Different Readings of Classical Persian Texts According to New Historicism

Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD of English literature at the University of Shiraz

2 PhD student of English literature in University of Shiraz

Abstract

Instudy of done research about classical Persian literature, this difficult is seen that a significant number of studies or researches lacks any innovation and merely repeats the previous studies.Weshouldseekthe root of thisproblemnotinclassical Persianliterature, but in repetition of old approaches to these texts.To solvthisproblemm, it can be usedfrom newerapproaches toliterary criticismsuch as new historicism’’.Since thenewhistoricism destroys on the one hand,Literaryandnon-literaryborder, andon the other hand,the border betweenhistoryandliterature,The benefit ofthis approach instudiesof classical Persianliterature would lead to different readings ofliterary works and Different readings ofhistoriographicalworks such as BeyhaghiHistory as well asscientificandnon-literaryworks.Otheradvantages ofusing thisnew approach arewide range of research in classicalPersianliterature and their reading's diversity.

Keywords


پژوهش در زمینة متون کلاسیک فارسی که میراث فرهنگی ایرانیان به شمار می‌رود، نیاز به نوآوری هرروزه دارد. برای خوانش‌های متنوّع و متناسب با هر زمان، باید با آخرین دستاوردهای نظری و رویکردهای به روز نقد ادبی آشنا بود. کاربست این رویکردهای تازه جنبه‌های ناشناختة متون کلاسیک فارسی را آشکار خواهد ساخت و به شناخت بهتری از این آثار خواهد انجامید. در همین راستا، کاربست رویکرد1 تاریخ‌گرایی نو می‌تواند در خدمت خوانش تازه‌ای از متون کلاسیک فارسی قرار گیرد.

در حال حاضر، توجّه به تاریخ در پژوهش‌های ادبی بسیار جدّی است و نه تنها در تاریخ‌گرایی نو، بلکه در دیگر رویکردهای نقد ادبی از قبیل فمنیسم، پَسااستعمارگرایی و مطالعات قومی (Ethnic studies) مورد استفاده قرار می‌گیرد. در اواخر قرن هجدهم، تاریخ‌گرایی از سوی نویسندگان آلمانی چون هِردِر (Herder) آغاز و در قرن نوزدهم به وسیلة افرادی چون فُن‌رَنکه (Von Ranke) و مینکه (Meinecke) و در قرن بیستم به واسطة متفکّرانی چون دیلثی (Dilthey) و مانهایم (Mannheim) دنبال شد. روش‌های تحلیل تاریخی کارامدی از سوی هگل و مارکس ارائه شد. مورخّان ادبی چون سَن بوو (SainteـBeuve) و تین (Taine) بر این نکته تأکید می‌کردند که متون ادبی از محیط تاریخی خود متأثّر هستند. در قرن بیستم، با ظهور دو رویکرد شکل‌گرایی روسی و نقد نوی آمریکایی، نظرهای متناقضی بازار بحث در باب ارتباط تاریخ و ادبیّات را گرم کرد، تا اینکه تاریخ‌گرایی نو در واکنش به رویکرد تاریخ‌گرایی سنّتی و رویکردهای متن‌محوری از قبیل شکل‌گرایی و نقد نو ـ که از مطالعة بافتِ محتوایی ادبیّات غافل بودند ـ به وجود آمد. این رویکرد تازه، روابط مربوط به قدرت، تلاش برای انتقال قدرت و دستیابی به آن را به عنوان مهم‌ترین بافت برای هر متنی قلمداد می‌کند و به یک متن ادبی به عنوان فضایی برای نمایش روابط مربوط به قدرت و تعاملات گفتمان‌های مختلف می‌نگرد. از آنجا که تاریخ‌گرایی نو می‌تواند در طراوت و پویایی پژوهش‌های متون کلاسیک فارسی کارامد باشد، نوشتار حاضر پس از بررسی ارتباط تاریخ و ادبیّات، پیدایش تاریخ‌گرایی نو و پیامدهای آن در پژوهش‌های ادبی و هنری به چگونگی بهره‌مندی از این رویکرد تازه، به منظور خوانش متفاوت متون کلاسیک فارسی می‌پردازد.

پیشینة پژوهش

پژوهش‌هایی معتبر به کاربست رویکرد تاریخ‌گرایی نو بر آثار ادبیّات فارسی پرداخته‌اند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود. میلانی در کتاب تجدّد و تجدّدستیزی در ایران ـ که از نخستین و مهم‌ترین آثار پژوهشی در این حوزه در ایران است ـ در قالب بیست مقاله، متون متعدّدی از ادب فارسی را بر مبنای رویکرد تاریخ‌گرایی نو تحلیل کرده است. از آثار کهن ادبیّات فارسی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است، می‌توان از تاریخ بیهقی، تذکرةالأولیاء، گلستان سعدی و رستم‌التّواریخ نام برد. این کتاب با استفاده از تحلیل گفتمان آثار ادبی، مسألة «تجدّد و تجدّدستیزی» را در تاریخ ایران بررسی کرده است. صهبا در فصل سوم کتاب تاریخ بیهقی در بوتة نقد جدید به نقد این متن کلاسیک از دیدگاه تاریخ‌گرایی نو می‌پردازد. تلاش نویسنده به منظور کاربست رویکردی تازه به اثری کلاسیک قابل توجّه است. امّا «ضعف پیوند برخی مباحث مطرح در نقد عملی با رویکرد نظری، غفلت از نقش زبان در این نگرش، ارتباط ناروشن نظریّة فراتاریخ با این رویکرد، سُست‌پیوندی گزاره‌های علمی نوشتار و برخی نکته‌های ویراستاری قابل بازنگری است» (رضوانیان، 1393: 228). وفایی و جلالی در مقالة «بازتاب نقد قدرت در اشعار شهاب نیرزی (تحلیل متنی بازمانده از عصر قاجار، از دیدگاه تاریخ‌گراییِ نوین)» پس از معرّفی مختصر سیّد اشرف نریزی و مروری بر زندگانی او، به بررسی مهم‌ترین ستایة او پرداخته‌اند. نویسندگان با استفاده از رویکرد تاریخ‌گرایی نو، رابطة ذهنیّت موجود در متن را با قدرت زمانه تحلیل کرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که «از دید اغراض ثانویّة جملات، ستایة شهاب بیش از مدح شاه قاجار، بیانگر نقد پنهان و گاه آشکار «هژمونی» دستگاه حاکمه است» (وفایی و جلالی، 1392: 103). امّا شفیعی کدکنی سال‌ها پیش در مقالة «نقش ایدئولوژیک نسخه‌بَدَل‌ها» به تحوّلات ایدئولوژیک جامعه از خلال متن‌ها پرداخته بود. این مقاله بر چند نسخة محدود از منطق‌الطّیر و تحوّل عناوین خلفای راشدین و نیز نعت و منقبت آنها در این منظومه متمرکز است. به باور نویسنده، «نسخه‌های متأخّر و کتابت شده در قلمروهای جغرافیایی متفاوت، همان‌گونه که می‌تواند تحوّلات فیلولوژیک متن را نشان دهد، آیینه‌ای برای تغییرهای سیاسی و ایدئولوژیک جامعه نیز به شمار می‌رود» (شفیعی کدکنی، 1383: 93). این مقاله اگرچه به شکل مستقیم از منظر تاریخ‌گرایی نو به متون مورد مطالعه نپرداخته است، امّا اهمیّت و ارتباط آن با موضوع مقالة حاضر ازین‌ نظر است که نویسندة مقاله، برخی از نسخه‌های خطّی را از نظر تصرّفات جهان‌بینی کاتبان آنها در متن بررسی کرده است؛ نسخه‌های خطّی‌ که بخشی از محتوای آنها با جهان‌بینی کاتبان آنها همسو نبوده است و قابل تصوّر است که نگاه این کاتبان به‌گونه‌ای در راستا یا در پیوند با ایدئولوژی‌ها یا قدرت‌های سیاسی حاکم بر زمانة آنها بوده باشد. سیما داد این پژوهش را «طلیعة مبارکی» می‌انگارد «در توجّه به چگونگی رفتار انبوه بی‌چهرة مخاطبان با متون؛ مخاطبانی که نظرات آنان طیّ قرون متمادی یا فاقد ارزش تلقّی شده، یا نادیده انگاشته شده است» (داد، 1385: 384).

بحث و بررسی

تاریخ، ادبیّات و تاریخ‌گرایی نو

اگرچه وجود رابطه میان ادبیّات و تاریخ هر ملّت ممکن است امری آشکار به نظر برسد، امّا مکاتب و رویکردهای مختلف نظرهایی متفاوت را در چیستی و چگونگی این رابطه ابراز می‌کنند. مکتب واقع‌گرایی ادبیّات را آیینة جامعه و تاریخ می‌داند. مارکسیسم ادبیّات را متأثّر از جامعه و تاریخ می‌پندارد و در رویکرد تاریخی سنّتی، مطالعة تاریخ به منظور فهم بهتر متن ادبی مورد توجّه قرار می‌گیرد. از آنجا که جزئی‌نگری و درک نکردن رابطة متقابل تاریخ و ادبیّات از مشکلات و کاستی‌های این مکاتب و رویکردهاست، رابطة ادبیّات و تاریخ نیازمند بازنگری از منظری تازه است. تاریخ‌گرایی نو امکان بازنگری این رابطه را فراهم می‌کند.

ارتباط پیچیدة میان ادبیّات به مثابة متن و تاریخ به عنوان بافت به تأمّل در باب حدّ و مرز تاریخ و داستان انجامید. از یک منظر، تاریخ نظریّة ادبی را می‌توان به صورت نزاع میان متن‌گرایی و بافت‌گرایی در نظر گرفت؛ نزاعی که در هر بُرهه به نفع یکی از طرفین در جریان بوده است (Lai, 2006: 2). اَشکال غالب متن‌گرایی ـ نقد نو، شکل‌گرایی روسی و ساختارگرایی ـ از دهة بیست تا دهة هفتاد از غلبة ادبیّات بر تاریخ خوشنود بودند. این رهیافت‌های متن‌گرایانه، تاریخ را مجموعه‌ای از اسناد و مدارک می‌پنداشتند که چندان تأثیری در فهم متن ادبی ندارد. با خاموش کردن صدای تاریخ، پژوهش‌های ادبی از گفتگوی پرمنفعت میان ادبیّات و تاریخ محروم شد. از دهة هفتاد، نزاع دیرینة میان دو طرف به ارتباط متقابل بدل شد. در دهة هشتاد ـ که زمان شکوفایی تاریخ‌گرایی نو بر مبنای نظریّات فوکو است ـ گرینبلت (Stephen Greenblatt) و دیگر منتقدان تاریخ‌گرایی نو بر گفتگوی پویای میان ادبیّات و تاریخ تأکید کردند. این تأکید بر گفتگوی میان ادبیّات و تاریخ، ناقوس مرگ ساخت‌شکنی را به صدا درآورد و آغازگر پژوهش‌های ادبی بر اساس تاریخ‌گرایی نو شد.

زمانی که نقد نو در حال پیدایش بود، جایگزین گونه‌ای نقد تاریخی شد که بر اساس آن، تاریخ بستری برای بررسی آثار ادبی بود. منتقدان نقد نو که به ماهیّت منحصراً ادبی مطالعات ادبی باور داشتند، تاریخ‌نگاران، جامعه‌شناسان و زندگی‌نامه‌نویسان ادبی را به حوزه‌های اختصاصی خودشان راندند و دست آنان را از نقد ادبی کوتاه کردند و شاید بهتر باشد بگوییم نقد ادبی را از آنان محروم کردند. با وجود این، تاریخ‌گرایی راه خود را به نقد ادبی باز کرد و بیش از پیش بر ماهیّت بینارشته‌ای نقد ادبی تأکید کرد. شکل‌گرایی که رویکرد قالب میانة قرن بیستم بود، تاریخ را در مطالعات ادبی حاشیه‌نشین کرده بود تا اینکه انتشار کتاب خودهویّت‌سازی در دوران نوزایی(Renaissance SelfـFashioning)در سال 1980 میلادی، اقبال متفاوتی از تاریخ‌گرایی را موجب شد. تاریخ‌گرایی نو ـ که در دهة هشتاد شکل گرفت ـ از یک سو، در واقع، واکنشی بود به دیدگاه شکل‌گرایانه که متن را مستقل و ‌بی‌نیاز از برون می‌خواند و از سوی دیگر، انتقادی بود به دیدگاه مارکسیستی که متن را در نهایت، به زیرساخت اقتصادی جامعه مرتبط می‌دانست. بهترین نمونه‌های نقد کاربردی تاریخ‌گرایی نو دربارة دوران نوزایی به وسیلة گرینبلت نوشته شده است. آثار گرینبلت چون خودهویّت‌سازی در دوران نوزایی (1980 م.) و مذاکرات شکسپیری (Shakespearean Negotiations) (1988م.) نمونه‌های درخشانی از نقد کاربردی تاریخ‌گرایی نو است و او به عنوان یکی از برجسته‌ترین شکسپیرشناسان معاصر شناخته می‌شود.

رواج استفاده از عنوان «تاریخ‌گرایی نو»، وامدار گرینبلت است که در مقدّمة شمارة ویژة دورة پانزدهم نشریّة ژانر (Genre) در سال 1982 میلادی از این عنوان استفاده کرد2. وی توجّه علاقه‌مندان به نظریّة ادبی را به فرهنگ جلب کرد و بر نقش کلیدی بافت در تفسیر متن تأکید کرد (Leitch, 2001: 2250). گرینبلت در «اشکال قدرت و قدرت فرم در نوزایی» که در واقع، پیشگفتار کتاب قدرت فُرم در دورة نوزایی انگلستان(The Power of forms in the English Renaissance) بود،علاقة خود را به تاریخ‌گرایی نو اظهار کرد. در مقالة «به سوی بوطیقای فرهنگ» (Towards a Poetics of Culture) گرینبلت اظهار کرد که هرگز قصد آغاز یک جنبش نقد را نداشته است و از رواج سریع این عنوان شگفت‌زده شده است. به باور این منتقد، مشکل عدم نوآوری در پژوهش‌های ادبی به آثار فاخر برنمی‌گردد، بلکه ضعف در رویکردهای رایج است (Greenblatt, 2005: 48). چنین باوری راه را برای تاریخ‌گرایی نو هموار می‌کند. هرچند تاریخ‌گرایی نو از درون بخش‌های ادبی ظهور کرده است و تا حدّ زیادی درون این حوزه نیز باقی مانده ‌است، امّا همچنان مدّعی است که گونه‌ای از تاریخ‌گرایی است. شاید بهتر باشد که این رویکرد، «تاریخ ادبی جدید» نامیده شود (Wilson, 2007: 162). گرینبلت بر این باور است که تاریخ‌گرایی نو از شرایط آمریکای دهة شصت و ابتدای دهة هفتاد ـ به‌ویژه مخالفت مردمی با جنگ ویتنام ـ بسیار تأثیر پذیرفته است (Greenblatt, 1992: 166- 67). پوشش تلویزیونی جنگ ویتنام در آمریکا، در پیدایش تاریخ‌گرایی نو مؤثّر بوده است. پوشش تلویزیونی این رویداد تاریخی به بی‌اعتمادی نسبت به صداهای رسمی و تردید در «واقعیّت» تاریخی منجر شد (Kamps, 2004: 161).

سه پیامد تاریخ‌گرایی نو به عنوان یک رویکرد فرهنگی تاریخ‌گرا برای نقد، نظریّه و پژوهش‌های ادبی و هنری از این قرار است: الف) عدم باور به نبوغ مؤلّفانه. ب) به چالش کشیدن مجموعة مقرّر «آثار فاخر». ج) ارتباط و یکسانی آثار «ادبی» و «غیرادبی» (Malpas, 2006: 61).

الف) پیامد نخست تاریخ‌گرایی نو ردّ این نظر است که یک اثر هنری فقط در نتیجة نبوغ هنری «فرد هنرمند» آفریده می‌شود. یک اثر ادبی یا هنری کاملاً محصول تخیّل مؤلّف یا هنرمند نیست، بلکه مؤلّف یا هنرمند از نظرها، واژگان و باورهای فرهنگ خود برای تولید اثری بهره می‌جوید که برای مخاطبی از همان فرهنگ قابل درک و فهم باشد. به قول گرینبلت، «یک اثر هنری محصول مکالمة یک خالق یا گروهی از خالق‌های دارای مجموعه‌ای پیچیده از قراردادهای مشترک با رسم‌ها و عرف‌های جامعه است» (Ibid: 61-62). در نتیجه، تخیّل و یا الهام را ـ که راه‌گشای آفرینش اثر هنری هستند ـ نباید تنها در پرتو باورهایی که آن دو را ناشی از نبوغ و استعداد فردی می‌داند، نگریست، بلکه باید آن دو را به عنوان کارکرد گفتمان‌های اجتماع ـ که مؤلّف یا هنرمند مانند هر فرد دیگری کاملاً در آن محصور شده‌ ـ مورد بررسی قرار داد.

ب) پیامد دوم این است که نظر سنّتی در باب وجود مجموعه‌ای از آثار فاخر هنری که ارزش‌های انسانی جهان‌شمول، همه‌زمانی و همه‌مکانی را به تصویر می‌کشند، به چالش کشیده می‌شود و راه برای دیگر آثار و چهره‌ها که تاکنون ناشناخته مانده‌اند، گشوده می‌شود (به نقل از: Malpas, 2006: 62). در نتیجة فعّالیّت‌های رویکردهایی مانند تاریخ‌گرایی نو، فمنیسم و پَسااستعمارگرایی، محدودة متون در ادبیّات، هنر و مطالعات فرهنگی به سرعت گسترش یافته است. گرینبلت از تأثیر این گسترش دامنة مطالعات ادبی بر جامعه غافل نیست و آن را نه اقدام ادبی صرف، بلکه یک کنش سیاسی می‌داند (Greenblatt, 2010: 58). برای نمونه، اندیشیدن در تغییرهای ایجاد شده در پژوهش‌های دورة رمانتیک انگلستان بسیار مفید خواهد بود. پژوهش‌ها در این حوزه، از محدودة شش چهرة مطرح (بلیک (William Blake)، وُردزوُرث (William Wordsworth)، کُلریج (Samuel Taylor Coleridge)، بایرُن (Lord Byron)، شِلی (Percy Bysshe Shelley) و کیتس (John Keats) و چند نویسندة دیگر فراتر رفته است و آثار زنان، طبقة کارگر، بریتانیایی‌های غیرانگلیسی و نویسندگان سرزمین‌های مستعمرة بریتانیا را نیز در بر گرفته است (Malpas, 2006: 62). علاوه بر این، گونه‌های ادبی دیگری غیر از شعر راه خود را به این حوزه گشوده‌اند.

ج) علاوه بر نگاه تازه به تمایز آثار «فاخر» و دیگر آثار هنری و زدودن مرزبندی‌های ساختگی که به گسترش دامنة پژوهش‌ها می‌انجامد، تاریخ‌گرایی نو به مطالعة ارتباط میان آثار هنری و غیرهنری می‌پردازد. چنین رویکردی ارتباط میان متونی را که به ظاهر از اشتغال به شرایط آنی جامعه مبرّا هستند و متونی که مستقیم به شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه خود مرتبط‌ هستند، آشکار می‌سازد (Ibid‌). دیگر به موادّ غیرهنری به عنوان واقعیّت‌هایی که پس‌زمینة خوانش ادبیّات را تشکیل می‌دهد، نگریسته نمی‌شود، بلکه تاریخ‌گرایی نو با این مطالب غیرهنری موجود در بافت به مثابة «متن» برخورد می‌کند. نحوة رفتار تاریخ‌گرایی نو با متون حقوقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر متون غیرادبی همانند رفتار و رویکردهای پیشین با آثار ادبی است و چنان توجّهی را به بیان، بدیع و ساختار روایی دیگر متون نیز مبذول می‌دارد (Ibid: 63).

تاریخ‌گرایی نو و متون کلاسیک فارسی

پس از آشنایی مختصر با پیامدهای رویکرد تاریخ‌گرایی نو در نقد، نظریّه و پژوهش‌های ادبی و هنری می‌توان به بهره‌مندی از آن در پژوهش‌های متون کلاسیک فارسی پرداخت. شاید در مطالعه و بررسی پژوهش‌های انجام شده در زمینة متون کلاسیک فارسی با این مشکل مواجه شده باشید که تعداد قابل توجّهی از پژوهش‌های انجام شده، فاقد نوآوری است و گاهی به تکرار پژوهش‌های پیشین بسنده کرده‌اند. همان‌گونه که گرینبلت نیز اشاره کرده است، مشکل عدم نوآوری در پژوهش‌های ادبی به آثار فاخر برنمی‌گردد، بلکه ضعف از رویکردهای رایج ناشی می‌شود (Greenblatt, 2005: 48). چنان‌که پیش‌ از این اشاره شد، دیدگاه‌های فوکو راه را برای خوانش‌های نو و تازة متون دوران نوزایی هموار کرد. تاریخ‌گرایی نو ـ که با خوانش آثار دوران نوزایی، به‌ویژه شکسپیر آغاز شد ـ به دیگر دوره‌ها نیز تسرّی پیدا کرد. در ادبیّات فارسی نیز می‌توان از این رویکرد تازه برای خوانش متفاوت متون کلاسیک بهره برد و قابلیّت‌های ناشناختة آن را به فعلیّت رساند. از این رویکرد، نه تنها در فهم بهتر آثار ادبی، بلکه در خوانش متفاوت آثار تاریخ‌نگارانه، مانند تاریخ بیهقی و دیگر آثار کلاسیک نیز می‌توان بهره جست.

به باور گرینبلت، تاریخ‌گرایی نو در مقابل تعریف مقاومت کرد و هنوز هم مقاومت می‌کند (Greenblatt, 2010: 49).قرار دادن تاریخ‌گرایی نو در یک چارچوب خاص مشکل است و دلیل این امر، عدم تمایل آن به محدود شدن در چارچوبی خاص است. گرینبلت عنوان «بوطیقای فرهنگی» را به «تاریخ‌گرایی نو» ترجیح می‌داد. عدم رضایت او از عنوان «تاریخ‌گرایی نو» (Felluga, 2011) ـ که خود عامل ترویج آن بود ـ تا حدودی بیان‌گر دشواری‌هایی است که در مسیر خلاصه کردن اصول و ویژگی‌های این رویکرد وجود دارد. با وجود این، پرداختن به چنین موضوع‌هایی، بخش جدایی‌ناپذیر چنین پژوهشی است. با علم به این دشواری‌ها، نگارندگان تلاش می‌کنند تا به اختصار و مفید به اصول و ویژگی‌های این رویکرد و کارکرد آن در پژوهش متون کلاسیک فارسی بپردازند.

دستِ‌کم دو معنی برای «تاریخ» متصوّر است که عبارتند از: 1ـ وقایع گذشته. 2ـ بیان وقایع گذشته (Selden et. al., 1997: 188). تاریخ به شکل محض آن (معنی نخست) هرگز برای ما دست‌یافتنی نیست، بلکه همیشه روایتی از آن در دسترس ماست. تاریخ در وهلة نخست یک گفتمان است که البتّه این مطلب وجود رخدادهای واقعی را نفی نمی‌کند (Payne, 2005: 3). همان‌گونه که نمی‌توان متن ادبی را از نویسنده و خوانندگانش مستقل پنداشت، تصوّر جدایی گذشته از بازسازی متنی (= روایت) آن امکان‌پذیر نیست (Ibid). نکتة قابل توجّه دربارة متون تاریخی این است که در وهلة اوّل، اکثر آنها مانند ادبیّات، «متن» هستند. «متون» ساختة دست بشر هستند و در قالب روایت‌ها درمی‌آیند. تاریخ‌گرایی پیشین با گذر از نقد پَساساختارگرا به تاریخ‌گرایی نو تبدیل شد. تاریخ در این گذر به متنیّت رسید و به عنوان مجموعه‌ای از گفتمان‌ها به آن نگریسته شد. در نتیجه، ارتباط میان متون ادبی و تاریخی از منظری نو مورد توجّه قرار گرفت. هر دو نوع از متون ـ ادبی و تاریخی ـ تنها ارائه‌ای از تاریخ هستند و هیچ یک در مقایسه با دیگری، به حقیقت تاریخ نزدیک‌تر نیست. در عصر پَسامدرن تاریخ به منزلة گفتمانی در ارتباط با دیگر گفتمان‌ها، از جمله ادبیّات در نظر گرفته می‌شود. تاریخ دیگر مجموعه‌ای از اسناد و مدارک نیست، بلکه «برساخته‌ای ایدئولوژیک» است که با «تخیّل ادبی» و «ارتباطات قدرت» آفریده شده است و پیوسته در معرض پرسش و باز تفسیر قرار دارد. تاریخ، یک واقعیّت بی‌واسطه در جهان خارج نیست، بلکه همانند هر اثر ادبی، یک متن است. تاریخ‌گرایی نو به جدایی‌ناپذیری تاریخ از متن باور دارد؛ باوری که در اظهارات مونتروز (Montrose) مشهود است. وی در یکی از مشهورترین اظهارات خود به «تاریخیّت متن و متنیّت تاریخ» اشاره می‌کند. چنین باوری برتری یکی از دو متن ادبی و تاریخ را بر دیگری از بین می‌برد و راه را برای بررسی چگونگی تبادل معنا میان متون ادبی و تاریخی هموار می‌کند. در نتیجه، تاریخ‌گرایی نو بستر را برای واکاوی آثار تاریخی و نیز ارزیابی شیوة ارتباط میان آثار تاریخی و غیر از آن فراهم می‌آورد. در این حوزه، تاریخ بیهقی نمونة خوبی برای پژوهش است که البتّه پژوهشگرانی با نگاه تازه به این اثر پرداخته‌اند3.

تاریخ‌گرایی نو به برداشت متّحد و یکپارچه از فرهنگ و دورة تاریخی به دیدة تردید می‌نگرد (Ibid). بر اساس تاریخ‌گرایی نو، هیچ تاریخ واحدی وجود ندارد، بلکه ما با تاریخ‌های ناپیوسته و متناقض سروکار داریم. به باور بسیاری از تاریخ‌نگاران سنّتی، از طریق تحلیل علمی می‌توان به واقعیّت وقایع تاریخی پی برد. این واقعیّت‌ها در بعضی موارد در آشکارسازی روح زمانه مؤثّر است. در واقع، برخی از مشهورترین روایات تاریخی مفاهیم کلیدی را عرضه می‌کند که روح زمانه و به دنبال آن، نحوة نگرش مردم یک دوران را توضیح می‌دهد. امّا از منظر تاریخ‌گرایی نو، فکر وجود یک فرهنگ یکدست و هماهنگ، افسانه‌ای بیش نیست که از سوی طبقات حاکم و در راستای منافع ایشان تبلیغ و بر تاریخ تحمیل می‌شود. فرهنگ شبکة پیچیده‌ای از رسم‌ها، عرف‌ها و اعتقادات مخالف و متناقض است. روش معمول تاریخ‌گرایان نو این است که پژوهش خود را با یک رویداد یا حکایت جالب توجّه ـ که تردید را دربارة کلان‌روایت‌های تاریخی برمی‌انگیزد ـ آغاز می‌کنند (Ibid). با بهره‌مندی از آموزه‌های تاریخ‌گرایی نو در خوانش متون کلاسیک فارسی می‌توان به صداهای سرکوب شده در تاریخ گوش سپرد و افسانة فرهنگ یکدست و تک‌صدا را از بین برد. در ادامه به این نکته بیشتر پرداخته خواهد شد.

«قدرت» از موضوع‌های مورد علاقة تاریخ‌گرایان نو است. به باور این پژوهشگران، قدرت در ساختار سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی تنها از بالا (یعنی دستگاه سیاسی حاکم) ناشی نمی‌شود. از نگاه میشل فوکو ـ که نظرات او در روند پیدایش تاریخ‌گرایی نو بسیار مؤثّر بوده است ـ قدرت در تمام جهات، تمام سطوح اجتماع و تمام زمان‌ها در گردش است. عاملی که قدرت را به گردش درمی‌آورد، بسط و توسعة متوقّف نشدنی تبادل است (Tyson, 2006: 284). از زمرة این تبادلات می‌توان به تبادل عقاید از طریق گفتمان‌های متعدّدی که فرهنگ تولید می‌کند، اشاره کرد. تاریخ‌گرایان نو متأثّر از نظریّه‌های فوکو در مورد تاریخ، به مسئلة قدرت، به‌ویژه به روش‌هایی توجّه می‌کنند که در آن قدرت به وسیلة ابزار و نهادهای غیررسمی حفظ می‌شود. از آنجا که تاریخ‌گرایی نو روابط مربوط به قدرت، تلاش برای انتقال قدرت و دستیابی به آن را به عنوان مهم‌ترین بافت برای هر متنی قلمداد می‌کند و به یک متن ادبی به عنوان فضایی برای نمایش روابط مربوط به قدرت و تعاملات گفتمان‌های مختلف می‌نگرد. در کاربست این رویکرد جدید در متون کلاسیک فارسی، باید به روابط، جریان و اِعمال قدرت از سوی افراد و گروه‌های فرادست و فرودست توجّه داشت. در این زمینه، می‌توان به تصاویری اشاره کرد که از گروه‌های مختلف، به‌ویژه گروه‌های به حاشیه رانده شده، مانند زنان، کودکان و اقلیّت‌ها در متون کلاسیک فارسی ارائه می‌شود. در همین راستا، زن‌گریزی و زن‌ستیزی موجود در متون کلاسیک فارسی و نحوة به تصویر کشیدن سیاهان و بردگان از موضوع‌های قابل توجّه در این حوزة پژوهشی است.

اغلب ادب‌پژوهان بر این باورند که مجموعه‌ای از آثار فاخر هنری وجود دارد که ارزش‌های انسانی جهان‌شمول، همه‌زمانی و همه‌مکانی را به تصویر می‌کشد. تاریخ‌گرایی نو این باور را به چالش می‌کشد و راه را برای دیگر آثار و چهره‌هایی می‌گشاید که تاکنون ناشناخته مانده‌اند. همان‌گونه که به واسطة تاریخ‌گرایی نو، پژوهش‌های مربوط به دورة رمانتیک از محدودة شش چهرة نامور و معدود نویسندة دیگر فراتر رفته است و آثار زنان، طبقة کارگر، بریتانیایی‌های غیرانگلیسی، نویسندگان سرزمین‌های مستعمرة بریتانیا و دیگر گونه‌های ادبی غیر از شعر را نیز در بر گرفته است. با استفاده از این رویکرد می‌توان دامنة پژوهشی متون کلاسیک فارسی را از چند اثر و نویسنده فراتر برد و آثار و نویسندگان کمتر شناخته شده را نیز مورد تحلیل و بررسی قرار داد. در این زمینه، می‌توان به نویسندگان زن تاریخ ادبیّات کلاسیک فارسی اشاره کرد. از دیرباز تاکنون، تعداد زنان شاعر کم نبوده است، امّا از آنجا که صدای شاعران زن در طول تاریخ چندان شنیده نشده، چنین پژوهش‌هایی به پُربارتر شدن متون کلاسیک فارسی و نیز فهم بهتر ادبیّات فارسی و فرهنگ ایرانی خواهد انجامید.رابعه دختر کعب قُزداری4، مهستی گنجوی5، عایشه سمرقندی6، پادشاه خاتون7، جهان‌مَلِک خاتون8 و آقا بیگم آفاق9 از کسانی هستند که در این حوزه می‌توانند مورد توجّه قرار گیرند. برخی از این چهره‌ها را نمی‌توان گمنام نامید (برای نمونه رابعه که عطّار زندگینامه‌اش را نوشته است)، امّا اگر اندک آگاهی از چنین چهره‌هایی داریم، در نتیجة افسانه‌پردازی‌ها و روایت‌های نه چندان معتبر از زندگی آنهاست. در صورتی که پژوهش‌هایی عالمانه با رویکرد تاریخ‌گرایی نو در مورد این زنان شاعر صورت گیرد، می‌توان ناگفته‌های زیادی را از اندیشه، زندگی و زمانة این شاعران و فرهنگ ایران آشکار ساخت.

تاریخ‌گرایی نو خود را به بررسی متون ادبی محدود نمی‌کند و تمام متون را مورد پژوهش قرار می‌دهد. شیوة برخورد تاریخ‌گرایی نو با متون حقوقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر متون غیرادبی همانند برخورد رویکردهای پیشین با آثار ادبی است و توجّه یکسانی را به بیان، بدیع و ساختار روایی دیگر متون نیز مبذول می‌دارد. می‌توان از روش‌های بررسی و تحلیل متون ادبی به منظور پژوهش در متون غیرادبی کلاسیک فارسی بهره جست. چنین اقدامی زمینه را برای فهم هرچه بهتر متون کلاسیک فارسی ـ اعمّ از ادبی و غیرادبی ـ فراهم می‌سازد. تحلیل همپای متون کهن علمی و فلسفیِ زبان فارسی، مانند آثار فلاسفه و دانشمندان ایرانی و نیز متون ادبی کلاسیک راه را برای فهم بهتر هر دو نوع متن هموار می‌کند. در واقع، پژوهش در متون کلاسیک با موضوع‌های غیرادبی مانند مذهب، فلسفه، طب، نجوم، کیمیاگری و علوم گوناگون به شناخت کامل‌تر متون کلاسیک فارسی ـ اعمّ از ادبی و غیرادبی ـ می‌انجامد. در این باره برای نمونه می‌توان به آثار مختلف پورسینا، از جمله معراجنامة او اشاره کرد. اثر اخیر ـ که در تأویل عقلانی معراج پیامبر(ص) و انکار جسمانی بودن آن نوشته شده ـ مخالف قرائات غالب و جهان‌بینی‌های مورد تأیید «قدرت»های حاکمه در بسیاری از ادوار تاریخ ایران بوده است.

«گفتمان» از واژگان کلیدی تاریخ‌گرایی نو است که به یک زبان اجتماعی اشاره می‌کند که با شرایط فرهنگی خاصّی در زمان و مکان خاصّی شکل می‌گیرد و روش خاصّی از درک تجربة انسانی را ابراز می‌کند. هرچند «گفتمان» تقریباً مترادف «ایدئولوژی» است و این دو کلمه اغلب جایگزین یکدیگر می‌شوند، ولی «گفتمان» بر نقش زبان به عنوان حامل و ناقل ایدئولوژی تأکید می‌کند (Ibid: 285). از دیگر موضوع‌های مورد علاقة تاریخ‌گرایی نو، جریان گفتمان‌ها در یک متن و میان متون مختلف است. همان‌گونه که هر متن می‌تواند در جامعه جریان داشته باشد، می‌تواند در خدمت جریان گفتمان‌های مشخّصی نیز باشد. برای مشاهدة جریان یک گفتمان در دوره‌ای خاص، نه تنها باید به ظهور آن در آثار ادبی، بلکه باید به حضور آن در دیگر فراورده‌های فرهنگی نیز دقّت کرد. بر این اساس، شیوة برخورد تاریخ‌گرایی نو با متون ادبی و غیر آن یکسان است. هر متنی فقط بازتاب شرایط فرهنگی جامعه نیست، بلکه بر آن تأثیر نیز می‌گذارد. در کاربست تاریخ‌گرایی نو در متون کلاسیک فارسی باید به این نکته نیز عنایت داشت؛ به عنوان نمونه جریان گفتمان ملّی‌گرایی موجود در شاهنامه را می‌توان در دیگر آثار و فراورده‌های ادبی و هنری معاصر آن و در دیگر دوره‌های تاریخی پیش وپس از آن مورد بررسی قرار داد. به صورت مشخّص، پژوهش دربارة استفاده از فردوسی و شاهنامه در دورة پهلوی اوّل و بزرگداشت این شاعر در راستای ملّی‌گرایی در آن دوره بسیار روشنگر خواهد بود.

تاریخ‌گرایی نو تعریف تازه‌ای از «متن» ارائه می‌کند که به گسترش دامنة متون می‌انجامد. در نگاه تاریخ‌گرایان نو، متن تنها به حالت نوشتاری محدود نمی‌شود، بلکه تمام فراورده‌های فرهنگی را در بر می‌گیرد. بر این اساس، دیگر هنرها در کنار شعر و نثر مورد واکاوی قرار می‌گیرند. چنین اقدامی به شناخت بهتر ادبیّات و دیگر هنرها کمک شایانی می‌کند. از هنرهای ایرانی می‌توان به موسیقی، نگارگری، فرش، سفال، سرامیک، خوش‌نویسی و تذهیب اشاره کرد. شایسته است برخی از هنرها که ارتباط نزدیکتری با ادبیّات دارند، هرچه بیشتر مورد پژوهش قرار گیرند. در این زمینه، می‌توان به ارتباط میان موسیقی سنّتی ایرانی و شعر اشاره کرد. نگارگری ایرانی ـ که مینیاتور نیز خوانده می‌شود و بیشتر در آثار دوره‌های مختلف تاریخ اسلامی ایران متون نوشتاری را همراهی می‌کرد ـ نیز حائز اهمیّت است. از موارد همراهی نگارگری و متن در برخی از دست‌نوشته‌های موجود می‌توان به آثار ادبی (همچون ورقه و گلشاه، کلیله و دمنه، سمک عیّار)، تاریخی (مانند جامع‌التّواریخ) و نیز برخی کتب مذهبی مثل خاوران‌نامه اشاره کرد (ر.ک؛ ویکی‌پدیا: مدخل «نگارگری ایرانی»). آنچه که در مصوّرسازی این کتب شایان ذکر است، اینکه در برخی از نسخه‌های خطّی این آثار، نگارگری به‌کار رفته است. بررسی ارتباط نگارگری با ادبیّات و چگونگی ایفای نقش رنگ و طرح در القای مفاهیم موجود در آثار نوشتاری، از موضوع‌های سودمند این گونه پژوهش‌ها خواهد بود.

اقدام تاریخ‌گرایی نو در گسترش مفهوم «متن»، علاوه بر هنرهای اشاره ‌شده، فولکلور و فرهنگ شفاهی را نیز شامل می‌شود. اسطوره‌ها و ادبیّات عامیانة ایران به خوبی به رویکرد تاریخ‌گرایی نو تن می‌دهد. به این ترتیب، گفتمان‌های مغلوب نیز می‌تواند مورد واکاوی پژوهشگران قرار گیرد. بررسی تعامل گفتمان‌های غالب و مغلوب و روابط قدرت موجود در این متون عامیانه، لایه‌های پنهان فرهنگ ایرانی را آشکار می‌سازد. این مفهوم گستردة متن در تاریخ‌گرایی نو، شکل‌های سنّتی نمایش مانند خیمه‌شب‌بازی، نقّالی، تعزیه و روحوضی را نیز در بر می‌گیرد. از این میان، پژوهش دربارة نمایش‌های روحوضی ـ که به صورت ویژه عرصة ظهور و بروز صدای مردم و گفتمان مغلوب جامعه بوده است ـ به درک بهتر شیوة تعامل گفتمان مردم و حاکمان خواهد انجامید. از آنجا که این شکل‌های سنّتی حالت بکر و جوهرة ایرانی خود را در طول تاریخ کم‌وبیش حفظ کرده‌اند، موادّ ارزشمندی برای پژوهش فرهنگ ایرانی به پژوهشگران ارائه می‌دهند. همچنین قصّه‌ها و لالایی‌های مناطق مختلف ایران که کمتر توجّهی به آنان می‌شود، نیازمند توجّه جدّی پژوهشگران است. کاربست رویکرد تاریخ‌گرایی نو در خوانش متون شفاهی و فرهنگ عامیانه، دریچه‌های تازه‌ای را در پژوهش‌های ادبی خواهد گشود.

در قدم نخست، در کاربست تاریخ‌گرایی نو، منتقد ادبی باید آگاه باشد که تجربه‌های فرهنگی شخصی وی بر درک او از اثر تأثیر می‌گذارد و بی‌طرفی کامل از سوی منتقد هرگز محقّق نخواهد شد. همانند مؤلّف اثر ادبی، مخاطب وی نیز ساختة شرایط ایدئولوژیک زمان خود است (Abrams & Harpham, 2009: 221). لذا تمام ادّعاها مبنی بر امکان تفسیر و سنجش یک اثر ادبی که بی‌طرفانه، عینی، علمی و بدون دخالت منافع و علائق مفسّر باشد، بی‌پایه است. تا آنجا که ایدئولوژی مخاطب با ایدئولوژی اثر همساز است، متن برای وی طبیعی و پذیرفته است و وی ویژگی‌های زمانمند و فرهنگ‌ وابستة متن را به مثابة ویژگی‌های جهان‌شمول، همه‌زمانی و همه‌مکانی پذیراست. امّا به محض اینکه ایدئولوژی مخاطب با ایدئولوژی اثر ناهمساز باشد، او به «از آنِ خود کردن» متن می‌پردازد10؛ یعنی به‌گونه‌ای متن را تفسیر می‌کند تا با تعصّبات خود او مطابقت یابد. دیگر تاریخ‌نگاران نمی‌توانند ادّعا کنند که بررسی تاریخ از سوی ایشان علمی، بی‌طرفانه و بدون مداخلة علائق و منافع آنان صورت می‌گیرد (Selden et. al. 1997: 188) و هیچ منتقدی نمی‌تواند از زمان و فرهنگ خود خارج شود و با دیدی بی‌طرفانه با یک اثر روبه‌رو شود (Tyson, 2006: 299). پس از آگاهی منتقد از این نکتة ظریف و اساسی، کار پژوهشی را می‌توان آغاز کرد. پرسش‌هایی که در ادامه می‌آید، نقطة آغاز خوبی برای ورود منتقد به خوانش متفاوت متون کلاسیک فارسی در پرتو این رویکرد تازه است.

1ـ اثر مورد بررسی چه گفتمان‌هایی را تقویت می‌کند؟ گفتمان‌های برانداز یا غالب؟ آیا متن مورد بررسی، ساختار قدرت را تقویت می‌کند یا تضعیف؟ چگونه؟ ارتباط میان ستایش و نکوهش موجود در اثر با ساختارهای اجتماعی و ساختارها و روابط قدرت در جامعه چیست؟11 [در این پرسش، «ساختار قدرت» می‌تواند به ساختار قدرت در زمان آفرینش خودِ اثر یا قدرت حاکم بر زمانة خوانندة اثر اشاره کند].

2ـ متن مورد بررسی دربارة زندگی گروه‌های نادیده گرفته شده، گروه‌های به حاشیه رانده شده، به رسمیّت شناخته نشده و سرکوب شده مانند اقلیّت‌ها، کارگران، طبقات پایین اجتماع، زنان و کودکان چه تصویری ارائه می‌دهد؟ آیا برداشت‌های زمان خود را تقویت می‌کند یا آن را، هرچند ضمنی، به چالش می‌کشد؟

3ـ آزادی چه فرد یا گروهی، به طور مشخّص یا ضمنی، در اثر محدود شده است؟

4ـ متن مورد بررسی در فرایند چرخش قدرت و هویّت‌سازی (فردی و اجتماعی) چه نقشی بازی می‌کند؟

5ـ چگونه متون ادبی و غیرادبی بر یکدیگر تأثیر گذاشتند؟ تا چه میزانی هم‌پوشانی داشتند؟ و چگونه با یکدیگر رقابت کردند؟

6ـ چه رویدادهای فرهنگی همزمان با آفرینش اثر واقع شده بود؟ چگونه آن رویدادها به اثر مورد بررسی مربوط است؟

7ـ نسبت و ارتباط متن مورد بررسی با دیگر متون تاریخی و فرهنگی معاصر، پیش و پس از خود چیست؟ این اثر چگونه به فهم بهتر تجربة انسانی در زمان آفرینش اثر کمک می‌کند؟

8ـ کدام اطّلاعات زندگینامه‌ای نویسنده به اثر مربوط می‌شود؟ چگونه؟

9ـ در طول زمان‌های مختلف چه نکاتی در اثر برای خوانندگان اثر جالب بوده است؟ آیا این نکات در مکان‌های متفاوت یا با گذشت زمان برای خوانندگان مختلف متفاوت بوده است؟ چه تفاوت‌هایی؟ به چه دلایلی؟

10ـ تفاسیر اثر در زمان آفرینش آن و در دیگر دوره‌های تاریخی به چه شکل بوده است؟ آیا این تفاسیر دستخوش تغییر شده است؟ چه تغییری؟ در چه زمانی؟ از سوی چه کسانی؟ به چه دلیلی؟

11ـ آیا ارزش‌های منتقد و ارزش‌های ضمنی اثر متفاوت از یکدیگرند؟ چه تفاوت‌هایی؟ آیا این تفاوت‌ها تأثیری بر تفسیر منتقد از اثر دارد؟ چه تأثیری؟ [در این پرسش، «منتقد» می‌تواند به خودِ خواننده یا پژوهشگری که امروز درحال بررسی اثر است، یا منتقدانی که در طول تاریخ دربارة آن اثر بحث کرده‌اند و اثری از آنها در این ‌باره بر جای مانده است، اشاره کند].

12ـ چگونه اقبال اثر از سوی منتقدان و مخاطب عام (در زمان آفرینش اثر، در دوره‌های تاریخی پس از آن و در آینده) متأثّر از فرهنگ جامعه بوده است و یا آن فرهنگ را دستخوش تغییر کرده است؟ (Tyson, 2006: 299- 300 و Bressler, 2007: 226).

این پرسش‌ها تنها پیشنهادهایی در راستای بهره‌مندی از تاریخ‌گرایی نو در خوانش متون کلاسیک فارسی است که دریچه‌های تازه‌ای را به روی فهم این آثار می‌گشاید. امّا نکتة شایان توجّه این است که هر پژوهشگری ممکن است تنها بخشی از این پرسش‌ها را بررسی کند و یا تعدادی پرسش دیگر برای فهم بهتر اثر مورد بررسی طرح کند. ماهیّت تاریخ‌گرایی نو با محدود شدن و چارچوب‌بندی چندان سازگار نیست. از آنجا که تاریخ‌گرایی نو نه یک مکتب ادبی و نه یک روش و اسلوب علمی است، بلکه مجموعه‌ای از کاربست‌ها است، مشکل اساسی با تاریخ‌گرایی نو در اِعمال جزءبه‌جزء اصول آن به پژوهش‌های ادبی این است که هیچ‌ یک از نقدهای کاربردی این حوزه کاملاً با تک‌تک این اصول همساز نیست. دو منتقد تاریخ‌گرایی نو در پاسخ به پرسش‌های یکسان در باب یک اثر ممکن است به نتایج و تحلیل‌های متفاوتی برسند. بنابراین، در این مورد نمی‌توان تجویزی عمل کرد. همین تنوّع خوانش‌ها خود یکی از محاسن این رویکرد به‌شمار می‌رود.

در پایان، ذکر یک نکته ضروری به نظر می‌رسد. از آنجا که در کاربست تاریخ‌گرایی نو دانش متون گوناگون ـ اعمّ از ادبی، نظامی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و غیره ـ از ضروریّات پژوهش است، اقدام به کاربست چنین رویکردی بهتر است از سوی پژوهشگرانی انجام شود که اطّلاعات قابل قبول در این موارد دارند. در غیر این صورت، رویکرد به درستی اِعمال نمی‌شود و نتایج علمی و قابل اعتماد نخواهد داشت. خوشبختانه در جامعة دانشگاهی ایران پژوهشگرانی هستند که آگاهی کافی از موارد یاد شده دارند و این امر نویدبخش انجام پژوهش‌هایی دقیق و ارزشمند است. امّا بیشتر این پژوهشگران ادبیّات کلاسیک با رویکردهای تازه چندان آشنایی ندارند یا تمایل چندانی به کاربست آنها نشان نداده‌اند. از سوی دیگر، افرادی تازه‌کار و ناوارد ـ که آگاهی سطحی از رویکرد دارند و از دانش ناکافی در موارد یاد شده برخوردارند ـ به کاربست این رویکرد می‌پردازند که حاصل کار چندان خوشایند نیست و به برخی کج‌فهمی‌ها نیز دامن می‌زند. در نهایت، تکرار این نکته ‌بجا خواهد بود که «تقویّت پایة نظری پژوهش، از طریق منابع لاتین و به‌روز، محدود نشدن به نظرات فوکو و منابع ترجمه، کاربست نظرات گرینبلت، مونتروز و یا دیگر چهره‌های مطرح این رویکرد، دقّت در شباهت و تفاوت تاریخ‌گرایی نو با تاریخ‌گرایی قدیم و ماتریالیسم فرهنگی» (میرزابابازاده فومشی و خجسته‌پور، 1392: 24) می‌تواند در بهبود پژوهش‌های کاربردی تاریخ‌گرایی نو در متون کلاسیک فارسی مؤثّر واقع شود.

نتیجه‌گیری

بهره‌مندی از رویکردهای تازة نقد ادبی، مانند تاریخ‌گرایی نو، مشکل عدم نوآوری را در پژوهش‌های مربوط به متون کلاسیک فارسی به میزان قابل توجّهی برطرف خواهد کرد. از آنجا که تاریخ‌گرایی نو از یک سو، مرز میان متون ادبی و غیرادبی و از سوی دیگر، مرز میان تاریخ و ادبیّات را از بین می‌برد، این رویکرد نه تنها در خوانش آثار ادبی، بلکه در خوانش متفاوت آثار تاریخ‌نگارانه مانند تاریخ بیهقی و آثار مشابه نیز مفید واقع می‌شود. استفاده از روش‌های واکاوی و بررسی متون ادبی، به منظور پژوهش در متون غیرادبی کلاسیک فارسی، زمینه را برای فهم هرچه بهتر متون کلاسیک فارسی ـ اعمّ از ادبی و غیرادبی ـ و دیگر آثار هنری فراهم می‌سازد. گسترش دامنة پژوهشی متون کلاسیک فارسی و در بر گرفتن آثار و نویسندگان گمنام و کمترشناخته نیز از مزایای این رویکرد تازه است. گرچه ماهیّت تاریخ‌گرایی نو با محدود شدن و چارچوب‌بندی چندان سازگار نیست و این امر ممکن است نقطة ضعفی در پژوهش به شمار آید، امّا همین امر به تنوّع خوانش‌ها می‌انجامد که خود یکی از محاسن این رویکرد به شمار می‌رود. از آنجا که اطّلاعات فراگیر در زمینه‌های مختلف ـ اعمّ از ادبی، علمی و جز آن ـ از ضروریّات کاربست این رویکرد است، تنها اهل فن باید در این زمینه وارد شوند. در پایان، باید یادآور شد که علاوه بر تاریخ‌گرایی نو، رویکردهای میان‌رشته‌ای نیز می‌تواند به گسترش و تازگی پژوهش‌های متون کلاسیک فارسی کمک شایانی کند.

پی‌نوشت‌ها

1ـ بر اساس آراء منتقدان تاریخ‌گرایی نو، آن را نه یک مکتب ادبی و نه یک نظریّة علمی می‌توان نامید، بلکه گرایشی در مطالعات ادبی و فرهنگی و شاید یک رویکرد به متن باشد. در این نوشتار، از «رویکرد» استفاده شده است که به نظر نگارندگان به مفهوم نزدیک‌تر است.

2ـ البتّه عبارت «تاریخ‌گرایی نو» برای نخستین بار از سوی مک‌کنلز (McCanles) در شمارة اوّل دورة دهم نشریّة «دایاکریتیکس» (Diacritics) در سال1980 استفاده شد.

3ـ برای نمونه می‌توان به آثار زیر اشاره کرد:

ـ میلانی، عبّاس. (1387). تجدّد و تجدّدستیزی در ایران. چاپ هفتم. تهران: نشر اختران.

ـ رستمی، فرشته. (1386). «بازخوانی تاریخ بیهقی در تاریخی‌گرایی نوین». مجلّة دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه قم. سال1. شمارة 4. صص 149ـ129.

4ـ نخستین بانوی شاعر که به فارسی و عربی شعر می‌سرود و به رابعة بلخی هم شناخته شده است. او در پایان دورة سامانی یا آغاز دورة غزنوی می‌زیست. برخی بر این باورند که او معاصر با رودکی بود (Rypka, 1968: 144). علاقه‌مندان برای آگاهی بیشتر از این شاعر می‌توانند به منابع زیر مراجعه کنند:

ـ صفا، ذبیح‌الله. (1389). تاریخ ادبیّات در ایران. جلد اوّل. چاپ نوزدهم. تهران: انتشارات فردوس.

ـ ترابی، محمّد. (1392). نگاهی به تاریخ و ادبیّات ایران. جلد اوّل. چاپ نخست. تهران: انتشارات ققنوس.

ـ سبحانی، توفیق. (1388). تاریخ ادبیّات ایران. چاپ دوم. تهران: انتشارات زوّار.

Rypka, J. (1968). “History of Persian Literature up to Beginning of the 20th Century.” History of Iranian Literature. Ed. Jan Rypka. Dordrecht: Reidel Publishing Company. P.p. 69-352.

دربارة دیگر زنان شاعر پارسی‌گو می‌توان به تذکره‌های زیر که گلچین معانی به معرّفی آنها پرداخته، مراجعه کرد: تذکرۀ‌الخواتین (گلچین معانی، 1363: 223)، تذکرة شاعرات (همان: 247)، تذکرة النّساء (ر.ک؛ همان: 393 و 394)، تذکرة نسوان (ر.ک؛ همان: 397)، خیرات النّساء (ر.ک؛ همان: 609)؛ و نیز کتاب از رابعه تا پروین اثر کشاورز صدر (ر.ک؛ همان: 22).

5ـ بانوی شاعر ایرانی بود که رباعی می‌سرود. او همزمان با خیّام و نظامی می‌زیسته ‌است و گفته می‌شود که با هر دو شاعر در ارتباط بوده است (Rypka, 1968: 199).

6ـ یکی از زنان شاعر که در قرن ششم می‌زیست و در رباعی‌گویی تالی مهستی گنجوی به شمار می‌رود. در جُنگ‌ها و تذکره‌ها رباعیّات پراکنده‌ای از او نقل شده، امّا از زندگانی او اطّلاع چندانی در دست نیست. حمدالله مستوفی قزوینی نخستین کسی است (سال 730 ق.) که از او سخن گفته است. علاقه‌مندان برای آگاهی بیشتر از این شاعر می‌توانند به منبع زیر مراجعه کنند:

مشیر سلیمی، علی‌اکبر. (1335). زنان سخنور: از یک هزارسال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفته‌اند. جلد اوّل. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علی‌اکبر علمی.

7ـ علاقه‌مندان برای آشنایی با این شاعر می‌توانند به منبع زیر مراجعه کنند:

صفا، ذبیح‌الله. (1390). تاریخ ادبیّات در ایران. جلد 3 (بخش نخست). چاپ شانزدهم. تهران: انتشارات فردوس.

8ـ دختر جلال‌الدّین مسعودشاه بن شرف‌الدّین محمودشاه اینجو، بانوی شاعر ایرانی است که در سدة هشتم در شیراز می‌زیست (ر.ک؛ مشیر سلیمی، 1337: 102). علاقه‌مندان برای آگاهی بیشتر از این شاعر می‌توانند به منابع زیر مراجعه کنند:

ـ مشیر سلیمی، علی‌اکبر. (1337). زنان سخنور: از یک هزارسال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفته‌اند. جلد 3. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علی‌اکبر علمی.

ـ صفا، ذبیح‌الله. (1390). تاریخ ادبیّات در ایران. جلد 3 (بخش دوم). چاپ پانزدهم. تهران: انتشارات فردوس.

9ـ علاقه‌مندان برای آشنایی با این شاعر می‌توانند به منبع زیر مراجعه کنند:

ـ مشیر سلیمی، علی‌اکبر. (1335). زنان سخنور: از یک هزارسال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفته‌اند. جلد اوّل. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علی‌اکبر علمی.

10ـ علاقه‌مندان برای آشنایی بیشتر می‌توانند به دو مقالة زیر مراجعه کنند:

ـ شفیعی کدکنی، محمّدرضا. (1383). «نقش ایدئولوژیک نسخه‌بَدَل‌ها». نامة بهارستان. شمارة 9 و 10. سال 5. صص 110ـ93.

ـ داد، سیما. (1385). «نظری به مقالة نقش ایدئولوژیک نسخه‌بَدَل‌ها از دریچة نقد جامعه‌شناختی متن در مکتب انگلواَمِریکن». نامة بهارستان. شمارة 1 و 2. دفتر 12ـ11. صص 384-381.

11ـ برای آشنایی بیشتر با نمونة عملی دربارة این پرسش، ر.ک؛ وفایی و جلالی، 1392: 125ـ103.

ترابی، محمّد. (1392). نگاهی به تاریخ و ادبیّات ایران. جلد 1. چاپ اوّل. تهران: انتشارات ققنوس.
داد، سیما. (1385). «نظری به مقالة نقش ایدئولوژیک نسخه‌بَدَل‌ها از دریچة نقد جامعه‌شناختی متن در مکتب انگلواَمِریکن»، نامة بهارستان. شمارة 1و2. دفتر 12ـ 11. صص 384ـ381.
رضوانیان، قدسیه. (1393). «تاریخ‌گرایی نو؛ بررسی کتاب تاریخ بیهقی در بوتة نقد جدید». فصلنامة نقد ادبی. سال 7. شمارة 25. صص 230ـ211.
سبحانی، توفیق. (1388). تاریخ ادبیّات ایران. چاپ دوم. تهران: انتشارات زوّار.
شفیعی کدکنی، محمّدرضا. (1383). «نقش ایدئولوژیک نسخه‌بَدَل‌ها». نامة بهارستان. شمارة 9 و 10. سال پنجم. صص 110ـ 93.
صفا، ذبیح‌الله. (1389). تاریخ ادبیّات در ایران. جلد 1 و 3. تهران: انتشارات فردوس.
صهبا، فروغ. (1390). تاریخ بیهقی در بوتة نقد جدید؛ نگاهی به تاریخ بیهقی بر مبنای نظریّة تاریخ‌گرایی نوین. قم: فارس‌الحجاز.
گلچین معانی، احمد. (1363) تاریخ تذکره‌های فارسی. جلد 1. چاپ دوم. تهران: سنایی.
مشیر سلیمی، علی‌اکبر. (1335). زنان سخنور؛ از یک هزار سال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفته‌اند. جلد 1. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علی‌اکبر علمی.
ـــــــــــــــــــــ . (1337). زنان سخنور: از یک هزارسال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفته‌اند. جلد 3. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علی‌اکبر علمی.
میرزابابازادة فومشی، بهنام و آدینه خجسته‌پور. (1392). «ابهام‌زدایی از نقد نوپای تاریخ‌گرایی نو در ایران با نگاهی به پژوهش‌های انجام شده». فصلنامة نقد ادبی. سال 6. شمارة 22. صص 28ـ7.
میلانی، عبّاس. (1387). تجدّد و تجدّدستیزی در ایران. چاپ هفتم. نشر اختران.
وفایی، عبّاسعلی، و محمّدامیر جلالی. (۱۳۹۲). «بازتاب نقد قدرت در اشعار شهاب نی‌ریزی (تحلیل متنی بازمانده از عصر قاجار، از دیدگاه تاریخ‌گرایی نوین.)». متن‌پژوهی ادبی. شمارة ۵۵. صص ۱۲۵ـ۱۰۳.
ویکی‌پدیا. «نگارگری ایرانی».
Abrams, M. H. & Geoffrey Galt Harpham. (2009). “New Historicism.” A Glossary of Literary Terms. 9th ed. Boston: Wadsworth Cengage Learning. pp. 218-225.
Bressler, C. E. (2007). “Cultural Poetics or New Historicism.” Literary Criticism: An Introduction to Theory and Practice. 4th ed. New Jersey: Pearson Education, Inc. pp. 212- 232.
Felluga, D. (2011). “General Introduction to New Historicism’’. Introductory Guide to Critical Theory. 2011/31/01. PurdueU. 2012/19/09. http://www.purdue.edu/guidetotheory/newhistoricism/modules/introduction.html.
Greenblatt, S. (1982). The Power of forms in the English Renaissance. Norman: Pilgrim Books.
__________ .(1987). “Toward a Poetics of Culture.” Text of a lecture given at the University of Western Australia. 4 September 1986. Southern Review 20:1.pp. 3-15.
__________ . (1992). Learning to Curse: Essays in Early Modern Culture. New York: Routledge.
__________ . (2005). “The Touch of the Real.” The Greenblatt Reader. Ed. Michael Payne. 2nd ed. New York: Infobase Publishing. pp. 30-50.
__________ . (2010). Personal interview. 8 /December/2008. The Minnesota Review. Pp. 73-74. Fall/2009/Spring/ 2010. Pp. 47-61.
Kamps, I. (2004). “New Historicizing the New Historicism; or Did Stephen Greenblatt Watch the Evening News in Early 1968?” Historicizing Theory. Ed. Peter C. Herman. Albany: State University of New York Press. Pp. 159-190.
Lai, C. (2006). “Limits and Beyond: Greenblatt, New Historicism and a Feminist Genealogy.” 28/ March/ 2006.
http://benz.nchu.edu.tw/~intergrams/071ـ072/071ـ072ـlai.pdf
Leitch, V. ed. (2001). Norton Anthology of Theory and Criticism. New York: W. W. Norton.
Malpas, S. (2006). “Historicism.” The Routledge Companion to Critical Theory. Eds. Paul Wake and Simon Malpas. New York: Routledge.Pp. 55-65.
Payne, M. (2005). “Introduction: Greenblatt and New Historicism.” The Greenblatt Reader. Ed. Michael Payne. Malden: Blackwell.Pp. 1-7.
Rypka, J. (1968). “History of Persian Literature up to Beginning of the 20th Century.”. History of Iranian Literature. Ed. Jan Rypka. Dordrecht: Reidel Publishing Company. Pp. 69-352.
Selden, R. et al. (1997). “New Historicism and Cultural Materialism”. A Reader's Guide to Contemporary Literary Theory. Essex: A Pearson Education Company. Pp. 187-200.
Tyson, L. (2006). “New Historical and Cultural Criticism”. Critical Theory Today: A UserFriendly Guide. New York: Taylor & Francis Group. Pp. 281-316.