Semantic Study of the Two Words "Jonagh" and "Jona" in Shāhnāmeh

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D Candidate of Persian Language and Literature, Qom University, Qom, Iran

2 Associate Professor of Persian Language and Literature, Qom University, Qom, Iran;

Abstract

In most manuscripts of Shāhnāmeh, as well as descriptions and dictionaries about it, there is a controversy about the meaning of the two words Jonagh and Jona. Available explanations about the meaning of these two words do not have much compatibility with verses in which these two words are used. Therefore, this essay studies the meaning of these two word in Ferdowsi's Shāhnāmeh by considering the situational context of verses, and the in-text markers of Shāhnāmeh, through a holistic and comprehensive study of the verses in which these two word are used. Hence, the researchers first classified the meanings found in important dictionaries of the Persian language, with special descriptions about those two words. Afterward, by considering these three important factors, this article criticized different meanings to finally acquire the main definition. Through this review, the researchers found that, contrary to the opinion of some researchers, the word Jona cannot be other form of Jonagh, and in fact these are different words with different meanings. The semantic proximity and apparent affinity of these two terms caused many people to consider them as one, using them interchangeably without considering their semantic differences.

Keywords


در این مقاله برآنیم تا به بررسی معنایی دو واژۀ مورد بحث در شاهنامه، یعنی «جُناغ» و «جُنا» بپردازیم. با بررسی این دو واژه، بسیاری از مطالب و توضیحاتِ نوشته‌شده در باب معنای این دو واژه در ترازوی نقد قرار خواهند گرفت و نیز صحت و سقم این نظر شاهنامه‌پژوهان که واژۀ «جُنا» همان ریخت کوتاه‌شدۀ «جُناغ» است، آشکار خواهد شد. از این رو، در این پژوهش، ابتدا ابیاتی از شاهنامه به تصحیح خالقی‌ مطلق که این دو واژه را در خود جای داده‌اند، آورده می‌شود و آنگاه برای نمایان ساختن تشتّت این دو واژه از چاپ‌های دیگر شاهنامه فردوسی، همچون مسکو، ژول مول، نامۀ باستان کزازی و نسخۀ شاهنامة فلورانس عزیزالله جوینی نیز استفاده می‌شود. در ادامه نیز معانی متعدد این دو واژه در فرهنگ‌های عمومی زبان فارسی و تخصصی شاهنامه ذکر می‌شود و در پایان، با در نظر گرفتن «بافت موقعیتی»، «استفاده از نشانه‌های درون‌متنی» و «نگاهی کُل‌گرایانه» بر ابیاتی که این دو واژه در آن استفاده شده‌اند، به دو معنای اصلی دست خواهیم یافت. همچنین، در این مقاله به فراخور بحث، به تصحیح قیاسی دو بیت از مجیر بیلقانی و سوزنی سمرقندی، خواهیم‌ پرداخت. از آنجا که تصحیح خالقی‌ مطلق امروزه متأخرترین تصحیح شاهنامه و مورد پذیرش بیشتر ادیبان و شاهنامه‌پژوهان است، نویسندگان این نسخه را اساس کار خود در تحلیل قرار می‌دهند.

پیشینۀ پژوهش

اگرچه در برخی از شرح‌های نوشته‌شده بر شاهنامه و برخی فرهنگ‌های لغت زبان فارسی و فرهنگ‌های تخصصی شاهنامه و مقالۀ «شاهنامه‌ای دیگر 2» علی رواقی (ر.ک؛ رواقی، 1368: 31ـ35)، مختصر توضیحاتی در حدّ چند جمله در باب این دو واژه نوشته شده، اما تا به حال پژوهش مستقلی که اختصاصاً به نقد و بررسی این دو واژه بپردازد، صورت نگرفته‌است.

1. واژۀ «جُناغ» و «جُنا» در شاهنامه

طبق جستجوی نگارندگان در شاهنامة خالقی ‌مطلق، واژۀ «جُناغ» 3 بار و واژۀ «جُنا» 6 بار تکرار شده‌است. واژۀ «جناغ» در هر یک از جلدهای ششم، هفتم و هشتم یک بار به چشم می‌خورد. جلدهای دوم، سوم و چهارم نیز به ترتیب دو، سه و یک بار واژۀ «جُنا» را پذیرا شده‌اند. در ذیل، بعد از آوردن این ابیات از تصحیح‌های مختلف شاهنامه، آنچه که این بزرگواران در باب این دو واژه بیان کرده‌اند، ذکر می‌شود تا ضمن نمایان ساختن اشتراکات و افتراقات این چند تصحیح، متفاوت بودن توضیحات مربوط بدین دو واژه نیز آشکار گردد. این ابیات عبارتند از:

1. در «گفتار اندر رفتن اسکندر به چین» فردوسی چنین سروده‌است:

«چو بر زد سر از کوه روشن‌چراغ

«چو بر زد سر از کوه رخشان‌چراغ

«چو بر زد سر از کوه، روشن‌چراغ

 

ببردند بالای زرین جُناغ»
     (فردوسی، 1366، ج 6: 106).
ببردند بالای زرین جناغ»
  (همان، 1375، الف، ج 7: 92).
ببردند بالای زرین جناغ»
              (همان، ب، ج 3: 1437).

کزازی در نامه باستان این بیت را همانند سه بیت بالا آورده‌است و نوشته: «جُناغ: پیش طاق زین» (کزازی، 1390، ج 7: 470).

2. در «گفتار اندر لشکر کشیدن نوشین‌روان به جنگ خاقان چین» بار دیگر از این واژه استفاده شده‌است:

«چو بر زد سر از کوه رخشان‌چراغ

«چو بر زد سر از کوه رخشان‌چراغ

«چو بر زد سَر از کوه رخشان چراغ

 

 

زمین شد به کردار زرین جُناغ»
    (فردوسی، 1366، ج 7: 246).
زمین شد به کردار زرین‌جُناغ»
(همان، 1375، الف، ج 8: 164).
زمین شد به کردار زرین‌جناغ»
              (همان، ب، ج 3: 1829).

این بیت را نیز کزازی همین گونه آورده، در توضیح آن نوشته‌است: «جُناغ: پیش طاق زین یا دامنۀ آن» (کزازی، 1390، ج 8: 532).

3. در «گفتار اندر سبب خراب خسرو شهر ری را» چنین آمده‌است:

«همی تاخت چون کودکی گِرد باغ

«همی تاخت چون کودکی گرد باغ

«همی تاخت چون کودکی گرد باغ

 

فروهشته از باره زرین‌جُناغ»
      (فردوسی، 1366، ج 8: 238).
فروهشته از باره زرین‌جُناغ»
  (همان، 1375، الف، ج 9: 193).
فروهشته از اسپ، زرین‌جناغ»
                (همان، ب، ج 4: 2159).

کزازی این بیت را مانند خالقی ‌مطلق و مسکو ضبط کرده‌است و در توضیح آن نوشته‌است: «دامن زین است که یون نیز نامیده می‌شده‌است» (کزازی، 1390، ج 9: 438).

4. در «داستان سیاوخش» نیز چنین آمده‌است:

«زِ یاقوت و از گوهر شاهوار
زِ دیبا و اسپان، به زینِ پلنگ
فریگیس را افسر و گوشوار
بداد و بیامد به سوی ختن

«ِز دیبا و اسپان به زینِ پلنگ

«زِ دینار و اسپان به زین خدنگ

 

زِ دینار و از تاج گوهرنگار،
به زرین‌ستام و جُنای خدنگ،
همان یاره و طوق گوهرنگار،
همه رأی زد شاد با انجمن»
(فردوسی، 1366، ج 2: 317).
به زرین‌ستام و جُناغ خدنگ»
(همان، 1375، الف، ج 3: 114)
به زرین‌ستام و جناغ پلنگ»
             (همان، ب، ج 1: 464).

در توضیحات پرویز اتابکی در باب این بیت آمده‌است: «جناغ، جناغ پلنگ: از اسباب زین که برای زینت نقاشی کنند، دامن زین، دامن نگارین زین، طاق پیش زین» (اتابکی، 1379، ج 4: 2433). کزازی در ذیل ترکیبِ «جنای خدنگ» این بیت می‌نویسد: «جُنا ریختی کوتاه شده از جُناغ است و آن سینۀ زین یا دامنۀ آن است. این واژه در فرهنگ‌ها آورده نشده‌است. شاید از همین روی در ظ و م، به جای آن، جناغ آمده‌است» (کزازی، 1390، ج 3: 422). جوینی بیت را بدین صورت ضبط کرده‌است:

«زِ دینار و اسبان به زین پلنگ

 

به زرین‌ستام و جُنای خدنگ»
     (فردوسی، 1391، ج 4: 460).

وی در پاورقی به نقل از واژه‌نامک نوشته‌است: «زین پلنگ؛ زینی که روکش آن از پوست پلنگ است و جُنا (جُناغ): طاق پیش زین».

1. در «داستان سیاوخش» بار دیگر این کلمه چنین آمده‌است:

«نگه کرد بهزاد، کی را بدید
بدید آن نشست سیاوش پلنگ

«بدید آن نشست سیاوُش پلنگ

«بدید آن نشست سیاوش پلنگ

 

یکی باد سرد از جگر برکشید
رکیب دراز و جُنای خدنگ»
         (همان، 1366، ج 2: 427).
رکیب دراز و جُناغ خدنگ»
   (همان، 1375، الف، ج 3: 210).
رکاب دراز و جناح خدنگ»
                 (همان، ب، ج 1: 534).

پرویز اتابکی در توضیح این بیت (ر.ک؛ اتابکی، 1375، ج 4: 2433) نوشته‌است: «جَناح: بال، دست، بازو، بغل (در اسب، راست‌دستی که از محاسن است)». کزازی همان «جنای خدنگ» را آورده و معتقد است: «ریختی است از جُناغ و در معنی طاق و چنبر زین» (کزازی، 1390، ج 3: 561). جوینی نیز بیت را همانند خالقی و کزازی ضبط کرده‌است و در توضیح این دو بیت نوشته‌است: «چون شبرنگ بهزاد کیخسرو را دید، آه از نهاد برآورد و آن زین که از پوست پلنگ بود، دید و هم آن تسمۀ سواری و جناغ زین را که از چوب خدنگ بود، شناخت» (فردوسی، 1391، ج 5: 321).

2. در «داستان رستم و اَکوان دیو» چنین آمده‌است:

«[رستم] زِ زین کیانیش بگشاد تنگ
چراگاه رخش آمد و جای خواب

«زِ زین کیانیش بگشاد تنگ

«زِ زین از بَرِ رخش بگشاد تنگ

 

به بالین نهاد آن جُنایخدنگ
نمد زین بیفگند بر پیش آب»
             (همان، 1366، ج 3: 292).
به بالین نهاد آن جُناغ خدنگ»
(همان، 1375، الف، ج 4: 304).
به بالین نهاد آن جناغ پلنگ»
                  (همان، ب، ج 2: 777).

کزازی ترکیب را «جناغ خدنگ» آورده‌است و نوشته: «جُناغ: طاق زین که آن را یون نیز می‌نامیده‌اند. از خدنگ با مجاز گونگی (= جنسیت) زین خواسته شده‌است. زین را از چوب خدنگ می‌ساخته‌اند که چوبی سخت و سُتوار بوده‌است» (کزازی، 1390، ج 4: 729). جوینی با یکسان دانستن جنا و جناغ، ترکیب را به صورت «جنای خدنگ» آورده‌است و در توضیح آن به نقل از واژه‌نامک نوشته‌است: «دامن زین، طاق پیش زین اسب» (فردوسی، 1391، ج 6: 668).

3. در «داستان بیژن و منیژه» چنین آمده‌است:

«گرانمایه اسپان به زین خدنگ

«گرانمایه اسبان و زین پلنگ

«گرانمایه اسپان به زین خدنگ

 

نشانده گهر در جُنای پلنگ»
         (همان، 1366، ج 3: 385).
نشانده گهر در جُناغ خدنگ»
   (همان، 1375، الف، ج 5: 75).
نشانده گهر در جناغ پلنگ»
                 (همان، ب، ج 2: 837).

کزازی بیت را به صورت آورده‌است:

«گرانمایه اسپان و زین خدنگ

 

نشانده گهر در جُناح پلنگ».

وی در توضیح بیت نوشته‌است: «جناغ که گاه در ریخت جنای نیز به‌کار رفته‌است، در معنی برآمدگی یا طاق پیش زین است و خدنگ، چوبی است سخت و سُتوار که از آن زین خواسته شده‌است» (کزازی، 1390: ج 5: 477). عزیزالله جوینی نیز در شاهنامة خود بیت را بدین صورت آورده‌است:

«گرانمایه اسپان و زین خدنگ

 

نشانده گهر در جُناح پلنگ».

در پاورقی نیز در باب «جناح» نوشته‌است: «این واژه در فرهنگ (واژه‌نامک): جنا و جناغ آمده که به معنی طاق پیش زین است. همچنین، این واژه در جلد چهارم فلورانس (ب 1753)، «جنای خدنگ» و نیز جلد پنجم (ب 800) آمده‌است. در اینجا اگر بنا بر گویشی نباشد، باید گفت کاتب اشتباه کرده‌است، لیکن در پاورقی، خالقی سه دستنویس فلورانس را تأیید می‌کند. پس جناح گونه‌ای از جنای است» (فردوسی، 1391، ج 7: 398).

4. در داستان «کاموس کشانی» چنین آمده‌است:

«زبرجد نشانده به زین اندرون
به زرّین‌ستام و جُنای پلنگ

«به زرّین‌رکیب و جُناغ پلنگ

«به زرّین‌رکیب و جناح پلنگ

 

زِ دیبای زربفت پیروزه‌گون
به زرّین درای و جرس‌ها و زنگ»
            (همان، 1366، ج 3: 162).
به زرّین و سیمین جرس‌ها و زنگ»
(همان، 1375، الف، ج 4: 174).
به سیمین‌درای و جرس‌ها و زنگ»
                 (همان، ب، ج 2: 684).

کزازی بیت را بدین صورت صحیح دانسته‌است:

«به زرّین‌ستام و جناغ پلنگ

 

به زرین و سیمین جرس‌ها و زنگ».

وی در توضیح آن نوشته‌است: «جُناغ: برجستگی پیش زین و دامنۀ آن که یون نیز خوانده می‌شده‌است» (کزازی،1390، ج 4: 557). در شاهنامة جوینی این بیت به صورت زیر آمده‌است:

«به زرّین‌ستام و جُناغ پلنگ

 

به زین اندرون بُد جرس‌ها و زنگ».

وی در توضیح آن چنین نوشته ‌است: «جُناغ (جنا) طاق پیش زین اسب» (فردوسی، 1391، ج 6: 332). خالقی نیز در بخش دوم «یادداشت‌های شاهنامه» در باب این بیت می‌نویسد: «جنای، یعنی جناغ زین و در اینجا با گسترش معنی به معنی زین و زین پلنگ، یعنی زینی که روکش آن از پوست پلنگ است» (خالقی ‌مطلق، 1389: 49).

5. در داستان «رزم یازده رخ» چنین آمده‌است:

«همه آلتِ زین برو بر نگون

«همه آلتِ زین برو بر نگون

«همه آلت زین بَرو بَر نگون

 

رکیب و کمند و جنا پُر زِ خون»
          (فردوسی، 1366، ج 4: 151).

رکیب و کمند و جنا پُر زِ خون»
         (همان، 1375، الف، ج 5: 222).
رکیب و کمند و عنان پُر زِ خون»
                      (همان، ب، ج 2: 944).

صاحب نامۀ باستان بیت را همانند خالقی و مسکو آورده‌است و در توضیح آن بیان داشته که: «جُنا ریختی است از جناغ به معنی کوهه و قرپوس زین» (کزازی،1390، ج 5: 723). جوینی در شاهنامة خود به جای «برو بر»، «بدو بر» آورده‌است و در توضیح «جنا» مانند توضیحات قبل، به نقل از واژه‌نامک به معنای دامن زین، طاق پیش زین بسنده کرده‌است (فردوسی، 1391، ج 7: 761).

با نگاهی بر این 9 بیت، می‌توان دید که در همۀ این نسخ، تنها 3 بیت نخست در ترکیب «زرین‌جناغ» متفق‌القول هستند. جالب این است که واژۀ «جناغِ» بیت 3 در شاهنامه تصحیح خالقی، بدون نسخه بدل آمده‌است. این صحیح و بدون تغییر باقی ماندن واژه بسیار اهمیت دارد و می‌رساند که چنین واژه‌ای با این ضبط در شاهنامه وجود داشته‌است. علاوه بر این، با نگاهی دیگر بر پاورقی تصحیح خالقی می‌توان دید که دو بیت 1 و 2 نیز تنها یک نسخه بدل «کناغ» و «چراغ» دارند که معنای این دو نسخه بدل در بافت بیت نمی‌گنجند. از این رو، می‌توان این مطلب را پذیرفت که صورت صحیح این واژه در این 3 بیت، همانی است که در این نسخ شاهنامه آمده‌است. در نسخ متعدد از بیت 4 تا 8 که به صورت ترکیب اضافی آمده‌است، شاهد این هستیم که اختلاف هم در واژۀ «جناغ، جنا و جناح» وجود دارد و هم در «خدنگ و پلنگ» و تنها در بیت 9، شاهد غیر اضافی آمدن این واژه هستیم. از آنجا که این واژه در بیت 9 به صورت ترکیب غیر اضافی آمده، به جز ژول مول در 4 تصحیح دیگر به صورت یکسان ضبط شده‌است.

با نگاهی به تصحیح خالقی‌مطلق می‌توان دید که در این 6 بیت آخر، بسامد نسخه‌بدل برای واژۀ «جنا» بسیار فزونی می‌یابد. سؤال نخست در همین جا شکل می‌گیرد: چرا در 3 بیت نخست، بسامد نسخه‌بدل اندک است و در 6 بیت دیگر چنین فزونی می‌یابد؟ شاید علت این امر در آن است که واژۀ «جناغ» در 3 بیتِ نخست، در مصراع دوم و جایگاه قافیه قرار دارد و در صورت مخدوش بودن انتهای آن، بنا به قافیۀ مصراع نخست می‌توان آن را اصلاح نمود؛ یعنی قرینه‌ای برای ضبط صحیح حرف انتهایی این واژه وجود دارد. اما در 6 بیت دیگر که واژۀ «جنا» در میانۀ بیت آمده‌است، چنین قرینه‌ای نداریم و از این رو، شاهد این نکته هستیم که نسخه‌بدل‌های آمده، بیشتر در حرف انتهایی آن دچار تناقض هستند؛ مانند: «جناغ، جناح، جناع، جناق، جنا». البته این نکته را نیز باید گفت که علاوه بر حرف انتها، حرف ابتدا نیز از گذر حوادث مصون نمانده‌است. بنابراین، علاوه بر موارد بالا، نسخه‌بدل‌هایی چون: «حناغ، حناح، حناع، حناق و حنا» نیز آمده‌است. پس در این نسخه‌بدل‌ها می‌توان دید که واژگان این دو دسته یا در حرف اولِ «ج» و «ح» با یکدیگر متفاوتند و یا هر دسته در حرف آخر میان خود فرق دارند.

نگارندگان بر خود لازم می‌دانند تا نگاهی مختصر به تمام واژگان این دو دستۀ بالا داشته ‌باشند و ببینند که آیا این واژگان در لغت‌نامه‌های مهم زبان فارسی به‌کار رفته‌است یا نه و آیا معانی این واژگان ظرفیت همنشینی با بافت موقعیتی و تناسب کلام ابیات شاهنامه را دارند یا اینکه می‌توان به تک‌واژه‌ای دست یافت که صورت و ضبط برتر باشد. همچنین، آیا همین یک واژۀ برتر از نظر معنایی می‌تواند تمامی ابیات شاهنامه را کامل کند و یا به علت همخوانی نداشتن برخی از این ابیات، باید قائل به واژه‌ای دیگر شد؟

با نگاهی به لغت‌نامه‌های مهم زبان فارسی که سعید نفیسی در مقدمۀ لغت‌نامة دهخدا از آن‌ها نام می‌برد، واژگانی چون: «جناع»، «حناغ»، «حناح»، «حناع» دیده نمی‌شود. با کنار رفتن این واژه‌ها، 6 واژه باقی می‌ماند که در ادامه معانی آن‌ها را به نقل از این فرهنگ‌ها ذکر می‌کنیم.

1. «جَناح»: «بال مرغان. مقدمة لشکر. بازو و دست انسان. بغل و جانب ذوات شی‌ء و کتف و پاره از چیزی. نظم مروارید در پهنا و مروارید در رشته کشیده، پناه و حمایت، گروهی که بر دو سوی لشکر برای استظهار باشند، گروه از هر چیز، روزن و دریچه، گوسفند مادۀ سیاه، نام چند اسب» و «جُناح»: «گُلی است که آن را به فارسی فیلگوش خوانند. گناه و میل» (برهان قاطع، آنندراج، نظام و ناظم‌الأطباء).

2. «جناق»: «همان جناغ. نام بازیی است. استخوان مخصوص سینۀ مرغ که با آن گرو می‌بندند» (مجمع‌الفرس، برهان قاطع، آنندراج، رشیدی و نظام).

3. «جَنا»: «کوژپشتی. میوۀ تازه و چیده، شبه سفید، خرمای تر، شهد، گیاه» (آنندراج و ناظم‌الأطباء). با تلفظ «جِناء» در معنای «بر روی افتادن» و با تلفظ «جَنآء» در معنای «مؤنث اجناء؛ زن کوژپشت، گوسفندی که سرون آن پس رفته باشد». همچنین، با تلفظ «جُنّاء»، در معنای «جمع جانی» است (ناظم‌الأطباء).

4. «حِناق»: «جمع حنق؛ خشم و شدت خشم» (آنندراج و ناظم‌الأطباء).

5. «حنا»: «برگ درختی که بر دست و پای بندند و خضاب کنند (برهان قاطع، آنندراج، نظام و ناظم‌الأطباء). آن شعرای فارسی که در عصر سلطنت تیموریۀ هند، هندوستان را دیده‌اند، به معنی قبضۀ زین، زین و حصۀ پیش زین ـ که در عرف هند به تشدید نون [حَنّا] خوانند ـ استعمال کرده‌اند و سازندۀ آن را حناتراش و حناساز می‌گفتند» (آنندراج، نظام و ناظم‌الأطباء) همچنین، با تلفظ «حَناء» در معنای «عمل خم شدن و خمیدگی» و با تلفظ «حِناء» در معنای «گشن خواهی» نیز آمده‌است (ناظم‌الأطباء).

اگر بافت موقعیتی ابیات شاهنامه را که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، در نظر بگیریم، خواهیم دید که معانی آمده در باب واژگان «جُناح»، «جَنا، جِناء، جَنآء، جُنَّا»، «حِناق» و «حَنا، حَناء، حِناء» با ابیات شاهنامه همخوانی ندارند. علاوه بر این مشکل معنایی، این کلمات یا اسم عربی، یا مصدر عربی و یا اسمِ مصدر عربی هستند. با کم شدن این موارد، تنها واژگانی چون «جُناغ»، «جناق»، «جَناح» و «حَنّا» باقی می‌مانند. از این رو، در ادامه به بیان نکاتی در باب این چند واژه می‌پردازیم.

از این میان، واژۀ «جَناح» اسم عربی است. از این رو، طبیعتاً از میزان علاقۀ فردوسی برای استفادۀ آن کاسته می‌شود. به علاوه، طبق جستجوی نگارندگان در شاهنامة فردوسی، این واژه تنها 4 بار و به صورت «جناحِ سپاه» دیده می‌شود. در تمام این موارد به قرینۀ «قلب، چپ و راست» می‌توان دریافت که مراد فردوسی، بیان آرایش سپاه است: «بیاراست قلب و جناح سپاه» (خالقی، 1366، ج 4: 189)، «چپ و راست و قلب و جناح سپاه» (همان، ج 1: 141؛ همان، ج 4: 209 و همان، ج 8: 131). همچنین، نمی‌توان ربطی بین آن و «خدنگ» و «پلنگ» یافت. از این رو، ترکیب «جناحِ خدنگ» و «جناحِ پلنگ» که در نسخة ژول مول دیده می‌شود، صحیح نمی‌نماید. به دلیل همین ناهمگونی معنایی است که صاحب فرهنگ آنندراج در توضیح ترکیب «جناحِ زین» با تردید بدان نگریسته‌است و می‌گوید: ظاهراً تحریف است و صحیح جناغ زین است. از این رو، این سخن پرویز اتابکی که «جناح گونه‌ای از جنای است» نیز صحیح نمی‌تواند باشد. با این مقدمات، بعید به نظر می‌رسد فردوسی از این واژه در این ابیات و بافت استفاده کرده ‌باشد.

با توجه به اسم هندی بودن واژۀ «حَنّا»، بعید است بتوان این مطلب را پذیرفت که در زمان سرودن شاهنامه، زبان هندی در زبان فارسی نفوذ کرده ‌باشد و فردوسی از آن در سرودن شاهنامه سود جسته‌است. از این رو، این واژه به‌سان دیگر واژگان عربی در جایگاه بعدی و ضعیف استفادۀ فردوسی قرار می‌گیرد. به علاوه، اثری از این واژه در بسیاری از فرهنگ‌های لغت زبان فارسی و اختصاصی شاهنامه همچون لغت فرس، صحاح‌الفرس، معیار جمالی، فرهنگ قواس، فرهنگ رشیدی، فرهنگ جهانگیری، مجمع‌الفرس، برهان قاطع، انجمن‌آرا، فرهنگ سخن انوری، لغت شهنامه، فرهنگ جامع شاهنامه، فرهنگ شاهنامة رضازاده شفق، فریتس ولف و واژه‌نامۀ شاهنامه نیست. هرچند در برخی از این فرهنگ‌ها، از «حَنا» در معنای گیاه مخصوص رنگ کردن، سخن به میان آمده‌است، اما با تلفظ حَنَّا [حَ نْ نا] در معنای «قبضۀ زین» و «زین سخنی» به میان نیامده‌است و آن چند فرهنگی که بدین معنا اشاره کرده‌اند، اولاً مؤلفان آن‌ها همانند آنندراج و نظام، هندی هستند و ثانیاً مربوط به زمان متأخرند. بنابراین، درصد استفادۀ فردوسی از این واژه نیز به‌شدت کاسته می‌گردد.

در باب واژۀ «جناق» نیز باید گفت هرچند در برخی از فرهنگ‌های زبان فارسی این واژه را همان «جناغ» دانسته‌اند، اما صاحب فرهنگ نظام ذیل واژۀ «جناغ»، به نکتۀ شایستة اعتنایی اشاره می‌کند. داعی‌الإسلام معتقد است که «جناغ» در معنای «استخوان سینۀ مرغ»، واژه‌ای ترکی است و در فرهنگ ترکی اظفری و اشعار انوری به صورت «جَناق» ضبط شده‌است. با در نظر گرفتن ترکی بودن این واژه و معنای «استخوان سینۀ مرغ»، بهتر است این واژه با فتحه و به صورت «جَناق» ضبط و تلفظ شود. هرچند در شعر شاعرانی چون صائب، بیدل و... ضبط «جَناغ» نیز دیده می‌شود، اما برای تفاوت قائل شدن آن با «جُناغ»، بهتر است از ضبط «جَناق» برای این معنا استفاده شود. با کنار رفتن این واژۀ ترکی، تنها واژۀ باقی‌مانده، «جُناغ» است که به استناد سخن اسدی طوسی، واژه‌ای فارسی است و قطعاً در اولویت استفادۀ فردوسی قرار دارد. با دریافتن این نکته که «جُناغ» واژۀ برتر نسخه‌بدل‌های شاهنامه است، در ادامه با دسته‌بندی معنایی این واژه در فرهنگ‌های مهم زبان فارسی و تعدادی از فرهنگ‌های تخصصی شاهنامه، معانی مختلف این واژه را ذکر می‌کنیم.

1. زین (رواقی).

2. جبّة زین، زین‌پوش، غاشیه، دامنِ زین، پرده (لغت فرس، صحاح‌الفرس، مجمع‌الفرس، ناظم‌الأطباء، دهخدا، اتابکی).

3. رویِ غاشیه زین (فرهنگ رشیدی و مجمع‌الفرس).

4. دامنۀ زین اسب (فرهنگ جهانگیری، رشیدی، مجمع‌الفرس، برهان قاطع، انجمن‌آرا، آنندراج، ناظم‌الأطباء، انوری، عبدالقادر، اتابکی، شفق‌زاده، دهخدا).

5. نوعی از اسباب زایدۀ زین باشد که برای زینت مرصع و منقش سازند (مجمع‌الفرس، برهان قاطع، ناظم‌الأطباء، رواقی، عبدالقادر، اتابکی، دهخدا).

6. طاق یا کمان پیش زین (انجمن‌آرا، آنندراج، ناظم‌الأطباء،، نظام، اتابکی).

7. دستۀ زین (ناظم‌الأطباء).

8. تسمۀ رکاب یا دوال پهن زیر رکاب (صحاح‌الفرس، رشیدی، مجمع‌الفرس، انجمن‌آرا، آنندراج، نظام، برهان قاطع، ناظم‌الأطباء، دهخدا).

9. تنگ اسب (ناظم‌الأطباء).

10. استخوان سینۀ مرغان و حیوان است، چون سینۀ زین به همان شکل است (برهان قاطع، انجمن‌آرا، آنندراج، نظام، زنجانی، دهخدا). شرط و گرویی که دو کس با هم بندند و مرا یاد و تو را فراموش گویند و این بازی به وسیلۀ این استخوان صورت می‌گیرد (برهان قاطع، ناظم‌الأطباء، زنجانی، دهخدا).

11. سه پایه بود که علما دستار بر او نهند (لغت فرس، دهخدا). در صحاح‌الفرس از «مسرجۀ زین» سخن به میان آمده که در معنای زین پایه، پایۀ زین است.

12. کاسه و پیاله (ناظم‌الأطباء).

13. ماهی منشاری یا ارّه‌ماهی (ناظم‌الأطباء).

2. بررسی معنایی «جُناغ» در شاهنامه

در پاورقی شاهنامة خالقی‌مطلق برای واژۀ جُناغ در مصراع دوم بیت 3، یعنی «فروهشته از باره زرّین‌جناغ»، نسخة ‌بدلی آورده نشده‌است. در همین تصحیح، ذیل واژۀ «جناغِ» بیت 1، ما نسخه‌بدل «کناغ» را داریم و ذیل واژۀ «جناغِ» بیت 2، نسخه‌بدلِ «چراغ». خوشبختانه اندک بودن نسخه‌بدل در این دو بیت و بی‌تغییر و تحول ماندن بیت 3 در کنار پذیرش این ضبط در اغلب نسخ شاهنامه، باعث می‌شود تا بر اساس مشابهت بیانی فردوسی، یعنی مشابهت در آوردن ترکیب «زرین‌جناغ» و ناهمخوانی معنایی «کناغ» و «چراغ» در بیت، این مطلب را بیان کرد که صورت صحیح نوشتاری این واژه در این سه بیت، همین واژۀ «جُناغ» است. با دریافتن این صورت صحیح واژه، می‌توان با مدد گرفتن از بافت موقعیتی این بیت و ابیات قبل و بعد و نگاهی کُل‌گرایانه و جامع بر ابیاتی که این واژه در آن استفاده شده، به معنای واقعی «جناغ» پی بُرد. همچنین، در پی یافتن این معنا، می‌توان درستی و نادرستی معانی موجود در فرهنگ‌های زبان فارسی و شروح شاهنامه را در باب این واژه نمایان ساخت و نیز صحت و سقم این نظر را دریافت که آیا واژۀ «جنا» ریخت کوتاه‌شدۀ واژه «جناغ» است یا خیر؟

با نگاهی بر سه بیت نخست می‌بینیم که واژۀ «جُناغ» به همراه صفت «زرین» در محل قافیه و به صورت «زرین‌جناغ» آمده‌است. همچنین، در مصراع نخست دو بیت از این سه بیت، فردوسی با آوردن ترکیبات استعاری‌ همچون: «روشن‌چراغ» و «رخشان‌چراغ» به توصیف «خورشید» پرداخته‌است. همین توصیف برآمدن خورشید از پشت کوه و روشن شدن زمین که در بیت 2 با ادات «بکردار» آمده، این نکته را نمایان می‌سازد که فردوسی با آوردن «جناغِ زرین» قصد بیان برآمدن خورشید و گسترده شدن نور طلایی آن و روشن شدن زمین را داشته‌است. بافت موقعیتی و ابیات قبل و بعد این بیت نمی‌تواند چندان راهگشای معنای صحیح این واژه باشد. اما با توجه به ساختار تشبیهی موجود در بیت، می‌توان این نکته را دریافت که غرض فردوسی در این تشبیه علاوه بر بیان حال مشبّه، افزودن ارزش مشبّه، به واسطه ارزشمندی مشبّه‌به است؛ به عبارتی، ارزشمندی مشبّه‌به «زرین‌جناغ» باعث شده‌است تا فردوسی در تشبیه خود از آن برای بالا کشیدن مشبّه سود جوید.

در جریان «رفتن اسکندر به چین» (بیت 1) می‌بینیم که بعد از آگاهی اسکندر از فرجام کار خود به وسیلة «درخت گویا»، از آن شهر لشکر بیرون کشیده‌است و در چین فرود می‌آید. وی با نوشتن نامه‌ای به چینیان مبنی بر تسلیم شدن و پذیرفتن ساو، خود «چون فرستاده‌ای» به سوی فغفور روی می‌نهد. بعد از رسیدن به ایوان پادشاه چین، به استقبال او می‌آیند. در دیدار نخست و پس از آنکه «بپرسید فغفور و بنواختش ** یکی نامور جایگه ساختش» (فردوسی، 1366، ج 6: 106)، اسکندر بازمی‌گردد و هنگام برزدن روشن‌چراغ از کوه، بالای زرین‌جناغی می‌برند و فرستادۀ قیصر روم را که همان اسکندر است، به نزد فغفور می‌آورند تا مضمون نامه را بیان کند. بافت موقعیتی این بیت، این مطلب را بیان می‌دارد که مقام و شأن فرستادۀ روم در نزد چینیان بسیار بوده‌است؛ چراکه علاوه بر ساختن نامور جایگه، «بردن باره‌ای با جناغ زرّین برای برنشستن فرستاده، نشانه‌ای است از ارج نهاد و گرامیداشت او» (کزازی، 1390، ج 7: 470).

در بیت 3 نیز می‌بینیم که بعد از آنکه خسروپرویز در مجلس بزم شهر «ری» نام بهرام را روی جام می‌بیند، به خشم آمده، دیگران را به لعن جام و آورندۀ آن و نیز نفرین به بهرام وادار می‌نماید و فرمان پایمال کردن ری با پیلان را صادر می‌کند. گرانمایه دستور او آتش خشم وی را فرومی‌نشاند تا اینکه خسروپرویز به جای فرمان قبلی، فرمان یافتن شخص بی‌دانش بدگوهر بی‌کیار را صادر می‌کند. بعد از یافتن فرد مذکور، منشور ری به نام او نوشته می‌شود تا باعث تباهی، فساد و ویرانی در شهر گردد. این امیر نوروزی با کندن ناودان‌های شهر و کُشتن گربه‌ها، باعث ویرانی خانه‌ها از باران و ترک مردم از منازل به سبب فراوانی موش‌ها می‌شود. در ماه فروردین و به هنگام بزم خسرو در باغ، «گُردیَه» ـ خواهر بهرام و زن خسروپرویز ـ از فرصت استفاده می‌کند و گربکی را با زینت تمام بر بارۀ زرین‌جناغی می‌نشاند و آن را در باغ به حرکت درمی‌آورد. با توجه به توصیف فردوسی از ارزشمندی باره و داشتن متعلقات گرانبهایی چون «زرین‌ستام» و «زرین‌جناغ» می‌توان این مطلب را دریافت که صاحب آن اسب از بزرگان و نام‌آوران بوده‌است و شاید دیدن گربه‌ای آراسته به گلبرگ و گوشوار، روی اسب خود یا یکی از بزرگان حاضر در باغ، سبب خندۀ خسرو شده‌است. در همین موقعیت طنزناک، گردیه از فرصت استفاده می‌نماید و بازخواندن آن بداندیش ری را تقاضا می‌کند که موافقت شاه را در پی دارد. کزازی معتقد است: «چنان می‌نماید که خواست گردیه از گردانیدن و به نمایش درآوردن گربه، یادآوردِ گربه‌کُشی فرمانران ری بوده‌است. این ترفند کارگر می‌افتد و خسرو واداشته می‌شود که فرمانران گربه‌کُشِ ناودان‌کَن را از میان بردارد» (همان، ج 9: 438). چنانچه ملاحظه می‌شود، این بیت نیز در بافتی سروده شده‌است که شخص والامقام و بزرگی چون خسروپرویز در محوریت آن قرار دارد.

در میان این 13 معنای واژه، موارد 10 تا 13، یعنی «استخوان سینۀ مرغان و حیوان که گاهی از آن برای بازی نیز استفاده می‌شود»، «سه پایه بود که علما دستار بر او نهند»، «کاسه و پیاله» و «ماهی منشاری یا ارّه ماهی» از نظر معنایی نمی‌توانند در بافت معنایی و موقعیتی این سه بیت بگنجند. همچنین، با در نظر گرفتن صفت «زرین» می‌توان به‌خوبی درک کرد که معانی 8 و 9 نیز همخوانی ندارند؛ چراکه «تنگ اسب» و «دوال زیر رکاب»، از جنس چرم است و نمی‌توان جنس زرین برای آن قائل شد. از سوی دیگر، ارزشمندی موجود در مشبّه‌به، تشبیه بیت 2 را نمی‌توان در این دو معنا دید. همچنین، ما در بیت 2 شاهد هستیم که فردوسی تابیدن نور خورشید بر زمین را به زرین‌جناغی مانند کرده‌است؛ یعنی وسعت گسترده شدن نور طلایی‌رنگ خورشید بر سطح زمین مدّ نظر شاعر بوده‌است و این وسعت در تنگ و دوال باریک دیده نمی‌شود. دقیقاً به همین دلیل است که نمی‌توان هم معنای «زین» را مناسب برای این وسعت دانست و هم «دستۀ زین» را که خود بخش کوچکی از زین است. همین مطلب در باب «طاق یا کمان پیش زین» که بخش خمیده و کمانی‌شکل پیش زین است نیز صدق می‌کند؛ چراکه این معنا نیز نمی‌تواند وجه شبه مورد نظر فردوسی در بیت 2 را به مخاطب القا کند. نکتۀ دیگر اینکه معنای «روی غاشیۀ زین» که در فرهنگ‌هایی چون مجمع‌الفرس و رشیدی گفته شده، منطقی و عقلانی نیست. غاشیه یا زین‌پوش، خود پوششی برای زینت و جلوگیری از نشستن گرد و غبار روی زین است. حال چرا باید روی این پوشش، پوششی دیگر نهاد؟! به نظر می‌رسد مراد همان «غاشیۀ زین» بوده که به‌اشتباه چنین ضبط شده‌است. همچنین، با نگاهی به فعل «فروهشته» در بیت 3 خواهیم دانست که این فعل با معانی «زین»، «دامنۀ زین اسب»، «دستۀ زین»، «نوعی از اسباب زایدۀ زین باشد که برای زینت مرصّع و منقّش سازند» و «طاق یا کمان پیش زین» سازگاری ندارد؛ به عبارتی، بعید است که فردوسی برای این فعل با معنای «به پایین رها کردن، آویختن، سرازیر کردن و...» از چنین نهادهایی سود جسته باشد. تعدادی از نهادهایی که فردوسی در شاهنامه برای این فعل به‌کار برده، از این قرار است:

«چِل استر بیاورد رستم گزین

«یکی دختری دید بر سان ماه

«به‌ویژه که باشد به بالا بلند

«فروهشته زو سرخ‌زنجیر زر

 

ز بالا فروهشته دیبای چین»
       (فردوسی، 1366، ج 5: 425).
فروهشته از چرخ دلوی به چاه»
                       (همان، ج 6: 207).
فروهشته تا پای مشکین‌کمند»
                       (همان، ج 7: 145).
به هر مُهره‌‌ای در نشانده گهر»
                       (همان، ج 8: 293).

چنانچه خود پیداست، فعل «فروهشته» برای «دیبای چین»، «دلو»، «مشکین‌کمند»، «سرخ‌زنجیر زر» و... به‌کار رفته‌است. در تمام این موارد، خاصیت به پایین رها شدن و آویزان شدن دیده می‌شود و این کاملاً مرتبط با فعل «فروهشتن» است. حال آنکه ما این خاصیت را نمی‌توانیم در 5 معانی بالا مشاهده کنیم. از این رو، از میان این 13 معنا، تک‌موردی که باقی می‌ماند، معنای «جبّة زین، زین‌پوش، غاشیه، دامنِ زین، پرده» است که با فعل «فروهشتن» به‌خوبی تناسب دارد؛ چراکه در بیت 1 دیدیم که برای بردن اسکندر از مکان استراحت به ایوان فغفور، از اسب یدکی استفاده می‌کنند که روی آن «زرین‌جناغ» است. این بی‌سوار بودن اسب و داشتن زین‌پوش زرین در بیت 3 نیز به چشم می‌خورد. همچنین، با نگاهی دیگربار به بافت موقعیتی این سه بیت و آمدن مکرر «جناغ» در کنار صفت «زرین»، می‌توان‌گفت که این پوشش زربافت، جنبۀ تشخص و نمایان ساختن شکوه و بزرگی سوارکار آن را نیز داشته‌است و نقشی همچون زرین‌ستام، زرین‌تخت، زرینه‌کفش و... در شاهنامه ایفا می‌کند؛ چراکه در بیت 1 دیدیم که چینیان بالای زرین‌جناغی را به نزد اسکندری می‌برند که در ظاهر فرستادۀ قیصر روم، اما در اصل، خود پادشاه است و جایگاه مهمی دارد. در بیت 2 نیز فردوسی با آوردن «زرین‌جناغ» در جایگاه مشبّه‌به، هم گران‌سنگی این پوشش زربافت را نمایان ساخته، هم بر ارزش مشبّه افزوده‌است. در بیت 3 نیز چنانچه پیشتر گفته ‌شد، صاحب اسبی که گربه را روی آن قرار دادند، یا خسروپرویز بوده‌است یا از دیگر بزرگان حاضر در باغ.

با وجود این، نکته‌ای نیز در باب این تک‌معنا مطرح است. اگر ما «جناغ» را همان «غاشیه و روپوش زین» انگاریم، در این صورت، گستردگی مدّ نظر فردوسی در تشبیه بیت 2 را از بین برده‌ایم؛ چراکه زین اسب بخش کوچکی است بر پیکرۀ اسب و این حالت با بزرگی و عظمت پوشیده شدن سطح زمین از نور خورشید مغایر است؛ به عبارتی، در مشبّه این تشبیه، گستردگی نور طلایی‌رنگ خورشید در سطح زمین مطرح است، اما در مشبّه‌به این تشبیه، زین‌پوشی است که تنها روی زین را می‌پوشاند. با توجه به این مشکل و اینکه در این سه بیت سخنی از زین به میان نیامده، باید با شک و شبهه بدین معنای باقی‌مانده نیز نگریست. اولین بار این معنا در پاورقی لغت فرس اسدی طوسی آمده‌است و این بیت منجیک ترمذی ،یعنی:

«همه تفاخر آن‌ها به جود و دانش بود

 

همه تفاخر این‌ها به غاشیه است و جناغ»
               (منجیک ترمذی، 1391: 48).

به عنوان شاهد مثال استفاده شده‌است. سروری در مجمع‌الفرس این واژه را در همین بیت به معنای «دوالِ پهن رکاب» و «نوعی از اسباب زایدۀ زین که برای زینت منقش سازند»، دانسته‌است. از این رو، می‌بینیم که با وجود یکسان بودن بیت، بین مؤلفان فرهنگ‌ها نیز در معنای دقیق این واژه اختلاف است. برای درک این مطلب که آیا به‌راستی «جناغ» و «غاشیه» با هم مترادف هستند یا خیر، مجبوریم نگاهی به دیگر متون ادبی بیفکنیم. طبق جستجوی نگارندگان، جز بیت منجیک، در تاریخ بیهقی نیز به چند مورد برمی‌خوریم که این دو واژه در کنار هم استفاده شده‌است:

1ـ «من که بوالفضلم، این بوالمظفر را به نشابور دیدم در سنۀ اربعمائة؛ پیری سخت بشکوه، درازبالای و روی ‌سرخ و موی ‌سفید چون کافور. دُرّاعۀ سپید پوشیدی با بسیار طاقه‌های مُلحَم مرغزی، و اسبی بلند بر نشستی، بُناگوشی و بَربند و پاردُم و ساخت آهنِ سیم‌کوفت سخت پاکیزه، و جناغی ادیمِ سپید؛ و غاشیه رکاب‌دارش در بغل گرفتی. و به سلام کس نرفتی و کس را نزدیک خود نگذاشتی و با کس نیامیختی» (دیبای دیداری، 1390: 392).

2ـ «بوالمظفَّر [برغشی] گفت: چون بوالقاسمِ رازی غاشیه‌دار شد، مُحال باشد پیش ما غاشیه برداشتن. این حدیث به نشابور فاش شد و خبر به امیر محمود رسید. تیره شد و برادر را ملامت کرد، و از درگاه، امیران محمّد و مسعود را در باب غاشیه و جناغ فرمان رسید و تشدیدها رفت. اکنون هر که پنجاه درم دارد و غاشیه تواند خرید، پیش او غاشیه می‌کشند» (همان: 393).

3ـ «هستند درین روزگار ما گروهی عظامیان با اسب و استام و جامه‌های گرانمایه و غاشیه و جناغ، که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خَر بر یخ بمانند» (همان: 449).

به نظر می‌رسد از آنجا که این واژه گاهی در برخی از متون ادبی در کنار واژۀ «غاشیه» استعمال شده، لغت‌نویسان آن دو را مترادف دانسته‌اند و چنین معنایی از آن ارائه کرده‌اند. حال آنکه اولاً ما شاهدیم که اسدی در لغت فرس خود در مقابل واژۀ «جناغ»، از «دیبلو و تنبوک» استفاده کرده‌است و گویا معنای «جبّۀ زین» از سوی کاتبان در پاورقی افزوده شده‌است. ثانیاً بین خود مؤلفان فرهنگ‌ها نیز نظر یکسانی در باب معنای این واژۀ بیت دیده نمی‌شود. ثالثاً بر اساس قراین و ظرافت‌های زبانی موجود در شواهدی که این دو در کنار هم به‌کار رفته‌اند، احتمال مترادف بودن این دو واژه ضعیف است. اگر تنها نگاهی به بیت منجیک بیفکنیم، خواهیم دانست که شاعر در مصراع نخست و در ترکیب «جود و دانش» قصد ایجاد ترادفی نداشته که بخواهد در مصراع دوم بین «غاشیه و جناغ» آن را نیز رعایت کند. در نمونۀ سوم تاریخ بیهقی نیز می‌بینیم که نویسنده با وجود آوردن واو عطف، میان «اسب و استام و جامه‌های گرانمایه و غاشیه و جناغ» ترادف معنایی ایجاد نکرده‌است و از آنجا که «جناغ» بعد از «جامه» و «غاشیه» آمده، می‌توان گفت که جناغ نیز در ردیف معنایی «جامه» و «غاشیه» است و نزدیکی معنایی بسیاری بدین موارد دارد و همانند آن‌ها از جنس پارچه و ادیم بوده و قابلیّت انعطاف داشته‌است. با این مقدمات و با در نظر گرفتن وجه شبه گستردگی در تشبیه بیت 2، شاید بتوان گفت «جناغ» در شاهنامه، پوششی زربافت و انعطاف‌پذیر است که آن را نه روی زین، بلکه روی تمام پیکرة اسب و باره هنگامی که سواری ندارد، می‌کشیدند. همچنین، با توجه به بافت موقعیتی این ابیات شاهنامه و آمدن صفت «زرین» در کنار این واژه که جنس و رنگ آن را می‌رساند، می‌توان دریافت که افراد معمولی از این روپوش بی‌بهره بودند و این پوشش زربافت، تشریفاتی بود و به صاحبان مقام و شکوه اختصاص داشت. چنانچه علاوه بر این سه بیت شاهنامه، در تاریخ بیهقی نیز می‌توان دید که امیر محمود فرزندان خود را از اعطای بی‌حساب و کتاب غاشیه و جناغ برحذر می‌دارد و در آن زمان مردی «سخت بشکوه» چون بوالمظفّر می‌توانست از این پوشش استفاده کند.

در ادامه، با در نظر گرفتن معانی متعدد «جناغ» و توجه به بافت موقعیتی این 6 بیت در بررسی معنایی واژۀ «جنا»، پی بدین نکته خواهیم برد که آیا این دو، یک واژه هستند یا اینکه واژۀ «جنا» خود واژه‌ای دیگر در شاهنامه است که از دید پژوهشگران به علت قدمت زمانی و تشابه ظاهری با «جناغ» به دور مانده‌است؟

3. بررسی معنایی «جُنا» در شاهنامه

در باب معنای واژۀ «جنا» در فرهنگ‌های زبان فارسی قدیمی و معاصر مانند لغت فرس، صحاح‌الفرس و فرهنگ‌های قواس، جهانگیری، رشیدی، نظام، برهان قاطع، آنندراج، لغت‌نامۀ دهخدا و فرهنگ سخن انوری مطلبی نیامده‌است. همچنین، جز چند مورد از فرهنگ‌های تخصصی معاصر نوشته‌شده بر شاهنامه، در فرهنگ‌های تخصصی قدیم و معاصری چون عبدالقادر، محمود زنجانی، رضازاده شفق، فریتس وُلف و پرویز اتابکی نیز این واژه به چشم نمی‌خورد. علی رواقی در فرهنگ خود می‌نویسد: «جنا: جناغ، نمدزین و غاشیه، زین‌پوش» (ذیل واژه) و بیت 9 را به عنوان شاهد این معنا می‌آورد و در مقالۀ «شاهنامه‌ای دیگر 2» (رواقی، 1368: 33) بیان می‌کند که اگر جناغ را فارسی بدانیم، واژۀ جنا به‌آسانی می‌تواند کاربرد دیگری از جناغ باشد. صاحب واژه‌نامک نیز با کنار هم آوردن «جنا» و «جناغ»، آن دو را یکی دانسته، چنین معنا کرده‌است: «دامنِ زین، طاق پیش زین اسب» (نوشین، 1386: 187). مؤلف یادداشت‌های شاهنامه می‌نویسد: «جُنا یعنی جناغِ زین. یا جُناغ درست است و یا جُنا که کوتاه‌شدۀ جناغ است. شاعر هر دو نویسش را به‌کار برده‌است» (خالقی‌مطلق، 1389: 659). کزازی و جوینی نیز همین نظر را دارند. همان گونه که نمایان است، این بزرگان «جنا» را همان «جناغ» دانسته‌اند. برای درک صحت و سقم این مدعا و آشکار شدن معنای واقعی این واژه، نگارندگان به تحلیل بافت موقعیتی ابیاتی از شاهنامه می‌پردازند که واژة «جنا» در آن‌ها به‌کار رفته‌است.

نخستین باری که فردوسی این واژه را در داستان سیاوخش آورده‌است (بیت 4)، زمان بازگشت پیران ویسه از جنگ است که پیران در شهر سیاوش‌گرد، ره‌آوردهایی را به سیاوخش اهدا می‌کند. بار دیگر (بیت 5) زمانی است که کی‌خسرو ـ فرزند سیاوخش ـ به همراه گیو، قصد فرار از ترکستان و آمدن به سوی ایران را دارد. از این رو، کی‌خسرو برای یافتن «بهزاد» که سیاوخش قبلاً آن را از ترس گرفتار شدن رها کرده بود، به جویباری که مکان آب خوردن فسیلۀ اسبان است، می‌رود و با نشان دادن وسایل بر شبرنگ پدر و شناخت او، سوار بر آن به سوی ایران بازمی‌گردد. در این دو بیت می‌بینیم که صاحب این «جنا»، سیاوخش است که قهرمانی ملّی در حماسة ایران و فرزند پاک و ستو ده اخلاق کی‌کاوس است.

در بیت 6 و در خلال داستان اکوان دیو و رستم می‌بینیم که رستم بعد از جستجو و یافتن اکوان دیو گورشکل و چندین حمله به سوی او و ناپدید شدنش، به آب، نان و خواب نیازمند می‌شود. از این رو، بعد از سه روز و سه شب در چشمه‌ای فرود می‌آید و بعد از سیراب کردن رخش، خود سر بر جنای خدنگ می‌نهد و می‌خوابد. در همین زمان، اکوان دیو او را می‌رباید و به سوی دریا پرتاب می‌کند. در این بیت، فردوسی زین رستم را که از بزرگان و پهلوانان یکه‌تاز حماسة ایران است، «کیانی» می‌خواند.

در داستان بیژن و منیژه (بیت 7) نیز می‌بینیم که بعد از آزاد کردن بیژن از چاه، رستم به همراه بیژن به خوابگاه افراسیاب می‌روند و با به سخره گرفتن در خواب بودن او، خبر شبیخون ایرانیان را به او می‌دهند. بعد از مدتی درگیری میان ایرانیان و تورانیان، افراسیاب از کاخ خود می‌گریزد. رستم وارد کاخ او می‌شود و همة جامه، فرش، پری‌چهرگان و گرانمایه‌اسپان را به غنیمت می‌گیرد و میان یاران تقسیم می‌کند. فارغ از چهرۀ منفی افراسیاب در شاهنامه، باید گفت بافت این بیت و وسایلی که از کاخ افراسیاب به دست آمده، نمایان می‌سازد که صاحب آن وسایل، شخصی با جاه و شکوه بوده‌است.

در بیت 8 نیز می‌بینیم که در جریان جنگ ایرانیان با خاقان چین، خاقان با زین نهادن بر پیلان و آراستن آن‌ها و زبرجد نشاندن در زین و دیبای زربافت اسپان، زرین‌ستام، جنای خدنگ و... لشکریان خود را روانۀ جنگ با ایرانیان می‌کند.

در داستان رزم یازده رخ (بیت 9) نیز می‌بینیم که این بیت به هنگام رسیدن بیژن گیو به بالین گستهم سروده شده‌است. بعد از آنکه گسْتَهَم فرشیدورد را می‌کُشد، به جنگ برادرش لهّاک می‌رود. در این کارزار، با وجود زخم برداشتن و چاک‌چاک شدن تن گستَهَم، با زدن تیغی بر گردن لهّاک، سَرِ او را نیز زیر پای می‌آورد. گستَهَم به سبب زخمی شدن و دویدن خون، با حالتی خمیده روی زین اسب تا چشمه‌ساری حرکت می‌کند، اما در آنجا از شدت جراحات وارد‌شده در خاک غلتان می‌شود و شب تا روز را ناله می‌کند. بیژن نیز که به دنبال یار گمگشتۀ خود است، بعد از روشن شدن گیتی، او را می‌یابد. در این بیت، فردوسی با بیان نگون بودن زین و پُر از خون بودن رکاب و کمند و جنا، به توصیف وضعیت نامناسب گستَهَم پرداخته‌است.

با نگاهی بر بیت 4، عقل سلیم نمی‌تواند پذیرای این نکته باشد که پیران دو زین را به سیاوخش اهدا کرده‌است؛ یعنی هم «زین پلنگ» و هم «جنای خدنگ». این نظر زمانی بهتر درک می‌شود که ما نگاهی به بیت دیگر داستان سیاوخش، یعنی بیت 5 بیفکنیم. در این بیت می‌توان دید که «بهزاد» با دیدن «نشستِ پلنگ»، «رکیبِ دراز» و «جنایِ خدنگِ» سیاوخش تشخیص می‌دهد که او فرزند سیاوخش است و با این نشانه، رامِ کیخسرو می‌شود. طبیعی است که کیخسرو برای سوار شدن بر اسب پدر به همراه خود دو زین نبرده‌است و همان گونه که در بحث واژۀ «جناغ» نیز ذکر کردیم، جناغ را زمانی بر روی اسب یا زین می‌کشند که اسب خالی از سوار باشد. حال آنکه ما در بیت 5 می‌بینیم که کیخسرو بعد از یافتن «بهزاد» بر آن سوار می‌شود. از این رو، می‌بینیم که بافت بیت 4 و 5، معنای جناغِ آمده در ابیات 1، 2 و 3 را نمی‌تواند پذیرا باشد. پس دو معنای 1 و 2 از آن 13 معنای واژۀ «جناغ» کنار گذاشته می‌شود. همچنین، طبق بافت موقعیتی ابیاتی که پیشتر گفته شد، معانی «استخوان سینۀ مرغان که با آن شرط و گرو می‌شکستند»، «سه پایۀ دستار علماء»، «کاسه و پیاله» و «ارّه‌ماهی» نیز جایگاهی ندارند.

دو معنای «تسمۀ رکاب» و «تنگ اسب» نیز اگرچه با ترکیب «جنایِ پلنگ» که در دو بیت آمده، همخوانی دارد، اما با «جنایِ خدنگ» موجود در سه بیت سازگاری ندارد؛ چراکه تسمۀ رکاب و تنگ اسب از جنس چرم است، نه خدنگ، و از آنجا که در بیت 6 برخلاف دیگر ابیات، «خدنگ» هیچ گونه نسخه‌بدلی را پذیرا نشده، می‌توان گفت این دو معنا نیز نسبت بدین واژه هیچ سنخیتی ندارند. از سوی دیگر، بر اساس همین بیت 6، عقلانی نیست که بپذیریم رستم تسمۀ رکاب و تنگ اسب خود را به بالین نهاده‌است. همچنین، از آنجا که فردوسی در بیت 9 بین دو واژۀ «رکیب» و «جنا» فاصله انداخته‌است و آن دو را مترادف ندانسته‌است و همانند بیت 5 میان آن‌ها تفاوت قائل شده، می‌توان به این قطعیت رسید که این دو معنای آمده در فرهنگ‌های فارسی و ذیل واژۀ «جناغ»، ربطی به واژۀ «جُنا» در شاهنامه ندارند. از این رو، تا بدین جا معانی «دامنۀ زین اسب»، «طاق یا کمان پیش زین»، «دستۀ زین» و «نوعی از اسباب زایدۀ زین باشد که برای زینت مرصع و منقش سازند» باقی می‌مانند. حال باید دید که کدام یک از این چهار معنا می‌تواند با نشانه‌های درون‌متنی و بافت موقعیتی این ابیات سازگار باشد.

با دقت در بیت 6 می‌بینیم که رستم تنگِ زین کیانی خود را می‌گشاید و آن جنای خدنگ را زیر بالین می‌نهد. با آمدن «آن» در مصرع دوم این بیت، این نکته مستفاد می‌گردد که فردوسی به عهد لفظی خود اشاره دارد. اما چنانچه پیشتر بر اساس بافت موقعیتی ابیات 4 و 5 نیز گفته شد، نمی‌توان معنای زین را مرجع این اشاره دانست. همچنین، ساختار بیت به گونه‌ای است که می‌رساند «جنا» به گونه‌ای با زین در ارتباط است، اما در معنای زین نیست. همچنین، اگر نگاهی به ابیات 4، 5 و 8 بیفکنیم، خواهیم دید که فردوسی در کنار این ترکیب از «زرین ستام» و «رکیب دراز» استفاده کرده‌است و این خود می‌رساند که «جنا» چون ستام و رکاب از متعلّقات زین باید باشد. همین مطلب از بیت 9 نیز مستفاد می‌گردد؛ چراکه با دویدن خون گستهم خمیده روی زین، طبیعی است متعلّقات قسمت جلو و پایین زین چون «رکیب و کمند و جنا» پُر از خون شود. از این رو، تا حدودی مکان استقرار این متعلقِ زین نمایان می‌شود. با نگاهی بر ابیات دیگر شعرا می‌توان مکان دقیق‌تر جُنا را در زین یافت. در بیتی از مجیر بیلقانی چنین آمده‌است:

«چرخِ فراخ‌دایره حلقۀ تنگ اوست و بس

 

ماه نُوَش جناغِ زین، شکل مجرّه‌اش عنان»
                            (بیلقانی، 1358: 159).

در بیتی از دیوان سوزنی‌سمرقندی هم آمده‌است:

«زآرزوی سُم و پشت مرکَب میمون تو

 

 

بر فلک گردد چو نعل و چون حنایِ زین، قمر»
                                     (سوزنی، 1338: 180).

     

با نگاهی بر این دو بیت می‌توان دید که هر دو شاعر «ماه و قمر» را به «جناغ و حنای زین» مانند کرده‌اند. با توجه به نسبت دادن «جناغ و حنا» به «زین» از سوی هر دو شاعر و تشبیه به‌کار رفته در این ابیات می‌توان دریافت که وجه شبه مدّ نظر سوزنی و بیلقانی، خمیدگی موجود در زین اسب است و این همان مکان دقیق جنا در زین است. بر اساس 13 معنایی که ما برای جناغ ذکر کردیم، تنها معنای شمارۀ 6، یعنی «طاق یا کمان پیش زین» است که می‌تواند ظرفیت پذیرش این تشبیه دو شاعر را داشته‌ باشد. به هر حال، با دقت در این دو بیت و مطالب پیشتر گفته‌شده در باب معنای «جنا»، می‌توان دریافت که جُنا در شاهنامه همان منحنی کمانی‌شکل دو سوی کناری زین است. به استناد بیت 9 شاهنامه، یعنی «خمیده به زین اندرون» و «رکیب و کمند و جنا پُر زِ خون» بودنِ گستَهَم، به صورت دقیق‌تر می‌توان گفت جنا در شاهنامه، منحنی کمانی‌شکل دو سوی کناری جلوی زین است. بنابراین، سه معنای باقی‌مانده، یعنی «دامنۀ زین اسب»، «نوعی از اسباب زایدۀ زین که برای زینت مرصع و منقش سازند» و «دستۀ زین» نیز از این دایره خارج می‌شوند.

نکتۀ دیگری که در این دو بیت بیلقانی و سوزنی به چشم می‌خورد، تفاوت ضبط دو واژۀ «جناغ» و «حنا» با وجود یکسان بودن مراد هر دو شاعر است. واژۀ «جناغ» در نسخۀ «ع» از مجیر بیلقانی به صورت «جناء» و در نسخۀ «م» به صورت «حناء» ضبط شده‌است. گرچه خود مصحح در مقدمۀ این دیوان در باب نسخۀ اساس خود، یعنی جُنگ خطی شمارۀ 669 حکیم اوغلو علی پاشای موجود در کتابخانۀ لالا اسماعیل استانبول که با علامت اختصاری «ع» آن را نشان داده‌است، اعتراف می‌کند: «این نسخۀ دیوان مجیر بیلقانی از نظر صحت و امانت و کمال از تمام نسخ خطی که در دسترس هست، بیشتر مورد اعتماد و اطمینان است. از این روی، این نسخۀ متن اصلی دیوان قرار گرفت» (آبادی، 1358: هفتادونُه). اما در تصحیح این بیت، بدین مطلب خود توجهی نکرده‌است و ضبط نسخۀ «ع» را نادیده گرفته، بیت را تصحیح قیاسی نموده‌است. شکی نیست که به علت نبودِ این واژه در فرهنگ‌های زبان فارسی و یکی پنداشتن این واژه با «جناغ» و روشن و نمایان نبودن واژة «جناء» و معنای آن برای مصحح، ایشان ضبط نسخۀ اساس خود را نادیده گرفته‌اند و چنین تصحیح قیاسی انجام داده‌اند، حال آنکه ضبط دشوار «جناء»، برتر است و ‌باید در بیت «جنای زین» می‌آمد. همچنین، به نظر می‌رسد گذر زمان و تصرف کاتبان باعث شده تا «جناءِ» نسخۀ «ع»، در نسخۀ «م» به صورت «حناء» ضبط شود. چنین تغییری، یعنی افتادن نقطۀ «جناء» و نوشتن «حناء» به جای آن در شاهنامه نیز دیده می‌شود. اگر به ابیات 4، 5، 6 و 9 در کهن‌ترین نسخۀ شاهنامه، یعنی نسخۀ فلورانس (614) نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که پیوسته «جنا» آمده‌است و خالقی مطلق نیز همین ضبط را اساس قرار داده، در متن اصلی وارد کرده‌است. گویا همین نقیصه در باب واژۀ «حنا» در بیت سوزنی سمرقندی نیز صدق می‌کند و تصحیح صحیح این بیت نیز همان «جنا» است.

پس دریافتیم که در شاهنامه، هرگاه فردوسی قصد بیان «روپوش پیکرۀ اسب» را داشته‌است، از واژۀ «جُناغ» و هرگاه قصد بیان «طاق و کمانِ پیش زین» را داشته، از واژۀ «جُنا» استفاده کرده‌است. طبق این 9 بیت شاهنامه، ما حتی یک مورد را نیز ملاحظه نمی‌کنیم که فردوسی از این دو واژه به جای یکدیگر استفاده کرده‌باشد. بنابراین، با توجه به معنای متفاوت این دو واژه، بهتر است آن‌ها را دو واژۀ متفاوت بدانیم که تشابه صورت ظاهری آن، در کنار قرابت معنایی آن دو ـ به واسطۀ متعلّق بودن به زین و اسب ـ باعث شده تا بسی از بزرگان اینگونه بپندارند که این دو واژه، یکی است و آن‌ها را به جای یکدیگر به‌کار برند.

نتیجه‌گیری

1ـ واژۀ «جنا» ریخت کوتاه‌شدۀ واژۀ «جناغ» نمی‌تواند باشد؛ چراکه علاوه بر تفاوت معنایی آن‌ها، در هیچ یک از ابیات شاهنامه نمی‌توان بیتی را یافت که شاعر از این دو واژه به جای یکدیگر استفاده کرده‌ باشد. به نظر می‌رسد تشابه ظاهری واژه در کنار قرابت معنایی آن‌ها باعث شده تا بسیاری از بزرگان فرهنگ‌نویس و شاهنامه‌پژوه ما این گونه بپندارند که این دو واژه، یک واژه است. حال آنکه بر اساس نشانه‌های درون‌متنی و با نگاه کُل‌گرایانه و در نظر گرفتن بافت موقعیتی ثابت شد که «جناغ» و «جنا» دو واژۀ متفاوت هستند.

2ـ «جناغ» در شاهنامه در اصل، پوششی زربافت و انعطاف‌پذیر بود که به هنگام استراحت و خالی از سوار بودن اسب، آن را به‌سان برگستوان روی پیکرۀ باره می‌گشودند. همچنین، با توجه به بافت موقعیتی ابیاتی که در آن از جناغ استفاده شده، دریافتیم که افراد معمولی از این روپوش بی‌بهره بودند و این پوشش زربافت به صاحبان مقام و شکوه اختصاص داشت و به همین سبب است که جنس این پوشش از زر بود.

3ـ «جُنا» در شاهنامه به معنای قوس کمانی‌شکل پیش زین است که از چوب خدنگ ساخته می‌شد. همچنین، بر اساس بافت موقعیتی این ابیات دریافتیم که تنها بزرگان و نامداران از زین جنای خدنگ‌دار استفاده می‌کردند.

اتابکی، پرویز. (1379). واژه‌نامۀ شاهنامه. چ1. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
اسدی طوسی، علی. (1319). لغت فرس. تصحیح عباس اقبال. تهران: چاپخانۀ مجلس.
انوری، حسن. (1381). فرهنگ بزرگ سخن. ج3. چ2. تهران: سخن.
اینجوی شیرازی، حسین. (1359). فرهنگ جهانگیری. تصحیح رحیم عفیفی. چ2. مشهد: مؤسسه.
بغدادی، عبدالقادر. (1391). لغت شهنامه. ترجمۀ منصور ثروت. چ1. تهران: علمی.
بیلقانی، مجیرالدین. (1358). دیوان. تصحیح و تعلیق محمّد آبادی. چ1. تبریز: مؤسسة تاریخ و فرهنگ ایران.
بیهقی، ابوالفضل. (1390). دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی). به کوشش محمّدجعفر یاحقی و مهدی سیّدی. چ1. تهران: سخن.
تبریزی، محمّدحسین. (1361). برهان قاطع. تصحیح محمّد معین. تهران: امیرکبیر.
حسینی، عبدالرشید. (1386). فرهنگ رشیدی. تصحیح اکبر بهداروند. تهران: سیمای دانش.
خالقی‌مطلق، جلال. (1389). یادداشت‌های شاهنامه. بخش یکم تا چهارم. چ1. تهران: مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی.
داعی‌الاسلام، محمّد. (1362). فرهنگ نظام. چ2. تهران: فاروس ایران.
دهخدا، علی‌اکبر. (1377). لغت‌نامه. چ2. تهران: دانشگاه تهران.
رواقی، علی. (1390). فرهنگ شاهنامه. چ1. تهران: چاپخانۀ فرهنگ معاصر.
ــــــــــــــ . (1368). «شاهنامه‌ای دیگر 2». کیهان فرهنگی. ش72. صص31ـ 35.
زاده‌شفق، رضا. (1320). فرهنگ شاهنامه. چ1. تهران: مجمع ناشر کتاب.
زنجانی، محمود. (1380). فرهنگ جامع شاهنامه. چ2. تهران: عطائی.
سروری، محمدقاسم. (1338). مجمع‌الفرس. تصحیح محمّد دبیرسیاقی. تهران: علمی.
سوزنی سمرقندی، محمّد. (1338). دیوان. تصحیح و مقدمۀ ناصرالدّین شاه‌حسینی. چ1. تهران: امیرکبیر.
علوی طوسی، محمّد‌بن الرضا. (1353). معجم شاهنامه. تصحیح و ترجمۀ حسین خدیوجم. چ1. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
فخری اصفهانی، شمس. (1337). واژه‌نامة فارسی. بخش چهارم معیار جمالی. تصحیح صادق کیا. تهران: دانشگاه تهران.
فردوسی، ابوالقاسم. (1366). شاهنامه. به‌کوشش جلال خالقی‌مطلق و همکاران. 8 ج. چ1. نیویورک و کالیفرنیا: بنیاد میراث ایران.
ــــــــــــــــــــــ . (1375). الف.  شاهنامه. براساس چاپ مسکو. به‌کوشش سعید حمیدیان. 4ج. چ3. تهران: قطره.
ـــــــــــــــــــــــ . (1375). ب. شاهنامة فردوسی. براساس شاهنامه ژول مول. به‌کوشش پرویز اتابکی. 4ج. چ1. تهران: علمی و فرهنگی.
ـــــــــــــــــــــــ . (1391). شاهنامه. از دستنویس موزۀ فلورانس. به‌کوشش عزیزالله جوینی. 7ج. چ4. تهران: دانشگاه تهران.
قوّاس غزنوی، فخرالدّین مبارکشاه. (1353). فرهنگ قوّاس. به‌اهتمام نذیر احمد. چ1. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
کزازی، میرجلال‌الدّین. (1390). نامۀ باستان. 9ج. چ2. تهران: سمت.
منجیک ترمذی، علی‌بن محمد. (1391). دیوان (اشعار پراکنده). به‌کوشش احسان شواربی ‌مقدم. چ1. تهران: میراث مکتوب.
نفیسی، علی‌اکبر. (18 ـ 1317). ناظم‌الاطباء. با مقدمه محمّدعلی فروغی. تهران: رنگین.
نوشین، عبدالحسین. (1386). واژه نامک. چ2. تهران: معین.
وُلف، فریتس. (1377). فرهنگ شاهنامة فردوسی. چ1. تهران: اساطیر.
ویجی نگری، محمّد. (1335). آنندراج. تصحیح محمّد دبیرسیاقی. تهران: خیام.
هدایت، رضاقلی. (1288). فرهنگ انجمن‌آرا. با تلاش و سرمایة سیداسماعیل کتابچی. تهران: کتابفروشی اسلامیه.
هندوشاه، محمّد. (1341). صحاح‌الفرس. به‌اهتمام عبدالعلی طاعتی. تهران: بهمن.