The Archeology of Power Struggle in Shahnameh and Iliad (Relying on the Fereydun and the Priam Myths)

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamshahr Branch, Islamic Azad University, Islamshahr, Iran

Abstract

Foucault’s Archeology viewpoint is based on discourses on conflict atmosphere, semantic disputes, and determining time and place. In the temporal and spatial periods of the royal families of Fereydon and Priam, under the influence of the origins, discourses based on the struggle for power have emerged, and some have been able to prevail in the hostile atmosphere and establish their meaning in the semantic conflicts. The research method is analytical-descriptive-comparative to answer the question of how these origins have affected the discourse of religious political identity, political identity, and king identity which have found dominance and influence on the identity of other discourses in two texts. The results of the research show that dominant discourses have become hegemonic through the elaboration of discourse-building units such as sacredness, fatalism, etc., and with high frequency, they appear in the behavior of the subjects. Also, the relationship between the origins of religion and politics has been shown as powerful and discourse-creating origins on the one hand, and the normativity of subjects on the other hand.

Keywords

Main Subjects


حماسه از مهم‌ترین انواع ادبی است و می‌توان در درون آن با به‌کارگیری رویکردها و نظریه‌های نوین به یافته‌های تازه دست یافت. یکی از درون‌مایه‌های متون حماسی قدرت است که دلیل اصلی ستیزهای خاندان‌های شاهی است و بر بنیاد آرای میشل فوکو گفتمان‌ها[1] بر اساس روابط قدرت شکل ‌گرفته‌اند، این گفتمان‌ها از خاستگاه‌هایی اجتماعی و هویت‌ساز که بنیاد جوامع انسانی هستند و هویت انسان برآیند عملکرد آن‌هاست، برآمده‌اند و باید از منظر روابط قدرت تحلیل شوند. این مقاله برای آنکه بتواند از دیدگاه دیرینه‌شناسی فوکو خاندان‌های شاهی فریدون و پریام را بررسی کند به پرسش‌های زیر پاسخ می‌دهد:

1.ستیزِ قدرت، سازوکار و نقش خاستگاه‌های گفتمان‌ساز در این خاندان‌ها چگونه است؟

2.سوژه‌های/انسان‌های هنجارپذیر و هنجارناپذیر کدام‌اند؟

3.چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی میان رویکرد فردوسی و هومر به گفتمان‌ غالب قدرت وجود دارد؟

در این مقاله با استفاده از اندیشة دیرینه‌شناسی فوکو می‌توان این نکته‌ها را ایضاح کرد: تقابل‌های گفتمانی رخ‌داده در بُرهه‌های زمانی (پادشاهی فریدون و پریام) و مکانی (ایران، یونان، تروآ) چگونه‌اند، کدام معناها را دنبال می‌کنند و هژمونی می‌شوند، خاستگاه‌ها چه نقشی در تولید آن‌ها دارند، رویکرد فردوسی و هومر به گفتمان‌ غالب قدرت چگونه است؛ ازاین‌رو این پژوهش با روش تحلیلی ـ توصیفی و تطبیقی گفتمان‌ها را در خاستگاه‌های جامعه جست‌وجو می‌کند و گفتمان غالب قدرت[2] را هم برآمده از عملکرد آن‌ها می‌داند. برای یافتن خاستگاه مرتبط (به‌صورت تک‌خاستگاهی یا چند‌خاستگاهی) تقسیم‌بندی (اقتصاد، خانواده، دین، سیاست و آموزش‌وپرورش) انتخاب شد؛ همچنین با در نظر گرفتن حُکم‌ها/واحدهای گفتمان‌ساز[3] تحت پنج کلانْ گفتمان (هویت دینی ـ سیاسی، هویت سیاسی، هویت فرهنگی ـ ملی، هویت شاه، هویت طبقاتی) مشخص می‌کند کدام کلانْ گفتمان‌ها با چه واحدهای گفتمان‌سازی‌ غالب و هژمونی هستند و سپس آن‌ها را در نمودار نشان می‌دهد. در پایان شباهت‌ها و تفاوت‌ها نمایانده می‌‌شوند. گفتنی است در این مقاله برپایة نظر فوکو که حقیقت محصول گفتمان و روابط قدرت است، کوشش ‌شده تا به فضای نااندیشیده‌ها برسد.

ازآنجاکه به مسئله و اهداف موردِ نظر این مقاله، توجه شایانی نشده است، بررسی آن قابلِ ‌تأمل به نظر می‌رسد. 

  1. فرضیه‌های پژوهش
  2. به نظر می‌رسد تحت ‌تأثیر خاستگاه‌های دین و سیاست کلانْ گفتمان هویت دینی ـ سیاسی با ترکیب واحدهای گفتمان‌ساز تقدس و تقدیرگرایی غلبة گفتمانی پیدا می‌کنند.
  3. به نظر می‌رسد برخی شخصیت‌ها تحت تأثیر قدرت هنجارپذیر می‌شوند و برخی مقاومت می‌کنند.
  4. به نظر می‌رسد شباهت‌های بسیاری میان دو داستان وجود داشته باشد.
  5. روش پژوهش

این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و تطبیقی بر مبنای مطالعات کتابخانه‌ای به بررسی، تفسیر و تحلیل موارد مربوط به موضوع پژوهش پرداخته است.

  1. پیشینة پژوهش

تطبیق داستان‌های شاهنامه با حماسه‌های جهان انجام‌ شده‎ است (ر.ک: قربانی‌پور، 1394: 201-221)؛ ولی پیشینه‌ای در زمینة تطبیق حماسه‌ها با رویکرد این مقاله وجود ندارد؛ در شعر پژوهی برخی مقاله‌ها که با گوشه‌ای از چارچوب این مقاله همپوشانی دارند از این ‌قراراَند:

ـ ساره ارمی اول (1391) در مقاله‌ای با نام «بررسی بستگی‌های قدرت در داستان کیخسرو بر پایۀ دیدگاه فوکو» با دیرینه‌شناسی فوکو به بررسی روابط قدرت در داستان کیخسرو پرداخته و کیخسرو را نیروی خیر و افراسیاب را نیروی شر دانسته ‌است.

ـ احمد خاتمی، عیسی امن‌خانی و منا علی‌مددی (1388) در مقاله‌ای با نام «نگاهی به چرایی بازگشت ادبی از منظر نظریة گفتمان فوکو» بر بنیاد گفتمان فوکو، مکتب بازگشت ادبی را تبیین کرده‌اند و گفتمان آن را رو به‌گذشته دانسته‌اند.

دربارة این پژوهش دو نکتة متمایزکننده وجود دارد، برای نخستین‌بار است که اسطوره‌های فریدون و پریام با دیرینه‌شناسی فوکو تحلیل می‌شوند و تطبیق داده می‌شوند.

4.چارچوب نظری

4-1. قدرت: از دیدگاه فوکو روابط قدرت در همة مناسبات اجتماعی جریان دارد و همة سطح‌ها را حتی تمایلات پنهانی ما را هم تحتِ ‌تأثیر قرار می‌دهد. «قدرت را نباید تنها به کسی خودکامه یا طبقه‌ای خاص منسوب کرد، بلکه قدرت از اجتماع عوامل غیرشخصی مانند نهادها، هنجارها، قوانین و گفتمان‌ها نشئت می‌گیرد و ساختاری دارد و با دانش پیوندی انکارناپذیر. درحقیقت نهادها و سازمان‌ها هم اعضای خویش را سرکوب می‌کنند، هم از آن‌ها موجوداتی منضبط، تربیت‌شده و مولد می‌سازند» (فوکو، 1387: 156-157). او مسئلة فردیت‌دهی را وجه خاصی از اِعمال قدرت می‌داند و می‌گوید «ذهنیت مفهومی ماهوی و ثابت نیست بلکه پدیده‌ای تاریخی است؛ پس سیر شکل‌گیری ذهنیت را در مقاطع تاریخی گوناگون بررسی می‌کند» (همان: 188)؛ همچنین او خاستگاه‌های اجتماعی را مهم می‌داند.

4-2. گفتمان: سابقة به‌ کار بردن آنچه امروزه به‌عنوان گفتمان در تحقیقات حوزه‌های گوناگون کاربرد دارد، به گذشته‌های دور باز می‌گردد. در این تعریف، گفتمان عبارت بود از «عرضة منظم یک موضوع معین در قالب نوشتار و گفتار» (کوک، ۱۳۸۵: 256) ولی آثار فوکو معنای آن را دگرگون و به یکی از پرکاربردترین مفاهیم تبدیل کرد؛ گفتمان اصطلاح پایه‌ای نوشته‌های فوکو است و در نظر او گفتمان «چیزی است که چیز دیگری (پاره‌گفتار، مفهوم و تصویر) را تولید می‌کند و نه چیزی که در خود و برای خود وجود دارد و به‌صورت جداگانه می‌توان تحلیلش کرد» (میلز، 1۳۸۲: 37).

4-3. دیرینه‌شناسی: فوکو در دیرینه‌شناسی در پى کشف و تحلیل معناهاى نهفته در متن نیست، بلکه به سطح گفتمان‌ها می‌پردازد؛ بنابراین «دیرینه‌شناسی روشی فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک است» (دریفوس و رابینو، 1379: 42)؛ «هدف دیرینه‌شناسی توصیف خالص حوادث است» (کچویان، 1382: 62) و در جست‌وجوی قواعد شکل‌گیری گفتمان‌هاست که  در سه محور ذیل در نظر گرفته شد: الف) شناسایی فضای متخاصم[4]: هیچ گفتمانی به‌تنهایی و بدون تقابل با گفتمان دیگری هویت ندارد (فوکو، 1387: 199)؛ در فرایند تولید گفتمان‌ها برخی  ممنوع و سرکوب می‌شوند و برخی پذیرفته می‌شوند؛ ب) منازعات معنایی[5]: پیروزی یک معنا در گفتمان همیشه معانی دیگر را به‌ حاشیه‌ می‌راند و به منازعة معنایی در گفتمان می‌انجامد و تحولات اجتماعی تابع منازعات معنایی هستند (ر.ک: همان: 198)؛ ج) تعیین زمان و مکان[6]: بُرهه‌های زمانی و مکانی که گفتمان در آن شکل می‌گیرد یا متحول می‌شود، نقش مهمی در تعیین هویت گفتمان و نظام معنایی آن دارد (ر.ک: همان: 195 و دریفوس و رابینو، 1379: 128).

4-4. صورت‌بندی[7]: این مفهوم یکی از عناصر نظریة گفتمان میشل فوکو است. در اندیشة او مجموعه‌ای از حُکم‌ها/واحدهای گفتمان‌ساز یک گفتمان را شکل می‌دهند؛ مجموعه‌ای از گفتمان‌ها تبدیل به یک نظام گفتمانی می‌شوند و در هر دوره از ترکیب نظام‌های گفتمانی، صورت‌بندی شکل می‌گیرد؛ هر گفتمان صورت‌های گفتمانی بسیاری دارد که شناخت این صورت‌ها لازمة شناخت گفتمان هر دوره است؛ برای نمونه می‌توان به صورت‌های گفتمانی نجوم، فلسفه، سیاست و ... اشاره کرد.

4-5. سراسربین/نظارت فراگیر و مستمر[8]: فوکو به مسئلة انضباط و شیوه‌های کنترلِ رفتار سوژه‌ها/انسان‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید انضباط همه‌جا هست. او طرحِ سراسربین (ساختمانی با برج مرکزی) را که نمادی از همة نهادهای اصلاح‌کننده‌ است، مطرح می‌کند (ر.ک: فوکو، 1387: 158)؛ درحقیقت او جامعه را پایگاهی برای اعمال قدرت انضباطی[9] می‌داند که در آن همة گفتمان‌های تولیدشده در جامعه از خاستگاه‌ها سرچشمه گرفته‌اند و با روش‌هایی کنترل، گزینش و توزیع می‌شوند تا فرایند سوژه‌شدگی را اجرا کنند و سوژه‌ها را مطیع و بهنجار کنند؛ پس قدرت در روابط میان افراد و نهادها وارد می‌شود تا شکل‌های خاصی از رفتار را خلق ‌کند؛ پس باید همة روابط انسانی را بر پایة قدرت کاوید و حقیقت را امری نسبی، تولیدی و منفی دانست.

5.یافته‌ها

با در نظر گرفتن منظومه‌ای از مناسبات حاکم در این دو متن پنج کلانْ گفتمان کلی در نظر گرفته ‌شده ‌است که از این ‌قراراَند: هویت دینی ـ سیاسی، هویت سیاسی، هویت طبقاتی، هویت فرهنگی ـ ملی و هویت شاه. هر یک از آن‌ها برآمده از خاستگاهی ویژه‌اند و کار هویت‌بخشی به کسان جامعه را انجام می‌دهند، حقیقت‌ها را تعیین می‌کنند و انسان را تابع گفتمان‌های دورة خود می‌کنند که با در نظر ‌گرفتن آن‌ها به مبحث محور دیرینه‌شناسی پرداخته خواهد شد.

5-1. داستان فریدون

الف) کلانْ گفتمان هویت دینی ‌ـ ‌سیاسی

ـ واحد گفتمان‌ساز مقدس ‌بودن:

فرمانروایی امری مقدس دانسته ‌شده است زیرا قدرت از آنِ پروردگار است و حکومتِ رویِ زمین به هرکه او بخواهد می‌رسد.

در اوستا آمده است: دوبار وقتی که فرّه از جمشید جدا شد به ‌شکل مرغی، فریدون از تبار خاندان آثویه آن را دریافت (اوستا، 1385، ج1: 474) بنابراین فریدون آن هنگام که از مادر زاده شد، فرّه ایزدى با او همراه شد.

خـجــسته فـریدون ز مادر بزاد
ببـالید برسان ســـرو ســهـــی
جــهانجوى با فـرّ جـمشید بود

 

‏جـهان را یکی دیگر آمد نهاد
هـمـی تافت زو فرّ شاهـنشهی
بـکردار تابنده خـورشـید بـود

(فردوسی، 1386: 20)

ولی همة فرزندان او فرّه ندارند به‌جز ایرج که در این داستان چون شخص فریدون واحد گفتمان‌ساز مرکزی است و همة رویدادها پیرامون او رخ می‌دهد، او ایرج را به‌عنوان کسی‌که فرّه دارد، شناساند. مبنای مشروعیت شاه، فرّه است که خدا تنها به شاهان می‌دهد. ایزد فرمانروایی زمین را به کسی  که خودش برگزیده است، می‌دهد و همگان باید از او پیروی کنند. بزرگان و سران لشکر نیز به فرمانرواییِ آسمانیِ فریدون اشاره می‌کنند.

بــزرگان لشکر چو بشناختند
 ترا بـاد پیــــروزى از آسمان           

 

‏بر شهریار جـــــهان تـاخـتند
مبادا بجز داد و نیــکى گمان

 (همان: 31)

ـ واحد گفتمان‌ساز دین و خودکامگی

شخصیت‌های داستان به یزدان، خورشید، خاک و ستارگان قسم می‌خورند. فریدون به پرستش یزدان پاک، خورشید و خاک تیره اشاره دارد که نشان از دین مهری است. او از این ابزار برای استحکام رأی خویش بهره می‌جوید و می‌گوید:

بـدان بــرترین نـام یـزدان پاک           
بـتخـت و کـلاه و بـناهید و ماه           
[یـکى انـجمن کردم از بخردان           
[بسى روزگاران شدست اندرین           

 

‏ برخشنده خورشید و بر تیره خاک‏
که مـن بـد نکردم شــما را نــگـاه‏
سـتاره‏شـناسـان و هـم مـــوبــدان‏]
نکـردیم بـر بـاد بخشش زمــیــن‏]

(همان: 38)

هنگامی‌که فریدون به درگاه کردگار نیایش کرد و گفت: ای‌کاش یزدان بینایى مرا به من باز می‌گرداند، خداوند بینایی‌اش را بازگرداند؛ بنابراین شاه رهبری دینی و سیاسی را با هم داشت.

نـهــاد آن گـرانـمـایه را بـر کنار           
هـمى گفت کین روز فرخنده باد           
هـمـان کـز جهان آفرین کرد یاد           
فریدون چو روشن جهان را بدید           

 

‏نیایش همى کرد با کردگـار
دل بد سگالان ما کنده بــاد
ببخشود و دیده بدو بـاز داد
بچهر نو آمد سبک بـنگریـد

(همان: 44)

ـ واحد گفتمان‌ساز تقدیرگرایی

جندل هنگام آوردن پیغام فریدون برای شاه یمن به او در امان ‌ماندن از اختر بد را مژده داد:

بــدان اى سر مایه تازیان           

 

‏ کز اختر بدى جاودان بى‏زیان

(همان: 33)

در پیام سلم و تور به فریدون، تقدیرگرایی برجسته‌ترین و نخستین دلیلی است که برای کشتن ایرج آورده می‌شود. آن‌ها با این دستاویز از فریدون بخشش خواستند.

نوشته چنین بودمان از بوش           
و دیــــــگر بهانه سپهر بلند           

 

‏برسم بوش انـــــدر آمــد روش
که گاهى پناهست و گاهى گزند

(همان: 45)

ب) کلانْ گفتمان هویت سیاسی

ـ واحد گفتمان‌ساز سکوت

نافرمانی از شاه برابر با دشمنی و مخالفت با اوست؛ بنابراین اندیشة پرسشگری در حکومت خودکامه وجود ندارد، اگر باشد باید سرکوب شود و در اینجا چون سلم و تور اندیشة پرسشگری در برابر اعمال شاه دارند، باید نابود شوند.

چــو از خــیمه ایـــرج بره بنگرید           
بــرفــتــــنـد با او بــخیـمـه درون           
بـدو گفت تـور آر تو از مـا کـهى           
بــرادر کـه مـــهتـر بـخـاور بـرنج           
چنین بخششى کان جهانجوى کرد           

 

‏پر از مهر دل پیش ایـشان دویـد
سخن بیشتر بر چرا رفت و چون
چـرا بـر نـهـادى کـلاه مـهــــى
بسـر بر ترا افسـر و زیـر گـنـــج‏
هـمه سوى کهتر پسر روى کرد

(همان: 41 و 42)

ایرج هنگام زینهار خواستن از برادران، آن‌ها را از عاقبت نافرمانی از حکم شاه که حکمش همانند خداست، بیم می‌دهد و به‌ گونه‌ای به ‌سوی واحدهای گفتمان‌ساز سکوت و تقدیرگرایی که از ابزارهای سیاسیِ اعمال قدرت است، فرا می‌خواند.

نیایدت گفت ایچ بیم از خداى           
مکش مر مرا کت سرانجام کار           
جهان خواستى یافتى خون مریز           

 

‏نه شرم از پدر خود همینست رأی‏
بـپـیـچـاند از خـون مـن کـردگار
مـکـن با جـهانـدار یـزدان سـتـیز

(همان: 42)

ـ واحد گفتمان‌ساز انتقام‌جویی

بنیاد همة ستیزها در شاهنامه انتقام‌جویی است که مُدام بر دوش برادران و فرزندان نهاده می‌شود. فریدون خواهان انتقام‌ گرفتن از پسرانش شد و نتوانست بر خشم و کینه‌اش چیره شود که از بنیادها و سازه‌های اصلی پادشاهی است، او مُدام به انتقام می‌اندیشید زیرا در لایه‌های پنهان متن از فرمان او سرپیچی شده است و ازآنجاکه حکومت خودکامه تنها خواسته‌اش فرمان‌برداری است، از همة ابزارهایی که در اختیار دارد، استفاده می‌کند. او برای انتقام‌ گرفتن از بارداری ماه آفرید شادمان است که مخالف اصول شاهی است.

پــرى چـهره را بـچه بود در نهان           
از آن خوب رخ شد دلش پر امید           

 

‏از آن شاد شد شهریار جهان
بـکین پـسر داد دل را نــوید

(همان: 44)

منوچهر همچون باد تور را از زین برگرفت و بر زمین زد، سر از تنش جدا کرد و آنگاه تنش را خوراک دد و دام کرد.

ز زیــــــن بر گرفتش بکردار باد           
سرش را هم آنگه ز تن دور کرد           

 

‏بزد بر زمین داد مردى بــــداد
 ‏دد و دام را از تنش سور کــرد

(همان: 51)

منوچهر با شمشیر چنان بر سر و گردن سلم زد که تنش به دو نیم شد و آنگاه سرش را بر نیزه‌ای زد.

یــــکــى تــیغ زد زود بر گــردنش
بــــفـــــرمود تا سرش برداشـــــتند

 

‏بدو نیمه شد خســروانى تـنش
 بنیزه بابر اندر افــــــــــراشـتن
 ‏

(همان: 54)

ـ واحد گفتمان‌ساز مرگ

یکی از راه‌های اِعمال قدرت، کشتن و حذف‌ کردن است. سلم و تور کشتن را تنها راه اِعمال قدرت خویش پنداشتند و برادر را کشتند. آن‌ها نخست برای به ‌رخ‌ کشیدن اقتدارشان با سپاهی به پیشباز ایرج رفتند و او را با گشاده‌رویی به سراپرده فرا‌ خواندند، درحالی‌که پر از خشم و کینه و در اندیشة کشتن بودند.

نـیامـــدش گـفتـار ایرج پسند           
بکرسى بخـشم اندر آورد پاى           
یکایک بر آمد ز جاى نشست           
بــزد بــــر سـر خــرو تاج دار           
یـکى خـنـجر آبگون بر کشید           

 

‏ نـبــد راســـتى نـــــزد او ارجـمـنـد
 همى گفت و برجست هزمان زجاى
گرفت آن گران کرسى زر بـدسـت
از و خـواسـت ایـرج بـجان زیـنـهار
سراپـاى او چادر خــون کــشـیـد

(همان: 42)

پ) کلانْ گفتمان هویت شاه

ـ واحد گفتمان‌ساز نژاد

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فطری شاه، اصالت نژاد است. فریدون از مادرش دربارة نژادش می‌پرسد:

بـگو مر مرا تا که بــودم پدر      

 

‏ کیم من ز تخــم کـــدامین گــهر ‏

(همان: 22)

فریدون ذات درونی سلم و تور را هم‌مرتبه با ذات ایرج نمی‌دانست که گفت:

کـه از گـــوهر بد نیاید مهى           

 

‏ مرا دل هـــمى داد این آگــــهى‏

(همان: 38)

منوچهر همین‌که به گیتی پا نهاد، شایستة تخت و کلاه شد.

   یکى پور زاد آن هنرمند ماه

 

‏ چگونه سزاوار تـــخت و کلاه

 (همان: 44)

ـ واحد گفتمان‌ساز دادگری‏        

هنگامی‌که فریدون بر تخت ‌نشست، دادگری ‌گسترد. او دارایی‌هایی را که از راه ستم به‌ دست‌ آمده بود، بخشید و دست ستم را کوتاه کرد.

و زان پس فریدون بگرد جهان
هـر آن چـیز کـز راه بیداد دید
بنیکى بـبست از همه دست بد

 

‏بگردید و دید آشـکار و نهـان
هر آن بوم و بر کان نه آباد دید
چنانک از ره هوشـیاران ســزد

(همان: 31)

مفهوم عدالت در ایران باستان نگه ‌داشتن حدود طبقات اجتماعی و عدول ‌نکردن آن‌ها به طبقه‌های دیگر بوده است؛ جلوگیری از ستم نیز وجه دیگری از مفهوم دادگری بوده است برای نمونه هنگامی‌که فریدون بر تخت نشست، از درآمیختگی طبقه‌ها جلوگیری کرد:

نـبـایــد کـه باشـید با ساز جنگ
ســـــپاهى نبــاید کـه با پیـشه‏ور
یــکى کـارورز و یکـى گـرزدار           
چو این کار آن جوید آن کار این                     

 

‏ نه زین گونه جوید کسى نام و ننگ
بیـک روى جـویـند هـر دو هـــنـر
سزاوار هر کس پـدیـدسـت کــــار
پر آشوب گـردد سراسر زمــیـــــن

(همان: 29 ـ 30)

 سلم و تور بر بنیادِ نگاه فردوسی وجودشان تُهی از داد است.

بـــــــرفـتند باز آن دو بیداد شوم           

 

یکى سوى ترک و یکى سوى روم‏

 (همان: 42)

ـ واحد گفتمان‌ساز خردمندی

از آئین شهریاری یکی این است که شاه باید خردورز باشد.

ولــیــکن چو جــانى شود بى‏بها
چه پیش آیدش جز گزاینده زهر           

 

نــهد پر خـرد در دم اژدهــــــا
کش از آفرینش چنین است بهر

 (همان: 40)

بی‌آزاری و راستی از اصول خردمندی شاه و مایة رستگاری است.

نـبـاید ز گـیتى تـرا یار کس

 

بـى‏آزارى و راسـتى یـار بـس

 (همان: 39)

ـ واحد گفتمان‌ساز مهار خشم و کینه

سفارش به دوری از خشم و کینه‌ورزی در داستان دیده می‌شود:

چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت
کـه هـرچـند چـرخ از بـرش بگذرد           

 

درختى چرا باید امروز کشـت
تنش خون خورد بار کین آورد

 (همان: 39)

ولی سلم و تور توان مهار خشم و کینه را ندارند و از رویِ خشم، بیزاری و کینه‌ورزی ایرج را می‌کشند:

یــکى خـنجـر آبـگون بـرکـشـید

 

سـراپاى او چـادر خون کشید

 (همان: 42)

ت) کلانْ گفتمان هویت فرهنگی‌ـ‌ملی

ـ واحد گفتمان‌ساز ازدواج

فریدون از جَندَل خواست تا سه دختر از نژاد بزرگان بیابد که زیبارو، پاک‌دامن و شاهزاده باشند و شایستگی پیوند با او را داشته باشند؛ زیرا نژاد ارجمند داشتن از شرایط پیوند زناشویی شاهزادگان بوده است.

کـنون این گرامى دو گونه گهر

 

بــباید بر آمـیخت با یـکدگـر

 (همان: 33)

فضای گفتمانی داستان فریدون

کلانْ گفتمانِ کلی ستیز و یکی از مؤلفه‌های اصلی آن (خردهْ گفتمانِ‌ غالبِ قدرت) گفتمانِ مسلّط داستان است. این گفتمان، سیاست هویت، سیاست زندگی، سیاست چگونگی کسب قدرت، چگونگی چیرگی بر دیگری را به خاندان شاهی فریدون آموخته است که درنتیجه آن‌ها در همة عملکردهایشان گفتمان ستیز را سرلوحه قرار داده‌اند. ماهیت و خط‌مشی کلانْ گفتمان ستیز در داستان واحد گفتمان‌ساز اصلی فریدون است زیرا همة رخدادها پیرامون اوست و در این راه هرچه با او مخالفت یا ایستادگی کند به حاشیه می‌راند؛ بنابراین:

1.شخص فریدون، واحدگفتمان‌ساز مرکزی و هژمونی در جامعة دورانِ خویش است که با بخش‌کردن قلمرو فرمانروایی‌اش میان پسرانش سعی دارد با سیستم سراسربین کشور را اداره کند ولی پس از شکست، از راهکارهای مجازات انضباطی مانند کشتن برای بهنجارسازی استفاده می‌کند.

2.دین،  جادو و قدرت از واحدهای گفتمان‌ساز برجسته در این دوران است.

در این داستان اَبَر گفتمان فریدون با یاری گفتمان بیگانة سرو (شاه یمن) و گفتمان منوچهر توانست همة گفتمان‌ها را به حاشیه براند و پیروز و هژمونیک شود. گفتمان منوچهر نیز با یاری اَبَر گفتمان فریدون به قدرت رسید و توانست با به حاشیه‌ راندنِ گفتمان‌های سلم و تور گفتمان خود را پیروز و هژمونیک کند.

کلانْ گفتمان‌های اساسی داستان از این ‌قراراَند: کلانْ گفتمان هویت دینی‌ـ‌سیاسی با واحدهای گفتمان‌ساز مقدس ‌بودن، دین و خودکامگی و تقدیرگرایی؛ کلانْ گفتمان هویت سیاسی با واحدهای گفتمان‌ساز سکوت، انتقام‌جویی و مرگ؛ کلانْ گفتمان هویت شاه با واحدهای گفتمان‌ساز نژاد، دادگری، خردمندی و مهار خشم؛ کلانْ گفتمان هویت فرهنگی‌ـ‌ملی با واحد گفتمان‌ساز ازدواج که همگی بر بنیاد خاستگاه‌های دین، سیاست، آموزش‌وپرورش، خانواده و اقتصاد شکل‌ گرفته‌اند. بر این پایه صورت‌های گفتمانیِ داستان ابتدا دینی و سپس سیاسی است؛ جادو و نجوم از صورت‌های گفتمانی دیگر داستان هستند. 

در این فضای گفتمانی قدرتمندترین و با دانش‌ترین شخصیت‌ها سلم و تور هستند زیرا با روابطِ قدرت هنجارزده نشدند، در برابر گفتمان غالب قدرت مقاومت کردند و تلاش کردند عقایدِ شخصیت‌های دیگر را با عقاید خود همراه کنند که در این فرصت گفتمان غالب قدرت توانست به نمایش بیشتر هژمونی ‌شدن قدرت بپردازد و گفتمان آن دو را برای همیشه به حاشیه براند. در این میان ایرج و منوچهر با مناسبات حاکم کاملاً همسو و هنجارزده شدند.

 

نمودار 1. گفتمان‌های غالب، خاستگاه‌ها و واحدهای گفتمان‌ساز در داستان فریدون

محورهای دیرینه‌شناسی داستان فریدون

ـ شناسایی فضای تخاصم

در یک فضا، گفتمان‌های بسیاری وجود دارند که هرکدام خواهان غالب و هژمونی‌ شدن هستند، ازاین‌رو بینشان درگیری به وجود می‌آید. در داستان فریدون با گفتمان‌های سلم، تور و ایرج روبه‌رو هستیم که اَبَر گفتمان قدرتمندِ فریدون در برابرشان شکل می‌گیرد و آن‌ها را به حاشیه می‌راند و خود تبدیل به اَبَر گفتمان غالب می‌شود و همة آن‌ها را شکست می‌دهد؛ بنابراین وجود گفتمان‌های خودی سلم، تور، ایرج و گفتمان بیگانة شاه یمن به اَبَر گفتمان قدرتمندِ فریدون هویت بخشیدند و سبب شدند تا او ساختار معنایی ویژه برای حکومت ‌کردن بیافریند و به کار ببندد.

از سوی ‌دیگر پیوستنِ گفتمان‌ها به یکدیگر، صلح می‌آفریند. اَبَر گفتمان قدرت فریدون با گفتمان قدرت شاه یمن صلح کرد تا در ظاهر بر نام، آوازه و قدرتش بیفزاید و در لایه‌های ژرف‌تر به سرکوبِ قدرت‌های داخلی و خارجی بپردازد.

ـ منازعات معنایی

حفظ قدرت در دستان خود، تقسیم کشور میان فرزندان، گسترش قلمرو با ازدواج با دختران شاه یمن و انتقام‌جویی، معناهایی است که فریدون در حکومتش به‌ دنبال آن‌هاست. منازعات معناییِ دورة او این است که او ابتدا خود کشور را میان سه فرزندش تقسیم می‌کند و آن‌ها را گرامی می‌دارد، ولی درحقیقت او خود سبب ایجاد درگیری و کشته ‌‌شدن هر سه فرزند می‌شود، زیرا در لایه‌های ژرف‌تر داستان می‌توان دید که او تمایلی به واگذاری تاج نداشته است و برای حفظ قدرتش این نقشه را طراحی کرده است. هنگامی‌که فریدون ایرج را نزد سلم و تور می‌فرستد باوجوداینکه از سرانجام کار آگاه است درحقیقت فرزند را دانسته به کشتن می‌دهد تا بهانه‌ای بشود برای کشتن دو پسر دیگرش و این‌گونه تاج تا زمانی‌که زنده است از آنِ او باقی بماند؛ ولی ازآنجاکه در ناخودآگاهش ترس از بین ‌رفتن نژادش وجود دارد و از سوی ‌دیگر نیز باید وظیفه‌اش که تعیین جانشین است را انجام دهد، ناگهان دغدغة بر تخت ‌نشاندن نژاد خویش را پیدا می‌کند و منوچهر را آن‌گونه‌ که می‌خواهد، درست شبیه خودش تربیت می‌کند که حتی پس از مرگش تداعی‌گر خودش باشد و شاید از همین روست که نام او را منوچهر به معنای کسی‌که چهره‌اش شبیه خودش است، می‌نهد (ر.ک: ثعالبی نیشابوری، 1368: 40). درمجموع اَبَر گفتمان فریدون همة گفتمان‌های دیگر را به حاشیه رانده است چون همان‌طور که قدرتِ مطلق از آنِ پروردگار است، قدرتِ مطلق در دست فریدون نیز هست، چون او سایة خداست و نباید برخلاف رأی او اندیشید و عمل کرد.

ـ تعیین زمان و مکان

زمان کلان: گذشتة دور در ایران باستان (هنگام پادشاهی فریدون و منوچهر).

زمان خرد: روز (زمان گفتمان‌ها در روز و در کاخ فریدون، آوردگاه‌ها و کاخ شاه یمن بوده است) و شب (زمان آرمیدن شاه و لشکریان پس از نبرد).

مکان کلان: ایران، توران و روم (گسترة پادشاهی فریدون).

مکان خرد: درگاهِ شاهیِ فریدون، درگاهِ شاهیِ شاه یمن، آوردگاهِ سلم و تور با ایرج، آوردگاهِ منوچهر با سلم و تور.

اگر فریدون در دوران پادشاهی‌اش کشور را میان فرزندانش تقسیم نمی‌کرد، گفتمان قدرت آن‌ها هیچ‌گاه شکل نمی‌گرفت و از سوی ‌دیگر هم فریدون با به حاشیه‌ راندن گفتمان قدرت آن‌ها و ازدواج پسرانش با دختران شاه یمن به اَبَر گفتمان خودش، قدرت بیشتر نمی‌افزود. گفتنی است جایگاه‌های ایران، روم، توران و یمن فریدون را در رساندن به آرمانش و پیروزیِ گفتمانش یاری رساندند. باید گفت فریدون هم فرمانروایی دنیا هم پیشوایی دینی را بر دوش دارد و دربارة امورِ فراجهانی سخن‌ها می‌راند و به‌خوبی از این ابزار برای ادارة مملکتش بهره می‌جوید؛ بنابراین او همچون جمشید شاه‌ـ‌‌موبد است یعنی فرازمان در شکل‌گیری اَبَر گفتمان فریدون تأثیری بسزا داشته است، همان‌طور که پیش‌تر نیز گفته شد، همة شخصیت‌های داستان تحتِ ‌تأثیر واحد گفتمان‌ساز تقدیرگرایی هستند و  فرمان‌برِ فرمانروا شده‌اند؛ برای نمونه تقدیرگرایی و فلک‌نالی، دستاویزی برای اِعمال قدرت و سرکوب مخالفان بدون جنگ است:

بـگیتى مـدارید چندین امید           
بـفرجام هم شد ز گیتى بدر           
مرا با شـما هم بفـرجام کار           
دل کـینه‏ورشان بـدین آورم           

 

نـگر تا چه بد کـرد با جـمّشـیــد
نماندش همان تاج و تخت و کمر
بـبـاید چــشـیدن بـــد روزگــــار
سـزاوارتــر زانــکه کــیــن‏آورم

(فردوسی، 1386: 40)

5-2. داستان پریام

الف) کلانْ گفتمان هویت طبقاتی خدایان

ـ واحد گفتمان‌ساز قدرت پنهانی خدایان

در ایلیاد خدا می‌اندیشد، فرمان می‌دهد، ایریس می‌فرستد و می‌خواهد و می‌شود و اگر کسی یا چیزی مطابق خواسته و فرمان خدا نشود، نابودی‌ای همچون فرو ریختنِ دیوارِ آخائی چشم‌ به‌ راهش خواهد بود.

آرس، فوبوس و پوزئیدون، پشتیبان تروائیان هستند و ازآنجاکه خدایان و الهه‌ها دمدمی هستند، پوزئیدون در آینده به یاری آخائی‌ها می‌رود، بنابراین خدایان به پریام در کسب قدرت و حفظ آن یاری رسانده‌اند و پاریس نیز به یاری آفرودیت و زئوس توانست انتقام خویش را از پدر بگیرد و باید گفت این همان قدرت پنهانی است که در سراسر زندگی و کاروکردارهای شخصیت‌های داستان ایلیاد وجود دارد و این یعنی همان طرح سراسربین فوکو که «همه چیز بی‌وقفه و دائم قابلِ‌ رؤیت، قابلِ‌شناسایی و مراقبت است» (فوکو، 1387: 153) و به‌نوعی انسان در آن اسیر است و شخصیت‌ها در همه‌جا دیده‌بانی دارند.

در این میان زئوس با این برنامه که یونان و تروآ را به ‌دست آورد، آتش درگیری میان یونان و تروآ را بیشتر می‌کند و خود هواخواه ترواییان می‌شود. او خواهان قدرت این جهانی است؛ ازاین‌رو در میانة نبرد، فرمان باز ایستادن خدایان و الهه‌ها را می‌دهد تا نقشة خویش را اجرا کند. در پایان تروآ نابود می‌شود و یونان پیروز.

سلطه خدایان آن‌چنان بر زندگی مردمانِ یونان و تروآ سایه گسترده که هیچ نبردی و هیچ کاروکرداری را بدون آن‌ها نمی‌توانند تصور کنند؛ برای نمونه «یونانیان و مردم تروآ دست به‌ سوی آسمان برافراشتند و ‌گفتند: ای پدر خدایان، ای خداوندگار ایدا ای  ای خدای هراس‌انگیز، آنکه این ‌همه تیره‌بختی را فراهم کرده نابود باد و به سرزمین هادس  فرو رواد و یگانگی و دوستی دو گروه همواره استوار باد» (هومر، 1382: 134).

خدایان در چندوچونیِ کارِ پهلوانان و شاهان دخالت می‌کنند و مایة ستیزِ یونانیان و ترواییان هستند. زئوس پشتیبان ترواست و هرا و آتنه در اندیشة نابودی تروآ و پشتیبان یونان. «خدایان در کوه اولمپ گرد آمدند و با یکدیگر هم‌داستان شدند که خدای جنگ بر زمین فرود آید و به مردم آخائی ناسزا بگوید و مردم تروآ را برانگیزد تا پیمان بشکنند و بجنگند. در نخستین زد و خورد منلاس زخم برداشت. آگاممنون لشکریان آخائی را برانگیخت و جنگ‌های تن‌به‌تن درگرفت» (همان: 142 ـ 166).

ب) کلانْ گفتمان هویت دینی‌ـ‌سیاسی

ـ واحد گفتمان‌ساز قدرت دین

پریام به یاریِ خدایان و دین پیش می‌رود؛ بنابراین قدرتِ پنهانیِ دین، خدا، آیین، نیایش، ستایش و ... ابزارهایی کارآمد و ارزشمند در دستان دارندة قدرت هستند و همیشه با ابزار دین پیروز هر میدانی بوده، هستند و خواهند بود؛ برای نمونه پریام به درگاه زئوس برای یاری در راه رسیدن به سراپردة آخیلوس و ‌گرفتنِ پیکر بی‌جان هکتور می‌گوید: «ای خدای بزرگ، پس‌ازآنکه مرا به سراپرده آخیلوس بردی، مهر بورز وی را در برابر اشک‌های من نرم کن، مرا سزاوار آن بدان و به‌شتاب نشانی از خواست خود بفرست، امید است که پرندة گرامی تو، شاه گروه بالداران، به‌سوی راست من پرواز کند تا آنکه چون نگاه خود را بر آن بگمارم. با دلگرمی تا لشکرگاه مردم آخائی راه بپیمایم» و زئوس خواستة او را می‌پذیرد (همان: 727).

ـ واحد گفتمان‌ساز تقدیرگرایی

 هلن برای توجیه لغزشش از سرنوشت سخن می‌راند و زئوس، سرنوشت را مانند ابزاری که می‌تواند گاه به یونانیان کمک نکند یا بکند، می‌داند.

شخصیت‌های ایلیاد پیوسته با هر پیشامدی برای خدایان قربانی می‌کنند که از نشانه‌های تقدیرگرایی است؛ برای نمونه زئوس آنجا که پای منافع و حفظ قدرتش به میان می‌آید، به سراغ تقدیر می‌رود و آن را دستاویزی برای یاری ‌نرساندن به پهلوانان قرار می‌دهد (همان: 660 ـ 661).

پ) کلانْ گفتمان هویت شاه

ـ واحد گفتمان‌ساز اقتصاد

ترواییان اقتصاد خوبی دارند که همواره برای خدایان و الهه‌ها قربانی می‌کنند. آن‌ها سپاه و جنگ‌افزارهای بسیاری نیز دارند؛ برای نمونه «پریام دوازده ‌پرده باشکوه، دوازده بستر، به همان اندازه روانداز و ... از آن بیرون کشید که پیش‌ازاین هنگامی‌که به فرستادگی نزد مردم تراکیه رفت ازیشان به او رسیده بود، پیشکشی بود که چیزی با آن برابری نمی‌کرد» (همان: 724).

ـ واحد گفتمان‌ساز سپاه

سپاه ترواییان قدرتمند و پُر از جنگاوران دلاوری چون هکتور، مردم دارادانه و ... است؛ برای نمونه «در پیشاپیش مردم تروآ هکتور بزرگ ‌راه می‌پیمود که خودِ تابان بر سر داشت و پسر پریام بود. در کنار وی دلاورترین جنگاوران را دیدند که در زوبین‌افکنی شوری داشتند و ...» (همان: 114).

ت) کلانْ گفتمان هویت سیاسی

ـ واحد گفتمان‌ساز تهدید

پاریس برای تهدیدِ پریام نخست هلن را از بیگانگان ربود و آنگاه با نمایش قدرتش در برابر پریام، خواستارِ انتقام‌ گرفتن و رسیدن به تاج شد.

ث) کلانْ گفتمان هویت فرهنگی‌ـ‌ملی

ـ واحد گفتمان‌ساز خیانت، ازدواج و دزدی

پاریس برای کسبِ قدرت و نشستن بر تخت، هلن را ربود، زیرا می‌دانست یونانیان به این بهانه به تروآ می‌تازند و او به مقصودش می‌رسد.

گفتنی است زنانِ ایلیاد بی‌کنش یا کم‌کنش هستند مانند هکوب (مادر هکتور) که یک‌بار برای نیایش به درگاه آتنه می‌رود تا از او یاری جوید و بار دیگر برای زاری در اندوهِ مرگ فرزندش حضور دارد.

فضای گفتمانی داستان پریام

کلانْ گفتمانِ کلی ستیز و یکی از مؤلفه‌های اصلی آن (خردهْ گفتمانِ‌ غالبِ قدرت) گفتمانِ مسلّط متن است. این گفتمان، سیاست هویت، سیاست زندگی، سیاست چگونگی کسب قدرت، چگونگی چیرگی بر دیگری را به خاندان شاهی پریام آموخته است که درنتیجه آن‌ها در همة عملکردهایشان گفتمان ستیز را سرلوحه قرار داده‌اند. ماهیت و خط‌مشی کلانْ گفتمان ستیز در داستان، واحدهای گفتمان‌ساز اصلی و هژمونی پریام و زئوس هستند زیرا همة رخدادها پیرامون آن‌هاست و در این راه هرچه با آن‌ها مخالفت کند، به حاشیه رانده می‌شود؛ پاریس و هکتور هم تحتِ ‌تأثیر این کلانْ گفتمان هستند بنابراین:

1.زئوس با فرستادن و گاهی نفرستادن خدایان و الهه‌ها به رزمگاه سعی دارد با سیستم سراسربین قلمرواش را اداره کند و خود تبدیل به اَبَر گفتمان شود. او در این راه از راهکارهای دیگر مجازات انضباطی مانند کشتن برای بهنجارسازی نیز استفاده کرده است.

2.پریام با طرد کردن پاریس می‌خواهد خود تبدیل به اَبَر گفتمان شود.

3.منلاس به بهانة بازپس‌گیری هلن می‌خواهد تروآ را فتح کند و خود تبدیل به اَبَر گفتمان شود.

4.دین،  جادو و قدرت از واحدهای گفتمان‌ساز غالب در این داستان هستند.

در این داستان اَبَر گفتمان پریام با شناساندنِ گفتمان هکتور به‌عنوان کسی مقدس (ایریس بر او نازل شد) او را به‌ جانشینی برگزید و از او پشتیبانی کرد و گفتمان پاریس را به دستاویزِ طالع شوم، طرد کرد و این‌گونه اَبَر گفتمان خودش و گفتمان هکتور را پیروز و هژمونیک کرد. درنهایت با درگیری، ستیز و کشته ‌شدنِ هکتور، گفتمان او هم به حاشیه رانده ‌شد و ابتدا اَبَر گفتمان پریام پیروز شد و بعد اَبَر گفتمان‌ زئوس.

کلانْ گفتمان‌های اساسی داستان از این ‌قراراَند: کلانْ گفتمان‌ هویت طبقاتی خدایان با واحد گفتمان‌ساز قدرت پنهانی خدایان، کلانْ گفتمان هویت دینی‌ـ‌‌‌‌سیاسی با واحدهای گفتمان‌ساز دین و تقدیرگرایی، کلانْ گفتمان هویت فرهنگی‌ـ‌‌‌ملی با واحد گفتمان‌ساز خیانت، ازدواج و دزدی، کلانْ گفتمان هویت شاه با واحدهای گفتمان‌ساز اقتصاد، سپاه و کلانْ گفتمان هویت سیاسی با واحد گفتمان‌ساز تهدید و همگی بر بنیاد خاستگاه‌های دین، سیاست، خانواده، آموزش‌وپرورش و اقتصاد  شکل‌ گرفته‌اند. بر این پایه شاه سیاست هویت‌بخشی به کسان جامعه را بر اساسِ خواستة شاه ـ خدا (زئوس) از حنجرة دین فریاد می‌زند؛ بنابراین صورت‌های گفتمانی داستان دینی و سیاسی است. در این فضای گفتمانی قدرتمندترین و با دانش‌ترین شخصیت داستان، پاریس است که با روابط قدرت هنجارزده نشد و در برابر گفتمان غالب قدرت مقاومت کرد و کوشید تا گفتمان غالب قدرت نتواند به نمایش بیشتر هژمونی‌ شدن قدرت بپردازد. دیگران همگی کسانی تن ‌درداده به هویت‌های ساختگی‌اند که از سوی خاستگاه‌ها برای آن‌ها تدارک دیده ‌شده بود.

 

 

 

 

 

نمودار 2. گفتمان‌های غالب، خاستگاه‌ها و واحدهای گفتمان‌ساز در داستان پریام

محورهای دیرینه‌شناسی داستان پریام

ـ شناسایی فضای متخاصم

این داستان سه گفتمان قدرت کلی (زئوس، پریام و پاریس) دارد که قدرت‌مداراَند؛ گفتمانِ قدرتِ پاریس با ربودن هلن و تاختن یونانیان به تروآ و یاریِ و دخالت‌های خدایان و الهه‌ها و به‌ویژه اَبَر گفتمان زئوس، پیروز شد و در انتهای داستان اَبَر گفتمان پریام را به حاشیه راند. در این راه کلانْ گفتمان‌های هویت طبقاتی خدایان، هویت دینی‌ـ‌‌سیاسی، هویت سیاسی و هویت فرهنگی‌ـ‌‌ملی و هویت شاه به همراه واحدهای گفتمان‌سازشان اَبَر گفتمانِ‌های قدرتِ پریام، زئوس و پاریس را ساختند. گفتمان‌های دیگر و بیگانه (یونان و هلن) به گفتمانِ قدرتِ پاریس هویت بخشیدند و ساختار معنایی‌اش را آراستند.

ـ منازعات معنایی

پریام از آغاز، پاریس را که رقیبی برای شهریاری‌اش می‌دانسته رها کرد و از اینجا گفتمانِ کسبِ قدرت شکل گرفت؛ سپس آفرودیت به یاریِ پاریس شتافت و نقشه‌ای با کمک خدایان و الهه‌ها کشید و گفتمان دینی شکل گرفت و در لایه‌های پنهانِ متن خدایان نیز خواهان تاج‌ شدند و دخالت‌هایشان در سازوکارهای زمینی‌ها افزون‌تر شد و بنابراین گفتمان کسبِ قدرت پیروز شد و گفتمان‌های دیگر را کنار زد. سرانجام گفتمانِ قدرتِ پاریس آن‌قدر نیرومند ‌شد که جایی برای اَبَر گفتمانِ قدرتِ پریام نگذاشت و با ستیز و یاری خدایان و یونانیان به آرمانش ‌رسید. درمجموع کسبِ قدرت و خاستگاه خانواده (در لایه‌های پنهانی متن) باارزش‌ترین معناها در فضای کلی داستان هستند.  

ـ تعیین زمان و مکان

ـ زمان کلان: گذشتة دور در یونان باستان (زمان پادشاهی منلاس و پریام).

ـ زمان خرد: روز (زمان گفتمان‌ها در روز و در قصر یا هنگامِ نبرد و آوردگاه بوده است) و شب (زمان استراحت شاه و زنان شبستان و لشکریان به هنگام نبرد).

ـ مکان کلان: یونان (قلمرو پادشاهی منلاس) تروآ (قلمرو پادشاهی پریام) آسمان (قلمرو پادشاهی زئوس و خدایان).

ـ مکان خرد: درگاهِ منلاس، درگاه پریام، آوردگاهِ نبردِ یونان و تروآ که در نزدیکیِ شهرِ تروآ بود، پرگام (بارویِ شهرِ تروآ)، سکاماندر (رودی که محل جدالِ یونانیان و ترواییان است).

اگر هنگام پادشاهی پریام، پاریس برای کسبِ قدرت شورش نمی‌کرد، گفتمانِ قدرتش شکل نمی‌گرفت. جایگاه‌های یونان و آسمان و نیز فرامکان و فرازمان به او در پیروزیِ گفتمانش یاری رساندند.

گفتنی است پریام برخلاف فریدون تنها فرمانروایی این جهان را بر دوش دارد. او برخلاف فریدون دیالوگ ندارد، سکوت کرده و تنها فرمان می‌دهد و می‌نگرد. برای حفظ قدرت پاریس را بر بنیادِ دیدگاه ستاره‌شناسان (تقدیرگرایی) در کوه رها می‌کند و با یورش یونانیان هکتور (جانشینش) را راهی می‌کند با این پندار که شاید او نیز بمیرد. او تسلیم خواست خدایان است. بر بنیاد سخن فوکو باید گفت پریام با حقیقت تقدیرگرایی و دین همبستگی ایجاد می‌کند و از این راه به فرمانروایی‌اش مشروعیت می‌بخشد.

بحث و نتیجه‌گیری

وجوه افتراق خاندان‌های شاهی فریدون و پریام ازاین‌قرار است:

1.تنها در داستان خاندان شاهی پریام خدایان بی‌واسطه روی زمین هستند.

2.خدایان تنها در داستان خاندان شاهی پریام مداخله‌گر و مادی‌گرا  هستند.

3.واحدِ گفتمان‌ساز خدا ـ شاه تنها در داستان خاندان شاهی پریام دیده می‌شود که زئوس خدا ـ شاه است.

وجوه اشتراک خاندان‌های شاهی فریدون و پریام ازاین‌قرار است:

1.در هر دو داستان شاه واحد گفتمان‌ساز قدرت مرکزی و اصلی است.

2.در هر دو داستان شاه (فریدون، زئوس) رهبری دینی و سیاسی را بر دوش دارد.

3.در هر دو داستان واحد گفتمان‌ساز تقدیرگرایی مهم است.

4.در هر دو داستان مردم بی‌گفتمان هستند.

5.در هر دو داستان اندیشة پرسشگری سرکوب می‌شود.

6.در هر دو داستان واحد گفتمان‌ساز انتقام‌جویی مهم است.

7.در هر دو داستان واحد گفتمان‌ساز نژاد مهم است. فریدون و ایرج نژاده هستند. در داستان پریام شاهان، شاهزادگان و پهلوانان به‌نوعی با خدایان و الهه‌ها در ارتباط هستند.

8.واحد گفتمان‌ساز دادگری در هر دو داستان دیده می‌شود. فریدون در ابتدای حکومتش دادگر است؛ زئوس هم با ویرانی تروآ دادگری‌اش را نشان داد.

9.در هر دو داستان سزای مخالفان مرگ است.

10.خاستگاه سیاست در هر دو داستان بر روابط و چینش گفتمان‌های داستان‌ها تأثیر دارد.

11.کلانْ گفتمان غالب هویت دینی ـ سیاسی کلانْ گفتمانِ بنیادیِ هر دو متن است.

12.نمودار قدرت از بالا به پایین نیست بلکه همه‌جا هست.

13.در هر دو متن طرح سیستم سراسربین دیده می‌شود.

14.گفتمان ستیز و یکی از مؤلفه‌های اصلی آن (خرده گفتمانِ‌ غالب قدرت) گفتمان مسلّط هر دو متن است.

15.واحدِ گفتمان‌ساز کسب قدرت از واحدهای گفتمان‌ساز مرکزی در فضای گفتمانی هر دو متن است.

16.قدرتمندترین و با دانش‌ترین شخصیت‌ها سلم، تور و پاریس هستند.

17.صورت‌های گفتمانی سیاست، دین، جادو و نجوم با توجه ‌‌به گفتمان مسلّط ستیز و خرده گفتمان غالب قدرت در هر دو متن وجهی غالب دارند.

18.خاستگاه خانواده در هر دو داستان ابتدا مهم است ولی درانتها بی‌اهمیت می‌شود.

19.خاستگاه دین و جادو در هر دو داستان غلبة گفتمانی دارد و این استواری خاستگاه دین را نشان می‌دهد. در هر دو داستان دین به یاریِ قدرتِ حاکم شتافته است و آن را مشروع جلوه داده و به قدرت تثبیت بخشیده است.

20.واحد گفتمان‌ساز تقدس در هر دو متن دیده می‌شود.

21.فریدون برای کسب قدرت و کشورگشایی با شاه یمن ارتباط برقرار کرد. یونانیان نیز برای کسب قدرت در تروآ تلاش کردند. زئوس خواهان کسب قدرت در زمین بود.

22.اَبَر گفتمان‌ها در هر دو داستان معناهایی چون جنگ، شمشیر، قتل و کشورگشایی را دنبال می‌کنند.

23.در هر دو متن حقیقت نظام معنایی دین عامل ایجادکنندة قدرت و قدرت نظام پادشاهی عامل ایجادکنندة نظام معنایی دین است.

 

[1]. Discourses.

[2]. Discourse power dominant.

[3]. Enonce/ statement.

[4]. Identify conflict atmosphere.

[5]. Semantic conflicts.

[6]. Determine time and place.

[7]. Formation.

[8]. Panopticon.

[9]. Disciplinary power.

Avesta. (2006). Report and Research: Jalil dostkhah. 1 vol. 10 st ed. Tehran: Morvarid. ]In Persian]
Cook, J. (2006). Discourse. Supervisor: Irena Rima Makaryk. ‎Encyclopedia of contemporary literary theory. Translated by: Mehran Mohajer and Mohammad Nabavi. 2 st ed. Tehran: Agah. pp: 256-260. ]In Persian]
Dreyfus, H. and Rabinow, P. (2000). Michel Foucault, beyond Structuralism and Hermeneutics. Translated by: Hossein Bashirie, 16 st ed. Tehran: nashreney. ]In Persian]
Eramiavval, S. (2012). The Analysis of power relations in the Keikhosrow Story: Based on Foucault's view. Quarterly of literary research, 38(9), 9-33. ]In Persian]
Ferdowsi, A. (2007). Shahname Printed in Moscow. Be Koshesh-e Saeed Hamidian. 10 st ed. Tehran: Ghatre. ]In Persian]
Foucault, M. (2008). Knowledge and Power. Translated by: Mohammad Zeymaran. 4 st ed. Tehran: Hermes. ]In Persian]
Ghorbanipour, Z. (2015). The Bibliography of Ferdowsi and Shahname (1979-2009). 1 st ed. Tehran: sooremehr. ]In Persian]
Homer. (2003). Iliad. Translated by: Saeed Nafisi, 16 st ed. Tehran: Elmi va Farhangi. ]In Persian]
Kachooyan, H. (2003). Michel Foucault and the Archaeology of Knowledge. 1 st ed. Tehran: Tehran University. ]In Persian] 
Khatami, A., Amnkhani, I., and Alimadadi, M. (2009). A Glance at the Reasons behind Literary Restoration from the Point Of View of Foucault’S Discourse Theory. Quarterly of History of literature of Shahid Beheshti University, 1 (1), 73-88. ]In Persian]
Mills, S. (2003). Discourse. Translated by: Fattahmohammadi, 3 st ed. Zanjan: Hezareh. ]In Persian]
Thaalabi Neishabori, Abdolmalek ebne Mohammad ebne Esmaeil. (1989). The History of Thaalabi (famous for the ghorare Akhbar of Molokalfors and Sirehom). Introduction: Mojtaba Minavi, Translated by: Mohammad Fazaeli. 1 st ed. Ghom: Noghre. ]In Persian]