Freudian Reading of the “Cold Sooran” Novel

Document Type : Research Paper

Authors

1 Postdoctoral Researcher in Epic Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran

2 Associate Professor of Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran;

3 PhD Student in Persian Language and Literature; Epic Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran;

Abstract

The “Cold sooran” novel was writen to show not only holy war but also war between groops in Kurdistan and the resulted mental and emotional pressure. It can be analyzed from Froid’s psychoanalysis theory. Fear, anxiety and defensive mechanism are the most emportant factors that come to patient when he or she is anxious. Whereas war brings anxiety and fears for people who are involved, thes factor also are displayed in works related to war. The aim of thin stady is ti analyze fear anxiety and defensive mechanism of Froid’s theory in the “Cold sooran”. The present study uses a descriptive and analytical method. The result shows that characters in the novel use defenses mechanism in order to lessen the mental pressure and scape frome real situation they also show some behaverial signs in causd – anxiety situation.

Keywords


یکی از وقایعی که سبب ایجاد شدیدترین نوع ترس و اضطراب می‌شود، جنگ است که بر تمام بخش‌های جامعه تأثیر می‌گذارد و همة اقشار را خواسته یا ناخواسته درگیر می‌کند. جنگ پدیده‌ای اجتماعی است و هرچند نامطلوب و غیرانسانی باشد، اما به‌عنوان واقعیتی تلخ در طول تاریخ بشر پذیرفته‌شده‌است. در واقع، «جنگ ادامة سیاست و عملی خشونت‌آمیز است که هدفش وادار کردن حریف به اجرای خواسته‌های طرف دیگر است. بنابراین، مفهوم جنگ در عمل، رودررویی سازمان‌یافتة دو یا چند دولت بر سَرِ اهداف از‌پیش‌تعیین‌شده ‌است» (تندروصالح، 1382: 16).

شاعران و نویسندگان به‌ عنوان بخشی لاینفک از جامعة انسانی، از دیرباز در آثار خود به موضوع جنگ و دفاع از مرز و بوم پرداخته‌اند؛ چراکه «دفاع در برابر ناملایمات زندگی، امری فطری و غریزی برای انسان است و جزء ارزش‌های حقیقی و اصیل انسانی محسوب می‌شود» (سنگری، 1389: 52). با شروع جنگ تحمیلی، نویسندگان به ثبت رویدادهای جنگ پرداختند. آنان با توجه به شرایط ویژه‌ای که جنگ ایجاد می‌کند، به ظرفیت‌های بیشتری برای پرداختن به مفاهیم روانکاوانه در آثار خود توجه کردند (ر.ک؛ پارسی‌نژاد، 1384: ۱۹).

زیگموند فروید در نظریة شخصیتی خود، بحث ترس، اضطراب و مکانیسم‌های دفاعی را که پیوند محکمی با ناکامی دارد، مطرح کرد (ر.ک؛ شولتز، 1391: 65). در واقع، فرد پس از وقوع حادثه، ابتدا دچار ترس می‌شود و آنگاه اضطرابی ناشی از وجود منبع خطر در وی ایجاد می‌شود. انسان‌ها برای رهایی از تعارضات روحی و روانی، دست به واکنش می‌زنند که در بیشتر مواقع، پاسخ و واکنش افراد ناکام، پرخاشگری، سرکوب خاطرات و... است.

در هر سرزمینی، جنگ یکی از ناگوارترین حوادثی است که تأثیرهای عمیق و اغلب طولانی‌مدّت بر بخش‌های مختلف جامعه می‌گذارد. این تأثیرها عمیق‌تر و ماندگارتر خواهد بود، اگر جنگی نابرابر اتفاق بیفتد و مردم کشور را سال‌ها درگیر جنگی خصمانه و تحمیلی کند. چنین واقعه‌ای قطعاً قبل از آنکه ساختارهای جامعه را درهم بریزد، روح و روان مردم را دگرگون می‌کند. اشاره به جنگ تحمیلی و بازتاب نبرد با حزبی‌های کومله و دمکرات در مناطق سرد کوهستان کردستان در رمان سوران سرد، ضمن اینکه گوشه‌ای از رشادت، فداکاری، همدلی و همراهی سربازان ایرانی را در دفاع از سرزمین خود نشان می‌دهد، ویرانی‌ها و صدمات روحی و روانی آنان را به نمایش می‌گذارد. بنابراین، بررسی روان‌شناسانة آثار جنگ و دفاع مقدس ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است، چون از این طریق خواننده با تأثیرات پایدار روانی ناشی از جنگ که ‌انکارناشدنی هستند، آشنا می‌شود.

از آنجا که رمان سوران سرد به بازتاب روحیات و درونی‌های سربازان در پایگاه مرزی می‌پردازد، بازتاب‌دهندة جلوه‌های ترس و اضطراب اشخاص در مواجهه با سختی کوهستان و نیروهای حزبی است و به همین دلیل، از منظر نقد روان‌شناسی و بهره‌گیری اشخاص از مکانیسم‌های دفاعی مختلف برای آرام ساختنِ خود درخور نقد و بررسی است. این پژوهش به شکل بنیادی بر پایة مطالعات کتابخانه‌ای و به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام ‌شده‌است.

با توجه به بررسی‌های انجام‌شده، تاکنون پژوهشی روانکاوانه دربارة رمان سوران سرد انجام نگرفته‌است و نوآوری این پژوهش در آن است تا بر اساس دیدگاه فروید، جلوه‌های ترس، اضطراب و مکانیسم‌های دفاعی روان‌شناختی را در سیر تحول درونی و فشارهای روحی ـ روانی اشخاص رمان سوران سرد بررسی نماید و نشان دهد که می‌توان رمان سوران سرد را بر اساس نقد روانکاوی تحلیل و بررسی کرد.

1. بحث و بررسی

زندگی بشر همواره توأم با مقاومت و مبارزه در برابر ناملایمات و ناسازگاری‌های اطراف او، اعمّ از خشم طبیعت، حیوانات وحشی و اقوام دیگر برای بقا بوده‌است، اما هرچه آگاهی‌ها و دانسته‌های بشر بیشتر شده، مبارزة او نیز هدفمندتر شده‌است؛ گویی مبارزه، جزئی لاینفک از زندگی بشر در برابر ناملایمات زندگی است.

روانکاوی در نقد ادبی، نخست به‌ منظور شناخت روانی نویسنده به‌کار می‌رفت و این کار را خودِ فروید آغاز کرد. در واقع، متن یک اثر ادبی حکم یک رؤیا را دارد و منتقد روانکاو همان شیوه‌ای را که برای رمزگشایی از رؤیا به‌کار می‌برد، عیناً برای فهم نابسامانی روان نویسنده کاربردی می‌داند (ر.ک؛ پاینده، 1385: 206). فروید معتقد است بیمار باید ناخودآگاه خود را به ‌گونه‌ای با رفتار و در واقع، با گفتار بروز دهد، اما تنها داشته‌های متن ادبی، کلام و گفتار است که درون روان ناخودآگاه را تفسیر می‌کند (Freud,1953: 150). در این روش نقد، تأثیر ضمیر ناخودآگاه در آفرینش اثر ادبی و چگونگی بیان آن در ادبیات (کلمات و سخنان) و ذهن اشخاص و توصیف موقعیت‌های مؤثر در اثر (متن) بررسی می‌شود. با این اوصاف، شخصیت‌های موجود در رمان، قابلیت‌های بیشتری برای نقد و تحلیل روانکاوانه دارند و می‌توان با استفاده از مفاهیم روانکاوانه، از نمادها، تصاویر و نقش‌مایه‌های موجود در آثار ادبی تحلیلی روانکاوانه ارائه داد.

بهترین آثار ادبیات جنگ در جهان، معمولاً آثاری هستند که صرفاً به مضمون جنگ نپرداخته‌اند، بلکه در کنار جنگ، وجوه دیگر زندگی را با مضامین و نگاه‌های فلسفی، روان‌شناختی یا حتّی عاشقانه به تصویر کشیده‌اند. در برخی از این آثار، حتی جنگ نقش پس‌زمینه را ایفا می‌کند. به ‌هر حال استفاده از مضامین دیگر در داستان‌های مربوط به جنگ، بر جذابیت اثر و گسترة مخاطبان می‌افزاید. در ادبیات پایداری کشورمان می‌توان رمان سوران سرد، زمین سوخته، پُل معلق و... را نام برد که در آن‌ها، «نویسندگان سعی کرده‌اند تا واقعیات جنگ را به نمایش بگذارند و آثار خود را از حالت کلیشه‌ای و شعارپردازی دور کنند و با مضامین فلسفی، عاشقانه، روانکاوانه و... درهم آمیزند» (حنیف، 1388: 75).

2. ترس، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه به تأثیرپذیری از جنگ

یکی از مباحثی که فروید در نظریة شخصیتی‌ خود مطرح کرد، بحث ترس و اضطراب و راه‌های مقابله با آن، یعنی مکانیسم‌های دفاعی است که با ناکامی پیوند دارد (ر.ک؛ شولتز، 1391: 60). در حقیقت، می‌توان گفت:

«ترس‌های اشخاص در جوامع و ممالک گوناگون و با توجه به وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، بهداشت و آداب ‌و رسوم حاکم بر آن‌ها و یا حتّی شرایط آب و هوایی، متفاوت است. زمانی با توجه به شرایط موجود و درگیری و جنگ بین کشورها، ترس از مرگ و نقص عضو زیاد شد. اما برخی از ترس‌ها در همه‌ جا مشترک هستند و شاید تنها عاملی که سبب کاهش و یا افزایش میزان آن شود، شرایط خانوادگی و خلق‌ و خوی فرد باشد، همچون ترس از ارتفاع، تاریکی و...» (همان: 60).

اضطراب حالت ناخوشایندی است که سبب ایجاد تنش و ناراحتی در وجود فرد می‌شود و ترسی را ازآنچه در حال وقوع است، در وی ایجاد می‌کند (ر.ک؛ شاملو، 1388: 39). بنابراین، «بیماری مخربی است که نه‌تنها صاحب خود، بلکه عمل فرد را نیز تخریب می‌کند. اضطراب بر اساس یک ترس درونی به وجود می‌آید که گاهی بسیار شدید است» (گنجی، 1385: 99). همچنین، عکس‌العملی نسبت به دگرگونی‌های پیش‌آمده و حاصل تضادهاست و حالتی درونی شامل واکنش‌های هیجانی، شناختی، جسمانی و رفتاری می‌شود. عامل ایجادکنندة اضطراب نیز می‌تواند واقعی، ساختة ذهن و تخیلات فرد باشد (ر.ک؛ رایکمن، 1387: 11).

هر یک از حالات و احساساتی مانند نگرانی، وحشت‌زدگی، عصبی بودن، ترسیدن و... در فرد نشان‌دهندة ترس و اضطراب است و قطعاً علائم، نشانه‌ها و راه‌های مقابلة مشابهی نیز خواهد داشت. بنابراین، ترس است که منجر به بروز اضطراب می‌شود و تا آنجا که اگر منبع ترس هم از بین برود، اضطراب ناشی و زادة آن باقی می‌ماند. اما «صفت بارز و ویژة جنگ این است که تمام ارزش‌ها، روحیه‌ها و رفتارهای روانی فرد به‌ گونه‌ای شدید متحول می‌شوند» (فرامرزپور، 1374: 172). اختلالات هیجانی و روانی جنگ در ابتدا به ‌عنوان نوستالژی، غم دوری از خانواده و غم غربت به‌حساب می‌آمدند و به نظر می‌رسید که با بازگشت به خانه و پایان جنگ برطرف شوند، اما نه‌تنها مشکلات رزمندگان برطرف نشد، بلکه حتّی افرادی که مقاومت بیشتری نسبت به حوادث جنگ داشتند نیز به گروه مبتلایان به اختلالات روانی پس از جنگ پیوستند.

ازآنجاکه در ایران رزمندگان از حمایت‌های مردمی برخوردار بودند و ضمن اینکه اعتقادات آن‌ها نسبت به جنگ و مرگ با سربازان جنگ‌های دیگر متفاوت بود، به همین دلیل میزان اختلالات اضطرابی در میان رزمندگان ایرانی به‌ مراتب کمتر از رزمندگان کشورهای دیگر است؛ زیرا بیشتر رزمندگان «جنگ را جهاد در راه خدا، خدمت به خلق و سبب نزدیکی به خدا و مرگ در این راه را شهادت و نهایت سعادتمندی و رستگاری می‌دانند» (ازغندی، 1386: 22). به همین دلیل، آنان کمتر به اختلالاتی مانند ترس از مرگ، اختلالات تفکر، مشکلات گوارشی، عصبانیت و تندخویی و... دچار می‌شوند و چنانچه اختلالی ناشی از جنگ وجود داشته باشد، ناشی از موج انفجار (موج‌گرفتگی) است. همچنین، خانواده‌های این رزمندگان نیز جنگ را امتحان الهی می‌دانند و به همین دلیل، جنگ و تبعات آن را راحت‌تر می‌پذیرند و تحمل می‌کنند. ترس در آثار جنگ و دفاع مقدس به شکل مستقیم و غیرمستقیم ارائه می‌شود. در روش مستقیم، شخصیت‌ها ترس را به زبان می‌آورند و در روش غیرمستقیم، به شکل فرار از موقعیت، استفاده از مکانیسم‌های دفاعی همچون دلیل‌تراشی، جابجایی، واپس‌زنی، توسل به منابع حمایتی مانند دعا و نیایش‌های شبانه، هذیان‌گویی، گرایش به مواد مخدر، انواع بیماری‌های مختلف جسمی و هیجانی و... نشان داده می‌شود (ر.ک؛ شولتز، 1391: 87). در این آثار، شخصیت‌ها بیشترین سهم را در ارائة عوارض روانی جنگ دارند و نویسندگان با خلق شخصیت‌هایی منزوی و افسرده که تحمل تغییرات جامعه را در طول جنگ ندارند و شهر و وطن خود را ترک می‌کنند، تأثیرات مخرب جنگ را ارائه می‌دهند.

2ـ1. تحلیل و بررسی علائم اختلال ترس و اضطراب در رمان سوران سرد

اولین بخش از وجود آدمی که زودتر و بیشتر از سایر اجزاء از پدیده‌ها و حوادث پیرامون تأثیر می‌پذیرد، بُعد روحی ـ روانی انسان است که نتایج این تأثیرپذیری، خواسته یا ناخواسته، مدت‌زمانی طولانی فرد را درگیر می‌کند. مرگ و نابودی، بی‌صبری، خشم و عصبانیت، زندگی با احساس گناه، عدم بروز احساسات از نشانه‌های عمومی و کلی اختلالات اضطرابی ناشی از جنگ به شمار می‌روند. این‌ گونه اختلالات تأثیراتی را در ابعاد جسمانی، هیجانی و رفتاری می‌گذارد. در ادامه، به بررسی و تحلیل اختلالات اضطرابی ناشی از جنگ در ابعاد جسمانی، هیجانی و رفتاری در رمان سوران سرد پرداخته می‌شود.

2ـ1ـ1. علائم جسمانی

اختلال اضطرابی زمینة ابتلا به بیماری‌های بسیاری را فراهم می‌کند که در بُعد «جسمانی» بروز می‌کند و «انواع بیماری‌های گوارشی از جمله: درد معده، سُست شدن زانوها، گرفتگی عضلات گردن، شانه‌ها و درد پشت گردن از نشانه‌های اختلال اضطرابی است. ترس و اضطراب شدید که منجر به بروز اختلالات می‌شود، در اولین حملات اضطرابی به شکل نَفَس‌نَفَس زدن و سطحی نَفَس کشیدن بروز پیدا می‌کند» (همان: 62). همچنین، تپش سریع قلب، افزایش فشار خون، تعریق زیاد از دیگر علائم اختلال اضطرابی است که پس از انفجار بمب و موشک ظهور می‌کنند.

یکی از آثاری که بیشترین بسامد علائم جسمانی اختلالات را دارد، رمان سوران سرد است. در این رمان که مربوط به بمباران شهرهای ارومیه در زمان جنگ و نبرد با حزبی‌هاست، شخصیت‌ها پس از هر انفجار و دیدن کشته‌های آن دچار حملات شدید هراسی می‌شوند. این علائم جسمانی با ارائة تصویری از جنگ و توصیف حالات جسمانی و ظاهری سربازان پایگاه سوران در هنگام درگیری شدید با حزبی‌ها نمود یافته‌است: «دارم می‌لرزم. دستام رو نیگاه کن. نمی‌تونم جلوی لرزیدنشون رو بگیرم. چشم‌هایش آن برق همیشگی را نداشت. رنگ صورتش سفید شده بود...» (افهمی، 1390: 165). یا در شب درگیری نیز می‌توان در رفتار «محمدرضا» مشاهده کرد: «من اونجا بودم؛ تو صف، آخرین نفر. تموم بدنم می‌لرزید. دهنم خشک شده بود. چشام رو بستم که نبینم. یکی با مشت زد تو صورتم. گفت خوب نیگا کن که باید گزارش بدی» (همان: 280).

همچنین، نویسنده ترس و اضطراب شخصیت سینا را به ‌صورت انقباض عضلات، تنگی نَفَس، حالت ضعف و لرزش بدن نشان داده‌است: «عضلاتش منقبض‌شده بود و لب‌هایش می‌لرزید... به جسم لرزانش که همچون کالبد بی‌روحی میان باد سرد... بی‌اختیار می‌لرزید. چشمانش باز بود. شقیقه‌هایش می‌زد» (همان: 176). توصیف حالت «ماهرخ» در هنگام بمباران (ر.ک؛ همان: 231)، توصیف «علی‌زاده» پس از کشته شدن «احمد» (ر.ک؛ همان: 247)، توصیف «سهراب» بعد از بردن جنازة «جیران» به لب مرز (ر.ک؛ همان: 360 و 366)، توصیف «محرم‌علی» در هنگام پرت شدن از صخره (ر.ک؛ همان: 198) و توصیف حالات پیرمرد و کدخدا در مقابل «طاها» (ر.ک؛ همان: 216) از دیگر نمونه‌های بارز علائم جسمانی ناشی از ترس و اضطراب است. همچنین، ترس علاوه بر شیوة غیرمستقیم به ‌صورت مستقیم و با کلام شخصیت بیان ‌شده‌است: «راستش رو بخوای، من از تو بیشتر می‌ترسم» (همان: 475)، یا: «منم می‌ترسم طاها. ترس چیز بدیه، خیلی بد!» (همان: 349).

2ـ1ـ2. علائم رفتاری

در بُعد رفتاری، مبتلایان به اختلال اضطرابی که دچار غمگینی و افسردگی هستند، از تفریحات خود می‌کاهند و هر آنچه را که باعث تغییر روحیة‌ آنان می‌شود، از خود دور می‌کنند. همچنین، دچار کاهش و یا افزایش محسوس اشتها می‌شوند. در خواب و استراحت نیز چنین است: «اختلال خواب به ‌صورت کاهش کلّ خواب مفید، دیر به خواب رفتن، بیدارخوابی‌های وسط شب یا بیداری صبح زود شایع است» (عطاری و باقریان، 1370: 54). در رمان سوران سرد، برخی از شخصیت‌ها پس از آزادی از اسارت در زندان «دولتو»، دچار غمگینی و افسردگی می‌شوند. «مصیب» پس از آزادی به منطقة آرام نمی‌رود و در پایگاه سوران می‌ماند: «مصیب همیشه تو خودش بود. نیگاش کن! به‌ ظاهر افسرده‌ش هیچ توجه نکردی. صورتش داد می‌زنه که اسیر حزبی‌ها بوده. تموم اسرای دولتو تا مدت‌ها دچار افسردگی حاد می‌شن» (افهمی، 1390: 457).

علاوه بر انعکاس تأثیر جنگ و ترس و نیز اضطراب ناشی از آن در افسردگی از اثرات جنگ در ایجاد مشکلاتی مانند لکنت یا بند آمدن زبان، گریه و خندة ناگهانی، بی‌اشتهایی افراد جنگ‌زده و غمگین بودن نمی‌توان غافل شد. در نمونة زیر، وحشت‌زدگی و بند آمدن زبان فرشید بعد از کشته شدن جیران مورد توجه قرارگرفته‌است: «نگاهش کن! حرف نمی‌زنه، غذا نمی‌خوره، یه وقت می‌خنده، یه وقت گریه می‌کنه. مثل یک مجسمه یک گوشه می‌شینه و به یک جا خیره می‌مانه» (همان: 348).

2ـ1ـ3. علائم هیجانی

در بُعدهیجانی، علاوه بر استرس و اضطراب زیاد که منجر به کاهش فعالیت‌های فرد می‌شود، «در اختلالات اضطرابی خُلق افسرده و غم‌زده، خشم و زودرنجی، کلافگی و خستگی مفرط جزء ویژگی‌های بارز این نوع از اختلالات است» (شولتز، 1391: 64). علاوه بر این، دمدمی‌مزاج بودن این افراد نیز سبب خنده یا گریة ناگهانی و بی‌دلیل آن‌ها می‌شود، تا آنجا که ممکن است پس از گذشت مدتی و با پیشرفت اختلال اضطرابی به افسردگی دوقطبی مبتلا شوند.

در رمان سوران سرد، علاوه بر توجه به علائم جسمانی و رفتاری اختلال هراس پس از سانحه، به علائم هیجانی و به شکل کلافگی و سردرگمی سربازان در پایگاه، مردم در روستا و شهر نیز پرداخته‌ شده‌است. در این رمان، پس از بمباران شهر، مردم به خیابان‌های شهر می‌آیند و با سردرگمی و بی‌هدفی مشهودی در خیابان‌ها رفت‌وآمد می‌کنند و آنگاه به سمت پناهگاه می‌روند:

«آژیر قرمز به صدا درآمده بود و قبضه‌های پدافند هوایی با صدای مهیبشان شهر را از سکوت شکننده‌ای که عارض شده بود، بیرون آورده بود. صدای فریادها درهم می‌شد... و جیغ‌کشان و هراسان به سمت پله‌های زیرزمینی آن ‌سوی خیابان هجوم بردند» (افهمی، 1390: 229).

همچنین، پس از حملة میگ‌های عراقی به شهر ارومیه، مردم به کوه‌ها پناه می‌برند و با سردرگمی و بی‌هدفی مشهودی در آنجا زندگی می‌کنند: «میگای عراقی همة شهر را بمباران می‌کنن. کسی تو اورمیه نمانده. همة مردم کوچ کردن رفتن تو کوه‌ها» (همان: 511).

به‌علاوه، هنگام از دست دادن عزیزان، هنگامی‌که حزبی‌ها در خانة روستایی‌ها پنهان می‌شوند و تیراندازی شروع می‌شود، پیرمردی که توان تحمل و پذیرش چنین اتفاقی را ندارد، دچار سرگردانی و پریشانی می‌شود: «پیرمرد، ضجهّ‌زنان سه‌ چهار قدم که به طرف حیاط گل‌آلود برداشت، به زانو شد و نعش بی‌جان دختر از روی دست‌هایش به زمین غلتید. صدای شیون و زاری در باد و باران گم شده بود» (همان: 317). آشفتگی در هنگام از دست دادن عزیزان، نمونه‌های بسیاری در این رمان دارد که می‌توان در رفتار زن مسنّی که دخترش را از دست می‌دهد (ر.ک؛ همان: 310) و دیگر زنان کُرد در کنار جنازه‌های عزیزانشان (ر.ک؛ همان: 321)، عکس‌العمل کدخدا و مژیک هنگام مرگ جیران (ر.ک؛ همان: 335)، رفتار پدر «جیران» پس از کشته شدن دخترش (ر.ک؛ همان: 343) و نیز هنگام روبه‌رو شدن با جنازة «سالار» (ر.ک؛ همانک 371) و... مشاهده کرد.

2ـ2. راه‌های مقابله با اختلالات اضطرابی در رمان سوران سرد

جنگ از جمله حوادثی است که با خود انواع مشکلات و خطرات شدید و خفیف را به همراه می‌آورد و ضرورت دفاع و مقابله را ایجاب می‌کند. ترک شهر، پناه گرفتن، سنگرسازی و جنگیدن با دشمن، از جمله راه‌های دفاعی و مقابله‌ای با جنگ و متوجه عوارض محسوس جنگ است. اما جنگ ایجادکنندة اختلالات و بیماری‌های روانی زیادی است که دفاع در برابر آن‌ها منوط به ظهور نشانه‌های آن‌هاست و از‌این‌رو، قابل پیش‌بینی و شناسایی نیستند. عوارض روانی جنگ منجر به عکس‌العمل‌هایی از جانب مبتلایان به اختلالات روانی جنگ می‌شود که گاهی نه‌تنها مشکلات آنان را برطرف نمی‌کند، بلکه بیماری آنان را تشدید می‌کند و مشکلات جدیدی را به وجود می‌آورد. در واقع، «راه‌های مقابله و مکانیسم دفاعی با ترس و اضطراب به مقابلة هیجان‌مدار و اجتنابی تقسیم می‌شوند و در هر روش، فرد مبتلا می‌تواند سازگارانه و یا ناسازگارانه با اختلال برخورد کند» (شولتز، 1391: 65).

مکانیسم‌های دفاعی بیشتر به صورت ناخودآگاه اعمال می‌شوند و معمولاً با تحریف، انکار و تبدیل واقعیت توأم هستند و موجب خودفریبی می‌گردند و دارای کارکردهای مثبتی همچون محافظت از خود و ذهن خودآگاه، کاهش اضطراب، درد، خشم، اندوه، سرخوردگی و استرس هستند و تا حد زیادی می‌توانند در سازگاری و تطابق بهتر با شرایط و محیط پیرامون و کنار آمدن با واقعیت به شخص روان‌رنجور کمک کنند (Cramer,1991: 10). همچنین، به دلیل اهمیت ویژه‌ای که در مفهوم‌پردازی اختلال‌های روانی و درمان آن‌ها از روان‌پریشی دارند، مورد توجه بالینی و پژوهشی خاصی قرارگرفته‌اند. در تحقیقات مشخص‌ شده‌ که سلامت جسمی و روانی افراد به ‌طور معناداری با مکانیسم‌های دفاعی آن‌ها در ارتباط است (Bond, 2004: 71). وقتی انسان نمی‌تواند تعارض‌های روانی خود را به ‌طور مستقیم رفع کند، در واقع، کلّ وجود او در معرض خطر قرار می‌گیرد. برای رفع این خطر، انسان به‌ طور ناآگاه به مکانیسم‌های دفاعی متوسل می‌شود تا به کمک آن‌ها بتواند موجودیت خود را حفظ کند (ر.ک؛ گنجی، 1387: 203). به ‌این ‌ترتیب، مکانیسم‌های دفاعی این ظرفیت را دارند که در سیر درمانی بیماران روان‌رنجور بررسی شوند (ر.ک؛ رایکمن، 1387: 12) و نظر به اینکه در رمان سوران سرد، اشخاص رمان مبتلا به روان‌رنجوری هستند و بعد از مرگ خانواده، دوستان، تباه شدن زندگی، ویرانی و خرابی شهر و... درگیر کشمکش‌های درونی می‌شوند، می‌توان چگونگی بهره‌گیری این اشخاص را از مکانیسم‌های دفاعی بررسی کرد.

2ـ2ـ1. مقابلة اجتنابی

به نظر فروید، در این روش، اشخاص با پاک کردن صورت ‌مسئله، فرار کردن، طفره رفتن، سکوت کردن، سرکوب کردن و دوری از منبع استرس تلاش می‌کنند خود را به آرامش برسانند (ر.ک؛ شولتز، 1391: 65). در رمان سوران سرد، اشخاص شاید در ظاهر موفق باشند، اما عامل استرس‌زا (عذاب وجدان، بی‌اعتنایی نسبت به وطن و دوستانشان، جاسوسی و وضع بد پایگاه‌ها در مناطق سرد کوهستان) همچنان پابرجاست و در ذهن و روان آن‌ها باقی‌مانده‌است و هرازچند گاهی خواسته یا ناخواسته یادآوری می‌شوند و آرامش آن‌ها را برهم می‌زنند. سهراب از جمله اشخاصی است که بعد از درگیری شدید با حزبی‌ها و کشته شدن جیران با کدخدا معامله می‌کند تا در صورت بردن جنازة جیران به لب مرز، کدخدا نام جاسوس پایگاه سوران را به او بگوید. وی که بعد از لو رفتن و به جرم همکاری با حزبی‌ها، از جنگ و موقعیت خطرزا ناشی از اضطراب واقعی دور بوده‌است، اما زندان و رهایی بعد از آن، ترس و وحشت بیشتری از جنگ برای او به بار می‌آورد و نیز برای رهایی از اضطراب اخلاقی، یعنی عذاب وجدان و نگرانی نسبت به تنبیه «خود» به ‌وسیلة «فراخود» (ر.ک؛ شاملو، 1388: 40) که سبب می‌شود تا احساس شرم و گناه کند، به روستای سوران برمی‌گردد تا ضمن رهایی از عذاب وجدان، مصیب را که به گمان او همان اسمال است، بکشد و از عذاب وجدان رهایی یابد:

«خوب دم‌ و دستگاهی به‌هم زدی... معلومه مزد خوش‌خدمیات رو تمام و کمال گرفتی... همه سهم دارن. من با اونا معامله کردم، تا پای اعدام رفتم، تو زندون پوسیدم! من که می‌دونم همة اون قتلا کار تو بود! همه‌شون رو تو کُشتی! تو جاسوس حزبیا بودی. کاری کردی که دله‌در سقوط کنه...» (افهمی، 1390: 18ـ20).

ترس از دست دادن و مرگ عزیزان، اولین و مهم‌ترین دلیلی است که منجر به مقابلة اجتنابی و ترک موقعیت از سوی شخصیت‌ها می‌شود. انسان‌ها زمانی که بقای خود را به علتی در خطر می‌بینند، عصبی می‌شوند و پاسخ اضطراب چه در سطح روانی و چه جسمی، مکانیسمی است برای هشدار دادن به فرد، برای احتمال مواجهه با خطر و تحریک انرژی، و باعث می‌شود تا منبع تهدید را از بین ببریم یا به‌سرعت از آن فرار کنیم. برخی از شخصیت‌های رمان سوران سرد معمولاً انسان‌هایی شکننده، تنها و منزوی توصیف می‌شوند، تحمل موقعیت جنگی را ندارند و ترجیح می‌دهند به ‌جای کمک به حل مشکل، جان سالم به در برند و موقعیت خطرآفرین را ترک کنند. «فریدون»، پدر «مژیک» یکی از این شخصیت‌هاست که بعد از سقوط پایگاه سوران از روستا فرار می‌کند و به شهر می‌رود: «فریدون خیلی وقت بود که از سوران بیزار شده بود. خسته شده بود. دلش می‌خواست از اینجا بره... بار کرد رفت شهر» (همان: 525). یا برخی از مردم ارومیه که شهر را خالی می‌کنند و به روستاها پناه می‌برند (ر.ک؛ همان: 266). فرار فریدون و مردم شهر ارومیه در حالی صورت می‌گیرد که آنان نمی‌توانند موقعیت اضطراب‌آور را از بین ببرند و ازاین‌رو، فرار را به ماندن ترجیح می‌دهند.

2ـ2ـ2. مقابلة هیجان‌مدار

منظور از مقابلة هیجان‌مدار، انتخاب و به‌کارگیری روش‌هایی برای کسب آرامش و دور شدن از عوارض اضطراب است. در استفاده از این روش، فرد به دنبال آرام ساختن خود و به دست آوردن شادی و نشاطی است که به دلیل استرس و اضطراب از‌ بین ‌رفته‌‌است. همچنین، فرد می‌تواند از منابع حمایتی مانند دعا و نیایش استفاده کند و نیز به فعالیت‌هایی مانند موسیقی، ورزش، کتاب‌خوانی و... روی بیاورد. یا با رفتارهایی مناسب، قدرت تحملش را در برابر حوادث اضطراب‌آور افزایش دهد، ضمن اینکه رفتارهای هیجان‌مدارانة فرد نوعی فرار از موقعیت نیز محسوب می‌شود و با دوری از عامل خطرزاست که فرد بر ترس و اضطراب خود غلبه می‌کند (ر.ک؛ شولتز، 1391: 66).

در رمان سوران سرد، به مقابلة هیجانی سازگارانه به شکل استفاده از منابع حمایتی دعا، توسل و توکل به خدا می‌توان اشاره کرد که به‌کارگیری آن از سوی اشخاص بسیار اندک است. در این نمونه، سینا برای کسب آرامش و دور کردن ترس و اضطراب در کوه چهارشنبه و در شب سرد و پرخطر از این شیوه کمک می‌گیرد: «رفتنِ اون بالا خطر داره... می‌ریم به امید خدا!» (افهمی، 1390: 48). نمونه‌های دیگر از رفتار سازگارانه در رمان سوران سرد عبارتند از: سرگرم کردن خود برای گذران وقت (ر.ک؛ همان: 274)، آواز خواندن (ر.ک؛ همان: 188 و 361)، رقصیدن (ر.ک؛ همان: 106)، مرور خاطرات خوش گذشته (ر.ک؛ همان: 271، 317، 325 و 344) و گریه کردن (ر.ک؛ همان: 279، 336، 387 و 468).

در رمان سوران سرد، می‌توان به روش‌های ناسازگارانه مانند: گرایش به سمت مواد مخدر و مصرف سیگار اشاره کرد که تنها به شکل ظاهری و سطحی اشخاص را از اضطراب دور می‌کند. در واقع، در این روش عامل استرس‌زا برای مدتی کوتاه از بین می‌رود، اما با هر واقعة کوچک و جزئی دوباره در فرد ظاهر می‌شود. در این رمان، اشخاص در موقعیت‌هایی که دچار حملات اضطرابی (حتّی از نوع خفیف) شده‌اند، با سیگار احساس آرامش می‌کنند و برای ساعاتی از جنگ، ترس و اضطراب آن فاصله می‌گیرند. گرایش به مصرف سیگار را می‌توان در رفتار طاها به هنگام کشته شدن احمد مشاهده کرد: «طاها نزدیک جنازة احمد روی زمین نشسته بود و سیگار می‌کشید» (همان: 250). یا هنگامی‌که سهراب در زاغه تنهاست، سخت غمگین می‌شود و «روی سکو جلوی در نشست و سیگارش را روشن کرد» (همان: 262). این نکته را باید ذکر کرد که در روش ناسازگارانه اشخاص در رمان سوران سرد، استفاده از سیگار بیشتر برای کاهش اضطراب ناشی از حادثه است. دیگر اشخاص رمان، مثل اسمال، محمدرضا، حسین، طاها و کدخدا هستند که در موقعیت‌های اضطراب‌آور با سیگار کشیدن خود را آرام می‌کنند.

استفاده از هر دو روش در رفتار اسمال پس از لو رفتن محمدرضا به‌عنوان جاسوس حزبی‌ها دیده می‌شود. اسمال را که هنگام بازجویی از محمدرضا از زاغه بیرون می‌کنند، ضمن سرگرم کردن خود و تراشیدن ریش و مرتب کردن لباسش، به سیگار کشیدن هم مشغول می‌شود (ر.ک؛ همان: 274).

2ـ2ـ3. مکانیسم دفاعی سرکوب یا واپس‌زنی (Repression)

فروید ذهن را به سطح اصلی تقسیم‌بندی کرد: «خودآگاه، نیمه‌خودآگاه و ناخودآگاه. ناخودآگاه شامل همة غریزه‌ها و میل‌هایی است که واپس‌ زده شده‌است و در حوزة آگاهی نیست. نیروهای خودآگاه بیشتر اعمال و احساسات فرد را برانگیخته می‌کند» (جونز و دالبی‌یز، 1350: 181). سرکوب یکی از ابتدایی‌ترین و رایج‌ترین مکانیسم‌های دفاعی است که بیمار در مواقع اضطراب‌انگیز به آن متوسل می‌شود (ر.ک؛ جونز و دالبی‌یز، 1350: 181). این مفهوم برای نظریة شخصیت فروید اهمیت زیادی داشته، در تمام رفتارهای روان‌رنجور دخالت دارد. فروید معتقد است که «واپس‌زنی ستونی است که عمارت روانکاوی بر آن بنا شده‌است» (Freud, 1938a: 939). این مکانیسم با برگشت‌ناپذیر کردن واقعیات، افکار، امیال و خاطرات ناخودآگاه را به وجود می‌آورد (ر.ک؛ گرین و لبیهان، 1383: 223). این فرایند با فشاری آگاهانه صورت می‌گیرد و فروید از طریق مطالعة کوشش بیماران برای مخفی کردن حالت‌های درونی خود، از قبیل سکوت کردن، طفره رفتن و عوض کردن مطالب ـ که در واقع، راهی برای پنهان کردن اضطراب آن‌ها بود ـ پی به مکانیسم واپس‌زنی برد (ر.ک؛ لاندین، 1378: 272). در جریان روان‌درمانی، وی متوجه شده بود که بعضی رویدادهای گذشتة بیمار برای او اضطراب‌انگیز است و بیمار سعی می‌کند تا در حد امکان آن‌ها را به خاطر نیاورد.

در رمان سوران سرد، بهره‌گیری از مکانیسم سرکوب یا واپس‌زنی را می‌توان بعد از نبرد با حزبی‌ها به ‌وسیله «سینا» مشاهده کرد. در چنین موقعیتی، این مکانیسم آگاهانه به وسیلة سینا به‌کار گرفته می‌شود. سینا بعد از مرگ سربازان در حملة «پسوک» سکوت می‌کند، حتّی راوی سعی کرده تمام فضا را به‌گونه‌ای توصیف کند که سکوت را القا می‌نماید: «سینا ساکت بود. از پسوک که برگشته بودند، ساکت شده بود. کمتر بیرون می‌رفت و بیشتر توی زاغه می‌ماند. به پلیت‌های آهنی دیوار زاغه تکیه می‌داد و بی‌آنکه حرفی بزند، مدت‌ها به یک گوشه خیره می‌ماند» (افهمی، 1390: 368). تکرار واژة «ساکت» و «سکوت» بارها در این بخش از رمان بیان‌شده‌است که این می‌تواند نمایانگر بهره‌گیری از مکانیسم سرکوب به‌ وسیلة سینا باشد. همچنین، زمانی که مصیب را به‌ عنوان جاسوس پایین می‌برند، حزبی‌ها حمله می‌کنند و همة سربازان را می‌کشند. سینا تلاش می‌کند تا آنان را نجات دهد، اما نمی‌تواند و وقتی به پایگاه برمی‌گردد، طاها هرچه سعی می‌کند تا حادثه را از زبان سینا بشنود، سینا سکوت می‌کند: «سینا همچنان روبه‌رویش ایستاده بود و بی‌آنکه حرفی بزند، تکانی بخورد یا حتّی پلک بزند. طاها بی‌توجه به او و سکوتش حرف می‌زد» (همان: 402).

بر این اساس، علت روان‌رنجوری سینا، سرکوب افکار ناخوشایند و کشاکش در گرایش‌های ذهنی متضاد وی است. چنانچه ملاحظه می‌شود، سینا آگاهانه سعی در فرار از خاطرات ناخوشایند شهادت دوستانش را دارد که امری لذت‌بخش نیست. از سوی دیگر، سعی دارد تا با توسل به اصل واقعیت با این امر ناخوشایند و آزاردهنده کنار بیایند. بدین ‌گونه طاها برای آرام کردن سینا و تغییر فضای سنگین زاغه، ماجرای عشق خود را به مژیک پیش می‌کشد و به او می‌گوید: «بچه‌ها می‌گفتن تو هم تو نَخِشی. می‌گفتن به هوای اونه که هر روز پیاده می‌ری چشمه. اما من باور نمی‌کنم. اینا همش چرت و پرته...» (همان: 403). سینا نمی‌خواهد دربارة شهادت دوستانش حرف بزند، شاید تصمیم دارد این‌ گونه حادثة مرگشان را به فراموشی بسپارد. به همین سبب، زمانی که طاها حرف می‌زند، خود را به روشن کردن اجاق خاموش سرگرم می‌کند. اما هرچه بیشتر تلاش می‌کند تا با سکوت این حادثة تلخ را از یاد ببرد، فکر سرکوب‌شده با تمام نیرو سعی می‌کند خود را ابراز کند. بنابراین، به‌ صورت پریشان‌گویی در صحبت‌های سینا بروز پیدا می‌کند: «سینا پرسید: تو سردت نیست؟! طاها جا خورد. سینا به اجاق خاموش نزدیک شد. نگاه بی‌رمقش روی خاکستر گرم ثابت ماند. داشت با خود زمزمه می‌کرد: دانه‌های تسبیح پاره شدن، اینجا باید دنبالشان بگردی.. صدایش می‌لرزید...» (همان: 403).

شخصیت دیگری که از این مکانیسم استفاده می‌کند، «سرگروهبان زمانی» است. وی آگاهانه گذشتة تلخ را به یاد نمی‌آورد، حتّی زمانی که صابر از گذشته‌اش حرف می‌زند، ولی سکوت می‌کند: «به سربازات گفتی که اون شب چه اتفاقی افتاد؟! بهشون گفتی که اون شب چی بهت گذشت؟! زمانی سرش را روی دفتر روزانه خم کرد و جوابی نداد... صابر همچنان داشت گذشته را به یاد کسی می‌آورد که انگار دل خوشی از این یادآوری آن نداشت» (همان: 259ـ260).

«فریدون»، پسر کدخدا نیز زمانی که خانة خودشان را در روستای سوران ترک می‌کند و به شهر می‌رود، از مکانیسم واپس‌زنی بهره می‌گیرد. در حقیقت، روستا خاطرات ناخوشایند را برای وی تداعی می‌کند؛ خاطرة مرگ «جیران» و جنون «فرشید» بعد از مرگ جیران، فحاشی زمانی به او و خانواده‌اش و هجوم حزبی‌ها را به یاد وی می‌آورد. در این میان، «خود» هرچه سعی دارد تا از یادآوری خاطرات که امری ناخوشایند و غیرلذت‌بخش است، طفره رود، موفق نمی‌شود. بنابراین، این امر سرکوب‌شده ‌است که با فشار هرچه بیشتر سعی در ابراز خود دارد. بدین ترتیب، وی سعی دارد تا با رفتن از آن روستا تمام افکار و خاطرات تلخ را از یاد ببرد: «فریدون خیلی وقت بود که از سوران بیزار شده بود. خسته شده بود. دلش می‌خواست از اینجا بره... بار کرد رفت شهر» (همان: 525).

«اسمال» از دیگر اشخاصی است که از این مکانیسم بهره می‌گیرد. وی که جاسوس پایگاه و بلد حزبی‌هاست، در موقعیت‌های اضطراب‌آور و هنگام بازجویی از محمدرضا و مصیب سکوت می‌کند و از گذشته (تا قبل از زندانی شدن در غار) هیچ حرفی نمی‌زند. اسمال بعد از مرگ «کریم‌خانی»، «احمد» و «محرم‌علی» سکوت می‌کند و حتّی زمانی که «خانلری» از او بازجویی می‌کند، سکوت می‌کند و تمام فضا به ‌گونه‌ای توصیف ‌شده‌است که سکوت را القا می‌نماید: «اسمال ساکت بود. خانلری از حرف زدن بازایستاد. شاید به انتظار حرفی از طرف اسمال. اسمال، اما ساکت و سرد به گام برداشتن در برف ادامه داد. سر تکان می‌داد و چیزی نمی‌گفت» (همان: 456). اما در غار است که فکر سرکوب‌شده با تمام نیرو خود را ابراز می‌کند و اسمال پرده از راز برمی‌دارد و ماجرای آشنایی با «نجیبه» و آنگاه رابطة خود با حزبی‌ها را بدون اینکه مصیب از او بخواهد، تعریف می‌کند. رفتار محمدرضا بعد از زندانی‌شدن در زاغة فرماندهی پایگاه سوران (ر.ک؛ همان: 264) همانند رفتار اسمال است و هرچند با سکوت تلاش می‌کند تا گذشته را فراموش کند، اما فکر سرکوب‌شدة خود را ابراز می‌کند.

شخصیت «مصیب» با انتخاب انزوا و گوشه‌گیری و نیز زندگی در روستای متروک و دورافتادة سوران و دور از دیگران، سعی در فراموش کردن خاطرات گذشته دارد و از مکانیسم واپس‌زنی بهره می‌جوید. بی‌اهمیتی خاطرات تلخ گذشته در نزد این شخص و حضور سهراب به‌ عنوان عامل تداعی در زنده کردن خاطرات، باعث ناراحتی و رنجش روحی مصیب می‌شود و به درگیری بین آنان منجر می‌شود:

«تو رو خدا بس کن! ای همه راه آمدی اینجا که گذشته را باز به خاطرمان بیاری؟... بی‌حوصله می‌نمود. دست از سرمان بردار. ما را به حال خودمان بگذار و برو! ما با کسی کاری نداریم. دلمان نمی‌خواد کسی را ببینیم... کسی باهامان کاری داشته باشه. آمدیم اینجا تو این کوه سیاه و دیوانه که راحت باشیم و چشممان به کسی نیفته. چرا راحتمان نمی‌ذارین...» (همان: 505ـ506).

مصیب با دور شدن از شهر، زندگی و خاطرات گذشته، افکار ناخوشایند خود را به نهاد و ناخودآگاه ذهن خود می‌راند، اما چنانچه در ادامه ملاحظه می‌شود، این افکار هیچ ‌گاه کاملاً محو نمی‌شوند، بلکه پیوسته سعی در ابراز خویش دارند و این را می‌توان از سکوت او به‌وضوح مشاهده کرد. در واقع، وی خواسته‌های نَفْس ثانویة خود، یعنی تعارضات درونی حل‌نشده را سرکوب می‌کند و این سرکوب و مجال ندادن به آن امیال، باعث انواع روان‌رنجوری، مثل انزوا، درون‌گرایی، توهّم لحظات و اتفاقات در درون او می‌شود. این سرکوب «به فراموشی سپردن یا بی‌اعتنایی به کشمکش‌ها و تعارضات درونی حل‌نشده یا امیال و خاطراتی است که به هر دلیل برای شخص رنج‌آور هستند» (Freud, 1953: 28).

2ـ2ـ4. مکانیسم دفاعی دلیل‌تراشی (Rationalization)

یکی از سازوکارهای دفاعی از نظر فروید که اشخاص در رویارویی با اضطراب و نگرانی از آن بهره می‌گیرند، مکانیسم فرافکنی است. فرافکنی به معنای نسبت دادن غیرارادی رفتار و اشتباهات خود به دیگران است (Freud, 1938b: 845) که «در فرافکنی، تهدید درونی، برونی می‌شود. کنار آمدن با یک تهدید بیرونی برای من راحت‌تر از کنار آمدن با تهدید ناهشیار است. به ‌جای اینکه شخص بپذیرد که خطا کرده‌است، دیگری را سرزنش می‌کند» (لاندین، 1378: 272ـ273). دلیل‌تراشی نوع خاصی از فرافکنی است که در آن یک عذر یا بهانه که از نظر اجتماعی پذیرفتنی است، تراشیده می‌شود و «برای آنکه رفتار شخص منطقی‌تر و مقبول‌تر به نظر برسد، آن را به ‌صورت متفاوتی تعبیر می‌کند» (شولتز، 1391: 66).

در رمان سوران سرد، سربازی که برای اولین بار در کوهستان چهارشنبه در روستای سوران با «سعید» روبه‌رو می‌شود، سعی می‌کند تا او را با آوردن بهانه‌های مختلف از رفتن به پایگاه منصرف کند. سعید که خود دچار نوعی سرگردانی و اضطراب از محیطی ناآشناست، از گفته‌های سرباز حسابی کلافه می‌شود: «من جای شما بودم، نمی‌رفتم اون بالا. خودزنی می‌کردم. ارزشش رو داره» (افهمی، 1390: 37). هرچند سرباز دیگر سعی می‌کند تا دلیل‌تراشی‌های رفیقش را برای سعید بی‌معنا جلوه دهد: «این طورام که می‌گه نیس. اون عادت داره دل همه رو خالی کنه. سوران هم یه پایگاس مث همة پایگاهای دیگه. فقط یه خورده سرد و پربرف. خطر حزبیا هم که همه جا هس» (همان: 38).

هنگامی‌که پایگاه دله‌در سقوط می‌کند و بحث جاسوسی پیش می‌آید، سربازانی که دچار اضطراب و دلهره هستند با توسل به انواع مکانیسم‌ها درصدد تخفیف اضطراب خود برمی‌آیند. در این میان، افرادی که در روستا بیشتر رفت‌وآمد می‌کنند، سعی دارند تا با فرافکنی، تمام تقصیرها و اهمال‌های خود را به دیگران نسبت دهند. بنابراین، ناخودآگاه، روستاییان را مسبب تمام این بدبختی‌ها و آوارگی‌ها می‌دانند. یکی از افرادی که مکانیسم فرافکنی را به‌کار می‌بندد، اسمال است. وی از جمله افرادی است که از زندان دولتو آزاد می‌شود و نه‌تنها در درگیری‌ها شرکت نمی‌کند، بلکه تلاش می‌کند تا دیگر سربازان، از جمله محمدرضا، محرم‌علی، سهراب و مصیب را جاسوس معرفی کند. در حقیقت، صفت نامقبول خود را با فرافکنی و دلیل‌تراشی به دیگران نسبت می‌دهد: «اسمال مهلتش نداد. به‌سرعت به طرفش چرخید. فریاد زد: من با شماها کاری ندارم. دنبال اینم [مصیب]؛ این نامرد! می‌خوام تقاص خون کریمخانی رو ازش بگیرم. تقاص خون احمد و محرم‌علی رو. تقاص خون خیلیای دیگه» (همان: 449). عکس‌العمل وی در قبال محمدرضا (ر.ک؛ همان: 220)، سهراب (ر.ک؛ همان: 356) و مصیب (ر.ک؛ همان: 449) همین‌ گونه است. در واقع، هرگاه دیگری را به‌ عنوان جاسوس معرفی می‌کنند، وی تلاش می‌کند تا صحنه را به گونه‌ای طراحی کند و تمام اهمال‌کاری‌ها را گردن دیگری بیندازد. بدین ترتیب، وی این فکر و نیت ناپسند و غیر مقبول خیانت را به دیگران فرافکنی کرده، دیگران را متهم به خیانت می‌کند.

2ـ2ـ5. مکانیسم دفاعی جابه‌جایی (Displacement)

یکی از مهم‌ترین مباحثی که فروید در نظریة خود بررسی کرد، طرح غرایز به‌ عنوان نیروهای سوق‌دهندة شخصیت است (ر.ک؛ رایکمن، 1387: 13). وی این غرایز را در دو گروه طبقه‌بندی کرد: غرایز زندگی که برای رشد و نمو فرد هستند؛ مانند نیاز به آب، غذا، مسائل جنسی و... . گروه دوم غرایز مرگ هستند که به شکل میل به مردن در افراد به‌ صورتی ناهشیار وجود دارند و مهم‌ترین مؤلفة آن از نظر وی، پرخاشگری است (ر.ک؛ شولتز، 1391: 66):

«به دلیل درخواست‌های فرامن و جامعه، همراه با نبودِ دسترسی احتمالی هدف غریزی، وقتی‌که انرژی یک غریزه خاص نتواند به ‌صورت مستقیم هدایت شود، ممکن است به جهت دیگری کشیده شود که نتیجة آن، فرایندی به نام جابه‌جایی است. فروید اظهار داشت که رشد روانی ما در مسیر مجموعه‌ای از جابه‌جایی‌های انرژی و جانشین‌سازی‌هایش پیش می‌رود» (لاندین، 1378: 270).

یکی از اصلی‌ترین غرایز انسان، غریزة پرخاشگری است. امکان دارد این غریزه در شکل‌های دیگر تغییر شکل دهد یا از شخصی به شخص دیگر جابه‌جا شود. جابه‌جایی یکی از عناصر مکانیسم دفاعی است که در آن، فرد برای مقابله با کشمکش‌های درونی یا استرس، احساسات منفی خود دربارة یک موضوع را به ‌طور ناخودآگاه به موضوع دیگری انتقال می‌دهد که معمولاً خطرناکی آن کمتر است و خشم خود (اغلب غریزة مرگ) را به شیوه‌های دیگری، مانند مشت زدن، ناسزا گفتن، فریاد زدن و... برآورده می‌سازد. به همین دلیل، اغلب اوقات به کارهای خطرناک‌تر، مانند قتل منجر نمی‌شوند (ر.ک؛ همان: 66).

در رمان سوران سرد، به‌ دلیل وجود شرایط جنگی و فضای ترس و اضطراب ناشی از خطر حزبی‌ها و جاسوسی و نیز ترس از سرما و یخ‌زدگی و مواجهه با گرگ‌ها، سربازان اضطراب و هراس خود را با فحاشی نسبت به یکدیگر و فریاد کشیدن تخفیف می‌دهند: «از خود بی‌خود شده بود. پاهایش را از هم باز گذاشته بود و فحاشی می‌کرد. خسروی به دور و برش نگاه کرد. نصرتی همچنان فریاد می‌کشید و لیچار می‌بافت» (افهمی، 1390: 18). هنگامی‌ که سربازان با کامیون از جادة ساحلی عبور می‌کنند و میگ‌های عراقی از بالای سَرِ آن‌ها می‌گذرد، خطر مرگ در کمین است و سینا برزنت تهِ کامیون را کنار می‌زند تا دریاچه را تماشا کند که با فحاشی و فریاد تند سربازی روبه‌رو می‌شود: «بنداز اون برزنت رو! مگه زده به سرت عوضی؟ می‌خوای همه‌مون رو به کشتن بدی؟...» (همان: 32).

این مکانیسم نمونه‌های فراوانی در این رمان دارد و می‌توان به فریاد کشیدن حمید بر سَرِ طاها و لگد زدن به بی‌سیم (ر.ک؛ همان: 71)، فرار سهراب از موقعیت ترس‌آور و شکستن قاب (ر.ک؛ همان: 114)، رفتار اسمال نسبت به سهراب (ر.ک؛ همان: 356)، رفتار زمانی پس از کشته شدن سالار نسبت به کدخدا (ر.ک؛ همان: 371)، فحاشی اسمال به محرم‌علی (ر.ک؛ همان: 420) و مصیب (ر.ک؛ همان: 450) و... اشاره کرد.

نتیجه‌گیری

رمان سوران سرد، به دلیل توجه به درونی‌ها و روحیات سربازان پایگاه در مواجهه با خطر حزبی‌ها، دشمن و نیز ترس از سرما و یخ‌زدگی و مواجهه با گرگ‌ها، جلوه‌های ترس و اضطراب شامل علائم رفتاری، جسمانی و هیجانی را به نمایش گذاشته‌است. با تحلیل این علائم و راه‌های مقابله مانند اجتنابی و هیجانی (سازگارانه و ناسازگارانه) نشان می‌دهد که آثار جنگ با توجه به موقعیت‌های خطرآفرین، اضطراب‌آور و احساس ناکامی در افراد درگیر جنگ از منظر نقد روان‌شناسی قابل بحث و بررسی هستند و خوانندگان بدین طریق با تأثیرات پایدار روانی ناشی از جنگ آشنا می‌شوند.

اشخاص رمان سوران سرد، برای کاهش آسیب‌های روحی‌ـ روانی به مکانیسم‌های دفاعی متوسل می‌شوند. برخی از اشخاص رمان با توسل به مکانیسم سرکوب و با دور شدن از شهر، محله و خاطرات گذشته و نیز ورود به یک منطقه به‌ظاهر آرام اولین گام را برای بهبود برمی‌دارند. برخی دیگر از جمله اسمال با بهره‌گیری از مکانیسم دلیل‌تراشی سعی دارد تا از حس گناه و سرزنش خود رهایی یابد و با این ترفند، اشتباه خود را به دیگر سربازان نسبت دهند. همچنین، اشخاص دیگر رمان با استفاده از مکانیسم جابه‌جایی، از ارضاهای جانشین برای غریزة مرگ استفاده می‌کنند و با مشت‌زنی و درگیری با دیگر افراد، فحش و ناسزا گفتن به دشمن متجاوز و امثال این‌ها درصدد حل تضادهای درونی خویش برمی‌آیند. البته اشخاص رمان از دو مکانیسم جابه‌جایی و سرکوب و مقابلة ناسازگارانه (مصرف سیگار) بیشتر استفاده کرده‌اند.

ازغندی، سیدعلیرضا. (1386). جنگ و صلح: بررسی مسائل نظامی و استراتژیک معاصر. چ2. تهران: سمت.
افهمی، جواد. (1390). سوران سرد. چ2. تهران: سورة ‌مهر.
پارسی‌نژاد، کامران. (1384). جنگی داشتیم، داستانی داشتیم. تهران: صریر.
پاینده، حسین. (1385). نقد ادبی و دموکراسی. چ1. تهران: نیلوفر.
تندروصالح، شاهرخ. (1382). نسترن‌های سوخته. تهران: برگ.
جونز، ارنست و رولان دالبی‌یز. (1350). فروید و اصول روانکاوی. ترجمة هاشم رضی. تهران: آسیا.
حنیف، محمد. (1386). جنگ از سه دیدگاه. تهران: صریر.
راه‌درخشان، محمد. (1385). «ترس و شخصیت فردی‌ـ‌ اجتماعی». سمرقند. ش13 و 14. صص 185ـ192.
رایکمن، ریچارد ام. (1387). نظریه‌های شخصیت. ترجمة مهرداد فیروزبخت. چ1. تهران: ارسباران.
سنگری، محمدرضا. (1389). شناخت ادبیات دفاعمقدس. چ1. تهران: صریر.
شاملو، سعید. (1388). مکتب‌ها و نظریه‌ها در روانشناسی شخصیت. چ9. تهران: رشد.
شولتز، دوان و آلن سیدنی. (1391). نظریه‌هایشخصیت. ترجمة یحیی سیدمحمدی. چ23. تهران: ویرایش.
عطاری، عباس و رضا باقریان. (1370). عوارض روانی ناشی از جنگ. اصفهان: بهاراصفهان.
فرامرزپور، عیسی. (1374). جنگ‌ها و صلح غیرسیاسی. تهران: گلفام.
گرین، کیت و لبیهان جیل. (1383). درس‌نامة نظریه و نقد ادبی. ترجمة لیلا بهرانی محمدی. تهران: روزگار.
گنجی، حمزه. (1385). مبانی روان‌شناسی عمومی. چ4. تهران: روان.
لاندین، رابرت دبلیو. (1378). نظریه‌ها و نظام‌های روان‌شناسی. ترجمة سیدیحیی موسوی. تهران: ویرایش.
Bond, M. Perry j. (2004). Long-Term Changes in Defense Styles with Psychodynamic Psycho the Ropy for Depressive, Anxiety, And Personality Disorders. Am. J: Psychiatry.
Cramaer. P. (1991). The Development of Defens Mechanisms: Theory Research and Assessment. New York: Spring-Verlag.
Freud, Sigmond. (1953). "Remembering, Repeating and Working Through". In Freud: The Standard edition. The Hogarth Press and the Institute of Psychoanalysis.
---------------------- . (1938a). The History of the Psychoanalytic Movment. New York: Random House.
--------------------- . (1938b). Totem and Taboo. In A.A. Brill (Ed.). The basic writing of Sigmund Freud. New York: Random House.