Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. in Persian Language and Literature, Tehran University, Tehran, Iran
2 Ph.D. in Persian Language and Literature, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
3 MA in Persian Language and Literature, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
بهترین جولانگاه ادبیات مدرن را میتوان رمان مدرن دانست. رمان، اساساً نماینده و نمایاندة جهان مدرن است. درواقع، رمان محصول مدرنیسم است؛ گونهای ادبی که بهخوبی، جهان مدرن را در خود انعکاس میدهد (آندرو فینبرگ[1]، 1375). مدرنیسم در مقولة ادبیات داستانی در برابر رئالیسم قرار میگیرد. رئالیستها بر این بودند که آنچه در داستان منعکس میکنند، خود واقعیت است یا حداقل سعی داشتند چنین انعکاسی ارائه بدهند؛ این در حالی است که مدرنیستها استدلال میکردند «آنچه در داستان منعکس میشود نه واقعیت؛ بلکه انعکاس واقعیت در ذهن ادراککننده است» (پاینده، 1389).
در رمان پیشامدرن، نویسنده جهانی را به تصویر میکشید که وجود داشته است. در حقیقت، جهان واقعی را با چاشنی خیال برای مخاطبش لذتبخشتر و خوشایندتر میکرده است. هنر در دوران پیشامدرن، واقعیت را زیباشناسانه انعکاس میداده؛ حتی پلیدی و پلشتیهایش را چنان ترسیم میکرده که تأثیر زیباشناختی آنها مورد غفلت واقع نمیشد. در مدرنیسم نخستین بار سخن از تأثیر واقعیت شد، نه انعکاس واقعیت. وقتی واقعیت بیرونی جهان ما، مملو از هراسها (عوامل خوفناک) باشد، نویسندة حساس و دانای مدرن، تأثیر آن را آگاهانه یا ناآگاهانه در نوشتههای خود بازمیتاباند. بسیاری از منتقدان ادبی، معتقد بودند که رمان مدرن، اساساً ضدرمان است و درواقع بحرانی در گونههای ادبی است (چایلدز[2]، 2006).
عباس معروفی یکی از نویسندگان توانمند ایرانی است که خواسته و توانسته تا این مواجهه با مدرنیته را برای خوانندة ایرانی، قابلدرک کند. وی با نوشتن رمان «سمفونی مردگان»، خود را یکی از آغازگران راهی قرار داد تا بعد از خود، داستان مدرن، راهی هموارتر و گویاتر بپیماید. اگر به تعبیری رمان «شازده احتجاب» گلشیری را آغاز داستان مدرن در ایران بدانیم، بیشک نمیتوان «سمفونی مردگان» معروفی را یکی از شاخصهای زایش و بالش رمان مدرن در ایران ندانست. از این رو، میتوان ویژگیهایی را که صاحبنظران برای مشخص کردن داستانهای موسوم به داستان مدرن، تعیین کردهاند در غالب آثار معروفی رصد کرد. این جستار، بر آن است تا ویژگیهای داستان مدرن را در سه اثر عباس معروفی -«سمفونی مردگان»، «سال بلوا» و «تماماً مخصوص»- برجسته کند و به مخاطب این برجستگی و تمایز را نشان دهد.
عباس معروفی یکی از نویسندگان صاحبسبک در روایت داستان است. او سبک خاص خود را دارد و تلخی و گزندگی، جزء جدانشدنی آثار اوست. او با چنان قلم ماهرانهای این تلخی را جرعه جرعه به مخاطب میچشاند که هیچگاه -حتی پس از سالها- داستانها و حالوهوای کتابهایش از یاد مخاطبان نمیرود. موضوع داستانهای او از دل جامعه برمیآید. او میکوشد با نشان دادن عمق درد آدمهای داستانش، مخاطب را نه فقط به همدردی که به فکر هم وادارد. او با بهرهگیری از توصیف دقیق شخصیتها، روایت داستان از زوایای مختلف، جریان سیال ذهن (روشی که در آن، نویسنده میکوشد انبوه افکار، خاطرهها و تداعیهایی را نشان دهد که بهطور طبیعی و بدون ترتیب منطقی در ذهن شخصیت داستان میگذرد)، فلشبکهای بهموقع در حین روایت و گاه زبان طنز و تمسخر دربارۀ وضعیت جامعه به زیباییهای کار و البته تأثیرگذاری قلمش میافزاید. شخصیتهایی که او برای نوشتن از آنها دست به قلم میشود بهنوعی قربانی جامعه و روزگار خودشان هستند. درواقع، او از آن شخصیتها بهمثابۀ نمادی از جامعهای بزرگتر استفاده میکند؛ تقریباً میتوان گفت در هر دورهای از این دست آدمها وجود دارد. این پژوهش سعی دارد به شیوة توصیفی- تحلیلی به این پرسش پاسخ دهد که: «عباس معروفی در نگارش «رمانهای انسانمحور» خود کدامیک از شاخصههای مدرنیسم را مدنظر قرار داده است؟»
معروفی اولین مجموعه داستانش را در اوایل انقلاب منتشر کرد و در سال 1363 نوشتن رمان معروفش؛ یعنی «سمفونی مردگان» را آغاز کرد؛ اثری که عمدة شهرتش بهسبب آن است. بعد از آنکه او با کتاب «سمفونی مردگان» حسابی سروصدا کرد و شناخته شد، همچنان به نوشتن ادامه داد. کتابهایی نوشت که «سال بلوا»، «تماماً مخصوص»، «فریدون سه پسر داشت» و «ذوب شده» از جملة محبوبترین آنها هستند. این نویسنده با بهکارگیری فضای سیال ذهن توانسته به لایههای پنهان و درونی شخصیتهایش نفوذ کند و خیال و واقعیت بیمرزی به دست آورد که به وسیلة آن ناخودآگاه جمعی جامعۀ معاصرش را به تصویر بکشد. آثار وی را زبان مردم میدانند؛ به طوری که او حتی تجربة زیستی خود را الهامبخش درونمایة برخی آثارش قرار داده است.
حسنزاده دستجردی (1393) در پژوهشی با عنوان «تحلیل رمان اسفار کاتبان براساس شاخصههای نگارش رمان مدرنیستی و پسامدرنیستی» بیان میکند این رمان جزو آثاری است که بسیاری از تکنیکها و تمهیدات مشترک بین شیوة نگارش مدرنیستی و پسامدرنیستی را دارد؛ تمهیداتی چون تعدد راوی و روایتها، بینظمی زمانی در روایت، مرگ مؤلف، برجستگی متن، شباهت داشتن شخصیتها به یکدیگر، غلبه عنصر وجودشناسی بر عنصر معرفتشناسی، روایت بودن تاریخ، دور باطل، بینامتنیت، درآمیختن ژانرها یا التقاطگرایی و... .
از دیدگاه هاجری (1381) در پژوهشی با عنوان «نمود مدرنیسم در رمان فارسی (78-1358)» رمان مدرن غربی مبتنی بر اندیشههای اومانیستی پس از رنسانس است و مهمترین مؤلفههای آن از دیدگاه فلسفی هنر عبارتاند از: بحران واقعنمایی، مرکزیتزدایی، آشناییزدایی، انزوا و ابهام معنایی است. رمان مدرن فارسی با اخذ فرم رمان مدرن غربی و بهکارگیری ابزار روایت ذهنی، فاقد دیدگاههای نیستانگارانه اومانیستی مدرنیسم غربی است.
بیگدلی و همکاران (1392) در پژوهشی با عنوان (نقد و بررسی رمان ملکوت طبق مؤلفههای رمان مدرن) اثر برگزیدة «ملکوت» با توجه به مؤلفههای فرمی و محتوایی رمان مدرن، مورد نقد و بررسی قرار دادهاند. عدم انسجام طرح، عدم قطعیت، درهمآمیزی واقعیت و خیال، شیوههای جدید روایت، عدم تعهد، تغییر در شخصیتپردازی ازجمله مؤلفههای مورد بررسی در این اثر هستند.
از دیدگاه شیری و هوشمندییاور (1397) در پژوهش «تقابل سنّت و مدرنیسم در اندیشههای جلال آلاحمد (نقدی بر نظر منتقدان)» کارنامة آلاحمد فرازوفرود فراوان دارد؛ از باورمندی به دین آغاز میشود و مراحلی چون گرایش به مارکسیسم و نقد سنت و چپگریزی و غربستیزی را تجربه میکند و درنهایت نیز بازگشت به سنت و مذهب را توصیه میکند. به این دلیل است که میتوان اندیشههای غربزدگی و رجعت به مذهب را در کارنامه آلاحمد، سنتگرایی مدرن نامگذاری کرد و نه مدرنیسم ارتجاعی که بعضی از منتقدان اصرار در بهکارگیری آن دارند.
از دیدگاه دماوندی (1391) در پژوهش رمان مدرن، روایتی دیگرگونه و دیریاب، وجود ساختارهای ذهنی و تداخل آن با ساختارهای زبانی، توجه به ناخودآگاه، توجه به اندیشههای فلسفی جدید راجع به ماهیت زمان، نزدیک ساختن نثر به شعر، عدم قطعیت معنا و پایان گشوده، ورود دیدگاههای سمبولیستی و سوررئالیستی به داستان، گرایش به اساطیر کهن و... ازجمله دلایلی هستند که دشوارفهمی را برای اینگونه آثار در پیدارند.
این پژوهش به شیوة توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای و الکترونیکی به تحلیل رمانهای «سمفونی مردگان، سال بلوا و تماماً مخصوص» اثر عباس معروفی با استفاده از مؤلفههای مدرنیستی پرداخته است. نگارندگان ابتدا با مطالعة «مدرنیسم» و ارتباط آن با «ادبیات داستانی» و شناخت «مؤلفههای داستانی مدرنیسم» در پی گزینش رمانهایی برآمدند که درونمایة «انسانمحوری» و «اجتماعی» داشته باشد. به نظر میرسید آثار عباس معروفی از میان رمانهای متعددی که در این سالها انتشار یافته، بیشتر رنگ و بوی اجتماعی داشته باشند. از این رو، با در نظر داشتن مؤلفه های مدرنیسم به خوانش دقیق رمانهای مورد بحث پرداخته شد.
4-1-. مدرنیسم و ادبیات داستانی
از آغاز دوران مدرن در سدة شانزدهم میلادی و تکامل آن طی سدة نوزدهم، تحـولات سیاسی، اجتماعی، فکری و فرهنگی عظیمی به وقوع پیوست که موجب تغییر در نگرش انسان به هستی شد. این جهاننگری نو که امکان زیستن در جهانی متفاوت با جهان دیروز را فراهم کرد به شکل جنبشهای علمی، سیاسی، فرهنگی، فنی و... تجلی یافت (باربیه[3]، 1383) و در قرن بیستم سبب پدیدآمدن نظریههای گوناگونی در عرصههای مختلف شد (فکوهی، 1381).
بزرگترین تحول در ساحت اندیشگی در دوران شکلگیری مدرنیسم، غلبة تفکر اومانیستی در غرب بود. در تفکر اومانیستی مغرب زمین که پس از رنسانس اندکاندک رواجی عام یافت، انسان موجودی دانسته شد: «دانا، شناسا، متمرکز و کامل که درواقع مدار اصلی همهچیز است ... و قادر به شناخت وجود همة موجودات و قادر به معناکردن آنها ... و اینکه معنای چیزها، گوهری پیشین در آنها نیست، بل امری است که انسان میآفریند» (احمدی، 1377).
بهتدریج گسترش این انسانگرایی فلسفی دامن هنر و ادبیات را نیز گرفت و بهتبع آن در مدرنیسم هنری از مرگ مؤلف سخن گفته شد (همان)؛ به همین دلیل، هرچه به دوران متأخر نزدیکتر میشویم، تلقی از ادبیات با آنچه در گذشته وجود داشت، تفاوت بیشتری را نشان میدهد. آلن رب گریه[4] (1922) معتقد است که در آغاز قرن بیستم در مغرب زمین، واقعگرایی صرف و کندوکاو در مسائل اجتماعی و... از داستان رخت بربسته است: «در رمان جدید صرفاً به انسان و جایگاه او در جهان پرداخته میشود. غایت رمان جدید سوبژکتیویتة محض است. در رمان جدید انسانی مطرح میشود که میبیند، حس میکند و میاندیشد، انسانی محدود در فضا، مکان و تأثیر پذیرفته از احساسات و هیجانها، انسـانی همچون من و شما و موضوع رمان جز گزارش تجربههای محدود و نامشخص این انسان نیست» (دستغیب، 1383).
همانگونه که هوسرل[5] (1859) میگوید که در عصر جدید هر انسانی در جهان ویژة خود زندگی میکند و «زیستجهان» مکان مشترک همة ماست؛ جهانی که «ما در آن میاندیشیم و درواقع، همین جهان است که اندیشـه را میسازد» (احمدی، 1374).
بدین ترتیب، عصر مدرنیسم به حوزة فردیت و حتی گاهی شخصینویسی وارد میشود. مدرنیسم که با خواست «زیباییشناسانه کردن زندگی» آغاز شده بود بـه گفتة بودلر[6] «تلاشی بود برای تسلط هنر بر قلمروهای دیگر زندگی» (احمدی، 1373).
4-2. ادبیات مدرن و ویژگیهای آن
در پی آشنایی نویسندگان ایرانی با آثار غربی و ترجمة آنها، شیوههای مدرن نویسندگی در آثار کسانی چون سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری، تقی مدرسی، بهرام صادقی و صادق چوبک نمود مییابد. نویسندگانی که با گریز از شیوههای سنتی نگارش و بـا نگرش تازهای به داستان توانستند عرصههای تازهای از ذهنیات و موقعیتهای انسانی پدید آورند (میرعابدینی، 1380).
مهمترین ویژگی محتوایی این نوع از ادبیات که با تحولات بنیادین اجتماعی و خودآیی و خویشتننگری ملی شکل میگیرد، انتقاد از مظاهر تحجر سیاسی و فرهنگی است. بیگمان هر مرحلة تازة تاریخی، شکلهای بیانی جدید و موردنیاز خود را میطلبد و نمونههای تازة ادبی تحت تأثیر انگیزههای اجتماعی و فرهنگی پدید میآیند (همان).
ذهنگرایی از مهمترین شاخصههای جریانهای داستانی مدرن است؛ مدرنیستها به علت علاقه بهصورت و فرم، گرایشهای سیاسی و اجتماعی را در متن نمیپسندیدند و از این رو به فرم و صناعتهای داستانی توجه داشتند (تسلیمی، 1383) و این امر منجر به بهرهگیری از شیوههایی چون جریان سیال ذهن در آثار آنها شد. بنابراین، زمینة گرایش نویسندگان ایرانی به شیوة جریان سیال ذهن متأثر از نهضت فراگیر و جهانی مدرنیسم است (بیات، 1387).
4-3. مؤلفههای مدرنیسم و نمود آن در داستان مدرن
مهمترین ویژگی داستان مدرن، شیوة موسوم به «جریان سیال ذهن» است. این ویژگی در رمانهای مدرن بیشتر نوعی شیوة روایی است که روایتهای داستان در آن به صورت دورانی و لایه در لایه پیش میروند. تداعی آزاد نیز از دیگر ویژگیهای این رمانها بهشمار میرود. «تداعی، فرآیندی است که در آن شخص، اندیشهها، کلمات، احساسها یا مفاهیمی که قابلیت فراخواندن یکدیگر را دارند به هم ارتباط میدهد» (بیات، 1387). به طور کلی، ابهام، فرجام مبهم، اهمیت مخاطب داستان یا خواننده، ضدقهرمان بودن، زاویةدید متغیر و جابه جاشونده، رد روش روایی در رمان و امثال این موارد، شاخصترین مؤلفههای مدرنیسم هستند.
4-4. نگاهی اجمالی به آثار و اندیشة عباس معروفی
عباس معروفی نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر و روزنامهنگار ایرانی است که در ۱۳۵۸ در تهران اولین مجموعه داستان او به نام «رو به روی آفتاب» منتشر شد. البته قبل و بعد این اثر، داستانهایش در بعضی از مطبوعات چاپ میشد. «سمفونی مردگان» باعث شد وی به شهرت برسد و بهعنوان یک نویسندة صاحب سبک شناخته شود. آثار عباس معروفی الهام گرفته از زندگی واقعی است. رمان سمفونی مردگان را میتوان برداشتی جدید از داستان هابیل و قابیل با فضای سورئالیستی دانست که به بررسی شرایط اجتماعی، سیاسی و تاریخی روشنفکران ایرانی در آن برهة تاریخی میپردازد. این اثر به شکل عامدانه یا ناخودآگاه در هیچ قالب و ژانر ویژهای قرار نمیگیرد و پررنگترین قالبی که میتوان به این اثر نسبت داد، «جریان سیال ذهن» است. شکلی که عباس معروفی برای پرداخت به شخصیتها برگزیده رجوع به گذشته و کودکی شخصیتهای اثرش است تا بدینوسیله به بررسی مشکلات، تعارضات درونی و اختلالات شخصیتها بپردازد. رمان «سال بلوا» با آشنایی نوشآفرین و حسینا شروع میشود. موضوع اصلی اثر، عشق نیست، بلکه روایت خشونت و اجباری است که در تاریخ متوجة زنان شده است. نوشا بهعنوان شخصیتی که نمایندة زن در جامعه است، شخصیتی «قربانی و تسلیم» است که برای نجات خود هیچ دستوپایی نمیزند و تسلیم ازدواجی اجباری میشود. رمان «تماماً مخصوص»، روایتی است از زندگی عباس ایرانی، روزنامهنگار تبعیدی که پس از تشویش دهة 60 به ناچار از ایران به آلمان مهاجرت میکند. راوی و شخصیت اصلی اثر خود عباس ایرانی است.
5-1. عطف توجه از جهان بیرون به جهان درون
در رمان مدرن، سخن از روایت انسان در درون واقعیت است؛ شرح بخشهایی از انسان که تا قبل از این یا روایت نشده و یا بهخوبی رمان مدرن و عمیق روایت نشده باشد. «در رمان نو، بیشتر با درون، عواطف و جهان رؤیاها و کابوسها سروکار داریم. انسان یک سیر و مسیر درونی را طی میکند که مثل رمانهای رئالیستی قابلتعقیب بیرونی نیست» (شمیسا، 1389).
سه رمان «سمفونی مردگان، سال بلوا، تماماً مخصوص» بیش از آنکه در خارج از ذهن خواننده یا راوی و شخصیتهایش زندگی کند در ذهن تکتک افرادی که با آن و رویدادهایش درگیرند، سیر میکند. نسبت جهان خارج به ذهن شخصیتهای رمان، مانند نسبت جهان واقعی به زندگی است. جهان ذهنی شخصیتهای رمان، برساخته از جهان بیرونی است، اما منطق حاکم بر جهان بیرون را نه برمیتابند و نه با آن گام برمیدارند. در سراسر این سه رمان با جهان خارج از ذهن شخصیتهای اصلی داستان، صرفاً با راهوار کلمات و واژهها ارتباط داریم. شخصیت اصلی،با خاطراتش، واقعیت را به ما نشان میدهد و ابعاد مکانی و زمانی آن را ترسیم میکند. مکانها و زمانهای این سه روایت یا از دریچة ذهن راوی است و یا صرفاً یک «جا» است و به معنای کلی مکان نیست. ما با جاها و گوشههایی آشنا میشویم که راوی، قطعات پراکندة خاطرات خود را از آنجاها جمع میکند تا درنهایت سرهم کند. وانگهی این جاها میتواند هر جایی باشد؛ اتاقی، ایوانی، انباری، راهرویی، سالنی، حجرهای و بازاری، مغازهای و ... . اما خواننده به اقتضای تجربه و ذهنیت قبلی درمییابد که هر رویدادی در مکان و زمانی روی میدهد و این شخصیتها نیز مستثنا از این قاعدة هستی نیستند. واقعیت در این رمانها، واقعیتی ملموس و مبتنی بر نظام علّی اولیه نیست. واقعیت، ممتد میشود در ذهن راوی. واقعیت، گزینش میشود، نشو میگیرد و در نهایت موجه میشود. ما با بخشهایی از جهان بیرون در رمان مواجه هستیم که به صورت قطعات پراکندة پازل میان انبوهی از نشانه قرار دارند که باید توسط خواننده در کنار هم مرتب شوند تا شاید موقفی برای درک ماجراها پیدا کند. این خرده واقعیتهای بیان شده در داستان به منزلة لنگرگاههایی هستند که خواننده میتواند هراز چندگاهی برای تنفس و خروج موقتی از یورش سهمگین فرآیندهای ذهنی و خاطرات و تداعیهای نفسگیر داستان از آنها استفاده کند.
5-2. جریان سیال ذهن
جریان سیال ذهن را برخی معادل گفتوگوی درونی و تکگویی درونی انگاشتهاند. در اینگونه داستانها، جملات مغشوش است و مرجع ضمیر به راحتی فهمیده نمیشود و حتی ممکن است نویسنده به عمد از نشانهگذاری و نقطهگذاری و یا هرگونه جلب توجه به شناختن مناسبات رایج در داستان خودداری کند. در داستان روایت شده براساس جریان سیال ذهن، نویسنده، ذهن را نمیتواند یله و رها کند؛ به هر حال، لایههای پیشاذهنی و زبانی که سراسر احساس و عاطفه هستند برای بیان شدن در داستان باید به واژه تبدیل شوند و باز در دام زبان و کلام گرفتار آیند (بیات، 1387).
در شیوة جریان سیال ذهن، شیوههای روایت از فرم سنتی خارج میشود. شخصیتها در لایههای تاریک درون و دنیای درونی خویش قدم میزنند. زمان شکسته میشود و گذشته و آینده به نفع زمان حال، درهم میریزد.
جریان سیال ذهن، مخاطب عام نمیپذیرد و با داستان خطی فاصلة عمیقی دارد. این نوع ادبی به شخصیتها فرصت پرواز میدهد تا بیدخالت نویسنده، بیهیچ آداب و ترتیبی، هرچه دلتنگشان میخواهد، بگویند. برای شناختن رمانهایی که به شیوة جریان سیال ذهن نوشته میشوند ویژگیها و نشانههایی را در نظر گرفتهاند که میتوان آنها را در سه رمان مورد بررسی به صورت زیر فهرست کرد.
5-2-1. تداعی آزاد
این تداعی میتواند بر اساس شباهتها یا تفاوتها و یا همزمانی و ... رخ دهد؛ به یاد آوردن آنچه در گذشته روی داده از طریق نگریستن و یا توجه کردن به چیزی یا کسی. در این سه رمان، این تکنیک بهوفور دیده میشود. اساساً فضای غالب این رمانها بر محوریت تداعی آزاد افکار شخصیتهای اصلی میشود. هر تصویر، هر نشانه به نوعی تصویر و نشانة دیگری را از زمانهای مختلف بیرون میکشد و به این صورت ساختار پیوستار زمان، شکسته میشود. داستان از درون به درون میخزد. نمونههای مختلف را در این سه اثر میتوان به شرح زیر دریافت:
5-2-2. تکگویی درونی در تمام داستان یا قسمتهای مهم از رمان
یکی از ویژگیهای داستانهای مبتنی بر جریان سیال ذهن، تکگویی درونی است. تکگویی درونی عبارت است از شیوهای در روایت داستان که به موجب آن جریان و آهنگ ضمیر خودآگاه همانگونه که در ذهن شخص رخ میدهد، بازگو میشود. در این شیوه، کسی مخاطب گوینده نیست و اساس آن بازگویی ذهنیات راوی است. این تکگویی یا متضمن واکنش شخصیت به محیط پیرامون خود است و یا صرفاً واکنشهایی آنی هستند که ارتباطی به سیر اندیشة حال یا گذشته ندارند (راد، 1385) و به دو نوع تکگویی مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میشود. در تکگویی مستقیم، شخصیت اصلی با خودش و در ذهنش راجع موضوعی در محیط یا رویدادهای خارجی، واگویه میکند. در تکگویی غیرمستقیم، نویسنده، ذهنیات درونی شخصیت را به خواننده منتقل میکند. در رمانهای معروفی، این تکگوییها حضور دارد و سبب میشود که داستان از درون جهان ذهنی شخصیت روایت شود.
5-2-2-1. تکگوییهای درونی مستقیم
5-2-2-2. تکگوییهای درونی غیرمستقیم
5-2-3. آگاهی درونی شخصیتها
از دیگر ویژگیهای داستانهای جریان سیال ذهن، آگاهی درونی شخصیتهاست. شخصیتها، غالباً در درون خویش غنودهاند. آگاهی آنها بیشتر مبتنی بر مناسبات و منطق درونی حالات و نفسانیات خویش است تا چارچوبههای جهان بیرونی. این آگاهی از احوالات درون خود را میتوان بخش دیگری از ذهنیت مبنا و درونگرا بودن این دسته از رمانها دانست. درونگرایی در شخصیتهای رمانهای مورد بررسی هم دیده میشود:
- «نوشافرین از جاش بلند شد: آخ ! دیدی یک نفر را کشتند؟
روز بعد به معصوم گفته بود: من میدانستم
معصوم گفته بود: نکند مثل مرحوم ابوی علم غیب داری؟»
در این سه اثر معروفی، غالب رویدادهای جهان بیرون، واقعیت قبلی داشتهاند و اینک که از زبان روایتکنندگان، روایت می شوند در واقع، فاقد روح عینی هستند. روایتکنندگان، دوباره به آن رویدادها جان تازهای میبخشند و سعی میکنند آنها را زنده کنند. این بازیابی رویدادهای گذشته بهصورت خاطره و در ذهن شخصیتها اتفاق میافتد. این بودن در ذهن را میتوان بنیاد این سه رمان شمرد. خطی که تمامی رویدادها و عناصر داستانی را به هم ربط میدهد. شخصیتها در داستان جریان سیال ذهن، فاقد تمرکز لازماند. در این سه اثر معروفی، شخصیتها از شاخهای به شاخة دیگر میپرند و از خاطرهای به خاطرة دیگر:
گفتم: کدام ساحل؟
گفت: این مرغهای دریایی را میبینی؟
گفتم: کدام مرغ؟» (معروفی، 1386).
- «آقا داداش میگویند توی این برفها پر کبک است. یک گونی میآوردی، صدتا برایت میگرفتم.
گفتم: حالا که برف نیست تا زمستان خیلی مانده»
5-2-4. زبان و شعرگونگی
مهمترین ویژگی زبان آثار مبتنی بر جریان سیال ذهن، شعرگونگی آنهاست. نویسندگان برای القا اندیشهها و احساسات پیشاکلامی از صنایع ادبی نظیر استعاره، مجاز، جناس، ایهام به وفور بهره میگیرند. این صنایع کمک میکنند تا زبان داستان به زبان ذهن نزدیک شود. در اغلب داستانهای جریان سیال ذهن، عناصر شعری بهحدی است که شعربودگی اثر بر داستان بودن آن غلبه میکند. استعاره و نماد، مهمترین صنایع ادبی هستند که در این داستانها به کار میروند.
5-2-4-1. نماد
5-2-4-2. تشخیص
5-2-4-3- تشبیه
5-2-4-4- حسآمیزی
5-2-4-5- تناقض و تکرار
5-2-5. ابهام
ابهام عمدتاً ناشی از تلاش نویسنده برای نزدیکی ذهن و زبان است؛ نزدیک کردن زبان به سازوکارهای پیشاکلامی ذهن. گاهی این ابهام ناشی از آشفتگیهای درونی خود نویسنده است. گاهی هم ناشی از آشفتگیهای ذهنی شخصیتهای داستان است.گاهی هم میتواند به تفنن و طبعآزمایی و حتی فضلفروشی نویسنده برگردد (بیات، 1387).
شک و تردید و عدم اطمینان در نحوة بیان راوی چنین داستانهایی، این ابهام را دوچندان میکند. عدم بهکار بردن نشانههای درست نگارشی بجا و مناسب، این آشفتگی و گنگ بودن داستان را بیشتر میکند. سه رمان «سمفونی مُردگان، سال بلوا ، تماماً مخصوص» نیز پُر از ابهام و آشفتگیاند؛ هم در دوختن رویدادها به هم و هم شخصیتها به هم. استفاده از عبارتهای ناقص و ناتمام ماندن بسیاری از عبارتها و تردیدهای فراوان در داستان، نامعلوم بودن مرجع بسیاری از نقلقولها و بهکار بردن علامت نگارشی نابجا، میتواند نشاندهندة این ابهام باشد. رؤیاگونگی و کابوسوار بودن داستان نیز میتواند منشأ این ابهام در رویدادها و روایتها باشد. گاهی تأخیر و امتناع از پیش بردن داستان به سمت پایان و گرهگشایی در ذهن خوانندهای که منتظر حوادث بعدی است، تعلیق یا دلهره انتظار را به وجود میآورد.
5-2-5-1. جملات و عبارات ناقص
5-2-5-2. جملات گنگ و مبهم
5-3. کشمکش درونی
در داستان پیشامدرن، شخصیتها در دو قطب نیک و بد، اهریمنی و فرشتهخو در سراسر داستان صفآرایی بیرونی داشتهاند. خواننده در غالب آثار و لحظهها این صفآرایی پلیدی و نیکی را احساس میکند، اما در داستان مدرن بخاطر درونیشدن رویدادها و توجه به کمپلکسهای درونی اشخاص، تعارض بین دو کنشگر، در یک فرد، میان دو نیروی متضاد درون رخ میدهد. کشمکش داستان مدرن، برخلاف داستان پیشامدرن در درون اشخاص است نه میان اشخاص. این کشمکش درونی در داستان مدرن به صورت رفتارهای متناقضنما و امیال ناسازگار جلوهگر میشود. «در این کشاکش، »خود» با توسل به «اصل واقعیت» میکوشد تا از سویی افراطهای ویرانگرانة «نهاد» را مهار کند و از سوی دیگر، تفریطهای ریاضتگونة «فراخود» را بکاهد. وظیفۀ «خود» برقراری نوعی تعادل بین دو کنشگر متعارض است» (پاینده، 1389)، اما «خود» ناتوان از برقراری چنین تعادلی است. بنابراین، داستان مدرن، عرصة کشاکشهای دو نیروی «نهاد» و «فراخود» میشود. تصویر غالب از انسان در این داستانها، تصویری افسرده و انزواطلب و تکافتاده است.
5-4. رد روش روایی در رمان
در دوران مدرن، روایت به کلی با نوع سنتیاش متفاوت است و «مدرنیستها بر این باورند که توصیف واقعیت در قالب داستانی منسجم، معادل با تحمیل معانی پیش ساخته به عینیتی است که به خودی خود معنایی را در خود حمل نمیکند؛ بلکه صرفاً «وجود دارد»» (بیات، 1387).
مدرنیسم بر آن است تا باور به جهان به مثابة عرصهای که دربردارندة ساختاری ضروری، غایتمند و در نتیجه با معنا را درهم شکند و فرو ریزد. راوی داستان مدرن، هیچگونه نظمی هدفمند را برای کیهان اعتبار نمیکند و خود را با قضاوتها و داوریهایش وانهاده میبیند. شخصیت اصلی رمان مدرن غالباً از تمرکز در روایت عاجز است. مدام در خاطراتش عقب و جلو میرود بدون اینکه اشارهای به این روند داشته باشد یا ارجاعی در ضمایر داشته باشد. وی فاقد ذهنی متمرکز و بسامان است. شکل روایت در داستان مدرن، تبلوری از محتوای آن است؛ ضربههای روحی و روانی راوی را مختل میکند و درنتیجه روایت را مغشوش (پاینده، 1389).
یکی از شگردهای نوشتاری رمان مدرن، چندزاویه بودن رمان است. رمان مدرن، زاویههایدید متنوعی دارد. تابع یک منظر یا مسیر و دیدگاه نیست. یک موقعیت یا رویداد از منظر چند شخصیت قابل رؤیت است. داستان در چرخشی میان چند زاویة دید در گردش است. این نوع روایت، این امکان را به خواننده میدهد که تأثیر یک موقعیت را بر افراد گوناگونی ببیند.
نوع روایت معروفی در سمفونی مردگان خاص است: بازگشت به گذشته در بطن زمان حال، عوضکردن راوی به صورت آنی، رفتن به مکانی دیگر همراه با تغییر زمان، انگار که فیلم تماشا میکنی و کارگردان با کاتهایی بسیار ظریف و دقیق شوکه و حیرتزدهات میکند و تو از آن لذت میبری. در موومانهای مختلف چهار راوی دیده میشوند: سورمه، اورهان، آیدین و سوم شخص یا همان دانای کل. حجم زیادی از داستان توسط اورهان و دانای کل روایت میشود که به شکل تار و پود این دو روایت درهم آمیختهاند و گاهی جدا کردن آنها از هم بسیار سخت میشود. این دو اطلاعات بسیاری دربارة خانواده، آیدین و جامعه در اختیار خواننده قرار میدهند. سورمه، برخی صفات درونی، علایق و خواستههای آیدین را که دانای کل و اورهان موفق به بیانش نمیشوند و از آن آگاهی ندارند، بیان میکند و در موومان چهارم، خواننده شاهد روایت توسط آیدین است. معروفی افکار و ذهنیات آیدین را از زبان او، آن هم در زمانی که آیدین در شرایطی خاص به سر میبرد بیان میکند.
5-4-1. تکگویی درونی
شیوهای از روایت که در آن تجربیات درونی و عاطفی شخصیتهای داستان در سطوح مختلف در مرحلة پیش از گفتار نمایانده میشوند. در این شیوه، کسی مخاطب گوینده نیست و اساس این شیوه بر بازگویی ذهنیات راوی قرار دارد. تکگویی درونی متضمن دو واکنش است: یا واکنش راوی نسبت به محیط پیرامونی خود است که در اینصورت، داستانی را تعریف میکند و یا اصلاً واکنشی است؛ یعنی سیر اندیشة وی نه زمان حال را گزارش میدهد نه زمان گذشته که در این حالت تکگویی، داستانی برای خودش است (داد، 1375).
در تکگویی درونی مستقیم، فرض بر این است که نویسنده، غایب است و تجربیات مستقیماً از ذهن شخصیت عرضه میشوند. خواننده نیازی به راهنمایی و صحنهآرایی و نشانهدهی نویسنده ندارد، اما در تکگویی غیرمستقیم، نویسنده حضور دارد و همپای تکگویی شخصیت حرکت میکند و ذهنیات او را به خواننده منتقل میکند و مطالب را از زبان خود و با زاویةدید سوم شخص روایت میکند (بیات، 1387).
5-4-1-1. راوی دانای کل
راوی دانای کل در رمان مدرن، در شیوة جریان سیال ذهن، نویسنده دانای کل معطوف به زندگی درونی شخصیتها و محتویات نامنظم و غیرمنطقی و به کلام نیامدة ذهن آنهاست (بیات، 1387). راوی دانای کل گاهی با زاویة دید محدود است؛ یعنی راوی شخص سوم فقط بر تعداد محدودی، تمرکز میکند و رویدادها و صحنههای محدودی را گزارش میدهد (داد، 1375). راوی دانای کل در بسیاری از فقرات داستان حضور دارد؛ گاهی ممتد، گاهی منقطع. گاهی هم با شخصیت اصلی، یکی میشود و زاویة دید را عوض میکند.
5-4-1-2. حدیث نفس
حدیث نفس یا حرف زدن با خود، شیوهای روایی است که با آن، شخصیت افکار و احساسات خود را به زبان بیاورد تا خواننده از نیّات و مقاصد او با خبر شود. از این طریق، اطلاعاتی به خواننده داده میشود که به شناخت شخصیت اصلی کمک میکند. در حدیث نفس، فرض بر این است که مخاطب حضور دارد، اما شخصیت با خود سخن میگوید. «برخلاف تکگویی درونی، مقصود از حدیث نفس، انتقال هویت ذهنی و زندگی درونی شخصیت به خواننده نیست، بلکه هدف، انتقال اندیشهها و احساسهایی است که با طرح و عمل داستانی ارتباط دارند. بنابراین، حدیث نفس از انسجام بیشتری برخوردار است» (بیات، 1387).
در حدیث نفس، فرض بر این است که مخاطب حضور دارد و شخصیت با خودش حرف میزند. در واقع در حدیث نفس، مقصود انتقال هویت ذهنی و درونی شخصیتها نیست، بلکه انتقال اندیشهها و احساسات در مسیر پیشبرد داستان است. «زاویة دید در شیوة حدیث نفس، همان زاویة دید شخصیت است. تفاوت حدیث نفس با تکگویی درونی آن است که در حدیث نفس شخصیت با صدای بلند صحبت میکند در حالی که در تکگویی درونی، گفتهها در ذهن او میگذرد» (میرصادقی، 1377).
شیوة حدیث نفس در بسیاری از فقرات داستان از درون راوی دانای کل، بیرون میجهد؛ یعنی داستان دارد با روایت راوی دانای کل پیش میرود که ناگهان تبدیل به حدیث نفس میشود و برعکس.
5-4-1-3. زاویة دید متغیر و جابهجاشونده
گاهی نویسندگان مدرن از زاویة دید متغیر و جابهجا شونده نیز استفاده میکنند. در این صورت، داستان از زوایای دید مختلف روایت میشود (داد، 1375). تغییر زاویةدید یا استفاده از بیش از یک راوی از ویژگیهای مهم روایتگری در داستان مدرن است. نویسندگان مدرن با تغییر زاویة دید و چندگانه کردن منظرة روایی، خواننده را به سمتی سوق میدهند که بتواند از دل تکثر تحمیل شده، داستانی معنادار بیفریند. با این کار، خواننده در برساختن روایت مشارکت میکند. نویسنده به اقتضای متن، زاویة دید را تغییر میدهد. یکی از ویژگیهای زاویة دید متغیر این است که راوی یک موقعیت را از چند دیدگاه میتواند ببیند:
5-5. پیرنگ یا طرح داستان
از دیدگاه گلشیری ساختار روایی داستانهای مدرن باید با داستانهای سنتی متفاوت باشد؛ «اگر داستان بتواند خود شکلدهندة این هستی درگذر باشد و نه وسیلة انتقال آنچه از پیش اندیشیدهایم، آیا میتوان یا همان ساختار نمایشی: مقدمهچینی،گرهافکنی، اوج، گرهگشایی و پایانبندی به این نیاز پاسخ گفت؟ مهمتر اینکه وقتی زبان عنصر اساسی داستان باشد و خود در داستان عاملی برای افشای ذهنیت راوی یا مخاطب شود، مطمئناً ساختار کلاسیک داستان نمیتواند ادامه یابد ...» (گلشیری،1380).
نویسندگان مدرنیست، بسیاری از اوقات روندی معکوس را در روایت داستان در پیش میگیرند؛ بدین معنا که با فرجام رویدادها آغاز میکنند: «کاملاً معلوم نیست وقایع از کجا سرچشمه میگیرند یا به کجا ختم میشوند. اساساً آنچه اهمیت دارد، واقعه نیست، بلکه تأثیر واقعه در ذهن است» (پاینده، 1389).
داستان مدرن به دلیل اینکه در بسیاری موارد حتی به گرهگشایی نهایی و قطعی نمیرسد، فرجامی نامعلوم و مبهم پیدا میکند و فرجام شخصیت اصلی با ابهام همراه است. «آنچه در رمان کلاسیک مطرح است بهصورت یک رفتوبرگشت به قول فرانسویها هرمی با قاعده است که در نوک آن قهرمان جا دارد، اما رمان نو فاقد اینهاست. رمان نو شکل آبستره رمان قدیم است.... وصف حال انسان مدرن، انسان نو. نظم در بینظمی، محوریت فرد. نبود ماجرا» (سحابی، 1381).
در رمانهای مدرن، طرح داستان تابعی از شخصیت است. شخصیت از طرح سبقت میگیرد، با آن برابر و گاهی همطراز میشود. آنچه در رمان مدرن مورد توجه است، ناتمام ماندن شخصیتها، تنوع سطوح مختلف روانی آنها، جوشش و هجوم امیال مبهم و آشفته و ماهیت شکل نیافته و بخارگونة احساسات و عواطف است. چنان اوضاع زمانة انسان مدرن بههمریخته شده که به تعبیر پل ریکور[7] حتی زمان عاجز از جمعوجورکردن خود و دستیابی به شکلی معیّن است و دیگر نمیتوان مانند گذشته از طرح داستان سخن گفت (ریکور، 1375).
به دلیل تغییر شدید زاویةدید و فقدان عناصر اصلی و کلاسیک داستاننویسی (شروع، اوج و پایان) داستان بر محوریت شخصیتها میگردد و نویسنده، بسیاری از مؤلفههای کلاسیک داستاننویسی ازجمله زمان و مکان و طرح را کنار میگذارد و در شخصیت و از طریق شخصیت آنها را به مخاطب میفهماند. میتوان بهطور موجز برخی از نشانههایی را در نظر گرفت که حاکی از شناور بودن طرح در داستان مدرن باشد:
5-5-1. شخصیتپردازی
داستاننویس مدرن، شخصیت اصلی داستانش را معمولاً بهصورت فردی منزوی و مردمگریز تصویر میکند؛ شخصیتهایی که وجه اشتراک زیادی با آحاد جامعه ندارند، خود را متفاوت و غریبه میبینند و در عوالم شخصی و ذهنی خود سیر میکنند. «داستانهای مدرن غالباً روایت فروپاشی رابطهها هستند.... در اکثر داستانهای مدرن، شخصیت اصلی پس از فروپاشی رابطهاش با کسی دچار افسردگی مفرط شده و چون مراودة اجتماعی گستردهای ندارد غالباً در حال فکر کردن به روند رویدادهایی است که به وضعیت کنونی او منتهی شدهاند» (پاینده، 1389).
در بسیاری از رمانهای مدرن، داستان با رؤیایی که شخصیت اصلی میبیند، آغاز میشود. شخصیت اصلی، فاقد هرگونه آرمان است. هیچ موقعیت تاریخی و یا رسالت گونهای را برای خود در نظر نمیگیرد. در لحظه سیر میکند و مدام از نشانههای درونی خود الهام میگیرد. بیان خاطرات و مرور آنها، تنهایی و انزوای شخصیت داستان مدرن را نشان میدهد. شخصیت بیش از آنکه در زمان حال، زیست کند در گذشته سیر میکند. شخصیت داستانهای مدرن با جریان رایج اجتماعی یا متعارض است و یا بیتفاوت است. شخصیتهای داستان، خرد معرفی میشوند. میتوان شخصیتهای داستانهای «سمفونی مردگان، سال بلوا و تماماً مخصوص» را به شرح زیر موردتوجه قرار داد:
5-5-2. ضدقهرمان بودن
اصالت بیش از حد نویسنده، شخصی بودن بیش از حد روایت و از بین رفتن هرم داستاننویسی سنتی که در رأس هرم آن، قهرمان حضور داشت، همگی از ویژگیهای داستان مدرن به شمار میروند (سحابی، 1381).
شخصیتهای داستانهای مدرن در طول هم قرار نمیگیرند، بلکه در عرض هم هستند. به تعبیری، هیچگونه رابطة علت و معلولی میانشان برقرار نیست. شخصیت در داستان مدرن، انسانی کاملاً معمولی با جهانی معمولی و پیشپا افتاده است، از هرگونه ماجراجویی، تهی است؛ زیستن در یک خط ممتد، بدون هرگونه منحنی از حادثهها و رویدادهای خارقالعاده. شخصیتهای این سه داستان، هیچ ویژگی منحصربهفرد و یا ممتازی ندارند تا از بدنة رمان جدا دیده شوند. با آنکه داستان بیشتر از اذهان این شخصیتها بر سراسر رمان پرتوافکنی میکند، اما شخصیتها، اصلی و فرعی بودن خود را در مقیاس و وسعت حضور در مکانها یا زمانهای بریده بریده شدة داستان به دست میآورند.
5-5-3. زمان
«داستانهای جریان سیال ذهن به دلیل رویکرد ویژة مفهوم زمان، گاه داستان زمان نامیده شدهاند» (بیات، 1387). گذشته و آینده از زمان حذف میشوند و فقط شهود محض از لحظة حال برجسته میشود. زمان در ذهن شخصیت است و ما از طریق خاطرهها و فرآیندهای ذهنی شخصیت میتوانیم زمان را ردگیری کنیم. تقدّم و تأخّر زمانی را صرفاً براساس میزان عمیق بودن تجربة شخص میتوان احساس کرد. گذشته، حال و آینده درهمتنیده شدهاند (همان). زمان این سه داستان، زمانی ذهنی و البته تا حدودی روایی است. زمان اینجا، فهم میشود نه حس. بدین معنا که از میان خاطرهها، رویدادها روایت میشوند، زمان فهم میشود؛ میفهمیم که زمان دارد. در رمان «سمفونی مردگان» این سکوت زمان کمّی به عینه در عبارات کتاب دیده میشود:
داستان در زمانهای مختلف جریان دارد و اوج درخشش این داستانها، چیدمان آنها و حرکتشان در زمانهای مختلف است. گاه حال، گاهی گذشته و آینده. بهگونهای که مخاطب خط داستان را گم نمیکند و انسجام تصویرها بهشدت او را به دنبال خودش میکشد.
5-5-4. اهمیت مخاطب داستان یا خواننده
روایتگری داستان مدرن بهگونهای است که داستان از تسلیم خود به خواننده سر باز میزند. «ملاکهای برآمده از فرهنگ معاصر و کلاً شیوة تفکر و زندگی معاصر، نحوة التذاذ ما از داستان را دگرگون کرده است ... خواننده .... از ناظری منفعل به مشارکتکنندهای فعال تبدیل میشود» (پاینده، 1389).
یکی از مهمترین تحولات تاریخ داستاننویسی، جدا شدن نویسنده از راوی و کمرنگ شدن نقش وی و بالاخره حذف نویسنده در داستانهای جریان سیال ذهن است. راوی هیچ نسبتی با نویسنده پیدا نمیکند، هرچه هست ذهنیات شخصیتها است که نقش راوی را ایفا میکنند. نویسنده با تمرکز بر ذهن یکی از شخصیتها بهمثابة شخصیت اصلی داستان، خود را کنار میکشد (بیات، 1387). در رمان مدرن که گونهای معماگونگی در خود دارد، خواننده باید کدشکنی کند، معما را حل کند و بسیاری از قطعات پراکنده را در کنار هم بچیند. این فعال و دخیل کردن خواننده، شگردی است که در رمانهای «سمفونی مردگان، سال بلوا، تماماً مخصوص» نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
5-5-5. فرجام مبهم
داستان مدرن برخلاف داستانهای پیشامدرن، پایانی بسته ندارد، بلکه پایان باز است و مبهم. رویدادهای داستان بهگونهای ختم میپذیرند که هنوز ذهن خواننده درگیر بههمریختگی رویدادهای قبلی است. این فرجام مبهم به نوعی با مخاطب قرار دادن خواننده در رمان مدرن، نسبت نزدیکی دارد. در رمانهای مورد بحث داستان با نرسیدن به سرانجام خود در مخاطب همواره سؤال و استرس را بهجای میگذارد و داستان در ذهن خواننده به روایت خودش ادامه میدهد.
بحث و نتیجهگیری
عباس معروفی یکی از نویسندگان انگشتشماری است که با بهکارگیری فرم رمان مدرن غربی در آثار خود به تولید رمانهای مدرن به معنای مصطلح آن پرداخته است. بسیاری از رماننویسان ایرانی به دلیل پایبندی به اندیشههای بومی و دیدگاه سنتی خود موفق به خلق چنین آثاری نشدهاند. معروفی با بهرهگیری از مؤلفههای شاخص روایت ازجمله «جریان سیال ذهن» و «حدیث نفس» با دیدگاهی انتقادی، رمانهای خود را بهعنوان ابزاری در جهت اصلاحات اجتماعی از طریق نقد هنجارهای اخلاقی قرار داده است. معروفی برخلاف بسیاری از نویسندگان ایرانی به موضوعات مختلف نگاهی سنتی ندارد و اومانیست بهعنوان روح و اندیشة ذاتی رمان غربی بر سراسر آثار وی سایه افکنده است؛ در حالی که این فضای اومانیستی در نزد اغلب رماننویسان فارسی جایگاهی ندارد.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که وداع با طرح روایات سنتی، وداع با قهرمان سنتی، کشمکش درونی، رد روش روایی در رمان، توصیف جنبههای گوناگون واقعه از دیدگاه راویان متعدد بهکارگیری جریان سیال ذهن و تداعی وقایع مرتبط درگذشته و تکگویی درونی مستقیم و غیرمستقیم مهمترین نمودهای تجلی این اندیشه در سه رمان «سمفونی مردگان»، «سال بلوا» و «تماماً مخصوص» هستند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Feenberg, A.
[2]. Childs, P.
[3]. De Meynard, C.
[4]. Robbe-Grillet, A.
[5]. Husserl, E.
[6]. Baudelaire, C.
[7]. Ricœur, P.