Document Type : Research Paper
Authors
1 استادیار زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
2 استادیار زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد گرمسار، ایران
Abstract
Keywords
واژة «Discourse» که سابقة آن در برخی منابع به قرن چهاردهم میلادی میرسد، از واژة فرانسوی «Discours/ Dis-koor» و لاتین «Discurs-us» به معنی «گفتگو، محاوره، گفتار» و از واژة «Discurrer» یا «Discursum» به معنی «طفره رفتن»، «از سر باز کردن»، «تحلیل ورزیدن» و... گرفته شدهاست (ر.ک؛ مک دانل،1380: 10). اما ظاهراً اولینبار اریک هریس این اصطلاح را در مقالة خود با عنوان «تحلیل گفتمان» بهکار بردهاست. در این مقاله، وی دیدی صورتگرایانه و ساختارگرایانه به جمله و متن دارد (ر.ک؛ تاجیک، 1379: 22).
نظریة گفتمان از علوم تفسیر1، مانند هرمونتیک، پدیدهشناسی، ساختارگرایی و شالودهشکنی الهام میگیرد (ر.ک؛ مارش و واستوکر، 1378: 196). هرچند نظریة گفتمان ریشههای قوی در سنّت و دیدگاههای نظری گذشته دارد، اما رویکردی نسبتاً نو در تحلیل سیاسی است. این نظریه در ایدهها و مفروضات خود از رویکردهای نویسندگان مارکسیست، همچون آنتونیو گرامشی ولویی آلتوسر و نیز نظریهپردازان فرامدرنیست، مانند میشل فوکو و ژاک دریدا و فردینان دو سوسور بهره برد (ر.ک؛ همان:220).
ریشة نظریههای گفتمان به زبانشناس سوئیسی «فردینان دو سوسور» بازمیگردد. این نظریه با الهام از زبانشناسی سوسوری بر اهمیت زبان در بازنمایی و بازسازی جهان اجتماعی تأکید میکند. نظریة گفتمان بهتدریج تحول یافت و به حوزة علوم اجتماعی وارد گردید. سیر تحول تحلیل گفتمان در زبانشناسی را میتوان به ترتیب در قالب تحلیل گفتمان ساختارگرا، نقشگرا و تحلیل گفتمان انتقادی خلاصه کرد.
همچنین، باید گفت مفهوم «گفتمان» پدیدهای چندوجهی و چندمعنایی است و کثرت وجوه و کثرت معنایی این پدیده موجب پیچیدگی و ابهام در دریافت صحیح معانی و تعریفهای آن و فهم دقیق نقش، جایگاه، کارویژهها و استلزامهای آن شدهاست. بداعت مسائل و موضوعات مطرح در بحث گفتمان از یک سو و گسترش دامنه و دایرة شمول کارکردی و معنایی آن از سوی دیگر که رشتههای متنوع علوم انسانی و علوم اجتماعی، اعم از زبانشناسی، هنر، نقد و نظریة ادبی، نقد و نظریة فرهنگی و نیز نقد و نظریة اجتماعی گرفته تا فلسفه، سیاست، روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، حقوق و... را در بر میگیرد، سبب اقبال و توجه چشمگیری بدان شد (ر.ک؛ مک دانل، 1380: 9).
این پژوهش با روش توصیفیـ تحلیلی، تاریخ معاصر سیاسی ایران را در مجموعهاشعار احمد شاملو بر مبنای نظریة تحلیل گفتمانی «ارنستو لاکلا»2 و «شنتال موفه»3 بررسی میکند. این تحقیق مؤلفههای نظریة گفتمان را در شعر معاصر و در پیوند با ناسیونالیسم جامعة دوران حاکمیت پهلوی دوم بهکار میگیرد. اهمیت پژوهش در آن است که شناخت ابعاد آثار و پیامدهاى استعمار، در دوران معاصر را با وجود اسناد تاریخى و بازتاب آن در ادبیات سیاسی ایران فراهم آوردهاست. همچنین، سوابق و عملکرد تاریخى استعمارگران و واکنش هنرمندان و شاعران، بیشک در اتخاذ موضع واقعبینانه در تعامل با این کشورها مؤثر خواهد بود، بهویژه براى نسلى که از گذشتة خویش اطلاع دقیقى ندارد. همچنین، فهم بهتر و دقیقتر اشعار و هنر در بستر تاریخی معاصر نیز فراهم خواهد شد.
پژوهشهای زیادی دربارة شعر و اندیشة احمد شاملو انجام گرفتهاست که به نمونههایی اشاره میکنیم:
ـ قادری، فاطمه و مهری زنی. (1388). «زمینة اجتماعی اشعار شاملو و ماغوط». ادبیات تطبیقی دانشگاه شهید باهنر کرمان. س 1. ش1. صص 109ـ132. در این مقاله، مسائل اجتماعی ایران و سوریه از جمله، فقر، ظلم، درد و رنج اجتماعی، وطن و آزادی بررسی و تحلیل شدهاست.
ـ فلاحتخواه، فرهاد. (1385). «مروری بر اندیشة احمد شاملو». ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی. س 2. ش 5. صص 57ـ76. در این مقاله، بخشی از تفکرات اومانیستی و اگزیستانسیالیستی به عنوان اندیشة غالب در متن مجموعهاشعار شاملو مطرح میشود.
ـ صلاحیمقدم، سهیلا و مرضیه اصغرنژاد فرید. (1392). «مضامین تغزل اجتماعی در اشعار نزار قبانی و احمد شاملو». مطالعات ادبیات تطبیقی. س 7. ش 26. صص 69ـ89. در این مقاله، دو رهیافت اساسی در شعر هر دو شاعر مطرح میشود. در رهیافت اول، شور مبارزه و دغدغة اجتماعی شاعر، او را از تغزل بازمیدارد و در رهیافت دوم، عشق به شاعر امید مبارزه میبخشد.
با توجه به جستجوهای انجامشده تاکنون پژوهش یا تألیف مستقلی با رویکرد بینارشتهای و بر مبنای نظریة گفتمانی، مجموعهاشعار احمد شاملو را تحلیل نکردهاست. از آنجا که این پژوهش با رویکرد میانرشتهای واکنش ناسیونالیستی جامعة ایرانی در برابر حضور استعمارگران است و حاکمیت استبدادی را در مجموعهاشعار احمد شاملو تحلیل میکند و یافتههای تازهای در ادبیات سیاسی معاصر ایران است، میتواند ما را به شناخت و درک بهتر از ادبیات منظوم معاصر رهنمون نماید.
1. مباحث نظری
1ـ1. ناسیونالیسم4
تعریف دقیق و واحدی از این مفهوم ارائه نشدهاست. یکی از دلایلی که باعث شده تا تعریف واحدی در این زمینه وجود نداشته باشد، تغییر مفهوم ناسیونالیسم با توجه به جریان تاریخ است. در اینجا به تعدادی از این تعریفها اشاره میشود:
«ناسیونالیسم نوعی عقیدة سیاسی است که زمینة یکپارچگی جوامع جدید و مشروعیت ادعای آنها برای داشتن اقتدار را فراهم میآورد. ناسیونالیسم وفاداری بیشتر مردم را متوجه یک دولتـ ملت مینماید؛ خواه این دولتـ ملت موجود باشد، خواه اینکه به صورت یک خواسته باشد. دولتـ ملت نه تنها به عنوان یک شکل ایدهآل، طبیعی یا عادی از نظام سیاسی مورد توجه واقع میشود، بلکه به عنوان یک چارچوب ضروری برای تمام فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مورد نظر قرار میگیرد» (David Sills, 1972: 63).
در تعریف دیگری از ناسیونالیسم آمدهاست:
«ناسیونالیسم حاصل پیدایش خودآگاهی و خوداتکایی جوامع بالغ برای حرکت به سوی پدیدة ملتسازی است. در این شرایط بلوغ، حالت ذهنیـ روانی بر بیشتر افراد یک جامعه مستولی است که در آن، دولت ملّی را به عنوان شکل مطلوب سازمان سیاسی تشخیص داده، ملیّت را تنها منبع خلاق نیروی فرهنگی و رفاه اقتصادی تصور میکنند» (Kohn, 1967: 76).
آنتونی اسمیت نیز در تعریف خود میآورد: «ناسیونالیسم، جنبشی ایدئولوژیک برای دستیابی و حفظ استقلال، وحدت و هویت برای مردمانی است که برخی از اعضای آن به تشکیل یک ملت بالقوه و بالفعل باور دارند» (اسمیت، 1383: 20). از نظر ناسیونالیستها، یک ملت نمیتواند بدون میزان مشخص و معینی از هر سه اینها به بقای خود ادامه دهد.
1ـ2. مؤلفهها و مفاهیم نظریة لاکلا و موفه
لاکلا و موفه با استفاده از بازخوانی و ساختارشکنی نظریههای متفکرانی مانند سوسور، گرامشی، فوکو، ساختارگرایی آلتوسر، پساساختارگرایی دریدا و دیگران نظریة گفتمان خود را در سال 1985 در کتابی با عنوان هژمونی و استراتژی سوسیالیستی بسط دادند. هدف این کتاب، ارائة تحلیلی جدید از جامعة سرمایهداری صنعتی معاصر و راهبردی مناسب برای چپ بحرانزده اروپاست و ماهیت ضدکاپیتالیستی دارد.
1ـ2ـ1. گفتمان5
کلیت ساختاردهیشده که از عمل مفصلبندی حاصل میشود، «گفتمان» نام دارد. گفتمانها در واقع، منظومههای معانی هستند که در آنها نشانهها با توجه به تمایزی که با یکدیگر دارند، هویت و معنا مییابند. گفتمانها تصور و فهم ما از واقعیت و جهان را شکل میدهند. بنابراین، معنا و فهم انسان همواره گفتمانی و از این رو، نسبی است (Howarth, 2000:102-107). لاکلا و موفه موضوعات و رفتارها را گفتمانی میدانند. برای اینکه اشیاء و فعالیتها فهمیدنی باشند، باید به عنوان جزئی از یک چارچوب گستردهتر تحلیل شوند.
1ـ2ـ2. مفصلبندی6
هر عملی که میان عناصر پراکنده در یک گفتمان ارتباط برقرار کند، به نحوی که هویت این عناصر اصلاح و تعدیل شود، «مفصلبندی» نامیده میشود. معنای بعضی نشانهها به واسطة مفصلبندی گاه آنچنان رایج و مرسوم میشود که از نظر ما کاملاً طبیعی جلوه میکند. از دیدگاه لاکلا و موفه، تعریف مفصلبندی و گفتمان به هم وابستهاند: «ما هر عملی را که منجر به برقراری رابطهای بین عناصر شود، به نحوی که هویت این عناصر، در نتیجة عمل مفصلبندی تعدیل و تعریف شود، مفصلبندی مینامیم» (Laclau & Mouffe, 1985: 105)
1ـ2ـ3. دال و مدلول
دو مفهوم «دال» و «مدلول» در نظریة لاکلا و موفه نقش کلیدی دارند. دالها اشخاص، مفاهیم، عبارات و نمادهایی انتزاعی یا حقیقی هستند که در چارچوبهای گفتمانی خاص، بر معانی خاص دلالت میکنند. معنا و مصداقی که یک دال بر آن دلالت میکند، «مدلول» نامیده میشود. مدلول، نشانهای است که ما با دیدن آن، دال مورد نظر برایمان معنا میشود (Ibid, 2002: 140).
1ـ2ـ4. دال مرکزی7
دال مرکزی، نشانه یا نشانههایی است که سایر نشانهها حول آن نظم میگیرند. هستة مرکزی منظومة گفتمانی را دال مرکزی تشکیل میدهد. نیروی جاذبة این هسته سایر نشانهها را به خود جذب میکند و سامان میدهد؛ به عبارتی دیگر، مفاهیمی که در یک گفتمان مفصلبندی میشوند، حول یک مفهوم یا دال مرکزی شکل پیدا میکنند (ر.ک؛ حقیقت، 1387: 540).
1ـ2ـ5. دال شناور
در این نظریه، نشانهها و مفاهیم «دالهای شناوری» هستند که گفتمانهای مختلف میکوشند به آنها معنا دهند. «دال شناور» دالی است که مدلول آن، شناور(غیرثابت) است و گروههای مختلف سیاسی برای انتساب مدلول مورد نظر آن با هم رقابت میکنند (ر.ک؛ سلطانی، 1383: 157).
1ـ2ـ6. عناصر8، وقتهها9، حوزة گفتمانگونگی10
دالهایی را که حول دال مرکزی گرد هم میآیند، «وقته» مینامند. هر نشانه ممکن است چندین معنا داشته باشد. به طور طبیعی، هر گفتمان یکی از آن معانی را برحسب همخوانی با نظام خود تثبیت و بقیه را طرد میکند. لاکلا و موفه معانی احتمالی نشانهها را که در گفتمان طرد شدهاند، «حوزة گفتمانگونگی» مینامد. سرریز معانی یک دال یا نشانه به حوزة گفتمانگونگی، با هدف ایجاد یکدستی معنایی در یک گفتمان انجام میشود (Laclau & Mouffe, 1985: 111).
یک وقته تا پیش از ورود به یک گفتمان و مفصلبندی شدن و تثبیت معنا در چارچوب آن، در حوزة گفتمانگونگی قرار دارد و «عنصر» نامیده میشود. عناصر، دالهای شناوری هستند که هنوز در قالب یک گفتمان قرار نگرفتهاند و در واقع، از گفتمان مورد نظر طرد شدهاند (ر.ک؛ سلطانی، 1384: 78)،اگرچه این طرد شدن موقتی است.
1ـ2ـ7. بیقراری (ازجاشدگی)11
بیقراری حاصل رشد خصومت و تکثّر در جامعه است. همواره این امکان وجود دارد که معنای تثبیتشدۀ یک وقته متزلزل شود که این تزلزل را «بیقراری» مینامند. لاکلا تمام بحرانهای جامعۀ معاصر را با این مفهوم توضیح میدهد (Laclau, 1990: 60).
1ـ2ـ8. ضدیت12 و غیریت13
گفتمانها در تعارض و تفاوت با دیگری شکل میگیرند. همانند خیر و شر، تاریک و روشن، دوست و دشمن؛ برای مثال؛ روز را تنها در تعارض با شب میتوان درک کرد و هویت روز، وابسته به شب است:
«اهمیت مفهوم غیریت یا ضدیت در آن است که هر چیز در ارتباط با غیر هویت مییابد؛ چراکه اشیاء ذات و هویت ثابتی ندارند و تنها در ارتباط با دیگری و ضدیتی که با آن برقرار میکنند، هویت مییابند... خصومت در اینجا فاقد هر گونه قانون ضروری و جهتگیری از پیش تعیینشده است... خصومت، امری بیرونی است و باعث شکلگیری و انسجام گفتمان و نیز تهدید آن میشود. خصومت به رابطة یک پدیده با چیزی بیرون از آن اشاره دارد که این بیرون، نقش اساسی در هویتبخشی و تعیّن آن پدیده ایفا میکند» (حقیقت، 1387: 545).
لاکلا استدلال میکند که اگر غیریت همواره وجود یک گفتمان را تهدید میکند و همواره آن را در معرض فروپاشی قرار میدهد، پس همة گفتمانها خصلتی امکانی و موقتی دارند و هیچ گاه تثبیت نمیشوند (Laclau, 1990, 27-28).
1ـ2ـ9. برجستهسازی و حاشیهرانی
مفهوم غیریت در ذات خود با مفاهیم «برجستهسازی» و «حاشیهرانی» همراه است. گفتمانها با استفاده از برجستهسازی و حاشیهرانی سعی میکنند تا نقاط قوّت خود را برجسته سازند و نقاط ضعف خود را پنهان کنند و بالعکس، نقاط قوّت غیر یا دشمن را به حاشیه رانند و نقاط ضعف او را برجسته کنند. در هر صورت، برجستهسازی و حاشیهرانی سازوکاری برای تقویت خود و تضعیف دیگری یا غیر است و گفتمانها از شیوههای مختلفی برای برجستهسازی خود و حاشیهرانی رقیب استفاده میکنند که دو چهرة نرمافزاری و سختافزاری دارند که بیانگر نرمافزارها و سختافزارهای قدرت هستند. برجستهسازی و حاشیهرانیهای نرمافزاری در قالب زبان نمود پیدا میکند و برجستهسازی و حاشیهرانیهای سختافزاری به صورتهای مختلفی چون توقیف، حبس، اعدام، ترور، تظاهرات خیابانی و مانند آنها نمود مییابد (ر.ک؛ سلطانی، 1383: 112ـ113).
1ـ2ـ10. گفتمانها: از اسطورهها تا تصورات اجتماعی
لاکلا نظریه را «اسطوره» مینامد. اسطورهها محصول بیقراری گفتمانهای حاکم بر نظام اجتماعی هستند. آنها به دنبال رهایی از این بیقراری و خلق یک عینیت اجتماعی جدیدند. جامعة شکلیافته کنونی نیز خود یک تصور اجتماعی عینیتیافته است، یک اسطوره مجسم و تبلوریافته که اکنون دچار بحران گردیده، متزلزل شدهاست. در شرایط تزلزل، اسطورههای جدید شکل میگیرند و گفتمانهای بدیل را میسازند. از منظر گفتمانی، ساماندهی واقعیت و غلبه بر بحرانها از راه نظریهپردازی و بازسازی تئوریک صورت میگیرد. در نتیجه، جامعه برای پُر کردن خلاءها، همواره نیازمند نظریهپردازی و گفتمانسازی است؛ زیرا از این راه، سامان دادن به مشکلات، از میان بردن نواقص، بیقراریها و در پایان، تحول و پیشرفت جوامع بشری امکانپذیر خواهد شد(ر.ک؛ حسینیزاده، 1386: 33ـ34).
اسطوره، تقاضاهای یک گروه یا طبقۀ خاص از جامعه را نمایندگی میکند. بنابراین، اسطوره باید به تصور اجتماعی بدل شود. تصـور اجتماعی برخلاف اسطـوره، همگانی و تجلیگر خواستههای اقشار مختلف مردم است. وجه استعارهای و اسطورهای گفتمان، اگرچه موجب تقویت و پذیرش آن در سطح عام میشود، ولی در عین حال، موجد یک نقطهضعف است؛ زیرا موجب میشود که تصوری آرمانی در اذهان سوژهها پدید آید و انتظارات عمومی را افزایش دهد. اگر یک گفتمان نمایانگر آرمانی بیعیب و نقص باشد، باید بتواند به تقاضاهای موجود پاسخ شایسته دهد و مشکلات را برطرف سازد، اما هیچ گاه این کار در عمل ممکن نیست. بیقراری همواره وجود دارد و اساساً ساماندهی کامل واقعیت امکانناپذیر مینماید. از این رو، هنگامی که یک گفتمان استیلا یافت، بهتدریج از فضای استعاری خود فاصله میگیرد و ماهیت واقعی آن آشکار میشود (ر.ک؛ حقیقت، 1387: 551).
وقتی گفتمان مسلط نتوانست وعدههای خود را عملی سازد و بحـرانها را سامان دهد، اندکاندک نارضایتیها و تردیدها نسبت به گفتمان حاکم آشکار میشود. این وضعیت باعث بحران هویت در کسانی میشود که روزی خود از هواداران آن بودهاند. بدین ترتیب، زوال گفتمان مسلط آغاز میشود و جامعه آمادۀ هویتیابی با گفتمانها و اسطورههای جدیدی میشود که مدعی کمال هستند.
1ـ2ـ11. دال خالی
وظیفۀ دالهای خالی، بازنمایی وضع مطلوب و آرمانی است. از آنجا که این دالها همواره نواقص را گوشزد میکنند، تولید آنها سبب پویایی جامعه و سیاست خواهد شد (Laclau,1994:49).
همواره در جامعه بیقراریها و کمبودهایی هست که از سوی این دالها بازنمایی میشوند و تحول و تغییر را به همراه دارند. دالهای خالی دستمایة خلق اسطورههای جدیدند. مفصلبندی گفتمانهای سیاسی حول یک دال خالی شکل میگیرد که در جایگاه دال مرکزی مینشیند. بنابراین، دال خالی گفتمان حاضر، در جایگاه دال مرکزی گفتمان آتی مینشیند. غیبت و خالی بودن، ویژگی دال مرکزی و شرط موفقیت آن در هژمونی است (Ibid, 1996: 37). وجود دالهای خالی که نشانی از بیقراریها، تقاضاها و بحرانها در عرصۀ سیاسیـ اجتماعی است، زمینه را برای شکلگیری گفتمانهای جدید فراهم میسازد.
1ـ2ـ12. موقعیت سوژه ای14 و سوژگی سیاسی15
هویت سوژه با گفتمان مسلط تعریف میشود. از این رو، سوژهها در گفتمانهای مختلف، هویتهای متفاوت و گاه متضاد مییابند. به هر حال، لاکلا و موفه سوژه را به موقعیتهاى سوژگى که گفتمانها براى خود فراهم مىکنند، تقلیل مىدهند و از این طریق، مفهوم سوژة خودمختار با هویت و منافع ثابت را طرد میکنند. هر موقعیت سوژهاى از طریق اختلاف و تمایزش با موقعیتهاى سوژهاى دیگر ساخته مىشود. سوژهها در درون ساختار گفتمانى به هویت شناخت از خود دست مىیابند و بر اساس آن دست به عمل مىزنند. همواره تکثرى از موقعیتها و گفتمانها وجود دارد که انسان در آنها مىتواند به هویت دست یابد. بنابراین، هر فرد مىتواند موقعیتهاى سوژهاى مختلف داشته باشد (Howarth & etc., 2000:13).
2. بحث و بررسی
2ـ1. مفصلبندی مفاهیم «گفتمان ناسیونالیستی»
میهندوستی و تعلق به وطن، وحدت و یگانگی ملی و دولت ملی در پیرامون آزادی و آرمان استقلال، شاکلة گفتمان ناسیونالیستی در مجموعهاشعار احمد شاملو را شکل میدهد.
2ـ1ـ1. دال مرکزی
«آزادی» از استبداد و استعمار، هستة مرکزی منظومة گفتمان ناسیونالیستی را در شعر و اندیشة احمد شاملو تشکیل میدهد و سایر نشانهها با روابط دالی و مدلولی خود به عنوان دالهای وقتهای در «گفتمان ناسیونالیستی» احمد شاملو مفصلبندی میشوند.
«گفتمان ناسیونالیسم» در مجموعهاشعار شاملو با اندیشة دموکراسی و آزادیخواهی وی پیوند محکمی دارد. طرفداران این نحلة فکری به دنبال آن بودند که با ایجاد مؤسسات جدید و کوتاه کردن دست استبداد و استعمار، کشوری قوی پدید آورند و موجبات رفاه مملکت را فراهم سازند. شاملو همه جا از آزادی سخن میگوید. از نگاه او، اگر آزادی سرودش را بخواند، بار دیگر از خرابی دیوارهای فروریخته و عقبافتادگی اثری نخواهد بود. در شعر «ترانة بزرگترین آرزو» از مجموعة «دشنه در دیس»، وی به بزرگترین آرزوی خویش، یعنی آزادی اشاره میکند. او بدبختی و پلشتی را نتیجة نبود آزادی میداند:
«آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرندهای
هیچ کجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند.
سالیان بسیار نمیبایست
دریافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است
که حضور انسان
آبادانی است» (شاملو، 1385: 799).
اگر احمد شاملو تنها آزادی را به پرندهای تشبیه کرده بود که نمیتواند سرود بخواند و یا حق آواز سر دادن ندارد، کار مهمی انجام نداده بود. هنر احمد شاملو در این است که حرف و تشبیه مهمتری را به تصویر آغازین شعرش پیوند زدهاست. از منطق کلامش میتوان متوجه شد که او آزادی و انسانیت انسان را لازم و ملزوم یکدیگر و در واقع، یکی دانسته است. نبودن آزادی، نبودِ انسان است. انسان تا وقتی که آزاد نیست، انسان نیست.
«آه! مختوم قلی
من گهگاه سردستی
به لغتنامه
نگاهی میاندازم:
چه معادلها دارد پیروزی! (محشر!)
چه معادلها دارد شادی!
چه معادلها انسان!
چه معادلها آزادی!
مترادفهاشان
چه طنینِ پُر و پیمانی دارد!
وای، مختوم قلی!
شعر سرودن با آنها
چه شکوه و هیجانی دارد!» (شاملو، 1392: 11).
شاملو بر این عقیده است که بدون آزادی هیچ حرف کارآمدی را نمیتوان بر زبان آورد، حتی اگر تمام الفاظ جهان را در اختیار داشته باشی:
«تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم
و آن نگفتیم
که به کار آید؛
چراکه تنها یک سخن،
یک سخن در میانه نبود: آزادی...» (همان، 1385: 747).
در مجموعهاشعار شاملو آزادی به معنای آزادی سیاسی و آبادانی است؛ زیرا شاعر آزادی را شرط لازم برای آبادانی دنیا، و زندگی بدون آزادی را بیمعنی میداند. از این رو، میتوان گفت که آزادی، یعنی آزادی سیاسی و استقلال از دخالت و وابستگی بیگانگان است. رابطة دال و مدلول، آزادی و مفاهیم آن در بحثهای بعدی بهتر و بیشتر مشخص میشود.
2ـ1ـ2. وقتهها (لحظهها)
میهندوستی، یگانگی ملی و نظام سیاسی مطلوب (دولت ملّی) از مهمترین دالهایی هستند که به عنوان وقته در پیرامون دال مرکزی (آزادی و استقلال) در «گفتمان ناسیونالیستی» مفصلبندی میشوند و هر یک در گفتمان ناسیونالیستی معنادار میشوند.
2ـ1ـ2ـ1. میهندوستی
میهندوستی غالباً موجد حس وفاداری، دلبستگی، غیرت و تعصب نسبت به افتخارات ملّی فرهنگی، مانند نژاد، تاریخ و تمدن، زبان، سنن، عادات، ادیان و... میشود. در «گفتمان پهلویسم»، ناسیونالیسم بیشتر حول محور شاه تعریف میشد تا وطن، با این تصور که از آن به «ناسیونالیسم سلطنتی» نیز تعبیر میشود (Ansari, 2003: 33). وطنپرستی و احساس ملیت، بیشتر در قالب وفاداری به سلطنت معنا مییابد تا به کشور؛ به تعبیر دیگر، علاقه و تعلق ویژهای که به عنوان هدف این نوع ناسیونالیسم ترویج میشد، در راستای اهداف مقام سلطنت و جایگاه شاه بود که به نحو بارزی در شعار «خدا، شاه، میهن» بازتاب مییافت. این نوع ناسیونالیسم برخلاف ناسیونالیسم شکل گرفته در غرب که بر پایة آزادی فردی، آزادی انتخاب، قرارداد اجتماعی و بسط جامعة مدنی معنا مییافت، با تأکید بر ارادهگرایی و انبساط عرصة قدرت سیاسی، حوزۀ جامعة مدنی را به عقب رانده، مشارکت، آزادی، حق انتخاب و... در آن معنایی نداشت (ر.ک؛ انتخابی، 1371: 26).
در مجموعهاشعار شاملو، آزادی و میهن دارای پیوندی ناگسستنی هستند؛ زیرا او میخواهد میهنش مستقل و مردم میهنش آزاد باشند. میهن در مجموعة سرودههای شاعر با سیمای معشوق جلوه مییابد. او وقتی مجبور به ترک وطن میشود، ابراز ناراحتی میکند و از اینکه آسمان وطنش چتر سرش نیست، دلگیر است:
«آسمان خودم
چتر سرم نیست» (شاملو، 1392: 14).
دفتر ترانههای کوچک غربت مجموعة شعرهایی است که احمد شاملو در طول اقامت در خارج از کشور سرودهاست که در همۀ آنها نوعی غم و دلمردگی حاصل از دوری از وطن موج میزند. در این شعرها، شوق بازگشت به وطن لحظهای در او بارقهای از امید منعکس میکند و گاهی هم یأس و نومیدی در فضای شعرش حاکم میشود:
«شوق و یأس در این کشش و گرایش به دیار خویش، موضوع اصلی شعرهای هجرانی است. تلخای دوزخ در هر رگ میگذرد. هوشیواران غم خویش، خشماگین و پرخاشگر، از اندوه تلخ خویش پاسداری میکنند. نگهبان عبوس رنج خویشتناَند تا از قاب سیاه وظیفهای که بر گردة آن کشیدهاند، خطا نکنند» (مختاری، 222:1372).
به هر حال، مراد شاعر، دوری از وطن نیست و آرزوی دیدار وطن دارد. او هنگامی که در غربت است، دوست دارد به میهن بازگردد و آفتابِ میهن پیراهن او باشد، سرزمینش را زیر پای خود احساس کند و صدای رویش خود را بشنود:
«بگذار آفتاب من پیراهناَم باشد
و آسمان من
آن کهنهکرباس بیدرنگ
بگذار بر زمین خود بایستم؛
بر خاکی از برادة الماس و رعشة درد
بگذار سرزمینم را
زیر پای خود احساس کنم
و صدای رویش خود را بشنوم:
رُپرُپة طبلهای خون
در چیتگر
و نعرة ببرهای عاشق را
در دیلمان
وگرنه چه هنگام میزیستهام؟
کدام مجموعة پیوستة روزها و شبان را من؟» (شاملو، 1385: 810).
2ـ1ـ2ـ2. یگانگی ملی
در «گفتمان ناسیونالیستی»، وحدت و یگانگی به شکل همدلی ملی در راه مبارزه برای رسیدن به آمال ملی متبلور میشود و در پیوند با دال مرکزی (آزادی و استقلال) و در کنار سایر دالها مفصلبندی میشود و معنایی گفتمانی مییابد. شاملو به عنوان یک شاعر مبارز و آزادیخواه، برای تحقق استقلال سرزمینش، همگان را به اتّحاد فرامیخواند. او در سرودهای بیان میدارد که پدیدههای طبیعی همچون درخت، جنگل، علف، صحرا، ستاره و کهکشان با هم متّحد و همکلمه هستند، ما هم باید مثل این پدیدههای طبیعی همراه و همگام باشیم:
«درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده» (همان، 1372: 176).
شاملو اتحاد را بر هر چیزی، حتّی تقدیر و سرنوشت مسلط میداند:
«حرف من این است:
قطرهها باید آگاه شوند
که به همکوشی
بیشک میتوان بر جهت تقدیری فایق شد» (همان، 1392: 8).
شهیدان و آزادیخواهان در مجموعهاشعار و نظام فکری شاملو بهترین نمونه هستند که در اجتماع ایجاد همدلی ملی میکنند و هویتبخش ملت هستند. یکی از مضامین پرتکرار در شعر او، یادآوری مبارزان آزادیخواه و توصیف مرگ آنان است:
«مردی چنگ در آسمان افکند
هنگامی که خونش فریاد و
دهان بسته بود» (همان: 15).
وی خون آنان را امضایی برای اثبات انسانیت میداند:
«با شما که با خون عشقها، ایمانها
با خون شباهتهای بزرگ
با خون کلّههای گچ در کلاههای پولاد
با خونِ چشمههای یک دریا
با خونِ چه کنمهای یک دست
با خون آنها که انسانیت را میجویند
با خون آنها که انسانیت را میجویند
در میدان بزرگ امضا کردید
هرچند
نابکارانی هستند آن سو
چیرهدستانی در حرفۀ «کَتْ بسته به مَقتَل بردن»
دلیرانی دریادل این سو
چربدستانی در صنعتِ "زیبا مردن"» (همان، 1385: 46).
خیزش مبارزان جوان در سالهای آخر دهة چهل، فضای خاموش و راکد ایران دورة ستمشاهی را پُرغلغله کرد و آنان حتی خون رنگین خود را بر زمین ریختند. شاملو که دوستدار مبارزه و خیزش است، با مبارزان جوان همراهی و همدلی میکند:
«بر آسمان
اما
سرودی بلند میگذرد
یا دنبالة طنینش، برادران
من اینجا
پا سفت کردهام که همین را بگویم...» (همان: 732).
2ـ1ـ2ـ3. نظام سیاسی مطلوب (دولت ملی)
از دیگر نشانههای «گفتمان ناسیونالیستی» در مجموعهاشعار شاملو که پیرامون دال مرکزی مفصلبندی میشود و به مدلول خاص اشاره دارد، نظام سیاسی مطلوب است. در مجموعهاشعار شاملو، نظام سیاسی مطلوب با «دولت ملی»، مستقل از دخالت بیگانگان استعمارگر و آزاد از استبداد معنا میشود. در دیدگاه وی، تحقق «دولت ملّی» لازمة استقلال و آزادی ایران و ایرانی است. واکنش احمد شاملو و بازتاب اشعار وی به دولت ملّی مصدق و کودتای 28 مرداد 1332، ما را به درک و شناخت بیشتر دال نظام سیاسی مطلوب و مدلول آن رهنمون میکند.
دولت ملّی مصدق، تحقق و منتهای اندیشة ناسیونالیستی در ایران معاصر است که با مبارزههای زیاد علیه استعمار و استبداد داخلی رخ داده بود. شکست دولت ملّی مصدق به اندازهای بر روحیة احمد شاملو تأثیرگذار بود که حجم زیادی از اشعار او را شامل میشود. دولت ملّی در واقع، تحقق تمام آرزوهای سیاسی و اجتماعی طبقهها و اقشار مردم است که در آن دیگر جایی برای استعمار نمیتوان تصور کرد. شاملو به عنوان یک شاعر ناسیونالیستی آزادیخواه، از مردم و حکومت ملّی با اشعارش حمایت میکند. علیرغم آرزوی شاعر، تشکیل دولت ملی پس از مدت کوتاهی از سوی استعمارگران سرکوب میشود. از این رو، شاعر از شعر و اندیشة ناسیونالیستی کمک میگیرد تا با شرایط نابسامان اجتماعیـ سیاسی جامعه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 مبارزه کند.
شعر شبانة «یاران من»، ریتم و آهنگی آرام و دردمندانه دارد و درونمایة شعر، درد و همدردی است و دعوتی دردمندانه و دلسوزانه از یاران میباشد؛ یارانی که اینک با شکست نهضت، قلب آنان شکسته است. شاملو اینگونه با ایشان همدردی میکند:
«یاران من
بیایید
با دردهایتان
و بار دردهایتان را
در زخم من بتکانید» (همان: 175).
«پریا» سرودهای با انگیزة سیاسی و اجتماعی است. شعر عامیانة «پریا»، شعر عامیانة مردم انقلابی است که نهضت ملّی و حاکمیت مطلوب آنان را ناامید و سرخورده کردهاست و شاملو میخواهد به آنان امید دهد که مردی با اسب سفید خود میآید و آنان را به جایی امن و شاد میبرد. بنابراین، در فضای نومیدانة بعد از کودتا این شعر جانِ نیممردة انقلابیون و مبارزان را دوباره احیا میکند:
«پریا! گشنهتونه؟
پریا تشنهتونه؟
پریا خسته شدین؟
مرغِ پَر بسته شدین؟
چیه این هایهایتون
گریهتون وایوایتون؟
پریا؟ قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین
اسب سفید نقرهتل
یال و دمش رنگ عسل...» (همان: 164ـ167).
شعر «نگاه کن» از دیگر شعرهای مجموعة هوای تازه است که بازتابی عاطفی از کودتاست. اگرچه این شعر در سال 1334، یعنی دو سال بعد از شکست نهضت ملی سروده شده، اما بهخوبی نشاندهندة اوج خیانت به انقلاب مردم است:
«سال بد
سال باد
سال اشک
سال شک
سال روزهای دراز و استقامت کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال پَست
سال عزا
سال اشک پوری
سال خون مرتضی» (همان: 209).
با توجه به اوضاع نابسامان سیاسیـ اجتماعی و اقتصادی در سال 1332، شاملو با بهکار بردن نمادین «بیابان» آن را نماد وضعیت آن سال قرار دادهاست. «بیابانی مهزده» که گذشتن از آن برای عابر دشوار است و «عابر»، نمادی است از مردمان خسته، لببسته و نفسبشکسته. از ان طرف، «هذیان گرم مه» نمادی برای تب آلودگی و شرجی بودن هوا و فضای اجتماعی آن روزگار است. شعر «مه» یکی از موفقترین اشعار نیمایی از مجموعهشعر هوای تازه است که نمادهای آن با توجه به مقتضای زمانه در سال 1332 به تفسیرهای اجتماعی راه میبرد (ر.ک؛ سلاجقه، 1384: 161). شاملو سال 1332 را «سال کودتا» و یکی از بزرگترین وقایع قرن اخیر مینامد. در همین سال، او شعرهای «مه»، «بودن»، «شبانه»، «یاران من»، «یه شب مهتاب» و «پریا» را سرود. در شعر «مه» از کودتای امریکایی چنین سخن میگوید:
«بیابان را سراسر مه گرفتهاست.
چراغ قریه پنهان است.
موجی گرم در خون بیابان است.
بیابان خسته،
لببسته،
نَفَسبشکسته
در هذیان گرم مه
عرق میریزدش آهسته از هر بند» (شاملو، 1385: 114).
شاملو با طنزی نیشدار خطاب به مدعیان حقوق بشر در جامعة بعد از کودتای 28 مرداد، بهویژه دهة چهل، آنان را به سخره میگیرد و ادعایشان را کذب و دروغین مینامد؛ زیرا بر این باور است که هنوز در جامعه، حاکمان مستبد و خودرأیی هستند که با خوی استبداد، هنوز در عصر بردگی به سر میبرند:
«بردگان را همه بفروختهاید
که بردهداری
نشان زوال و تباهی است
و کنون به پیروزی
دست به دست میتکانید
که از طایفة بردهداران نیاید
و تجارتِ آدمی را
ننگی میشمارید» (همان: 695).
2ـ2. ضدیت و غیریت
در «گفتمان ناسیونالیستی»، غیرهای متعددی وجود دارد که از آنها در شرایط گوناگون و برای کسب هویتهای مختلف استفاده میکند. در مجموعهاشعار احمد شاملو، استعمار، غیرخارجی و استبداد پهلوی، غیرداخلی به شمار میروند و باعث شکلگیری و انسجام گفتمان ناسیونالیستی میشوند. بنابراین، در اشعار احمد شاملو، «گفتمان ناسیونالیستی» در ضدیت با استبداد و استعمار هویت مییابد. از سوی دیگر، «گفتمان ناسیونالیستی» با برجستهسازی دالهای خود و با حاشیهرانی دالهای غیر، «گفتمان پهلویسم» را تهدید میکند و آن را در معرض فروپاشی قرار میدهد.
شاملو خطاب به مبارزان راه آزادی میگوید جامعه شبزده است و پُررعب، ولی میتوان مبارزه کرد و تو ای مبارز! میتوانی در کنار شب خیمهات را علم کنی و شمشیر به دست گیری؛ زیرا دشمن در کمین تو نشستهاست و مترصد فرصت تا تو را از پای درآورد:
«کنار شب
خیمه برفراز
اما چون ماه برآید،
شمشیر
از نیام
برآر
و در کنارت
بگذار...» (همان: 719).
2ـ2ـ1. غیرسازی استعمار خارجی
شاملو همواره برای تحقق «آزادی و استقلال» علیه استعمار غرب سرودههایی دارد و بر این عقیده است که باید استعمارگران در مسائل کشورشان دخالت نکنند؛ زیرا مشکل میهنش را حضور استعمارگران در کشورش میداند و مردم را به مخالفت با استعمار تشویق میکند. او در مبارزه با استعمارگران اندیشهای جهانی دارد. در واقع، شاعر با هر گونه استعمار در هر جای جهان مخالف است.
احمد شاملو در سرودة «شعر بزرگ»، با همنوع کُرهای خود ـ شن چوـ همدردی کردهاست. شعر «سرود بزرگ» نشاندهندة تعهد جهانی شاعر در مبارزه با بیعدالتی و زورگوییهاست. شاملو خود را همراه و همگام تمام مبارزانی میداند که در سراسر جهان برای برابری انسان مبارزه میکنند. در این شعر، او از نیروهای امریکا به دلیل حمله به خاک کُره انتقاد کرده، امریکا را دشمن مشترک خواندهاست:
«شن چو!
کجاست جنگ؟
در خانة تو:
در کُره؛
در آسیای دور. اما تو:
شن!
برادر زردپوست!
هرگز جدا مدان
زان کلبة حصیر سفالینم
بام و سرای من
پیداست
شن
که دشمن تو،
دشمن من است» (همان: 77).
«شعر 23» قصیدهای است که در شبانگاه کشتاری نوشته شد که ارتش در 23 تیرماه 1320 در تهران به راه انداخت. شاملو در مبارزات سیاسی خود، در اعتراض به کشتار دانشجویان که معترض به ورود هریمن16 به تهران بودند، هیئت حاکمه را هدف میگیرد:
«بدن لخت خیابان
به بغل شهر افتاده بود
و قطرههای بلوغ
از لمبرههای راه
بالا میکشیدند
و تابستان گرم نفسها
که از رؤیای جگنهای بارانخورده سرمست بود
در تپش قلب عشق میچکید
قلبت را چون گوشی آماده کن...» (همان: 39ـ45).
2ـ2ـ2. غیرسازی استبداد داخلی
در گفتمان پهلویسم، شخص شاه دال مرکزی و نماد انسجام ملی، شکوه و عظمت نژاد آریایی و نیز تمدن عظیم ایرانی بود. گفتمان ناسیونالیستی در مجموعهاشعار شاملو در برابر گفتمان پهلویسم، به سراغ دال مرکزی آن میرود و سعی دارد دال را از مدلولش جدا کند. بدین ترتیب، شاه نه نماد عظمت و شکوه ملّی که عنصری بیکفایت، خودفروخته و عامل از بین رفتن استقلال کشور و سرگشتگی ملت معرفی میشود.
شاعر حکومتهای داخلی و وابسته به استعمار کشورش را مستبد مینامد و استبداد داخلی کشور را به رسمیت نمیشناسد و از هر فرصتی استفاده میکند تا گوشهای از ستمها و ناکارآمدی حکومت را برای مخاطب بنمایاند. از نگاه شاملو، حاکمیت دستنشاندة استعمارگران است.شاملو هنگامی که میبیند مستبدان میخواهند نشاط و شادی را از مردم بگیرند و یا حتی میخواهند زندگی و حیات مردم را بنا به تشخیص خود محدود و محصور کنند، موضعگیری میکند. همچنین، در مجموعة شکفتن در مه، فضای خفقان، خشونت و زندان در دهة سی و چهل را چنین ترسیم میکند:
«...که زندان مرا باور مباد
جز پوستی بر استخوانم
بارویی آری
اما
گرد بر گرد جهان
نه فراگرد تنهایی جانم
آه!
آرزو!
آرزو!» (همان: 691).
شاملو شعر «قصیدهای برای انسان ماه بهمن» در سال 1329 را در نکوهش رضاشاه پهلوی اول سرودهاست. شاعر در قسمتهایی از این شعر به رضاخان میتازد. از دیدگاه او، رضاشاه کسی است که انسانیت خود را فروختهاست و یا حتی سزاوار نام انسان هم نیست و او را گیاه هرزهرویی مینامد:
«و لقمة دهانِ جنازة هر بیچیزْ پادشاه:
رضاخان!
شرفِ یک پادشاهِ بیهمهچیز است
و آن کس که برای یک قبا بر تن و سه قبا در صندوق
و آن کس که برای یک لقمه در دهان و سه نان در کف
و آن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در دِه
با قبا و نان و خانة یک تاریخ چنان کند که تو کردی، رضاخان
نامش نیست انسان
نه، نامش انسان نیست، انسان نیست!
من نمیدانم چیست،
به جز یک سلطان!» (همان: 66ـ67).
رویکرد احمد شاملو در ستیز با استبداد پهلوی، مبارزه با سیاستهای ظالمانه و نبودِ فضای مناسب سیاسی در کشور است. احمد شاملو مخالف ماهیت حاکمیت مطلقة شاهنشاهی است. او سرودههایش را در مخالفتها و ستیزه با خفقان سیاسی به دنبال دفاع از آزادی میسراید. آزادی در شعر شاملو به معنای رهایی از ماهیت حکومت استبدادی است. شاملو مخالف حکومت دیکتاتوری است و آرزو دارد که حکومتی دموکرات در ایران برپا شود. از این رو، در شعر «تعویذ»، خندیدن به دیکتاتور پهلوی را تجربه میکند و به دیگران نیز میآموزد؛ زیرا میداند عظمت پوشالی دیکتاتورهای عبوس و اخمو که خود را به یاوه جدی میگیرند، با نیشخندی به باد میرود:
«به چرک مینشیند
خنده
به نوار زخم بندیش اَر
ببندی
رهایش کن
اگر چند
قیلولة دیو
آشفته میشود» (همان: 724).
حتی کسانی را مینکوهد که انقلاب سفید شاه را باور کرده بودند:
«ای یاوه!
یاوه!
خلایق
مستبد و منگ؟» (همان: 654).
2ـ2ـ3. برجستهسازی و حاشیهرانی
«گفتمان ناسیونالیستی» با برجسته کردن وقتهها و معنا بخشیدن تازهای بدانها، دال مرکزی گفتمان پهلوی را به دلیل پیوند تنگاتنگ با استعمار و ایجاد خفقان سیاسی به حاشیه میراند. این حاشیهرانی در کنار دال مرکزی «خودی»، یعنی «آزادی و استقلال» در این زمینه در اذهان سوژهها موجب از میان رفتن استیلای گفتمان رقیب و هژمونی گفتمان ناسیونالیستی میشود.
در مجموعهاشعار شاملو، خفقان سیاسی، نابرابریها و ستمها، استبداد و بیکفایتی نظام شاهنشاهی را یادآوری میکند. شاعر از اینکه میبیند بیکفایتان به مقام و منصب رسیدهاند و آزاداندیشان و روشنفکران از سوی مستبدان و آزادیستیزان مقهور شدهاند، دردمندانه مینالد:
«بردگان عالیجاه را دیدهام من
در کاخهای بلند
که قلادههای زرین بر گردن داشتند
و آزادهمردم را
در جامههای مرقع
که سرودگویان
پیاده به مقتل میرفتند» (همان: 695).
شعرهای شبانة شاملو از فضای تاریک و ظلمانی که بر اثر استبداد پهلوی دوم در جامعه بهوجود آمدهاست، انتقاد میکند، بهویژه به استبداد حاکم بر دهة سی و چهل این گونه اعتراض میکند:
«اگر نخستین شب زمستان است
یا شام واپسین
تا آفتاب دیگر را
در چهارراهها فرا یاد آری
یا خود به حلقة دارش از خاطر
ببری
فریادی بیانتهاست شب فریادی بیانتهاست؛
فریادی از نومیدی! فریادی از امید!
فریادی برای رهایی است. شب فریادی برای...» (همان: 601).
از طرف دیگر، گفتمان رقیب، یعنی گفتمان حاکم با حاشیهرانی گفتمان ناسیونالیستی به شکلهای مختلفی مانند توقیف، حبس، اعدام، ترور، استمرار قدرت و تداوم هژمونی خود را حفظ میکند. نمونة سرکوبیهای گفتمان رقیب در بحث انسان مبارز به مثابة سوژة سیاسی ذکر خواهد شد.
2ـ3. اسطورة استقلال و آزادی تا تصور اجتماعی
در شرایط بیقرار اجتماعیـ سیاسی دورة پهلوی دوم، مفهوم «اسقلال و آزادی» ایران با بحران معنا روبهرو بود. از این رو، در اذهان سوژهها نیاز به یک گفتمان جایگزین پدید آمد که بتواند مشکلات موجود را حل کند و به بازتولید معناهای تازهای دست یافت. در چنین شرایطی، نظریة «استقلال و آزادی» از استبداد و استعمار، برای تبیین مشکلات و ارائة راه حل به عنوان بدیلی برای گفتمان موجود تولد یافت و یک فضای آرمانی از جامعه را ارائه داد که در آن از بحرانها و مشکلات موجود اثری نبود:
«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است.
روزی که دیگر درهای خانهها را نمیبندند.
قفل، افسانهای است
و قلب
برای زندگی بس است» (همان، 1372: 182).
آزادیهای سیاسی و استقلال از هر گونه دخالت بیگانگان، عنوان دال خالی گفتمان پهلوی بود و زمینه را برای شکلگیری گفتمانهای جدید فراهم ساخت. در دوران بیقراری این گفتمان، در نتیجه، عاملیت سوژههای سیاسی به یک اسطوره تبدیل شد. «گفتمان ناسیونالیستی» از این دالهای خالی، تصوری آرمانی در اذهان سوژهها پدید آورد و مردم رفع نواقص و بحرانها را در گرو استیلای آنان میدیدند.
به عقیدة شاملو، ازخودگذشتگی در محیطی که آزادی ستیز است، ازخودگذشتگی و برخاستن از سَرِ جان است. آن کس که جان را پشتوانة فریاد و اعتراض میکند، قهرمان حماسة عصر ماست و مرگ او سند و مدرک صداقت اوست:
«اما اگرت مجال آن هست
که به آزادی نالهای کنی
فریاد درافکن
و جانت را بهتمامی
پشتوانة پرتاب آن کن» (همان: 770).
اسطورة «استقلال و آزادی» به عنوان دال مرکزی «گفتمان ناسیونالیستی» در میان مردم گسترش یافت و به خواست بیشتر جامعه تبدیل شد. دالهای شناور این گفتمان نیز در پرتو فعالیت سوژههای سیاسی ناسیونال (ملّی) با هویتیابی حاصل از مفصلبندی، حول دال مرکزی به ثبات معنایی نسبی در افکار عمومی دست یافتند و بدین ترتیب، میتوان گفت که «آزادی و استقلال» به یک تصور اجتماعی تبدیل شد و تا حدودی به حاشیهرانی گفتمان رقیب دست زد.
در شرایط خفقان و استبداد، سخن گفتن از جامعهای خیالی این امکان را برای نویسنده و شاعر فراهم میآورد که از آرمانشهر یا جامعة مطلوب سخن گوید؛ همانند کاری که احمد شاملو در شعر عامیانة «پریا» کردهاست. «پریا» سرودهای با انگیزة سیاسی و اجتماعی است. شعر نیاز جامعهای است که با کودتای 28 مرداد آسیب شدیدی دیدهاست. شاملو نیز به این نیاز اجتماعی پاسخ دادهاست:
«پریا! گشنهتونه؟
پریا! تشنهتونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پَربسته شدین؟
چیه این هایهایتون؟
گریهتون، وایوایتون!
گریهتون، وایوایتون؟
پریا؟ قد رشیدم ببینین.
اسب سفیدم ببینین.
اسب سفید نقرهتل
یال و دمش رنگ عسل...» (همان: 196ـ197).
2ـ4. انسان مبارز به مثابة سوژة سیاسی
با بیقراری گفتمان هویتبخش حاکم، «انسان مبارز» به مثابة سوژة سیاسی در «گفتمان ناسیونالیستی» ظهور مییابد و به عنوان سوژه در چارچوب مفصلبندی گفتمان قرار میگیرد. در این حالت، گفتمان ناسیونالیستی جایگاه سوژه و الگوی عمل وی را معین میکند. بنابراین، هویت سوژه به شکل انسان مبارز مشخص میشود تا به عنوان یک کارگزار یا «عامل سیاسی» برای تحقق آرمان ملّی، دست به فعالیت بزند و با عملکردش سرنوشت ملتها را دگرگون کند.
شاملو خود نیز به مثابة سوژة سیاسی عمل میکند و خفقان و استبداد را آشکارا در اشعارش مینکوهد. شاعر هیچ گاه به استبداد و خفقان گردن نمینهد. او آزادهای است که با ستم مبارزه میکند و در خدمت حاکمان مستبد درنمیآید:
«...مرا لحظهای تنها مگذار
مرا از زره نوازشت رویینتن کن
من به ظلمت گردن نمینهم
جهان را در پیراهن کوچک روشنت خلاصه کردهام» (همان: 384).
شاملو شعرهای زیادی برای مبارزان سیاسی سرودهاست. در این گفتمان، «انسان مبارز» به شکلهای بدیع برای تحقق «آزادی و استقلال» عمل میکند و به اتخاذ تصمیم میپردازد. او در اشعارش، ستایشگر و مرثیهخوان مبارزان و شهیدانی است که زندگی خود را وقف آزادی و استقلال میهن میکنند. در مجموعهاشعار شاملو، با رفتارهای گفتمانی مبارزان به مدلول «انسان مبارز» رهنمون میشویم. به نمونههایی بسنده میشود که شاملو ستایشگر آنان است. شاعر در سوگ اعدام مبارزان بعد از کودتای 28 مرداد شعر میسراید و آنان را به ستارگانی تشبیه میکند که با نبودشان، آسمان شاعر نیز بیستاره است:
«یاران ناشناختهام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فروریختند سرد
که گفتی
دیگر
زمین
همیشه
شبی بیستاره ماند
... از پشت شیشهها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید» (همان: 329).
در شعر شاملو، چهرهها و جان هایی مییابیم که برای آزادی و شرافت و آرمانهای ملی به پای چوبههای دار رفتهاند، شکنجه دیدهاند و در دشوارترین لحظات، از آرمانهای خود دست نکشیدهاند:
«در برابر تندر میایستند
خانه را روشن میکنند
و میمیرند...» (همان: 786).
شاملو در شعر «ضیافت»، از درد و غم روشنفکران ظلمستیزِ متعهد سخن میگوید و معتقد است که حاکمان مستبد به هر شکل میخواهند آنان از مبارزه دست بردارند و دم از اعتراض ببندند و تسلیم شوند:
«میهمانان را غلامان
از میناهای عقیق
زهر در جام میکنند
لبخندشان
لاله و تزویر است.
انعام را به طلب دامن
فراز کردهاند
که مرگ بیدردسر
تقدیم میکنند.
مردگان را به رَفها چیدهاند.
زندگان را به یخدانها
گِرد
بر سفرة سور
ماه را در چهرههای بیخون همکاسهگان مینگریم:
شگفتا!
ما
کیانایم؟
نه بر رَفْچیدگانایم
نه از صندوقیانایم کز زندگانیم!
تنها
درگاه خونین و فرش خونآلوده شهادت میدهد
که برهنهپای
بر جادهای از شمشیر گذشتهایم...
که بر سفره فرود آیید؟ زنان را به زردابة درد
مطلا کردهاند!» (همان: 756ـ757).
او از خودگذشتگی و ایستادن در مقابل ستم و عاشقانه جان فدا کردن را برتر و والاتر از هر چیزی میشمارد، اما لبخند آن کس را که در برابر فرمان آتش جوخة اعدام با سرافرازی لبخند میزند و در لحظة واپسین حیات بر دل ظالم و مستبد داغ میگذارد، با هیچ چیز شایستة مقایسه نمیداند:
«... اما آن
که در برابر فرمان واپسین
لبخند میگشاید
تنها
میتواند
لبخندی باشد
در برابر آتش» (همان: 718).
شاعر در شعر «قصیدهای برای انسان ماه بهمن» که در بهمنماه 1329 سرود، از اعدام تقی ارانی به دستور رضاشاه پهلوی سخن گفتهاست (ر.ک؛ همان: 65). در شعر «مرثیه» که در مهرماه 1330 برای مرگ نوروزعلی غنچه (کارگر شرکت نفت) سروده است، از شکنجههایی سخن میگوید که او در مدت زمان دَه سال در زندان تحمل کرد و در زندان نیز وفات یافت (ر.ک؛ همان: 34ـ35). شعر «سرود برای مرد روشن که به سایه رفت» که در سالهای پس از کودتای 28 مرداد سروده شدهاست، در سوگ جلال آل احمد معترض است (ر.ک؛ همان: 706) و شعر «ساعت اعدام» را در سال 1321 برای سرهنگ سیامک سرود که با نُه تن از گروه سازمانی اعدام شدند (ر.ک؛ همان: 138).
نتیجهگیری
میهندوستی، یگانگی ملّی و نظام سیاسی مطلوب «دولت ملّی» از مهمترین دالهایی هستند که در پیرامون دال مرکزی «آزادی و استقلال» در «گفتمان ناسیونالیستی» مفصلبندی میشوند. این نشانهها در گفتمان ناسیونالیستی و گفتمان رقیب (گفتمان پهلوی) دارای مدلولهای متفاوت هستند و هر یک از گفتمانها سعی در ارائة معانی متفاوت و تازهای از این نشانهها دارند. در مجموعهاشعار شاملو، آزادی و میهن پیوندی ناگسستنی دارند و میهن با سیمای معشوق جلوه مییابد و وحدت و یگانگی به شکل همدلی ملّی در راه مبارزه برای رسیدن به آمال ملّی متبلور میشود. از سوی دیگر، نظام سیاسی مطلوب
(= دولت ملّی) در مفهوم رهایی از دخالت بیگانگان استعمارگر و آزاد از استبداد معنا میشود. در مجموعهاشعار احمد شاملو، استعمار، غیرخارجی و استبداد پهلوی، غیرداخلی بهشمار میرود و «گفتمان ناسیونالیستی» در ضدیت با استبداد و استعمار هویت مییابد. «گفتمان ناسیونالیستی» با برجستهسازی وقتهها (لحظهها) و با حاشیهرانی دالهای گفتمان غیر، «گفتمان پهلویسم» را در معرض فروپاشی قرار میدهد. در شرایط بیقرار اجتماعیـ سیاسی دورة پهلوی دوم، مفهوم «اسقلال و آزادی» ایران با بحران معنا روبهرو بود و به دال خالی مبدل شد. از این رو، در اذهان سوژهها نیاز به یک گفتمان جایگزین پدید میآید که بتواند مشکلات موجود را حل کند و به بازتولید معناهای تازهای دست یابد. در چنین شرایطی، نظریة «استقلال و آزادی» از استبداد و استعمار، برای تبیین مشکلات و ارائة راه حل به عنوان بدیلی برای گفتمان موجود تولد یافت. در نتیجه، عاملیت انسان مبارز به (سوژة سیاسی) به یک اسطوره تبدیل شدهاست و بدین ترتیب، «استقلال و آزادی» به یک تصور اجتماعی تبدیل میشود و سوژهها به عنوان یک کارگزار یا «عامل سیاسی» برای تحقق آرمان آزادیهای سیاسی و استقلال کشور از دخالت استعمار دست به فعالیت میزنند.
پیوستها
1. Interperetative.
2. Ernesto Laclau.
3. Chantal Mouffe.
4. Nationalism.
5. Discourse.
6. Articulation.
7. Nodal Point.
8. Elements.
9. Moments.
10. Field of discoursivity.
11. Dislocation.
12. Antagonism.
13. Otherness.
14. Subject positions.
15. Political subjectivity.
16. هریمن: ویلیام آورل هریمن (William Averell Harriman/ 1891ـ1986م.)، بازرگان، دیپلمات و سیاستمدار عضو حزب دموکرات و نمایندة رئیس جمهوری آمریکا بود.