Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Student in Persian Language and Literature, Arak University, Arak, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, Arak University, Arak, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
یکی از موضوعات دانش زبانشناسی در بحث نظریههای ادبی، نشانهشناسی است که مباحث بنیادی آن به وسیلۀ کسانی چون فردینانند دوسوسور[1]، یاکوبسن[2] و پیرس[3] پایهگذاری شد و به وسیلۀ نشانهشناسان متأخر، همچون ریفاتر[4] و بارت[5] بسط و گسترش یافت.
نشانهشناسی، علمی است که به شناخت و تحلیل نشانهها میپردازد. در تعریف نشانه گفتهاند: «هر چیزی که به عنوان دلالتگر، ارجاعدهنده یا اشارهگر به چیزی غیر از خودش تلقی شود؛ میتواند نشانه باشد» (چندلر[6]، 1387: 412).
نشانهشناسی متون ادبی، یکی از شاخههای نشانهشناسی است که به تجزیه و تحلیل متون ادبی از جمله شعر و داستان میپردازد. تحلیل متن به اعتبار محور جانشینی و همنشینی؛ بررسی دلالتهای ضمنی، شناخت ساز و کارهای شکلدهنده به گفتمان و شناسایی دیگر شگردهای بلاغی است (فرهنگی و یوسفپور، 1387: 144).
در این مقاله سعی بر آن است تا با بهرهگیری از نظریات نشانهشناسی متأخر با واکاوی زیرساختهای معنایی ضمن بیان رمزگان و روشن شدن کارکرد آن در غزل فارسی، راههای کشف و رسیدن به لایههای زیرین معنا را در کلام حافظ آشکار کند و از راه کشف هستۀ مرکزی رمز و کدهای تقویتکنندۀ آن در غزل انتخابی و تحلیل روابط دال و مدلولها، بررسی عوامل ایجاد انگیختگی دالها، تأکید بر تأثیر درهمتنیدگی نشانهها در چند لایهای شدن معنا و مفهوم و باز نمودن نقش عناصر رمزگان در ایجاد تخیل شاعرانه و آفرینش کلام هنری با رویکرد خواننده محور به تفسیری کلی و منسجم از غزل دست یابد.
با توجه به گذشت حدود یک قرن از رواج آرا و الگوهای دانش نشانهشناسی در جهان در ایران نیز پژوهشهایی در این خصوص صورت گرفته که هریک به نوبۀ خود حائز اهمیت و جایگاه است. به منظور معرفی مقالات مرتبط با موضوع این پژوهش و ارایۀ پیشینۀ پژوهش، آثار بررسی شده به وسیلۀ نویسنده در قالب دو دستهبندی زیر قابل شرح و تبیین خواهد بود.
دستۀ نخست، مقالاتی است که به طور غیر مستقیم با پژوهش حاضر در ارتباط هستند. این مقالات نشانه شناسیک در متونی بجز اشعار حافظ به بررسی و تحلیل نظریات نشانهشناسان بزرگ پرداختهاند. از جمله این مقالات میتوان به مقالۀ برکت و افتخاری (1389) با عنوان «کاربست نظریۀ مایکل ریفاتر بر شعر «ای مرز پر گهر» فروغ فرخزاد» اشاره کرد. نویسندگان این مقاله نخست به معرفی رویکرد نظری ریفاتر پرداخته و سپس دست به خوانش هنری شعر «ای مرز پر گهر» زدهاند.
فرهنگی و یوسفپور (1389) در مقالۀ «نشانهشناسی شعر الفبای درد، سرودۀ قیصر امین پور» ضمن معرفی نشانهشناسی ادبی شعر الفبای درد، روابط بینامتنی زمان، مکان، فرم، نحو و رمزگانهای نهایی را نمایاندهاند.
نبیلو (1390) در مقالۀ «کاربرد نظریۀ ریفاتر در تحلیل شعر ققنوس نیما» پس از بررسی و تحلیل عناصر غیردستوری به انباشتها، منظومههای توصیفی و شبکههای ساختاری نظیر محل زندگی و جامعه، ناامیدی و غربت شاعر و...دست یافته است.
طهماسبی و خواجوی (1393) در مقالۀ «بررسی نشانهشناختی شعر مسافر سهراب سپهری» نشان میدهند که الگوی ساختگرای ریفاتر و یاکوبسن تا چه اندازه در تحلیل شعر مسافر به خوانش خلاق شعر منتهی میشود. در حقیقت این پژوهش، مقایسهای است میان الگوهای مطرح شده به وسیله ریفاتر و یاکوبسن.
خواجهگیری و حیدری (1396) در مقالۀ «بررسی آیین عزاداری در شاهنامۀ فردوسی به مثابه رمزگان نشانهشناختی» با تأکید بر آرای سوسور و گیرو[7] و توجه به زیرساختهای اساطیری، آیین سوگواری را در شاهنامه به مثابه متنی که از نظام نشانهای معناداری برخوردار است، بررسی کردهاند.
از نقاط قوت این پژوهشها میتوان تازگی موضوع و رویکرد تحلیل نشانه شناسیک متون ادبی را ذکر کرد. هر چند نگارش مقاله بر اساس آرا و اندیشههای صرفاً یک نظریهپرداز یا نشانهشناس غربی بدون بومیسازی، کار بسیار سخت، محدودکننده و در برخی موارد غیرممکنی خواهد بود.
دستۀ دوم، مقالات و پژوهشهایی هستند که در ارتباط مستقیم با مقالۀ مورد بررسی و در متن غزلهای حافظ صورت پذیرفتهاند.از جملۀ این آثار با توجه به ترتیب زمانی میتوان به این مقالات اشاره کرد؛ اکرمی (1388) در مقالۀ «بررسی نشانهشناختی میر عاشقان، روابط عمودی غزل حافظ»، مخاطب پنهان غزل با مطلع «صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش / وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش» را با توجه به حرکت عمودی شعر و نمایاندن نشانههای درون متنی مورد بررسی و معرفی قرار داده است.
بخشی از مقالۀ داوودی مقدم (1389) با عنوان «بررسی مناسبات دالهای زبان در نقش شعری و پاراللیسم در غزلهای حافظ» بر پایۀ مبانی نشانهشناسی لایهای به نگارش درآمده است که به بررسی استعاره و بخش دیگر به تحلیل غزلهای وی به شیوۀ پاراللیسم حلقهای پرداخته و برخی از پریشانیها و عدم وحدت موضوعی شعر حافظ را توجیه و تفسیر کرده است.
مقالۀ عینی (1395) با عنوان «بررسی عناصر نشانهشناختی امیدواری در غزلیات حافظ با تکیه بر روانشناسی مثبتگرا»، پژوهشی کیفی بر پایۀ نظریۀ نشانهشناسی پیرس در 295 غزل به شناسایی نشانههای امیدواری در دیوان حافظ پرداخته است.
روحانی و سلطانی (1398) در مقالۀ «نشانهشناسی گفتمانی ادبیات پایداری در غزلیات حافظ» به بررسی گفتمان ادبیات پایداری در غزلیات حافظ بر مبنای نظریۀ گفتمان لاکلایو[8]و الگوی نشانهشناسی گفتمانی از منظر متن، بینامتنیت و بافت پرداخته است.
نورالدینی اقوم (1399) در پژوهشی توصیفی- تحلیلی «تحلیل مفهوم بلاغی و زبانشناختی دو نشانۀ زبانی «محتسب» و «دنیا» در غزلی از حافظ بر مبنای رویکرد نشانهشناسی اومبرتو اکو[9]»، دو نشانۀ زبانی «محتسب» و «دنیا» را در یکی از غزلهای حافظ بر مبنای رویکرد نشانهشناسی اکو مورد بررسی قرار داده است.
در پایان، اشاره به این نکته ضرورت دارد که روش کار این مقاله، برخلاف مقالات یاد شده، نه بر اساس آرا و الگوی یک یا دو نشانهشناس خاص، بلکه بر مبنای الگو و روشی تلفیقی و ابداعی با بهرهگیری از شیوههای گوناگون نقد و تحلیل نشانهشناسی ادبی در میان نشانهشناسان بزرگ جهان و توجه به اصل بومیسازی این دانش در ایران به طور عام و در این پژوهش به طور اختصاصی و انحصاری بوده است تا این امکان را فراهم کند که خوانندۀ برخوردار از توانش ادبی با گذر از لایههای سطحی شعر و رسیدن به لایههای درونی به معانی ژرفتری از آثار ادبی نیز راه پیدا کند، با کشف و شناخت نشانهها تأثیر آنها را در ایجاد انسجام طولی و درک و دریافت مضامین جدید و غیرتکراری شاعرانه دریابد و در نهایت به هدف اصلی هنر که ایجاد التذاذ ادبی فراخور حال در مخاطب است، دست یابد.
زبان متون ادبی به ویژه شعر باید ماهیتی غیردستوری داشته باشد. از این رو، جنبههای غیردستوری شعر، نشانههایی از دلالت شعر هستند و باید به دقت بررسی شوند (پاینده، 1388: 169). از آنجا که بررسی عناصر غیردستوری با بهرهگیری از دانش نشانهشناسی امکانپذیر است، این مقاله بر آن است تا با رویکردی غیرتکراری و غیریکنواخت برای خواننده این امکان را فراهم کند که با کشف نقش و کارکرد رمزگان در ایجاد پیوند طولی میان ابیات و با دستیابی به تأثیر عناصر زیباییشناختی رمزگان در آفرینش کلام هنری، همچنین با کشف ایدۀ اصلی حاکم برکلیت غزل از طریق شناخت انواع دالها به پاسخی مناسب برای هر یک از پرسشهای تحقیقاتی زیر دست یابد:
1- کانون رمز یا هسته مرکزی رمزگان در این غزل کدام است؟
2- کدهای تقویتکنندۀ کانون مرکزی رمزگان در این غزل کدامند؟
3- روابط حاکم بر دال، مدلول و دلالتها (نشانه) در این غزل چگونه است؟
4- کارکرد، نقش و بسامد استفاده از عناصر رمزگان در بحث زیباییشناسی این غزل چیست؟
5- درهمتنیدگی نشانهها چه تأثیری در افزایش لایهها و ایجاد سطوح معنایی جدید در متن این غزل دارد؟
6- عوامل ایجاد انگیختگی در دالهای این غزل کدامند؟
4-1. دانش نشانهشناسی[10]
فردینان دوسوسور، زبانشناس سوییسی و چارلز ساندرز پیرس، فیلسوف آمریکایی که کم و بیش در یک دورۀ تاریخی میزیستهاند، بنیانگذاران اصلی آنچه امروز با نام نشانهشناسی نامیده میشود، هستند. اگرچه پس از سوسور و همچنین پیرس تحولات گستردهای در مباحث نشانهشناسی صورت گرفته و مبانی فکری اینان در حوزههای متفاوتی گسترش یافته است، کماکان الگوهایی که این دو از مفهوم نشانه به دست دادهاند، اعتبار بنیادی خود را حفظ کرده و مبنای تحولات بعدی بوده است (سجودی، 1397: 12).
تعریف سوسور از نشانه، جریانی را بنا نهاد که پژوهش نشانهشناختی در نیمۀ اول قرن بیستم تحت تأثیر آن قرار گرفت. او نشانه را صورتی تعریف کرد که متشکل از چیزی مثل صداها، حروف، ژست و حرکات بدنی و مانند آن، دال و تصویر یا مفهومی که دال به آن اشاره دارد، «مدلول» و رابطۀ بین این دو را «دلالت» نامید.
نشانهشناسی، علم مطالعۀ نشانهها است. این علم صرفاً روشی برای تحلیلهای متنی نیست، بلکه به نظریه و تحلیل نشانهها، رمزگان و فرآیندهای دلالتی نیز میپردازد (نوبخت، 1391: 30).
از نظر گیرو، زبانشناس فرانسوی، همه چیز یک نشانه است و نشانهشناسی که علم نشانههاست، همۀ دانایی و تجربۀ انسان را دربر میگیرد. بنابراین، بسیاری از حوزههای فکر و اندیشه را میتوان در قالب اصول نشانهشناسی بررسی و تحلیل کرد. با این رویکرد، ادبیات و شعر نیز از نظام نشانهای پیچیدهای برخوردار بوده و نویسنده و شاعر ابداعگر این نشانهها و رمزگان خواهد بود. در دهههای 1960 تا 1980 علم نشانهشناسی که به وسیلۀ سوسور پایهگذاری شد در حیطههای مختلف از جمله رویکردهای ادبی همچون صورتگرایی و ساختارگرایی بهکار گرفته شد.
به عقیدۀ سوسور، زبان مجموعهای از قراردادهای اجتماعی (نشانههای زبانی و روابط موجود میان آنها) است که به صورت گفتار ظاهر میشود. نشانۀ زبانی نه تنها ارتباط یک شی و یک نام، بلکه پیوند یک مفهوم با یک صورت آوایی است. بر این پایه، هر نشانۀ زبانی مفهومی را به یک صورت آوایی مربوط میسازد. نشانۀ زبانی در اصل واقعیتی روانشناختی است که دارای دو بخش، صورت آوایی (دال) و مفهوم (مدلول) خواهد بود (مقدادی، 1378: 463-464).
نشانهشناسی متون ادبی یکی از شاخههای نشانهشناسی است که به تجزیه و تحلیل متون ادبی از جمله شعر و داستان میپردازد. تحلیل متن به اعتبار محور جانشینی و همنشینی، بررسی دلالتهای ضمنی، شناخت سازوکارهای شکلدهنده به گفتمان از قبیل اسطورهها، استعارهها، نمادها و شناسایی دیگر شگردهای بلاغی است (فرهنگی، 1389: 144).
نویسنده برای انتقال پیام خود از نشانهها مدد میجوید و خواننده برای فهم پیام باید بتواند نشانهها را رمزگشایی کند. نشانهشناسی و ساختارگرایی از جمله نظریههایی هستند که ابتدا به چگونگی انتقال معنا به وسیلۀ زبان و ادبیات میپردازند (همان). به عبارت دیگر، نظریههای مطرح در این دو شاخه از علم برآنند که نشان دهند چگونه درک ما از واقعیات جهان هستی تحت تأثیر زبانی که با آن تکلم میکنیم، قرار گرفته است. هر زبانی دریچهای است که از طریق آن یک فرد واقعیات را درک میکند.
4-3. تعریف اصطلاحات
4-3-1. نشانه (رمز)، دال، مدلول، دلالت
دوسوسور که همواره از او به نام پدر علم زبانشناسی یاد کردهاند و از جمله پیشگامان مطالعات نشانهشناختی به شمار میآید، نشانه را موضوعی فیزیکی و در عین حال معنادار میپندارد؛ پدیدهای که از ترکیب دال و مدلول شکل میگیرد.
الگوی سوسور از نشانه، الگویی دو وجهی است؛ هر نشانه تشکیل شده از دال و مدلول. نشانه ناشی از پیوند دال و مدلول است که رابطۀ میان این دو را دلالت مینامند. سوسور متذکر میشود که این دو وجه نشانه، وابستگی متقابل به یکدیگر دارند و هیچکدام مقدم بر دیگری نیست. دال و مدلول (صدا و اندیشه) همچون دو روی کاغذ از هم جداییناپذیرند و به واسطۀ یک پیوند متداعی، ارتباط تنگاتنگ ذهنی دارند و هر یک آن دیگری را راه میاندازند. دال، تصویر آوایی و مدلول، تصویر ذهنی و مفهومی آن است و رابطۀ ساختاری متقابل و هم بستۀ آنها که دلالت خوانده میشود، نشانه را به وجود میآورد (دوسوسور، 1378: 66).
4-3-1-1. انواع دلالت
الف- دلالت مستقیم
دلالت مستقیم یا معنای صریح را با عباراتی چون معنای مبتنی بر تعریف، معنای تحتاللفظی، معنای بدیهی یا معنای مبتنی بر دریافت عام توصیف کردهاند (چندلر، 2007: 137). در مورد نشانههای زبانی گفته شده که معنای صریح همان است که در فرهنگهای لغت آمده است.
ب- دلالت ضمنی
دلالت ضمن، دال و مدلولها و نشانههای مستقیم را به عنوان دال خود در نظر میگیرد و یک مدلول اضافی به آنها الصاق میکند و وجوه شمایلی و نمادین را شامل میشود (همان: 212-216 ). عبارت معنای ضمنی به تداعیهای اجتماعی- فرهنگی و شخصی نشانه اشاره دارد.
بیشتر نشانهشناسان معتقدند که هیچ نشانهای به گونهای ناب ارجاعی و عاری از معنای ضمنی نیست و هیچ توصیف خنثای عینی عاری از عنصر ارزشگذاری وجود ندارد (سجودی، 1397: 73).
4-3-2. رمزگان
رمزگان مجموعۀ قواعدی هستند که بر اساس آن عناصری (واژگان و تعابیر) انتخاب میشوند، با عناصر دیگر ترکیب شده و عناصر جدیدی (معانی) را میسازند. زبان بزرگترین و پیچیدهترین رمزگان است؛ زیرا همۀ رمزگانهای دیگر از جمله آداب، پوشاک، رفتار و... به واسطۀ زبان قابل توصیف است (فتوحی، 1391: 260)
4-3-3. انگیختگی
بنا بر آنچه سوسور در مورد انگیختگی اظهار کرده، زبان مجموعهای از نشانهها و نشانۀ زبانی رابطۀ اختیاری بین دال و مدلول است. برخی نشانهها انگیختهاند، برخی غیرانگیخته و برخی نیز نیمهانگیخته. انگیختگی با مسالۀ زبان ارتباط دارد. به عبارت دیگر، مرور زمان سبب انگیختگی صورتهای زبانی میشود. به طور کلی، میتوان گفت نشانهای انگیخته است که در صورت آن سرنخی برای رسیدن به معنای آن موجود باشد.
دالهای شفاف یا انگیخته آن دسته از نشانهها هستند که از روی صدا، ساخت، رابطه و...می توان به معنی آنها پی برد. در مقابل، کلمات تیره یا غیرانگیخته که تلفظ، ساخت یا رابطۀ آنها ردپایی برای شناخت معنیشان به خواننده به دست ندهد (باطنی، 1356: 117).
در این پژوهش، به طور خاص به بررسی روشهای انگیختگی دال و نشانه در غزلهای حافظ و به شکل تعمیمپذیر، سایر متون ادبی پرداخته شده است. همچنین از انواع سه گانۀ انگیختگی (معنایی، آوایی و واژهای) انگیختگی معنایی منظور نظر نویسنده است که با در نظر گرفتن تأثیر همنشینی دالها با گروه خاصی از واژهها و قرار گرفتن در جایگاهی ویژه در گروههای اسمی روی محور افقی کلام (رابطه)، با کشف رابطۀ بین صورت و معنای رمزگان، درجۀ انگیختگی نشانهها را در غزلهای خواجۀ شیراز مشخص کند.
4-3-4. درهمتنیدگی
کاربرد اصطلاح درهمتنیدگی در بخش بازی نشانهها و معادل همبستگی ذرات و عناصر زیباییشناختی در نشانهها قابل مشاهده خواهد بود. با توجه به رویکرد کلنگر در این پژوهش و واکاوی کارکرد عناصر زیباییشناسی در نشانهها و تأثیر آن در آفرینش هنجارگریزیهای پویا و هنرمندانه، ایجاد انسجام و پیوند طولی، آفرینش تصاویر انداموار و رسیدن به یک سامانۀ یک دست با وحدت مضمون به بررسی تأثیر درهمتنیدگی تناسبات هنری و عوامل ایجاد تخیل شاعرانه در متن غزل خواجه خواهیم پرداخت. در این راستا در مواردی که عناصر زیباییشناسی رمزگان به طور همزمان و درهمتنیده به خلق نگارههای هنری میپردازند، ابهامزایی، انداموارگی، موسیقی، القای مفاهیم و تصاویر چند بُعدی در محور عمودی متن افزایش مییابد و در ایجاد سطوح و لایههای معنایی تازه نیز مؤثر خواهد بود.
درهمتنیدگی رمزگان شامل (با همآیی مراعاتالنظیر، تشبیه ایهام و...) در یک یا دو دال مرتبط خواهد بود.
4-3-5. متن
متن، بستری است که نشانهها در آن زمینۀ ظهور مییابند. حتی نوع نشانه نیز وابسته به متنی است که در آن بهکار میرود و هیچ قطعیت از پیش تعیینشدهای نمیتوان بر آن متصور شد (سجودی، 1382: 215).
4-3-6. محور همنشینی و جانشینی
دو محور همنشینی و جانشینی را سوسور مطرح کرده است. در محور جانشینی عناصر انتخاب میشوند و در محور همنشینی این عناصر انتخاب شده ترکیب میشوند.
4-3-7. روابط همنشینی و متداعی
یکی از تقابلهای دوگانۀ مطرح در نظریۀ زبانشناسی ساختگرای سوسوری است.
سوسور معتقد است که «روابط و تفاوتهایی که میان عناصر زبان وجود دارد به دو حوزۀ متمایز تقسیم میشود که هر یک پدیدآورندۀ دستۀ معینی از ارزشهاست ... این دو دسته به دو گونه فعالیت ذهنی ما مربوطند که برای حیات زبان ضروری به شمار میروند» (سوسور، 1378: 176).
علاوه بر این، به روابط واژهها در گفتار به دلیل توالیشان اشاره میکند که بر بنیاد ویژگی خطی و یک بُعدی زبان استوار است و به همین دلیل این عناصر یکی بعد از دیگری روی زنجیرۀ گفتار ترتیب مییابند. این ترکیبات را که تکیهگاهشان امتداد زمانی است، میتوان زنجیره نامید (همان).
سوسور در ادامه به آن سوی دیگر این روابط؛ یعنی روابط متداعی میپردازد و مینویسد: «از سوی دیگر، در خارج از چهارچوب گفتار، واژههایی که وجه مشترکی دارند در حافظه با یکدیگر ارتباط مییابند و به این ترتیب گروههایی را تشکیل میدهند که روابط بسیار گوناگونی در آنها حکم فرما است ... این نوع همپایگیها با نوع اول به کلی متفاوت است. تکیهگاه آنها امتداد خطی یا زمانی نیست، جایگاه آنها مغز است. اینها تشکیلدهندۀ بخشی از گنجینۀ درونی انسانند که زبان هر فرد را میسازد. ما این نوع روابط را متداعی مینامیم» (همان: 177).
مقصود از روابط همنشینی در واقع شیوههای متفاوتی است که عناصر درون یک متن را به هم میپیوندد؛ یعنی نشانهها از الگوهای جانشین انتخاب میشوند و بر اساس قواعد معنایی و نحوی در کنار هم گذاشته میشوند تا سازهها و سرانجام متن را تشکیل دهند.
روابط همنشینی اهمیت روابط جز به کل را برجسته میکنند (سجودی، 1397: 51).
در این بخش به ارایۀ یافتههای مورد نظر در غزل انتخابی میپردازیم. یافتههایی که در بسیاری از موارد میتوان آنها را به غزلهای دیگر حافظ نیز تعمیم داد و با رویکردی غیرتکراری و غیریکنواخت با کشف نقش و کارکرد رمزگان در ایجاد پیوند طولی میان ابیات، آفرینش کلام هنری و کشف ایدۀ اصلی حاکم بر کلیت غزل به تأویل، تفسیر و دریافت معانی و مفاهیم تازهای در کلام حافظ پی برد.
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور |
|
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور |
(متن غزل حافظ بر اساس نسخه غنی، قزوینی: 344)
برای دستیابی به ایدۀ اصلی این غزل، ردیف فعلی «غم مخور» را با ساختار پند و اندرزی یا کنشگر به عنوان هستۀ مرکزی در نظر گرفته، کلیدواژههای انتخابی زیر را به عنوان کدهای تقویتکنندۀ کانون مرکزی رمزگان، مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد:
- یوسف/ کنعان/ کلبۀ احزان/ گلستان/ دل/ سر/ بهار/ تخت/ چتر/ گل/ مرغ خوش خوان/ دو روز/ پرده/ بازی - دل/ سیل/ بنیاد/ نوح/ کشتیبان/ طوفان/ بیابان/ کعبه/ سرزنش/ خار مغیلان/ منزل/ مقصد/ راه/ جانان/ رقیب/ درس قرآن.
5-1. تحلیل نشانهها
در این بخش به بیان روابط حاکم بر دال، مدلول و دلالت (نشانه)های هر بیت از غزل موردنظر خواهیم پرداخت:
بیت یک
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور |
|
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور |
- دال: یوسف *** مدلول: حضرت یوسف/ معشوق/ هر عزیز در فراق *** دلالت: فراق/ گم شدن/ از دست دادن
- دال: کنعان *** مدلول: سرزمین کنعان/ وطن/ نزد معشوق *** دلالت: بازگشت/ دیدار/ وصال
- دال: کلبۀ احزان *** مدلول: بیتالاحزان/ غمکده *** دلالت: اندوه و نوحه گری بر فراق
- دال: گلستان *** مدلول: گلزار، حضور معشوق و وصال *** دلالت: شادی/ پایان فراق/ وصال
بیت دو
ای دل غمدیده، حالت به شود، دل بد مکن |
|
وین سر شوریده بازآید به کنعان، غم مخور |
- دال: دل *** مدلول: حافظ/ مخاطب *** دلالت: تک گفتار درونی/ تمام وجود حافظ یا خواننده/ ملهم غیبی/ هیجانات و مواجید و احوالات درونی
- دال: سر *** مدلول: وجود *** دلالت: تمام اوضاع و احوال و وجود حافظ یا مخاطب/ عقل و خرد/ تعقل/ محاسبهگری
بیت سه
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن |
|
چتر گل بر سر کشیای مرغ شبخوان، غم مخور |
- دال: بهار *** مدلول: عمر *** دلالت: شادی، امید
- دال: تخت *** مدلول: چمن/ زندگی *** دلالت: شکوه/ قدرت/ شوکت
- دال: چتر *** مدلول: گل *** دلالت: سایه گستری/ آسایش
- دال: گل *** مدلول: خوشی *** دلالت: شادی/ طراوت/ آسایش
- دال: مرغ *** مدلول: عاشق/ حافظ/ مخاطب *** دلالت: شادی
بیت چهار
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت |
|
دایماً یکسان نباشد حال دوران، غم مخور |
- دال: دو روز *** مدلول: زمان اندک *** دلالت: کوتاهی/ گذرا بودن
بیت پنج
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب |
|
باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور |
- دال: پرده *** مدلول: غیب *** دلالت: پنهان بودن/ سری بودن/ رازناکی
- دال: بازی *** مدلول: سرنوشت/ نقش خوش *** دلالت: تغییرپذیری سرنوشت/ امیدواری
بیت شش
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند |
|
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور |
- دال: دل *** مدلول: حافظ/ مخاطب *** دلالت: تک گفتار درونی/ همۀ وجود حافظ یا مخاطب
- دال: سیل *** مدلول: فنا *** دلالت: ویرانگری/ نابودی
- دال: بنیاد *** مدلول: بن و پایۀ خانۀ هستی *** دلالت: استحکام/ پایداری
- دال: نوح *** مدلول: رهبر بزرگ و شایسته/ معشوق *** دلالت: نجات بخشی/ هدایت/ ارشاد
- دال: کشتیبان *** مدلول: راهنما *** دلالت: هدایت
- دال: طوفان *** مدلول: مشکلات *** دلالت: هراسناکی/ سختی
بیت هفت
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم |
|
سرزنشها گر کند خار مغیلان، غم مخور |
- دال: بیابان *** مدلول: صحرای خشک/ وادی عشق *** دلالت: سختی/ پرخطر
- دال: کعبه *** مدلول: خانۀ خدا/ کوی یار *** دلالت: ارزشمندی/ تقدس
- دال: سرزنش *** مدلول: ملامت و شماتت/ با سر زدن *** دلالت: آزار
- دال: خار مغیلان *** مدلول: نوعی خار/ مشکلات هجران *** دلالت: آزار بازدارندگی
بیت هشت
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید |
|
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور |
- دال: منزل *** مدلول: کوی یار *** دلالت: رسیدن/ وصال
- دال: مقصد *** مدلول: کوی یار *** دلالت: رسیدن/ وصال
- دال: راه *** مدلول: عشق *** دلالت: طی کردن/ گذر
بیت نه
حال ما در فرقت جانان وابرام رقیب |
|
جمله میداند خدای حال گردان، غم مخور |
- دال: جانان *** مدلول: خدا/ معشوق *** دلالت: بزرگی/ عزت
- دال: رقیب *** مدلول: شیطان/ معاندان/ حریف عشقی *** دلالت: بازدارندگی/ شرارت/ ایذا
بیت ده
حافظا، در کنج فقر و خلوت شبهای تار |
|
تا بود وردت دعا و درس قرآن، غم مخور |
- دال: درس قرآن *** مدلول: تعلیم گرفتن *** دلالت: آموختن
5-2. بازی نشانهها
5-2-1. زیباییشناسی دالها بر پایۀ محور همنشینی و جادوی مجاورت (روابط آوایی و هم نامی دالها)
5-2-1-1. واجآرایی با صامت
تکرار صامت «ر» در کانون مرکزی و سایر واژههای غزل با توجه به محور طولی به افزایش موسیقی شعر و ایجاد انسجام طولی غزل کمک شایانی کرده است.
5-2-1-2. تکرار
تکرار ردیف فعلی «غم مخور» که در تداعی ایدۀ اصلی و مهم ترین درون مایۀ غزل، تأثیر شایانی دارد و تکرار دال ادبی «دل» در بیت دو و شش که هم جنبۀ تأکیدی دارد و هم در ایجاد موسیقی تأثیرگذار بوده است.
5-2-2. زیباییشناختی معنایی نشانهها بر پایۀ محور جانشینی و رستاخیز کلمات (روابط متداعی دال و مدلولها)
5-2-2-1. ایهام و چند معنایی
نکتۀ جالب توجه در بهکارگیری ردیف فعلی «غم مخور»، معانی مختلف آن در هر بیت از این غزل است؛ به طوری که میتوان گفت یک دال بر چند مدلول دلالت کرده است.
ابیات یک و پنج: امیدوار باش
بیت دو: دل بد مکن، مهراس
بیت سه: شاد باش
ابیات چهار و نه: یقین داشته باش
بیت شش: سرزنش را نپذیر، نهراس و قوی باش
ابیات هفت و هشت: نترس
بیت ده: دعا و قرآن بخوان
همچنین در کدواژۀ «سرزنش» در بیت هفت شاهد نوعی ایهام (سه معنایی) هستیم:
- ملامت و شماتت
- زدن با سر (سر یا نوک خار که در چیزی میخلد)
- (به احتمال) زدن خار بر سر (حمیدیان، جلد 4، 1391: 2804).
5-2-2-2. مراعاتالنظیر
در بررسی دالهای این غزل، شبکههای معنایی مراعاتالنظیر زیر به دست آمد:
- یوسف، کنعان، کلبۀ احزان؛ در این زنجیره، علاوه بر مراعاتالنظیر، تلمیح و اشاره به داستان قرآنی یوسف نبی نیز به چشم میخورد (خرمشاهی، 1396: 827). این درهمتنیدگی به عنوان عامل ایجاد زیبایی هنری و چندلایهای کردن معنا، قابل توجه است.
- دل، سر
- بهار، تخت، چمن، چتر، گل، مرغ خوش خوان
- دو روز، حال دوران، دور گردون
- پرده، بازی
- سیل، فنا، بنیاد، هستی، نوح، کشتیبان، طوفان؛ در این زنجیره نیز علاوه بر مراعاتالنظیر، تلمیح به داستان قرآنی نوح نبی (حمیدیان، 1391: 2801) مشاهده میشود که نشانگر درهمتنیدگی نشانهها و تأثیر این با همآیی در زیبایی و چند لایهای شدن سطوح معنا در غزل حافظ است.
- بیابان، کعبه، خار مغیلان، سرزنش
- منزل، مقصد، راه، خطرناک، بعید، پایان
- جانان، فرقت
- درس قرآن، کنج فقر، خلوت شبهای تار، ورد، دعا.
قویترین و هنریترین شبکۀ معنایی به دست آمده در این غز،ل زنجیرهای است که حول محور هستۀ مرکزی رمزگان «غم مخور» در گردش است و ضمن ایجاد درهمتنیدگی و انسجام معنایی، مفهوم شادی و امید را نیز در سراسر، غزل تداعی میکند:
- غم مخور، بازآید، گلستان، حالت به شود، سامان، شوق، پایان، خدای حال گردان.
همان طور که ملاحظه میشود، وجود زنجیرههای معنایی ایجاد شده بر اساس دالها و کدواژههای مرکزی در این غزل، ضمن ایجاد درهمتنیدگی رمزگان از بسامد بسیار بالایی نیز برخوردار است؛ به طوری که میتوان وجه غالب زیباییشناختی این غزل را مراعاتالنظیر و تناسب در نظر گرفت.
5-2-3. تضاد و تقابل
در بیت یک، میان کلبه احزان با گلستان تضاد برقرار است. در بیت چهار دال ادبی دو روز با دائماً (قید زمان) در تضاد است تا مفهوم کوتاهی دوران نامرادی را بهتر القا کند. در بیت هفت با یک درهمتنیدگی زیباییشناختی رمزگان روبهرو هستیم. به این ترتیب که اگر طبق نظر آمده در «شرح شوق»، سرزنش را با سر زدن معنا کنیم و نگاهی به چند معنایی این واژه داشته باشیم (حمیدیان، جلد 4، 1391: 2804)، سر با قدم در معنای گام، تضاد دارد.
5-2-4. چند معنایی دالها و مدلولها در عرصۀ استعاره (گسترش استعاری دالها)
بیت یک
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور |
|
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور |
- یوسف: استعاره از معشوق/ امام زمان/ استاد حافظ (سعادتپرور، 1388: 52)
- کنعان: استعاره از شیراز/ کوی عاشق
- کلبۀ احزان: خانۀ پر اندوه عاشق هجران کشیده
بیت سه
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن |
|
چتر گل بر سر کشیای مرغ شبخوان، غم مخور |
- چمن: روزگار/ زندگی
- گل: استعاره از خوشی/ معشوق (همان: 54)
- مرغ خوش خوان: عاشق/ حافظ
بیت پنج
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب |
|
باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور |
- پرده: استعاره از غیب
- بازی: استعاره از امور غیبی/ با توجه به مصراع اول ، خوشی
بیت شش
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند |
|
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور |
- نوح: راهنما/ معشوق
- طوفان: مشکلات زندگی/ سختیهای راه عشق
بیت هفت
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم |
|
سرزنشها گر کند خار مغیلان، غم مخور |
در این بیت با سه رمز استعاری مواجه هستیم:
- بیابان: راه ناهموار عشق یا عرفان
- کعبه: مقصود عاشق/ کوی یار
- خار مغیلان: سختیها و خطراتی که عاشق یا سالک را از طی طریق باز میدارد.
بیت نه
حال ما در فرقت جانان وابرام رقیب |
|
جمله میداند خدای حال گردان، غم مخور |
- جانان دال استعاری این بیت است که مفهوم معشوق را تداعی میکند.
5-2-5. چند معنایی دالها و مدلولها در عرصۀ مجاز (گسترش مجازی دالها)
بیت دو، شش
ای دل غمدیده، حالت به شود، دل بد مکن |
|
وین سر شوریده بازآید به کنعان، غم مخور |
دل و سر کلیدواژههای مجازی این دو بیت است که با توجه به محور جانشینی زبان در معنای وجود عاشق یا حافظ بهکار رفتهاند.
بیت چهار
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت |
|
دایماً یکسان نباشد حال دوران، غم مخور |
در این بیت دو روز را دال محوری در نظر گرفتهایم که در معنای مجازی زمان اندک و گذرا بهکار رفته است.
بیت هشت
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید |
|
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور |
در این بیت، منزل- مقصد و راه را میتوان مجاز در نظر گرفت. منزل و مقصد، جانشین کوی یار و راه، جانشین راه عشق شده است که هر سه علاقۀ کلیه هستند.
5-2-6. تشبیه و همانندی
بیت یک
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور |
|
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور |
در مصراع دو، تشبیه کلبۀ احزان به گلستان را داریم. همان طور که مشاهده میشود دو طرف تشبیه، دال است و از رمزهای محوری و با ایجاد تضاد میان این دو نشانه، درهمتنیدگی رمزگان نیز مشهود است.
بیت سه
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن |
|
چتر گل بر سر کشیای مرغ شبخوان، غم مخور |
در این بیت، عمر به بهار، چمن به تخت و گل به چتر تشبیه شده است. درهمتنیدگی دالها را در اینجا نیز به خوبی میتوان مشاهده کرد، چراکه در دل تشبیه تخت چمن، مجاز و در دل چتر گل، استعاره نهان شده است. درهمتنیدگی دالها در غزل حافظ یکی از روشهای ایجاد چند لایهای شدن معنا در کلام اوست که به کمک کشف و تحلیل نشانهها و روابط حاکم در میان آنها میتوان به زنجیرهای به هم پیوسته و منسجم از مفاهیم گوناگون در اندیشه و کلام حافظ دست یافت.
بیت شش
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند |
|
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور |
در این بیت نیز تشبیه فنا به سیل به عنوان یک دال محوری در غزل قابل توجه است، چراکه با برقراری اغراق در این رابطۀ دوسویه، تبیینکنندۀ درهمتنیدگی رمزگان شده است.
در پایان این بخش، یادآوری میشود که بسامد بالای کاربرد عناصر زیباییشناختی این غزل به ویژه مراعاتالنظیر و دالهای استعاری با درهمتنیدگی رمزگان، یکی از عوامل اصلی القای معانی صریح و ضمنی و دلالتهای متنوع و ایجاد لایههای فراوان در سطح معناشناسی این غزل است.
5-3. انگیختگی دالها
در بررسی انگیختگی دالها در این غزل، موارد زیر به دست آمد
بیت یک
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور |
|
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور |
در این بیت با دو گروه اسمی زیر روبهرو هستیم:
- یوسف گم گشته: ترکیبی وصفی که دال مورد نظر ما (یوسف) به وسیلۀ صفت (گمگشته) مقید و معنای آن محدود و خاص شده است (یوسف پسر یعقوب نبی).
- کلبۀ احزان: ترکیبی اضافی که دال مورد نظر ما (کلبه) به وسیلۀ مضافالیه (احزان) مقید و معنای آن محدود شده است (خانۀ یعقوب هنگام دوری یوسف). البته برخی اصطلاحسازان چنین تعریفی نیز برای آن وضع کردهاند: کلبۀ احزان، وقت حزن را گویند که به سبب فقدان معشوق رخ بنماید (حمیدیان، جلد 4، 1391: 2800).
بیت دو
ای دل غمدیده، حالت به شود، دل بد مکن |
|
وین سر شوریده بازآید به کنعان، غم مخور |
در این بیت در دو ترکیب وصفی «دل غمدیده و سر شوریده»، عامل انگیختگی دل و سر، به ترتیب صفت غم دیده و شوریده است که باعث شده هر دو دال، دلالتگر اندوه و آشفتگی اوضاع بشوند.
بیت سه
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن |
|
چتر گل بر سر کشیای مرغ شبخوان، غم مخور |
این بیت از نظر انگیختگی دالها، بسیار قابل توجه است:
بهار، چمن، گل و مرغ به وسیلۀ قرار گرفتن در گروههای اسمی «بهار عمر، تخت چمن، چتر گل، مرغ خوش خوان» دارای معانی خاص و محدود شده و انگیختگیشان افزایش یافته است.
بیت پنج
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب |
|
باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور |
در این بیت با دال بازی روبهرو هستیم که با مقید شدن به وسیلۀ صفت پنهان، دلالت بر غیبی بودن امور انسان دارد و سبب انگیختگی دال شده است.
بیت شش
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند |
|
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور |
با در نظرگرفتن سیل و بنیاد به عنوان دال ادبی در این بیت، متوجه میشویم که به ترتیب بر مدلول فنا و هستی دلالت کردهاند. این محدودیت با قرار گرفتن در دو ساختار اضافه تشبیهی و استعاری ایجاد شده و انگیختگی نشانهها را افزایش داده است.
بیت هفت
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم |
|
سرزنشها گر کند خار مغیلان، غم مخور |
خار در ترکیب وصفی خار مغیلان انگیختگی چندانی ندارد و فقط دلالت بر سختی دارد و معنا را اغراقآمیزتر کرده است.
بیت هشت
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید |
|
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور |
در این بیت نیز ترکیب وصفی «هیچ راه» عامل ایجاد اغراق در مدلول راه «راه عشق» شده و سبب انگیختگی در دال نشده است.
بیت نه
حال ما در فرقت جانان وابرام رقیب |
|
جمله میداند خدای حال گردان، غم مخور |
انگیختگی دو رمز جانان و رقیب به عنوان مضافالیه در گروه اسمی «فرقت جانان» و «ابرام رقیب» با محدودیت معنا، افزایش یافته است.
بیت ده
حافظا، در کنج فقر و خلوت شبهای تار |
|
تا بود وردت دعا و درس قرآن، غم مخور |
در این بیت اضافه شدن قرآن به درس، معنایی خاص و محدود به آن بخشیده و نشانه را انگیخته کرده است.
مقید شدن دالهای محوری این غزل با قرار گرفتن در گروههای اسمی گوناگون، جز دو مورد، میزان انگیختگی نشانهها را افزایش داده است.
بحث و نتیجهگیری
پس از ارائه و تحلیل یافتهها، نتایج زیر متناسب با هر بخش قابل تبیین است.
الف- انگیختگی دالها
در این پژوهش بحث انگیختگی سوسوری به این معنا که هر چه دالهای زبان مقیدتر باشند، محدودیت معنایی بیشتری مییابند به خوبی قابل مشاهده است. از نظر سوسور، تغییر در ساختار زبانی دالها میتواند از بار نشانهای آنها بکاهد و معانی رمزی آنها را محدود کند. بر این اساس در بیشتر موارد همنشینی دالها با واژههای دیگر به آنها مفاهیم خاص و منحصر به فرد میدهد و آنها را از مفهوم عام (تیره) دور میکند. به عبارت دیگر، جایگاه خاص دالها در محور همنشینی زبان در تعداد مدلولها تأثیرگذار خواهد بود. البته قرار گرفتن رمز در گروهی از کلمات الزاماً نمیتواند نشانگر انگیختگی باشد و درجه و میزان انگیختگی نیز در همۀ دالها یکسان نیست (انگیخته، نیمهانگیخته، غیرانگیخته). به عنوان مثال، همراه شدن خار با مغیلان در بیت هفت، تفاوت معنایی چندانی ایجاد نکرده است. در این قبیل گروهها وابستههای پیشین و پسین، تنها جنبۀ تکمیلی دارد که میتوان این تیپ نشانهها را نشانههای نیمهانگیخته نامید. همچنین شاید بتوان اینگونه گفت که هر چه اضافههای تشبیهی در متن بیشتر باشد، دالها انگیختهتر میشوند. با بررسی دالهایی که در جایگاه مشبهبه قرار میگیرند این نتیجه به دست میآید که با محدود شدن به وسیلۀ مشبه، دارای انگیختگی بیشتر میشوند. پس میتوان گفت کاربست تشبیه در رمزگان با تبدیل یک اسم عام به اسمی خاص در افزایش انگیختگی دال تأثیرگذار است. به عنوان مثال، «سیل« اسمی عام است ، اما هنگام قرار گرفتن به عنوان مشبهبه (سیل فنا)، مدلول فنا را تداعی میکند که یک مفهوم ضمنی است و از معنای صریح خود فاصله گرفته است. این نتیجهگیری برای اضافههای استعاری و برخی از ترکیبهای وصفی نیز قابل تعمیم و بیان است (به ویژه دالهایی که با این و آن مقید میشوند).
بنابراین از روشهای اختصاصی کردن رمزگان در یک متن (ایجاد شفافیت در معنا)، قرار دادن آن رمز در ساختار اضافههای تشبیهی، استعاری یا ترکیبهای وصفی است و از آنجا که انگیختگی سبب محدودیت و مقید شدن معنای دال (مدلول و دلالت) میشود در کاهش سطوح و لایههای معنا و حفظ معنای شفاف و غیرانگیخته نشانه نیز مؤثر است. براساس بررسی رمزگان در متن غزل مورد پژوهش، روشهای انگیختگی دال و محدود و مقید شدن مدلول و دلالت عبارتند از:
1- نشستن در جایگاه موصوف در ترکیب وصفی (پذیرش صفت پیشین یا پسین)
2- نشستن در جایگاه مضاف در ترکیب اضافی (پذیرش مضافالیه)
3- نشستن در جایگاه مشبهبه در تشبیه اضافی
4- نشستن در جایگاه وجه شبه در اضافۀ استعاری
5- نشستن روی محور همنشینی و بهرهگیری از جادوی مجاورت
6- وجود دلالتهای صریح در بیت -پس یا پیش دال مورد نظر- میتواند یکی از دلایل انگیختگی نشانه به حساب بیاید، چراکه به گونهای سبب مقید شدن مدلول و محدود شدن مفاهیم ضمنی دال خواهد شد.
ب- درهمتنیدگی دالها
درهمتنیدگی دالها در غزل حافظ یکی از روشهای ایجاد چند لایهای شدن معنا در کلام اوست که به کمک کشف و تحلیل نشانهها و روابط حاکم در میان آنها میتوان به زنجیرهای به هم پیوسته و منسجم از مفاهیم گوناگون در اندیشه و کلام او دست یافت. همچنین درهمتنیدگی رمزگان، یکی از عوامل اصلی القای معانی صریح و ضمنی و دلالتهای متنوع و ایجاد لایههای فراوان در سطح معناشناسی غزلیات حافظ است. در حقیقت، چند بعدی بودن تصاویر شاعرانه، درهمتنیدگی نشانهها را به عنوان یکی از عوامل گسترش معنا و چندلایهای بودن مضامین شعری، تبیین میکند. علاوه بر این، وجود تصاویر بدیع و درهمتنیده اوج شاهکار هنری حافظ را در ایجاد ایماژ و تخیل شاعرانه نیز نمایان میکند.
ج- وجه غالب عناصر زیباییشناسی در رمزگان غزل
پس از بررسی عناصر زیبایی رمزگان در غزل انتخابی، مشخص شد که وجه غالب این عناصر مراعاتالنظیر است. با توجه به پژوهشهای انجام شده به وسیلۀ محقق این مقاله در غزلیات حافظ به نظر میرسد کاربرد زنجیرههای متعدد معنایی (مراعاتالنظیر و تناسب) یکی از عوامل اصلی ایجاد تصاویر سه یا چند بعدی در محور طولی هر غزل است. گویی واژهگزینیهای خواجه -به منظور ساخت این شبکههای مراعاتالنظیر و تناسب- کاملاً آگاهانه و عمدی صورت گرفته که علاوه بر ایجاد پیوند میان ابیات، خلق موسیقی و آفرینش کلام هنری، منجر به آفرینش تصاویر انداموار بکر و هنری و در نهایت نشانگر ساختاری یک دست، به هم پیوسته و منسجم در کلیت متن سروده نیز میشود.
در پایان، لازم به ذکر است که با مشخص شدن هستۀ مرکزی رمزگان و کدهای تقویتکنندۀ آن در متن غزل و تبیین روابط آنها میتوان به لایههایی تازه و بکر از سطوح فراوان معنا در غزلیات حافظ بر پایۀ توجه به روابط و پیوند ابیات در محور طولی غزل دست یافت.
رویکردی که در نهایت با تأکید بر عدم قطعیت رابطۀ دال و مدلولها و نمایاندن بازی بیپایان دلالتها، خواننده را به این نتیجۀ معقول میرساند که اعلام یک مفهوم قراردادی و مطلق برای متن چندلایهای همچون غزلهای حافظ، کاری غیرعلمی و ناپذیرفتنی خواهد بود.
زبان حافظ در متن این غزل، زبان همدلی و همحسی است. او با انتخاب ردیف «غم مخور» با لحنی تأکیدی از خواننده میخواهد که به دل بد نیاورد و با یقین به لطف نهانی خداوند آگاه باشد که خداوند فریادرس است و حال بد را به نیکو مبدل میگرداند (برابر با جملۀ: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» یا «یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَال»).
از بیشتر ابیات این غزل ظاهر میشود که خواجه پس از وصال به فراق مبتلا شده و سالها به آن مبتلا بوده و با این بیانات، خود را به فرا رسیدن روزگار وصل دلداری داده است (سعادتپرور، 1388: 52). در حقیقت، حافظ با بهرهگیری از دو گونه رمزگان کنشی پیشگویانه و پند و اندرزی و با ظرافت و نکتهدانی در مورد چند معنایی بودن فعل «غم مخور»، پیام خوش باشی، امید و مثبتاندیشی نسبت به آینده را به گیرندگان ارسال کرده است. هرچند ظاهر این سروده، فرم روایی ندارد، حافظ با بهرهگیری از کنش تکگویی، کلیت گفتمان غزل را با محوریت ردیف فعلی «غم مخور» دستوردهنده و تصمیمگیرنده از آغاز تا پایان با پیرنگی قوی پیش میبرد. کنش مسلط بر این غزل، وصل، شادی و به سامان شدن اوضاع است. در اصل گذر از دوران فرقت و اندوه و رسیدن به مقصد و منزل غایی به یاری لطف الهی مهمترین رویداد مطرح در شعر مورد نظر خواهد بود (نوعی گذر و سفر از سیاهی به سپیدی و روشنایی).
سپاسگزاری
در پایان بر خود بایسته میدانم که از استاد فرهیخته، جناب آقای دکتر محسن ذوالفقاری، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک و نیز استاد راهنمای این جانب که بنده را در همۀ مراحل انجام این پژوهش، همراهی و یاری نمودند، سپاسگزاری نمایم.
تعارض منافع
نویسندگان هیچ گونه تعارض منافع ندارند.
[1]. Dososour, F
[3]. Pires, Ch.
[4]. Rifater, M.
[5]. Bart, R.
[6]. Chandler, D.
[7]. Guiraud,P
[8]. Laclau,E.
[9]. Umberto Eco
[10]. Semiotics