Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
پیوند شعر و نثر از دیرباز در متون فارسی رایج بوده است. البته در این پیوند، بیشتر غلبه با نثر است. با مشاهدۀ فهرست متون ادبی شاخص درمییابیم که اغلب، این نویسندگانِ متون نثر بودهاند که تمایل به درج شعر در بافت کلام خود داشتهاند؛ البته آثار منظومی هم بوده که جملاتی منثور در بین سطور شعر، تنها برای عنوان بندی، آمده است؛ مانند مثنوی معنوی. اما درج نثر در میانۀ شعر، شیوۀ شاعران و ادیبان نبوده است.
تحقیق در چرایی و چگونگی درج شعر در خلال متون منثور نتایج درخور تأملی دارد. در ابتدا لازم به یادآوری است که مراد از «درج» در این نوشتار و عنوان آن معنای لغوی این واژه «آنچه در آن نوشته شود، گویند أنفذته فی درج الکتاب» (دهخدا، 1379: ذیل واژۀ دَرج) است و درخصوص معنای آن به عنوان یک اصطلاح ادبی در جای خود سخن خواهد رفت. نوشتار حاضر در پی یافتن پاسخ به این سؤالها است که
- اصطلاح مناسب این فن ادبی کدام است؟
- صورتهای مختلف درج شعر در نثر چیست و نویسنده از این کار چه اهدافی را در مدنظر داشته است؟ و فعل نویسنده در این خصوص چه نتایجی به دنبال داشته و دارد؟
علمای بلاغت تعابیر گوناگونی در کتابهای خود دارند که اگرچه شباهتهایی با این فن دارد به درستی گویای آن نیست و تعاریف ایشان در یک بررسی فنی -و نه آسانگیرانه- دقیقاً با موضوع بحث ما؛ یعنی درج شعر در بافت نثر منطبق نیست. تنها عنوانی که برای این فن در برخی فرهنگنامهها و کتابهای لغت ذکر شده و جلالالدین همایی نیز به آن اشارۀ مختصری داشته، «استشهاد» است. با این حال، این اصطلاح و اصطلاحات نزدیک به آن و نیز تعاریف مربوط به آنها به تحلیل موشکافانهای نیاز دارد.
در تعریف اصطلاحات فنی در کتابهای بدیعی، جداگانه به درج شعر در نثر پرداخته نشده است. به نظر میرسد بلاغیون به این موضوع به عنوان یک فن ادبی اعتقاد چندانی نداشتهاند. حتی در کتابهای بلاغی معاصر نیز اثری از این بحث نیست و بهندرت در بخش سرقتهای ادبی اشارهای نه چندان شامل و کامل به آن شده است. برخی از اصطلاحاتی که ممکن است برای این موضوع پیشنهاد شود، عبارت است از: حل، عقد، تضمین، اقتباس، درج و استشهاد. ما در این نوشتار، انتساب این اصطلاحات را به موضوع بحث با ذکر دلیل، رد یا تقویت میکنیم.
در خصوص استشهادات شعری متون ادبی، تا کنون پژوهشهای کلی و یا موردی انجام گرفتهاست.
فقیهی(1373): رساله دکتری با عنوان " ابیات عربی در متون ادب فارسی تا نیمه قرن ششم: شامل استخراج، ترجمه، اعرابگذاری، ارجاع منابع فارسی و عربی، ذکر نام بسیاری از شاعران عرب و برخی توضیحات لازم " در دانشگاه تربیت مدرس. قابل ذکر است که آنچنان که باید به تحلیل اشعار نپرداخته و اغلب به استخراج و ارائه چند نمایه از اشعار استخراجی اکتفا نموده است.
سروستانی(1388): رساله کارشناسی ارشد با عنوان"فرهنگ اشعار فارسی موجود در متون نثر عرفانی فارسی" در دانشگاه ولی عصر(عج) رفسنجان که به صورت استخراج اشعار و بدون تحلیل و تحقیق در اشعار ارائه شده است.
صفری آق قلعه(1395): پژوهشی در قالب کتاب با عنوان "اشعار فارسی پراکنده در متون تا سال 700 هجری" است که در دو جلد توسط انتشارات دکتر محمود افشار به چاپ رسیده است. این کتاب تقریبا تمامی متون چاپی تا پایان قرن هفتم را بررسی نموده است و ارزش های ادبی خود را دارد اگرچه دامنه پژوهش رساله حاضر ادامه مسیر این کتاب به نظر میرسد اما جای اغلب مسائلی که بناست در این رساله به تحلیل آن بپردازیم در کتاب آقای صفری خالی مینماید.
وجود اشعار پراکنده در اغلب متون منثور، اهمیت بررسی آنها را از لحاظ کمیت و کیفیت ادبی به ما یادآوری میکند؛ اینکه اصولاً (در وهلۀ اول) آیا این آمیختگی یک فن ادبی محسوب میشود؟ و اگر اینگونه است چه اصطلاحی مناسب تبیین آن است و در مرحلۀ بعد باید دید چه فواید و اهدافی بر این آمیختگی مترتب بوده و نمود این ترکیب در متون به چه صورتهایی است. بنابراین، اهداف و ضرورتهای این تحقیق را میتوان اینگونه بیان کرد:
- نبودِ تعریفی جامع و مانع از برخی اصطلاحات بدیعی مانند اقتباس و استشهاد
- تبیین اشکالات موجود در تعاریف برخی اصطلاحات رایج علوم بلاغی در کتابهای بدیع
- تبیین جایگاه درج شعر در نثر
- تشریح انواع درج شعر در متون منثور با مطالعۀ آثار منثور قرن هشتم
- تبیین اهداف و آثار درج شعر در متون منثور
- ارائۀ تعریف دقیق از برخی اصطلاحات ادبی مربوط به درج شعر در متن
- تشریح اصطلاح «استشهاد» و بررسی انواع آن.
روش پژوهش در این نوشتار به صورت تحلیل محتوایی است و زمینۀ محتوایی آن مربوط به متون منثور قرن هشتم است.
قدیمیترین کتاب بلاغی برجستهای که اصطلاح حل و عقد در آن دیده شد «بدایعالأفکار فی صنایعالأشعار» اثر ملا حسین واعظ کاشفی در قرن نهم است: «عقد در لغت بستن باشد؛ و در اصطلاح آن است که چیزی از قرآن یا حدیث [ایراد] کند، نه بر طریق اقتباس؛ بلکه الفاظ آن را تغییری دهد؛ تا بر وزن راست آید. اما مضمون همان باشد و این صنعت را به جهت آن عقد گفتهاند که رشتۀ سخن منثور به واسطۀ نظم معقود میشود... حل در لغت باز گشادن باشد؛ و در اصطلاح، آن است که سخن منظوم را منثور گردانند و این عکس عقد است؛ و تعلق به صنایع اشعار ندارد» (واعظ کاشفی، 1369: 148). در برخی کتابهای بلاغی از حل و عقد در فصل سرقات ادبی سخن رفته است (ر. ک: همایی، 1394: 397ـ396).
در اغلب کتابهای بدیعی که از حل و عقد سخن گفتهاند همین تعریف را با اندکی تفاوت نگاشتهاند (برای نمونه ر. ک: حسامالعلما، 1373: 228 و میرفندرسکی، 1381: 194-193) .
با نظر در تعاریف فوق میتوان دریافت دو اصطلاح حل و عقد از دایرۀ بحث ما خارج میشود. در هر دو فن به تغییر صورت کلام از نثر به نظم یا برعکس سخن گفته شده و ربطی به ورود و درج نظم در نثر ندارد.
بیشتر بلاغیون برای تضمین نوشتهاند: «تضمین دو نوع است: نوع اول آن است که تمام معنی بیت اول به بیت دوم متعلق باشد و بر آن موقوف و آن بیت را مضمن خوانند ... و نوع دوم از تضمین آن است که بیتی یا مصراعی از شعر دیگران در شعر خویش درج کنند و باشد که شاعر تنبیه کند در بیت خویش که در این شعر چیزی از گفتۀ دیگران تضمین میکنم» (شمس قیس رازی، 1373: 262-260) و «آن است که در شعری مذکور (شود) شعری دیگر، خواه یک مصراع بوده باشد و خواه زیاد با اِشعار به آنکه این شعر از غیر است، اگر چنانچه آن شعر مشهور و معروف نباشد و اگر مشهور و معروف باشد، احتیاج به این اِشعار نیست. و تضمین بیتی را یا زیاده (از بیتی را) استعانت نیز نامیدهاند. و تضمین مصراع و کمتر را ایداع میگویند» (مازندرانی، 1376: 385).
از معاصران، علامه همایی در تعریف تضمین بدیعی[1] به پیشینیان اقتدا کرده است (ر. ک: همایی، 1394: 240). چنانچه بخواهیم این تعاریف و اصطلاحات جانبی آن را همچون «تولید» [2]و «حسن اتباع»[3] به طور دقیق در مدنظر قرار دهیم، میبینیم که صرفاً به شعر و فعل شاعر اختصاص دارد و نثر از دایرۀ آنها خارج شده است.
اقتباس در برخی کتابهای بلاغی در فصل سرقات ادبی بحث شده است (ر. ک: همایی، 1394: 416- 407) و در برخی کتابها از جمله کتاب بدایع الأفکار فی صنایعالأشعار این اصطلاح در کنار دیگر اصطلاحات بدیعی بیان شده است (ر. ک: واعظ کاشفی، 1369: 147).
در بحث آسیبشناسی تعاریف بلاغیون، شرح اقتباس و علت رد آن برای موضوع بحث ذکر میشود، اما به ذکر این نکته اکتفا میکنیم که در تعریف بیشتر علمای بلاغت، اقتباس صرفاً آوردن حدیث یا آیهای از قرآن است و شعر در تعریف ایشان بجز تعریف علامه همایی جایگاهی ندارد (ر. ک: میرفندرسکی، 1381 : 186 و همایی، 1394: 407).
تعریف استشهاد بجز در نوشتار علامه همایی که در ذیل آسیبشناسی تعاریف، آن را ذکر خواهیم کرد در امهات کتابهای بلاغی دیگر مشاهده نشد. در فرهنگنامهها استشهاد را اینگونه تعریف کردهاند: «استشهاد (esteŝhãd): در لغت به معنی گواه خواستن و در اصطلاح بدیع به چند معنی است: 1- گوینده شاهدی برای اثبات مدعای خود بیاورد: «غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست *** جز این خیال ندارم خدا گواه من است» 2- آوردن شعری لابهلای نثر و متناسب با منظور گوینده در اثبات مدعای او است «و در آن وقت چون چنگزخان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند... «چنین است کردار چرخ بلند *** به دستی کلاه و به دستی کمند»». معنی دیگر استشهاد آن است که گوینده جملهای نمادین در اثبات مدعایش بیاورد... این معنی استشهاد مرادف تمثیل و احتجاج است. 3- شاعر، نام یا تخلص خود را به گونهای لطیف در شعر بیاورد. این معنی استشهاد مرادف اتفاق است» (انوشه، 1381، ج 2: 83-82). طبق این تعاریف از استشهاد، تعریف دوم با بحث ما در این نوشتار مطابقت دارد. آنچه در شرح استشهاد، آن را از دیگر اصطلاحات مشابه، متمایز میکند، هدف گوینده است که همانا «اثبات مدعا»ی اوست. این تمایز را در تعریف علامه همایی نیز خواهیم دید. باب استفعال در زبان عربی به طلب اختصاص دارد و در استشهاد، گوینده برای اثبات کلام خود یک گواه طلب میکند و این گواهی صرفاً شعر نیست؛ چه بسا آیه، حدیث یا یک ضربالمثل به خوبی از پس اثبات ادعای گوینده برآید.
4-5. درج
اصطلاح درج از آن دسته اصطلاحاتی است که وجه غیرتخصصی آن در ادبیات پررنگتر است؛ با وجود آنکه از این اصطلاح در برخی لغتنامهها و فرهنگنامهها با عنوان «صنعت» یاد شده است، اما در امهات کتابهای بلاغی، به طور جداگانه یا ذیل صنایع دیگر، هیچ ذکری از آن نرفته است. «درج: [دَ] (ع اِ)کاغذ و نورد نامه. (منتهی الارب). آنچه در آن نوشته شود، گویند أنفذته فی درج الکتاب؛ در طی آن» (دهخدا، 1377: ذیل واژۀ دَرج).
در فرهنگ بلاغی- ادبی ابوالقاسم رادفر نیز تعریفی از آن میبینیم که با آنچه در باب اقتباس نوشتهاند، شباهت زیادی دارد. «صنعت درج آن است که سخنور در نظم و یا نثر حدیثی شریف یا آیهای کریم از آیات قرآنی را چنان به کار برد که سخن خود را بدان رونق و کمال بخشد و اگر الفاظ آیه و حدیث مذکور نیفتد و تنها مضمون آن در سخن آید، حل نامیده میشود. همچنین گوینده ممکن است مضامین نغز دیگران را در سخن خود درج یا حل کند» (رادفر، 1368: 523). شریفی نیز در فرهنگنامۀ خود شبیه همین تعریف را آورده است (ر. ک: شریفی، 1391: 627). این تعریف با تعریف بلاغیون از اصطلاح اقتباس شباهت بسیاری دارد.
با مرور تعاریف علمای بلاغت از اصطلاحات فنی مربوط به این نوشتار در کتابهای بلاغی قدیم و جدید و مقایسۀ آنها درمییابیم که اگر بدیع را به عنوان یک علم مدنظر داشته باشیم، گاه این تعاریف همخوانی لازم را با یکدیگر ندارد و برخی از آنها بر شیوههای علمی لازم برای تعریف یک اصطلاح استوار نیست. توضیح آنکه اولاً در تبیین اغلب اصطلاحات، مبنای تعاریف و ذکر نمونهها بر «شعر» و فعل شاعر نهاده شده و «نثر» در تعاریف ایشان جایگاه مبینی ندارد؛ حتی اگر در تعریف یک اصطلاح بدیعی از نثر نیز یاد کنند، اما برای ذکر مثال، نمونۀ شعری میآورند. برای نمونه در تعریف و تبیین تضمین -که پیشتر به آن اشاره شد- صرفاً شعر را مدنظر قرار داده و نثر و نویسنده حرفی نزدهاند؛ حال آنکه میتوان در تعریف تضمین اینگونه نوشت: شاعر یا نویسنده از شعر دیگران مصرعی یا بیتی یا بیشتر در کلام خود بیاورد. به این ترتیب دیگر نیازی به ارائۀ اصطلاح جدید برای درج شعر در نثر نبود. بدیهی است اختصاص برخی صنایع ادبی به شعر بر این تحقیق پوشیده نیست و بحث بر سر آن دسته از فنون و صنایع مشترک بین نظم و نثر است.
برخی از تعاریف بسیار به هم نزدیک و گاه با یکدیگر همپوشانی دارند. به طور مثال، علامه همایی در تعریف استشهاد میگوید: «استشهاد آرایهای است که طی آن نویسنده یا شاعر برای به کرسی نشاندن سخنی که مدعی آن است به ذکر شواهدی میپردازد که این شواهد از آیات قرآن، احادیث، شعر تا کلام بزرگان و... را دربر میگیرد» (همایی، 1378: 299)؛ حال به تعریف اقتباس از نظر ایشان توجه کنیم: «آن است که حدیثی یا آیتی از کلامالله مجید یا بیت معروفی را بگیرند و چنان در نظم و نثر بیاورند که معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت و انتحال» (همایی، 1394: 407). در مقایسۀ بین تعریف این دو اصطلاح از نظر ایشان درمییابیم که در هر دو، شاعر یا نویسنده آیه، حدیث یا شعری از دیگری را در کلام خود میگنجاند، اما تنها تفاوت میان این دو تعریف در هدف شاعر یا نویسنده است.
از نظر همایی هدف از استشهاد به کرسی نشاندن سخن مدعی است. البته این هدف میتواند برای اقتباس نیز باشد؛ بنابراین، چنانچه ملاحظه میشود استشهاد و اقتباس تعاریف یکسانی یافتهاند. نکته آنکه در یکی از کتابهای بلاغی هدف خاصی برای اقتباس مشاهده میکنیم: «اقتباس در لغت، واگرفتن آتش باشد؛ در اصطلاح آن است که شاعر، در ترکیب کلام و ترتیب سخن، آیتی از آیات قرآن، یا حدیثی از احادیث نبوی، یا مسألهای ازمسائل فقهی، بر سبیل تبرک و تیمن ایراد کند... و این صنعت را به جهت آن اقتباس گفتند که چنانکه از فراگرفتن آتش، صاحب آن را نور و ضیایی حاصل میشود، از ایراد آن لفظ مقتبس نیز، در شعر ضیایی ظاهر میشود» (واعظ کاشفی، 1369: 148-147).
علاوه بر این، تعریف همایی از تضمین و اقتباس کاملاً به یکدیگر پهلو میزند و تکلیف مخاطب روشن نشده است که فرق بین اقتباس و تضمین در چیست؛ چراکه در هر دو تعریف با درج شعر در کلام روبهرو هستیم.
آسیب دیگر این است که گاهی با چند تعریف متفاوت از یک اصطلاح در کتابهای بدیعی روبهرو میشویم که یکی نسبت به دیگری نقص دارد و مانع ارائۀ یک تعریف جامع از آن اصطلاح و سرگردانی پژوهشگران ادبی میشود. نمونۀ این مسأله را در تعریف اقتباس مشاهده میکنیم. در تعریف بالا از اقتباس، علامه همایی آوردن آیه، حدیث یا بیتی معروف را در نظم و نثر اقتباس میداند، حال آنکه در اکثر کتابهای بلاغی قدیم و جدید اقتباس را اینگونه تعریف میکنند: «در لغت به معنی گرفتن و در اصطلاح بدیع آن است که در سخن تمام یا قسمتی از آیه یا حدیث را به منظور اقتباس عیناً یا با کمی تغییر ذکر کنند» (اسفندیارپور، 1398: 354). در دایرۀ این تعریف «بیت یا مصراع» جایی ندارد و ما با این مشکل مواجه میشویم که اگر بیت یا مصراعی معروف در میانۀ نظم یا نثر بیاید چه تعریفی خواهد داشت. از این قسم تعاریف بلاتکلیف در کتابهای بلاغی کم نیست و ما در جهت نیل به هدف مبحث صرفاً به ذکر نمونههایی در اندازۀ این نوشتار اکتفا کردیم.
6-1. ترغیب و اقناع مخاطب
بخش بزرگی از اشعار درج شده در متون مبتنی بر ترغیب و اقناع مخاطب جهت پذیرش مطلب و موضوع مدنظر نویسنده است که اغلب بعد از اتمام جمله میآید.
- آزارى به کس نمىرسانیدند و بر حرص و شهوت پادشاه بودند، چنانچه این بیت صفت ایشان است:
من حرص و هوا دو بنده دارم |
|
بر هر دو مدام پادشاهم |
(رشیدالدین فضل الله، 1392: 528)
- چون هرکارى را غایتى است و هر بدایت را نهایت و هرحالى را زوالى و هردولتى را انتقالى:
هیچ کارى نبود کان به نهایت نرسد |
|
هیچ مبدأ که بناچار به غایت نرسد» |
(فضلالله قزوینی، 1383: 128)
6-2. زیبایی متن
درج شعر در متن به جهت وزن و آهنگ بر زیباییهای کلام میافزاید و از خستگی احتمالی مخاطب میکاهد. این هدف بیشتر در سایۀ اهداف دیگر قرار میگیرد، اما گاه جزو اولویتهای نویسنده واقع میشود؛ گویی شعر نقشی جز زیب و زیور در کلام او ندارد.
6-3. مفاخره
مفاخره؛ یعنی نویسنده به مخاطب نشان میدهد یا خودش از قدرت شعر گفتن برخوردار است یا اشعار فراوانی خوانده و آنها را از بر بوده و به موقع در متن آورده است. از مواقعی که مقصود از درج شعر را میتوان به مفاخره تعبیر کرد، زمانی است که بلافاصله پس از ذکر حکایتی، آن حکایت به صورت منظوم نیز درج میشود؛ حال آنکه فقدان آن شعر به درک مخاطب از متن (حکایت) لطمهای نمیزند. اگرچه فقدان شعر گاهی در موقعیتهای دیگری همچون ذکر ماده تاریخ نیز فهم از متن را دچار خلل نمیکند.
اشعار دارای مقاصد مفاخره و زیبایی متن هر دو فاقد نقش مؤثر در بافت کلام است. یادآوری این نکته ضروری است که زبان فارسی در این روزگار دورۀ تدریس خود را میگذراند؛ به این معنی که اغلب شاهکارها پدید آمده و در مدارس و حوزههای درس خوانده میشده است؛ از این رو، استفاده از شعر در نثر به نوعی اثبات توانمندی نویسنده بوده است.
6-4. مستند کردن سخن
منظور از مستند کردن سخن به خصوص در وقایع تاریخی مثلاً درج ماده تاریخهای شعری پس از ذکر مرگ بزرگان است.
-«حاتم زمان خود بود... به حکم غازانخان درجۀ شهادت یافت و در تاریخ وفاتش گفتند: شعر
کاف الف بگذشته از ماه رجب |
|
در حضر یکشنبه اندر وقت چاشت |
... بر براق نیکنامی سوی خلد |
|
رخت بست و عالم فانی گذاشت» |
(مستوفی، 1394: 843)
6-5. شاهد لغوی
جهت تبیین و تثبیت معانی، این هدف بیشتر در کتابهای لغت کاربرد دارد. همچنین در تفاسیر قرآن برای توضیح الفاظ و ترکیبهای قرآن و بیان معنای واژگان دشواریاب و غریب قرآن شعر درج میکنند؛ به عنوان مثال:
- «سنگلاخ: زمین سنگستان باشد. عنصری گفت:
زمینی همه روی او سنگلاخ |
|
به دیدن درشت و به پهنا فراخ» |
(نخجوانی، 2535: باب خاء 67)
6-6. شاهد فنی
جهت تبیین و توضیح آرایهها و صنایع ادبی در کتابهای علوم بلاغی، طبیعت کتابهای مربوط به علوم بلاغت از ابتدا مبتنی بر ارائۀ نمونۀ شعری بوده است. پیش از این در باب برتری درج شعر یا نثر جهت تبیین مباحث بلاغی سخن گفته شد، اما در اینجا مراد، بیان یکی از اهداف درج شعر در متون علمی ادب فارسی است. اغلب این اشعار متعلق به شاعران مطرح و شناخته شده تا آن روزگار یا اشعار شایع بر سر زبانها است.
- «قول مؤلف: متناقض الفاظ را متضاد گویند، چنانکه: «سپید» و «سیاه» و «دراز» و «کوتاه» و این به انواع است. چنانکه:
من عهد تو سخت سست میدانستم |
|
بشکستن آن درست میدانستم...» |
(رامیتبریزی، 1341: 27)
6-7. ترجمۀ حدیث، آیه یا شعر عربی
نمونههای فراوانی برای کاربرد ترجمۀ حدیث، آیه یا شعر عربی در متون وجود دارد؛ از جمله: «و غیر از این نتوانى گفت: اللهم لا احصى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک».
کى توانى شکرگفتن نعمت حق را از آنک |
|
شکر گفتن هم یکى از جمله انعامهاست» |
(سمنانی، 1383: 104)
6-8. تأویل یا شرح آیه یا حدیث
در بین اشعار درج شده در متون، کمتر به اشعاری با مقصود تأویل یا شرح آیه یا حدیث برمیخوریم، اما کم و بیش وجود دارد.
- نمونۀ تأویل: «قال الله تعالى "خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیئاً».
مى صاف اگر ندارى به من آر درد تیره |
|
که ز درد تیره یابد دل و دیده روشنائى» |
(باخرزی، 1383: 243)
6-9. بیان غیرمستقیم
شعر همواره ابزاری در خدمت اهداف بیانی گوینده بوده است. گاهی نویسنده منظوری را به سبب رعایت احترام مخاطب خود که دارای مقام بالایی بوده و یا به جهت ترس و احتیاط از او، به کمک شعر در لابلای متن خود میگنجاند تا غیرمستقیم به هدف خود رسیده باشد.
بررسی اشعار مندرج در متون منثور، نتایج قابل توجهی را برای اهل فن به دنبال دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
7-1. معرفی شعرای گمنام
یکی از فواید درج اشعار در متون، آشنا کردن مخاطب با شعرای گمنام به خصوص زنان و نیز شاعرانی است که اشعارشان را به طور مستقل گردآوری نکردهاند. گاهی نویسنده عامدانه چنین قصدی را داشته و به این موضوع نیز تصریح کرده است، اما گاهی درج شعری از یک شاعر گمنام ناخودآگاه منجر به زنده ماندن نام او در تاریخ ادبیات شده است. از این نمونه است:
- «عایشه مقریه رباعیات نیکو دارد، و بینظیر وقت خود بوده است. منها: شعر
گفتم دلم ازتو بوسهای خواهان است |
|
گفتا که بهای بوسۀ من جان است |
(مستوفی، 1394: 780)
7-2. آشکار شدن سرایندۀ برخی اشعار
یکی دیگر از نتایج و فواید درج شعر پی بردن به صاحب اشعاری است که یا گویندۀ آنها معلوم نبوده یا به خصوص در رباعیات از نوع مشاع یا سرگردان بوده است. هر چند درج نام شاعر پیش از این اشعار نمیتواند به مخاطب اطمینان کامل ببخشد، اما درج یک شعر واحد و سرایندۀ آن در چند متن میتواند سرنخهایی به محقق بدهد و نیز پس از بررسی نسخ دستنویس باقی مانده از آن اثر، این اطمینان را به محقق بدهد که به هر حال زمان سروده شدن این شعر پیش از تاریخ تألیف متنی است که شعر در آن آمده است.
- «وعدۀ لقا و رضا نیز در آنجا مقرر و معین است... شیخالمشایخ... نجم الدین کبری، قدسالله سره، در این معنی فرموده نظم:
ای نسخۀ نامۀ الهی که توئی |
|
وی آینۀ جمال شاهی که توئی |
(سمنانی، 1362: 242)
این رباعی در غزلیات شمس نیز ضبط شده است (ر. ک: مولوی، 1387: 1441). حال آنکه مؤلف آن را متعلق به شیخ نجمالدین کبری میداند. شفیعی کدکنی در ذیل این رباعی، صاحب این رباعی را کسان دیگری معرفی میکند: «این رباعی به تصریح نجمالدین دایه (متوفی 654) در مقدمۀ مرموزات اسدی، 3، از سرودههای اوست؛ زیرا میگوید: چنانکه این ضعیف در این بیت میگوید: «ای نسخۀ نامۀ الاهی که تویی..» و هم او در مرصادالعباد بدون نام گوینده آن را نقل کرده است. ولی در نزهةالمجالس، تألیف جمالالدین خلیل شروانی که در 731 کتابت شده است، ورق a1، به نام شیخ مجدالدین بغدادی استاد نجمالدین دایه آمده است» (مولوی، 1387: 1441).
7-3. آشکار شدن موضوعات تکراری
با ذکر یک مثال فایده آشکار شدن موضوعات تکراری را توضیح میدهیم. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی رسالههای فراوانی دارد که در یک مجموعۀ چهار جلدی به نام «مجموعه رشیدیه» چاپ شده است. گردآوری اشعار این مجموعه نشان داد که ابیات و مصراعهای فراوانی در این رسائل بسامد بالایی دارند و به عبارت دیگر، تکرار شدهاند. این تکرارها سرنخ خوبی بودند برای پی بردن به این نکته که دلیل این تکرار، اشعار تکرار مضمون و محتواست. از این رو، با بررسی اشعار چند اثر از یک نویسنده به خوبی تکرار موضوع در آنها آشکار میشود.
7-4. کشف ارزشهای فکری و سلایق نویسندگان
این فایده با مشخص کردن آمار شاعرانی که در یک نوع خاص از متون یا در یک دورۀ خاص ادبی از آنها شعری در متون نثر آمده، معلوم میشود. به عنوان مثال، آثار تاریخی قرن هشتم بیشتر اشعار غیرعرفانی و به ویژه اشعار حماسی و تعلیمی متعلق به فردوسی و سعدی را در لابهلای متنشان درج کردهاند که این امر علاوه بر اینکه اقبال نویسندگان را به فردوسی و سعدی نشان میدهد، نشاندهندۀ سلیقۀ نویسندگان این دوره و ارزشهایی است که آنها در باب شعر و شاعران تا آن زمان در نظر داشتهاند. البته از رهگذر این فایده میتوان به میزان تخصص و مهارت نویسندگان در شناخت اشعار پیش از خود یا معاصرانشان پی برد.
7-5. کشف سرقات ادبی
برخی از نویسندگان متون منثور گویا مطمئن بودهاند که هیچ گاه کسی پی نمیبرد که آنها شعر دیگران را به نام خودشان یا ممدوحشان –عمدتاً پادشاهان– کردهاند؛ ممکن است بدون قصد، دست به چنین کاری زده باشند، اما نتیجه جز این نیست. نویسندگان عمدتاً این کار را با تغییری جزئی در شعر انجام دادهاند.
- «و زبان روزگار با صدهزار درد و دریغ با روح پاک او میگفت:
عدوت گر نشناسد منت شناسم نیک |
|
که تو کئی وز سر کلک تو چه کار آید |
(مستوفی، 1394: 555)
این شعر در دیوان خاقانی به صورت زیر آمده است:
«هزار سال بماند که تا به باغ هنر |
|
ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد |
(خاقانی، 1375: 641)
7-6. آشکار شدن دخالت کاتبان در متن
نکتهای که در این بررسی به دست میآید و برای کارشناسان حوزۀ تصحیح متون قابل تأمل است، کشف اشعاری است که در متن مربوط به یک دوره دیده میشود، حال آنکه آن شعر متعلق به شاعری در قرون بعد از تألیف آن اثر منثور است. این مسأله بیانگر اعمال سلیقۀ شخصی کاتب و دخالت او در متن است.
- «در ایام منصور وقایع و فتن بسیار حادث مىشد و او از یکى فارغ نشده بود دیگرى ظاهر مىگشت و زبان حال او مىگفت:
حوادث ز من نگسلد زان که هست |
|
یکى را سر اندر دم دیگرى» |
(نخجوانی، 1357: 111)
شاعر این بیت میرزا محمد علی اردغانی قـوچانی اسـفرایـنی معروف به و متخلص به میرزا سنگلاخ از رجال شهیر قرن سیزدهم هجری قمری است (برای مطالعۀ ابیات دیگر این شعر ر. ک: فسنقری، 1379: 96).
گاهی نیز کاتب حق امانت را ادا میکند و به دخالت خود در اثر معترف است: «اکنون میان ما و پدر این حکومت جز به فیصل شمشیر به قطع نرسد... و کاتب را در این معنی یک بیت است:
میان ما، پس از این گر پیام خواهد بود |
|
پیام ما به زبان حسام خواهد بود» |
(فضلاله قزوینی، 1383: 157)
7-7. حفظ آثار فرهنگی زبان فارسی
در برابر سیل بنیانکن مغول در قرن هفتم و هشتم که به تعبیر حافظ: «بارید به باغ ما تگرگی کز گلبن آن نماند برگی» که کمکم آثار مخرب آن در عرصة فرهنگ و زبان فارسی نیز آشکار شد برخی گمان میکردند که کتابخانه ها وکتب مدروس شده است؛ از این رو، با نظیرهپردازی و درج اشعار به ویژه در نثر تاریخی که مورد خواست مغولها بود و راهی برای حفظ میراث شعر فارسی بهشمار میآمد؛ به نوعی به مبارزۀ فرهنگی و غیرمستقیم با فرهنگ بیگانه و سلطهجویی ایشان پرداختند (ر. ک: براتی، 1385: 44).
در گونههای آمیختگی شهر در نثر، نویسنده گاهی با حفظ وزن و قافیه، برخی کلمات را از بیت اصلی تغییر داده و کلمۀ دیگر را که با متن و موضوع هماهنگی بیشتری داشته به کار برده است. گاهی این اختلاف ناشی از اختلاف نسخ میتواند باشد، اما در اشعار بحث شده، مشخص است که فضای متن چنین تغییری را ایجاب میکرده است. برای نمونه در شعر زیر نویسنده از جایگاه اولجایتو در میان مردم سخن میگوید و از این رو، تغییری جزئی در شعر فردوسی داده است:
- «صیت معالى او با باد صبا همعنانى کرده با شمال هم رکابى.
هر آنکس که از مردم او را بدید |
|
دلش مهر و پیوند او برگزید |
(عبدالله کاشانی، 1348: 23)
این شعر در شاهنامه به صورت زیر آمده است:
«هرآنکس که از لشکر او را بدید |
|
دلش مهر و پیوند او برگزید» |
(فردوسی، 1392، ج 6: 252)
- شعر با متن پیش از آن ارتباط دارد یا ندارد. حفظ ارتباط میان شعر و متن صورتهای گونهگون دارد؛ گاهی این ارتباط کاملاً محسوس و قابل دریافت است:
«ای ابراهیم نمیدانی که مخالفت دوست بر دوست سخت باشد»:
گلی گر زند بر رخت دوستدار |
|
ز صد تیغ دشمن کند بیش کار |
(مستوفی، 1394: 36)
گاهی ارتباط دور از ذهن است تا آنجا که ممکن است ارتباط لازم میان محتوای کلام و شعر دریافت نشود و مخاطب با تحلیل در ذهن خودش میتواند این ارتباط را نتیجهگیری کند:
«امینی با من بفرست تا مبلغ صدهزار دینار از شهر ملطیه تحصیل کرده با صحبت او به رسم خدمت به خزانۀ شما فرستم. فردوسی طوسی گوید رحمهالله»:
به هنگام شادی درختی مکار |
|
که زهر آورد بار او روزگار» |
(کاشانی، 1348: 170)
- شعر یا پس از اتمام جمله آمده است:
«سخن آن شاعر در حق او راست آمد که او را نیز چو مستعین خلع کردند و بکشتند»:
بدی مکن که در این کشتزار روز جزا |
|
به داس دهر همان بدروی که میکاری |
(مستوفی، 1394: 296)
و یا در بافت جمله و کلام آمده است؛ این حالت، خود، دو صورت دارد؛ گاه پس از شعر هنوز جمله ادامه دارد و گاهی جمله با شعر پایان یافته است؛ در حالت اخیر، نقل قول یا گفتوگو میان شخصیتها (کاراکتر) بسیار رایج است. در هردو شکل، شعر بخشی جداییناپذیر از جمله است.
- «در خانه تاریکتر از شب دیجور و سکنه تنگتر از دل رنجور»:
نشسته بودم و مشغول کار خود بودم |
|
دمى ز صحبت اغیار، یار خود بودم |
(فضلالله قزوینی، 1383: 9)
- «چون از زبانِ:
خرد که راهنمایست مرد را به صواب |
|
وزاوست اهل هنر را همیشه فتح الباب |
این ارشاد به گوش جان رسید، نداء این سعادت را لبیک سمعا و طاعه گفت و این حکم را مطیع گشت» (منشی کرمانی، 1328: 10).
- «این همه آوازۀ طغرلبک همین بود که طاقت مقدمۀ لشکر پادشاه اسلام نداشت! آن ندیم به وزیر گفت: بیت
ز بیژن فزون بود هومان به زور |
|
هنر عیب گردد چو برگشت هور» |
(بناکتی، 1348: 238)
قالب یا بحر شعر بیان شده یا نشده است. برخی نویسندگان و در برخی از قسمتهای متن، بلافاصله بعد از متن و قبل از شعر قالب شعری را ذکر کردهاند.
- «مجدالملک این رباعی به صاحب فرستاد: بیت
در بحر غم تو غوطه خواهم خوردن |
|
یا غرقه شدن یا گهری آوردن |
قصدت خطر است و من بخواهم کردن |
|
یا روی بدان سرخ کم یا گردن» |
(بناکتی، 1348: 435)
- «محمد مصطفى سرور و سالار جمیع انبیاء و اولیاءست و بزرگوارى از آن اوست به حقیقت. شعر(منسرح)
بختِ جوان یارِ ما دادنِ جان کارِ ما |
|
قافلهسالارِ ما فخرِ جهان مصطفاست» |
(افلاکی، 1959: 87)
پیش از درج شعر، عنوانهایی نظیر «فرد، بیت، مثنوی» و ... آمده است و گاه بدون ذکر عنوانی، شعر درج شده است.
- «قدمگاه آدم نشان کف پاى اوست که در آن صخره فرورفته است، در آن وقت که... از حوا جدا گشته. فرد
سالها سجده صاحبنظران خواهد بود |
|
بر زمینى که نشان کف پاى تو بود» |
(بدخشی، 1374: 260)
گاهی شیوۀ درج اشعار تابع نظم و انضباطی بوده؛ یعنی متن را میتوان آمیختۀ متناسبی از نظم و نثر دانست. گاه نیز نویسنده هر جا که ضرورت دیده یا گنجینۀ محفوظاتش رخ نموده، شعری آورده است. به عنوان نمونه، بناکتی، قصیدهای طولانی را در مدح غازانخان در اثنای تألیفش آورده است:
- «و این ضعیف بر سبیل تهنیت این قصیده در آن طوی به شرف استماع رسانید: در مدح سلطان محمود غازان طاب ثراه
شکر یزدان را که از تأیید دور آسمان |
|
یافت صحت ذات پاک خسرو صاحبقران...» |
(بناکتی، 1348: 469-468)
اشعار درج شده در برخی از آثار از عدد انگشتان دست فراتر نمیرود؛ عرایس الجواهر و نفایس الاطالب و مصباح الهدایه از این شمار است.
الگوی مؤلفین در آوردن نام سرایندۀ شعر متفاوت است؛ گاهی مؤلف به این موضوع اهمیت نداده است و گاهی نام سراینده یا منبعی که شعر را آنجا نقل کرده و یا هردو را، نوشته است:
- «و بر موجبى که فردوسى در شهنامه آورده است، پسر طهمورث است»:
گرانمایه جمشید فرزند او |
|
کمر بست و یکدل پر از پند او» |
(همدانی، 1392: 103)
ذکر نام شاعر یا منبع شعر در لابلای متون بیارتباط با هدف حفظ سرمایۀ انسانی ادبیات از دستبرد حوادث و زمانه نیست.
نویسندگان از تأثیر شعر بر روح مخاطب آگاه بودهاند و همین امر، ایشان را به استفاده از شعر در لابهلای کلام خود ترغیب میکرد. درج شعر در لابهلای نثر از نظر مؤلفان کاربردهای متنوعی همچون اقناع مخاطب برای پذیرش کلام ایشان و یا مستند کردن کلام، تبیین و تثبیت معانی واژگان یا توضیح آرایههای ادبی، ترجمۀ آیات، احادیث یا اشعار عربی و یا تأویل و شرح آیات و احادیث، مفاخره و یا صرفاً زینت بخشیدن به کلام داشته است.
استفاده از شعر در نثر به ویژه در قرن هشتم به نظر میرسد اهداف دیگری هم دربر داشته است؛ از جمله به رخ کشیدن فضل و توانمندی نویسنده و نشان دادن ذوق ادبی و معرفی شعر شاعران بزرگ و ارزشهای فرهنگی نهفته در شاهکارهای ادبی که برخی مَثَل شده بود.
افزون بر این، نوعی مبارزه غیرمستقیم با سلاح فرهنگی و پایداری در برابر قوم وحشی و مسلط مغول بر سرنوشت ایرانیان متمدن به حساب میآمده و نمود پایداری و تابآوری یک ملت بوده است. آوردن شعر با چنین کاربردهای گونهگونی، روشهای متنوعی را نیز طلب میکند و نویسندگان از گونههایی همچون درج عین شعر یا تغییر و دستکاری در آن، آوردن شعر در میان بافت جمله و یا پس از اتمام آن، ذکر یا عدم ذکر قالب شعری و بحر شعر و درج یا عدم درج عناوینی همچون بیت، فرد، مصراع و... قبل از آوردن شعر در این فن بهره جستهاند.
تحقیق در اشعار پراکنده در متون منثور گاه نتایج قابل توجهی در پی دارد؛ معرفی شعرای گمنام، آشکار شدن سرایندۀ برخی اشعار، آشکار شدن تکرار موضوعات در آثار یک نویسنده، کشف ارزشهای فکری و سلایق نویسندگان در یک دوره، کشف سرقات ادبی و از آن مهمتر آشکار شدن دخالت کاتبان در نگارش متون و حفظ آثار فرهنگی از جمله این نتایج مؤثر در تحقیقات ادبی است.
مطابق تعاریف قدما و بلاغیون معاصر، بهترین اصطلاحی را که میتوان برای این فن بدیعی در نظر گرفت «استشهاد» است. اصلیترین هدفی که برای کاربرد استشهاد عنوان شده است، اثبات کلام گوینده است که از معنای لغوی استشهاد نیز همین برمیآید، اما الگوهای موجود در متون که در این نوشتار به آنها برخوردیم به طور کامل با تعاریف موجود از استشهاد مطابقت ندارد؛ وقتی نویسنده هنگام نقل قول یکی از شخصیتهای اثر خود از شعر استفاده میکند، هیچ قصدی مبنی بر اثبات ادعا در آن نمیبینیم. این مسأله دربارۀ ترجمه آیات و احادیث و اشعار عربی یا به نظم درآوردن حکایتِ گفته شده در اثر نیز صادق است. بنابراین، لازم میشود تعریف استشهاد را گستردهتر کنیم.
علاوه بر این، «استشهاد» اصطلاحی مشترک با علوم دیگر همچون حقوق است؛ از این رو، انتخاب یک اصطلاح خاص ادب فارسی در باب این موضوع ضروری مینماید. از آنجا که در این فن ادبی شاهد گرایش نویسنده به شعر هستیم و نثر و شعر با هم درآمیخته است، اصطلاح «شعرآمیزی» تاحدود زیادی میتواند بیانگر این فن ادبی باشد. ضمن اینکه اشکالات یادشده را درخصوص استشهاد نیز ندارد.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1] . یحیی کاردگر در «فن بدیع در زبان فارسی» تعریف اول برخی بلاغیون را از «تضمین»، بدیعی نمیداند؛ بر اساس تعریف او، تمام معنی بیت اول به بیت دوم متعلق و موقوف است. مانند این بیت از عنصری:
اگر شمشیر و گرد لشکر تو |
|
بخواهد روز جنگ و روز میدان |
(ر.ک. کاردگر، 1396: 193)
[2] . آن است که متکلم اخذ کند معنی شعر دیگری یا قدری از لفظ آن را در طی کلام خود و از آن معنی دیگر متولد شود... محیط: "به چین زلف تو روزی زدم به شوخی دست گذشت عمری و دستم هنوز غالیهبوست" مأخوذ از قول سعدی است: "به خواب دوش چنان آمدی که زلفینش گرفته بودم و دستم هنوز غالیهبوست".» (گرکانی، 1377: 191)
[3] . .«آن است که شاعر معنی شعر دیگری را اخذ کرده به مزیتی از لطایف بیاراید...» (کاردگر، 1396: 197)