An Investigation of the Poem “Notes of Immortality Pain” by Qeysar Aminpour based on Halliday’s Theory of Functionalism

Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Michael Halliday’s Functional linguistics or systematic functional linguistics as a branch of general functional theory is based on the two fundamental concepts of System and Function. In his theory, Halliday looks at the text from multiple perspectives and pays special attention to context and its intratextual and intertextual meaning. Accordingly, he identifies the three metafunctions of experiential, interpersonal, and textual for different elements of discourse. Furthermore, with a focus on the context of situation in a discourse, he considers language a totally social phenomenon. This study aims at examining Qeysar Aminpour’s poem “Notes of Immortality Pain” (Missing Notes) based on Halliday’s theory. In this poem, Aminpour represents a totally subjective and abstract theme in a tangible manner, employing the physical and materialistic elements of language. Considering the daily challenges of modern life, he tries to turn the reader’s mind to more serious challenges which are presumably neglected due to being totally submerged in daily challenges and struggles.

Keywords


در مکتب زبان‌شناسی لندن، در دهه‌های 1930 تا 1950، نظریّه‌ای از سوی جان‏ روبرت ‏فرث (John Rupert Firth) (1960ـ1890م.) مطرح گردید که در آن، معناشناسی و واج‌شناسی اهمیّت اساسی داشت. به‏ طور کلّی، فرث نظریّة خود را بر پایة توجّه به توصیف معنی بر پایة بافت موقعیّت ارائه نمود.

اصطلاح بافت پیش از فرث و نخستین بار از سوی براون مالینوفسکی (Bronislaw Kasper Malinowski) (1942ـ1884م.)، مردم‏شناس لهستانی‏تبار، به ‏کار گرفته شد که بیشتر عمر خود را در انگلستان گذرانده بود. وی در این باب معتقد بود که زبان‏های زنده نباید همانند زبان‏های مرده، جدا از بافت موقعیّتی‏ خود بررسی شوند، بلکه باید در متن رویدادهایی مطالعه گردند که از آنها استفاده می‏شود. دلایل مالینوفسکی عمدتاً بر مبنای مشاهدات وی از روشی بود که مردمِ مورد نظر وی با استفاده از آنها زبان را در چارچوب فعّالیّت‌های روزانة خود به کار می‌بردند و بنابراین، جزو جدایی‏ناپذیرِ رفتار آنها به شمار می‏رفت.

بعدها مایکل هلیدی (Michael Halliday) (1925م.) با الهام از مفهوم بافت موقعیّت و نیز نظریّة نظامِ ساختی فرث، زبان‌شناسی نقش‌گرا یا نظام‌مندِ نقشی را معرّفی کرد که به رویکردی موفّق در عرصة تحلیل متون تبدیل شد. رویکردی زبان‏شناختی که مبتنی بر دو مفهوم بنیادینِ نظام و نقش است که نام این رویکرد نیز از همین مفاهیم گرفته شده است. در واقع، از آنجا که هلیدی بر نقش عناصر زبانی تأکید داشت، رویکرد خود را در مطالعات زبانی، نقش‌گرایی نامید (Halliday, 1994: 13).

1ـ نظریّه‌های نقش‌گرایی

زبان‌شناسی نقش‌گرا یکی از نگرش‏های اصلی زبان‌شناسی نظری است که در آن نقش و معنا توأمان در نظر گرفته می‏شود. این رویکرد زبان‌شناسی به انواع و زیرمجموعه‌های گوناگونی چون دستور پیدایشی، دستور نقش و ارجاع، و دستور نظام‏مند تقسیم می‌شود. دستور نظام‌مند متأثّر از سنّت نقش‌گرایی اروپا و زبان‌شناسان مکتب لندن، به‌ویژه جی. آر. فرث در دهه‌های 1930 تا 1950 است. دستاوردهای یلمزلف (LouisHjelmslev) (1965ـ1899 م.) و مکتب پراگ، خاصّه آرای مَتِسیوس (VilemMathesius) (1945ـ1882 م.) که به بار خبری و اطّلاعی ساخت جملات، از قبیل مفاهیم مبتدا و خبر معتقد است (ر.ک؛ پهلوان‌نژاد و وزیرنژاد، 1388: 52).

الگوهای دستور زبان نقش‌گرا به عنوان یکی از رویکردهای بررسی نحو زبان، از سوی زبان‌شناسان مختلف طرح و بررسی شده است. این نظریّه به بافت زبان و معنا و کاربرد آن اصالت می‏دهد و زبان‌شناسانی نظیر لیچ (GeoffreyLeech) (2014ـ1936م.)، گیون (Talmy Givón) ( 1979م.)، هریس (Zellig Harris) (1992ـ1909م.) و هلیدی به تبیین مبانی الگوهای آن پرداخته‏اند.

لیچ به عنوان یکی از زبان‌شناسانی که الگوی صوری ـ نقشی را در برابر الگوی دستور زبان زایشی ـ گشتاری ارائه کرده، الگوی پیشنهادی خود را بر چند فرض استوار کرده است که عبارتند از: تفاوتِ بازنمونِ معنایی جمله با تعبیر کاربردشناختی آن، تابعیّت معناشناسی از قواعد دستور زبان، تابعیّت کاربردشناسی از فنّ بلاغت و بیان، قراردادی بودن قواعد دستوری و غیرقراردادی بودن اصول کاربردشناسی و تبعیّت اصول کاربردشناسی از اهداف گفت‌و‌شنود، برقراری ارتباط و همخوانی دستوری از روی مطابقت‌های میان صورت و معنا و ارتباط‌های کاربردشناختی، نقشی بودن تبیین‌های کاربردشناسی و صوری‏‏ بودن تبیین‏های دستوری، تأکید بر نقش اندیشگانی دستور زبان به عنوان وسیلة بیان اندیشه‏ها و تجربه‏ها در مقابل اهمیّت جنبه‏های اجتماعی کاربرد زبان در کاربردشناسی (ر.ک؛ آقاگل‌زاده، 1385: 90ـ91).

گیون زبان‌شناس دیگری است که با اشاره به دیدگاه‌های زبان‌شناسی، از بحران نافرجام فلسفی این نظریّه‏ها سخن می‏گوید و راه گریز از این وضعیّت را روی ‏آوردن به رویکردی دیگر می‌داند که همان نقش‌گرایی یا کارکردگرایی است. گیون عوامل زیر را در تعیین کمّ و کیف ساخت زبان دخیل دانسته است:

1ـ محتوای گزاره‌های جمله‏ها شامل نوع فعل به لحاظ معنایی و نقش معنایی موضوع‏های فعل، مانند نقش عاملی و امثال آنها مسلّماً در ساخت زبان انعکاس می‌یابد.

2ـ محتوای کلامی و کاربردشناختی شامل روابط مبتداـ خبر، پیش‌انگاره‌ها، پیش‌زمینه ـ پس‌زمینه، بر نحوة تبلور ساخت زبان تأثیر می‌گذارد.

3ـ پردازشگر (یعنی ویژگی‌های کانال‌هایی که در پردازش زبان در مغز دخالت دارند؛ همچون کانال‌های عصبی، آکوستیکی، فراگویی، شنیداری و امثال آن،) بی‌گمان در شکل‌دهی ساخت زبان مؤثّرند.

4ـ ساختِ شناختی و ادراکی انسان بی‏تردید در تعیین ساخت زبان مؤثّر است.

5ـ پدیدآیی فردی یا به بیانی روشن‏‏تر، شرایط، مقتضیّات و مراحل مختلف رشد و زبان‌آموزی کودک در شکل‌دهی نظام زبان به عنوان ابزار ارتباطی او تأثیر می‌گذارد.

6ـ تغییرهای درزمانی که فرایندی مسلّم و حتمی در همة زبان‌هاست، نظام آوایی، تکواژی و نحوی زبان را مرتّب تحت ‏تأثیر قرار می‏دهد و در جای‏جای این نظام، بقایای آن تغییرها مشهود است. از این رو، برای توصیف همزمانی ساخت زبان، آگاهی از تغییرهای درزمانی اجتناب‏ناپذیر است (ر.ک؛ دبیرمقدّم، 1387: 37ـ38).

2ـ نظریّة نقش‌گرایی مایکل هلیدی

یکی از نظریّه‌های زبان‌شناختی که فراتر از الفاظ و ظواهر زبان به کارکردهای آن می‌پردازد، نظریّة نقش‌گرایی مایکل هلیدی است. در شرایطی که رواج نظریّه‌های ساختارگرایانه، بررسی متن را تنها به بررسی کارکرد درون آن محدود می‌کند و به عناصر پیرامون اثر بی‌اعتناست، نظریّة هلیدی که علاوه بر توجّه به لایه‌های ساختاری جمله و متن، به لایة گفتمان متن به معنای بافت موقعیّتی و غیرزبانی متن توجّه دارد، مسیر شفّاف‌تری برای دریافت بهتر متون است. در این روش، تلاش می‌شود متن علاوه بر عوامل درونی آن، با تأمّل بر عوامل پیرامونی و بیرونی متن که همان بافت (Context) است، درک شود و توجّه به عوامل بیرونی، یعنی توجّه به نقش اندیشة آدمی و واقعیّت‌های اجتماعی در خلق اثر. واژه‌های بافت و متن را هنگامی که این گونه در کنار یکدیگر می‌نهیم، حکایت از آن دارد که این دو، جنبه‌هایی از فرایندی یکسانند. در کنار متن، متنی است که توأم و همراه با آن می‌آید که بافت یا Context نامیده می‌شود (ر.ک؛ هلیدی و حسن، 1393: 38).

هلیدی از شاگردان جی. آر. فرث است که دستور نظام‌مند را رشد داد. او در دستور خود، نظام صوری زبان را توأم با نظام معنایی و نقشی در بافت در نظر می گیرد. او سه سطح معنا را در نظریّة خود مطرح می‌کند که عبارتند از: فرانقش تجربی، فرانقش بینافردی و فرانقش متنی (ر.ک؛ پهلوان‌نژاد و وزیرنژاد، 1388: 52).

این نظریّه نقش و معنا را به عنوان اساس زبان انسان و فعّالیّت ارتباطی در نظر می‌گیرد و زبان‌شناسان متمایل به نظریّة زبان‌شناسی نظام‏مند ـ نقش‌گرا (Systemic Functional Linguistic) تجزیه را با بافت اجتماعی آغاز می‌‏کنند و به تأثیر زبان بر بافت اجتماعی و تأثیرپذیری زبان از این بافت می‏پردازند. این نظریّه نقش‌گراست نه صورت‏گرا، معنابنیاد است نه نحوبنیاد و متن را به جای جمله، موضوع کار خود قرار می‌دهد.

از نظر هلیدی، زبان نظام معانی همراه با صورت‌هایی است که از طریق آن صورت‌ها، معانی تشخیص داده می‌شوند. از نظر او، زبان نظامی است برای ساختن معانی. از آنجا که دستور و معنی‏شناسی هردو متشکّل از نظام‌های رمزگذاری انتزاعی هستند، اصطلاح معناشناسی در نزد او صرفاً به معانی واژگان محدود نمی‌شود، بلکه نظام کاملی از همة معانی موجود در یک زبان است و دستور زبان همان‌قدر در بیان معانی نقش دارد که واژگان. در حقیقت، در این رویکرد، معانی در قالب عبارت‌پردازی رمزگذاری می‌شوند؛ یعنی رشته‏ای از عوامل دستوری و یا واحدهای نحوی که هر دو نوع را شامل می‌شود، اعمّ از عناصر واژگانی از قبیل افعال، اسامی و عناصر دستوری مانند حروف تعریف و نیز عناصری مانند حروف اضافه که در بین این دو مقوله جای می‌گیرند (ر.ک؛ آقاگل‌زاده، 1385: 89).

3ـ زبان به مثابة پدیده‏ای اجتماعی

نگاه زبان‌شناسان به مقولة زبان، شکل‌گیری و کاربردهای آن، همواره یکسان نبوده است. زبان‌شناسان ساختارگرا نظیر سوسور، به زبان و گفتار تنها از منظر شکل و یا ساختار آن می‌نگریستند، حال آنکه امثال باختین معتقدند گفتار با زمینة غیرزبانی پیوندی جدایی‏ناپذیر دارد. باختین گفتار را متشکّل از دو بخش مادّة زبانشناختی و زمینة غیرزبانی می‏داند. وجود زمینة غیرزبانی تا پیش از باختین به مثابة عنصری بیرونی در پیوند با گفتار در نظر گرفته می‏شد، امّا باختین تصریح کرد که زمینة گفتار جزو لاینفکّ و عنصر بنیادی و ضروری گفتار است. او بر خصلت اجتماعی گفتار تأکید دارد. او به زبان به عنوان ابزاری که با آن ایدئولوژی‌ها بیان می‌شود، می‌نگریست. از نظر او، زبان هم در محتوا و هم به لحاظ ساختاری همواره ایدئولوژیک است (ر.ک؛ کلیگز، 1389).

این نگاه باختینی، همان رویکردی که بعدها از سوی زبان‌شناسان نقش‌گرا نظیر هلیدی دنبال شد. بدین معنا که زبان‌شناسان نقش‌گرا، به زبان به عنوان پدیده‏ای اجتماعی می‌نگرند که به دلیل نیاز ارتباطی به وجود آمده ‏است. بر این اساس، زبان ماهیّت فطری یا ذاتی ندارد (ر.ک؛ آقاگل‏زاده، 1385: 75). این نگرش بر نقش‌های زبانی تأکید دارد و صورت زبان را تابع نقش‌ها می‏داند. بر این اساس، زبان ابزاری برای تعامل اجتماعی است و واحد تحلیل متن در این نوع نگرش، بافت است؛ بدین معنی که تحلیل‏گر در پی توصیف و تبیین این موضوع است که چگونه واحدهای زبانی خاصّ و روابط صوری به کار گرفته می‌شوند تا حصول معانی خاص را امکان‌پذیر سازند (ر.ک؛ سلطانی، 1387: 29ـ30).

چامسکی در واکنش به اینگونه نگرش‌ها به زبان می‏گوید: «وقتی دربارة زبان سخن می‏گوییم، باید به این توجّه کنیم که آیا اصطلاحِ زبان را برای اشاره به پدیده‏ای منفرد و انتزاعی به کار می‏بریم یا منظور ما از اصطلاحِ زبان، کاربرد معمولی زبان در قالب گفتمان یا گفتار است؟: (Chomsky, 1988: 55).

به نظر می‌رسد نگرش‌هایی که زبان را پدیده‌ای منفرد و انتزاعی می‏‏داند، غالباً بسیار محدود و ناکارامد هستند و تنها در سطح توصیف باقی می‌مانند. این نوع نگرش‌ها که تنها بر صورت‌های زبانی و نهایتاً بافت در مفهوم بسیار محدود آن (شامل محیط بلافصل، منظور گوینده، دانش پس‏زمینه‏ای یا قواعد گفتاری) در قیاس با نیروهای وسیع‏تر اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیکی که زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‏دهند، از نظر نظریّه‏پردازان تحلیل متن و گفتمان، به برداشت‌هایی تنگ‌نظرانه مبدّل شده‌اند و توقّف بر اینگونه رویکردها، در فهم زبان و مفاهیم آن کافی نیست (ر.ک؛ سلطانی، 1387: 31).

اهمیّت جنبة اجتماعی زبان برای نقش‌گرایان، در واقع، کلیدی‏ترین دیدگاه آنهاست که علی‌رغم وجود دیدگاه‌های مختلف نقش‌گرایی، وجه اشتراک تمام آنهاست؛ بدین معنی که از نظر تمام نقش‌گرایان، اصلی‏ترین وظیفة زبان، ایجاد ارتباط است. از این رو، بر حضور نقش ارتباطی، کاربردشناختی و کلامی گفتمانی به عنوان بخش‌های جدایی‏ناپذیر دانش زبانی تأکید می‏ورزند (ر.ک؛ دبیرمقدّم، 1387: 41). این در حالی است که زبان‌شناسانی نظیر چامسکی در دستور زایشی برآنند که اطّلاعات مربوط به نقش ارتباطی، کلامی گفتمانی و کاربردشناسی زبان (شامل اصول و ملاحظات اجتماعی و فرهنگی) به حوزه‌ای جدا از حوزة زبان تعلّق دارند که چامسکی این حوزه را توانش کاربردشناختی می‏نامد (ر.ک؛ همان).

 

بخش نحو

بخش واژگان

بخش معنا

بخش واجی

در واقع، اینگونه زبان‌شناسان برخلاف نقش‌گرایان، چهار بخش تشکیل‏دهندة نظام زبان را مستقل از یکدیگر می‏دانند. نمودار زیر نمایانگر استقلال این بخش‌ها از یکدیگر است.

 

 

 

 

 

 

 

 

زبان

تفکر و استدلال منطقی

اصول کلّی یادگیری

غیره

هوش

حافظه

 

فرایندهای روانشناختی

اصول و ملاحظات اجتماعی و فرهنگی

در واقع، چامسکی و هم‏نظران او در رویکرد زایشی به زبان، زبان را نظامی زیستی می‌پندارند که هیچ نقشی برای جامعه و فرهنگ در شکل‏دهی زبان قائل نیست. در نمودار زیر، قوای محیط بر قوّة نطق و دانش زبانی که مجموعاً ذهن را تشکیل می‌دهند ترسیم شده است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چامسکی و زبان‌شناسان معتقد به رویکرد دستور زایشی، تمام قوای ذکر شده در نمودار فوق را جدا از حوزة زبان می‌دانند، امّا نقش‌گرایان ضمن مردود اعلام کردن این رویکرد صورت‌گرایانه می‌گویند: «این ادّعا به همان اندازه عجیب و نامأنوس است که شخصی از اعضایی مانند پا، منقار، کلّیّه و بال به عنوان اعضایی خودمختار در زیست‌شناسی سخن بگوید» (همان: 18، 19، 41 و 42).

بر اساس آنچه دربارة رویکرد نقش‌گرایانة هلیدی به زبان و تفاوت دیدگاه او با صورت‌گرایان ذکر شد، روشن است که در دیدگاه هلیدی به هر بند یک متن به عنوان پدیده‏ای که کنش‏های مختلفی را رقم می‏زند، نگریسته می‌شود. پدیده‏ای زبانی که در بررسی ساختاری، دارای ساخت‌های اندیشگانی، متنی و بینافردی است؛ بدین معنا که در بررسی معنای اندیشگانی به بررسی نقش زبان در بازنمود واقعیّت پرداخته می‌شود، در بررسی معنای بینافردی به نقش زبان در تعامل بین افراد و در معنای متنی به نقش زبان در پیوند با بافت خود پرداخته می‌شود.

4ـ معرّفی شعر یادداشت‌های درد جاودانگی

شعر «یادداشت‌های درد جاودانگی» سرودة قیصر امین‌پور، شاعر معاصر ایرانی است که به سال ۱۳۳۸ در روستای گُتوندِ دزفول دیده به جهان گشود و به سال ۱۳۸۶ شمسی در تهران درگذشت. امین‌پور به مضمون درد و رنج در آثار خود توجّه ویژه‌ای دارد1 و در اشعار مختلف خود با تعابیری نظیر رنج، اندوه و اضطراب هم به این مضمون پرداخته است. امّا درد جاودانگی، شاید والاترین برداشت او از مفهوم درد باشد؛ دردی که یادداشت‌های مربوط به آن در میان روزمرّگی‌های شاعر گم شده است.

5ـ بررسی متن شعر

در این پژوهش، نخست سه ساخت یادشده (فرانقش تجربی، فرانقش بینافردی و فرانقش متنی) از نظر هلیدی مورد بررسی قرار می‏گیرد و پس از آن، به نقش‏های گفتاری به کار گرفته ‏شده در هر ساخت پرداخته می‌شود.

«چندبار

خِرت ‌و ‌پِرت‌های کیفِ بادکرده را

زیرورو کنم؟».

ساختار:

ـ ساخت اندیشگانی: فرایند زیرورو کردن به‌وسیلة من ـ مشارک فرایند: من.

ـ ساخت متنی: قید (چندبار) + مفعول (خِرت‌ و پِرت‌های کیفِ بادکرده) + فاعل و فعل (زیرورو کنم).

ـ ساخت بینافردی: فاعل یا کنشگر (من) ـ فعل(زیرورو کنم).

«من» در بند مورد بررسی به تناسب ساخت‌های مختلف، نقش‌های گوناگونی دارد:  فاعل است و با فعلِ «زیرورو کنم» تناسب دارد و کنشگری است که فرایند زیرورو کردن را به انجام می‌رساند.

بر اساس سه بُرشی که هلیدی برای یک بند در ساخت اندیشگانی آن قائل است، در بند مورد بررسی باید گفت:

ـ من: مشارک فرایند.

ـ زیرورو کنم: فرایند.

ـ خِرت ‌و‌ پِرت‌های کیفِ بادکرده: مشارک دیگر فرایند.

زیرورو کردن: فرایندی مادّی است و فرایندهای مادّی معلوم (و نه مجهول) می‌توانند مشارک دوم داشته باشند. بر این اساس، مفعول (خِرت و پِرتهای کیفِ بادکرده) که در بُرش‌های سه‏گانة ساخت اندیشگانی به عنوان مشارک دیگر فرایند توصیف می‌شود، هدف نامیده می‌شود2. این مشارک‌های غیر از مشارک اصلی فرایند (که فاعل و کنشگر نیز هستند)، مشارک‌های فرعی نامیده می‌شوند؛ مثلاً مفعول در جملات معلوم، مشارک فرعی است که برخلاف مشارک اصلی، ارتباط مستقیم با فعل ندارد.

بر اساس نظر هلیدی که عناصر پیرامونی را نیز در بندها تعریف می‏کند و آنها را عناصری می‏داند که به صورت اضافی یا قیدی ظاهر می‌شوند (ر.ک؛ مهاجر و نبوی، 1376: 40ـ48). «چندبار» به عنوان قید زمان یا تکرار، جزو عناصر پیرامونی متن است. عناصر پیرامونی، «شرایط»، «زمان»، «مکان» و «چگونگی وقوعِ» فرایند را نشان می‏دهند. به اعتقاد هلیدی، این عناصر اگرچه در بیشتر جمله‌ها و بندهای زبان حاضرند، امّا حضور آنان اجباری نیست.

در ساخت بینافردی یا بینامتنی این بند که خود به عنوان یک پدیدة تعاملی، شامل گوینده و شنونده است، توجّه به نقش‌های گفتاری حائز اهمیّت است. این نکته در دریافت نگرش خاصّ هلیدی به متن بسیار مهمّ است. متن ـ این پدیدة تعاملی و دوسویه ـ حاکی از برقراری یک ارتباط است؛ یعنی این تنها گوینده، نویسنده یا شاعر نیست که در متن حضور دارد، بلکه با توجّه به الگوی اهمیّت و اعتباربخشی به مخاطب و نقش او در شکل‌گیری بافت متن، مخاطب و شنونده‌ای وجود دارد که گوینده در یک کنش تعاملی گفتاری، می‌تواند او را مورد پرسش قرار دهد، به او چیزی بدهد یا از او چیزی بخواهد، مثل دادن خبر یا اطّلاعات یا خواستن خبر یا اطّلاعات؛ مانند پرسشی که در این شعر، شاعر با مخاطب خود مطرح می‌کند: «چند بار خِرت و پِرت‌های کیفِ بادکرده را زیرورو کنم؟».

در واقع، او می‌پرسد یک سؤال بنیادی که به دغدغه‌ای جدّی که ذهن گوینده را به خود مشغول کرده بازمی‌گردد. این به معنای نقش دادن به مخاطب و واردکردن او به جریان تعامل است و مخاطب به مثابة کنشگری وارد بافت متن می‌شود. البتّه منظور از نقش دادن به مخاطب این نیست که نقش زبان در این شعر، بر اساس تقسیم‌بندی نقش‌های زبانی رومن یاکوبسن (۱۸۹۶ـ۱۹۸۲ م.)، نقش صرفاً ترغیبی داشته باشد، بلکه به نظر می‌رسد در بندهایی نظیر «چند بار/ خِرت و پِرت‌های کیفِ بادکرده را/ زیرورو کنم»، علاوه بر جهت‌گیری زبان به سوی مخاطب برای ترغیب او به اندیشیدن دربارة پیام و موضوع متن، با جهت‌گیری پیام به سوی رمز، نقش فرازبانی نیز در متن دیده می‌شود.

ضمن اینکه به این بند شعر از منظر فرایند ذهنی هم می‏توان نگریست؛ بدین معنا که گرچه در روساخت جمله، فعلِ «زیرورو کردن» نشانگر یک فرایند مادّی است، امّا در ژرف‌ساخت، یک موضوع ذهنی است که با فرایند مادّی مطرح شده ‏است. در واقع، گوینده مشغله‏های ذهنی خود را زیرورو می‏کند تا گمشده را بیابد؛ مقوله‏ای ذهنی که در روند انتقال آن به وسیلة زبان، با نشانه‏ای مادّی رمزگذاری شده است، چنان‌که ویژگی زبان این است که تصاویر ذهنی و خیالی ما را به صورت مفاهیم مادّی درآورد تا بهتر قابل درک باشد (ر.ک؛ فرهنگی، 1385: 78).

در ادامة شعر، امین‌پور عناصر پیرامونی را نیز می‏افزاید و به‌کارگیری الفاظ و عبارات پیرامونی به خوبی به کمک بافت موقعیّتی متن می‌آیند و پراکندگی خاطر گوینده را در هنگام بیان این جستجوی بی‌نتیجه برای مخاطب نشان می‌دهند؛ همان پدیده‌ای که برای هلیدی بسیار مهمّ است، چنان‌که می‌گوید زبان، متأثّر از بافت موقعیّت (Context of situation) است. از منظر هلیدی، همۀ کارکردهای زبان واجد بافت‌اند. خصوصیّات «متنی» سبب می‌شود که گفتمان نه تنها در خودش، بلکه در ارتباط با بافت موقعیّت خود دارای پیوستگی باشد. بافت موقعیّت سه مؤلفۀ اساسی دارد که عبارتند از:

الف) زمینۀ گفتمان (Field of discourse) که اشاره دارد به آنچه که در حال رخ دادن است، طبیعت عمل اجتماعی که به وقوع می‌پیوندد.

ب) فحوا یا عاملان گفتمان (Tenor of discourse) که اشاره دارد به شخص یا اشخاصی که در حال ایفای نقش هستند و همچنین طبیعت شرکت‌کنندگان، جایگاه اجتماعی و نقش‌های آنان.

ج) شیوۀ گفتمان (Mode of discourse) که اشاره دارد به اینکه زبان چه نقشی ایفا می‌کند، آنچه را که شرکت‌کنندگان از زبان انتظار دارند تا در آن موقعیّت برایشان انجام دهد (ر.ک؛ هلیدی و حسن، 1393: 51ـ50).

پوشة مدارک اداری و گزارش اضافة کار و کسر کار

«کارت‌های اعتباری

کارت‌های دعوت عروسی و عزا

قبض‌های آب و برق و غیره و کذا

برگة حقوق و بیمه و جریمه و مساعده

رونوشت بخشنامه‏های طبق قاعده

نامه‌های رسمی و تعارفی

نامه‌های مستقیم و محرمانة معرّفی

برگة رسید قسط‌های وام

قسط‌های تا همیشه ناتمام».

این بخش‌های کلام علاوه بر اینکه دنبالة عنصر باقی مانده در فرایند هستند، به عنوان مشارک‌های فرعی در ساخت کلام حضور دارند.

در بخش نقش‌های زبانی، عبارات «کارت‌ها، قبض‌ها، برگه‌ها، رونوشت‌ها، نامه‌ها و ...» به عنوان رمزهایی از روزمرّگی که بازدارندة اصلی در مسیر جستجوی جاودانگی است، نقش رمزی زبان را که پیشتر بدان اشاره شد، برجسته‌تر می‌سازند.

موضوع دیگری که البتّه از منظر هلیدی درخور توجّه است، بحث کنش متقابل متن است. او با طرح دیدگاه ساخت بینامتنی، بند را به عنوان یک پدیدة تعاملی در نظر می‏گیرد و برای این پدیده دو گونه نقش گفتاری قائل است: نقشِ دهندگی و نقشِ درخواستی. هلیدی می‏گوید: گوینده یا چیزی را به شنونده می‏دهد و یا چیزی را از او درخواست می‌کند. این رویکرد موجب ایجاد تعامل است و این دادن و گرفتن نوعی مبادله است. ضمن اینکه این تعامل و مبادله خود می‌تواند گونه‌های ساده و پیچیدة متعدّدی داشته باشد. می‌تواند چیزی را به واقع از شنونده بخواهد و یا ذهن او را با سؤال به سوی موضوعی معطوف کند. همان‌گونه که در شعر مورد بررسی، قیصر می‏گوید:

«پس کجاست؟

چند بار

جیب‌های پاره پوره را

پشت‌و‌رو کنم

چند تا بلیتِ تا شده

چند اسکناس کهنه و مچاله

چند سکّة سیاه

صورتِ خریدِ خواروبار

صورتِ خرید جنس‏های خانگی

پس کجاست؟ یادداشت‌های درد جاودانگی؟».

فهرستی که شاعر از همة آنچه نمی‌خواهد و در اطراف و در دسترس اوست، ارائه می‌کند، به خوبی پراکندگی خاطر گوینده را نشان می‌دهد. همة آنچه را نمی‌خواهد، می‌یابد و همة آنچه که می‏خواهد، نیست که نیست. این همان بافت موقعیّتی و شرایط زمانی و مکانی پیرامون گوینده است که زبان او را به خدمت گرفته است.

نکتة جالب دیگر اینکه عناصر پیرامونی که حضور آنها در بند از نظر هلیدی اجباری نیست، در متن حاضرند و شرایط و بافت متن و تمام عناصر آن را به وضوح ترسیم می‌کنند و در واقع، به عنوان پایه‏های اصلی تحلیل متن عمل می‌کنند، چراکه هلیدی معتقد است در تحلیل گفتمان، شناخت بافت، پایة اصلی تحلیل متن است (ر.ک؛ فرکلاف، 1389: 156).

«او می‌پرسد: پس کجاست؟

یادداشت‌های درد جاودانگی؟».

ضمن اینکه در بندهای پیشین شعر که مشارک‌های متعدّد فرایند را ذکر می‌کند (پوشة مدارک اداری و گزارش اضافة کار و کسرکار/ کارت‌های اعتباری/ کارت‌های دعوت عروسی و عزا/ قبض‌های آب و برق و غیره و کذا/ برگة حقوق و بیمه و جریمه و مساعده/ رونوشت بخشنامه‏های طبق قاعده...)، می‏توان آنها را به عنوان «باقی‏ماندة فرایند»، توضیحات تکمیلی گوینده دربارة مشارک فرعی (مفعول: خِرت و پِرت‌های کیفِ بادکرده) دانست و در عین حال، از منظر ساخت متنی که هلیدی آن را به سه نوع ساخت مبتدا ـ خبری، ساخت انسجامی و ساخت اطّلاعاتی تقسیم می‏کند، می‌توان ساخت متنی بخش‌های باقیماندة فرایند را ساخت مبتداـ خبری نیز دانست. به نظر می‌رسد که اصل متن چنین بوده است:

«چندبار/ خِرت و پِرت‌های کیفِ بادکرده را/ زیرورو کنم»؛

«پوشة مدارک اداری و گزارش اضافة کار و کسرِ کار/ کارت‌های اعتباری/ کارت‌های دعوت عروسی و عزا/ قبض‌های آب و برق و غیره و کذا/ برگة حقوق و بیمه و جریمه و مساعده/ رونوشت بخشنامه‌های طبق قاعده [اینجاست؛/ داخل کیف است که زیر و رویش می‌کنم].

بخش خبری این ساخت حذف شده است و حذف خبر مانع از تشخیص مبتدا به وسیلة جایگاه آن در بند است. هلیدی در تعریفی نقش‌گرایانه از مبتدا می‏گوید: «مبتدا عنصری است که در ابتدای بند می‏آید». امّا چنان‌که خود او نیز تصریح می‌کند، گاهی مبتدا ابتدای بند نیست و تشخیص آن هم از طریق موقعیّت آن در جمله نیست، بلکه گاهی تشخیص مبتدا تنها از طریق توجّه به آهنگ کلام، معنای بند و ... است و نشانة دیگری برای شناخت آن نیست (Halliday,1994: 64).

این نوع مبتدا را که در شعر به کار رفته، بر اساس نظریّة هلیدی می‏توان «مبتدای تجربی» نامید. او می‎‏گوید اگر یکی از سه عنصر اندیشگانیِ فرایند، مشارکان فرایند یا عناصر پیرامونی در آغاز بند قرار گیرند، مبتدای تجربی هستند. در بند آخر شعر که شاعر در پدیده‏ای تعاملی می‏پرسد: «پس کجاست؟ یادداشت‌های درد جاودانگی؟»، بایدگفت که بر اساس نظر هلیدی، وقتی کلمات پرسشی مثل «کجا، مگر، آیا، چگونه، چه وقت و...» در آغاز بند قرار گیرند، مبتدای بینافردی هستند، چراکه علاوه بر اینکه در ابتدا آمده‏اند، نقش تعاملی و پرسشگرانه میان گوینده و شنونده نیز ایفا می‏کنند.

نتیجه‌گیری

در این پژوهش، شعر «یادداشت‌های درد جاودانگی» قیصر امین‌پور بر اساس نظریّة نقش‌گرایی هلیدی و در مواردی، با نگاهی به نظریّه‌های نزدیک و مرتبط به نظریّة هلیدی بررسی شده است. تعابیر ساده و روشنی از مصادیق زندگی روزمرّة معاصر در متن به کار رفته تا در ساختاری مادّی و ملموس به جستجوی اندیشه‌ای ذهنی بپردازد. از عبارت‌های پرسشی مانند «پس کجاست؟»، «چند بار... زیرورو کنم؟» و ... برای نقش دادن به مخاطب در متن استفاده شده تا مخاطب را با آنچه ذهن شاعر در عالم واقع در پی آن است، درگیر کند و با طرح این پرسش‌ها، با به کاربردن واژه‌های «کجا، مگر، آیا...» در جایگاه مبتدای بینافردی، به قول هلیدی و دیگر نقش‌گرایان، نوعی رابطة تعاملی با مخاطب ایجاد می‏کند. شاعر از رمزگان و الفاظ رمزی برای انتقال مفهوم ذهنی خود استفاده می‌کند و در این مسیر، با استفاده از مشارک‌ها و عناصر متعدّد تلاش می‌کند تا طیّ فرایند زبانیِ مادّی و فیزیکی، عناصر ذهنی خود را به صورت ملموس با شنونده مطرح کند تا او را در اهمیّت این جستجو با خود همراه سازد. به نظر می رسد شاعر در تبدیل موضوع ذهنی خود به مفهومی مادّی، در ایجاد حسّ اندیشیدن برای یافتن اندیشه‌ای که اکنون در میان «خِرت و پِرت‌های کیفِ بادکرده» گم شده‌اند، موفّق بوده است و با آوردن مشارک‌های فردی (همة آنچه هستند؛ محتویّاتی که باعث شده‌اند کیف باد کند و آن مفهوم ذهنی در میان این انبوه گم شود)، به انتقال موفّق این مضمون دست یافته است.

پی‌نوشت‌ها

1ـ نمونه‌هایی از سروده‌های او در این موضوع:

«درد تو به جان خریدم و دَم نزدم
«از حـرمت درد تـو ننـالـیدم هیـچ

«شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید

 

درمـان تـو را نــدیـدم و دَم نـزدم
آهسـته لبـی گزیدم و دَم نــزدم»
                    (امین‌پور،1390: 451).
مگر مساحتِ رنج مرا حساب کنید»
                               (همان: 340).

2ـ فرایندهای مادّی دو دسته‏اند: اگر عمل فرایند محدود به کنشگر باشد و معنا با وجود آن کامل شود، فرایند از نوع «رخداد» یا به تعبیر دیگر، ناگذر است؛ مثلاً جملة «شیر غرّید». امّا اگر به جز کنشگر شخص یا چیز دیگری در فرایند شرکت داشته باشد که متحمّل عمل فرایند شود، یا در معرض آن قرار گیرد، فرایند از نوع «کنش» است. به این شرکت‌کننده، «هدف» گفته می‏شود که در دستور سنّتی همان مفعول مستقیم است و این نوع فرایندها گذرا هستند (Eggins, 2004: 215-216).

منابع و مآخذ
‌آقاگل‏زاده، فردوس. (1385). تحلیل گفتمان انتقادی (تکوین تحلیل گفتمان در زبان‌شناسی). چاپ اوّل. تهران: علمی فرهنگی.
امین‌پور، قیصر. (1389). گلها همه آفتابگردانند. چاپ دوازدهم. تهران: مروارید.
پهلوان‌نژاد، محمّدرضا و آزاده نجفی. (1387). «اهمیّت نقش ارتباطی زبان در جهت تکامل فرایند زبان‌آموزی در کودکان دبستانی». فصلنامه نوآوری‌های آموزشی. شمارة 28. صص 47ـ 74.
پهلوان‌نژاد، محمّدرضا و فائزه وزیرنژاد. (1388). «بررسی سبکی رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم با رویکرد فرانقش میان‏فردی نظریّة نقش‌گرایی». ادب‌پژوهی. شمارة 7 و 8. صص 51ـ 78.
دبیرمقدّم، محمّد. (1384). پژوهش‌های زبانشناختی فارسی (مجموعه مقالات). چاپ اوّل. تهران: نشر دانشگاهی.
ـــــــــــــــــ . (1387). زبان‌شناسی نظری (پیدایش و تکوین دستور زایشی). چاپ سوم. تهران: سمت.
سلطانی، سیّد علی‌اصغر. (1387). قدرت، گفتمان و زبان؛ سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی. چاپ دوم. تهران: نی.
سیّدقاسم، لیلا. (1386). بررسی بخشی از اشعار شاملو با تکیه بر سبک‏شناسی نقش‌گرا. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه علامه طباطبائی(ره).
فرکلاف، نورمن. (1389). تحلیل انتقادی گفتمان.چاپ سوم. تهران: دفتر مطالعات و توسعة رسانه‏ها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
فرهنگی، سهیلا. (1385). «تحلیل گفتمانی شعر ’’پیغام ماهی‌ها“ از سهراب سپهری». مجلّة پژوهش زبان و ادبیّات فارسی. شمارة 6. صص 69ـ 84.
کلیگز، مری. (1389). نظریّه‌ها و مکاتب. ترجمة وحید ولی‏زاده. پایگاه الکترونیک مرکز آموزش و پژوهش مؤسّسة همشهری. کُد مطلب: 3209؛ 19/11/1389.
مهاجر، مهران و محمّد نبوی. (1376). به سوی زبان‌شناسی شعر. چاپ اوّل. تهران: مرکز.
هلیدی، مایکل و رقیّه حسن. (1393). زبان، بافت و متن. ترجمة مجتبی منشی‏زاده و طاهره ایشانی. چاپ اوّل. تهران: علمی.
Chomsky, Noam. (1988). Language and Problems of Knowledge. The Managua Cambridge: MIT press.
Eggins, Suzanne. (2004). An Introduction to Systemic and Functional Linguistics. second edition. London: Continuum.
Halliday, .M. A. K. (1994). An Introduction to Functional Grammar. Second edition. London, Melbourne and Auckland: Arnold.