The Analysis of Text cohesion elements in Nafthat al-Masdoor Based on Halliday and Hasans Theory

Document Type : Research Paper

Authors

1 Professor at Shahid Bahonar University;

2 Ph.D Student in Shahid Bahonar University; ;

Abstract

This article analyzes and reviews the Nafthat al-Masdoor instructurallinguistics based on texts cohesion theory of Halliday and Hasans (1976). According to this theory, cohesion is a feature of the text. Cohesion is createdwith elements of the text that the elements of coherence are divided into three categories, grammatical, lexical and connection (or transplant)’’ and play a role in the relationship between sentence and utterances or part of speech. In this article, we have extracted the elements and techniques of cohesion creation from Nafthat al-Masdoor and we have analyzed them by using of different examples. Althoughthe text of Nafthat al-Masdoor coversvarious aspectsof historicalevents, social massive crisis, emotional issues and the bitterexperiences ofthe author's life, after thereview, it turned out,its textisverycoherentandintegratedand some of coherent elements and techniques coherent of the text playan important role incohesion.Also, these elements of cohesion increase the depth of meaning, the effectiveness and attractiveness of text and satisfy the addressee. So, different texts of Poetry and proseare distinct from each other accordingtoLanguageandcontent ofits own and how tousethese elements and theyaregradedandevaluatedin terms ofcohesion.

Keywords


مطالعات و پژوهش‌های زبانشناسی جدید در دوره‌های اوّلیّه، به کشف و توصیف واحدهایی از قبیل آوا، کلمه و عبارت توجّه داشت. دستور زایا ـ گشتاری نوآم چامسکی، به تجزیه و تحلیل ساختمان نحوی جمله می‌پرداخت. زبانشناسان تجزیه و تحلیل واحدهای فراتر از جمله را امری مشکل و غیرعملی می‌دانستند، لذا دستور سنّتی از بررسی و مطالعة واحدی بلندتر از جمله، یعنی «متن»، غافل بود. «به تدریج، توجّه زبانشناسانی چون زلیگ هریس (1952م.) و پایک (1967م.) به بررسی توزیع عناصر زبانی درسطحی بزرگتر از محدودة جمله، یعنی متون، معطوف شد و متن به عنوان یک واحد فراتر از جمله کشف شد و ساختار آن مورد کندوکاو و بررسی قرار گرفت» (آقاگل‌زاده و افخمی، 1383: 91).

منظور از متن، جمله یا جمله‌هایی است که خواننده یا شنونده با خواندن یا شنیدن آن به معنای خاصّ و مفهومی در ذهن خود دست می‌یابد. کوچکترین واحد معنایی، جمله و بزرگترین واحد معنایی، متن است. اجزای متن به نحوی به هم مر بوط هستند و برای هدف خاصّی در کنار هم قرار می‌گیرند.

سخن‌کاوی و تحلیل گفتمان، اصطلاحاتی در علم زبانشناسی هستند که به توصیف کلام مرتبط و پیوستة معنی‌دارِ بزرگتر از جمله، شناخت پیوندهای درونی متن و ارتباط داخلی بین بخش‌های گوناگون و اجزای متن می‌پردازند. رابطة یک گفته را با گفتة قبل نشان می‌دهند. «به طور کلّی، زبانشناسان در تحلیل گفتمان برای «متن» هفت ویژگی اساسی را برمی شمرند:1ـ انسجام. 2ـ پیوستگی معنایی. 3ـ قابلیّت پذیرش. 4ـ قصدمندی. 5ـ ویژگی اطّلاعاتی. 6ـ ویژگی موقعیّتی. 7ـ ویژگی درون‌متنی» (همان: 93).

از ویژگی‌های فوق، دو ویژگی «انسجام» و «پیوستگی»، ویژگی‌های متن‌محور هستند؛ یعنی مربوط به خود متن می‌شوند و متأثّر از آراء هالیدی و حسن (1976م.) می‌باشند که در متن مقاله مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم. پنج ویژگی دیگر، رویکردی کاربردی نسبت به متن دارند و دربارة نحوة ارتباط و تعامل متن و خواننده با یکدیگر است.

1ـ بیان مسئله

انسجام در زمینة کاربردشناسی و بررسی رابطة ساختاری بین کلمات و جملات موجود و نیز برقراری ارتباط بین مفاهیم موجود در عناصر یک متن به کار می‌رود. نفثةالمصدور، اثرشهاب‌الدّین محمّد خُرَندزی زِیدَری نَسَوی، شاهکار قرن هفتم هجری شمسی است. این کتاب، علاوه بر محتوای تاریخی، از نظر فرم و ساختار ویژة ادبی و سبک‌شناختی قابل توجّه بوده است. در این مقاله، با روش کتابخانه‌ای و با تحلیل دقیق آماری، میزان و کمّیّت و نیز کیفیّت و چگونگی استفاده از این عوامل انسجامی در متن نفثةالمصدور نشان داده شد و مشخّص گردید که شهاب‌الدّین زیدری از کدام یک از این عناصر انسجام و پیوستگی برای ایجاد همبستگی و یکپارچگی متن بهره جسته است، در بخش‌ها و پاره‌گفتارهایی که به ذکر حوادث تاریخی پرداخته شده، از چه عناصر انسجامی استفاده کرده است و در بخش‌هایی که به بیان و توصیف ادبی زمان، مکان، اشخاص و رویدادها پرداخته شده، از کدام یک از عناصر انسجامی و همبستگی استفاده کرده است. همچنین انسجام متن در کدام یک از این بخش‌ها بیشتر بوده است.

2ـ پیشینة پژوهش

تاکنون متون مختلفی به زبان‌های انگلیسی، عربی، چینی، هندی و... با توجّه به نظریّة انسجام و پیوستگی متن هالیدی و حسن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته‌اند. در ایران نیز پژوهش‌های فراوانی در این زمینه انجام شده است. اغلب رساله‌ها و مقاله‌های مربوط به رشتۀزبانشناسی و یا در رشتة ادبیّات فارسی در آثاری که مورد بررسی قرار داده‌اند، کاربرد یکی از عوامل و عناصر دستوری یا واژگانی را در متون مختلف مورد تحلیل قرار دادند (ر.ک؛ نوروزی و غلامحسین‌زاده، 1388: 122ـ27 و فرخنده، 1388: 60ـ33 و...). رساله‌هایی نیز به بررسی شگردهای انسجام در متون کهن فارسی چون کلیله ودمنه (ر.ک؛ رکن‌الدّینی: 1382) و کشف‌المحجوب هجویری (ر.ک؛ دهقانی، 1388: 120ـ99) و... پرداخته‌اند و با ذکر نمونه عناصر انسجام را در آن متن‌ها نشان داده‌اند. اغلب رساله‌ها آماری دقیقی از بسامد کاربرد این عناصر در متون مختلف ارائه نکرده‌اند. همچنین تاکنون ساختار متن نفثةالمصدور از جنبة تحلیل گفتمان مورد بررسی قرار نگرفته است و در زمینة تحلیل عناصر انسجام و پیوستگی این کتاب، هیچ کار تحقیقی صورت نگرفته است. محقّقان و پژوهشگران، همواره این کتاب را از منظر نحوۀ کاربرد ابزارهای بیانی و آرایه‌های لفظی و معنوی ادبی مورد بررسی قرار داده‌اند و ویژگی‌های زبانی و بلاغی آن را به صورت جزئی و بیرون از متن مورد تحلیل قرار داده‌اند، امّا این نوشته بر آن است تا برای نخستین بار متن نفثةالمصدور را از دید نحوة کاربرد عناصر انسجامی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

3ـ ضرورت پژوهش

با توجّه به اینکه چنین روشی در تحلیل، نقد و بررسی متون ادب فارسی کاربرد وسیعی ندارد، امیدواریم تا این روش، راه را برای نقد و تحلیل علمی‌تر متون باز کند و خوانندگان به ارزش هنری این آثار ادبی پی ببرند. این نظریّه که بر پایة لفظ و معناست، با روش علمی ثابت کرده است که متن این کتاب، با وجود ابیات فارسی و عربی فراوان، جملات معترضه، اشاره به موضوعات مختلف تاریخی، تصویرها و آرایه‌های ادبی درهم پیچیده و چندبُعدی، از انسجام بالایی برخوردار است. با شناخت ویژگی‌های انسجامی این متن و مقایسۀ آن با دیگر آثار، ارزش متنی و ساختاری این کتاب بر ارزش‌های تاریخی، زبانی و بلاغی آن افزوده می‌شود و خوانندگان به ارزش هنری این آثار ادبی پی می‌برند. شناخت این ساختارها موجب درک عمیق‌تر، افزایش جذابیّت و انگیزة خوانش متون می‌گردد.

4ـ آغاز بحث

مایکل هالیدی و رقیّه حسن از جمله زبانشناسان ساختگرایی هستند که در پژوهش‌های خود به روابط بین‌جمله‌ای متن با عنوان انسجام متنی پرداخته‌اند. «بر اساس نظریّة آنها، ممکن است درجة انسجام متن کم یا زیاد باشد، ولی یک گفتار، زمانی متن نامیده می‌شود که هم انسجام صُوری و هم پیوستگی معنایی داشته باشد. هالیدی و حسن عقیده دارند که انسجام ناشی از عناصری است که جزء نظام زبان هستند» (لطفی‌پور ساعدی، 1371: 30). خوانندة متن باید به نظام و سیستمی که در متن وجود دارد، دست یابد. هالیدی و حسن عناصر و ابزارهایی را که آفرینندة انسجام هستند، به سه دستة دستوری، واژگانی، معنایی و یا پیوندی تقسیم می‌کنند. نمودار عناصر انسجام متن در زبان بر اساس تقسیم‌بندی هالیدی و حسن به صورت زیر است (ر.ک؛ همان):

 

 

 

1ـ عوامل انسجام دستوری

1ـ1) ارجاع

از نظر هالیدی و حسن، عناصری در متن وجود دارند که تحت تأثیر عناصر دیگر هستند. از جملة این عناصر، ضمایر هستند. ضمایر به وسیلة مراجع خود تفسیر می‌شوند. مرجع ضمیر ممکن است در متن وجود داشته باشد و گاهی اوقات نیز ممکن است در متن وجود نداشته باشد. با توجّه به بود و یا نبود کلمة مرجع، ارجاع به دو طریق صورت می‌گیرد: ارجاع برون‌متنی و ارجاع درون‌متنی.

1ـ1ـ1) ارجاع برون‌متنی

در ارجاع برون‌متنی که به آن ارجاع موقعیّتی نیز گفته می‌شود، مرجع ضمیر خارج از متن قرار دارد؛ مثلاً اگر بگوییم «آن را برایم بیاور»، در این جمله ممکن است منظور ما اشاره به کتابی باشد که در دست مخاطب قرار دارد. ارجاع برون‌متنی از عناصر انسجام متن به شمار نمی‌آید، چون مرجع ضمیر خارج و بیرون از متن قرار دارد.

در کتاب نفثةالمصدور، این نوع ارجاع به کار رفته است: «صبر نیز چون لگامِ زین محنت دید، یکباره عنان برتافت و وقار، چون تیرباران آن آفت مشاهده کرد، به کلّی سپر بینداخت» (زیدری نسوی، 1343: 111). در این جملات، مرجع ضمیر «آن آفت»، آفت‌ها و حوادث پیش آمده است که از ارجاعات برون‌متنی به شمار می‌آید.

2ـ1ـ1) ارجاع درون‌متنی

ارجاع درون‌متنی در کتاب نفثةالمصدور کاربرد زیادی دارد. درحدود 1350 جملة کامل در متن کتاب به کار رفته است که در 994 جمله، مرجع ضمیر در جملات ماقبل و مابعد قرار دارد. با توجّه به توصیف گستردة وقایع، مکان‌ها، اشخاص و ارجاع‌های پی‌درپی و متوالی، این عامل از عوامل مهمّ و مؤثّر در ایجاد انسجام متن در این کتاب است. ارجاع در متن نفثةالمصدور، موجب پیوند جملات و پاره‌گفتارها شده است.

همان‌گونه که گفته شد، ارجاع درون‌متنی به دو شکل ارجاع به ماقبل و ارجاع به مابعد است:

الف) ارجاع به ماقبل

دراین نوع ارجاع، برای فهم مرجع ضمیر و منظور نویسنده باید به عناصر قبل از ضمیر مراجعه کرد. اکثر ارجاع‌ها در نفثةالمصدور از این نوع است؛ مانند: «سه‌روزه کوهپایۀ میان آمِد و ماردین به یک روز زیر قدم آورد[م]. مصایدِ اَکراد و مکامنِ حرامیان را که دیو آنجا رسید سر بنهد، به تنهایی، با پنج شش سر و پا برهنه قطع کرد[م]. بیشه ای که باد، بی‌اندیشه بر شواهقِ جبال و مَصایدِ قلال آن اجتیاز ننماید، و باز بی‌احتراز بالای مخارمِ شعاب و مضایقِ عقاب آن پرواز نکند» (همان: 65). در این مثال، مرجع دو ضمیر «آن»، «کوهپایه» است.

با توجّه به توصیف فراوان اماکن، اشخاص و پدیده‌ها، تکرار ضمایر در نفثةالمصدور زیاد است: «اوست، آن نیک‌عهدی که ابنای عهد در وفای عهد، غبار او نتوانند شکافت. اوست آن لطیف‌طبعی که آب در لطافت، گردِ او نتواند یافت. تراخیی که در باب تفقّد تو رفته است، همه بر بی‌غمی حمل مکن که اسباب آن متکثّر است و تأخیر و اِمهال را که در کشف حال فرموده، جز تقصیر و اهمال، محمل‌های فراون متصوّر، وفا و حرّیت او در قضیّة دیگران تو تجربه کرده‌ای و کَرَمِ عهدِ او با جانبِ اَجانب دانسته [ای]» (همان: 8). در این مثال، مرجع ضمایر «او و شناسة فعل فرموده»، «وزیر» است.

ب) ارجاع به مابعد

این نوع ارجاع، در نفثةالمصدور بسامد کمی دارد. همان‌گونه که گفته شد، در این نوع ارجاع، مرجع ضمیر پس از آن قرار می‌گیرد: «تیزتاز قلم که هنگام مراجعت، خفیرِ ضمایر و ترجمان ِسرایر است، به دست گرفته و قصد آن کرده که شطری از آتشِ حُرقت که ضمیر بر آن انطوا یافته است، در سطری چند بیان کنم» (همان: 3). در این مثال، مرجع ضمیر «آن» در جملة مابعد (شطری از آتش حُرقت...) قرار دارد.

در کتاب نفثةالمصدور، نویسنده، راوی رویدادها است، حوادث حول شخصیّت او اتّفاق می‌افتد و جریان‌ها در ذهنیّت نویسنده است. در 422 جمله از 1350 جمله موجود در متن، مرجع ضمیر، خود نویسنده است. این امر سبب شده است که متن از لحاظ صوری و معنایی منسجم‌تر و یکپارچه‌تر گردد. به طور کلّی، ارجاع سبب می‌شود که اطّلاعات کهنه، بازیابی و نو شوند.

در این متن، از 375 ضمیر و صفت اشارة «آن و این» استفاده شده است که این مطلب نشان‌دهندة توصیفی بودن متن است. این امر نیز سبب می‌گردد که مطالب متن به هم مرتبط شده است و متن یکپارچه‌تر گردد؛ مثلاً: «آن هزبر مَحارِب در مَخالبِ اَحداث و اَنیابِ نوائب بربالیده است و اِنتمای آن بچّه‌شیر، در بیشة نیزه و شمشیر بوده است. باران غنیمت و هزیمت بر سَرِ آن کوه ِوقار، بسیار نه اندک باریده است. آن رضیعِ اخلافِ حرب، طعن و ضرب، یک نوبت نه، بل هزار دیده است و آن غمام، عَمَّاقریب مُنجَلی گردد» (همان: 72).

2ـ1) جانشینی

جانشینی یکی دیگر از عوامل و ابزارهای انسجام متن است. منظور از جانشینی، قرار گرفتن یک عنصر زبانی به جای عنصر زبانی دیگر است؛ یعنی ممکن است که کلمه یا عبارتی جانشین کلمه، عبارت و یا یک بند یا پاره‌متن در متن شود. با توجّه به اینکه نفثةالمصدور جزء نثرهای فنّی و متکلّف است و در این نوع نثر، بنا بر اطناب است نه ایجاز، و نیز نویسنده سعی در شرح و بسط رویدادها و جریان‌ها دارد، استفادة چندانی از این ابزار انسجامی در متن کتاب نشده است.

در زبان فارسی، جانشینی به چهار صورت اتّفاق می‌افتد: جانشینی اسمی، فعلی، جمله‌ای و بندی. در این کتاب، دو نمونة جانشینی فعلی و بندی مشاهده می‌شود که عبارتند از:

الف) جانشین فعلی

در این نوع جانشینی، یک کلمه جانشین فعل جمله می‌شود و مانع از تکرار فعل جمله یا جمله‌های پیشین می‌گردد:«تن در تکالیفِ دهر ِغدّار، مانند چشم خوبان، ناتوان [است]. در دل سَرِ مویی نَه که تیر جزمی از آسیب زمانه بدو نرسیده است و در تن سَرِ انگشتی نَه که چرخی از گشادِ محنت نخورده است» (همان: 7).در این نمونه، «نه» جانشین فعل «نیست» شده است.

ب) جانشینی بندی یا موضوعی

در این نوع جانشینی، یک کلمه یا یک عنصر، جانشین یک بند یا یک پاراگراف می‌شود؛ مثل: «هرچند عزیمتِ عزلت تصمیم یافته بود و دلِ ملول، عنان از صوبِ خدمت برتافته، چون حال بر آن جمله دیدم، خونِ حمیّت در رگِ طبیعت به جوش آمد» (همان: 15). در این مثال، «آن جمله» جانشین دو بند در متن قبل شده که دربارة عداوت وزیر و اوضاع نابسامان مُلک است.

3ـ1) حذف

حذف، نیاوردن واژه، جمله یا بخشی از جمله و یا قسمتی از کلام در متن است، به گونه‌ای که مخاطب بتواند با توجّه به قرائن لفظی و معنوی، عنصر یا عناصر محذوف را دریابد، البتّه این امر (فهم عناصر محذوف) تا حدّ زیادی به دانش مخاطب و اطّلاعات مشترک نویسنده و مخاطب مربوط می‌شود. واضح است که در هر متنی حذف وجود دارد و ما در تمام گفته‌ها و نوشته‌های خود ناگزیر از حذف هستیم. احمد شفایی در باب ضرورت حذف می‌گوید: «تشکیل جملات ناقص، از ضروریّات کلام سلیس می‌باشد. وقتی ذکر عضو و اجزایی از جمله به دلیل وجود قرینه لزومی نداشته باشد، مسلّم است که کاربرد آن عضو به سلاست و روانی کلام خدشه وارد می‌سازد» (شفایی، 1363: 190ـ189).

با توجّه به سخن ایشان، باید بدانیم که سلاست و روانی کلام، حاصل انسجام آن است و انسجام متن، موجب به وجود آمدن کلام سلیس می‌شود. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که حذف، از عوامل اساسی انسجام متن است.

احمدی گیوی، حذف در جمله را به سه دسته تقسیم کرده‌ است: الف) بنا بر عرف زبان؛ یعنی سنّت و رسم اهل زبان بر این است که برای رعایت اختصار یا به حُکم ساختمان خاصّ جمله و یا به هر دلیل دیگری، جمله را با حذف فعل و یک یا چند جزء دیگر می‌آورند (مثلاً در جملات دعا، نفرین، اصطلاحات نظامی، ضرب‌المثل‌ها و جمله‌های تعجّبی).

ب) حذف به قرینة لفظی

در این نوع حذف، کلمه‌ای در جمله یا جملة پیشین و یا پسین می‌آید و گوینده یا نویسنده به سبب آمدن آن لفظ، آوردن کلمه را لازم نمی‌بیند و آن را حذف می‌کند؛ مانند: «این کتاب‌ها را ببر و ] کتاب‌ها[به کتابخانه تحویل ده».

ج) حذف به قرینة معنوی

سیاق کلام و مفهوم کلّی جمله و عبارت باعث می‌شود که واژه یا واژه‌هایی حذف گردد، نه آمدن لفظ در جمله و عبارت (ر.ک؛ گیوی، 1375: 317ـ316).

بنابراین، هرچه امکان حذف در کلام، چه معنایی و چه لفظی بیشتر باشد، ارتباط اجزای کلام و در نتیجه، انسجام متن بیشتر می‌شود. حذف موجب می‌شود خواننده تلاش کند مطالب پیشین را در ذهن خود نگه دارد و با بخش‌های دیگر متن مرتبط سازد و در نتیجه، خواننده با متن بیشتر درگیر می‌شود و تعامل بین خواننده و متن افزایش می‌یابد.

هالیدی و رقیّه حسن، حذف را پدیده‌ای نحوی می‌دانند که روشی برای جلوگیری از اجتناب از حشو در کلام است. از نظر آنان، عنصر محذوف از کلام و ساختار متن، ردّ پایی از خود به جا می‌گذارد تا خواننده سعی کند به کمک اطّلاعات حاصل از سایر بخش‌های متن، عنصر یا عناصر حذف شده را دریابد. بنابراین، مطلب حذف شده (به هر طریقِ لفظی، معنوی یا عرفی)، قابل فهم است. کاربرد حذف، در حقیقت، نوعی وضوح بخشیدن به اجزایی از کلام و جلب توجّه خواننده به اطّلاعات نو و ذی‌نقش و برداشتن اطّلاعات کهنه و بی‌نقش است.

در متن نفثةالمصدور، گونه‌های مختلفی از حذف دیده می‌شود. حذف فعل معین، از بیشترین موارد حذف در این کتاب است و در 467 جمله، فعل معین حذف شده است.

الف) حذف به قرینة لفظی

1ـ حذف فعل معین به قرینة وجود آن در جملات همپایه و متوالی

«رسم و آیینِ دین به طَللی باز آمده است، اساسِ قوانین ِاسلام، خللی تمام پذیرفته [است]، نه در دیارِ مروّت دیّاری [است]، نه در رِباع فتوّت، نافخ ناری [است]. ممالک همه مهالک گشته [است]، مسالک به یکبار معارک شده [است]. قواعدِ ملک به یکبارگی اختلال پذیرفته [است]، عقودِ دولت، به کلّی انحلال یافته [است]. دیوان، در جای اصحاب دیوان تمکّن یافته [است] و...» (زیدری نسوی، 1343: 94). در تمام این جملات، فعل معین به قرینة لفظی حذف شده است.

2ـ حذف نهاد به قرینة شناسه در اوّل شخص برای پرهیز از تکرار

«من چون به ماردین، روزکی چند ببودم و [من] از کوفتگی برآسود[م]، [من] متوجّه جانب اربیل شد[م]» (همان: 68).

3ـ حذف نهاد (اسم)

«معماران تاتار که بر عقب رسیدند، تتمّه عمارت واجب داشتند. خشت بر خشت نگذاشتند. [معماران تاتار] به خنادق آن به جای آب، خون دربستند و [معماران تاتار] حوالی آن بر مثال پالیزبانان سربه‌سر بازنهاد[ند]» (همان: 102).

4ـ حذف بخشی از جمله برای پرهیز از حشو و تکرار

غافل از آنکه، شمع مجلس سلطنت را پروانه نشانده است و [غافل از آنکه] ثَهلان بیخ‌آور رَجا را رخا از پای درآورده، [غافل از آنکه] بَلارک هندی به برگ هندبا منثلم گشته، [غافل از آنکه] بنای سِنمار، به لگدکوب بوتیمار منهدم شده و...» (همان: 74ـ73).

حذف نهادِ ضمیر، در 424 جمله و حذف نهاد اسم در 122 جمله صورت گرفته است. حذف بخشی از جمله نیز در 54 جمله دیده شده است. در تمام موارد بالا، حذف نشان‌‌دهندة ارتباط و پیوستگی جملات متن است و ارتباط قسمت‌های مختلف متن مقتضی حذف شده است. لازم به ذکر است که حذف، در بخش‌های دیگر جمله از قبیل مفعول و مضافٌ‌إلیه انگشت‌شمار است.

5ـ حذف مضافٌ‌إلیه به قرینة لفظی

«چشم [من] را بازبستند و دیدة بصیرت [من] بینا بود. سر و پای [من] را بر هم کشیدند و عقل [من] پای بر جای بود» (همان: 88).

ب) حذف به قرینة معنوی

«زهی عار که زهی در مقام مرامات از کمان بازنگرفتند و زار کار، که در صفِ کارزار، لحظه‌ای به محامات بازنایستادند» (همان: 45).

نویسنده با استفاده از حذف و با مهارت و هنرمندی، مطالب مختلف تاریخی، رویدادهای اجتماعی و اندیشه‌های درونی خود را به تصویر کشیده است و به توصیف پدیده‌های بیرونی پرداخته است و در عین حال، کلام خود را منسجم، یکپارچه و متوالی به مخاطب عرضه کرده است.

2ـ عناصر انسجام واژگانی

1ـ2) تکرار

1ـ1ـ2) تکرار موسیقیایی

تکرار آوایی و یا موسیقیایی در کتاب نفثةالمصدور با تکرار مصوّت و صامت آغاز می‌شود و با تقارن لفظی، موازنه، مماثله، تضمین‌المزدوج و ترصیع به اوج می‌رسد:

الف) تکرار مصوّت «آ»

در 530 جمله از جملات این کتاب، تکرار مصوّت «آ» دیده شده است؛ مثل: «ای در غرقاب ِنار، به کارِ آب پرداخته و در گذر سیلاب، مجلس شراب ساخته و در کام اژدهای دمان...» (همان: 41).

ب) تکرار مصوّت بلندِ «ای»

مثل: «اجوفی است که...، طالب علمی است...، حریری است...، پیسه‌کلاغی است...، غراب‌البینی است...، دست‌نشینی...، سخن‌چینیست...» (همان: 3).

ج) تکرار مصوّت کوتاه (ـَـِـُ)

در 152 جمله، تکرار مصوّت کوتاه «ـَ» و«ـُ» دیده شده است و در 187 جمله، تکرار مصوّت «ـُ» دیده شده است.

د) تکرار مصوّت «ـِ» و «ـُ»

«سَورَتِ حرارتِ عَطَش، به خونِ دلِ به جان آمده‌ای روا داشت و شدّت حَرارَتِ نَهَل به آبِ دهانِ جِگَر سوخته‌ای چند، زایل گردانیدن روا داشت و ...» (همان: 61).

هـ) تکرار صامت

«سحاب که لواقحِ لَواحق، آن را به سوابق دررساند یا سیلاب که تواترِ اَمدادِ صواعق، آن را از شواهق سوی هامون راند» (همان: 32). صامت «س» در این مثال چندین بار تکرار شده است.

تکرار آوایی و موسیقایی و نیز تکرار واجی در انواع سجع، جناس، ترصیع و موازنه نیز دیده می‌شود. در این کتاب، حدود 1200 مورد سجع در انواع مختلف (متوازی، متوازن و مطرّف) و نیز 809 مورد، انواع جناس (تامّ، ناقص، مذیّل، خط یا تصحیف، ناقص، اشتقاق و لفظ) دیده می‌شود. در 120 جمله، انواع موازنه، مماثله و تضمین‌المزدوج مشاهده می‌شود که به صورت دو، سه و چهار جملة پی‌درپی و یا بیشتر از آن وجود داشته است.

* سجع:

«وَرَم در حال، به رسم استغفار، در قدم افتاده و اَلَم بر سبیل اعتذار بر پای ایستاده» (همان: 93). در این جملات، انواع سجع متوازی و متوازن دیده می‌شود.

* جناس و سجع:

«قالبِ مسکین که مسکنِ روح ِنازنین است، عمری مصاحب جان شیرین بود. با وجود ایشان، تمنّی آسایش آنجا که عقل است، عقل نیست و صاعقه‌ای که سیلاب خون بر حَزن و سَهل راند، سهل نی» (همان: 12).

* انواع موازنه، مماثله و تضمین‌المزدوج نیز در سراسر متن دیده می‌شود:

«از لذّت خورد و شراب، به بُلاله‌ای راضی شده و از راحت خواب و قرار، به عُلاله‌ای قانع گشته...» (همان: 21).

این عناصر موسیقیایی، در سراسر متن به صورت چشمگیر وجود دارند و علاوه بر اینکه موجب آرایش کلام، برجستگی برخی واژگان و القای معانی ثانویه در ذهن مخاطب می‌شوند، در انسجام متن نیز نقش مهمّی دارند. از نظر هالیدی، عملکرد زبان، در ابتدا صوری و روساختی است و در نهایت، ژرف‌ساختی می‌گردد و به ساخت معنایی زبان تعلّق می‌گیرد. دکتر کوروش صفوی، تکرارهای کلامی آوایی، واژگانی یا نحوی را توازن می‌نامند و آن را شگردی برای ایجاد نظم می‌دانند (ر.ک؛ صفوی، 1373: 163ـ162).

2ـ1ـ2) تکرار عین واژه

در نفثةالمصدور، 156 مورد تکرار عین واژه در متن دیده می‌شود که بیشتر شامل کلماتی از قبیل «آن، این و دل» است. البتّه تکرار کلمات بیشتر در ترکیبات دیده می‌شود.

3ـ1ـ2) تکرار واژة مترادف

این نوع تکرار، بسیار بیشتر از تکرار عین واژه، در متن وجود دارد و از عوامل اصلی در اتّصال جمله‌ها و بندهای کلام است. در کتاب نفثةالمصدور و نیز متن‌هایی که در آن حوادث و یا داستان‌هایی نقل می‌گردد که از نظر درونمایه و هدف با هم مشترک هستند، این نوع تکرار به کار می‌رود. حدود 348 مورد کاربرد کلمات مترادف در متن دیده می‌شود که هر مورد از آن شامل دو، سه، چهار یا حتّی پنج کلمة مترداف بوده است. مثل: «سرما در اِفنای مردم، عزرائیل را سرمایه‌ای تمام است. برف در اِهلاک آدمی‌زاد، چنگیزخان را دستیاری شگرف» (همان: 89) و «ای دوست، در خزان اَمانی، کامرانی توقّع کردن نادانیست و در برگ‌ریزِ آمال، شکوفة اقبال انتظار بردن، آرزوی محال[است]» (همان: 38).

4ـ1ـ2)تکرار جملة مترادف

282 مورد، کاربرد جملات مترادف در این کتاب وجود داشته است که در هر مورد، دو، سه، چهار و یا حتّی 10 جملة مترادف و هم‌مضمون متوالی و پی‌درپی در متن به کار رفته است. بسامد بالای تکرار جملات هم‌معنی، نشانگر ارتباط معنایی و پیوستگی و یکپارچگی متن نفثةالمصدور است.

2ـ2) باهم‌آیی

منظور از همایش یا باهم‌آیی، با هم آمدن کلمات مرتبط است؛ یعنی آن کلمات که از نظر معنای انفرادی یا عرف زبانی با هم سنخیّت دارند، در کنار هم قرار می‌گیرند. در بدیع به این صنعت در جمله یا در ابیات شعر، مراعات نظیر و یا تناسب گفته می‌شود. با هم آمدن واژگان در سطح کلام، موجب پیوستگی و انسجام متن می‌گردد.

در نفثةالمصدور، به طور کلّی 723 مورد، باهم‌آیی و تناسب دیده می‌شود که در هر مورد آن دو، سه و گاه چندین واژة متناسب در جملات مختلف به کار رفته است که از عوامل تأثیرگذار در ایجاد ارتباط بین جملات بوده است. مثل: «از توفیرات، احتباس و انقباض بر کار گرفت، جریده‌ای که چون مطالعه کردی، در او جز المُستَخرَج مِن وظیفةِ عُمر و المُستَدرَکُ مِن راتبِ زِید و دفتری که چون بخواندی، جز المُستَرجَعُ مِن إنعامِ الإمام و المُحتَبسُ مِن إِدرار الشّیخ ندیدی» (همان: 80). واژگانی که زیر آنها خط کشیده شده است، با هم متناسب‌ می‌باشند. با توجّه به اینکه تضادّ واژگانی، حاکی از نوعی ارتباط و تناسب معنایی بین کلمات است، جزء مقولة باهم‌آیی به شمار آمده است.

3ـ عناصر انسجام پیوندی (معنایی و منطقی)

در نظریّة هالیدی، ارتباط معنایی و منطقی جملات، بندها و پاره‌گفتارها، عامل اصلی و ضروری انسجام و یکپارچگی متن است. خلق و آفرینش متن، بدون وجود این عامل، غیرممکن است. به این نوع رابطه، «انسجام پیوندی» گفته شده است. انسجام پیوندی در متن، با عوامل ربط شکل می‌گیرد. عوامل ربط، ابزارهایی هستند که موجب پیوستن جمله‌های متن می‌شوند. این عوامل، در ابتدا و یا میان دو جملة مستقل قرار می‌گیرند و گاهی نیز رشته‌های وسیع‌تر ازجمله، مانند دو بند یا پارة متن را به هم پیوند می‌دهند. شرط انسجام‌بخشی عوامل ربط این است که در ابتدا یا بین دو جملة مستقل به کار روند؛ به عبارت دیگر، عواملی ربطی که جمله‌های پیرو را به جمله‌های پایه متّصل می‌کنند، خاصیّت انسجام‌بخشی ندارند. پرکاربردترین عوامل ربط در زبان فارسی، حروف ربط هستند؛ ازقبیلِ اگر، چون، که، تا، امّا و... . از نظر هالیدی، این عوامل به چهار دسته تقسیم می‌شوند: الف) رابطة افزایشی یا توضیحی. ب) رابطة تقابلی یا خلاف انتظار. ج) رابطة علّی یا سببی. د) رابطة زمانی (ر.ک؛ نوروزی و غلامحسین‌زاده، 1388: 1).

مؤلّف دستور زبان فارسی نیز حضور لفظی و هم حضور معنوی این عوامل را در جمله‌های متن مؤثّر می‌داند به عقیدة ایشان، دو یا چند جملة مستقل که در پی یکدیگر قرار می‌گیرند و بی‌واسطة حرف یا کلامی به هم می‌پیوندند، پیوند معنوی با هم دارند. همچنین از نظر ایشان، پیوند معنوی به دو وجه حاصل می‌شود: 1ـ ترتیب منطقی (رابطة علّت و معلول یا مقدّمه و نتیجه). 2ـ ترتیب زمانی (ر.ک؛ خانلری، 1351: 135ـ134).

در نفثةالمصدور که از لحاظ محتوایی، توصیف و شرح وقایع حملة مغول و تأثیرهای اجتماعی و روانی آن بر زندگی نویسنده و جامعه است و نویسنده گاه به توصیف دردها و رنج‌ها می‌پردازد و گاه حوادث تاریخی زمان خود را بیان می‌کند، عوامل ربط در پیوند جمله و بندهای متن نقش مهمّی ایفا می‌کنند. عوامل ربط، رویدادها و وقایع را یکی پس از دیگری با نظم و توالی خاصّ زمانی و علّی و معلولی و سببی به هم مرتبط می‌سازند.

برطبق نظریّه انسجام هالیدی، روابط معنایی و منطقی بین جملات به چهار نوع تقسیم می‌شوند:

1ـ رابطة اضافی (توضیحی ـ تمثیلی ـ مقایسه‌ای). 2ـ ارتباط خلاف انتظار. 3ـ سببی. 4ـ زمانی.

1ـ3) ارتباط اضافی

به طور کلّی، در این نوع ارتباط، جمله، مطلب و معنا یا توضیحی بر جملة قبل اضافه می‌کند و شامل چهار نوع توضیحی، تمثیلی، تشبیهی و مقایسه‌ای می‌شود:

الف) ارتباط اضافی توضیحی

در ارتباط توضیحی، نویسنده، شرح، توضیح و یا وصفی به جملة قبل می‌افزاید. همان‌گونه که گفته شد، درکتاب نفثةالمصدور هدف نویسنده، توضیح و توصیف پدیده‌های درونی و بیرونی است و جملات توضیحی بیشتر جنبة وصفی دارند، نه توضیح مطلبی غامض و مبهم. از بین 1250 جملة موجود در متن، حدوداً 580 مورد رابطة توضیحی در جملات متن به کار رفته است؛ مثل: «روی به راه آورده به پنج شش روز به نوشهر رسیدیم، آن شهر خرابه‌ایست که مهندسان لشکر خوارزم در نوبت و مدّت خویش، آنجا اَساسِ «فَأَصبِحوُا لاَیُرَی اِلاَّ مَسَاکِنَهُم» نهاده بودند، معماران تاتار که بر عقب رسیدند، تتمّة عمارت واجب داشتند و خشت بر خشت نگذاشتند. به خنادق آن، به جای آب، خون در بستند...» (زیدری، 1343: 102). در این مثال، جمله‌های «آن شهر خرابه‌ایست که...»، به توضیح و شرح وضع نوشهر می‌پردازد.

ب) رابطة تمثیلی

در این رابطه نیز مانند رابطة توضیحی، مطالب بعدی برای توضیح و گسترش محتوای قبلی است، با این تفاوت که در رابطة تمثیلی، مطالب بعدی عینی‌تر و ملموس‌تر هستند و برای تفهیم، تقریر و تأکید مطالب پیشین است. نویسنده از تمثیل برای اقناع مخاطب کمک می‌گیرد. استفاده از این نوع رابطه در متن‌های داستانی، به سبک رمان هزار و یک شب و کتاب‌های داستانی ـ تعلیمی و نیز داستان‌هایی که ازنوع فابل هستند، مثل کلیله و دمنه و مرزبان‌نامه رایج است. این نوع رابطه در کتاب نفثةالمصدور، در 38 جمله یافت شد؛ به عنوان نمونه: «بعضی، به خوابِ غفلت، پهلو بر بستر تن‌آسانی نهاده و طایفه‌ای در شراب ارغوانی، دَورِ دوستکانی درداده تا عاقبت تن‌آسانی هراسانی بار آورده و دوستکانی دشمن‌کامی؛ یک روز که خندید که سالی نگریست؟!» (همان: 40). در این مثال، جملة «یک روز که خندید...» تمثیلی است برای جملات قبلی.

ج) ارتباط تشبیهی

در ارتباط تشبیهی، نویسنده از تشبیه برای ارتباط و انسجام متن استفاده می‌کند. در نفثةالمصدور، 58 مورد از این نوع ارتباط دیده می‌شود؛ مثل: «و نیز راستی تا از خانه دور افتاده‌ام و از وطن مألوف، مهجور گشته و به بلای دوستان، مشَرّقاً أرضٍ مَرَّةً و مُغَرِّباً مبتلی شده و مانند قَزَعِ خریف در تجاذب نکبایِ نکبت، خاشاک‌وار در تسالبِ عواصف غربت افتاده‌ام» (همان: 54). در این مثال، نویسنده، سرگردانی خود را در برابر ناملایمات پیش‌ رو، به سرگردانی ابر پاییز در برابر باد تشبیه می‌کند.

د) ارتباط مقایسه‌ای

مقایسه کردن موجب درک بهتر و روشن‌تر مضامین می‌شود. این رابطه در بین جملات مشاهده نشد.

2ـ3) ارتباط تقابلی خلاف انتظار

در این نوع ارتباط، رابطة جملات قبل و بعد، رابطه‌ای برخلاف انتظار و توقّع مخاطب است. به وسیلة این نوع ارتباط، مطالب برای مخاطب برجسته‌تر می‌گردد و موجب جلب توجّه بیشتر خواننده به متن می‌شود. در متون ادبی، برای تأثیرگذاری هرچه بیشتر و نفوذ در ذهن مخاطب، می‌توان از این نوع ارتباط بهره گرفت. این نوع ارتباط اغلب با نشانه‌های متنی «ولی، ولیکن، امّا، اگرچه، هرچند، علی‌رغم و باوجود آنکه»همراهاست. در کتاب نفثةالمصدور، 118 مورد از این نوع ارتباط دیده می شود. در بسیاری از موارد، نشانه‌ای لفظی روشن برای وجود چنین رابطه‌ای استفاده نشده است. بلکه با دقّت در محتوا می‌توان به وجود چنین رابطه‌ای دست یافت؛ مثلاً: «سدِّ یأجوجِ تاتار گشاده گشت، [امّا] اسکندر نی. دَرِ خیبر کفّار بسته شد،[امّا] حیدر نی. روباه بیشة شیرگرفت، [امّا] شیر عرین نی. دیو بر تخت سلیمان نشست و [امّا] انگشترین نی» (همان: 50).

استعارۀ تهکیمیّه نیز نشان‌دهندة ارتباط خلاف انتظار بین جملات است(ر.ک؛ شمیسا، 1387: 55) و با استفاده از محتوای متن می‌توان به چنین ارتباطی پی برد؛ مثلاً: «تا این بزرگ به منصب بنشست، قیامت برخاست» (همان: 82). منظور از «بزرگ»، «جمال علی عراقی» است که شهاب‌الدّین زیدری در متن به قدح او پرداخته است.

3ـ3) ارتباط سببی

در این نوع ارتباط معنایی، بین جملات متن، رابطه‌ای علّی و معلولی، مقدّمه و نتیجه و یا شرطی برقرار می‌شود. ارتباط سببی، شامل روابط علّت، نتیجه، هدف و شرط است (ر.ک؛ معین‌الدّینی، 1382: 320).

الف) علّت

در این رابطه، برخی از جمله‌ها، علّت وقوع امری یا حالتی هستند که در جمله‌های دیگر به وقوع پیوسته است؛ مثلاً: «سرعتِ اجتیازِ ملاعین بر بلاد و دیار، زمام اختیار چنان از دست ربود که بدرقه‌ای که جهت خزانه با من بود و از نائب عراق، بدان موعود بودم، نتوانست رسید و توقّف و تأخیر متعذّر گشت» (زیدری، 1343: 11).

ب) نتیجه

در این نوع رابطة انسجامی، بعضی از حوادث و رویدادها، نتیجة بعضی از کارها هستند؛ مثلاً: «سلطانِ «ألَیسَ لِی مُلکُ مِصرَ وَهَذِهِ الأَنهارِ تَجری مِن تَحتِی» در دلِ بی‌عقلِ او خانه گرفت و سودایِ «إِبنِ لِی صَرحاً لَعَلِّی أبلُغُ الأَسبَابَ» در سَرِ بی‌مغز او خایه و بچّه نهاده تا عاقبت کار، سر در سَرِ آن کار کرد که اندر سر داشت» (همان: 11).

ج) انگیزه و هدف

جمله یا جمله‌هایی در متن، انگیزه و هدف انجام کار در جمله‌های دیگر هستند؛ مثلاً: «در استخلاص، به واسطة ارباب قدرت و اهل اختصاص که به راستی همه مشفق و معتنی بودند به هر طریق می‌کوشید[م] و از هزار نوع حِبالِ حیلت که از آن دام چگونه خلاص یابم، نصیب می‌کرد[م]؛ چه به تبریز، محقّر نقد و جنسی گذاشته بودم و می‌خواستم ...» (همان: 64).

د) شرط

در این حالت، وقوع و یا عدم وقوع امری در متن، بستگی به وقوع و یا عدم وقوع کار یا حالتی در جملات دیگر متن دارد؛ مثلاً: «همانا [اگر] به طاس‌گردانی، دست، گردِ مخدومان من برآوردی، این قدر دست دادی و به دریوزه اگر با دوستان من رجوع کردی، آن قدر فراهم بیامدی» (همان: 122). در نفثةالمصدور، حدود 259 مورد از انواع ارتباط سببی دیده می‌شود که اغلب از نوع رابطة علّی و معلولی و نتیجه هستند.

4ـ3) رابطة زمانی

«عوامل ربط زمانی، جمله‌هایی را که حاوی رویدادهای پی‌در‌پی هستند، به هم پیوند می‌دهد. در متون تاریخی، داستانی و به طور کلّی، متونی که ساختار روایی دارند، توالی زمانی حوادث و رویدادها نقش مهمّی در انسجام متن بر عهده دارد. در صورت نبودن این نوع ارتباط، متن دچار آشفتگی می‌شود و یا ساختار جدیدی مانند جریان سیّال ذهن به وجود می‌آید. توالی زمانی و پیوند زمانی در متن به وسیلة عوامل ربط زمانی محقّق می‌شود. این عوامل به چهار نوع ترتیبی، همزمانی، ارجاعی و انجامی تقسیم می‌شوند» (نوروزی، 1388: 2ـ1). گاهی هیچ نشانة متنی بر وجود این ارتباط وجود ندارد و همانند عوامل ربط اضافی و سببی و نیز خلاف انتظار، با توجّه به محتوای جمله‌ها می‌توان به وجود چنین ارتباطی پی برد. این عامل ارتباط و انسجام در کتاب نفثةالمصدر کاربرد فراوانی دارد.

الف) رابطة زمانی ترتیبی

در این نوع ارتباط، حوادث رویدادها به ترتیب زمانی و به دنبال هم اتّفاق می‌افتد. این رابطة زمانی توسّط عواملی چون: «بعد از آن، پس از آن، سپس» جملات و بندها و پاره‌گفتارها را به هم متّصل می‌کند. به عنوان نمونه: «آتشِ تب به دمی که در شب واقعه افتاده بود، افروخته شد، گوشت و پوست چنان از هر دو پای درآمد که انگشت‌ها مانند اَصابع مِذری برهنه ماند و کف چون پنجة مریمی عاری شد. بعد از آن، پای‌بستة تقدیر را بر چهار پای بستند و روی به خوی نهادند» (همان: 93). نشانة متنی «بعد از آن»، ترتیب و توالی حوادث را نشان می‌دهد.

ب) رابطة زمانی ارجاعی

در این نوع ارتباط، محتوای جمله به حادثه و اتّفاقی که در گذشته روی داده، اشاره می‌کند و ارجاع می‌دهد؛ به عنوان نمونه: «لشکری که بدان با روزگار، معادات و با فلک معالات توان کرد؛ چه لشکر، همه در مهد زین بالیده و... از آن روز باز در هیچ مجلس پنج شش از ایشان به هم باز ننشستند» (همان: 81). این نوع رابطة زمانی «از آن روز باز»، اشاره به حال و ارجاع به قبل دارد؛ یعنی حوادث و رویدادهایی که از گذشته تاکنون رخ داده است.

ج) رابطة زمانی همزمانی

در این نوع ارتباط، حوادث و رویدادها با هم و در یک فاصلة زمانی اتّفاق می‌افتد و بدین ترتیب، دو یا چند حادثة مختلف به هم مرتبط می‌شوند: «تا این دوروی تیززبان در میان، شدآمد گرفته، سلامت پای بر کران نهاده، از آنگاه باز که فتنه از خواب سر بر داشته، هزاران سَر برداشته است» (همان: 1). در این مثال، «تا و از آنگاه باز» در جمله، به معنی «از همان زمان» است.

د) رابطة زمانی انجامی

این رابطه به انتها و پایان حوادث اشاره دارد. عامل ربط انجامی، پایان و سرانجام یک فرایند را در متن، مشخّص می‌نماید و جملة پس از خود را به کلّ فرایند متّصل می‌نماید (ر.ک؛ علیجانی، 1372: 103). به عنوان نمونه: «القصّه، مدّت سه ماه به گنجه مقام افتاد. مشاربِ لذّات به سبب مفارقت احباب و دوستان تیرگی گرفته. از... تا آنگاه که مخایلِ ادبارِ احوالِ اهل گنجه لایح گشت» (همان: 23). در این مثال، کلمات «القصّه و تا آنگاه» پایان یک حادثه و فرایند را نشان می‌دهند. در نفثةالمصدور حدود 135 جمله که ارتباط زمانی با جملات قبل و بعد خود داشته، به کار رفته است که چند جمله، بند یا پاره‌گفتار را به هم متّصل می‌کنند.

در بحث گفتمان و سخن‌کاوی، به کلمات و عباراتی که نقش آنها نشان دادن رابطة میان یک گفته و گفتة قبلی است، «نقش‌نما» می‌گویند. لویستون اوّلین زبانشناسی بود که به وجود چنین کلمات و عبارت‌هایی در زبان اشاره کرد (ر.ک؛ مقدّم‌کیا، 1384: 2). به دنبال اظهار او، برخی از زبانشناسان به مطالعه و بررسی نقش‌نماها در گفتمان پرداختند و بدین نتیجه رسیدند که علاوه بر عوامل سببی، توضیحی، تقابلی و زمانی که عامل ارتباط در جملات، بندها و پاره‌گفتارها هستند، واژگانی نیز وجود دارد که ممکن است در ابتدا نقش خاصّی چون قید و صفت داشته باشند، ولی پس از طیّ روند دستوری شدن، تبدیل به نقش‌نمای گفتمان شده‌اند. نقش‌نماها ممکن است در آغاز، میان و پایان پاره‌گفتارها بیایند.

نقش‌نماهای گفتمان که در ایجاد، تحکیم و تقویت انسجام و پیوستگی اجزای گفتمان نقش مؤثّری دارند، انوع مختلفی را شامل می‌شوند و از نظر معنایی و محتوایی به عناصر دستوری نزدیکتر هستند تا به عناصر قاموسی. در کتاب نفثةالمصدور، این عناصر زبانی در پیوند بندها و پاراگراف‌ها نقش مهمّی دارند و گستره‌ای وسیع‌تر از جمله‌ها را پیوند می‌دهند؛ مانند «بدین سبب، بدین گونه، به دلیل اینکه، در نتیجه و ...»؛ «به حکم آنکه در آن پنج شش روز، در چشم از معنی سواد، جز مردمک چشم نمانده بود و دیده، از باب سیاهی جز روزِ برگردیده ندیده، چشم‌ها چنان‌که مجرّب است، برف‌زده بود و از هفت کس، من و اَتباعِ من یک کس بیش فرا دو دست خود نمی‌دید، به رسم کوران دست در یکدیگر زدیم و آن یک کس را عصاکش خویش کردیم تا خویشتن را به هزار کوری به پَرگری انداختیم» (زیدری، 1343: 108). چنان‌که مشاهده می‌شود، «به حکم آنکه» چندین جمله در بند بالا را به هم پیوند داده است.

شهاب‌الدّین زیدری، در بخش‌های مختلف شرح وقایع تاریخی، توصیف طبیعت، اشخاص و اماکن و نیز بیان تجربیّات، اندیشه‌ها، عقاید و استدلال‌های خود، از عناصر انسجام متن به شکل خاصّی استفاده می‌کند؛ به عبارت دیگر، نحوة کاربرد این عناصر و بسامد استفاده از آنها بالاست. مثلاً در آن قسمت که به توصیف حادثۀ ناگوار مرگ سلطان جلال‌الدّین می‌پردازد: «آفتاب بود که جهانِ تاریک را روشن کرد، پس به غروب محجوب شد. نی سحاب بود که خشکسال فتنة زمین را سیراب گردانید، پس بساط درنوردید. شمع مجلس سلطنت بود، برافروخت، پس سوخت. گل بستان شاهی بود، باز بخندید، پس بپژمرید. بخت خفتة اهل اسلام بود، بیدار گشت، پس بخفت. چرخ آشفته بود، بیارامید، پس برآشفت. مسیح بود، جهان مرده را زنده گردانید، پس به افلاک رفت. کیخسرو بود، از چینیان انتقام کشید و در مغاک رفت» (همان: 47). مشاهده می‌شود که عنصر ارجاع نقش مهمّی داشته است. همة جملات یک مرجع دارند و به هم مرتبط هستند. تمام واژه‌های به کار رفته در متن یا مترادف هستند و یا جزء مقولة باهم‌آیی هستند؛ یعنی تناسب دارند. از نظر تکرار آوایی، واجی یا موسیقایی و تکرار کلمه نیز غنی است، جملات هم‌مضمون هستند، از عامل حذف استفاده شده است، ارتباط پیوندیِ معنایی، توضیحی و زمانی نیز در متن وجود دارد. در این جملات نیز چنین است: «دوازده روز، مهلت به موغان [بود] که به استعراض جیوش و عساکر و تثقیفِ ذوابل و تحدیدِ بواتر مشغول بایستی، از ابتدای صباح تا انتهای رواح، به صید آهو و خربط می‌نشست و به ضرب نای و بربط، غبوق با صبوح می‌پیوست. به نغماتِ خسروانی، از نقمات ِخسروانه متغافل شده و به اوتار ملاهی، از اوطار پادشاهی متشاغل گشته. سرود رود، درود سلطنت او می‌داد و او غافل؛ اغانی مغانی بر مثالث و مثانی، مرثیة جهانبانی او می‌خواند و او بی خبر؛ صراحی غرغره در گلو افگنده، نوحة کار او می‌کرد و او قهقهه می‌پنداشت. پیاله به خونِ دل به حال او می‌گریست و او قهوه می‌انگاشت» (همان: 18).

مرجع ضمایر به کار رفته در همۀ جملات، یک شخص است. از عناصر انسجامی واژگانی و انواع تکرار حدّاکثر استفاده شده است. از عوامل ربط پیوندی و معنایی نیز استفاده کرده است. عنصر انسجام واژگانی باهم‌آیی، بیشترین نقش را در انسجام داشته است. نمونة دیگر آن را در این جملات می‌توان مشاهده کرد: «این حسرت، نه از آن جمله است که به زاری و... بنا بر آنکه صاحب آمِد در آن چند سال که امور حضرت در سلکِ انتظام می‌بود و کارهای دولت، بر وفقِ مرام، کوه با همة سربلندی کمر خدمت بسته و از ربقة بندگی جز سرو، آزادی نجسته، خسرو سیّارگان را اگر بنده می‌خواندند، می‌بالید. مرّیخ را اگر خط امان می‌نوشتند، می‌نازید. عطارد را تا دبیر حضرتش خوانند، دائم قلم‌زن بود و ماه را تا برید درگاهش گویند، شبانه‌روزی قدم‌زن و ...» (همان: 58).

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، در این مثال نیز از تکرار موسیقایی و باهم‌آیی، ارجاع، تکرار لغات مترادف و حذف در ایجاد انسجام بهره برده است. در تمام مثال‌ها، لغات، کلمات و جملات متن، به هم مربوط هستند و هر یک از عناصر زبانی به کار رفته در متن، به نوعی کاربرد انسجامی دارند. مثال‌های فراوانی از این دست در متن کتاب نفثة‌المصدور وجود دارد. شهاب‌الدّین زیدری به هنگام شرح و توضیح حوادث تاریخی و ماجراهای واقعی، از عوامل انسجام پیوندی در متن استفاده کرده است: «القصّه، از تنگنای این احوال که از شدّت این اهوال، به جای عرق خون چکد از مَسام، قرار و مقام بر خود حرام گردانید تا در سلک بندگی، انتظام یافت و در آن هفته به امور عظام که ارباب اقلام از امثال آن عاجز آیند، چون جمع لشکرهای اطراف که از گزاف، فرا سَرِ آن نتوان رفت و مصالح دیگر که تفاصیل آن درازنایی دارد، قیام نمود و بعد از اجتماعِ جَمّ غفیر و انضمامِ جمع کثیر، روی سوی دیار شام نهادند تا در رمضان به حدود اخلاط مقام افتاد» (همان: 26و نیز، ر.ک؛ همان: 27؛ سطر 3ـ1). در این مثال، از عناصر ارجاع، حذف و عناصر واژگانی استفادة کمتری شده است و بیشتر از عناصر پیوندی برای انسجام استفاده کرده است.

نمونة دیگر: «شبانه، من‌ بنده را به قلعة شیرکبود به مهمّی فرستاده بود و اسیری از امرای تاتار، بندکردنی داده، تا نیم‌شب در آن کار برفت. آن شب هم آنجا فراساختم، چارپا و قماش به صحرا فراگذاشته و فراغتی که در جهان نبود، پیش گرفته و چون تشویش درافتاد، هر یک به طرفی رفتند و من بنده بامداد با غلامکی که با من بود، روی به لشکرگاه نهادم و...» (همان: 20).

با دقّت در این مثال، مشخّص می‌گرددکه از عناصر ارجاع، حذف، تکرار و باهم‌آیی استفادة چندانی نشده است و عناصر پیوندی نقش مهم‌تری در انسجام و ارتباط این متن دارند.

با توجّه به این مثال‌ها درمی‌یابیم که در متون ادبی، بسامد استفاده از عناصر انسجامی بیشتر است. همچنین عناصر انسجام واژگانی در متون ادبی، نقش مهم‌تر و بیشتری دارند. در متون ادبی نثر، به‌ویژه در نثر فنّی، صنایع لفظی و معنوی در انسجام متن بسیار تأثیرگذار بوده‌اند. صنایعی چون تشبیه استعاره، کنایه، نماد، اسطوره و... سبب شده‌اند که در لغات و واژگان متن تناسب ایجاد گردد و نیز با تصویرسازی در ذهن مخاطب، متن، منسجم، یکپارچه و هماهنگ به نظر آید. برای بررسی چگونگی این اثرگذاری نیاز به بحث مفصّل در مجال دیگری است.

نتیجه‌گیری

با بررسی و واکاوی تحلیل‌هایی که بر متون مختلف صورت گرفته است، به این نتیجه می‌رسیم که این نظریّه در حوزة بررسی سبک‌شناختی متون مختلف فارسی می‌تواند به مثابة ابزاری تحلیلی به کار آید و محقّق سبک‌شناس را در کشف و شناخت این ابعاد یاری دهد: فضای کلّی حاکم بر اثر، ساخت اندیشه‌ای ذهن نویسنده و نوع رابطة او با مخاطب از طریق تبیین نظام فرایندی موجود در متن، ساختارهای زبانی به کار رفته در بندها و کلّیّت متن برای بیان مضمون و اندیشة مورد نظر نویسنده و بررسی عناصر توازی و تقابل در متن، نوع عناصر زمانی و وجهی و تأویل‌های مترتّب بر آن، میزان انسجام موجود در متن ادبی و شیوة مورد استفادة نویسنده در انسجام‌آفرینی که خود می‌تواند نوعی شاخصة سبکی برای شاعر به وجود آورد، شگردهای زبانی خاصّ کشف شده از سوی نویسنده، چه در حوزة واژگان و چه در حوزة نحو و سرانجام، حفظ میزان طراوت و تازگی آنها در کلّ متن یا تبدیل آنها به عناصر کلیشه‌ای.

توجّه به تمام ابعاد یاد شده می‌تواند در تعیین ویژگی‌های سبکی دورة خاصّی کارآمد باشد. در عین حال، این نظریّه نیز همچون هر نظریّة دیگری دچار کاستی‌هایی است که ضرورت دارد سبک‌شناس با نظر به آنها این رویکرد را در نقد سبک‌شناختی اثر ادبی به کار برد. بر مبنای این نظریّه، منتقد سبک‌شناس می‌تواند با بهره‌گیری از ابزارها و امکاناتی که نظریّه در اختیار او قرار می‌دهد، به دنیای متن راه یابد، عناصر شکل‌دهندة انسجام در میان اجزای متون ادبی را تبیین کند و به شرح و تفسیر دلالت‌های معنایی آنها بپردازد. در این کتاب، عناصر واژگانی و لغوی، اوّلین و مهم‌ترین عامل انسجام و همبستگی متن هستند. عنصر تکرار، لحن متن را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به متن ضرب‌آهنگ خاصّی می‌بخشد و موجب انسجام و پیوستگی تأکید معنا، ارتباط لفظ و معنی، القای معنی و تقویت اثر می‌گردد. همچنین رابطة موسیقایی موجود بین اجزای کلام، موجب تداوم متن، جذب مخاطب و تأثیر کلام بر او می‌گردد. موسیقی کلام در نفثةالمصدور، حتّی برای مخاطب غیر فارسی‌زبان هم اثرگذار است و القای معنی می‌کند. باهم‌آیی یا تناسب واژگانی، کلمات مترادف و جملات هم‌مضمون از دیگر عوامل اساسی ایجاد انسجام و تداوم در این متن هستند. عوامل دستوری، لغوی و معنایی در تعامل با هم ایجاد انسجام می‌کنند و هرچه تعامل بیشتر شود، انسجام بیشتر می‌گردد. صنایع مختلف لفظی و معنوی موجب انسجام صوری و محتوایی متن شده‌اند. اغلب صنایع ادبی که در نظم و نثر در زبان فارسی ارزش هنری و زیباشناختی دارند، در ایجاد رابطه، انسجام و پیوستگی متن نقش دارند. با توجّه به اینکه این کتاب، متنی روایی دارد و زاویة دید، اوّل شخص مفرد است، متن محوری مرکزی دارد و اجزای کلام، در نهایت، متّحد و مربوط هستند. مرجع ضمایر، در جملات هم مشخّص و هم محدود است و بدین ترتیب، ارجاع عامل مهمّ دیگر انسجام متن است.

با تحلیل و بررسی انجام شده، نتیجه گرفته می‌شود که عناصر انسجامی در متون ادبی و داستانی کاربرد بیشتری دارند تا متون تاریخی و تعلیمی. در بین متون ادبی، متون نظم از متون نثر منسجم‌تر هستند. در متون تاریخی، عوامل پیوند زمانی نقش مهمّی در ایجاد انسجام دارند (مانند ترجمة تاریخ یمینی، تاریخ جهانگشای جوینی و...). در متون تعلیمی و آموزشی، عوامل پیوند معنایی در ایجاد انسجام کاربرد بیشتری دارند. به طور کلّی، انواع مختلف ادبی در میزان استفاده از هر یک از شگردهای انسجام (دستوری، لغوی یا معنایی) و نحوة به کارگیری این عوامل، با هم متفاوت ‌هستند. البتّه میزان دانش مخاطب، موقعیّت‌های زبانی، زمینه‌های مشترک اجتماعی و فرهنگی مخاطب و متن و... به اندازة عناصر زبانی، در ایجاد انسجام و پیوستگی متن تأثیرگذار و مهم هستند. پیوستگی در متن موجب عمق معنایی، تأثیرگذاری، جذّابیّت و اقناع مخاطب می‌گردد. وجود عناصر انسجام، این متن را به متنی ماندگار تبدیل کرده است.


پیوست: نمودار فراوانی کاربرد عناصر انسجامی در متن نفثةالمصدور:

 

 

منابع و مآخذ

آقاگل‌زاده، فردوس و علی افخمی. (1383). «زبانشناسی متن و رویکردهای آن». مجلّة زبانشناسی. س 19. شمارة اوّل. صص 103ـ89.

احمدی گیوی، حسن و حسن انوری. (1375). دستور زبان فارسی 1. تهران: انتشارات فاطمی.

دهقانی، ناهید. (1388). «بررسی عناصر ایجاد انسجام متن در کشف‌المحجوب هجویری». آیینة میراث. شمارة 45. صص 120ـ99.

زیدری نسوی، شهاب‌الدّین. (1343). نفثةالمصدور. تصحیح و توضیح امیرحسین یزدگردی. تهران: انتشارات کلّ نگارش وزارت آموزش و پرورش.

شفایی، احمد. (1363). مبانی علمی دستور زبان فارسی. تهران: اساطیر.

شمیسا، سیروس. (1371). نگاهی تازه به بدیع. تهران: نشر فردوس.

ـــــــــــــــ . (1387). بیان. تهران: نشر فردوس.

صفوی، کوروش. (1373). از زبانشناسی به ادبیّات. جلد اوّل؛ نظم. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.

فرخنده، پروانه. (1388). «فرایند ارجاع از دیدگاه کاربردشناسی فراگیر». مجلّة زبانشناسی. س 22. شمارة اوّل. صص 60ـ33.

لطفی‌پور ساعدی، کاظم. (1371). «درآمدی به سخن‌کاوی». مجلّة زبانشناسی. سال 9. شمارة اوّل. صص 39ـ9.

معین‌الدّینی، فاطمه. (1382). «شگردهای ایجاد انسجام متن در کلیله و دمنه». مجلّة فرهنگ. شمارة 46 و 47. صص 326ـ303.

مقدّم‌کیا، رضا. (1384). «بعد؛ نقش‌نمای گفتمان در زبان فارسی». نامۀ فرهنگستان. شمارة 23. صص 98ـ81.

ناتل خانلری، پرویز. (1351). دستور زبان فارسی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

نوروزی، حامد و غلامحسین غلامحسین‌زاده. (1388). «نقش عوامل ربط زمانی در انسجام». کاوش‌نامه. سال10. شمارة 19. صص 122ـ97.

یول، جرج. (1383). کاربردشناسی زبان. ترجمة محمّد عموزاده مهدیرچی و منوچهر توانگر. تهران: سمت.

Halliday, M.A.K. & Ruqaiye Hassan. (1976). Cohesion in English. London: longm

مطالعات و پژوهش‌های زبانشناسی جدید در دوره‌های اوّلیّه، به کشف و توصیف واحدهایی از قبیل آوا، کلمه و عبارت توجّه داشت. دستور زایا ـ گشتاری نوآم چامسکی، به تجزیه و تحلیل ساختمان نحوی جمله می‌پرداخت. زبانشناسان تجزیه و تحلیل واحدهای فراتر از جمله را امری مشکل و غیرعملی می‌دانستند، لذا دستور سنّتی از بررسی و مطالعة واحدی بلندتر از جمله، یعنی «متن»، غافل بود. «به تدریج، توجّه زبانشناسانی چون زلیگ هریس (1952م.) و پایک (1967م.) به بررسی توزیع عناصر زبانی درسطحی بزرگتر از محدودة جمله، یعنی متون، معطوف شد و متن به عنوان یک واحد فراتر از جمله کشف شد و ساختار آن مورد کندوکاو و بررسی قرار گرفت» (آقاگل‌زاده و افخمی، 1383: 91).
منظور از متن، جمله یا جمله‌هایی است که خواننده یا شنونده با خواندن یا شنیدن آن به معنای خاصّ و مفهومی در ذهن خود دست می‌یابد. کوچکترین واحد معنایی، جمله و بزرگترین واحد معنایی، متن است. اجزای متن به نحوی به هم مر بوط هستند و برای هدف خاصّی در کنار هم قرار می‌گیرند.
سخن‌کاوی و تحلیل گفتمان، اصطلاحاتی در علم زبانشناسی هستند که به توصیف کلام مرتبط و پیوستة معنی‌دارِ بزرگتر از جمله، شناخت پیوندهای درونی متن و ارتباط داخلی بین بخش‌های گوناگون و اجزای متن می‌پردازند. رابطة یک گفته را با گفتة قبل نشان می‌دهند. «به طور کلّی، زبانشناسان در تحلیل گفتمان برای «متن» هفت ویژگی اساسی را برمی شمرند:1ـ انسجام. 2ـ پیوستگی معنایی. 3ـ قابلیّت پذیرش. 4ـ قصدمندی. 5ـ ویژگی اطّلاعاتی. 6ـ ویژگی موقعیّتی. 7ـ ویژگی درون‌متنی» (همان: 93).
از ویژگی‌های فوق، دو ویژگی «انسجام» و «پیوستگی»، ویژگی‌های متن‌محور هستند؛ یعنی مربوط به خود متن می‌شوند و متأثّر از آراء هالیدی و حسن (1976م.) می‌باشند که در متن مقاله مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم. پنج ویژگی دیگر، رویکردی کاربردی نسبت به متن دارند و دربارة نحوة ارتباط و تعامل متن و خواننده با یکدیگر است.
1ـ بیان مسئله
انسجام در زمینة کاربردشناسی و بررسی رابطة ساختاری بین کلمات و جملات موجود و نیز برقراری ارتباط بین مفاهیم موجود در عناصر یک متن به کار می‌رود. نفثةالمصدور، اثرشهاب‌الدّین محمّد خُرَندزی زِیدَری نَسَوی، شاهکار قرن هفتم هجری شمسی است. این کتاب، علاوه بر محتوای تاریخی، از نظر فرم و ساختار ویژة ادبی و سبک‌شناختی قابل توجّه بوده است. در این مقاله، با روش کتابخانه‌ای و با تحلیل دقیق آماری، میزان و کمّیّت و نیز کیفیّت و چگونگی استفاده از این عوامل انسجامی در متن نفثةالمصدور نشان داده شد و مشخّص گردید که شهاب‌الدّین زیدری از کدام یک از این عناصر انسجام و پیوستگی برای ایجاد همبستگی و یکپارچگی متن بهره جسته است، در بخش‌ها و پاره‌گفتارهایی که به ذکر حوادث تاریخی پرداخته شده، از چه عناصر انسجامی استفاده کرده است و در بخش‌هایی که به بیان و توصیف ادبی زمان، مکان، اشخاص و رویدادها پرداخته شده، از کدام یک از عناصر انسجامی و همبستگی استفاده کرده است. همچنین انسجام متن در کدام یک از این بخش‌ها بیشتر بوده است.
2ـ پیشینة پژوهش
تاکنون متون مختلفی به زبان‌های انگلیسی، عربی، چینی، هندی و... با توجّه به نظریّة انسجام و پیوستگی متن هالیدی و حسن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته‌اند. در ایران نیز پژوهش‌های فراوانی در این زمینه انجام شده است. اغلب رساله‌ها و مقاله‌های مربوط به رشتۀزبانشناسی و یا در رشتة ادبیّات فارسی در آثاری که مورد بررسی قرار داده‌اند، کاربرد یکی از عوامل و عناصر دستوری یا واژگانی را در متون مختلف مورد تحلیل قرار دادند (ر.ک؛ نوروزی و غلامحسین‌زاده، 1388: 122ـ27 و فرخنده، 1388: 60ـ33 و...). رساله‌هایی نیز به بررسی شگردهای انسجام در متون کهن فارسی چون کلیله ودمنه (ر.ک؛ رکن‌الدّینی: 1382) و کشف‌المحجوب هجویری (ر.ک؛ دهقانی، 1388: 120ـ99) و... پرداخته‌اند و با ذکر نمونه عناصر انسجام را در آن متن‌ها نشان داده‌اند. اغلب رساله‌ها آماری دقیقی از بسامد کاربرد این عناصر در متون مختلف ارائه نکرده‌اند. همچنین تاکنون ساختار متن نفثةالمصدور از جنبة تحلیل گفتمان مورد بررسی قرار نگرفته است و در زمینة تحلیل عناصر انسجام و پیوستگی این کتاب، هیچ کار تحقیقی صورت نگرفته است. محقّقان و پژوهشگران، همواره این کتاب را از منظر نحوۀ کاربرد ابزارهای بیانی و آرایه‌های لفظی و معنوی ادبی مورد بررسی قرار داده‌اند و ویژگی‌های زبانی و بلاغی آن را به صورت جزئی و بیرون از متن مورد تحلیل قرار داده‌اند، امّا این نوشته بر آن است تا برای نخستین بار متن نفثةالمصدور را از دید نحوة کاربرد عناصر انسجامی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
3ـ ضرورت پژوهش
با توجّه به اینکه چنین روشی در تحلیل، نقد و بررسی متون ادب فارسی کاربرد وسیعی ندارد، امیدواریم تا این روش، راه را برای نقد و تحلیل علمی‌تر متون باز کند و خوانندگان به ارزش هنری این آثار ادبی پی ببرند. این نظریّه که بر پایة لفظ و معناست، با روش علمی ثابت کرده است که متن این کتاب، با وجود ابیات فارسی و عربی فراوان، جملات معترضه، اشاره به موضوعات مختلف تاریخی، تصویرها و آرایه‌های ادبی درهم پیچیده و چندبُعدی، از انسجام بالایی برخوردار است. با شناخت ویژگی‌های انسجامی این متن و مقایسۀ آن با دیگر آثار، ارزش متنی و ساختاری این کتاب بر ارزش‌های تاریخی، زبانی و بلاغی آن افزوده می‌شود و خوانندگان به ارزش هنری این آثار ادبی پی می‌برند. شناخت این ساختارها موجب درک عمیق‌تر، افزایش جذابیّت و انگیزة خوانش متون می‌گردد.
4ـ آغاز بحث
مایکل هالیدی و رقیّه حسن از جمله زبانشناسان ساختگرایی هستند که در پژوهش‌های خود به روابط بین‌جمله‌ای متن با عنوان انسجام متنی پرداخته‌اند. «بر اساس نظریّة آنها، ممکن است درجة انسجام متن کم یا زیاد باشد، ولی یک گفتار، زمانی متن نامیده می‌شود که هم انسجام صُوری و هم پیوستگی معنایی داشته باشد. هالیدی و حسن عقیده دارند که انسجام ناشی از عناصری است که جزء نظام زبان هستند» (لطفی‌پور ساعدی، 1371: 30). خوانندة متن باید به نظام و سیستمی که در متن وجود دارد، دست یابد. هالیدی و حسن عناصر و ابزارهایی را که آفرینندة انسجام هستند، به سه دستة دستوری، واژگانی، معنایی و یا پیوندی تقسیم می‌کنند. نمودار عناصر انسجام متن در زبان بر اساس تقسیم‌بندی هالیدی و حسن به صورت زیر است (ر.ک؛ همان):
 
 
 
1ـ عوامل انسجام دستوری
1ـ1) ارجاع
از نظر هالیدی و حسن، عناصری در متن وجود دارند که تحت تأثیر عناصر دیگر هستند. از جملة این عناصر، ضمایر هستند. ضمایر به وسیلة مراجع خود تفسیر می‌شوند. مرجع ضمیر ممکن است در متن وجود داشته باشد و گاهی اوقات نیز ممکن است در متن وجود نداشته باشد. با توجّه به بود و یا نبود کلمة مرجع، ارجاع به دو طریق صورت می‌گیرد: ارجاع برون‌متنی و ارجاع درون‌متنی.
1ـ1ـ1) ارجاع برون‌متنی
در ارجاع برون‌متنی که به آن ارجاع موقعیّتی نیز گفته می‌شود، مرجع ضمیر خارج از متن قرار دارد؛ مثلاً اگر بگوییم «آن را برایم بیاور»، در این جمله ممکن است منظور ما اشاره به کتابی باشد که در دست مخاطب قرار دارد. ارجاع برون‌متنی از عناصر انسجام متن به شمار نمی‌آید، چون مرجع ضمیر خارج و بیرون از متن قرار دارد.
در کتاب نفثةالمصدور، این نوع ارجاع به کار رفته است: «صبر نیز چون لگامِ زین محنت دید، یکباره عنان برتافت و وقار، چون تیرباران آن آفت مشاهده کرد، به کلّی سپر بینداخت» (زیدری نسوی، 1343: 111). در این جملات، مرجع ضمیر «آن آفت»، آفت‌ها و حوادث پیش آمده است که از ارجاعات برون‌متنی به شمار می‌آید.
2ـ1ـ1) ارجاع درون‌متنی
ارجاع درون‌متنی در کتاب نفثةالمصدور کاربرد زیادی دارد. درحدود 1350 جملة کامل در متن کتاب به کار رفته است که در 994 جمله، مرجع ضمیر در جملات ماقبل و مابعد قرار دارد. با توجّه به توصیف گستردة وقایع، مکان‌ها، اشخاص و ارجاع‌های پی‌درپی و متوالی، این عامل از عوامل مهمّ و مؤثّر در ایجاد انسجام متن در این کتاب است. ارجاع در متن نفثةالمصدور، موجب پیوند جملات و پاره‌گفتارها شده است.
همان‌گونه که گفته شد، ارجاع درون‌متنی به دو شکل ارجاع به ماقبل و ارجاع به مابعد است:
الف) ارجاع به ماقبل
دراین نوع ارجاع، برای فهم مرجع ضمیر و منظور نویسنده باید به عناصر قبل از ضمیر مراجعه کرد. اکثر ارجاع‌ها در نفثةالمصدور از این نوع است؛ مانند: «سه‌روزه کوهپایۀ میان آمِد و ماردین به یک روز زیر قدم آورد[م]. مصایدِ اَکراد و مکامنِ حرامیان را که دیو آنجا رسید سر بنهد، به تنهایی، با پنج شش سر و پا برهنه قطع کرد[م]. بیشه ای که باد، بی‌اندیشه بر شواهقِ جبال و مَصایدِ قلال آن اجتیاز ننماید، و باز بی‌احتراز بالای مخارمِ شعاب و مضایقِ عقاب آن پرواز نکند» (همان: 65). در این مثال، مرجع دو ضمیر «آن»، «کوهپایه» است.
با توجّه به توصیف فراوان اماکن، اشخاص و پدیده‌ها، تکرار ضمایر در نفثةالمصدور زیاد است: «اوست، آن نیک‌عهدی که ابنای عهد در وفای عهد، غبار او نتوانند شکافت. اوست آن لطیف‌طبعی که آب در لطافت، گردِ او نتواند یافت. تراخیی که در باب تفقّد تو رفته است، همه بر بی‌غمی حمل مکن که اسباب آن متکثّر است و تأخیر و اِمهال را که در کشف حال فرموده، جز تقصیر و اهمال، محمل‌های فراون متصوّر، وفا و حرّیت او در قضیّة دیگران تو تجربه کرده‌ای و کَرَمِ عهدِ او با جانبِ اَجانب دانسته [ای]» (همان: 8). در این مثال، مرجع ضمایر «او و شناسة فعل فرموده»، «وزیر» است.
ب) ارجاع به مابعد
این نوع ارجاع، در نفثةالمصدور بسامد کمی دارد. همان‌گونه که گفته شد، در این نوع ارجاع، مرجع ضمیر پس از آن قرار می‌گیرد: «تیزتاز قلم که هنگام مراجعت، خفیرِ ضمایر و ترجمان ِسرایر است، به دست گرفته و قصد آن کرده که شطری از آتشِ حُرقت که ضمیر بر آن انطوا یافته است، در سطری چند بیان کنم» (همان: 3). در این مثال، مرجع ضمیر «آن» در جملة مابعد (شطری از آتش حُرقت...) قرار دارد.
در کتاب نفثةالمصدور، نویسنده، راوی رویدادها است، حوادث حول شخصیّت او اتّفاق می‌افتد و جریان‌ها در ذهنیّت نویسنده است. در 422 جمله از 1350 جمله موجود در متن، مرجع ضمیر، خود نویسنده است. این امر سبب شده است که متن از لحاظ صوری و معنایی منسجم‌تر و یکپارچه‌تر گردد. به طور کلّی، ارجاع سبب می‌شود که اطّلاعات کهنه، بازیابی و نو شوند.
در این متن، از 375 ضمیر و صفت اشارة «آن و این» استفاده شده است که این مطلب نشان‌دهندة توصیفی بودن متن است. این امر نیز سبب می‌گردد که مطالب متن به هم مرتبط شده است و متن یکپارچه‌تر گردد؛ مثلاً: «آن هزبر مَحارِب در مَخالبِ اَحداث و اَنیابِ نوائب بربالیده است و اِنتمای آن بچّه‌شیر، در بیشة نیزه و شمشیر بوده است. باران غنیمت و هزیمت بر سَرِ آن کوه ِوقار، بسیار نه اندک باریده است. آن رضیعِ اخلافِ حرب، طعن و ضرب، یک نوبت نه، بل هزار دیده است و آن غمام، عَمَّاقریب مُنجَلی گردد» (همان: 72).
2ـ1) جانشینی
جانشینی یکی دیگر از عوامل و ابزارهای انسجام متن است. منظور از جانشینی، قرار گرفتن یک عنصر زبانی به جای عنصر زبانی دیگر است؛ یعنی ممکن است که کلمه یا عبارتی جانشین کلمه، عبارت و یا یک بند یا پاره‌متن در متن شود. با توجّه به اینکه نفثةالمصدور جزء نثرهای فنّی و متکلّف است و در این نوع نثر، بنا بر اطناب است نه ایجاز، و نیز نویسنده سعی در شرح و بسط رویدادها و جریان‌ها دارد، استفادة چندانی از این ابزار انسجامی در متن کتاب نشده است.
در زبان فارسی، جانشینی به چهار صورت اتّفاق می‌افتد: جانشینی اسمی، فعلی، جمله‌ای و بندی. در این کتاب، دو نمونة جانشینی فعلی و بندی مشاهده می‌شود که عبارتند از:
الف) جانشین فعلی
در این نوع جانشینی، یک کلمه جانشین فعل جمله می‌شود و مانع از تکرار فعل جمله یا جمله‌های پیشین می‌گردد:«تن در تکالیفِ دهر ِغدّار، مانند چشم خوبان، ناتوان [است]. در دل سَرِ مویی نَه که تیر جزمی از آسیب زمانه بدو نرسیده است و در تن سَرِ انگشتی نَه که چرخی از گشادِ محنت نخورده است» (همان: 7).در این نمونه، «نه» جانشین فعل «نیست» شده است.
ب) جانشینی بندی یا موضوعی
در این نوع جانشینی، یک کلمه یا یک عنصر، جانشین یک بند یا یک پاراگراف می‌شود؛ مثل: «هرچند عزیمتِ عزلت تصمیم یافته بود و دلِ ملول، عنان از صوبِ خدمت برتافته، چون حال بر آن جمله دیدم، خونِ حمیّت در رگِ طبیعت به جوش آمد» (همان: 15). در این مثال، «آن جمله» جانشین دو بند در متن قبل شده که دربارة عداوت وزیر و اوضاع نابسامان مُلک است.
3ـ1) حذف
حذف، نیاوردن واژه، جمله یا بخشی از جمله و یا قسمتی از کلام در متن است، به گونه‌ای که مخاطب بتواند با توجّه به قرائن لفظی و معنوی، عنصر یا عناصر محذوف را دریابد، البتّه این امر (فهم عناصر محذوف) تا حدّ زیادی به دانش مخاطب و اطّلاعات مشترک نویسنده و مخاطب مربوط می‌شود. واضح است که در هر متنی حذف وجود دارد و ما در تمام گفته‌ها و نوشته‌های خود ناگزیر از حذف هستیم. احمد شفایی در باب ضرورت حذف می‌گوید: «تشکیل جملات ناقص، از ضروریّات کلام سلیس می‌باشد. وقتی ذکر عضو و اجزایی از جمله به دلیل وجود قرینه لزومی نداشته باشد، مسلّم است که کاربرد آن عضو به سلاست و روانی کلام خدشه وارد می‌سازد» (شفایی، 1363: 190ـ189).
با توجّه به سخن ایشان، باید بدانیم که سلاست و روانی کلام، حاصل انسجام آن است و انسجام متن، موجب به وجود آمدن کلام سلیس می‌شود. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که حذف، از عوامل اساسی انسجام متن است.
احمدی گیوی، حذف در جمله را به سه دسته تقسیم کرده‌ است: الف) بنا بر عرف زبان؛ یعنی سنّت و رسم اهل زبان بر این است که برای رعایت اختصار یا به حُکم ساختمان خاصّ جمله و یا به هر دلیل دیگری، جمله را با حذف فعل و یک یا چند جزء دیگر می‌آورند (مثلاً در جملات دعا، نفرین، اصطلاحات نظامی، ضرب‌المثل‌ها و جمله‌های تعجّبی).
ب) حذف به قرینة لفظی
در این نوع حذف، کلمه‌ای در جمله یا جملة پیشین و یا پسین می‌آید و گوینده یا نویسنده به سبب آمدن آن لفظ، آوردن کلمه را لازم نمی‌بیند و آن را حذف می‌کند؛ مانند: «این کتاب‌ها را ببر و ] کتاب‌ها[به کتابخانه تحویل ده».
ج) حذف به قرینة معنوی
سیاق کلام و مفهوم کلّی جمله و عبارت باعث می‌شود که واژه یا واژه‌هایی حذف گردد، نه آمدن لفظ در جمله و عبارت (ر.ک؛ گیوی، 1375: 317ـ316).
بنابراین، هرچه امکان حذف در کلام، چه معنایی و چه لفظی بیشتر باشد، ارتباط اجزای کلام و در نتیجه، انسجام متن بیشتر می‌شود. حذف موجب می‌شود خواننده تلاش کند مطالب پیشین را در ذهن خود نگه دارد و با بخش‌های دیگر متن مرتبط سازد و در نتیجه، خواننده با متن بیشتر درگیر می‌شود و تعامل بین خواننده و متن افزایش می‌یابد.
هالیدی و رقیّه حسن، حذف را پدیده‌ای نحوی می‌دانند که روشی برای جلوگیری از اجتناب از حشو در کلام است. از نظر آنان، عنصر محذوف از کلام و ساختار متن، ردّ پایی از خود به جا می‌گذارد تا خواننده سعی کند به کمک اطّلاعات حاصل از سایر بخش‌های متن، عنصر یا عناصر حذف شده را دریابد. بنابراین، مطلب حذف شده (به هر طریقِ لفظی، معنوی یا عرفی)، قابل فهم است. کاربرد حذف، در حقیقت، نوعی وضوح بخشیدن به اجزایی از کلام و جلب توجّه خواننده به اطّلاعات نو و ذی‌نقش و برداشتن اطّلاعات کهنه و بی‌نقش است.
در متن نفثةالمصدور، گونه‌های مختلفی از حذف دیده می‌شود. حذف فعل معین، از بیشترین موارد حذف در این کتاب است و در 467 جمله، فعل معین حذف شده است.
الف) حذف به قرینة لفظی
1ـ حذف فعل معین به قرینة وجود آن در جملات همپایه و متوالی
«رسم و آیینِ دین به طَللی باز آمده است، اساسِ قوانین ِاسلام، خللی تمام پذیرفته [است]، نه در دیارِ مروّت دیّاری [است]، نه در رِباع فتوّت، نافخ ناری [است]. ممالک همه مهالک گشته [است]، مسالک به یکبار معارک شده [است]. قواعدِ ملک به یکبارگی اختلال پذیرفته [است]، عقودِ دولت، به کلّی انحلال یافته [است]. دیوان، در جای اصحاب دیوان تمکّن یافته [است] و...» (زیدری نسوی، 1343: 94). در تمام این جملات، فعل معین به قرینة لفظی حذف شده است.
2ـ حذف نهاد به قرینة شناسه در اوّل شخص برای پرهیز از تکرار
«من چون به ماردین، روزکی چند ببودم و [من] از کوفتگی برآسود[م]، [من] متوجّه جانب اربیل شد[م]» (همان: 68).
3ـ حذف نهاد (اسم)
«معماران تاتار که بر عقب رسیدند، تتمّه عمارت واجب داشتند. خشت بر خشت نگذاشتند. [معماران تاتار] به خنادق آن به جای آب، خون دربستند و [معماران تاتار] حوالی آن بر مثال پالیزبانان سربه‌سر بازنهاد[ند]» (همان: 102).
4ـ حذف بخشی از جمله برای پرهیز از حشو و تکرار
غافل از آنکه، شمع مجلس سلطنت را پروانه نشانده است و [غافل از آنکه] ثَهلان بیخ‌آور رَجا را رخا از پای درآورده، [غافل از آنکه] بَلارک هندی به برگ هندبا منثلم گشته، [غافل از آنکه] بنای سِنمار، به لگدکوب بوتیمار منهدم شده و...» (همان: 74ـ73).
حذف نهادِ ضمیر، در 424 جمله و حذف نهاد اسم در 122 جمله صورت گرفته است. حذف بخشی از جمله نیز در 54 جمله دیده شده است. در تمام موارد بالا، حذف نشان‌‌دهندة ارتباط و پیوستگی جملات متن است و ارتباط قسمت‌های مختلف متن مقتضی حذف شده است. لازم به ذکر است که حذف، در بخش‌های دیگر جمله از قبیل مفعول و مضافٌ‌إلیه انگشت‌شمار است.
5ـ حذف مضافٌ‌إلیه به قرینة لفظی
«چشم [من] را بازبستند و دیدة بصیرت [من] بینا بود. سر و پای [من] را بر هم کشیدند و عقل [من] پای بر جای بود» (همان: 88).
ب) حذف به قرینة معنوی
«زهی عار که زهی در مقام مرامات از کمان بازنگرفتند و زار کار، که در صفِ کارزار، لحظه‌ای به محامات بازنایستادند» (همان: 45).
نویسنده با استفاده از حذف و با مهارت و هنرمندی، مطالب مختلف تاریخی، رویدادهای اجتماعی و اندیشه‌های درونی خود را به تصویر کشیده است و به توصیف پدیده‌های بیرونی پرداخته است و در عین حال، کلام خود را منسجم، یکپارچه و متوالی به مخاطب عرضه کرده است.
2ـ عناصر انسجام واژگانی
1ـ2) تکرار
1ـ1ـ2) تکرار موسیقیایی
تکرار آوایی و یا موسیقیایی در کتاب نفثةالمصدور با تکرار مصوّت و صامت آغاز می‌شود و با تقارن لفظی، موازنه، مماثله، تضمین‌المزدوج و ترصیع به اوج می‌رسد:
الف) تکرار مصوّت «آ»
در 530 جمله از جملات این کتاب، تکرار مصوّت «آ» دیده شده است؛ مثل: «ای در غرقاب ِنار، به کارِ آب پرداخته و در گذر سیلاب، مجلس شراب ساخته و در کام اژدهای دمان...» (همان: 41).
ب) تکرار مصوّت بلندِ «ای»
مثل: «اجوفی است که...، طالب علمی است...، حریری است...، پیسه‌کلاغی است...، غراب‌البینی است...، دست‌نشینی...، سخن‌چینیست...» (همان: 3).
ج) تکرار مصوّت کوتاه (ـَـِـُ)
در 152 جمله، تکرار مصوّت کوتاه «ـَ» و«ـُ» دیده شده است و در 187 جمله، تکرار مصوّت «ـُ» دیده شده است.
د) تکرار مصوّت «ـِ» و «ـُ»
«سَورَتِ حرارتِ عَطَش، به خونِ دلِ به جان آمده‌ای روا داشت و شدّت حَرارَتِ نَهَل به آبِ دهانِ جِگَر سوخته‌ای چند، زایل گردانیدن روا داشت و ...» (همان: 61).
هـ) تکرار صامت
«سحاب که لواقحِ لَواحق، آن را به سوابق دررساند یا سیلاب که تواترِ اَمدادِ صواعق، آن را از شواهق سوی هامون راند» (همان: 32). صامت «س» در این مثال چندین بار تکرار شده است.
تکرار آوایی و موسیقایی و نیز تکرار واجی در انواع سجع، جناس، ترصیع و موازنه نیز دیده می‌شود. در این کتاب، حدود 1200 مورد سجع در انواع مختلف (متوازی، متوازن و مطرّف) و نیز 809 مورد، انواع جناس (تامّ، ناقص، مذیّل، خط یا تصحیف، ناقص، اشتقاق و لفظ) دیده می‌شود. در 120 جمله، انواع موازنه، مماثله و تضمین‌المزدوج مشاهده می‌شود که به صورت دو، سه و چهار جملة پی‌درپی و یا بیشتر از آن وجود داشته است.
* سجع:
«وَرَم در حال، به رسم استغفار، در قدم افتاده و اَلَم بر سبیل اعتذار بر پای ایستاده» (همان: 93). در این جملات، انواع سجع متوازی و متوازن دیده می‌شود.
* جناس و سجع:
«قالبِ مسکین که مسکنِ روح ِنازنین است، عمری مصاحب جان شیرین بود. با وجود ایشان، تمنّی آسایش آنجا که عقل است، عقل نیست و صاعقه‌ای که سیلاب خون بر حَزن و سَهل راند، سهل نی» (همان: 12).
* انواع موازنه، مماثله و تضمین‌المزدوج نیز در سراسر متن دیده می‌شود:
«از لذّت خورد و شراب، به بُلاله‌ای راضی شده و از راحت خواب و قرار، به عُلاله‌ای قانع گشته...» (همان: 21).
این عناصر موسیقیایی، در سراسر متن به صورت چشمگیر وجود دارند و علاوه بر اینکه موجب آرایش کلام، برجستگی برخی واژگان و القای معانی ثانویه در ذهن مخاطب می‌شوند، در انسجام متن نیز نقش مهمّی دارند. از نظر هالیدی، عملکرد زبان، در ابتدا صوری و روساختی است و در نهایت، ژرف‌ساختی می‌گردد و به ساخت معنایی زبان تعلّق می‌گیرد. دکتر کوروش صفوی، تکرارهای کلامی آوایی، واژگانی یا نحوی را توازن می‌نامند و آن را شگردی برای ایجاد نظم می‌دانند (ر.ک؛ صفوی، 1373: 163ـ162).
2ـ1ـ2) تکرار عین واژه
در نفثةالمصدور، 156 مورد تکرار عین واژه در متن دیده می‌شود که بیشتر شامل کلماتی از قبیل «آن، این و دل» است. البتّه تکرار کلمات بیشتر در ترکیبات دیده می‌شود.
3ـ1ـ2) تکرار واژة مترادف
این نوع تکرار، بسیار بیشتر از تکرار عین واژه، در متن وجود دارد و از عوامل اصلی در اتّصال جمله‌ها و بندهای کلام است. در کتاب نفثةالمصدور و نیز متن‌هایی که در آن حوادث و یا داستان‌هایی نقل می‌گردد که از نظر درونمایه و هدف با هم مشترک هستند، این نوع تکرار به کار می‌رود. حدود 348 مورد کاربرد کلمات مترادف در متن دیده می‌شود که هر مورد از آن شامل دو، سه، چهار یا حتّی پنج کلمة مترداف بوده است. مثل: «سرما در اِفنای مردم، عزرائیل را سرمایه‌ای تمام است. برف در اِهلاک آدمی‌زاد، چنگیزخان را دستیاری شگرف» (همان: 89) و «ای دوست، در خزان اَمانی، کامرانی توقّع کردن نادانیست و در برگ‌ریزِ آمال، شکوفة اقبال انتظار بردن، آرزوی محال[است]» (همان: 38).
4ـ1ـ2)تکرار جملة مترادف
282 مورد، کاربرد جملات مترادف در این کتاب وجود داشته است که در هر مورد، دو، سه، چهار و یا حتّی 10 جملة مترادف و هم‌مضمون متوالی و پی‌درپی در متن به کار رفته است. بسامد بالای تکرار جملات هم‌معنی، نشانگر ارتباط معنایی و پیوستگی و یکپارچگی متن نفثةالمصدور است.
2ـ2) باهم‌آیی
منظور از همایش یا باهم‌آیی، با هم آمدن کلمات مرتبط است؛ یعنی آن کلمات که از نظر معنای انفرادی یا عرف زبانی با هم سنخیّت دارند، در کنار هم قرار می‌گیرند. در بدیع به این صنعت در جمله یا در ابیات شعر، مراعات نظیر و یا تناسب گفته می‌شود. با هم آمدن واژگان در سطح کلام، موجب پیوستگی و انسجام متن می‌گردد.
در نفثةالمصدور، به طور کلّی 723 مورد، باهم‌آیی و تناسب دیده می‌شود که در هر مورد آن دو، سه و گاه چندین واژة متناسب در جملات مختلف به کار رفته است که از عوامل تأثیرگذار در ایجاد ارتباط بین جملات بوده است. مثل: «از توفیرات، احتباس و انقباض بر کار گرفت، جریده‌ای که چون مطالعه کردی، در او جز المُستَخرَج مِن وظیفةِ عُمر و المُستَدرَکُ مِن راتبِ زِید و دفتری که چون بخواندی، جز المُستَرجَعُ مِن إنعامِ الإمام و المُحتَبسُ مِن إِدرار الشّیخ ندیدی» (همان: 80). واژگانی که زیر آنها خط کشیده شده است، با هم متناسب‌ می‌باشند. با توجّه به اینکه تضادّ واژگانی، حاکی از نوعی ارتباط و تناسب معنایی بین کلمات است، جزء مقولة باهم‌آیی به شمار آمده است.
3ـ عناصر انسجام پیوندی (معنایی و منطقی)
در نظریّة هالیدی، ارتباط معنایی و منطقی جملات، بندها و پاره‌گفتارها، عامل اصلی و ضروری انسجام و یکپارچگی متن است. خلق و آفرینش متن، بدون وجود این عامل، غیرممکن است. به این نوع رابطه، «انسجام پیوندی» گفته شده است. انسجام پیوندی در متن، با عوامل ربط شکل می‌گیرد. عوامل ربط، ابزارهایی هستند که موجب پیوستن جمله‌های متن می‌شوند. این عوامل، در ابتدا و یا میان دو جملة مستقل قرار می‌گیرند و گاهی نیز رشته‌های وسیع‌تر ازجمله، مانند دو بند یا پارة متن را به هم پیوند می‌دهند. شرط انسجام‌بخشی عوامل ربط این است که در ابتدا یا بین دو جملة مستقل به کار روند؛ به عبارت دیگر، عواملی ربطی که جمله‌های پیرو را به جمله‌های پایه متّصل می‌کنند، خاصیّت انسجام‌بخشی ندارند. پرکاربردترین عوامل ربط در زبان فارسی، حروف ربط هستند؛ ازقبیلِ اگر، چون، که، تا، امّا و... . از نظر هالیدی، این عوامل به چهار دسته تقسیم می‌شوند: الف) رابطة افزایشی یا توضیحی. ب) رابطة تقابلی یا خلاف انتظار. ج) رابطة علّی یا سببی. د) رابطة زمانی (ر.ک؛ نوروزی و غلامحسین‌زاده، 1388: 1).
مؤلّف دستور زبان فارسی نیز حضور لفظی و هم حضور معنوی این عوامل را در جمله‌های متن مؤثّر می‌داند به عقیدة ایشان، دو یا چند جملة مستقل که در پی یکدیگر قرار می‌گیرند و بی‌واسطة حرف یا کلامی به هم می‌پیوندند، پیوند معنوی با هم دارند. همچنین از نظر ایشان، پیوند معنوی به دو وجه حاصل می‌شود: 1ـ ترتیب منطقی (رابطة علّت و معلول یا مقدّمه و نتیجه). 2ـ ترتیب زمانی (ر.ک؛ خانلری، 1351: 135ـ134).
در نفثةالمصدور که از لحاظ محتوایی، توصیف و شرح وقایع حملة مغول و تأثیرهای اجتماعی و روانی آن بر زندگی نویسنده و جامعه است و نویسنده گاه به توصیف دردها و رنج‌ها می‌پردازد و گاه حوادث تاریخی زمان خود را بیان می‌کند، عوامل ربط در پیوند جمله و بندهای متن نقش مهمّی ایفا می‌کنند. عوامل ربط، رویدادها و وقایع را یکی پس از دیگری با نظم و توالی خاصّ زمانی و علّی و معلولی و سببی به هم مرتبط می‌سازند.
برطبق نظریّه انسجام هالیدی، روابط معنایی و منطقی بین جملات به چهار نوع تقسیم می‌شوند:
1ـ رابطة اضافی (توضیحی ـ تمثیلی ـ مقایسه‌ای). 2ـ ارتباط خلاف انتظار. 3ـ سببی. 4ـ زمانی.
1ـ3) ارتباط اضافی
به طور کلّی، در این نوع ارتباط، جمله، مطلب و معنا یا توضیحی بر جملة قبل اضافه می‌کند و شامل چهار نوع توضیحی، تمثیلی، تشبیهی و مقایسه‌ای می‌شود:
الف) ارتباط اضافی توضیحی
در ارتباط توضیحی، نویسنده، شرح، توضیح و یا وصفی به جملة قبل می‌افزاید. همان‌گونه که گفته شد، درکتاب نفثةالمصدور هدف نویسنده، توضیح و توصیف پدیده‌های درونی و بیرونی است و جملات توضیحی بیشتر جنبة وصفی دارند، نه توضیح مطلبی غامض و مبهم. از بین 1250 جملة موجود در متن، حدوداً 580 مورد رابطة توضیحی در جملات متن به کار رفته است؛ مثل: «روی به راه آورده به پنج شش روز به نوشهر رسیدیم، آن شهر خرابه‌ایست که مهندسان لشکر خوارزم در نوبت و مدّت خویش، آنجا اَساسِ «فَأَصبِحوُا لاَیُرَی اِلاَّ مَسَاکِنَهُم» نهاده بودند، معماران تاتار که بر عقب رسیدند، تتمّة عمارت واجب داشتند و خشت بر خشت نگذاشتند. به خنادق آن، به جای آب، خون در بستند...» (زیدری، 1343: 102). در این مثال، جمله‌های «آن شهر خرابه‌ایست که...»، به توضیح و شرح وضع نوشهر می‌پردازد.
ب) رابطة تمثیلی
در این رابطه نیز مانند رابطة توضیحی، مطالب بعدی برای توضیح و گسترش محتوای قبلی است، با این تفاوت که در رابطة تمثیلی، مطالب بعدی عینی‌تر و ملموس‌تر هستند و برای تفهیم، تقریر و تأکید مطالب پیشین است. نویسنده از تمثیل برای اقناع مخاطب کمک می‌گیرد. استفاده از این نوع رابطه در متن‌های داستانی، به سبک رمان هزار و یک شب و کتاب‌های داستانی ـ تعلیمی و نیز داستان‌هایی که ازنوع فابل هستند، مثل کلیله و دمنه و مرزبان‌نامه رایج است. این نوع رابطه در کتاب نفثةالمصدور، در 38 جمله یافت شد؛ به عنوان نمونه: «بعضی، به خوابِ غفلت، پهلو بر بستر تن‌آسانی نهاده و طایفه‌ای در شراب ارغوانی، دَورِ دوستکانی درداده تا عاقبت تن‌آسانی هراسانی بار آورده و دوستکانی دشمن‌کامی؛ یک روز که خندید که سالی نگریست؟!» (همان: 40). در این مثال، جملة «یک روز که خندید...» تمثیلی است برای جملات قبلی.
ج) ارتباط تشبیهی
در ارتباط تشبیهی، نویسنده از تشبیه برای ارتباط و انسجام متن استفاده می‌کند. در نفثةالمصدور، 58 مورد از این نوع ارتباط دیده می‌شود؛ مثل: «و نیز راستی تا از خانه دور افتاده‌ام و از وطن مألوف، مهجور گشته و به بلای دوستان، مشَرّقاً أرضٍ مَرَّةً و مُغَرِّباً مبتلی شده و مانند قَزَعِ خریف در تجاذب نکبایِ نکبت، خاشاک‌وار در تسالبِ عواصف غربت افتاده‌ام» (همان: 54). در این مثال، نویسنده، سرگردانی خود را در برابر ناملایمات پیش‌ رو، به سرگردانی ابر پاییز در برابر باد تشبیه می‌کند.
د) ارتباط مقایسه‌ای
مقایسه کردن موجب درک بهتر و روشن‌تر مضامین می‌شود. این رابطه در بین جملات مشاهده نشد.
2ـ3) ارتباط تقابلی خلاف انتظار
در این نوع ارتباط، رابطة جملات قبل و بعد، رابطه‌ای برخلاف انتظار و توقّع مخاطب است. به وسیلة این نوع ارتباط، مطالب برای مخاطب برجسته‌تر می‌گردد و موجب جلب توجّه بیشتر خواننده به متن می‌شود. در متون ادبی، برای تأثیرگذاری هرچه بیشتر و نفوذ در ذهن مخاطب، می‌توان از این نوع ارتباط بهره گرفت. این نوع ارتباط اغلب با نشانه‌های متنی «ولی، ولیکن، امّا، اگرچه، هرچند، علی‌رغم و باوجود آنکه»همراهاست. در کتاب نفثةالمصدور، 118 مورد از این نوع ارتباط دیده می شود. در بسیاری از موارد، نشانه‌ای لفظی روشن برای وجود چنین رابطه‌ای استفاده نشده است. بلکه با دقّت در محتوا می‌توان به وجود چنین رابطه‌ای دست یافت؛ مثلاً: «سدِّ یأجوجِ تاتار گشاده گشت، [امّا] اسکندر نی. دَرِ خیبر کفّار بسته شد،[امّا] حیدر نی. روباه بیشة شیرگرفت، [امّا] شیر عرین نی. دیو بر تخت سلیمان نشست و [امّا] انگشترین نی» (همان: 50).
استعارۀ تهکیمیّه نیز نشان‌دهندة ارتباط خلاف انتظار بین جملات است(ر.ک؛ شمیسا، 1387: 55) و با استفاده از محتوای متن می‌توان به چنین ارتباطی پی برد؛ مثلاً: «تا این بزرگ به منصب بنشست، قیامت برخاست» (همان: 82). منظور از «بزرگ»، «جمال علی عراقی» است که شهاب‌الدّین زیدری در متن به قدح او پرداخته است.
3ـ3) ارتباط سببی
در این نوع ارتباط معنایی، بین جملات متن، رابطه‌ای علّی و معلولی، مقدّمه و نتیجه و یا شرطی برقرار می‌شود. ارتباط سببی، شامل روابط علّت، نتیجه، هدف و شرط است (ر.ک؛ معین‌الدّینی، 1382: 320).
الف) علّت
در این رابطه، برخی از جمله‌ها، علّت وقوع امری یا حالتی هستند که در جمله‌های دیگر به وقوع پیوسته است؛ مثلاً: «سرعتِ اجتیازِ ملاعین بر بلاد و دیار، زمام اختیار چنان از دست ربود که بدرقه‌ای که جهت خزانه با من بود و از نائب عراق، بدان موعود بودم، نتوانست رسید و توقّف و تأخیر متعذّر گشت» (زیدری، 1343: 11).
ب) نتیجه
در این نوع رابطة انسجامی، بعضی از حوادث و رویدادها، نتیجة بعضی از کارها هستند؛ مثلاً: «سلطانِ «ألَیسَ لِی مُلکُ مِصرَ وَهَذِهِ الأَنهارِ تَجری مِن تَحتِی» در دلِ بی‌عقلِ او خانه گرفت و سودایِ «إِبنِ لِی صَرحاً لَعَلِّی أبلُغُ الأَسبَابَ» در سَرِ بی‌مغز او خایه و بچّه نهاده تا عاقبت کار، سر در سَرِ آن کار کرد که اندر سر داشت» (همان: 11).
ج) انگیزه و هدف
جمله یا جمله‌هایی در متن، انگیزه و هدف انجام کار در جمله‌های دیگر هستند؛ مثلاً: «در استخلاص، به واسطة ارباب قدرت و اهل اختصاص که به راستی همه مشفق و معتنی بودند به هر طریق می‌کوشید[م] و از هزار نوع حِبالِ حیلت که از آن دام چگونه خلاص یابم، نصیب می‌کرد[م]؛ چه به تبریز، محقّر نقد و جنسی گذاشته بودم و می‌خواستم ...» (همان: 64).
د) شرط
در این حالت، وقوع و یا عدم وقوع امری در متن، بستگی به وقوع و یا عدم وقوع کار یا حالتی در جملات دیگر متن دارد؛ مثلاً: «همانا [اگر] به طاس‌گردانی، دست، گردِ مخدومان من برآوردی، این قدر دست دادی و به دریوزه اگر با دوستان من رجوع کردی، آن قدر فراهم بیامدی» (همان: 122). در نفثةالمصدور، حدود 259 مورد از انواع ارتباط سببی دیده می‌شود که اغلب از نوع رابطة علّی و معلولی و نتیجه هستند.
4ـ3) رابطة زمانی
«عوامل ربط زمانی، جمله‌هایی را که حاوی رویدادهای پی‌در‌پی هستند، به هم پیوند می‌دهد. در متون تاریخی، داستانی و به طور کلّی، متونی که ساختار روایی دارند، توالی زمانی حوادث و رویدادها نقش مهمّی در انسجام متن بر عهده دارد. در صورت نبودن این نوع ارتباط، متن دچار آشفتگی می‌شود و یا ساختار جدیدی مانند جریان سیّال ذهن به وجود می‌آید. توالی زمانی و پیوند زمانی در متن به وسیلة عوامل ربط زمانی محقّق می‌شود. این عوامل به چهار نوع ترتیبی، همزمانی، ارجاعی و انجامی تقسیم می‌شوند» (نوروزی، 1388: 2ـ1). گاهی هیچ نشانة متنی بر وجود این ارتباط وجود ندارد و همانند عوامل ربط اضافی و سببی و نیز خلاف انتظار، با توجّه به محتوای جمله‌ها می‌توان به وجود چنین ارتباطی پی برد. این عامل ارتباط و انسجام در کتاب نفثةالمصدر کاربرد فراوانی دارد.
الف) رابطة زمانی ترتیبی
در این نوع ارتباط، حوادث رویدادها به ترتیب زمانی و به دنبال هم اتّفاق می‌افتد. این رابطة زمانی توسّط عواملی چون: «بعد از آن، پس از آن، سپس» جملات و بندها و پاره‌گفتارها را به هم متّصل می‌کند. به عنوان نمونه: «آتشِ تب به دمی که در شب واقعه افتاده بود، افروخته شد، گوشت و پوست چنان از هر دو پای درآمد که انگشت‌ها مانند اَصابع مِذری برهنه ماند و کف چون پنجة مریمی عاری شد. بعد از آن، پای‌بستة تقدیر را بر چهار پای بستند و روی به خوی نهادند» (همان: 93). نشانة متنی «بعد از آن»، ترتیب و توالی حوادث را نشان می‌دهد.
ب) رابطة زمانی ارجاعی
در این نوع ارتباط، محتوای جمله به حادثه و اتّفاقی که در گذشته روی داده، اشاره می‌کند و ارجاع می‌دهد؛ به عنوان نمونه: «لشکری که بدان با روزگار، معادات و با فلک معالات توان کرد؛ چه لشکر، همه در مهد زین بالیده و... از آن روز باز در هیچ مجلس پنج شش از ایشان به هم باز ننشستند» (همان: 81). این نوع رابطة زمانی «از آن روز باز»، اشاره به حال و ارجاع به قبل دارد؛ یعنی حوادث و رویدادهایی که از گذشته تاکنون رخ داده است.
ج) رابطة زمانی همزمانی
در این نوع ارتباط، حوادث و رویدادها با هم و در یک فاصلة زمانی اتّفاق می‌افتد و بدین ترتیب، دو یا چند حادثة مختلف به هم مرتبط می‌شوند: «تا این دوروی تیززبان در میان، شدآمد گرفته، سلامت پای بر کران نهاده، از آنگاه باز که فتنه از خواب سر بر داشته، هزاران سَر برداشته است» (همان: 1). در این مثال، «تا و از آنگاه باز» در جمله، به معنی «از همان زمان» است.
د) رابطة زمانی انجامی
این رابطه به انتها و پایان حوادث اشاره دارد. عامل ربط انجامی، پایان و سرانجام یک فرایند را در متن، مشخّص می‌نماید و جملة پس از خود را به کلّ فرایند متّصل می‌نماید (ر.ک؛ علیجانی، 1372: 103). به عنوان نمونه: «القصّه، مدّت سه ماه به گنجه مقام افتاد. مشاربِ لذّات به سبب مفارقت احباب و دوستان تیرگی گرفته. از... تا آنگاه که مخایلِ ادبارِ احوالِ اهل گنجه لایح گشت» (همان: 23). در این مثال، کلمات «القصّه و تا آنگاه» پایان یک حادثه و فرایند را نشان می‌دهند. در نفثةالمصدور حدود 135 جمله که ارتباط زمانی با جملات قبل و بعد خود داشته، به کار رفته است که چند جمله، بند یا پاره‌گفتار را به هم متّصل می‌کنند.
در بحث گفتمان و سخن‌کاوی، به کلمات و عباراتی که نقش آنها نشان دادن رابطة میان یک گفته و گفتة قبلی است، «نقش‌نما» می‌گویند. لویستون اوّلین زبانشناسی بود که به وجود چنین کلمات و عبارت‌هایی در زبان اشاره کرد (ر.ک؛ مقدّم‌کیا، 1384: 2). به دنبال اظهار او، برخی از زبانشناسان به مطالعه و بررسی نقش‌نماها در گفتمان پرداختند و بدین نتیجه رسیدند که علاوه بر عوامل سببی، توضیحی، تقابلی و زمانی که عامل ارتباط در جملات، بندها و پاره‌گفتارها هستند، واژگانی نیز وجود دارد که ممکن است در ابتدا نقش خاصّی چون قید و صفت داشته باشند، ولی پس از طیّ روند دستوری شدن، تبدیل به نقش‌نمای گفتمان شده‌اند. نقش‌نماها ممکن است در آغاز، میان و پایان پاره‌گفتارها بیایند.
نقش‌نماهای گفتمان که در ایجاد، تحکیم و تقویت انسجام و پیوستگی اجزای گفتمان نقش مؤثّری دارند، انوع مختلفی را شامل می‌شوند و از نظر معنایی و محتوایی به عناصر دستوری نزدیکتر هستند تا به عناصر قاموسی. در کتاب نفثةالمصدور، این عناصر زبانی در پیوند بندها و پاراگراف‌ها نقش مهمّی دارند و گستره‌ای وسیع‌تر از جمله‌ها را پیوند می‌دهند؛ مانند «بدین سبب، بدین گونه، به دلیل اینکه، در نتیجه و ...»؛ «به حکم آنکه در آن پنج شش روز، در چشم از معنی سواد، جز مردمک چشم نمانده بود و دیده، از باب سیاهی جز روزِ برگردیده ندیده، چشم‌ها چنان‌که مجرّب است، برف‌زده بود و از هفت کس، من و اَتباعِ من یک کس بیش فرا دو دست خود نمی‌دید، به رسم کوران دست در یکدیگر زدیم و آن یک کس را عصاکش خویش کردیم تا خویشتن را به هزار کوری به پَرگری انداختیم» (زیدری، 1343: 108). چنان‌که مشاهده می‌شود، «به حکم آنکه» چندین جمله در بند بالا را به هم پیوند داده است.
شهاب‌الدّین زیدری، در بخش‌های مختلف شرح وقایع تاریخی، توصیف طبیعت، اشخاص و اماکن و نیز بیان تجربیّات، اندیشه‌ها، عقاید و استدلال‌های خود، از عناصر انسجام متن به شکل خاصّی استفاده می‌کند؛ به عبارت دیگر، نحوة کاربرد این عناصر و بسامد استفاده از آنها بالاست. مثلاً در آن قسمت که به توصیف حادثۀ ناگوار مرگ سلطان جلال‌الدّین می‌پردازد: «آفتاب بود که جهانِ تاریک را روشن کرد، پس به غروب محجوب شد. نی سحاب بود که خشکسال فتنة زمین را سیراب گردانید، پس بساط درنوردید. شمع مجلس سلطنت بود، برافروخت، پس سوخت. گل بستان شاهی بود، باز بخندید، پس بپژمرید. بخت خفتة اهل اسلام بود، بیدار گشت، پس بخفت. چرخ آشفته بود، بیارامید، پس برآشفت. مسیح بود، جهان مرده را زنده گردانید، پس به افلاک رفت. کیخسرو بود، از چینیان انتقام کشید و در مغاک رفت» (همان: 47). مشاهده می‌شود که عنصر ارجاع نقش مهمّی داشته است. همة جملات یک مرجع دارند و به هم مرتبط هستند. تمام واژه‌های به کار رفته در متن یا مترادف هستند و یا جزء مقولة باهم‌آیی هستند؛ یعنی تناسب دارند. از نظر تکرار آوایی، واجی یا موسیقایی و تکرار کلمه نیز غنی است، جملات هم‌مضمون هستند، از عامل حذف استفاده شده است، ارتباط پیوندیِ معنایی، توضیحی و زمانی نیز در متن وجود دارد. در این جملات نیز چنین است: «دوازده روز، مهلت به موغان [بود] که به استعراض جیوش و عساکر و تثقیفِ ذوابل و تحدیدِ بواتر مشغول بایستی، از ابتدای صباح تا انتهای رواح، به صید آهو و خربط می‌نشست و به ضرب نای و بربط، غبوق با صبوح می‌پیوست. به نغماتِ خسروانی، از نقمات ِخسروانه متغافل شده و به اوتار ملاهی، از اوطار پادشاهی متشاغل گشته. سرود رود، درود سلطنت او می‌داد و او غافل؛ اغانی مغانی بر مثالث و مثانی، مرثیة جهانبانی او می‌خواند و او بی خبر؛ صراحی غرغره در گلو افگنده، نوحة کار او می‌کرد و او قهقهه می‌پنداشت. پیاله به خونِ دل به حال او می‌گریست و او قهوه می‌انگاشت» (همان: 18).
مرجع ضمایر به کار رفته در همۀ جملات، یک شخص است. از عناصر انسجامی واژگانی و انواع تکرار حدّاکثر استفاده شده است. از عوامل ربط پیوندی و معنایی نیز استفاده کرده است. عنصر انسجام واژگانی باهم‌آیی، بیشترین نقش را در انسجام داشته است. نمونة دیگر آن را در این جملات می‌توان مشاهده کرد: «این حسرت، نه از آن جمله است که به زاری و... بنا بر آنکه صاحب آمِد در آن چند سال که امور حضرت در سلکِ انتظام می‌بود و کارهای دولت، بر وفقِ مرام، کوه با همة سربلندی کمر خدمت بسته و از ربقة بندگی جز سرو، آزادی نجسته، خسرو سیّارگان را اگر بنده می‌خواندند، می‌بالید. مرّیخ را اگر خط امان می‌نوشتند، می‌نازید. عطارد را تا دبیر حضرتش خوانند، دائم قلم‌زن بود و ماه را تا برید درگاهش گویند، شبانه‌روزی قدم‌زن و ...» (همان: 58).
همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، در این مثال نیز از تکرار موسیقایی و باهم‌آیی، ارجاع، تکرار لغات مترادف و حذف در ایجاد انسجام بهره برده است. در تمام مثال‌ها، لغات، کلمات و جملات متن، به هم مربوط هستند و هر یک از عناصر زبانی به کار رفته در متن، به نوعی کاربرد انسجامی دارند. مثال‌های فراوانی از این دست در متن کتاب نفثة‌المصدور وجود دارد. شهاب‌الدّین زیدری به هنگام شرح و توضیح حوادث تاریخی و ماجراهای واقعی، از عوامل انسجام پیوندی در متن استفاده کرده است: «القصّه، از تنگنای این احوال که از شدّت این اهوال، به جای عرق خون چکد از مَسام، قرار و مقام بر خود حرام گردانید تا در سلک بندگی، انتظام یافت و در آن هفته به امور عظام که ارباب اقلام از امثال آن عاجز آیند، چون جمع لشکرهای اطراف که از گزاف، فرا سَرِ آن نتوان رفت و مصالح دیگر که تفاصیل آن درازنایی دارد، قیام نمود و بعد از اجتماعِ جَمّ غفیر و انضمامِ جمع کثیر، روی سوی دیار شام نهادند تا در رمضان به حدود اخلاط مقام افتاد» (همان: 26و نیز، ر.ک؛ همان: 27؛ سطر 3ـ1). در این مثال، از عناصر ارجاع، حذف و عناصر واژگانی استفادة کمتری شده است و بیشتر از عناصر پیوندی برای انسجام استفاده کرده است.
نمونة دیگر: «شبانه، من‌ بنده را به قلعة شیرکبود به مهمّی فرستاده بود و اسیری از امرای تاتار، بندکردنی داده، تا نیم‌شب در آن کار برفت. آن شب هم آنجا فراساختم، چارپا و قماش به صحرا فراگذاشته و فراغتی که در جهان نبود، پیش گرفته و چون تشویش درافتاد، هر یک به طرفی رفتند و من بنده بامداد با غلامکی که با من بود، روی به لشکرگاه نهادم و...» (همان: 20).
با دقّت در این مثال، مشخّص می‌گرددکه از عناصر ارجاع، حذف، تکرار و باهم‌آیی استفادة چندانی نشده است و عناصر پیوندی نقش مهم‌تری در انسجام و ارتباط این متن دارند.
با توجّه به این مثال‌ها درمی‌یابیم که در متون ادبی، بسامد استفاده از عناصر انسجامی بیشتر است. همچنین عناصر انسجام واژگانی در متون ادبی، نقش مهم‌تر و بیشتری دارند. در متون ادبی نثر، به‌ویژه در نثر فنّی، صنایع لفظی و معنوی در انسجام متن بسیار تأثیرگذار بوده‌اند. صنایعی چون تشبیه استعاره، کنایه، نماد، اسطوره و... سبب شده‌اند که در لغات و واژگان متن تناسب ایجاد گردد و نیز با تصویرسازی در ذهن مخاطب، متن، منسجم، یکپارچه و هماهنگ به نظر آید. برای بررسی چگونگی این اثرگذاری نیاز به بحث مفصّل در مجال دیگری است.
نتیجه‌گیری
با بررسی و واکاوی تحلیل‌هایی که بر متون مختلف صورت گرفته است، به این نتیجه می‌رسیم که این نظریّه در حوزة بررسی سبک‌شناختی متون مختلف فارسی می‌تواند به مثابة ابزاری تحلیلی به کار آید و محقّق سبک‌شناس را در کشف و شناخت این ابعاد یاری دهد: فضای کلّی حاکم بر اثر، ساخت اندیشه‌ای ذهن نویسنده و نوع رابطة او با مخاطب از طریق تبیین نظام فرایندی موجود در متن، ساختارهای زبانی به کار رفته در بندها و کلّیّت متن برای بیان مضمون و اندیشة مورد نظر نویسنده و بررسی عناصر توازی و تقابل در متن، نوع عناصر زمانی و وجهی و تأویل‌های مترتّب بر آن، میزان انسجام موجود در متن ادبی و شیوة مورد استفادة نویسنده در انسجام‌آفرینی که خود می‌تواند نوعی شاخصة سبکی برای شاعر به وجود آورد، شگردهای زبانی خاصّ کشف شده از سوی نویسنده، چه در حوزة واژگان و چه در حوزة نحو و سرانجام، حفظ میزان طراوت و تازگی آنها در کلّ متن یا تبدیل آنها به عناصر کلیشه‌ای.
توجّه به تمام ابعاد یاد شده می‌تواند در تعیین ویژگی‌های سبکی دورة خاصّی کارآمد باشد. در عین حال، این نظریّه نیز همچون هر نظریّة دیگری دچار کاستی‌هایی است که ضرورت دارد سبک‌شناس با نظر به آنها این رویکرد را در نقد سبک‌شناختی اثر ادبی به کار برد. بر مبنای این نظریّه، منتقد سبک‌شناس می‌تواند با بهره‌گیری از ابزارها و امکاناتی که نظریّه در اختیار او قرار می‌دهد، به دنیای متن راه یابد، عناصر شکل‌دهندة انسجام در میان اجزای متون ادبی را تبیین کند و به شرح و تفسیر دلالت‌های معنایی آنها بپردازد. در این کتاب، عناصر واژگانی و لغوی، اوّلین و مهم‌ترین عامل انسجام و همبستگی متن هستند. عنصر تکرار، لحن متن را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به متن ضرب‌آهنگ خاصّی می‌بخشد و موجب انسجام و پیوستگی تأکید معنا، ارتباط لفظ و معنی، القای معنی و تقویت اثر می‌گردد. همچنین رابطة موسیقایی موجود بین اجزای کلام، موجب تداوم متن، جذب مخاطب و تأثیر کلام بر او می‌گردد. موسیقی کلام در نفثةالمصدور، حتّی برای مخاطب غیر فارسی‌زبان هم اثرگذار است و القای معنی می‌کند. باهم‌آیی یا تناسب واژگانی، کلمات مترادف و جملات هم‌مضمون از دیگر عوامل اساسی ایجاد انسجام و تداوم در این متن هستند. عوامل دستوری، لغوی و معنایی در تعامل با هم ایجاد انسجام می‌کنند و هرچه تعامل بیشتر شود، انسجام بیشتر می‌گردد. صنایع مختلف لفظی و معنوی موجب انسجام صوری و محتوایی متن شده‌اند. اغلب صنایع ادبی که در نظم و نثر در زبان فارسی ارزش هنری و زیباشناختی دارند، در ایجاد رابطه، انسجام و پیوستگی متن نقش دارند. با توجّه به اینکه این کتاب، متنی روایی دارد و زاویة دید، اوّل شخص مفرد است، متن محوری مرکزی دارد و اجزای کلام، در نهایت، متّحد و مربوط هستند. مرجع ضمایر، در جملات هم مشخّص و هم محدود است و بدین ترتیب، ارجاع عامل مهمّ دیگر انسجام متن است.
با تحلیل و بررسی انجام شده، نتیجه گرفته می‌شود که عناصر انسجامی در متون ادبی و داستانی کاربرد بیشتری دارند تا متون تاریخی و تعلیمی. در بین متون ادبی، متون نظم از متون نثر منسجم‌تر هستند. در متون تاریخی، عوامل پیوند زمانی نقش مهمّی در ایجاد انسجام دارند (مانند ترجمة تاریخ یمینی، تاریخ جهانگشای جوینی و...). در متون تعلیمی و آموزشی، عوامل پیوند معنایی در ایجاد انسجام کاربرد بیشتری دارند. به طور کلّی، انواع مختلف ادبی در میزان استفاده از هر یک از شگردهای انسجام (دستوری، لغوی یا معنایی) و نحوة به کارگیری این عوامل، با هم متفاوت ‌هستند. البتّه میزان دانش مخاطب، موقعیّت‌های زبانی، زمینه‌های مشترک اجتماعی و فرهنگی مخاطب و متن و... به اندازة عناصر زبانی، در ایجاد انسجام و پیوستگی متن تأثیرگذار و مهم هستند. پیوستگی در متن موجب عمق معنایی، تأثیرگذاری، جذّابیّت و اقناع مخاطب می‌گردد. وجود عناصر انسجام، این متن را به متنی ماندگار تبدیل کرده است.

پیوست: نمودار فراوانی کاربرد عناصر انسجامی در متن نفثةالمصدور:
 
 
منابع و مآخذ
آقاگل‌زاده، فردوس و علی افخمی. (1383). «زبانشناسی متن و رویکردهای آن». مجلّة زبانشناسی. س 19. شمارة اوّل. صص 103ـ89.
احمدی گیوی، حسن و حسن انوری. (1375). دستور زبان فارسی 1. تهران: انتشارات فاطمی.
دهقانی، ناهید. (1388). «بررسی عناصر ایجاد انسجام متن در کشف‌المحجوب هجویری». آیینة میراث. شمارة 45. صص 120ـ99.
زیدری نسوی، شهاب‌الدّین. (1343). نفثةالمصدور. تصحیح و توضیح امیرحسین یزدگردی. تهران: انتشارات کلّ نگارش وزارت آموزش و پرورش.
شفایی، احمد. (1363). مبانی علمی دستور زبان فارسی. تهران: اساطیر.
شمیسا، سیروس. (1371). نگاهی تازه به بدیع. تهران: نشر فردوس.
ـــــــــــــــ . (1387). بیان. تهران: نشر فردوس.
صفوی، کوروش. (1373). از زبانشناسی به ادبیّات. جلد اوّل؛ نظم. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
فرخنده، پروانه. (1388). «فرایند ارجاع از دیدگاه کاربردشناسی فراگیر». مجلّة زبانشناسی. س 22. شمارة اوّل. صص 60ـ33.
لطفی‌پور ساعدی، کاظم. (1371). «درآمدی به سخن‌کاوی». مجلّة زبانشناسی. سال 9. شمارة اوّل. صص 39ـ9.
معین‌الدّینی، فاطمه. (1382). «شگردهای ایجاد انسجام متن در کلیله و دمنه». مجلّة فرهنگ. شمارة 46 و 47. صص 326ـ303.
مقدّم‌کیا، رضا. (1384). «بعد؛ نقش‌نمای گفتمان در زبان فارسی». نامۀ فرهنگستان. شمارة 23. صص 98ـ81.
ناتل خانلری، پرویز. (1351). دستور زبان فارسی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
نوروزی، حامد و غلامحسین غلامحسین‌زاده. (1388). «نقش عوامل ربط زمانی در انسجام». کاوش‌نامه. سال10. شمارة 19. صص 122ـ97.
یول، جرج. (1383). کاربردشناسی زبان. ترجمة محمّد عموزاده مهدیرچی و منوچهر توانگر. تهران: سمت.
Halliday, M.A.K. & Ruqaiye Hassan. (1976). Cohesion in English. London: longm