و غیره به قید وصف یا جملة صله، حصر به‌ وجود می‌آورد؛ مانند:

¦ مسندٌإلیه مقیّد13:

«مرغان قفس را اَلَمی باشد و شوقی

 

کان مرغ نداند که گرفتار نباشد»
                                            (همان: 64).

یعنی فقط مرغی که گرفتار باشد، می‌داند.

«بر تخت جم پدید نباشد شب دراز

 

من دانم این حدیث که در چاه بیژنم»
                                            (همان: 59).

¦ زمان مقیّد

«جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

 

مرا به بندگی خواجة جهان انداخت»
                                          (همان: 156).

¦ مکان مقیّد

«ما را سَرِ باغ و بوستان نیست

 

هر جا که تویی تفرّج آنجاست»
                                            (همان: 37).

r نکتة 1

گاهی به جای استفاده از واژه‌های حصرآفرینی که متمم‌ساز هستند، مانند «به‌جز»، «مگر» و... ، جملة صله به شکلی به‌کار رفته‌است که حصر را با تأکید بیشتری مطرح می‌سازد؛ به عنوان مثال، در نمونة زیر به جای آنکه بگوید: جز پیوند با یار هر پیوندی را بریدیم و جز پیمان دوست، هر پیمانی را شکستیم، می‌گوید:

«هرچه نه پیوند یار بود، بریدیم

 

وآنچه نه پیمان دوست بود، شکستیم»
                                            (همان: 73).

r نکتة 2

در جملة مرکّبی که شامل جملة صله است، اگر پایه و پیرو هردو منفی باشد، حصر با حکم مثبت تحقق می‌یابد که این شیوة بیان از تأکید بیشتری برخوردار است:

«حیرت مشتاق را عیب کند بی‌بصر

 

بهره ندارد زِ عشق آن که نه حیران اوست»
                                          (همان: 164).

یعنی تنها آن که حیران اوست، از عشق بهره دارد.

«سعدیا کنگرة وصل بلندست و هر آنک

«میان عارفان صاحب‌نظر نیست

«ای پری‌روی ملک‌صورت زیباسیرت

«هر که عاشق نبوُد، مرد نشد
هیچ مصلح به کوی عشق نرفت

 

پای بر سَر ننهد، دست وی آنجا نرسد»
                                          (همان: 122).
که خاطر پیش منظوری ندارد»
                                          (همان: 268).
هر که با مثل تو اُنسش نبُوَد، انسان نیست»
                                          (همان: 299).
نقره فایق نگشت تا نگداخت»
که نه دنیا و آخرت درباخت»
                                          (همان: 112).

2ـ2ـ11. تسویه و افادة حصر14

گاهی شاعر با طرح یک تسویه، حصر را بسیار هنرمندانه و با برجستگی خارق‌العاده‌ای ارائه می‌کند:

«تو را من دوست می‌دارم، خلاف هر که در عالم

 

 

 

اگر طعنه‌ست بر عقلم، وگر رخنه است بر دینم»
                                                      (همان: 56).

       

یعنی در هر صورت من تنها تو را دوست دارم.

«با جور و جفای تو نسازیم، چه سازیم

 

چون زهره و یارا نبُوَد، چاره مداراست»
                                            (همان: 17).

****

«خواهی به لطفم گو بخوان، خواهی به قهرم گو بران

 

 

 

طوعاً و کرهاً بنده‌ام، ناچار فرمان می‌برم»
                                                         (همان: 278).

       

گاهی حصر ایجادشده با تسویه با واژة حصرآفرین نیز همراه است:

«خدایا گر بخوانی وَر برانی

 

جز انعامت دری دیگر نداریم»
                                          (همان: 149).

2ـ2ـ12. تکرار و افادة حصر15

با تکرار یکی از ارکان جمله نیز علاوه بر تأکید، حصر در کلام ایجاد می‌شود:

«به هیچ کار نیایم گَرَم تو نَپْسندی

 

وگر قبول کنی کار،کارِ ما باشد»
                                          (همان: 300).

r نکته

گاهی ترکیب تسویه و تکرار، حصری برجسته و هنری‌تر می‌آفریند:

«گر بنده می‌نوازی و گر بنده می‌کُشی

«پیام من که رساند به خدمتش که رضا

 

زجر و نواخت هرچه کنی، رای رای توست»
                                          (همان: 202).
رضای توست اگر خسته داری، اَر خشنود»
                                            (همان: 21).

2ـ2ـ13. عطف و همراهی و افادة حصر16

گاهی شاعر با عطف دو عنصر، ضمن نشان دادن همراهی یا ملازمت، حصر نیز به ‌وجود می‌آورد:

«دل رفت و صبر و دانش، ما مانده‌ایم و جانی

 

 

وَر زانکه غم غمِ توست، آن نیز همبرآید»
                                          (همان: 289).

     

یعنی جز نیمه‌جانی چیزی برای عاشق باقی نمانده‌است.

2ـ2ـ14. ایجاد حصر با تکیه روی رکنی از ارکان کلام

در اکثر موارد، مؤکد ساختن یک رکن از ارکان جمله، با قرار دادن تکیة کلام بر آن رکن، حصر به ‌وجود می‌آورد. موارد تکیه بر ارکان جمله را می‌توان به‌صورت زیر دسته‌بندی کرد:

r نکته

گاهی علاوه‌بر تکیه روی یک رکن از ارکان جمله، همراه شدن رکن با صفت‌های اشاره یا مقید شدن با جملة توصیفی بر ‌شدّت تأکید می‌افزاید و حصر برجسته‌تر مطرح می‌شود:

«دیگران را عید اگر فرداست، ما را این دم است

 

 

روزه‌داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست»
                                            (همان: 12).

     

¦ تکیه بر متمم:

«مستی از من پرس و شور عاشقی

«پیش دگری نمی‌توان رفت

 

وآن کجا داند که دردآشام نیست»
                                            (همان: 75).
از تو به تو آمدم به زنهار»
                                            (همان: 27).

¦ تکیه بر مضافٌ‌إلیه:

«به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

 

نظر به سوی تو دارم، غلام روی تو باشم»
                                            (همان: 87).

¦ تکیه بر مفعول:

«گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا، نه به عقبی

 

چون تو دارم، همه دارم، دگرم هیچ نباید»
                                              (همان: 9).

گاهی مفعول به صورت ضمیر فصل تکرار شده، تکیه بر آن قرار می‌گیرد. در این صورت نیز حصر برجسته‌تر می‌نماید:

«داغ پنهانی نمی‌بینند و مِهر سر به ‌مُهر

 

آنچه بر اجزای ظاهر دیده‌اند، آن گفته‌اند»
                                            (همان: 99).

2ـ2ـ15. تخصیص و افادة حصر

گاهی اختصاص، حصر را نیز القا می‌کند:

«رای خداوند راست، حاکم و فرمانرواست

 

گر بکشد بنده‌ایم، وَر بنوازد غلام»
                                          (همان: 127).

2ـ2ـ16. حصر معنوی

گاهی شاعر بدون استفاده از الگوهای مشخص، حصر را به صورت غیرمستقیم و از راه معنا القا می‌کند. در این صورت، متن به‌اصطلاح متنی گشوده‌است که خواننده نیز در آفرینش هنری نقش پیدا می‌کند:

«هر کسی را نام معشوقی که هست

 

می‌برد، معشوق ما را نام نیست»
                                            (همان: 75).

2ـ2ـ17. خبر ادعایی و ایجاد حصر

ادبیات عرصة خبرهای ادعایی است که در بسیاری موارد، حصر را نیز القا می‌کند:

«زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست

 

زنده آن است که با دوست وصالی دارد»
                                          (همان: 309).

در پایان یادآوری می‌شود که شاید بتوان برخی از این موارد را با یک عنوان ارائه داد، اما برای نشان دادن جزئیات امر و جلب توجه مخاطب به شیوه‌های گوناگون ایجاد حصر، این طرح برگزیده شد.

3. ارزش زیباشناختی حصر در چیست؟

حصر در واقع، اثبات مؤکد حکمی برای محکومٌ‌علیه است؛ به عبارت دیگر، حصر روشی برجسته برای ایجاد تأکید در کلام است. بنابراین، در ادبیات که شاخصة مهم آن برجسته‌سازی است، بسیار کاربرد دارد. شاعر یا نویسنده به اقتضای اهدافی که در سر دارد، برای تأثیرگذاری و نفوذ هرچه بیشتر در ذهن خواننده از این ترفند زبانی بهره می‌گیرد. ادیب هنرمند همواره در پی اثبات، استدلال یا تحلیل گزاره‌هایی است که معمولاً ادعایی هستند و استفاده از این روش به موفقیت او در این امر کمک شایانی می‌نماید. جالب توجه است که شکل‌گیری حصر با اهدافی که گوینده در ذهن دارد، ارتباط مستقیم دارد.

استفاده از حصر در ادبیات، به‌ویژه به کمک واژه‌های حصرآفرین، استثنایی درکلام به ‌وجود می‌آورد که سخنگو برای غافل‌گیری خواننده یا مخاطب از آن بهره می‌جوید. در نمونه‌های شاعرانه یا هنری‌تر، این غافل‌گیری به گونه‌ای است که درک آن، زیرکی، تیزبینی و ریزبینی خاصی را می‌طلبد. با یک بررسی اجمالی می‌توان دریافت که معمولاً سخنور از حصر به چند منظور کلّی بهره می‌گیرد که عبارت است از:

3ـ1. برجسته‌سازی یا بزرگنمایی مطلب یا ادعای شاعرانه

چنان‌که قبلاً نیز اشاره شد، گزاره‌ها را در ادبیات می‌توان به دو نوع «گزاره‌های زبانی و معمولی» و «گزاره‌های ادعایی یا شاعرانه» تقسیم کرد که در واقع، گونة دوم بیشتر موضوع بحث قرار می‌گیرد. در هر صورت، گاهی شاعر یک مطلب سادة زبانی را با استفاده از حصر و زبان شعر برجسته‌تر نشان می‌دهد و بر شدت تأکید آن می‌افزاید؛ به عنوان مثال:

«دزد از جفای شحنه چه فریاد می‌کند

«آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق

 

گو گردنت نمی‌زند الاّ جفای دوست»
                                          (همان: 139).
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد»
                                            (همان: 64).

اما بیشتر گزاره‌های ادعایی و بزرگنمایی آن‌هاست که در حصر و قصر چشمگیر است:

«نخواهم رفتن از دنیا، مگر در پای دیوارت

 

 

که تا در وقت جان دادن، سرم بر آستان باشد»
                                                (همان: 175).

     

*****

«زنّار بوُد هر چه همه عمر داشتم

 

الاّ کمر که پیش تو بستم به چاکری»
                                            (همان: 14).

r نکته

باید توجه داشت که گاه از حصر برای برجسته‌تر نشان دادن تحقیر یا تقلیل نیز استفاده می‌شود؛ به‌عنوان مثال، در نمونة زیر، حصر جان به ‌عنوان تنها چیز به جای مانده برای عاشق که با یای بیان تحقیر نیز همراه شده، مطلب را با تأکید بیشتری ادا کرده‌است:

«دل رفت و صبر و دانش، ما مانده‌ایم و جانی

 

 

وَر زانکه غم، غمِ توست، آن نیز هم برآید»
                                                 (همان: 289).

     

3ـ2. استثنای منقطع و تأکید بر گزارة ادبی

لازم به یادآوری است که استثناء در اصل یک بحث نحوی و دستوری است که در دستور زبان عربی شایستة توجه است و آن خارج کردن اسمی با یکی از ادات استثناء از حکمی کلّی است. استثناء به اعتبار ارتباط مستثنی‌منه با مستثنی، گاهی منقطع است و هرگاه مستثنی از جنس مستثنی‌منه باشد، آن را استثنای متصل گویند؛ مانند «جاء الطلاّب إِلاّ أحمداً» که «احمد» از جنس «طلاّب» است. اما اگر مستثنی از جنس مستثنی‌منه نباشد، آن را استثنای منقطع گویند؛ مانند: «جَاءَ الطلاّب إِلاّ مَریماً» که «مریم» از جنس «طلاّب» نیست.

شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر، بحثی مفصل به نام «آشنایی زدایی در حوزة نحو زبان» دارد و از جنبه‌های نحوی کلام سعدی، بدون اشاره به استثنای بدیعی، شاهدی گویا در شعر فارسی می‌آورد. وی می‌گوید: «در کتاب‌های نحوی، بحث‌های درازدامنی در باب استثنای منقطع دارند، اما سعدی بسیاری از هنرنمایی‌های خود را در استفاده از همین مستثنی‌های منقطع‌ نشان داده‌است و به همین مثال اکتفا می‌کند:

«هرگز حسد نبردم، بر منصبی و مالی

 

الاّ بر آنکه دارد، با دلبری وصالی»
                                          (همان: 184).

استثنای منقطع معمولاً در گزاره‌های ادبی کاربرد می‌یابد. حصری که با استثنای منقطع به‌ وجود می‌آید، ارزش هنری بیشتری پیدا می‌کند:

* اثبات شاعرانة ادعا و بزرگنمایی

استدلال و ذکر دلیل شاعرانه برای اثبات حکم با استفاده از حصر در واقع، کلام را با تأکید بیشتری همراه می‌سازد:

«برتخت جم پدید نباشد شب دراز

 

من دانم این حکم که در چاه بیژنم»
                                            (همان: 59).

* ارائة تصاویر شاعرانه و برجسته‌سازی آن به کمک حصر

«از من مشنو دوستی گل مگر آنگاه

«روز همه سر برکرد، از کوه و شب ما را

 

کِم پای برهنه خبر از خار نباشد»
                                            (همان: 64).
سر برنکند خورشید، الاّ زِ گریبانت»
                                          (همان: 132).

می‌دانیم که استثنایی‌ترین استثنای منقطع کلام عرب در کلام‌الله مجید است. این نوع استثناء بازتاب گسترده‌ای در ادبیات فارسی و اسلامی دارد. خداوند متعال در آیة 34 سورة بقره می‌فرماید: Pوَ إِذْ قُلنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا اِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرینَO(البقره/34).

به گمان ما بعید نمی‌نماید که سعدی با آن همه دقت و ظرافت طبع و درعین حال، تسلط کم‌نظیرش بر قرآن، از این رهگذر هنرمندانه بهره برده باشد و با بازآفرینی دقیق، با تبدیل به استثنای بدیعی در قالب شعر شیرین فارسی ریخته باشد (ر.ک؛ کاکه‌رش، 1387: 269ـ279).

3ـ3. خلاف مقتضای ظاهر سخن گفتن و استفاده از حصر

یکی دیگر از شاخصه‌های کلام ادبی، خلاف مقتضای ظاهر بودن آن و یا به عبارت دیگر، هنجارشکنی است که ممکن است لفظی یا معنایی باشد. آنچه در بحث حصر و قصر مصداق می‌یابد، استفاده از قصر قلب بدین منظور است که در این‌صورت، خواننده یا مخاطب با نوعی هنجارشکنی معنایی روبه‌رو می‌شود که دور از انتظار اوست و جاذبة خاصی دارد:

«مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان

 

 

 

وگر جنگ مغول باشد، نگردانی زِ محرابم»
                                                    (همان: 179).

       

نتیجه‌گیری

مطالعه و تحقیق دربارة اصول علم معانی و تأمل در نظریه‌های ادبی نوین، و نیز بررسی و تحلیل متون منتخب آثاری چند از ادب فارسی نشان داده‌است که با توجه به تغییر باورها و معیارهای زیبایی‌شناسی ادبی، لازم است در برخی از محورها و اصول موجود در علم معانی سنّتی بازبینی شود. همچنین، با وجود جهانی بودن کلیت پاره‌ای از مباحث علوم بلاغی که نمی‌توان آن‌ها را از مختصات یک زبان خاص در نظر گرفت، لازم است جزئیات این مباحث و ارائة قوانینی دربارة آن‌ها نیز به تناسب ویژگی‌های ساختاری هر زبان تحلیل، و در آن‌ها دقت نظر شود. بنابراین، برای تحلیل یک متن ادبی از دیدگاه علم معانی، توجه به نکاتی چند در این زمینه ضروری است:

1ـ در نقد و بررسی آثار ادبی از دیدگاه علوم بلاغی، باید توجه داشت که گرچه معیارهای سنجش کلام هنری در بیشتر موارد همان موازین وضع‌شده در معانی سنتی است، اما موازین نوین علاوه براینکه برای سنجش آثار نوین کاربرد بیشتری دارد، برای بررسی برخی از آثار کلاسیک نیز می‌تواند ملاک و معیار قرار گیرد؛ به عنوان مثال، بر اساس نظریه‌های امروز، ابهام و پیچیدگی هنری کلام نه تنها عیب نیست، بلکه هنر هم هست و در برابر آن، روشنی و آشکارگی مطلب که موجب تک‌معنایی می‌شود و به مخاطب مجال تأمل و تفکر نمی‌دهد، مورد انتقاد این پژوهشگران است. این معیار برای سنجش غزلیات حافظ یا آثار ادبی عرفانی کلاسیک نیز ملاک جالب توجهی است. این در حالی است که فصاحت و بلاغت با تعریفی که در علم معانی از آن ارائه شده نیز نفی نمی‌شود و مثلاً می‌تواند معیار مهمی برای نشان دادن زیبایی ادبی کلام سعدی باشد، اما دیگر تنها معیار برای سنجش همة آثار ادبی نیست. بر این اساس، باید در عناصر و اجزای کلام در ارتباط با بافت کلام، اعمّ از بافت درون‌زبانی و برون‌زبانی، دقت ‌نظر شود.

2ـ در این پژوهش، سعی شد با بررسی ساختار زبانی، حصر ایجادشده در کلام سعدی را دریابیم که در زبان فارسی، چه روش‌هایی برای ایجاد حصر در کلام وجود دارد که از دیدگاه زیبایی‌شناسی هنر، علم بلاغت و معنی‌شناسی کاربردی شایستة توجه باشد. بدین منظور، ضمن استخراج و دسته‌بندی موارد حصر و ارائة قوانین تعمیم‌پذیر، به هنر و لطف سخن سعدی در بهره‌گیری از این ترفند زبانی نیز اشاره شده‌است.

3ـ علمای بلاغت در زبان عربی به شیوه‌های متعددی برای ایجاد حصر اشاره کرده‌اند که در زبان فارسی نیز ‌مانند مباحث دیگر علم معانی، بدون توجه به ساختار خاص زبان فارسی به همین روش‌ها اشاره شده‌است، در حالی ‌که بسیاری از این موارد با ساختار زبان فارسی سازگار نیست. ضمن اینکه موارد دیگری نیز وجود دارد که بدان‌ها توجه نشده‌است و بررسی غزلیات حافظ بهترین گواه بر این مسئله است.

4ـ به جرأت می‌توان گفت که اشعار سعدی، به‌ویژه غزلیات وی، دائرة‌المعارف امثال زیبایی‌شناسی و بلاغت است و فقط در ابداع‌البدایع، بیش از 800 بیت به عنوان شاهد شعر در بلاغت آورده شده‌است. در نتیجه، زبان سعدی در غزلیات، به‌ویژه در برخورد با شگردهای بلاغی، معیاری باعیار و محکی مستحکم در ساختار زبان و بلاغت فارسی است.

5ـ سعدی مبتکر و استاد بی‌بدیل استثناء و حصر بلاغی در شعر فارسی است و تقریباً 95% شاهد شعری بلاغیون دربارة استثناء، حصر و قصر از آنِ سعدی است.

 

پی‌نوشت‌ها

1ـ این مقاله مستخرج از طرح پژوهشی نویسندة مسئول است که با حمایت مالی معاونت پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد به انجام رسیده‌است.

2ـ در کتاب جواهرالبلاغه آمده‌است: «منظور از صفت در اینجا، صفت معنوی است که بر معنی دلالت دارد که قائم به چیزی است؛ خواه لفظ دلالت‌کننده بر آن جامد یا مشتق و فعل یا غیرفعل باشد. پس منظور از صفت، چیزی است که به غیرخود نیاز دارد تا به آن متکی باشد؛ مانند فعل و نظیر آن و منظور از آن، صلة نحوی نیست که نعت نامیده می‌شود» (هاشمی، 1380: 227). زاهدی نیز در کتاب روش گفتار همین مسئله را تکرار می‌کند (ر.ک؛ زاهدی، بی‌تا: پاورقی 130).

3ـ «جز» و «به‌جز»:

نمونه‌هایی از طیّبات سعدی: غ24: ب 5؛ غ116: ب7؛ غ 118: ب10؛ غ 172: ب6؛ غ194: ب2؛ غ250: ب 4؛ غ72: ب6؛ غ86: ب6؛ غ102: ب9 و غ116: ب1.

4ـ مگر:

نمونه‌هایی از طیبات سعدی: غ80: ب4؛ غ90: ب1؛ غ94: ب5؛ غ132: ب9؛ غ162: ب10؛ غ176: ب8 و 12؛ غ186: ب1؛ غ220: ب1؛ غ268: ب10؛ غ282: ب7؛ غ284: ب4؛ غ385: ب3 و 5.

5ـ نمونه‌های دیگر از طیّبات سعدی: غ24: ب3؛ غ52: ب 7و 8؛ غ56: ب10؛ غ76: ب7؛ غ118: ب9؛ غ122: ب9؛ غ132: ب4؛ غ196: ب8؛ غ206: ب9؛ غ270: ب4؛ غ284: ب6؛ غ2888: ب2؛ غ304: ب4 و غ76: ب9.

6ـ نمونه‌های دیگر:

«مکن ارچه می‌توانی که ز خدمتم برانی

 

نزنند سائلی را که دری دگر نباشد»
                   (سعدی شیرازی، 1385: 45).

«روی تو مبیناد دگر دیده سعدی

 

گر دیده به کس باز کند روی تو دیده»
                                           (همان:131).

8ـ برخی از کتاب‌های بلاغی به مواردی اشاره کرده‌اند که البته بیشتر الگوهای ارائه‌شده برگرفته از ساختار زبان عربی است؛ به عنوان مثال، در کتاب‌های روش گفتار تألیف زین‌الدّین زاهدی یا آیین سخن از ذبیح‌الله صفا. غلامحسین رضانژاد نیز به چند مورد از الگوهای زبان فارسی در کتاب اصول علم بلاغت در زبان فارسی اشاره کرده که نقدپذیر است.

9ـ نمونه‌های دیگر:

«ما دَرِ خلوت به روی خلق ببستیم

«هرکس به تماشایی، رفتند به صحرایی

«غلام دولت آنم که پای‌بند کسی است

«مشتغل تواَم چنان کز همه چیز غایبم

 

از همه بازآمدیم و با تو نشستیم»
                (سعدی شیرازی، 1385: 73)
مارا که تو منظوری، خاطر نرود جایی»
                                         (همان: 58).
به جانبی متعلّق شد از هزار برست»
                                         (همان: 51).
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم»
                                       (همان: 158).

10ـ نمونه‌های دیگر:

«نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه

«یک حرف صوفیانه بگویم اجازت ا‌ست

«غم هجران به سویّت‌تر ازین قسمت کن

«به چند سال نشاید گرفت ملکی را

«هر که را نوبتی زدند این تیر


«ای آفتاب روشن و ای سایة همای

 

که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی»
                                          (همان: 170).
ای نور دیده صلح بِه از جنگ و داوری»
                                          (همان: 207).
کاین همه درد به جان من تنها نرسد»
                                          (همان: 222).
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند»
                                          (همان: 306).
در جراحت بماند پیگانش»
                                          (همان: 162).
ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی»
                                          (همان: 161).

11ـ نمونه‌های دیگر:

«وگر طاقت نداری جور مخدوم

 

برو سعدی که خدمت را نشایی»
                                          (همان: 189).

تنها کسی شایستة خدمت است که طاقت داشته باشد.

«گر تاج می‌دهی غرض ما قبول توست

 

وَر تیغ می‌زنی طلب ما رضای توست»
                                          (همان: 202).

12ـ نمونه‌های دیگر:

«دیده را فایده آن است که دلبر بیند

 

ورنبیند چه بود فایده بینایی را»
                                          (همان: 198).

تنها فایدة دیده، دیدن است و جز آن نیست.

13ـ نمونه‌های دیگر:

«کسی که روی تو دیده‌ا‌ست حال من داند

«آن است آدمی که در او حسن سیرتی

 

که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند»
                                          (همان: 133).
یا لطف صورتی است، دگر نقش عالم است»
                                          (همان: 198).

14ـ نمونه‌های دیگر:

«جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

 

مرا به بندگی خواجة جهان انداخت»
                                          (همان: 156).

15ـ نمونه‌های دیگر:

«من ازین بازنیایم که گرفتم در پیش

گر به مراد من روی ور نروی، تو حاکمی

 

اگرم می‌رود از پیش وگر می‌نرود»
                                          (همان: 298).
من به خلاف رای تو، گر نفسی زنم، زنم»
                                          (همان: 128).

16ـ نمونه‌های دیگر:

«گر قدی را سرو شاید گفت، باری قدّ تو

«جان ما و دل غلام روی توست

«دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

«سعدیا از صافی می همچو من شو همچو من

 

وَر رخی را ماه شاید خواند، باری روی تو»
                                          (همان: 250).
ساتگنی، ساتگنی ای غلام!»
                                          (همان: 223).
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق»
                                          (همان: 203).

زآن که بامی مستحق حضرت مولی منم»
                                          (همان: 276).

17ـ نمونه‌های دیگر:

«من و غم ازین پس که دور از رخ تو

«هر شبی با دلی و صد زاری

«هر کس  از دایره جمع به راهی رفتند

«گوش من و حلقه گیسوی یار

 

نیاید زِ دل‌های ما پارسایی»
                                          (همان: 284).
منم و آب چشم و بیداری»
                                          (همان: 285).
ما بماندیم وخیال توبه یک جای مقیم»
                                          (همان: 301).
روی من و خاک دَرِ می‌فروش»
                   (حافظ شیرازی، 178:1370).

تجلیل، جلیل. (1365). معانی و بیان. چ 3. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
حافظ شیرازی، شمس‌الدّین محمد. (1370). دیوان حافظ. به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی. چ 11.تهران: نشر اقبال.
رجایی، محمدخلیل. (1376). معالم‌البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. چ 4. شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز.
رضانژاد (نوشین)، غلامحسین. (1367). اصول علم بلاغت در زبان فارسی. تهران: انتشارات الزهرا.
زاهدی، زین‌الدّین جعفر. (1346). روش گفتار. مشهد: دانشگاه فردوسی.
سعدی شیرازی، مصلح‌الدّین. (1385). غزل‌های سعدی. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. تهران: انتشارات سخن.
شفیعی‌ کدکنی، محمّدرضا. (1381). موسیقی شعر. تهران: نشر آگاه.
شمس‌العلماء گرکانی، محمّدحسین. (1377). ابدع البدایع. به اهتمام حسین جعفری. تبریز: انتشارات ابرار.
شمیسا، سیروس. (1374). بدیع. تهران: انتشارات پیام نور.
ـــــــــــــــــــ . (1375). معانی و بیان. چ 2. تهران: انتشارات فردوس.
صفا، ذبیح‌الله. (1369). مختصری در معانی و بیان. چ 16. تهران: انتشارات ققنوس.
کاکه‌رش، فرهاد. (1387). «شگرد سعدی در استثنای بدیعی به پیروی از سبک قرآن کریم». مجموعه‌مقالات همایش بدیع. دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد. صص269ـ279.
ـــــــــــــــــــ . (1394).«کلام هنری غزلیات حافظ در شیوه‌های ایجاد حصر (سخنرانی)». همایشبین‌المللیجستارهایادبی،زبانوارتباطاتفرهنگی. دانشگاه پیام نور بوشهر و سفیران مبین.