Analyzing the Effect of Narcissism in the Poems of Mehdi Akhavan Sales

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

2 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

4 Associate Professor, Department of Psychology, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

Abstract

Mehdi Akhavan Sales is a famous contemporary poet who has experimented with various forms of poetry. His idealistic and narcissistic personality has special and worthy dimensions. The research answers the question of whether narcissism has had a significant effect on the quality and quantity of Akhavan's illustrations? In the present article, the psychological reasons for composing his narcissistic poems were investigated. The Akhavan's thirst for approval, reaching an ideal society, staying away from the manifestations of the modern world, and uniting with mythical characters who are the normal and abnormal branches of narcissism, back to the hallmarks of his personal life. The research method is descriptive and analytical. According to the research results, various levels of narcissism such as boastfulness, arrogance, praise of artistic status, Qalandari's thoughts, etc., have played a significant role in promoting the quality and quantity of artistic aspects of M. Omid's themes and literary images; in a way, if we remove or reduce these innovations, a large part of the content of his works will be lost and will naturally affect some of the concepts of contemporary literature. 

Keywords

Main Subjects


آبشخورِ اغلب مضامین و تصاویر ادبی، روان­ و ناخودآگاهِ انسان است. ادبیات، رشته­ای در تعامل دوسویه با دیگر رشته­ها از جمله هنر و روان­شناسی است. همۀ ابعاد روحی، می­تواند در ادبیات جلوه­گری کند؛ «نارسیسیسم[1]» یا «خودشیفتگی» نیز به عنوان  پدیده­ای، راه خود را از درونیات به ادبیات گشود.

اصطلاح نارسیسیسم به اسطورۀ تأمل­برانگیزی که همانا قربانی شدن جوانی زیبا به نام «نارسیس[2]» به خاطر خودشیفتگی است، بازمی­گردد؛ این مفهوم اساطیری در علم روان‌شناسی به برخورد افراطی افرادی تعلق می­گیرد که اعتماد به نفس را از حد متعارف گذرانده­ و به خود برتربینی و تحقیر دیگری روی­آورده­اند.

ابعادی از «خوددوست­داری» در همۀ افراد وجود دارد؛ انسان در ارتباط با دیگران برای اعتماد به خود و دفاع از حقوق شخصی به سطوحی از این احساس نیاز دارد که روان‌شناسان، آن را «عزت نفس» نامیده­اند؛ بنابراین، نمی­توان هر نمونه از علاقه به خویشتن و منفعت­طلبی­های معمول را با خودشیفتگی مرتبط دانست.

مهدی­ اخوان­ثالث (1369-1307) در آثار خود از طریق نمادپردازی و هنجارگریزی‌های زبانی و معنایی، شخصی­ترین احساسات و آرمان­های خویش را با مخاطب به اشتراک گذاشت. ابعاد شخصیتی هر انسان، مولود عواملی چون زندگی خصوصی، جغرافیا، مسائل اجتماعی - سیاسی و... است. اثربخشی­های روحی در هنرمندان به علت دارا بودن عاطفه­ای لطیف، چندین برابر است. هدف این جستار، کشف ساحت‌های نادیدۀ سرشت اخوان از طریق واکاوی تصاویر شعری بر پایۀ علم روان­شناسی است.

 

  1. پیشینۀ پژوهش

تحقیقاتی در حیطۀ خودشیفتگی چند شاعر صورت پذیرفته است که در آن­ها، نظریات روان­شناسان به صورت دقیق با مضامین شعری، مرتبط نشده است. پژوهش­هایی در خصوص شعر و اندیشۀ م. امید انجام شده، اما جستاری تخصصی که ارتباط خودشیفتگی و تصویرآفرینی را در آثار وی با تحلیل آماری ارائه کرده باشد، مشاهده نشد.

مرادی و عبدرویانی (1390) در مقالۀ «میراث­گرایی در شعر اخوان و أمل دُنقُل» روحیۀ باستان­گرایی م. امید را مورد بررسی قرار داده­اند. میراث­گرایی در شکل افراطی آن با بُعدی از نارسیسیسم به نام «خودشیفتگی میان­فرهنگی» مرتبط است.

مسبوق (1394) در مقالۀ «خودشیفتگی و خودستایی در اشعار خاقانی و بشار بن برد» وجوه مختلف نارسیسیسم را تنها با عقدۀ حقارت مرتبط دانسته است.

باغجری و ترکشوند (1396) در مقالۀ «خودشیفتگی در شعر احمد الصافی­النجفی» تا حدودی بحث­های روان­شناختی را در مورد خودشیفتگی بیان کرده­اند، اما آن نظریات را به شاهدهای شعری مرتبط نساخته­اند.

  1. مبانی نظری و روش­شناسی پژوهش

به منظور بررسی علل روان­شناسانۀ سرایش اشعار خودشیفته­وار توسط اخوان از نظریات تحلیلی دو روان­شناسِ نامی: کارل گوستاو یونگ[3] (1939-1856) و هاینز کوهات[4] (1981-1913) استفاده شد.

یونگ در کتاب «ماهیت روان و انرژی» بیان کرد که انرژی سرکوب شده در روان فرد از بین نمی­رود، بلکه در ذهن و اعمال وی به اَشکال دیگر (متضاد یا غیرمتضاد، مثبت یا منفی) نمایان می­شود؛ این فرآیند به صورت ناخودآگاه به منظور تحقق ارزش و فردیت انسان، خودنمایی می­کند؛ خودشیفتگی در شعر اخوان، یکی از ساحت­های جبران     ناکامی­های وی است.

کوهات در کتاب «روان­شناسیِ خود»، نیاز کودک به دریافت بازخورد مثبت از اطرافیان و کسب تصویری آرمانی از والدین را در رابطه با نیازهای طبیعیِ خودشیفته­وار مطرح کرد. او عدم ارضای آن احتیاج­های روحی را زمینه­ای برای منحرف شدن خودشیفتگی از روندِ طبیعی و مثبت دانست. کوهات تیپ­های شخصیتی متفاوتی را برای خودشیفتگی برشمرد. این پژوهش در زمینۀ تحلیل مَنِش و اشعار اخوان، بیشتر بر نظریات کوهات تکیه­ دارد.

 

 

  1. یافته­های پژوهش

3-1. خودشیفتگی

پیشینۀ اساطیری پدیدۀ نارسیسیسم یا خودشیفتگی، افسانه­ای یونانی به نام «نارسیس» است. اُوید[5]  (18م-43 ق.م) شاعر رومی، این حکایت را شرح و بسط داد. به گفتۀ وی، نارسیس نام جوان زیبایی بود که مورد مهر دختران ­بیشماری قرار گرفت. او معشوقه­های خویش را نادیده می­گرفت و بعدها در جزای بی مهری به رنجی مشابه مبتلا شد. او ناخودآگاه در چشمه­ای تصویر خود را دید و به عشق خویشتن گرفتار شد! وی هر بار که برای لمس معشوق به سوی چشمه دست دراز می­کرد، جز امواجی لرزان که تصویر را مخدوش     می­ساخت، چیزی به چنگ نمی­آورد. نارسیس آن­قدر در کنار آب به تصویر خود خیره نگریست تا در سودای عشق بی­کران خویش، جان سپرد. در جایی که جسد او رها شده بود، گلی زیبا و خوشبو رویید که به تصویر خویش در آب، خیره و نگران بود؛ برای یادبود وی، این گل را نارسیس نامیدند (ر. ک، اُوید، 1389: 378-380).

معادل نارسیس در زبان فارسی، «نرگس» است. اصطلاح «نرگسانگی» به معنای خودشیفتگی از همین روایت گرفته شده است (ر. ک: معین، ذیل نارسیسیسم).

درخصوص نخستین گامِ ورود خودشیفتگی به دنیای روان­شناسی، نظریات متفاوتی وجود دارد. پس از هاولاک الیس[6] و پل ناک[7] که در سال­های 1898 و 1899 میلادی، اصطلاحات «نارسیس­گونه» و «نارسیسموس» را برای بیان نوعی خودشیفتگی جنسی به کار بردند، زیگموند فروید[8] در سال 1910، اصطلاح نارسیسیسم را با صورت­بندی نظریات پیشین مطرح کرد و آن را مرحله­ای طبیعی از رشد جنسی و روانی کودک دانست. او خودشیفتگی را به عنوان برهه­ای از توجه کودک به خویش برشمرد (ر. ک: فروید، 1382: 2-4).

از دید کوهات، کودک در سال­های ابتدایی حیات در«خودشیفتگی اولیه» قرار دارد. او برای پی­ریزی «خود» و شخصیت خویش، احتیاج به ارتباطات سودمند با اطرافیان دارد. کوهات نیازهای روحی که باید در ارتباط با دیگران ارضا شود را «نیازهای خودشیء[9]» نامید. او گفت فرد احتیاج به دریافت انعکاسی مطلوب از خویش توسط اطرافیان دارد؛ این حالت، «خودشیءِ آینه­ای» نام دارد. وی بیان کرد که کودک نیاز دارد تصویری آرمانی از والدین خویش ببیند، چرا که خود را جزئی از آن­ها به شمار می­آورد؛ این حالت، موسوم به «خودشیءِ آرمانی» است. اگر این نیازهای روحی در سال­های ابتدایی به میزان متعادلی ارضا شود، خودشیفتگی در ادامۀ زندگی روندی مثبت پیدا  می­کند و موجب شادی و سرزندگی می­شود؛ ودر غیر این صورت، فرد در سنین بزرگسالی به روش­های افراطی به دنبال خودشیء­های مطلوب و آرمانی خویش خواهد شد.

کوهات چند تیپ شخصیتی خودشیفته را با عناوین «تشنۀ ­تأیید»، »تشنۀ آرمان»، «تشنۀ همزاد»، «تشنۀ ادغام» و «رابطه­گریز» معرفی کرد. او بیان کرد که تیپ­های شخصیتی تشنۀ تأیید و تشنۀ آرمان در زیرمجموعۀ خودشیفتگی بهنجار قرار دارند. او تیپ­های ­ تشنۀ ادغام (که خواهان یکی شدن با شخصیت آرمانی خویش است) و رابطه­گریز را بهنجار ندانسته است (ر. ک: کوهات، 1397: 33-34 و 44-46). در روند نارسیسیسم، ممکن است فرد به اختلال «از خود بیگانگی» مبتلا شود، چراکه شخصیت جدید وی با واقعیت او تفاوت دارد (ر. ک: نوری، 1395: 31). ویژگی­های ذهنی و رفتاری فرد خودشیفته، مواردی از قبیل ناارزنده­سازی، عدم همدلی، تحقیر، پرخاشگری، خشم، حسادت، بدبینی و... را شامل می‌شود (ر.ک: لچکار، 1396: 64).

3-2. مرز عزت نفس و خودشیفتگیِ نابهنجار

 خودشیفتگی مخرّب یا نابهنجار با عزت نفس و رضایت از خویشتن، ارتباطی معکوس دارد. کوهات، خودشیفتگی نابهنجار را فرآیند تحول عزت نفس می­داند (ر.ک: کوهات، 1397: 90-92). فرد خودشیفتۀ افراطی در درون از عملکرد خویش راضی نیست و به همین علت با تحقیر دیگری (افراد، جامعه، مقدسات و...) سعی در والا نشان دادن شخصیت خود دارد. انسان دارای عزت نفس از خویش رضایت دارد در موفقیت­های خود مغرور می­شود، اما آن را بزرگ­نمایی نمی­کند و به تحقیر دیگری نمی­پردازد. خودشیفتگی افراطی، اصطلاحاً «اختلال خودشیفتگی» نام دارد (ر. ک: نریمانی، 1390: 50 و 51). انسان نارسیسیست با حصاری دروغین که حول توانایی­ها و صفات برتر خویش می­کشد از تصویر آرمانی خود محافظت می­کند. همان­گونه که نارسیس به معشوق خیالی خود نمی‌رسد، یک خودشیفته نیز به مقام ساختۀ توهّمِ خود دست پیدا نمی­کند.

3-3. انعکاس خودشیفتگی در آثار اخوان

خودشیفتگی در افراد درون­گرا و احساساتیِ کمال­گرا بیشتر نمود پیدا می­کند؛ افراد خودشیفته، جهان را با احساسات خویش می­شناسند؛ آن­ها معمولاً از تفکرات منطقی و واقع­گرایی به دور هستند. با توجه به ارتباط معکوس واقعیت­گرایی و نارسیسیسم، به همان نسبت که فرد از جهان واقعی فاصله می­گیرد، خودشیفتگی در وجود وی جایگاه استوارتری پیدا می­کند (ر.ک: فروید، 1382: 3 و حسن­زاده و اصغرنژادِ فرید، 1398: 102- 103)؛ بنابراین، می­توان یکی از علل پراکندگی مضامین نارسیسیستی در سرتاسر آثار اخوان (از نوجوانی تا کهنسالی) را ذات رؤیاپردازِ وی دانست.

شفیعی­کدکنی به اعتبار دوستی و مراودة دیرین با اخوان تا حدی از خیال­پردازی­های او آگاه بوده است؛ به بیان وی، اخوان رؤیاهای خود را با تأکید و اصرار به نام واقعیت برای اطرافیان بازگو می­کرد (ر. ک: شفیعی­کدکنی، 1391: 70-72).

می­دانیم، تکوین خودشیفتگی در روان فرد تا حد زیادی متأثر از فضای خانوادگی است (ر. ک: شاملو، 1382: 38-40). هنگامی که شرایط خانوادگی و اجتماعی اخوان را از نظر می­گذرانیم، متوجه نوعی محدودیت خاص عقیدتی- مذهبی و مشکلات سیاسی و مالی در زندگی وی می­شویم؛ احساس تنهایی، یأس، خشم و عصیان مقابل مقدسات به علل مختلفی در شعر او ظهور یافته است؛ از شرایط خانوادگی گرفته تا مرگ پدر، مرگ دختران و... (ر. ک: محمدی­آملی، 1389: 23و 278-289). این شرایط و اتفاقات جانکاه، با روح آرمان­گرای اخوان همخوانی نداشت، چراکه عزت نفس وی را به چالش می‌کشید. او طی متنی که در مقدمةمجموعة شعری «در حیاط کوچک پاییز در زندان» نوشته به تنگ­دستی خود اشاره کرده است (ر. ک: اخوان، 1390: 13). همچنین در یکی از اشعار که برای دخترش لاله سروده بود، خود را بابت فقر خویش به شدت، سرزنش کرد.

 

من از نگاهت شرم دارم

امروز هم با دست خالی آمدم من

مانند هر روز

نفرین و نفرین

بر دست­های پیر محروم بزرگم

(اخوان، 1360: 96)

از دید فروید، ذهن، هنگام مواجهه با آرزوهای ناکام به شکل ناخودآگاه و نیمه­آگاه از طریق فعالیت­های مقبول در پی جبران برمی­آید؛ او این فرآیند را «والایِش[10]» نامید (ر.ک: فروید، 1382: 10 و 28-33). بنابراین، اخوان هنگام مواجهه با ناکامی­ها از طریق شعرسرایی که عملی متعالی است، افکار بهنجار و نابهنجار خویش را به جهانیان عرضه کرد. از دیدگاه یونگ، زمانی که فرد دچار ناکامی می­شود، انرژی روحی او از دست نمی­رود، بلکه آن نیرو در ذهن به صورت ناخودآگاه و به منظور دستیابی به تفرد و یگانگی شخصیتی در ساحتی دیگر به صُوَر متضاد یا غیرمتضاد (به اشکال مثبت یا منفی) به کار گرفته می­شود؛ این فرآیندها در عالم روان­شناسی، اصطلاحاً «اصل هم اَرزی» و «اصل اَضداد» نام دارد (ر. ک: یونگ، 1374: 24- 34 و شولتز، 1389: 115).

م. امید به دلیل عدم دستیابی به شرایط ایده­آل خویش با آرمان­گرایی­ها، خودستایی­ها،  قدرت­نمایی­ها، عصیان و گلایه از روزگار به نحوی در صدد جبران برآمد. اخوان که در زندگی خود منظره­ای آرمانی از شرایط فردی و محیط اطراف ندید به سرایش اشعاری روی آورد که تصویر او را بی نقص و مقتدر جلوه دهد و حکایت از جهان و اشخاص موردپسند وی داشته باشد؛ بنابراین، وی در ابعاد مختلف، سطوح متفاوتی از ناهمگونی را با نفس خویش (خودستایی­های افراطی) و جهان بیرون (خودشیفتگی مقابل مردم عادی، رقیبان و افکار قلندری) نشان داد. نارسیسیسم، بازتابی پربسامد در اشعار اخوان دارد. به دلیل تعدد موارد شعری به تحلیل نمونه­های درخشان اشعار، بسنده کردیم و بقیة شاهدها فقط نام برده شد.

 

3-3-1. گردن­فرازی و دوری از اظهار عجز

انسان خودشیفته به دلیل نداشتن اعتماد به نفس پایدار، خود را در هر شرایطی قوی و رسوخ­ناپذیر جلوه  می­دهد و تصویری مقتدرانه از خویش ارائه می­کند. تصور همه­توانی، یکی از ابعاد خودشیفتگی است که به شکل اعتماد به نفسِ افراطی و غیرواقعی پدیدار  می‌شود. «تیپ متکبر، قوی، سخت، همه­توان و گردن­فراز معمولاً با اصطلاح «خودشیفته- قضیبی» شناخته می­شود» (ر. ک: نوری، 1395: 24). بنابراین،  خودشیفته- قضیبی در راستای تحقق آرمان­های مفید و واهیِ خویش، خواستار به یادگار گذاشتن بازتابی نیرومند از خود (خودشیء آینه­ای مطلوب) به هر طریق مثبت و منفی است.

در دفتر «ارغنون» اخوان که یادگار سالیان پرشور و غرور جوانی وی است، نمونه­هایی از گردن­فرازی و جهش از هنجارهای معمول قابل رؤیت است. او در اشعار «در آرزوی تو»، «عصیان» (دو مورد) و «پولاد سرسخت»، پررنگ­ترین مضامین برمنشانه را به نمایش گذاشته است. در مصرعی از شعر «در آرزوی تو» بیان می­دارد که بقا و جاودانگی خضر نبی بر فنای وی، رشک می­برد! (ر.ک: اخوان، 1379: 18). او به دلیل خون دل خوردن از ایام در شعر «عصیان»، خشمگینانه مقابل کائنات قد علم می­کند و می­خواهد بنیاد آسمان را براندازد. اخوان حتی بر فرشتگان تیغ می­کشد و گرد از آنان بر می­آورد.

 برخیزم و طرح دیگر اندازم

بنیاد سپهر را براندازم

و آن گنبدِ بی­ستون خضرا را

بشکافم و پرده­ها براندازم

چنگیز شوم به تیغ خونخواری

از خیلِ فرشتگان، پراندازم

(همان: 117-119)

م. امید در اشعار «گزارش» و «فسانه» از دفتر «زمستان» و «شهیدان ­هنر»، مقام خود را با بزرگان مذهبی مانند امام علی(ع)، حضرت موسی (ع)، بودا، عیسی مسیح (ع) و زرتشت در یک راستا تصور کرده و ادعا می­کند که زمین از منجی و مصلح معنوی خالی شده و اکنون تنها «او» مانده­ است و بقیة انسان­ها هرچند بلندپایه، اما درستکار نیستند.

 علی رفت؛ زردشتِ فرمند خفت

شبانِ تو گم گشت و بودایِ پاک

رخ اندر شب نیروانا نهفت

نمانده­ست جز «من» کسی بر زمین

دگر ناکسانند و نامردمان

بلند آستان و پلید آستین

(اخوان، 1370: 102)

گاهی اوقات، فرآیند جابه‌جایی نیرو، مسیری انحرافی را طی می­کند و «خودشیءِ آینه‌ای» مطلوبی توسط فرد برای نمایش قدرت انتخاب نمی­شود. در شعر «گرگ هار» اخوان ذات خود را به گرگی وحشی­صفت تشبیه می‌کند که هرزه­گرد است؛ وی چشم­های سرخ و خشم­آلود خویش را به دو کانون آتش تشبیه می­کند که با برق خود می­تواند بر تاریکی شب غلبه کند.

 گرگ هاری شده­ام

هرزه­پوی و دله دو

چشم‌هایم چون دو کانونِ شرار

صف تاریکیِ شب را شکند

همه بی‌رحمی و فرمانِ فرار

(همان: 108-109)

شاعر در شعر «برف» از دفتر «آخرشاهنامه»، اصطلاح «برّه گرگ» را برای توصیف شخصیت خویش به کار می­برد؛ این نوآوری به لحاظ ترکیب واژگان و ابداع نوین در ادبیات درخور توجه است. به لحاظ علم روان­شناسی، شاعر، خود را ضعیفِ مطلق تصویر نکرده و در کنار واژة «برّه» از کلمة «گرگ» نیز استفاده کرده تا حس زبونی را به خواننده منتقل نکنند. او به منظور به تصویر کشیدن استغنای خویش، خود را اصطلاحاً «شیرمست» خوانده است.کرّة بز یا بره که شیر زیاد خورده و فربه شده است را شیرمست می­نامند      (ر.ک: معین: ذیل شیرمست).                                                                         

من بسان بره­گرگی شیرمست، آزاده و آزاد

می­سپردم راه

(ر. ک: اخوان، 1378: 100)                                    

 در شعری دیگر از همین دفتر، مناعت طبع و برمنشی خود را با کنایات و تشبیهاتی مُضمَر از «سیمرغ» که پرنده­ای فرازنشین و افسانه­ای است بیان داشته است (ر. ک: همان: 111).

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جنبشی علیه حکومت شکل گرفت. م. امید در گرماگرم مبارزات آن سال­ها، زندان و تبعید را تجربه کرد (ر. ک: محمدی­آملی، 1389: 278). دو شعر از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» که در آذر ماه 1345 در زندان قصر سرود، حاکی از آن است که او حتی در بند اظهار عجز نکرده و حتی به خود بالیده است.

درین زندان برای خود، هوای دیگری دارم

جهان گو بی صفا شو، من صفای دیگری دارم

درین شهرِ پر از جنجال و غوغایی، از آن شادم

که با خیلِ غمش خلوتسرای دیگری دارم

(همان: 19-23 و 53)

اخوان در شعر «از برخوردها»، حسرت هم بالایی با پروردگار را دارد. «عقدة خدایی» در این شعر قابل درک است (ر.ک: لچکار[11]، 1396: 121).

آه! کاش می­شد گاه

با خدا در آفرینش همعنانی کرد

(اخوان، 1390: 284-285)

در اشعار «دریغ و درد» و «درین همسایه1» از دفترهای «زندگی می­گوید...» و «در حیاط کوچک پاییز...» وجود خود را در عین سختی­ها، گرم و درخشان­تر از خواب ستارگان دانسته است (ر. ک: همان: 110).

م. امید در شعری که در دوران سالمندی (1365) از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر...» سروده است، مقابلِ قامتِ الف مانندِ جوانان، قد خویش را چون دال تصویر کرده، اما در عین حال ادعا دارد که ذکاوت وی همچنان پابرجاست و آن گروه، هیچ توانایی ندارند. اخوان بارگاه ایزدی را پناه خویش دانسته است. بَرمَنشی وی در زمان سالخوردگی، جالب توجه است.

پیر گشتم ولی خرف نشدم

از خط خویش، منحرف نشدم

با الف قامتانِ هیچ ندار

شد قدم دال و مؤتلف نشدم

کنف حق پناهگاه من است

زان برِ خلق او کنف نشدم

(اخوان، 1389: 78)

شاعر در شعر «ای وطن» مدعی شده است عاشق و شیفتة میهن­ و فرد فرزانه­ای چون او در ایران یافت نمی­شود (ر. ک: همان: 85).

3-3-2. خودشیفتگی در برابر مردم عادی

با توجه به موارد ذکر شده، «خود» در انسان نارسیسیست به شکل اغراق­آمیزی احساس شایستگی و قدرت دارد؛ دیگران در ذهن او منفعل نیستند، بلکه با گفتار و اعمالشان در نحوة واکنش وی نوسان ایجاد می­کنند. ضعف در همدلی، همنشینی و ارتباط با تودة مردم و نگاه تحقیرآمیز به انسان­های عادی از ویژگی­های اخلاقی تیپ «دانشمند خودشیفته» است؛ او در پی ساختن جهان آرمانی برای خود است و نه عموم مردم (ر.ک: نوری، 1395: 23). گویی او «خودشیء آرمانی» یا نمود بیرونی عظمت و افتخار خویش را در محیط پیرامون و مردم عادی نمی­بیند، پس لب به اعتراض می­گشاید. «خودشیفتگان به شدت بر حقانیت خود تعصب می­ورزند و دیگران را به کج­فهمی متهم می­کنند» (سنت­کلر[12]، 1386: 180). اخوان در مقدمة دفتر شعری «در حیاط کوچک پاییز در زندان» از مردم فهیمی که قدر اشعار وی را می­دانند تقدیر کرده و دیگر هنرمندان را آدمک خطاب می­کند؛ به بیان دیگر، مردم را تا زمانی که به تأیید و بزرگداشت او می­پردازند، محترم می­شمارد. او می­گوید: «تشکر می­کنم از شما مردم برای اینکه خوب می­فهمید و خوب فرق می­گذارید بین آدم تا آدم به اضافة کاف تصغیر و خیلی خوب تمیز می­دهید معنی راست و درست آدمیت را با تیارت و صورتک رقصانی آدم+ کافها» (اخوان، 1390: 12). از این دست سخنان م. امید می­توان دریافت که دیدگاه عامة مردم برای وی بسیار حائز اهمیت بوده است؛ گرچه در اشعار زیادی، در خوارداشت مقام شعورآن­ها کوشیده است. با توجه به این مباحث، می­توان تیپ­های شخصیتی «تشنة تأیید» و «تشنة آرمان» را در اخوان مشاهده کرد.

اخوان در شعر «پند» از دفتر «زمستان» که در سال­های جوانی وی (1334) سروده شده است، خطاب به مردم عادی، لب به نصیحتی سالمندگونه می­گشاید. او طبع جهان را وحشی­صفت می­داند وکل مردم را به لحاظ دَدمنشی و حرص و آز به گرگ تشبیه می­کند. وی خطاب به انسان­های دیگر از لفظ «کودک» استفاده می‌کند؛ بنابراین، خود را انسان پخته­ای می­داند که سرد و گرمِ دهر چشیده است و افراد دیگر را چون طفلی بی­تجربه تصور می­نماید.

... مبادا چشم خود برهم گذاری!

 نه چشم اخترست این، چشم گرگ­ست

همه گرگند و بیمار و گرسنه

بزرگست این غم ای کودک! بزرگ­ست

(اخوان،1370: 139)

در شعر «خطاب» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» که در 41 سالگی وی (1348) سروده شده است، طی خطابی با مردم، می­خواهد از برج شکوه خویش فرود آید و همسطح آن­ها شود، اما مردم را سوگند می­دهد که هوای شهر و در و دیوارها را به یمن ورود وی، پاکیزه و عطرآگین کنند! او با الفاظی تحقیرآمیز آن­ها را خطاب قرار می­دهد و حتی می­خواهد آب­ها را که مظهر طهارت هستند برای وجود مقدس وی تطهیر گردانند. شعر «درین همسایه» بیانگر سرزنش سکون و خفتگی توده­ی مردم مقابل ظلم است. او مردم را «سنگ‌های خارة کر» خطاب کرده و گمان می­کند تنها خود به مسائل سیاسی آگاه است (ر. ک: اخوان، 1390: 63).

خطابی با شما دارم،

ازینجا از فراز برج خود، این برج غربت

دلم خواهد که دیگر چون شما و با شما باشم

شما را من به اینها می­دهم سوگند.

که من تا نیز به دنیای شما عادت کنم یکچند

هوای شهر را با صافیِ پاکیزه و پاکی بپالایید.

بروبید آسمان را خوب

همه دیوارها و سقفها را از ظلام و زنگ بزدایید

دمِ پوزِ نسیم گند و گردآلودتان دروازه­ای از تور،

که با مشک و عبیر و عنبر آغشته بیاویزید.

شویید آبها را پاک

(همان: 31-33)

شعر «زندگی را مردم پیشین، خورد و پوش و لذت آغوش می­دیدند» از دفتر «زندگی می­گوید، اما باز باید زیست» (1357) بیانگر سرزنش تفکر مادی عامة مردم و نبود اندیشة فلسفی است (ر. ک: همان: 159).

در دفتر شعری «دوزخ اما سرد» که در 50 سالگی اخوان (1357) به چاپ رسیده است در اشعار: «شبنمِ شاباشی که زهرآگین شد»، «دوزخ اما سرد»، «آی ترستان بیهوده است از من» و «مردُم ای مردُم»، معاش­گرایی تودة مردم را به سختی مورد نکوهش قرار داده است. او طی تشبیهی مُضمَر، مخاطب خویش را به دلیل تفکرات عامی، «چهارپا» دانسته و در اصطلاحاتی نظیر «ابله»، «عقل مزدور و زبون» و مفاهیمی چون «غفلت» و «خفتگیِ جهل»، وی را به باد انتقاد گرفته است. اخوان در شعر «آی ترستان...» خود را به کهکشانی تشبیه می‌کند که در دوردست­ترین نقطه از افلاک قرار گرفته و حتی در جوار پروردگار سکنی گزیده است. او دیگران را ابله، خاکی و پست خطاب می­کند و خود را فلکی و بلندهمت می­داند.

هم چراگه سبز، هم آبشخورت سرشار

ای بهشتی عیش در این دوزخی کانون

غفلت آری، یا بگویم ابلهی، باری

عقل مزدور و زبونت را به حال خویش بگذار

... ابلهان زیرا به غفلت ایمنند از رنجِ دیوانه.

از چراها فارغند و راحت از چون­ها

... آه! باری دور بادت این چراها از دلِ فارغ

(همان: 333-335)

همین جایم، کهکشانی آن سویِ خورشید

در مدارِ غربتِ جاوید

در دل تاریکیِ مطلق

در کنارِ حق

ای شما ابله­تر از تعریفِ خوشبختی

ای شما خاکیتر از بیهودگیهاتان

ای شما تصویرِ بودن را خیالی خام

(همان: 307-308)

اخوان در اشعار «به گمراهان»، «ای قوم» و «چرا نوشم» از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» که در دوران سالخوردگی وی (1368) و یک سال پیش از فوتش به چاپ رسید، تودة مردم را جاهلانی محصور در چاه تاریک نادانی تصویر کرده است که قدرت درک سخنان روشنِ چون خورشید و ماه وی را ندارند. او دیگران را ناتوان از درک ساده­ترین مسائل دانسته و معتقد است که برای آن­ها سخن گفتن از فرداها، سودی در بر ندارد. اخوان مدعی است که به کل مسائل نهان و آشکار جهان، اِشراف دارد.

 ...نمی­فهمی چه می­خواهم بگویم

به این گمراهکان در چاهکان من

چه از خورشید و از ماهم بگویم

تو کج بینی همین امروز را نیز

دلت خواهد ز فردا هم بگویم؟

اگر گوش تو باشد با لبِ من

نه از پنهان که پیدا هم بگویم

نه تنها سِرّ کارِ آخرت را

که رمز و راز دنیا هم بگویم

(همان: 86-87)

شاعر در شعر «چرا نوشم؟» می­گوید وجود من در میان دیگر مردم مانند لعل و زری است در میان سنگ و خاکِ بی ارزش:

نه از ایشانم و هستم در ایشان

چنانچون لعل و زر در خاک و خارا

(همان: 37)

3-3-3. خودشیفتگی هنری و جدال با دیگر شاعران

با سیری در ادبیات، می­توان دریافت که مفاخره و ستایش پایگاه شاعری، یک رسم ادبی در میان اکثر شُعرای فارسی­زبان و عرب زبان (مانند خاقانی و متنبی) است. «مفاخره به معنی نازیدن و بالیدن و سرافرازی کردن است» (امین، 1388: 35). ما نمی­توانیم هر نمونه از خودستایی­ در آثار را به خودشیفتگیِ نابهنجار ربط دهیم، چراکه ممکن است یک شاعر تنها به منظور حفظ و تکرار رسم ادبی مفاخره، تقلید از گذشتگان یا خلّاقیت در متن، لب به تمجید از خویش گشوده باشد. همچنین امکان دارد شاعر از توانایی­های خود آگاهی داشته و به وسیلة مقایسة آثار خویش با اَقران به این دیدگاه رسیده باشد. «می­توان گفت فخر ریشه در خودشناسی دارد و پندار فرد را از شخصیت خود ارائه می­دهد و از آن نظر که با تفکر و هدف خاص است، استراتژی خاص فرد در معرفی خود است» (نیک داراصل، 1389: 224). اخوان در جایگاه پادشاهان و عالیجنابان با تکیه زدن بر تخت الفاظ و معانی خاص، شکوه و شوکت مقام شاعری خویش را به رخ جهانیان کشیده­ است. از دیدگاه روان­شناسی، خودشیفتگی هنرمندان تا حدودی طبیعی است، چراکه هر انسان با مشاهدة توانایی­های هنری خویش به وجد می­آید و لب به خودستایی می­گشاید. این نمونه از نارسیسیسم، تحت عنوان «خودشیفتة هنرمند» شناخته شده است (ر. ک: نوری، 1395: 282)، اما گاهی نارسیسیسم در آثار شاعران، از حالت طبیعی خود دور می­شود. اخوان در سن 18 سالگی (1325)، اولین شعر مفاخره­آمیز خویش را با نام «حجت بالغ» سرود که در دفتر «ارغنون» به چاپ رسید. وی در این اثر، شعر خویش را با معجزات پیامبران، قیاس کرده و در این آوردگاه، اثر خود را پیروز دانسته است. او شعر خود را «سِحر حلال» تلقی کرده است.

انبیا فخر به معجز نفروشند امید

گر ببینند چنین سحر حلالی که تراست

(اخوان، 1379: 26) 

یکی دیگر از نمونه­ اشعار مفاخره­آمیز اخوان، «خطبة اردیبهشت» نام دارد که در سال 1328 سروده شده است؛ او در این اثر گفته است که سن من هنوز از 20 تجاوز نکرده است و چنین طبع غرّایی دارم! او با توانایی خویش، بنای قصیده را به قصری افسانه­ای تبدیل کرده است. اخوان با قلم خود، تخت پادشاهی شعرش را فراتر از دیگر شُعرا نهاده است؛ قلمی که به علت ارزش والای آفرینندگی، سر به ستارگان فلکی می­ساید و می­تواند با هنر شاعری «منوچهری دامغانی» (نامعلوم-432) دست و پنجه نرم کند.

سالم فزون ز بیست نه و طبعم این­چنین

قصر قصیده­ صرح ممرّد کند همی

اورنگ شعر بر زبر شعریان نهد

کلکم که پایگاه سر فرقد کند همی

یارد «امید» نیز چنین دست و پنجه نرم

با احمد بن قوص احمد کند همی

(همان: 137)  

 اخوان در قطعه­ای به نام «در مرثیة دخترم تنسگل» علاوه بر بیان اندوه خویش در از دست دادن فرزند، هنر شاعری خود را نیز مورد ستایش قرار می­دهد. خودشیفتگی هنگام مرثیه­سرایی، جالب توجه است.

 

میوة عمر آدمی بی شک

هست فرزندِ آدمی به یقین

خود گرفتار این کهن گنداب

کرده با شعر، عالَمی مُشکین

خود زبون بر زمین، به بندِ بلا

شعر در آسمانِ علّیین

(همان: 204)

در دفتر «دوزخ اما سرد»، در سنین میانسالی (1351)، شعر خود را به اعتبار سُکرآوری و قداست، «می ناب مغان»، «قرآن» و «اوستا» لقب داده است. او اشعار قدیم خویش را به اعتبار گرمی و شیوایی سخن، «آتش پارینه» خوانده ­است (ر. ک: اخوان، 1390: 331).                                                                                                                                                            

در اشعار «کوچه­باغی»، «نخل نور و نخل ناز»، «خیالات شاعری»، «شکوی الغریب فی الوطن» از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» به انحای گوناگون هنر خویش را ستوده است. در بیت آخر قصیدة «نخل نور و نخل ناز» (1352) (45 سالگی) به شعر خویش صفات شیرین و متین می­دهد و آن را سزاوار آویختن بر تارک آفاق می­داند:

سزد کآویزة آفاق گردد

«امید»! این شعر شیرین و متینا

(همان: 129)

در شعر «خیالات شاعری» ادعا دارد که هنر هیچ زن و مرد شاعری به پای وی نمی­رسد:

خوش آنکه در همه آفاقِ شعر، کهنه و نو

نمی­رسید به گردم، نه زن نه مردش نیز 

(همان: 253)

3-3-3-1. جدال با دیگر شاعران

فرد خودشیفته به دلیل کمبود عزت نفس، مقابل انتقادات، بسیار آسیب­پذیر است و احساس حقارت می­کند؛ به همین دلیل به قوی­ترین حالت ممکن به دفاع از خویش برمی­خیزد (ر. ک: انجمن روان­پزشکی آمریکا، 2000: 1046). اخوان در شعر «خوان هشتم و آدمک» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» (1348) شعر خویش را عیار تشخیص مرد و نامرد می­داند. بیان وی حالت تدافعی نسبت به دیگر شاعران دارد؛ او دیگر هنرمندانِ ناآگاه و بی­درد را با «ک» تصغیر، «فلانک» خطاب می­کند (ر. ک: اخوان، 1390: 268-269).

م. امید در اشعار «چکی در جواب موچکی» (1360)، «جواب ندای آسمانی از زمین»، «مکن دعوی»، «تلک شقشقه هدرت» و «نقد منظومی­ست این» از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» به خوارداشت مقام دیگر شعرا در مقابل تجلیل از پایگاه هنری خویش پرداخته است. او در شعر «جواب ندای آسمانی از زمین»، طبع شاعری «حاج میرزا یحیی دولت­آبادی» را نکوهش می­کند. او برای توصیف طبع ناتوان وی، اصطلاح «کمیت لنگیدن» را به کار می­برد که به معنای از عهدة کاری برنیامدن است؛ علاوه بر این، شاعر در مصرعی می­گوید کمیت طبع تو، جفتک­پرانی می­کند! (ر. ک: اخوان، 1389: 238). در قطعة «نقد منظومی­ست این»، «سروش اصفهانی» (1228-1285) را به باد انتقاد می­گیرد؛ جالب­تر اینکه اخوان و سروش در عصر یکدیگر نمی­زیستند. شاعر به دلیل نام «سروش» که به معنای فرشته است، او را با «ک» تصغیر، «جبریلک» خطاب کرده و وی را فریبکاری معرفی کرده که با مدح شاهان به ثروت و القاب پرطمطراق شعری دست یافته است (ر. ک: همان: 182-185).

او در شعر «چکی در جواب موچکی» ذات و بن­مایة وجودی خویش را پاک و پرفروغ دانسته و در مقابل، دشمنان خویش را «اشباحِ دون» می­داند. اخوان آن­ها را به «طفلِ پستانک مک» همانند می­سازد. او، ادعا دارد که شعر از دوران طفولیت با روح و ذات وی آمیخته شده است و در تشبیهی، می­گوید دایه­ام به جای شیر، شعر به من نوشانده است!

اخوان، شعر خویش را مانند روحِ باده، سُکرآور می­داند و خاصیت آن را به «خونِ خدا» تشبیه می­کند؛ او می­گوید: «منظورم از خونِ خدا آن سیّالة شکوهمند و جمیلِ والایی است که در همة آنات و مخلوقاتِ هستی و کائنات، آب، گیاه، آسمان، زمین، اختران، نظام آفرینش، انسان‌ها و همه و همه چیز جاری است و از یک انسانِ ساده و میرنده عیسی بن مریم و... می­آفریند» (اخوان، 1389: 78). او وقتی با پرندة خیال خویش بر فراز آسمانِ شعر اوج می­گیرد در ضعیف­ترین حالت ذوقی و هنری خود از بالاترین نقطة فلک نیز مقامی والاتر دارد!

 

من که دایم با فروغِ ذاتِ خود همسایه­ام

این دغل اشباحِ دون، پشمند پیشِ رایه­ام

طفلِ پستانک مکند این خودفریبان، لیک من

شعر نوشانند جای شیر، دای و دایه­ام

شعر می­گویم چو روحِ باده چون خونِ خدا

با خیال خود چو گیرم اوج در پروازِ شعر

برتر از بامِ برین باشد، فروتر پایه­ام

(همان: 77-78)

اخوان به منظور گردن­فرازی، یکی از اشعار خود را «تلک شقشقه هدرت» نام نهاده است که خطبة شقشقیة امام علی (ع) را به یاد ما می­آورد. در این شعر، خود را به لحاظ پاکی و مورد ستم زمانه واقع شدن از سوی دشمنان به حضرت یوسف (ع) تشبیه می‌کند. در خلال این اثر، رقبای هنری را به باد انتقاد می­گیرد و می­گوید که آن­ها محتوا و جان کلام را در نظر نمی­گیرند. وی در بیتی می­گوید همان­گونه که چوبة گز، بوی عود ندارد، اما از آن کمان­های خوبی ساخته می­شود، استعداد همة افراد نیز مانند هم نیست؛ با این تمثیل، قصد دارد بگوید که تنها من استعداد شعرسرایی دارم و رقبا برای این کار خلق نشده­اند. در بیت­های بعد، نوای شاعرانه­ی خود را چون کلام حضرت موسی (ع)، دلنشین می­داند و در مقابل، آوای رقیبان را چون صدای سامری متصور می­شود که برای فریب دادن عوام در گوساله می­دمید و صدایی را از آن تولید می­کرد (ر.ک: دهخدا: ذیل سامری)؛ او به اعتبار مشابه بودن نام خویش با حضرت مهدی (عج)، خود را «مهدیِ» این زمان در مقابل «دجالان» (دشمنان و رقیبان) خطاب می­نماید!

... تا مصرِ بلا چون روی ای یوسفِ تنها

همراه مبر هیچ یک از این اخوان را

از چوبة «گز» رایحه­ی «عود» نخیزد

لیکن بنگر تا چه ازو خاست کمان را

تا می­شنوی زمزمة موسی عمران

پس ارج منه دمدمة سامریان را

چون دعوت دجّال پذیرد به زمانه

آنکو شنود دعوی «مهدی» زمان را؟

(اخوان، 1389: 198-199)

م. امید در کتاب «حریم سایه­های سبز» که مجموعه مقالات وی در آن به چاپ رسیده است، ذیل مقاله­ای تحت عنوان: «گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم» از الفاظ رکیک برای نقد شخصیت و آثار «حمیدی شیرازی» (1365-1293) استفاده کرده و او را مقلّد اولین و آخرین خطاب کرده است. او آثار وی را چون پیر دختر لگوری و بوگندو دانسته است. (ر. ک: اخوان­، 1373: 17) با توجه به اینکه فرم بیان و محتوای برخی آثار کلاسیک اخوان مانند «خطبة اردیبهشت» و «عصیان» از دفتر ارغنون نیز از تقلید شاعرانی چون منوچهری و خاقانی مبرا نبوده است، چنین اظهارنظری جالب به نظر می­رسد.­ اخوان در مقدمة دفتر«زندگی می­گوید، اما باز باید زیست»، منتقدان خود را افرادی وقیح دانسته است که از او ادبیات آموخته­اند و اکنون دانش خود را به رخ وی می­کشند (ر.ک: اخوان­، 1390: 146).

3-3-4. خودشیفتگی فرهنگی و آیینی 

اغلب افراد خودشیفته، عمر خود را در نوعی دلتنگی و نوستالژی سپری می­کنند؛ بیزاری از مظاهر دنیای متجدد و حسرت خوردن بر ارزش­های برباد رفته از ویژگی­های روح باستان‌گرای این افراد است (ر.ک: لچکار، 1396: 38). بخش قابل توجهی از اشعار م.امید، زمینة باستان گرایی و اساطیری دارد؛ گویی او مدام در حسرت پس گرفتن سعادت پیشین جامعة خویش است.  اخوان همانند رندان گردن­فرازِ تاریخ، پشت به دنیای امروز به  آرمان­شهر زرتشت و مزدک روی آورد. می­دانیم که اسطوره، محصول کهن­الگو و کهن الگو فرم بیرونیِ ناخودآگاه بشر است. اسطوره، نماد را خلق می­کند (ر. ک: داودی­مقدم و جهانگیری، 1396: 853). بنابراین، انسانی که به شکل افراطی به پیشینة فرهنگی خود اهمیت می­دهد ناخودآگاه از اسطوره­های ملی نظیر رستم، سهراب، کاوه و... استفاده می‌کند و حضور آنان را در قالب­ انسان­های دیگر و حتی خود، جست‌وجو می­کند.

در روان­شناسیِ خودشیفتگی، بحثی تحت عنوان «خودشیفتگی میان­فرهنگی» مطرح شده است؛ این تیپ شخصیتی «به مقدار خاصی از غرور ملی­گرایی وابسته است و به­طور خستگی­ناپذیری، سنت­ها را حفظ می­کند. او حاضر به وفق دادن خود با محیط نیست و هر کاری انجام می­دهد تا هویت خاص خود را حفظ کند» (لچکار، 1396: 282).

سخن گفتن اخوان از اساطیر به نوعی گریز و انزوای باستانی از حقایق تلخ زمان خویش است؛ این حالات، می­تواند با تیپ خودشیفتة «رابطه­گریز» که کوهات[13] معرفی کرد، مرتبط باشد (ر.ک: کوهات، 1397: 44).

اشعار «مرداب» از دفتر «زمستان»؛ «کاوه یا اسکندر»، «آخرشاهنامه» «برف» و «میراث» از دفتر «آخر شاهنامه»؛ «قصه­ شهر سنگستان»، «کتیبه»، «مرد و مرکب»، «آنگاه پس از تندر» و «آواز چگور» از دفتر «از این اوستا»؛ «خوان­هشتم و آدمک» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» و «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» حاوی مضامین اسطوره­ای و ملی هستند و حکایت از تشنگی م. امید برای دستیابی به «خودشیء­های آرمانی» خویش دارند. در اشعار «شمعدان» و «اگر غم را» آتش­پرستی، رسم زرتشتیان را ستوده است (ر. ک: همان: 321 و 328).

اخوان گاه تشنة یکی شدن و ادغام با شخصیت­های آرمانی خویش مانند «ماخ» (روای شاهنامه)، «رستم»، «بهرام ورجاورد»، «سوشیانت» (موعود زرتشتی)، «کاوه» و... است. در مؤخرة دفتر شعر «از این اوستا»، خود را «سوم برادران سوشیانت» (از موعودان زرتشتی) نامیده است (ر. ک: اخوان­ثالث، 1360: 110). با تعمق در «قصه شهر سنگستان»، می­توان دریافت که شهریار آن شهر، خود اخوان است؛ او خود را با شخصیت اساطیری و آرمانی «بهرام ورجاوند»، یکی از ایزدان و منجیان زردشتی ادغام کرده است (ر. ک: همان: 14-17).

م. امید در قصیده­ای از دفتر«در حیاط کوچک پاییز...»، کیشِ اصیل ایرانی (زردشتی و مزدکی) را ستوده است و به جای الله از «اهورا» (اهورامزدا) ایزد زردشتیان نام برده و شریعت اسلام را زیرسؤال برده است. او میان آیین مزدکی و زردشتی، راهی میانه را به نام «مَزدُشتی» برگزیده است. 

خدای ساده­لوحان را نماز و روزه بفریبد

ولیکن من برای خود، خدای دیگری دارم

بهین آزادگر مَزدُشت، میوة مزدک و زردشت

که عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم

ریا و رشوه نفریبد اهورای مرا، آری

خدای زیرک بی اعتنایِ دیگری دارم

(اخوان، 1390: 22)

اخوان در چکامة «خوان هشتم و آدمک»، «خودشیء آرمانی» خویش را در چهرة «ماخ» راوی شاهنامه دیده است و به دلیل تشنگی ادغام با شخصیت وی از هفت­خوان رستم فراتر رفته و خود را روایتگر خوان هشتم دانسته است. او نام خویش را «ماث» هم­وزن با ماخ انتخاب کرده است:

خوان هشتم را ماث

راوی توسی روایت می­کند اینک!

(همان: 267)

در قصیده­ای از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر...»، پیروان دیگر ادیان را راهزنان اهریمنی می­داند که با وجود اهوراییِ وی در نزاع هستند. او در بخشی از شعر «ترا ای کهن بوم و بر... » ضمن نام بردن از نمادهای ایران باستان، می­گوید که زرتشت را از هر پیامبر دیگری بیشتر دوست دارد (ر.ک،اخوان، 1389: 158). م. امید در شعر «جواب گفتن قصیدة صدیق» طی اهانتی بی­پروا، اعراب را مورد نکوهش قرار داده است (ر.ک: همان: 116-117).

3-3-5. خودشیفتگی در سایة افکار قلندری

در اشعار شاعران کلاسیک و نو، رگه­هایی از عصیان مقابل مقدسات و افکار قلندری قابل مشاهده است که می­توان تا حدی آن را به گوشه­ای از فعالیت­های ذهنیِ خودمرکزبینی (لذت متمرکز بر خود) و صراحت بیان افراد نارسیسیست مرتبط دانست (ر.ک: فروید، 1382: 4). واژة «قلندر» به مفهوم انسانی که با رفتار و گفتار خویش به مقابله با ریا می­پردازد، معمول شده است (ر.ک: دهخدا: ذیل قلندر). گاهی هنرمند به هر علت، تصمیم دارد با هر چهارچوب دینی، شرعی و عرفی، مقابله کند. یکی از علل تابوشکنی و تقدس‌زدایی، انگیزه‌های اجتماعی و سیاسی است. «تحولات فرهنگی و هنری جامعة ایرانی در طول تاریخ به ویژه در عصر اسلامی، محرکی است در جهت آرزوی جامعه برای شکستن تابوها. مبارزان سیاسی با شکستن تابوها مورد تشویق توده های مردم واقع شدند» (شفیعی‌کدکنی، 1387: 50 و 51). بنابراین، افکار قلندری علاوه بر وجه درونی، صورت اعتراضی نیز دارد؛ حتی می­توان گفت برخی هنرمندان به دلیل مورد تأیید واقع شدن به سرایش این اشعار روی آورده­اند. پدر اخوان فردی مذهبی با چهارچوب­های فکری خاص بود که دیدگاه منفی وی نسبت به موسیقی، موجب عدم شکوفایی استعداد و علایق م. امید در این حوزه شد (ر. ک: محمدی­آملی، 1389: 25 و 27). او در برخی اشعار خود با ساز و کاری دفاعی، هنگام مواجهه با دشواری­ها، خشمگینانه مقابل ایزد یکتا و مقدسات دین اسلام، گردن­فرازی کرده و عصیان را به حد اعلای خود رسانده است. از دید روان­شناسان، «خشم شدید افراد خودشیفته بر ضد چیزهای محبوبی که از دست داده­اند، مانع احیای تجربه­های شادمانه است و در عین حال، توهمات همه توانی را رشد می­دهند» (رشیدیان، 1385: 222).

م. امید در شعر «کولیِ پیر چه گفت» از دفتر «ارغنون»، خداوند را «سفله» خطاب کرده است:

دیگر مگوی خدای کریم­ست و مهربان

کاین سفله هرچه داد بمن، بازپس گرفت!

(اخوان، 1379: 155)

او در شعر«گزارش» پروردگار را خطاب قرار می­دهد و می­گوید دیگر کسی بندگی نمی­کند و عده­ای هم که تو را پرستش می‌کنند، فریبندگانند! او به نظریة «مرگ خدا» که «نیچه» آن را مطرح کرد، اشاره می­کند و از این طریق در ذهن خود، او را مورد عتاب قرار      می­دهد (ر.ک: علوی­تبار و امامی، 1393: 2-3). اخوان خدا را «پیرِ پریشان» لقب داده است.

کسی دیگر اینجا ترا بنده نیست

درین کهنه محراب تاریک، بس

فریبنده هست و پرستنده نیست

تو گر مرده­ای جانشین تو کیست؟

وگر زنده­ای کاین پسندیده نیست

مگر مهر و توفان و آب، ایخدای!

دگر نیست در پنجه­ی پیر تو؟

آی پیر پریشان! بس است...

(اخوان، 1379: 101-103).  

اخوان در شعر «پولاد سرسخت» از دفتر«ارغنون» دیدگاه منفی خویش را نسبت به سیرت شیخ ریاکار با شجاعت تمام بیان می­کند؛ خود را صاحب نظر در فتوا می­داند، اما این فتوا، دینی نیست؛ اخلاقی و اجتماعی است. او شیخ را درگیر ظن و گمان می­داند (ر. ک: همان: 38).

در شعر «بعد از این» از دفتر «ارغنون» باده نوشی را ستوده است (ر. ک: همان: 46-47). در اشعار «اعتراف» و «در آرزوی تو»، خود را بی‌اعتقاد به معاد معرفی می‌کند و در تشبیهی خود را به لحاظ آزادی از هر قید و بند، «مرغک صحرائی» می­داند (همان: 64).

م. امید در شعر«سرود پناهنده» از دفتر «زمستان»، داستان یک روحانی را روایت می­کند که پشت پا به لباس و آیین روحانیت زده و اکنون راضی و شاد در پی میکده است. شعر «خفته» و «سه شب» نیز حاوی مضامین قلندری است (ر. ک: اخوان، 1370: 127-128).

در دفتر «آخر شاهنامه» شعر «پیامی از آن سوی پایان»، خبرهای پیامبران را دروغ دانسته است و در مهرورزی به بندگان، میان خدا و شیطان تفاوتی قائل نشده است. او خودخواهیِ مؤمنان ریاکار را مورد نکوهش قرار داده است.

همه خبرها دروغ بود

و همه آیاتی که از پیامبران بی شمار شنیده بودم

تنها، تنهاییِ بزرگِ ما

که نه خدا گرفت آن را، نه شیطان

(اخوان، 1378: 87)

 شعر «منزلی در دوردست» از دفتر «از این اوستا» حاوی شکواییه مقابل پرودرگار است (ر. ک: اخوان، 1360: 7).

در شعر «دست­های خان میر» از دفتر «در حیاط کوچک پاییز» برای یافتن پاسخ معماهای ذهنی خویش، تفاوتی را میان پناه بردن به درگاه خدا و ابلیس، قائل نشده است (ر. ک: اخوان، 1390: 39). در «غزل 8» بیان می­کند که تصمیم دارد پس از آزادی از حبس، اول قدم، راه میخانه را پوید (ر. ک: همان: 54). در شعر «غم مخور جانم»، آخوندی به نام «میر فخرا» را با لحنی خاص مورد انتقاد قرار می­دهد (ر. ک: همان: 213-215).

در شعر «صدا یا خدا» از دفتر «زندگی می­گوید...»، در ادامة پرسشی فلسفی که در نهایت چه کسی در جهان باق می­ماند، تردید خویش را نسبت به جاویدان بودن پروردگار بیان کرده است (ر. ک: همان: 123). در شعر «ماجرا کوتاه»، حال و هوای مستی را ستایش کرده است. از دید وی، مستی علت و بهانة «بودن» آدمی است (ر. ک: همان: 135-134). در اثر «دلی غمناک» که در حبس سروده است، حین بیان ناامیدی­های خویش از بی­ایمانی خود و بیهوده دانستن پرهیزگاری سخن می­گوید. او در وقایع و گناهان پیش آمده برای بشر، شیطان را بی­تقصیر دانسته است (ر.ک: همان: 57).

اوج گردن­فرازی اخوان در شعر «بیامرز، پروردگارا» (1360) از دفتر «ترا ای کهن بوم و بر... »، مشاهده می­شود؛ او خدا را بی اعتنا به جهان فرض کرده و می­گوید این شعر از صد حمد و ستایش برتر است. اخوان قلندرمآبانه بیان می­دارد که بهشت خدا را  نمی­خواهد. در بیتی ادعای هم­بالایی با پروردگار و حتی برتری بر وی را دارد؛ به او  می­گوید که جایت را به من بده تا ببینی جهانت را از بهشتت زیباتر خواهم کرد!

خدا زنده­ست، لیکش اعتنایی

نباشد در جهان زین گونه­ها به

چنین شعری ز صد توحید و تحمید

به حقّ حضرتت، عزّ علا به

نه من از دوزخت ترسم که گویم

بد و بیراه چون هست از وَرا به

نه می­خواهم بهشتت را که خوانم

ز بزمِ باده­ی اهل صفا به

به من بسپار جایت را و بنگر

 

جهان را از بهشتت بارها به

(اخوان، 1389: 164-167)

در شعر «زندیق» با بیانی بی­پرده، کسانی را که به نام دیانت، جنایت مرتکب می­شوند، سخت مورد انتقاد قرار داده است. (ر. ک: همان: 314) شعر «شهیدان زنده­اند» به نوعی شکوه مقابل پروردگار است؛ شاعر با بیانی محاوره­آمیز، خدا را مورد خطاب قرار می­دهد و مقام وی را با خود در یک راستا تصور می‌کند (ر.ک: همان: 44).

در شعر «اوصاف»، خود را طغیان­کننده علیه هر دینِ دروغ معرفی می­نماید.

لاتم و رندم و زندیقم و آزاده قلندر

یاغی و طاغیِ هر ظالم و هر دینِ دروغم

(همان: 261)

اشعار «حیرت»، «ای شیراز»، «تو خدایا» و «به سیم» نیز در این دفتر شعری حاوی مضامین قلندرانه هستند.

بحث و نتیجه­گیری

خودشیفتگی در اشعار م.امید، مضمونی کلی و مقلدانه نیست، بلکه یکی از اصلی­ترین شاخص­های سبک­شناختی شعر وی است. نارسیسیسم، حجم بالایی از آثار او را از دوران نوجوانی تا سالخوردگی دربرگرفته است؛ دلیل اصلی این مسأله را باید در زندگی مشقت‌بار و پرتلاطم او جست‌و‌جو کرد. اخوان به دلیل عدم دریافت تصویر آرمانی از خود، والدین و جامعه با سازوکار دفاعی و تلاشی خودشیفته­وار همواره به طُرُق بهنجار و نابهنجار در پی آرمان­گرایی بوده است. در بسیاری از آثار نارسیسیستی اخوان، متوجه ازخودبیگانگی و خودفریبی وی می­شویم. او تشنه­ی تأیید، دستیابی به جامعه­ای اسطوره­ای (تشنۀ آرمان)، یکی شدن با شخصیت­های آرمانی خویش (تشنۀ ادغام) و دوری گزیدن از مظاهر دنیای متجدد (رابطه­گریز) بود. عدم دستیابی وی به علایق هنری به دلیل اعتقادات مذهبی خانواده، زمینه­ای برای روی آوردن او به مظاهر آیینی ایران باستان، افکار قلندری و خودشیفتگی فرهنگی مقابل دین مبین اسلام شد.

این پژوهش براساس نوع و شدتِ واکنش شاعر به جهان پیرامون، خودشیفتگی را در چند سطح فردی (خودستایی، گردن­فرازی و عدم اظهار عجز)، اجتماعی (در برابر مردم عادی، دیگر شاعران و ملل دیگر) و ماورایی (افکار قلندری) مورد بررسی قرار داد. خودشیفتگی در سایۀ افکار قلندری که از شدیدترین انواع نارسیسیسم است، بالاترین حجم از مضامین خودشیفته­وار اشعار اخوان را در بر گرفته است.

نمودار (1) درخصوص میزان بازتاب ابعاد نارسیسیسم در آثار اخوان ترسیم شده است. تعداد 88 نمونۀ بارز و درخشان خودشیفتگی در اشعار اخوان رؤیت شد. برخی نمونه­های خاص از مضامین غم، بدبینی، ناامیدی و وحشت­زدگی که محصول خودشیفتگی است با بسامد بسیار بالایی در آثار اخوان وجود دارد که در این پژوهش به دلیل کمبود فضا به آن اشاره­ای نشد و در تحلیل آماری مورد بررسی قرار نگرفت.

نمودار 1. میزان بسامد ابعاد خودشیفتگی در اشعار اخوان ­ثالث

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Narcissism

[2]. Narciss

[3]. Jung, C. G.

[4]. Kohut, H.

[5]. Ovid

[6]. Ellis, H.

[7]. Nacke, P.

[8]. Freud, S.

  1. 1. object needs

[10].  Sublimation

[11]. Lachkar, J.

  1. Sant clair, M.
  2. Kohut, H.
Translated References to English
Akhavan sales, M. (1981). Az in Avesta. Tehran: Morvarid. [In Persian]
______________. (1991). Zemestan. Tehran: Morvarid. [In Persian]
______________. (1994). Harim-e sayeha-ye sabz) ـMajmoueh Maghalat). Volume 2, under the Supervision and with an Introduction by Morteza-Kakhi. Tehran: Zemestan. [In Persian]
______________. (1999). Akhar-e Shahnameh. Tehran: Morvarid. [In Persian]
______________. (2000). Arghanoun. Tehran:Morvarid. [In Persian]
______________. (2010). To ra ey Kohan Boum o bar Doost Daram. Tehran: Zemestan. [In Persian]
______________. (2011). Se ketab. Tehran: Zemestan. [In Persian]
Alavi Tabar, H., & Emami, A. (2014). The Death of God and its Consequences in Nietzsche's Philosophy. Research Institute of Humanities and Cultural Studies, 3(2), 1-23. [In Persian]
American Psychiatric Association. (2012). The Revised text of the Manual for the Statistical Diagnosis of Mental Disorders. Translated by Mohammad Reza Nikkhoo and Avadisyans. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Amin, H. (2009). Self-praise and Boasting in Persian Poetry. Journal of Literature and Languages, 9 (64), 35-36. [In Persian]
Dehkhoda, A. A. (1998). Loghatnameh. Tehran: University of  Tehran. [In Persian]  Davoudi Moghadam, F., & Jahangiri, Gh. (2017). Analyzing epic Legends of Shahnameh in Contemporary Sustainability Literature. 1. The first Resistance Literature Conference, Bojnurd: Kowsar university of bojnurd [In Persian]
Freud, S. (2003) Pishdaramadi bar Khodshiftegi. Translation by Hossein Payandeh. Tehran: Arghanoun. [In Persian]                                                        
HassanZadeh, F., & Farid Asgharanjad, A. A. (2019). The Mediating Role of Perfectionism in the Relationship between Narcissism and Social Avoidance. Journal of the Faculty of Medicine, Mashhad University of Medical Sciences, 62(4), 101-112. [In Persian]
Jung, C. G. (1995). Mahiyat-e Ravan va Energy. Translated by Parviz Omidvar. Tehran: Behjat. [In Persian
Kohat, H. (2018). .Ravanshenasi Khod,, Translated by Marzieh Sargoli et al. Mashhad: Faraangizesh. [In Persian
Lachkar, J. (2016). Chegouneh ba Shakhsiyat-e Khodshifte Sohbat Konim. Translation by Saeed Dehnavi and Zahra Haddadi. Tehran: Danje. [In Persian]                                                                                             Mohammadi-Amoli, M. R. (2010). Avaz-e Chagour. Tehran: Sales. [In Persian]
  Moein, M. (2010). Farhang-e Farsi. Tehran: Milad. [In Persian]                 
Narimani, P. (2011). Ekhtelal-e Khodshiftegi. Tehran: Avaye Noor. [In Persian]    
Nouri, I. (2016). Taamoli bar Khodshiftegi va Shenakht-e Shakhsiyat-e Khodshifte. Tehran: Arjmand. [In Persian] 
Nikdar-asl, M. H. (2010). Examining the Types of Pride in Hafez Diwan. Boostan Adab magazine, 3(5), 224-248. [In Persian]
Ovid. (2010). Afsaneha-ye Degardisi. Translated by Jalaluddin Kazazi. Tehran: Moein. [In Persian]
 Rashidian, A. K. (2006). The Culture of Narcissism. Journal of Human Sciences, 4(49), 215-234. [In Persian]
Shafiei-Kadkani, M. R. (2011). Halaat va Maghamat-e m. Omid. Tehran: Sokhan. [In Persian]
__________________. (2008). Ghalandari dar Tarikh. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Shamisa, S. (2009). Sabkshenasi-ye Sher. Tehran: Mitra. [In Persian]
Shamlou, S. (2003). Ravanshenasi-ye Shakhsiyat. Tehran: Roshd. [In Persian]
Schultz, D., & Schultz, A. (2010). Nazariyeha-ye Shakhsiyat. Translated by Yahya Seyed Mohammadi. Tehran: Virayesh. [In Persian]
St Clair, M. (2007). Daramadi bar Ravabet-e Mozouei va Ravanshenasi-e Khod. Translation by Alireza Tahmasb and Ali Aghaei. Tehran: Ney. [In Persian]
 
 
 
 
 
استناد به این مقاله: پارسائی جهرمی، سارا،  دادجوی توکلی، دُره، گذشتی، محمدعلی و کوشکی، شیرین. (1402). تحلیل تأثیر خودشیفتگی در اشعار مهدی اخوان ثالث. متن‌پژوهی ادبی، 27 (96)، 305-336. doi: 10.22054/LTR.2021.51361.2999
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.