Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. in Persian Language and Literature, Lorestan University, Khorramabad, Iran
2 Associate Professor of Persian Language and Literature, Lorestan University, Khorramabad, Iran
3 Professor of Persian Language and Literature, Lorestan University, Khorramabad, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
طبق اساطیر و باورهای کهن، زمین یکی از نخستین آفریدههاست و در آفرینش پس از خویش، نقش اساسی دارد. زمین در باور اقوام و ملل مختلف، طبیعتی زنانه دارد و از نظر نمادین، مقابل آسمان است و به عنوان اصل منفعل در برابر اصل فعال، وجه مؤنث در برابر وجه مذکر هستی، تاریکی در برابر روشنی، نیروی سقوط در برابر نیروی صعود و سکون و غلظت در برابر طبیعتی لطیف و فرّار قرار میگیرد (شوالیه و گربران[1]، 1385: 461).
در اساطیر ملل مختلف، زمین به عنوان عنصری زایا و بارور به همراه آسمان (نیروی مردانه) موجب پدید آمدن جهان و موجودات آن میشوند؛ از این رو، زمین، اساس کیهان محسوب میشده و دارای گرایشهای عدیدۀ مذهبی و مورد پرستش بوده است. در بسیاری از اساطیر که آسمان نقش خدای برتر داشته، زمین همسر وی شده است. مضمون جفت آغازین آسمان- زمین که مربوط به آفرینش کیهان است در همۀ تمدنهای حوزۀ اقیانوسیه، قارۀ آفریقا، آمریکا و ملل شرق و غرب یافت میشود (الیاده[2]، 1394: 238-239) و بر این اساس آیینهایی برای زمین برگزار و قربانیهایی تقدیم آن میشده است. زمین یکی از مضامینی است که نمودهای آن -از کهنترین تا متأخرترین- در اسطوره و عرفان تکرار شده است.
کتاب «اسطورۀ زمین و آسمان در باور ایرانیان» نوشتۀ سرخوش (1389) به باورها و عقاید مردمان دوران اساطیری در مورد زمین و آسمان، ازدواج این دو و نیز نقش پدر و مادر بودن آنها نزد ایرانیان پرداخته است.
مقالۀ «زمین در اساطیر کهن» (صدقه، 1377: 72- 76) ترجمۀ ترکی به اختصار باورهای اساطیری مربوط به زمین را در تمدنها و ادیان مهم مرور کرده است.
مقالۀ «آسمان و زمین در اساطیر ایران باستان با بهرهگیری از داستانهای شاهنامه» تالیف خدامی و رحمانیان (1392: 213- 227) مروری بر اسطورههای مذکور در شاهنامه دارد.
مقالۀ «ریشهیابی مضمون زندان و چاه در ادبیات عرفانی» نوشته حسنیجلیلیان و صحرایی (1389) بنمایۀ مضمون زندان (نماد جسم خاکی) و چاه (نماد زمین یا دنیا) را به عصر اساطیر مربوط دانسته و معتقد است که پس از گذر از فلسفه و متون عهد عتیق به عرفان پیش از اسلام رسیده و در قالب تصویر «زندان و چاه» در ادبیات عرفانی تجلی کرده است (حسنیجلیلیان و صحرایی، 1389: 39-62).
در مورد زمین و وجه مؤنث آن، سجادی و حسنی جلیلیان (1378) در مقالۀ «زن و هبوط، چگونگی رواج باورهای ناروا در مورد زنان در برخی از متون ادبی» به این نتیجه دست یافتهاند که اندیشههای زنستیزانه، ریشه در اساطیر و ارتباط نقش زن و زمین در دوران اساطیری دارد (سجادی و حسنیجلیلیان، 1387: 161- 186).
حسنی جلیلیان و همکاران (1393) در پژوهشی اسطورۀ دوشیزه- مادر و دوشیزهزاده را نیز با زمین و زایایی آن مرتبط دانسته و بر این باورند که این ارتباط بازماندۀ باور انسان عصر مادرشاهی به زایایی زن و زمین و تناسب باروری این دو بوده است (حسنیجلیلیان و همکاران، 1393: 136-170).
با وجود اینکه دربارۀ اسطورۀ زمین در باورها، ادیان و حتی عرفان پژوهشهای متعددی انجام شده، اما تا کنون پژوهشی از زوایۀ این جستار به موضوع زمین در عرفان و ریشههای اساطیری آن نپرداخته است.
این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از اطلاعات کتابخانهای انجام میشود بدین ترتیب که ابتدا نمونههای باورهای اساطیری دربارۀ زمین از اسطورههای ملل استخراج شده، سپس کاربردهای زمین در عرفان اسلامی مطالعه میشود و سیر دگردیسی کاربردهای مشترک از دوران اسطوره تا دورۀ عرفان اسلامی مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجا که حلقۀ واسط اسطوره و عرفان، ادیان هستند، مفهوم زمین در ادیان توحیدی مرور خواهد شد. باورهای اساطیری و کهن که از ادیان یهود و مسیح رایج بوده است با عنوان اسرائیلیات از طریق تفاسیر نخستین به باورهای اسلامی ورود کرد؛ از این ر، تفاسیر متقدم قرآن نیز مورد استناد قرار میگیرد.
با توجه به اینکه متون و مقالات زیادی به اسطورۀ زمین و نقشهای آن در خلقت پرداختهاند در این جستار به اختصار به نقشهای زمین در اساطیر اقوام مختلف اشاره میشود و پس از مروری بر اهمیت و نقش زمین در ادیان خاورمیانه به کارکرد آن در عرفان و بهطور ویژه عرفان اسلامی پرداخته میشود.
3-1. زمین در اساطیر
3-1-1. اساطیر ایران
طبق اسطورههای ایران، زمین، مادر هستی و کشتزار است. در ایران، سپندارمذ، ایزدبانوی زمین است؛ ایزدبانوی برکتبخش و سودآور، پرورشدهندة آفریدگان، دختر اهورامزدا، یاریدهندة رمهها، سبزکنندة چراگاهها، درمانبخش و دختر ایزد آسمان (اسماعیلپور، 1393: 20).
زمین، سومین آفریدة اهورامزداست (بندهشن، 1385: 45). در متون ایران باستان، گاثاها، زمین مادر دانسته شده و خطاب به «اشه» آمده است: «اهورامزدا پدر تو و آرمئیتی مادر توست». این باور در میترائیسم هم مطرح است. در آنجا زمین از سوی برادرش آبستن میشود و اقیانوس بیکرانه را میزاید که توان پدر و مادر شدن را با هم دارد (سجادی و حسنیجلیلیان، 1387: 176-177).
طبق اسطورههای ایرانی، نژاد انسان از زمین سر بر میزند؛ کیومرث هنگام درگذشت، نطفۀ خود را رها کرده، ایزدبانوی زمین؛ یعنی سپندارمذ، دختر اهورامزدا، نطفۀ کیومرث را چهل سال در خود پرورش میدهد و بعد دو انسان به نامهای مشی و مشیانه به صورت گیاهی از زمین میرویند (کریستن سن[4]، 1363: 63). کیومرث را ملکالطین؛ یعنی «گل شاه» نامیدهاند (حمزۀ اصفهانی، 1346: 10) و علت این نامگذاری، اعتقاد پیشینیان به آفرینش او از گِل بوده است (بلعمی، 1353، ج 1: 113).
3-1-2. اساطیر بینالنهرین
در اسطورههای بابل، مادر- زمین از دورترین زمانها با نام «گا- توم- دوگ» در لاگاش و با نام بائو و اینینی در دیر و کیش یا به نام گولا و نینخورساگ پرستیده میشد. همة این ایزدان، همانند گایای یونانیان، نمایانگر اصل آفرینندة بزرگ بودند. بعدها نقش ویژة ایزدان زمین برجستهتر شد (ژیران و دیگران[5]، 1386: 84). در اسطورههای بابل، انلیل یا بعل، ایزد زمین بود. او در سرزمین سومر -به ویژه در نیپور- خداوندگار هوا بود و از اعصار پیشین او را میپرستیدند. چون بابلیان ایزدان سومر را از آن خویش کردند، انلیل را نادیده نگرفتند و وی را دومین ایزد تثلیث متعال خویش کردند. آنان انلیل را با خدای خویش، مردوک، همانند کردند و نام بعل بر او نهادند که به معنی خداوندگار بود. آنگاه بعل خداوندگار جهان شد (همان: 66).
اسطورهپردازی اقوام بینالنهرین با پیشۀ کشاورزی آنان مرتبط است و روایاتی وجود دارد که بیانگر قداست و الوهیت زمین به واسطۀ زایندگی و رویانندگی است. در اغلب این روایتها، «ایشتر، الهۀ عشق و زیبایی و باروری به جستوجوی معشوق خود «تموز» به جهان زیرین میرود و هنگامی که به جهان روی زمین بازمیگردد، زندگی بار دیگر شکوفا میشود. این اسطوره یک اسطورۀ کشاورزی است؛ زیرا مادامی که ایشتر زیر زمین است، هیچ غلهای نمیروید و این موضوع نوعی نمایش ماههای زمستان است» (بیرلین[6]، 1386: 267)
کنعانیان –از قبایل سامی- خدایانی را که مظهر قوای مؤثر در کشاورزی شمرده میشدند، میپرستیدند و آنها را به طور کلی بعل؛ یعنی خدای زمین، میخواندند. آنها در هنگام تولد بعل؛ یعنی فصل رویش، مراسم جشن و پایکوبی برگزار میکردند و زمان مرگ او؛ یعنی خزان، مراسم عزا و شیون به پا داشته حتی زلف خود را میبریدند (ناس[7]، 1382: 501-502). به طور کلی نزد کنعانیان، زمین مظهر الهة مادر (آستارته) بود و در سه عید عمدهای که داشتند برای این خدای مادینه که به زعم ایشان دارای قوة باروری بود، مراسمی به عمل میآوردند (همان: 503).
ردپای آفرینش انسان از خاک در اساطیر بینالنهرین، دیده میشود. در روایتی آمده است: «ساکنان اوروک از مادر خدایان، ارورو، خواستند که رقیبی برای گیلگمش خلق کند؛ ارورو، مقداری گِل سرشت و آن را میان صحرا افکند و انکیدوی جنگجو را آفرید» (مککال و همکاران[8]، 1385: 51). مطابق اساطیر بابِل، ارورو[9] انسان را از گل میآفرینند (کریستن سن، 1363: 60). در روایتی در اساطیر بینالنهرین، نینماه[10] که زن-خدای زایش است، خاک را ممزوج میکند و انسان را به وجود میآورد. در این روایت، نینماه، شش نوع انسان متفاوت میآفریند. این روایت مشابه روایات اوستایی است که آفرینش انسان را بر 10 گونه میداند؛ گونۀ عالی، کیومرث است و گونۀ دهم، بوزینه است (هنری هوک[11]، 1380: 20).
3-1-3. اساطیر چین
اهمیت و قداست زمین در اسطورههای چینیان در آیینهای مربوط به کشاورزی آن قوم دیده میشود. در چین باستان در هر قریه تپهای مرتفع از خاک به علامت حاصلخیزی زمین برمیافراشتند و آن خاکریز مرتفع را «شی» میگفتند. «شی» مرکز مذهبی و محل عبادت روستا بوده و آداب خاصی نسبت به خدایان زمین در آنجا به عمل میآمد (ناس، 1382: 331).
در روایات اسطورهای چینی، اعتقاد به آفرینش انسان از گل وجود دارد. چینیان عقیده دارند بغ بانو نو- گو (خالق انسان)، نخستین انسان را از گِل زرد آفرید. او طنابی را در گل فرو برد و از قطرات گلی که از طناب فرو افتاد، انسانها پدید آمدند (کریستی[12]، 1384: 82).
در اساطیر ژاپن نیز زمین حکم مادر- خدایی دارد. در اسطورة شینتو[13] که صورتی است از اندیشة مردم ژاپن از عالم هستی، ایزاناگی خدای آسمان و پدر کل و ایزانامی، خدای زمین و مادر کل است (ناس، 1382: 425).
3-1-4. اساطیر هند
رد پای مادر- خدا بودن زمین در اسطورههای هند را میتوان در مذهب ودایی جست. در این آیین، زمین نماد مادر، سرچشمۀ وجود و زندگی و پشتیبان در مقابل قوای نابودگر است (شوالیه و گربران، 1388: 462).
3-1-5. اساطیر یونان
در اساطیر یونان، اورانوس، تجسم آسمان، روی گایا[14] (زمین) خوابید و او فرزندان بیشمار به دنیا آورد (برن[15]، 1387: 13) زمین (گایا) نخست موجودی شبیه خود زایید که قادر به پوشاندن سراسر زمین بود؛ یعنی آسمان (اورانوس)[16] که باید جاودانه پایگاه امن خدایان نیکبخت شود. پرستش گایا در یونان گسترش قابل توجهی داشته است، اما به مرور، خدایان دیگر زمین، جایگزین وی شدهاند (الیاده، 1394: 237).
زمین در اسطورههای یونان تحت تأثیر کشاورزی که شیوۀ عمدۀ معاش این قوم بوده، قرار گرفته است و یونانیها برای زمین، کشاورزی و بهار اسطورههایی ساخته و پرداختهاند. بر اساس یکی از این روایات، «دمتر، خواهر زئوس و مادر پرسهفونه، الهۀ کشاورزی بود که تمام زمین را در جستوجوی دخترش زیر پا گذاشت و سرانجام به این قرار که پرسهفونه یک سوم سال را نزد هادس (پادشاه جهان زیرین) به سر ببرد، رضایت داد و موفق به دیدار با وی شد و پس از آن زمین به سرعت سبز و بارور شد. مراسمی که به افتخار او و دخترش برگزار میشد، جزو رازهای الوسیس بود» (برن، 1387: 8).
دمتر کهننمونة[17] مادر است. او نمودگار زایش و پرورش از طریق بارداری و تغذیة جسمی و روانی دیگران است. این کهننمونه چندان قدرتمند است که مسیر زندگی زن را تعیین میکند. این امر در چین نیز رواج داشت. در بینالنهرین نیز آن را به صورت وصلت آیینی شاه با ایزدبانو ایشتر و نمایندة زمینی وی میبینیم (اسماعیلپور، 1393: 31).
در اساطیر یونان و روم، پرومته، آفرینندۀ انسان، مردم را از گل سرشت و زئوس به هفائیستوس، آهنگر خدایان، فرمان داد که از خاک رس یک انسان مؤنث بسازد (بیرلین[18]، 1386: 151-152). به روایت هزیود نیز پرومته، انسان را از گل ساخت (پینسنت[19]، 1380: 60).
در روایتی دیگر از اساطیر یونان، نسل انسان از سنگ است؛ پیرا و دوکالیون، تنها بازماندگان از طوفان، صدایی شنیدند که میگفت: «استخوانهای مادرتان را به پشت سر بیندازید» و فهمیدند که منظور از استخوانهای مادر، سنگها هستند. بنابراین، چنین کردند و هر سنگی که بر زمین میافتاد، بیدرنگ شکل و صورت آدمی، مییافت (همیلتون[20]، 1387: 96-98).
3-2. نقشمایۀ زمین در ادیان
طبق باورهای یهودیان و متون منسوب به موسی، خدا انسان را از خاک آفرید. نخستین انسان در ادیان سامی، «آدم» نام دارد. Adam در عبری به معنای «مرد» و adamah به معنای خاک است. واژۀ Adamشبیه به واژههای edom یا adom تلفظ میشود که به معنای «سرخ» یعنی رنگ نوزاد تازه ولادت یافته از زهدان است (بیرلین، 1386: 127). دور از ذهن نیست اگر قائل به این باشیم که قرابت لفظی و معنایی این دو واژه از بینش اساطیری (زمین- مادر) و باور به زایش انسان از خاک نشأت گرفته است.
در روایات و متون دینی منتسب به مسیح، اعتقاد به مادر بودن زمین دیده میشود. در سرودی مذهبی از قرن دوازدهم، مریم عذرا به عنوان زمین شخم نخوردهای که میوههایش فرزندانی است که بار میآورد، ستایش میشود. تصور هم ذاتی زن و زمین نزد همۀ اقوام سامی، اعتقادی بس رایج بوده است (الیاده، 1394: 252).
واژۀ «الأرض» 444 بار در قرآن تکرار شده و بیشترین کاربرد آن برای بیان آفرینش آسمانها و زمین بوده است. اما یکی از موارد کاربرد آن که در حیطۀ موضوع تحقیق ما قرار میگیرد، آفرینش انسان از زمین یا خاک است. در قرآن چند بار به خلقت انسان از زمین اشاره شده است از جمله در آیۀ 32 سورة النجم: ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى﴾. در جای دیگری میفرماید: «او کسى است که شما را از زمین آفرید (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ)» ﴿یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ، هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها، فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ، إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ﴾[21]. علامه طباطبایی در تفسیر آیۀ فوق معتقد است: «منظور از أنشأکم (با در نظر داشتن اینکه کلام افاده حصر مىکند) این است که شما را از مواد زمینى این زمین ایجاد کرد و یا به عبارت دیگر، روى مواد ارضى، این حقیقتى که نامش انسان است را ایجاد کرد و سپس به تکمیلش پرداخت» (طباطبایی، 1378، ج10: 461).
مطابق متون و روایات اسلامی، نخستین انسان، آدم نام دارد و سرشت او از خاک است. در تفاسیر آمده است هنگامی که خداوند میخواست پیکر آدم را خلق کند به ملائکه امر کرد چهل گز از خاک زمین برای او بیاورند. «عزرائیل آنجا که مکّه است پر فرو برد و چهل گز گِل از جمله روى زمین برداشت از همه لونى سخت و سست و نرم و ریگ و کویر و نرم و درشت و سیاه و سپید و از همه لونى. و حق جلّ و علا آدم را از آن گِل بیافرید به قدرت خویش و هم چنان که بیافرید صورتى بود او کنده از مشرق تا مغرب، و اندر آن جان نبود، صلصال بود خشکشده، و بدان جا اوکنده» (طبرى، 1356، ج 1: 45).
همچنین زمین مهد و گاهواره تلقی شده است: ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا﴾[22]. در متون اسلامی، زن کشتزار، تاکبن و موستان خوانده شده است. «نساءکم حرث لکم» که میتواند اشارهای باشد به مادر بودن زمین؛ یا حداقل میتوان گفت تحت تأثیر چنین باوری قرار دارد. بر اساس آنچه گفته شد زمین در اساطیر و ادیان، دو کارکرد عمده دارد که عبارتند از مادر بودن زمین و خلقت انسان از خاک.
3-3. زمین در عرفان
در آموزههای عرفانی، زمین جایگاه هبوط روح است؛ به همین خاطر، عنصری مذموم و منفور است. سلوک عارفانه نیز عبارت است از جستوجو و طی کردن راهی که منجر به علو روح و رسیدن انسان به جایگاه مینویاش شود. سجادی و حسنیجلیلیان در پژوهش خود به ریشههای اساطیری هبوط در ادبیات عرفانی اشاره کردهاند. مطابق بررسی ایشان، زنان روزگاری در شمار خدایان بوده و وجود الهههایی که روزگار طولانی بر اندیشۀ انسانها حکومت کردهاند، بیانگر گونههایی از مادرشاهی است. اما به دنبال پدید آمدن دوران پدرشاهی، تسلط اندیشهای که خدا را در آسمان تصور میکرد از قداست زمین کاست و اعتقاد به خداییِ اجرام آسمانی از دورۀ اساطیر فراتر آمد تا در دورههای تفکر فلسفی به عنوان اندیشهای عقلانی مطرح و رایج شد. اندک اندک آسمان جایگاه خدایان و زمین محدودۀ زیست ضدخدایان شد. در ادامۀ سیر این اندیشه، انسان که برای خود اصلی آسمانی فرض کرده بود به جستوجوی دلایل دوری از خاستگاه خود برآمد (سجادی و حسنیجلیلیان، 1387: 164-179).
با رواج اندیشههای دنیاگریزانه، همانند باورهای بودایی در هند و گنوسی در غرب ایران، تفاوت زمین و آسمان به خصومت و تضاد بدل شد به حدی که برخی فرقههای گنوسی، جهان را مخلوق خدایی غیر از خدای متعال دانستند و آن را چونان زندانی برای روح تصور کردند. با گسترش چنین باورهایی در میان صوفیان مسلمان، اندک اندک، زن و دنیا (زمین) در فرهنگ اسلامی و به تبع آن در ادبیات {عرفانی} مقصر واقعۀ هبوط شدند (همان: 183). بنابراین، زمین جایگاه هبوط تلقی شد. از آنجا که زمین در نظر گذشتگان، عنصری مؤنث بوده است، مفاهیمی چون جسم و نفس نیز در عرفان به عنوان نقاط مقابل روح، مؤنث تلقی شدهاند.
جسم و نفس وابسته بدان به واسطۀ آفرینش از خاک، زمینی و مذموم است؛ بنابراین، در عرفان مورد نکوهش واقع شده و بر اجتناب از آنها تأکید شده است.
یکی از مضمونهای عرفانی در رابطه با زمین و جسم، چاه و زندان است که ریشههای اسطورهای آن در مقالۀ «ریشهیابی مضمون زندان و چاه در ادبیات عرفانی» توسط حسنیجلیلیان و صحرایی (1389) مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است. بر اساس این پژوهش، در اساطیر دوران پدرشاهی، روح یا جان، بُعد خدایی بشر قلمداد میشده است. این باور بعدها به فلسفه راه یافت و پیروان اورفه، اولین کسانی بودند که تضاد دو قطب خدایی و زمینی وجود انسان را مطرح کردند. پس از گذر از دوران اولیۀ اساطیری، هنگامی که بشر به تفکر فلسفی رسید، این جزء آسمانی با عنوان نفس مشهور شد. به عقیدۀ افلاطون، نفس از عالم دیگری به جسم هبوط کرده و جسم به منزلۀ زندان یا گوری برای نفس یا روح است. ظاهراً این بخش از آرای افلاطون، منشأ شکلگیری مضمونی در ادبیات فارسی است که روح را پرندهای اسیر نشان میدهد (حسنیجلیلیان و صحرایی، 1389: 42-44).
لُب و چکیدۀ تمام ادب عرفانی در مثنوی مولوی آمده است و تم و درونمایۀ اصلی مثنوی این است که جزء آسمانی وجود انسان گرفتار در زندان تن و چاه دنیا به شدت مایل به بازگشت به آسمان است؛ چه به صورت انسان اولیه و چه به صورت روح اسیر در قالب جسمانی و چه به صورت انواری که در اسطورههای گنوسی و مانوی در جهان ظلمت گرفتار شدهاند (همان: 51).
طبق آموزههای دینی، جسم انسان از خاک خلق شده است (ن. ک: نیشابوری، 1386: 8-9). این موضوع مورد توجه عرفا قرار گرفته و علاوه بر پرداختن مضامین زندان و چاه (که در بالا بدان اشاره شد) در متون و تفاسیر عرفانی به چگونگی خلقت کالبد از زمین به تفصیل پرداخته شده است.
براساس روایت مرصادالعباد، عزرائیل به فرمان خدا از روى زمین به مقدار چهل ارش خاک برداشت و آن خاک را میان مکّه و طایف فرو کرد. از آن خاک، گِل آدم سرشته شد (نجمالدین رازی، 1322: 40). بر اساس این باور دینی، زمین به خاطر کدورت و ماهیت مادیاش -در متون ادب عرفانی- مشبهٌبه تن، نفس، طبع و... قرار گرفته است. وجه شبه آنها، ایستایی و عدم ترقی است: «سکون و عدم ترقى براى نفس، دلیل این است که انسان به زمین طبیعت قناعت کرده و با او آرام شده. آرامش و قناعت به دنیا و زمین طبیعت و مشتهیات دنیا هم زندان و هم قفل نفس است که مانع است از منقلب شدن او به قلب» (باباطاهر عریان، سیدعلی همدانی، خواجه عبدالله انصاری، 1370، ج 1: 35). در ادامه برخی از نمونههای اینگونه تشبیهات میآید.
* زمین مثل- تن- است و آسمان مثل عقل- و آب که از آسمان فرو آید مثل- علم- است که به واسطه عقل حاصل شود و ثمرات- مثل کردار نیکوست که بنده کند به مقتضاى علم (میبدی، 1371، ج 1: 114).
* از عالم شهوت مشتى گل شیرین از زمین طبع بردارند (بقلی شیرازی، 1366: 96).
* از این منزل، نفس فریبندهشان از عالم شهوت مشتى گل شیرین از زمین طبع بردارند و در دل ایشان باشد (همان: 96).
* دلم چندان هوس دارد به روى خوب آن نگار که از زمین طبیعت به منقار عشق بیخ شهوت بردارد (همان: 98).
* اگر عیاذا باللّه تخم روح، آب ایمان و تربیت عمل صالح نیابد، در زمین بشریّت بپوسد و طبیعت خاکى گیرد، مخصوص شو (همان: 56).
* بدان که دل بر مثال آسمان است در آدمى و تن بر مثال زمین، زیرا که خورشید روح از آسمان دل بر زمین قالب مىتابد و آن را به نور حیات منوّر مىدارد (همان: 100).
در بینش عرفانی، تن به واسطۀ خلقت خاکیاش، زمینی و روح، آسمانی است.
زمین مانندتن آمد فلک چون عقلوجان آمد |
|
تن ار فربه وگر لاغر ز جان باشد همىدانى |
(مولوی، 1384: 984)
روح میل به عالم بالا و اصل آسمانی خود دارد و تن گرایش به زمین و اصل مادی خود:
جان ز هجر عرش اندر فاقهاى |
|
تن ز عشق خاربن چون ناقهیى |
(مولوی، 1373: 567)
از این رو، جسم و زمین هر دو حجاب و دام راهند و اهل عقل و معرفت به آنها دل نمیبندند.
این زمین چون گاهوارۀ طفلکان |
|
بالغان را تنگ مىدارد مکان |
(همان: 993)
سالک باید سعی در رهیدن از زندان تن و زمین داشته، روح را از قفس آزاد کرده به پرواز درآرد:
از زمین کالبد برزن سرى وانگه ببین |
|
کو تو را بر آسمان برمىکشد یا مىکشد |
(مولوی، 1384: 303)
آن انبیا کاندر جهان کردند رو در آسمان |
|
رستند از دام زمین وز شرکت هر ابلهى |
(همان: 904)
بنابراین به اهل دنیا توصیه میکنند که خود را از بند تن برهانند تا به اصل خود که پادشاهی عالم است برسند:
ز زمین تن روان شو، سوى ملک جاودان شو |
|
به سراى لا مکان شو، بنشین به پادشائى |
(همان: 1202)
یکی دیگر از موارد کاربرد زمین در متون ادب عرفانی، تشبیه عارف یا انسان کامل به زمین است. در این رویکرد، زمین نقشی مثبت مییابد و زایا و زاینده و موجب تداوم حیات است. تشبیه انسان کامل به زمین از جهت زایایی و زندگیبخشی آن است. قشیری میگوید: «صوفى چون زمین باشد که همه زشتیها بر او کنند و آنچه از او برآید همه نیکو بود» (قشیری، 1374: 471). این نوع تشبیهات، گاه از حیث کل وجود است و گاه صرف برخورداری از صفاتی چون عشق و معرفت.
در ادبیات عرفانی، با زمین، ترکیبات هنری زیبایی ساخته شده که در برخی موارد، وجهشبه در آنها به باورهای دینی و عرفانی اشاره دارد: گاه محبت عرفا به زمینی تشبیه شده که تخم معرفت در آن کاشتهاند و رسالت این زمین (محبت) پروردن و به ثمر رساندن معرفت است. «تخم معرفت قدم در زمین محبّت ایشان کارى.» (بقلیشیرازی، 1374: 175). «محبّت، زمین شوق است و در آن زمین اشجار عشق است، از بحار قدم آب خورد، و از سواقى ابد بجوى جان از آن انهار آب برد» (همان: 134). گاه دل را به زمین تشبیه کردهاند که در آن باید گل شوق کاشت؛ «اى روح ناتوان! در زمین دل چرا شاخ گل شوق نکارى؟» (همان: 221). شوق دومین احوال و عبارت است از شوق و میل به دیدار محبوب و وجود آن مستلزم محبت است. در جای دیگر، زمین مشبهٌبه عشق است: «خاک زمین عشق از چهار راه ازل و ابد آوردند، زیرا خلق و خلق انسان درین شورستان از چشمهزار جان، جز آب حیات عشق نچشد» (بقلی شیرازی، 1366: 98). همچنین قدیم بودن خداوند از حیث رویش عشق و جان از آن و نیز از جهت قدیم بودن این هر دو به زمین تشبیه شده است. روزبهان میگوید: «عشق لبلابه زمین قدم است که گرد درخت جان عاشق برآمده است» (همان: 139)
یکی از بحثهای مربوط به زمین در باورهای اساطیری، قائل بودن به مرکز برای آن است. مرکز همواره نزد ملل باستان، مقدس و محور ارتباط با کائنات بوده است. بشر بدوی به یک نقطۀ مرکزی برای زمین قائل بوده و براساس جایگاه زیستنش، مکانی مقدس را به مرکزیت برمیگزیده است. این باور به روایات اسلامی ورود پیدا کرده است و کعبه را ناف یا مرکز زمین خواندهاند (ر. ک: غیاثاللغات و لغتنامه ذیل ناف زمین) که در آثار ادبی، بسیار به آن استناد شده است.
قدرت رحم گشاده و زاده جهان نو |
|
بر ناف خاک، ناف زده ماده و نرش |
(خاقانی، 1388: 219)
این موضوع در تفاسیر عرفانی نیز مورد توجه قرار گرفته است. میبدی در این باره میگوید: «کعبه پیش از آفرینش دیگر زمین بر آب بود، کفى خاکآمیز، سرخ رنگ بر روى آب گردان. دو هزار سال، تا آن گه که رب العالمین زمین را از آن بیرون آورد و بازگسترانید، ازینجاست که کعبه را امالقرى خوانند و گویند- مادر زمین- که زمین را از آن آفریدهاند، پس چون اللَّه تعالى زمین را راست کرد، موضع کعبه در زمین پیدا بود» (میبدی، 1371، ج 1: 357). کارکرد واژۀ زمین در متون عرفانی صرفاً به کاربرد در تشبیه و استعاره و صور خیال محدود نمیشود، بلکه کارکرد رمزی نیز دارد که در برخی موارد به اساطیر مربوط است و در ادامه بدانها پرداخته میشود.
3-4. زمین- مادر
زن و زمین هر دو زایا هستند و نقش آنها در تولید مثل و تداوم بقا، انکار نکردنی است. زن به واسطۀ دارا بودن این ویژگی، روزگاری نماد کشاورزی بوده و خدایان کشت و کار، زن بودهاند. زمین نیز به واسطۀ زایایی، مادر خوانده شده و نام برخی الهههای کشاورزی، دربردارندۀ واژۀ «مادر» است؛ از جمله «دمتر» که آن را مرکب از دو واژۀ «دا» و «مادر» میدانند. «واژة دمتر[23] به معنی نگهدارندة زمین، تکان دهندة زمین است. دا، نخستین بخش دمتر یا دامادر است. دا همانند گه[24] و گایا، مام-خدایی پیشیونانی و خدابانوی مادر زمین و در کیش یونانی، خدابانوی کشاورزی و خواهر زئوس است» (پینسنت[25]، 1380: 38).
در مناطق غربی ایران، بخش اعظمی از زاگرس نشینان، مادر را «دا» خطاب میکنند که ممکن است با اسطورۀ ایزدبانوی زمین و کشاورزی مرتبط باشد. همچنین اصطلاح «مام وطن» در فرهنگ ایران، بیانگر اعتقاد مردمان به زاده شدن از سرزمین است. یکی از مضمونپردازیهای عارفان نیز زن و مادر بودن زمین است که با باورهای اساطیری مرتبط است. عرفا زمین را مادر و موجودات را فرزندان آن دانستهاند.
وین زمین کدبانویىها مىکند |
|
بر ولادات و رضاعش مىتند |
(مولوی، 1373: 475)
اعتقاد به مادر بودن زمین، منجر به کاربرد ترکیب «شکم زمین» در بسیاری از آثار عرفانی شده است: «آدم، آخرت مصطفى است که اول کسى که از شکم زمین سر برآرد، او باشد» (سمعانی، 1384: 246). انسان از شکم مادر خود زاده میشود و پس از مرگ به شکم زمین که مادرِ بزرگ است، فرو میرود.
به عقیدۀ عرفا «حال بنده به ابتدا اندر شکم مادر مانند حال وى است به انتها اندر شکم زمین» (اسماعیل بخاری، 1363، ج 2: 670). از نظر عرفا «زمین مثل تن است و آسمان مثل عقل» (میبدی، 1379، ج 1: 114). مولوی زن را همچو زمین، زاینده و مسئول پرورش فرزند، اما در خرد، فروتر از مرد (آسمان) میدانند.
آسمان مرد و زمین زن در خرد |
|
هر چه آن انداخت این مىپرورد |
(همان: 475)
مادر بودن زمین و تأثیر پذیرفتنش از آسمان در ابیات فوق برگرفته از باورهای مربوط به زن در دوران پدرشاهی است. در باور عرفا، دنیا اعتماد و بقا را نشاید و نباید بدان دل خوش کرد. مولوی بارها به این نکته اشاره کرده و با توجه به دفن شدن جسم در زمین، زمین را مادری فرزندخوار تلقی کرده است:
زمین چون زن فلک چون شو خوردفرزند چون گربه |
|
من این زن را و این شو را نمىدانم نمىدانم |
(مولوی، 1384: 555)
مادر فرزندخوار آمد زمین |
|
ور نه بر مرگ پسر بگریستى |
(همان: 1071)
از نظر عرفا، ساحت وجود انسان از دو بعد روحانی و جسمانی تشکیل شده است که جسم را خاکی و فرزند زمین و روح را آسمانی میدانند. از این رو، جسم و هر آنچه بدان تعلق دارد زادۀ خاک و زمین را مادر آن تلقی کرده و آسمان را پدر خواندهاند. به مرور زمان خاک و جسم جای خود را به نفس دادهاند و نفس را که از مادر بعد جسمانی ماست تقبیح کردهاند و به تبع، خاک، دنیا، زمین و هر آنچه وابسته به مادر است را مذموم دانستهاند. شاید به همین دلیل از صفاتی چون فرزندخواری، بیخردی و... برای زمین و زن استفاده کردهاند. این مضمون مستقیماً از باورهای اساطیری رایج، وارد عرفان شده و بر تلقی عرفا از زمین تأثیر گذاشته است.
3-5. زمین- زندگی دوباره
دیدگاه مردم باستان دربارۀ جسد مردگان و اینکه آلودهاند و باعث گندیدگی و تعفن و مزاحمت برای زندگان می شوند، منجر به پیدایش آیینهای تدفین شده است. برای این کار، دو راه در پیش روی انسان بوده است: یا مردگان را در زیر خاک کند و یا آنها را بسوزاند. بعدها که اعتقاد به جهان پس از مرگ شکل گرفت، آتش و گور، تبدیل به دروازههایی برای رفتن به جهان پس از مرگ شدند. در واقع به زعم انسان اساطیری، آرامگاه مکانی بود که شرایط لازم را برای حیات پس از مرگ فراهم میکرد.
در همه جای جهان، زمانی که مرده را دفن میکردند، همراه با او اشیایی به خاک میسپردند و مواد غذایی نیز برای او در قبر مینهادند. نمونۀ برجستۀ آن را در اساطیر و باورهای مصر میتوان یافت. بر این اساس، آیین دفن مردگان در زمین به منزلۀ زایشی نو است. الیاده معتقد است: «تدفین رمزی، همان ارزش جادویی- مذهبی غوطه زدن در آب و غسل تعمید را دارد و به منزلۀ تجدید حیات کامل است. حتی اقوامی که رسمشان سوزاندن اجساد است، کودکان را به خاک میسپارند بدان امید که بطن زمین، زندگی نوی به آنان ارزانی دارد و خاکستر و استخوانهای جسد سوزاند شده را نیز با بذر و دانه دفن میکنند و میگویند: پیکرت را در بطن مادرت بگستران» (الیاده، 1394: 246-247).
خاکسپاری نمادینی شبیه غسل تعمید نیز وجود دارد که برای شفا و تقویت و تحلیف انجام میشود و فلسفۀ آن مانند غسل تعمید، نوزایش از طریق تماس با نیروهای زمینی است (شوالیه و گربران، 1385: 464).
در کشفیات باستانشناسی در بسیاری از مناطق به خصوص فلات مرکزی ایران، گورهایی یافت شده که مرده را به صورت چُمباتمه زده و حالت جنینی قرار میدادهاند و در برخی دیگر، مردگان را در حفرههای خمرهای شکل مینهادهاند که نمادی از زِهدان مادر بوده است. احتمال میرود که اندیشۀ تولد دوبارۀ شخص مرده از خاک، تحت تأثیر داستان آغازین خلقت و زایش انسان از زمین یا گِل شکل گرفته باشد و به همین خاطر، مرده را در خاک یا خمره به شکل گِرد شده، قرار میدادند؛ به این امید که بار دیگر از شکم مادرزمین متولد شود.
شمنها معتقدند جان آنها پیش از درآمدن به زهدان مادر، زندگی زیرزمینی داشته است. نوستالژی بازگشت به زمین- مادر که در بین برخی قبایل بدوی دیده میشود نیز با این باور مرتبط است. بهشت گمشدۀ این قبایل، سرزمین مادر است؛ بنابراین، در خلسههای خود به سرزمین مادر سفر میکنند و بیصبرانه در انتظار مرگ و ورود به سرزمین مادر به سر میبرند (الیاده، 1374: 166-168).
در عرفان اسلامی، عرفا دفن شدن را مقدمۀ حیات تازه و گور را دروازۀ ورود به دنیای جدید میدانند. در کشفالأسرار ضمن استناد به حدیثی از رسول اکرم (ص)، گور به شکم زمین تعبیر شده است. «یونس در شکم ماهى به زندان و مؤمن در شکم زمین، در آن لحد به زندان، مبارک باد آن مضجع، خوش باد آن مرقد، مصطفى میگوید: «القبر روضة من ریاض الجنة». هر چند که زندان است، اما مؤمن را چون بستان است و در آن بسى روح و ریحان است» (میبدی، 1371، ج 1: 654).
از آنجا که شکم زمین، زهدان مادر را تداعی میکند، آن را تولد دوباره قلمداد کردهاند. عطار نیز گور را به گهواره و زهدان مادر تشبیه کرده است که فرو افتادن در آن موجب زاییده شدن در عالم جاودان خواهد بود:
چو در گهوارۀ گور اوفتادیم |
|
چو طفلان، ما، در آن عالم بزدایم |
(عطار، 1386: 14)
در جای دیگری، گور را دروازۀ ورود به جهان دیگر و حیات جاودان دانسته است:
تو طفل این جهانى و نادیده آن جهان |
|
گهواره تو گور و تو در رنج و در عنا |
(عطار، 1366: 709)
مولوی دفن شدن مرده را در خاک چون فرو رفتن بذر و روییدن آن میداند که اشاره به همان باور کهن اساطیری دارد که به ولادت مجدد شخصِ درگذشته از دل زمین قائل بودند. از نظر مولوی نیز مردن و فرو رفتن در خاک مقدمۀ حیاتی دوباره است:
کدام دانه فرورفت درزمین که نرست |
|
چرا به دانۀ انسانت این گمان باشد |
(مولوی، 1384: 367)
مولوی گور را مقدمه و واسطۀ ورود به دنیای آخری (بهشت) تلقی کرده است:
مرا بگور سپارى مگو وداع وداع |
|
که گور پرده جمعیت جنان باشد |
(همان: 367)
همچنین به دلیل قرابت و شباهت زیاد زمین و جسم در باور عرفا، جسم نیز به خاطر اسیر شدن روح در آن و همچنین جایگاه عروج روح بودن به گور تشبیه شده است. از نظر مولوی، جسم محل دفن روح و مقدمۀ عروج آن به جایگاه ابدی و زندگانی دوباره است:
اجزاى ما بمرده درین گورهاى تن |
|
کو صور عشق تا سر ازینگوربر کنند |
(همان: 348)
رخ زعفرانرنگ آمدم خمداده چونچنگ آمدم |
|
درگورتن تنگ آمدم اى جان باپهنا بیا |
(همان: 55)
بنابراین، مرگ و گور در نظر اولیاءالله و عرفا به منزلۀ شروع حیات دوباره و بهتر است:
تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن |
|
چون روند از چاه و زندان در چمن |
(مولوی، 1373: 710)
بر این اساس، زمین که در اساطیر زهدان، مادر هستی و موجد انسان است، آرامگاه و بازگشتگاه او نیز هست. این اندیشه در عرفان که همواره در جستوجوی راهی برای عروج و بازگشت به مبدأ است، راه یافته و یکی از مضامین عرفانی را تشکیل داده است. با توجه به اینکه چنین اعتقادی نزد اقوام بدوی نیز دیده شده و به نظر محققان، یکی از دلایل دفن کردن مردگان، تولد دوبارۀ شخص فوت شده بوده است، میتوان گفت این اندیشه نیز از اساطیر مستقیماً به عرفان راه یافته و تغییر شکل چندانی نداشته است.
بحث و نتیجهگیری
براساس یافتههای جستار حاضر، زمین در عرفان، کارکردهایی دارد که برخی از آنها برگرفته از باورهای دوران اساطیری است که به واسطۀ آیینها و اعتقادات مذهبی به عرفان اسلامی راه یافتهاند. این دسته کارکردها عبارت هستند از: منزلگاه هبوط، چاه، زندان، مادر هستی، مقدمۀ ورود به حیات مینوی یا تولد دوباره. مضامین زندان و چاه و هبوطگاه و ارتباط آنها با اساطیر، پیش از این بررسی شده است. در این پژوهش، ارتباط انسان کامل و زمین و نیز ارتباط مرگ و تولد دوباره به واسطۀ دفن شدن در زمین اثبات و پیگیری شده است. بر این اساس، زمین همیشه در نزد عرفا، عنصری منفور و مذموم نیست، بلکه از حیث زایایی و رویش، بسیار مورد توجه بوده و انسان کامل و حتی عشق خداوند را بدان تشبیه کردهاند.
زمین در عرفان اسلامی، مادر هستی تلقی شده که موجودات و از جمله انسان، فرزندان اویند. در باورهای اساطیری، زمین و مادر هر دو در امر تولید مثل و بقای هستی دخیل بوده و امر زایایی و باروری را به عهده داشتهاند؛ بر این اساس، زن همواره نماد کشاورزی و باروری بوده و نیز خدایان کشت و کار غالباً زن بودهاند. بنابراین، تلقی عرفا از زمین به عنوان مادر، برگرفته از باورهای اساطیری است. همچنین در باور عرفا، زمین (خاک/ گور) وسیلۀ تولد دوبارۀ روح و مقدمۀ ورود به عالم ملکوت است. از دورترین ایام، تدفین مردگان در زمین، مرسوم بوده است. در باورهای اساطیری، زمین، زهدان و مادر انسان و دفن مرده در خاک به منزلۀ بازگشت به خویشتن (مادر) و تولد دوباره تلقی میشده است. این اندیشه در عرفان نیز ورود پیدا کرد و در آثار عرفا دیده میشود که جسم مرده را دانهای مستعد رویش و گور را مقدمۀ ولادت مجدد و رویش دانۀ روح تلقی میکنند. پس میتوان گفت این نگرش عرفا نیز بازماندۀ باورهای اساطیری است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Chevalier, J. & Gheerbrant, A.
[2]. Elide, M.
[3]. Method
[4]. Christensen, A. E.
[5]. Guirand, F. & et al.
[6]. Bierlein, J. F.
[7]. Noss, J. B.
[8]. Mccall, H. & et al.
[9]. Aarura
[10]. Ninmah
[11]. Henry Hooke, S.
[12]. Christie, A.
[13]. Shinto
[14]. Gaia
[15]. Beren, L.
[16]. Ouranos
[17]. Archetype
[18]. Bierlein, J. F.
[19]. Pinsent. J.
[20]. Hamilton, E.
[21]. سورة هود، آیة 61
[22] سورة طه، آیة 53
[23]. Demeter
[24]. Ge
[25]. Pinsent, J.