Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Candidate of Persian Language and Literature, University of Birjand, Birjand, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Birjand, Birjand, Iran
3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Birjand, Birjand, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
پس از آنکه در سیر تحولِ زبان فارسی -از دورۀ باستان به دورۀ فارسی میانه و فارسی دری- نقشِ پیبندهایی که عمل تصریف اسم را برعهده داشتند، ضعیف شد، کارکرد حرفهای اضافه اهمیت بیشتری یافت و این حروف که تا قبل از آن عموماً برای تأکید و تأیید برخی ازحالتهای اسم به کار میرفتند، وظیفۀ تعیین نقش اسم را در جمله عهدهدار شدند.
توسع معنایی حروف اضافه در زبان فارسی از جمله ظرفیتهای بیپایان و یکی از عوامل اقتدار این زبان در طول عمر دیرندۀ آن است. یکی از دلایل این امر کوتاهی آنها نسبت به سایر عناصر زبانی است. این مسأله سبب میشود تا کاربران زبان در موقعیتهای خاص برای پر کردن وزن شعر و ساماندهی ساختار جملات از آنها بهره بگیرند. این تنوع کاربرد در شعر شاعرانی چون خاقانی که مدام مشغول ساختارشکنی و «غریب»آفرینی هستند، بیشتر به چشم میخورد. دلیل دیگر، انعطاف معنایی حروف نسبت به سایر اجزای زبان است. به قول خطیبرهبر «یکی از اسرار مهم شیوایی زبان فارسی، همین گستردگی معانی حروف است که گویندگان و نویسندگان توانای ما با احاطهای که بر زبان و ادب فارسی داشتهاند در کاربرد آنها استادی کرده و سخن را در جامۀ ایجازی که با اعجاز پهلو میزند، عرضه داشتهاند» (خطیبرهبر، 1372: 11).
نگاه گویشوران به عناصر زبان در ادوار مختلف، متفاوت بوده و سبب تحولاتی گوناگونی شده است. تحولاتی که بعضاً موجب اختلال در پیامرسانی شده، اما در مجموع، راه را برای تکامل زبان هموار کرده و بر غنای آن افزوده است؛ با اینحال از آنجا که حروف اضافه، همانند سایر عناصر زبان، غالباً در اثر کثرت استعمال ضعیف میشدند، اهل زبان برای جبران این ضعف با توسعاتی که در لفظ و معنای آنها به وجود میآوردند، خون تازهای را به شریانهای زبان تزریق میکردند. این توسعات به چند طریق ممکن بود اتفاق بیفتد: 1- ترکیب آنها با یکدیگر، 2- ترکیب آنها با واژههای معنیدار، 3- آوردن آنها با حرف اضافهای دیگر (مضاعف) و 4- وضع معانی جدید برای حروف مستعمل.
از جمله پژوهشهای مرتبط با پژوهش حاضر، کتاب سبکشناسی فتوحی (1395) است. فتوحی در این اثر به تبیین مبانی نظری سبکشناسی و شرح و بسط ملاکهای آن پرداختهاست. در زمینۀ سبک و ساختار شعر خاقانی نیز اقدامات زیادی انجام شده که هرکدام به واکاوی بخشی از ویژگیهای کلام او اختصاص دارد.
علاوه بر مقالۀ کوتاه «زبان خاقانی» به قلم شریعت (1384) و دو مقالۀ دیگر با عناوین «خاقانی؛ معمار زبان و خیال» به قلم کرمی و دهقانیان (1389) و «بررسی زبان محاوره در دیوان خاقانی» نوشتۀ عسکری ابراهیمی جویباری (1390) میتوان به موارد دیگری که در ادامه ارائه میشود، اشاره کرد.
بادلی و احمدی (1392) در مقالۀ «بررسی شیوههای برجستهسازی ترکیبات در قصاید خاقانی» صرفاً به هنر ترکیبسازی خاقانی اشاره کردهاند که کار ارزشمند و درخور توجهی است، اما تنها به یک بعد از هنر خاقانی نظر دارد.
از جمله تحقیقات دیگری که دربارۀ زبان خاقانی انجام گرفته، مقالۀ «بررسی و تحلیل ساختاری شعر خاقانی» به قلم تجلیل (1390) است که با توجه به حجم دیوان خاقانی، کوششی مأجور، اما مختصر است.
پایاننامۀ کارشناسی ارشد فراقی (1390) با عنوان «آشناییزدایی در غزلیات خاقانی» به شکلی جامعتر به موضوع مورد بحث ما پرداخته، اما چون غزلیات خاقانی را بررسی کرده، نوعاً کاری متفاوت است. مقالۀ «پرتوی از هنر و خلاقیت خاقانی» معدنکن (1375) نیز به طور گذرا به برخی از اختصاصات زبان خاقانی و پارهای ترکیبات ابداعی وی اشاره کرده است. اقدامات دیگری که تا حدودی به این موضوع مربوط میشود نیز اشاراتی است که در مقدمه و متن برخی از شروح دیوان خاقانی و گزیدههایی که از اشعار او سامان یافته به چشم میخورد. همۀ این تلاشها مأجورند، اما با توجه به عظمت دیوان خاقانی، کارهای نشده، بسیار بیشتر از اقداماتِ انجام شده است. ضمن اینکه تاکنون تحقیق مستقلی دربارۀ جایگاه حروف اضافه در قصاید وی صورت نگرفته است.
بررسی حروف اضافه در قصاید خاقانی برای تبیین ظرافتهای سخنوریاش، ضرورتی بود که تاکنون به آن توجه نشده بود و اهمیت این مسأله، داعیهای بر انجام این تحقیق شد. در این مقاله، نقش حروف اضافه در ساختار زبانی قصاید خاقانی، نوآوریهایی که در کاربرد آنها داشته و معانی متفاوتی که از آنها اراده کرده است، همراه با دلایلی که منجر به این اقدامات شده است مورد بررسی قرار میگیرد.
این تحقیق جنبۀ نظری دارد و روش تحقیق بهکارگرفته شده، توصیفی- تحلیلی با رویکرد سبکشناسی است. بدین منظور، کتابهای سبکشناسی فتوحی و شمیسا به عنوان منابع اصلی، مطالعه و مؤلفههای سبکشناسی، استخراج شده و با توجه به آنها به بررسی حروف اضافه در قصاید خاقانی پرداختیم.
حروف اضافه دستهای از کلمات هستند که معنای مستقلی ندارند و وظیفۀ آنها تعیین نقش اسم در جمله است. «یکی از مسائل مورد بحث در زبانشناسی شناختی، توصیف حروف اضافه است. در میان واژگان چندمعنا، حروف اضافه در تمام زبانها دارای گسترۀ وسیعی از مفاهیم متفاوت بوده و به خوبی نشان میدهند که معنای آنها به صورت قاعدهمند از حوزۀ فضایی و فیزیکی به حوزۀ انتزاعی گسترش مییابد» (راسخ مهند، 1392: 4).
قبل از شروع بحث، یادآوری چند نکته ضروری مینماید: 1- به لحاظ محدودیت حجم مقاله از میان حروف اضافۀ به کار رفته در قصاید خاقانی که تقریباً شامل تمام حروف اضافۀ رایج در زبان فارسی از آغاز تا امروز است، تنها به مواردی که ارزش سبکشناسی داشتهاند، پرداختهایم. 2- در تمام موارد از میان شواهد فراوان به ذکر دو مورد بسنده کردهایم. 3- در ارجاع به دیوان خاقانی به دلیل کثرت ارجاعات، صرفاً به ذکر شمارۀ صفحه و بیت براساس نسخۀ سجادی اکتفا شده است؛ با این توضیح که عدد سمت چپ ممیز، شمارۀ صفحه و عدد راست، شمارۀ بیت مورد نظر است. اینک به بررسی حروف اضافه در قصاید خاقانی میپردازیم.
4-1. حروف اضافۀ ساده
4-1-1. «از»
«از» جزو پرکاربردترین حروف اضافۀ زبان فارسی است که در معنی اصلی خود، نقطۀ آغاز زمانی یا مکانی را بیان میکند و معانی متعدد دیگرِ آن، همه فرعی شمرده میشوند.
معانی و کاربردهای «از» در قصاید خاقانی:
4-1-1-1. «از» در معنی«از جانبِ، به واسطۀ»
«از» در این معنی از دیرباز در متون فارسی به کار میرفته و نمونههای فراوانی میتوان از آن سراغ داد.
بر پنج فرض، عُمر برافشان و دان که هست |
|
شش روز آفرینش از این پنج بانوا |
(خاقانی، 1385: 13/4)
هم موسی از دلالت او گشته مصطفی |
|
هم آدم از شفاعت او بوده مجتبی |
(همان: 18/4)
از آنجا که تحولات زبان، تدریجی و تابع شرایط تاریخی و جغرافیایی خاصی است، روند تغییر این کاربرد نیز بسیار کند بوده است؛ به گونهای که امروزه نیز در زبان مردم بسیاری از مناطق ایران رواج دارد و در جملۀ «من از تو خاطر جمع هستم» و جملاتی نظیر آن، چنین معنایی را اراده میکنند.
4-1-1-2. «از» در معنی«با»
این دو واژه که امروز هم جزو عناصر پرکاربرد زبان به حساب میآیند، همواره مورد استفادۀ فارسیزبانان بودهاند و بعضاً به جای یکدیگر نیز به کار میرفتهاند.
از نوک خامه، دفتر دلشان سیه کنم |
|
کایشان زنخزنند، همه خامهزن نیند |
(همان: 19/175)
هنگام سخن مکن قیاسم |
|
ز آن دشمنروی نامسلمان |
(همان: 8/349 )
4-1-1-3. «از» در معنی«به»
اصولاً دو حرف اضافۀ «از» و «به» به جهت اینکه در معنی اصلی خود به ترتیب بیانگر مفهوم آغاز و پایان هستند به نوعی، متضاد به شمار میروند و تصور کاربرد آنها به جای هم، ابتدا قدری دشوار به نظر میرسد، اما نمونههای فراوانی در متون قدیم و جدید از این کاربرد وجود دارد. هنوز هم در محاورات برخی از مناطق خراسان «از» به عنوان حرف اضافۀ اختصاصی برای فعل «دادن» کاربرد دارد و به جای «کتاب را به فلانی دادم» میگویند: «کتاب را از فلانی دادم». این تنوع در کاربرد حروف، بعضاً سبب اختلال در پیامرسانی میشود، اما از آن جهت که ممکن است منجر به دستاوردهای جدیدی در حوزۀ سبکشناسی شود، ارزشمند است.
در تاریخ بیهقی آمده است: «مردی که وی را حسن محدث گفتندی نزدیک امیرمسعود فرستاده بود تا هم خدمت محدثی کردی و هم گاه از گاه نامه و پیغام آوردی و میبردی» (خطیبرهبر، 1368: 1/ 185). مثالهای زیر از خاقانی نشان میدهد که اولاً این ویژگی تا قرن ششم کاربرد داشته و ثانیاً جزو مختصات سبکی وی است.
بیضۀ طاووس نرخواهم شکست |
|
وز برون آشیان خواهم فکند |
(همان: 4/143)
میالای ار توانی دست از این آلایش دنیا |
|
که دنیا سنگ استنجاست و آلودهست شیطانش |
(همان: 8/213)
4-1-1-4. «از» در معنی «در»
یکی از معانی حرف «از» بیان ظرفیت است. این ظرفیت که غالباً بیانگر مفهوم مکان میشود در دیوان خاقانی نمونههای بسیاری دارد.
سنقری را کز خزر با سردسیرآموخته است |
|
در حبش بستن به گرما برنتابد بیش از این |
(همان: 4/340)
در بیت فوق «ز» در مصراع اول معنای ظرفیت مکانی دارد.
برده از آن سوی عدم رخت و پخت |
|
مانده از این سوی جهان خان و مان |
(همان: 12/342)
4-1-1-5. «از» به معنی «دربارۀ»
سنقری را کز خزر با سردسیرآموخته است |
|
در حبش بستن به گرما برنتابد بیش از این |
(همان: 4/340)
سنقری را کز خزر با سردسیرآموخته است |
|
در حبش بستن به گرما برنتابد بیش از این |
(همان: 4/340)
از عافیت مپرس که کس را ندادهاند |
|
در عاریتسرای جهان عافیت عطا |
(همان: 10/4)
چو دل تو گفتهباشم، سخن از جهان نگویم |
|
که چو بحر برشماری، سخن از شمر نیاید |
(همان: 8/122)
4-1-1-6. «از» به معنی «دربرابر»
این کاربرد حرف «از» روی در کهنگی نهاده و امروزه کمتر نشانی از آن دیدهمیشود.
قدح قعده کن ساتکینی جنیبت |
|
کز این دو، جهان تنگمیدان نماید |
(همان: 5/128)
ای ز سریر زرت گنبد مایل حقیر |
|
وی ز صریر درت پاسخ سائل نعم |
(همان: 1/264)
4-1-1-7. «از» به جای «کسرۀ اضافه»
تیغ او آبستن از فتح است و آنک بنگرش |
|
نقطههای چهره بر آبستنی دارد گوا |
(همان: 17/20)
تف آه از دلم سرشته به خون |
|
سبحهسوز سروش میبشود |
(همان: 6/169)
برخی از حروف علاوه بر کارکردهای معمول، عمل فک اضافه را نیز انجام میدهند؛ این کاربرد، یکی از نشانههای کهنگی زبان است که به موازات رشد زبان و رسیدن به مرحلۀ تکامل، بسامد آن کم شده است. از میان حروف اضافه، دامنۀ کاربرد «از» به جای کسره ،بیش از بقیه است. این نوع کاربرد که از گذشتههای دور رواج داشته ظاهراً فراتر از ضرورت رعایت وزن بوده است؛ زیرا اولاً در بسیاری از موارد میتوان آن را نیاورد بدون اینکه وزن شعر به هم بخورد و ثانیاً در نثر نویسندگان نیز دیده میشود. چنانکه در مناطقی از خراسان هنوز هم رواج دارد و مثلاً به جای «دستِ او»، میگویند: «دست از او».
سعدی در گلستان آوردهاست: «عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم درگذراند» (سعدی، 1383: 135).
4-1-2. «با»
|
«با» از حروف پرکاربرد زبان فارسی است. با این تفاوت که در قدیم، هم به عنوان حرف اضافه و هم به عنوان پیشوند فعل به کار میرفته، اما امروزه، نقش پیشوندی آن کمرنگ شده و صرفاً به عنوان حرف اضافه، کاربرد دارد.
«با» در فارسی میانه به صورت Abâg تلفظ میشده و به شکلهای «ابا، با، وا و فا» به فارسی دری رسیده است. رایجترین شکل این مجموعه «با» بوده که هنوز هم رایج است (ابوالقاسمی، 1375: 282). تغییرات حرف «با» نیز مانند برخی از حروف دیگر، بیشتر در حوزۀ لفظ و نحوۀ کاربرد، اتفاق افتاده تا جنبۀ معنوی آن. بدین معنا که امروزه به عنوان یک حرف اضافه و پیشوند صفتساز و تقریباً با همان معانی معمول گذشته کاربرد دارد. «معنی اصلی «با» بیان رابطۀ بستگی و تعلّق چیزی یا کسی یا مفهومی است به کسی یا چیزی یا مفهومی دیگر» (خانلری، 1374: 3/ 324). در ادامه نمونههایی از قصاید خاقانی با معانی «با» بررسی میشود.
4-1-2-1. «با» در معنی «برای»
با درد دل دوا ز طبیب امل مجوی |
|
کاندر علاج هست تباشیرش استخوان |
(همان: 7/312)
تریاق ما چهر ملک، پور منوچهر ملک |
|
با طاعن مهر ملک طاعون سزاوار آمده |
(همان: 9/391)
اساساً،در ادب فارسی شواهد استعمال «با» در معنی «برای» اندک است و نمیتوان نمونههای زیادی برای آن نشان داد. در مرزباننامه آمدهاست: «پس طوایف وحوش بر آن قرار دادند که آهویی را نصب کنند و با کبوتر ضم گردانند تا برود و رفع احوال او در جواب و سوال، با ایشان بازآورد» (خطیبرهبر، 1372: 182).
4-1-2-2. «با» در معنی «به»
استعمال «با» در معنی «به» در تمام ادوار نظم و نثر فارسی رواج داشته و حتی در شعر شعرای معاصر نیز وجود دارد، اما این کاربرد از ویژگیهای سبک خراسانی است.
سپه چون به نزدیک ایران کشید |
|
همانگه خبر با فریدون رسید |
(فردوسی، 1374: 118)
خاقانی میگوید:
در سرم افکند چرخ، با که سپارم عنان |
|
بر لبم آورد جان با که گزارم عنا |
(خاقانی، 1399: 18/37)
در مصراع اول این بیت، «با» جانشین «به» شدهاست.
فلک خورد سوگند با همت او |
|
که در کون جز تو مقدّم ندارم |
(همان: 4/285)
4-1-2-3. «با» به معنی «در برابرِ»
کاربرد «با» در این معنی، امروزه تقریباً منسوخ شده است.
ای با اساس رفعت تو کوته آسمان |
|
وی در قیاس همّت تو ابتر آفتاب |
(همان: 21/59)
نام و القاب ملک با لقب و نام ملوک |
|
لعل با سنگ و صفا با کدر آمیختهاند |
(همان: 14/119)
4-1-3. «باز»
برخی از عناصر زبان از نظر نوع دستوری در تقسیمبندیهای متفاوتی جای میگیرند. از این جهت که گاه جزو مقولۀ اسم هستند، گاه حرف، گاه قید و گاهی پیشوند فعل به شمار میروند. «کلمۀ «باز» در فارسی دری به صورت کلمۀ مستقلّی که قید واقع میشود و همچنین به صورت پیشوندی که بر سر فعل درمیآید بهکار میرود. در فارسی میانه، این کلمه به صورت Abâz و در پازند به شکل Awâz وجود دارد که در معانی «واپس، مجدداً، بار دیگر» استعمال میشود. در پارسی باستان Apâ و در اوستایی Apa است» (خانلری، 1374: 3/331). این واژه غالباً متضمن معنی تکرار و مراجعت نیز است. در اینجا به نقش و جایگاه آن به عنوان حرف اضافه میپردازیم.
4-1-3-1. «باز» در معنی «بهسوی»
کلمۀ «باز» به لحاظ لفظی از گذشته تاکنون دستخوش تحولات زیادی شده، اما تغییرات کاربردی و معنایی آن نسبت به دگرگونیهای لفظی بیشتر بوده است. این واژه که در گذشته هم حرف اضافه، هم پیشوند فعل و هم قید بوده است، امروزه فقط در نقش قید و پیشوند فعل ظاهر میشود و کارکرد حرف اضافهای آن به حروف دیگری محول شده است. «باز» در معنی «بهسوی» از نخستین ادوار فارسی دری و در قدیمترین آثار بازمانده از این زبان وجود داشته است. «یوسف برفت و یعقوب را به گور کرد و خود باز مصر آمد باز برادران» (خطیبرهبر، 1372: 194). خاقانی در همین معنی گفته است:
گیر فرمان ندهندم به خراسان رفتن |
|
بازِ تبریز به فرمان شدنم نگذارند |
(همان: 10/155)
کی باشد آن زمان که رسم بازِ حضرتش |
|
آواز یا مغیث اغثنا برآورم؟ |
(همان: 8/246)
امروزه کاربرد «باز» در این معنی از رواج افتاده و عّت این امر نیز آن است که اولاً زبان به سمت سادهتر شدن پیش رفته و ثانیاً اهل زبان جایگزینهای مناسبتری برای آن پیدا کردهاند.
4-1-4. «بر»
کلمۀ «بر» نیز مانند بسیاری از حروف اضافۀ دیگر، نقش چندگانۀ خویش را به عنوان اسم، پیشوند فعل و حرف اضافه حفظ کرده است. با این تفاوت که کاربرد اسمی آن امروزه کمرنگتر از گذشته است.
«بر» در فارسی دری دو اصل متفاوت دارد که بر حسب آن به دو معنی مختلف بهکار میرود و گاهی این دو معنی با هم میآمیزد. کلمۀ اول که در اوستایی Varah و در پهلویVar به معنی «سینه» و «آغوش» است در فارسی دری به همین معانی بهکار رفته و اسم است. کلمۀ دوم که اینجا مورد بحث ماست، حرف اضافه است که در فارسی دری به صورت پیشوند هم بهکار میرود. این کلمه در فارسی باستان Upariy و در اوستایی Upairi است که در فارسی میانه Apar و در پازند Awar و در فارسی دری «اَبَر» و «بَر» شده است» (خانلری، 1374: 3/336). کاربرد تقریباً خاصی از این حرف در معانی «برای» و «به» البته با تلفظهای متفاوتِ «بَر»، «بُر»، «بِر» و حتی «وَر» در محاورات مردم خراسان جنوبی و مناطق شرقی ایران هنوز هم رواج دارد که در زبان معیار و احتمالاً در مناطق دیگر ایران نشانی از آن نیست.
درخت اَرغَوو شاخش خلیلی |
|
همه رو وَر وطن مو وَر غریبی |
(ناصح، 1393: 7)
نگارا بُر چه از ما تِه رمیدی؟ |
|
چِره مهر و محبت رَه بریدی؟ |
(همان: 64)
«بر» در قصاید خاقانی به معانی گوناگونی بهکار رفته که بسیاری از این معانی، اکنون کاربرد ندارند. اساساً در زبان معیار امروز کاربرد حرف اضافۀ «بر» نسبت به سایر حروف اضافه، کاهش یافته و غالباً «به» و «با» جای آن را گرفتهاند.
4-1-4-1.«بر» در معنی «از»
ز مه جام و ز افلاک صوت است و دارم |
|
چو عیسی بر آن جام و صوت اطّلاعی |
(خاقانی، 1399: 7/439)
من آن هشتم هفت مردان کهفم |
|
که بر سرنوشت جفا میگریزم |
(همان: 2/289)
«گریختن» معمولاً با حرف «از» بهکار میرود، اما در مثال اخیر با حرف «بر» آمده است که کاربرد تازهای از این فعل به شمار میرود. در گذشته، «گریختن» با حروف اضافۀ متعددی ترکیب میشده و در نتیجه، معانی گوناگونی از آن اراده میکردهاند. خاقانی در جایی دیگر میگوید: از سنگلاخ حادثه در مصطفی گریز ...«در کسی گریختن» به معنی «پناه بردن» به کسی است.
4-1-4-2. «بر» در معنی «با»
از دیگر موارد کاربرد «بر» استعمال آن به جای «با» بوده است. دقت در معنی اصلی هر یک از این دو حرف نشان میدهد که کاربرد آنها به جای یکدیگر چقدر با هنجار عادی زبان، ناسازگار و برای فارسیزبانان عادتستیز است؛ زیرا مفهوم اصلی «بر» استعلا و معنی حقیقی «با» همراهی است.
بیزبانان بر زبان بیزبانی شکر حق |
|
گفته وقت کشتن و حق را زباندان دیدهاند |
(همان: 11/94)
اگر ناهید در عشرتگه چرخ |
|
سراید شعر من بر ساز ارغن |
(همان: 8/319)
4-1-4-3. «بر» در معنی «برای»
گر سرّ یوم یحمی بر عقل خواندهای |
|
پس پایمال مال مباش از سرِ هوا |
(همان: 6/4)
در این مثال «بر» علاوه بر اینکه افادۀ معنی «برای» میکند، مفهوم تلقین و فروخواندن را نیز در خود نهفته دارد.
کافور و پیل آنک به هم، پیل دمان کافوردَم |
|
کافور هندی در شکم بر دفع گرما ریخته |
(همان: 1/380)
امروزه در گویش مردم خراسان جنوبی لفظ «بُر» دقیقاً به همین معنی بهکار میرود:
نگارا بُرچه از ما تِه رمیدی؟ |
|
چِره مهر و محبت رَه بریدی؟ |
(ناصح، 1393: 64)
4-1-4-4. «بر» در معنی «به»
دو حرف «بر» و «به» تقریباً مترادفند و در بسیاری از موارد میتوانند جانشین یکدیگر شوند با این تفاوت که «بر» نسبت به «به» کهنهتر است. اکنون نیز کاربرد «بر» در مناطقی که از زبان معیار دور هستند، بیش از «به» است. «بزرجمهر را پرسیدند که چون تویی در میان شغل و کار آل ساسان بود چرا کار ایشان مضطرب گشت؟ گفت: زیرا که در کارهای بزرگ استعانت بر غلامان کوچک کردند» (عنصرالمعالی، 1387: 220). نمونههایی از خاقانی:
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده |
|
ماکیان بر در کنند و گربه در زندانسرا |
(خاقانی، 1399: 17/2)
در این بیت، خاقانی لفظ «بر در» را از زبان محاوره وام گرفته و به جای «به در» که آن نیز متعلق به زبان محاوره و معادل «بیرون» است بهکار برده است.
کافرم دان گر مدیح چون تویی |
|
بر امید سوزیان خواهم گزید |
(همان: 13/171)
4-1-4-5. «بر» به جای کسرۀ اضافه
تصرّفاتی که خاقانی در زبان میکند، گاه ممکن است در نگاه اول به چشم خواننده نیاید. به عبارت دیگر، بسیاری از هنجارگریزیهای زبانی وی کاملاً طبیعی به نظر میرسند. کاربرد «بر» به جای کسرۀ اضافه در ابیات زیر از این گونه است.
تویی خاقانیا سیمرغ اشعار |
|
بر این کرکسشعاران بال بشکن |
(همان: 9/320)
غرّشن پلنگ دولت تو |
|
بر شیر دلان درید خفتان |
(همان: 4/348)
4-1-5. «به»
«به» در معنی اصلی خود، مسیر و مقصد جریان فعل را نشان میدهد همانطور که «از» مبدأ انجام فعل را بیان میکند. «به» در اوستا به صورت Paiti و در فارسی میانه به شکل Pad کاربرد داشته و به صورتهای «به» و «بد» به فارسی دری رسیده است (ابوالقاسمی، 1375: 276-283). کاربرد این حرف از گذشته تاکنون حفظ شده و امروز هم جزو عناصر پرکاربرد زبان فارسی به شمار میرود.
4-1-5-1. «به» در معنی«از»
با توجه به آنچه گفته شد، دو حرف اضافۀ «به» و «از» به لحاظ نقشی که در مسیر انجام فعل به عهده دارند، متضاد به حساب میآیند؛ از این رو، گاهی به جای یکدیگر به کار میروند:
نه نه، سرچشمۀ حیوان به خراسان خیزد |
|
چون نه خضرم به سرِ آن شدنم نگذارند |
(همان: 5/153)
همچو مه از آفتاب، هست به تو نورمند |
|
شاه زمانه که اوست سایۀ پروردگار |
(همان: 14/184)
در بیت فوق، خاقانی هم از نظر نحوی و هم از لحاظ واژگانی از هنجار عادی زبان عدول کرده است. کاربرد «به» به جای «از»، جابهجایی اجزای کلام و تقدیم فعل بر سایر اجزای جمله از مصادیق هنجارگریزی نحوی است و ساخت واژۀ «نورمند» که نه تنها در زمان خاقانی، بلکه در روزگار ما نیز بدیع و شگفت است نوعی هنجارگریزی واژگانی به شمار میرود. علاقۀ خاقانی به بازیهای زبانی سبب شده است تا پیوسته چشماندازهای تازهای از کاربرد زبان را فراروی خوانندگان شعرش به نمایش بگذارد.
4-1-5-2. «به» در معنی «برای»
«برای» در معنی اصلی خود بیانگر دو مفهوم اختصاص و علیت است و گاه حرف «به» با همین معانی، جانشین آن میشود.
فلک به دایگی دین او بر این مرکز |
|
زنی است بر سر گهوارهای بمانده دوتا |
(همان: 9/9)
گر به همه ترازویی زرّ خلاص درخورد |
|
خور به ترازوی فلک هست چو زر به درخوری |
(همان: 9/429)
حرف «به» در مصراع دوم بیت اخیر به معنی «برای» است.
توسّع معنایی حروف اضافه در گذشته از عوامل توسعۀ زبان فارسی بوده، اما زبان امروز ما از این جهت فقیر و به ویژه دایرۀکاربرد فعلهای پیشوندی با معانی گوناگونشان بسیار محدود شده است.
4-1-5-3. «به» در معنی «بهعنوانِ، بهنشانِ و بهجای»
عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا |
|
که عمر بیش بها دادمش به شیربها |
(همان: 14/6)
در این بیت «به» در معنی «به عنوانِ» و «به جای» به کار رفته است.
شیر فلک به گاو زمین رخت برنهد |
|
گر بر فلک نظر به معادا برافکند |
(همان: 8/138)
در مصراع اول بیت بالا «به» به جای «بر» و در مصراع دوم به معنی «به نشانِ» بهکار رفته است.
4-1-5-4. «به» در معنی «به وسیلۀ»
تیغت همه تن شد زبان، با دشمنت گفت از نهان |
|
کای هم به من در یک زمان خون تو حاشا ریخته |
(همان: 12/381)
در این بیت کاربرد «با» به جای «به» و استعمال «به» در معنی «به وسیلۀ» نشانگر آزادی عمل شاعر در بیان مقصود خویش است. در بیت زیر هم خاقانی «به» را در معنی «به وسیله» به کار بردهاست.
سنگی است حلم او که نگردد به سیل خشم |
|
آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است |
(همان: 13/75)
4-1-5-5. «به» به معنی «در برابرِ، معادلِ»
آنم که با دو کعبه مرا حق خدمت است |
|
آری بدین دو کعبه توان جانسپار کرد |
(همان: 7/152)
در این بیت دو حرف «با» و «به» هر دو به معنی «دربرابر» به کار رفتهاند.
و انصاف بده که هست ارزان |
|
یوسفصفتی به هفده درهم |
(همان: 9/278)
4-1-5-6. «به» به جای کسرۀ اضافه
شیرخواران را به مغز و شیرمردان را به جان |
|
طعمۀ مار و شکار گرگ حمیر ساختند |
(همان: 11/114)
چرخ چو لاله بهدل در خفقان رفته صعب |
|
دهر چو نرگس به چشم در یرقان مانده باز |
(همان: 68/181)
4-1-6. «چه»
«چه» عموماً جزو حروف ربط مزدوج است و کاربرد آن به عنوان حرف اضافه، امروزه به کلی منسوخ شده است. «این کلمه در اوستایی čiš یا čit است و در پهلوی که به هوزوارش نوشته میشود، صورتی معادل Mh دارد که «چی» با یای مجهول خوانده میشود و در آن زبان به معانی پرسش و علیت بهکار میرود. در فارسی دری مفهوم رایج آن که از آغاز تاکنون بهکار میرود، پرسش است از چیزی در مقابل «که» که پرسش است از کسی» (خانلری، 1374: 3/374). بعدها در نظم و نثر فارسی با همین املا و تلفظ به جای «چو» نیز به کار رفته و بیانگر معنای شباهت بوده است.
4-1-6-1. «چه» در معنی «چو»
بعید نیست که استعمال «چه» (تسویه) در معنای حرف اضافۀ «چو» که بیانگر شباهت است، برگرفته از حرف ربط مزدوج «چه...چه» باشد که نشاندهندۀ تساوی و برابری دو مفهوم است؛ زیرا در جملاتی که به وسیلۀ «چه...چه» به یکدیگر ربط داده میشوند به نوعی مشابهت نیز میتوان قائل شد. خاقانی میگوید:
چو خوشه چند شوی چند زبان نمیخواهی |
|
که یک زبان چه ترازو بوی به روز جزا؟ |
(خاقانی، 1399: 16/8)
گر چه خرگوش کنم پیروی شیر چه سود |
|
که چو آتش به نیستان شدنم نگذارند |
(همان: 6/154)
در بیت اخیر «چه» در ابتدای مصراع اول به معنی «چو» بهکار رفته است.
4-1-7. «در»
کلمۀ «در» شکل تراشخورده و صورت جدیدتر «اندر» است که در اصل به معنی داخل و درون چیزی است. در متون قدیمتر فارسی دری صورتهای «اندر» و «در» هر دو وجود دارد، اما به تدریج «اندر» از رواج میافتد و تنها در شعر تا چند قرن بعد باقی میماند. این تغییر یا تخفیف شاید هم تاریخی و هم جغرافیایی باشد؛ به این معنی که در بعضی نواحی زودتر و در برخی دیگر دیرتر روی داده است. کاربرد حرف «در» علاوه بر معنی اصلی خود در معانی زیر نیز در شعر خاقانی قابل توجه است.
4-1-7-1. «در» به معنی «بر»
جهان به خیرهکشی در کسی کشید کمان |
|
که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما |
(همان: 18/30)
در کنار تحلیلهای گوناگونی که در سبکشناسی مطرح میشود از یک نکتۀ بسیار مهم نیز نباید غافل شد و آن اینکه در پارهای از موارد آنچه به حساب سبک یک شاعر گذاشته میشود، ممکن است در اثر اشتباه کاتبان و ناسخان روی داده باشد. چنانکه در بیت اخیر براساس نسخۀ سجادی حرف «در» جانشین «بر» شده، اما در یکی از نسخة بدلها، «بر» ضبط شده است. حال آنکه با توجه به ترکیب «کمان کشیدن» و وجود حرف «به» در ابتدای مصراع اول و دو حرف «بر» در مصراع دوم همچنین توجهی که خاقانی به موسیقی حاصل از همنشینی کلمات دارد، میتوان گفت به احتمال قویتر در این بیت ترجیح با حرف «بر» است. چنانکه در بیت بعد به همین دلایلی که مطرح شد ضبطِ «در» ترجیح دارد.
آن لعب دفگردان نگر، در دف شکارستان نگر |
|
وآن چندصف حیوان نگر با هم به پیکار آمده |
(همان: 16/389)
در این بیت منظور از «شکارستانِ دف» نقش و نگارهایی است که از تصاویر حیوانات بر روی دف ترسیم میکردهاند و در نتیجه روشن است که «در» مترادف «بر» استعمال شده است.
4-1-7-2.«در» به معنی «برای»
او مالکالرّقاب دو گیتی و بر درش |
|
در کهتری مشجّره آورده انبیا |
(همان: 17/4)
شعر من فالی است نامش سعد اکبر گیر از آنک |
|
راوی من در ثنات از سعد اصغر ساختند |
(همان: 20/115)
برخی از ویژگیهای سبکی شعر خاقانی به دلیل تکرار در متون مختلفِ قبل و بعد از او با ذهن فارسیزبانان مأنوس شدهاند؛ چندان ه کمتر با آنها احساس بیگانگی میکنیم، اما پارهای دیگر از قبیل استعمال «در» به معنی «برای» کاملاً غریب و شگفت به نظر میرسند.
4-1-7-3.«در» به معنی «به»
در چار سوی فقر درآ تا ز راه ذوق |
|
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا |
(همان: 2/3)
زبان بمُهر کن و جُز به گاه لا مگشای |
|
که در ولایت قالوا بلی رسی از لا |
(همان: 3/9)
«در» بیانگر مفهوم ظرفیت است و «به» از غایت و انتهای امری بحث میکند با این وصف در مثالهای فوق «در» به جای «به» به کار رفته است.
4-1-7-4.«در» به معنی «به سوی»
آنکه در کعبه اعتکاف گرفت |
|
سنگ چون در کبوتر اندازد؟ |
(همان: 11/25)
در مصراع دوم بیت زیر نیز «در» و «اندر» مترادف «به سوی» به کار رفتهاند.
ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه |
|
ما را نگاه در تو تو را اندر آینه |
(همان: 9/398)
4-1-7-5. «در» به معنی «دربرابر»
در اعجاز تیغ ملک بوالمظفّر |
|
سپهر از سر عجز حیران نماید |
(همان: 8/132)
روحالقدس بشیبد اگر بکر همّتش |
|
پرده در این سراچۀ اشیا برافکند |
(همان: 12/138)
در بیتهای بالا، کاربرد «در» به معنی «دربرابر» نیز جالب توجه و تأملبرانگیز است.
توجه به کارکردهای مختلف حروف در قصاید خاقانی، مؤید تصادفی نبودن معانی گوناگون آنها و تبعیت از یک شبکۀ معنایی منسجم است که این معانی، حول آن میچرخند. این شبکه ممکن است بر اساس توافق معنایی، مجاورت معنایی یا حتی تقابل معنایی شکل بگیرد.
4-1-8. «را»
«حرف «را» در اوستاییrâdi و در فارسی میانه rây تلفظ میشده و به صورت «را» به فارسی دری رسیده است» (ابوالقاسمی، 1375: 278). این حرف، امروزه بیشتر به عنوان نشانۀ مفعول شناخته میشود، اما در گذشته با معانی متعددی، حرف اضافه بوده است. کاربرد آن در معنی حرف اضافه غالباً مربوط به متون کهن است، اما به دلیل کثرت استعمال، کمتر با آن احساس بیگانگی میکنیم. در ادامه به برخی از معانی خاص آن اشاره میشود.
4-1-8-1. «را» به معنی «در»
کاربرد «را» در معنی «در» همواره سبب آشناییزدایی بوده و هیچگاه جزو عادتهای زبانی فارسیزبانان نشده است.
منقل درآر چون دل عاشق که حجره را |
|
رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند |
(همان: 10/134)
به صحرای عادیمزاجان عادت |
|
چراغ وفا را ضیایی نبینم |
(همان: 17/293)
4-1-8-2. «را» به معنی «در برابرِ»
به تعلیم اقلیمگیری ملک را |
|
ملکشاه طفل دبستان نماید |
(همان: 14/131)
تازند رخش بدعت و سازند تیر کید |
|
اما سفندیار مرا تهمتن نیند |
(همان: 9/175)
استعمال «را» در این معنی نیز در ادوار مختلف زبان فارسی، کمسابقه است.
4-1-9. «و»
حرف «و» که نقش اصلی آن ربط بین عناصر جمله و سازههای کلام است در بسیاری از جملات علاوه بر کارکرد ربطی خود مفهوم حرف اضافه نیز پیدا میکند. از آنجا که برخی از کارکردهای «و» نقش بسزایی در ایجاز زبان دارند، خاقانی به نحو چشمگیری از آن استفاده کرده است که به برخی از آنها اشاره میشود.
4-1-9-1.«و» معادله
لفظی ز تو وز عقول یک خیل |
|
رمزی ز تو وز فحول یک رَم |
(همان: 14/278)
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک |
|
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا |
(همان: 11/3)
4-1-9-2. «و» ملازمت
بنده خاقانی و درگاه رسول الله از آنک |
|
بندگان حرمت از این درگه اعلا بینند |
(همان: 14/99)
جنسی نماند، پس من و رندان که بهرِ راه |
|
چون رخش نیست، پای به کودن درآورم |
(همان: 11/241)
چنانکه در ابیات بالا مشاهده میشود، هدف اصلی از کاربرد «و» معادله و ملازمت، ایجاز کلام و رعایت اقتصاد زبان است. به لحاظ نحوی، واوهای معادله و ملازمت، یکسان به نظر میرسند و در نگاه نخست ممکن است نتوان تفاوتی بین آنها قائل شد، اما از نظر معنی کاملاً استقلال دارند و همچنان که از نامشان پیداست «و» معادله از تساوی گزارههایی که در دو طرف آن است، بحث میکند و «و» ملازمت از مجاورت و همراهی آنها.
4-2. حروف اضافۀ مرکب
حروف اضافۀ مرکب یا غیرساده به حروفی گفته میشود که از ترکیب چند حرف اضافۀ ساده ساخته میشوند. ضرورتهایی از قبیل تأکید، رعایت وزن شعر، عدم کفایت نحوی حروف اضافۀ ساده و احیاناً توجه به جنبههای زیباشناختی کلام سبب پیدایش حروف اضافۀ مرکب شده است. حروف اضافۀ مرکب را گاهی حروف اضافۀ مؤکد نیز مینامند و ممکن است به دو شکل در ساختمان کلام دیده شوند. یکی همان که در بالا ذکر شد و مثالهای آن نیز در ابیات زیر دیده میشود:
پیش پیکان دو شاخش از برای سجده را |
|
شیر چون شاخ گوزنان، پشت را کردی دوتا |
(همان: 4/20)
خون رزان ریخته و ازپی کین خواستن |
|
تاختن آورد اسب از سر دریاکنار |
(همان: 2/184)
شکل دیگر حروفی که به صورت مزدوج، قبل و بعد از متمم میآیند و نمونههای فراوان آن را باز هم در سبک خراسانی بیش از سایر ادوار میتوان دید.
به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی بر |
|
که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا |
(همان: 5/7)
چشم زاغ است بر سیاهی بال |
|
گر سپیدی به چشم زاغ در است |
(همان: 1/63)
به عّت توازنی که از رهگذر قرارگرفتن دو حرف در اول و آخر اسم ایجاد میشود، بُرد زیباشناختی و شعاع حسی شعر بیشتر و افزونتر میشود. بسامد نسبتاً بالای این ساختار در شعر گذشتۀ پارسی (خصوصاً شعر خراسانی) ناشی از اشراف شاعران به همین نکتۀ اساسی بوده است. «شعاع ارزش زیباشناختی این ساختار چندان است که حتی از قلمرو شعر حوزۀ خراسان به شعر شاعران دیگر حوزهها نیز سرایت کردهاست» (علیپور، 1387: 195).
یکی از نکات قابل اعتنا در کاربرد حروف توسط خاقانی این است که آنها را از حوزۀ دستور زبان که عناصری تقریبا کلیشهای ومنفعل هستند خارج و به واحدهای فعال و مؤثری در حوزۀ بلاغت تبدیل میکند. بدین معنا که آنها را در زنجیرۀ کلام و در ارتباط با سایر عناصر سخن به گونهای بهکار می برد که ضمن ایفای نقش اصلی خود از جهت ادبی و بلاغی نیز اهمیت پیدا میکنند. چنانکه در بیت زیر، حرف «ز» اولاً چهار بار تکرار شده و ثانیاً در محور همنشینی با سایر اجزای جمله، سبب واجآرایی شده و در کنار «ذ»، «ز» و حتی «س» به نحو چشمگیری بر موسیقی کلام افزوده است.
زان آب آذرآسا، زآنسان همی هراسم |
|
کز آب، سگ گزیده و شیر سیه ز آذر |
(همان: 6/191)
در بیت بعد نیز دو حرف «از» و «به» در ایجاد موازنه بین دو مصراع نقش تعیینکنندهای دارند.
آدم از او به برقع حرمت سپیدروی |
|
شیطان از او به سیلی حرمان سیهقفا |
(همان: 4/5)
همچنین جناس حاصل از واژههای «از» و «ار» در بیت زیرین نیز یکی از دلایل ترجیح «از» بر «به» بوده است.
میالای ار توانی دست از این آلایش دنیا |
|
که دنیا سنگ استنجاست و آلودهست شیطانش |
(همان: 8/213)
با لا برآر نفس چلیپاپرست ازآنک |
|
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا |
(همان: 1/16)
شاید جناس بین «با» و «لا» سبب شدهاست که خاقانی به جای حرف استعلای «بر» از «با» استفادهکند. حساسیت ذهنی خاقانی در استفاده از امکانات زبان به حدی است که از هیچ نکتهای در استفادۀ بهینه و هنری از عناصر آن صرف نظر نمیکند و به تمام ابعاد و ظرفیتهای زبانی توجه دارد. همانگونه که در بیت زیر تمام بار بلاغت شعر بر دوش ضمایر و حروف اضافه نهاده شده و تصویر بدیعی از زیبایی خلق شده است.
به جان مهمان زلف او و او با ما به جنگ ما |
|
کاین شبستان زحمت ما بر نتابد بیش از این |
(همان: 5/337)
بحث و نتیجهگیری
تغییر و تحولاتی که در گذر زمان در معانی و کارکرد حروف اضافه ایجاد شده جایگاه آنها را از عناصر زبانی صِرف تا حد سازههای کلیدی و محوری ارتقا دادهاست؛ مشترک بودن برخی از آنها در سه مقولۀ حروف اضافه، ربط و نشانه، کمک به ساخت صفات و قیدهای مشتق و عبارتهای کنایی و تأثیر آنها بر دگرگونی معنای افعالِ پیشوندی از جمله دلایل اثبات این مدعاست. خاقانی به عنوان یکی از شاعران صاحب سبک ادبیات ایران نگاه ویژهای به حروف اضافه در سخنپردازی داشته است. یکی از دلایل این امر، توجه خاص وی به زبان و استفاده از همۀ امکانات آن است. وی با نگاهی ساختارشکنانه با بسط استعاری مفاهیم حروف به آنها تشخص ویژهای در عرصۀ ادبیات بخشیدهاست؛ بهنحوی که تقریباً تمام ویژگیهای سبکی ادوار مختلف نظم و نثر فارسی در کاربرد حروف را میتوان در دیوان وی یافت.
دور از واقعیت نیست اگر بگوییم برای هر آنچه از تحول حروف و معانی آنها در کتب سبکشناسی نوشتهاند و از آثار گویندگان مختلف بدان استناد کردهاند، میتوان در قصاید خاقانی شواهدی به دست داد. بدین جهت باید خاقانی را حلقۀ اتصال سه سبک خراسانی، عراقی و هندی دانست. این مسأله سبب شده تا به سختی بتوان به سبک واقعی وی پی برد. ضمن اینکه وجود برخی از هنجارشکنیهای غریب در شعر او، این گمان را قوت میبخشد که چون فارسی، زبان مادری وی نیست و آن را به درس آموخته است به پارهای از معیارهای زبان که جنبۀ سماعی دارند، رنگ قیاسی میزند و حاصل این کوشش، پیریزی اسلوبی است که با هنجارهای متعارف زبان ناسازگار مینماید. همچنین به نظر میرسد که برخی از ویژگیهای سبکی وی بیش از آنکه تابع ملاحظات سبکشناسی باشد، نتیجۀ هنجارشکنیهای مبارزهجویانۀ وی با اقران است.
نتایج این تحقیق نشان میدهد که خاقانی برای حروف اضافه اهمیت خاصی قائل است، کاربرد حروف را از حوزۀ دستور زبان تا حوزۀ بلاغت و بدیع ارتقا داده و آنها را به سازههایی کلیدی و بیجایگزین تبدیل کرده است.
بعضاً به مواردی از کاربرد حروف در قصاید وی برمیخوریم که پرتکرار نیستند، اما چون در آثار دیگران سابقه ندارند از ارزش سبکشناسی خاصی برخوردارند. کاربرد «با» به جای «برای»، «به» در معنی «از»، «در» به جای «بر» و «به» به جای کسرۀ اضافه، چند نمونه از این موارد است. همچنین نمونههای نادری از کاربرد حروف اضافه در دیوان خاقانی وجود دارد که امروزه تنها در گویش مناطق خاصی از ایران دیده میشود و در زبان معیار نشانی از آنها نیست؛ مثل کاربرد «از» به جای «به».
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.