An Analysis of the Structure and Content of the Novel "Souls and Lusts" by Reza Shabahari

Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD Student in Persian Language and Literature, Ilam University, Ilam, Iran

2 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Ilam University, Ilam, Iran

Abstract

The Novel Souls and Lusts by Reza Shabahari is one of the Positive Novels of the Imposed war of the Sixtie, Main Axis of which is the Nostalgic Design of Values Against cultural Change and Conflict at two Pre-Revolutionary and Post-revolution Stages. By Presenting a Linear Narrative in Terms of Perspective and Real Descriptions of the Outside World, the Author has been able to Portray the Iranian Society of the Time of the Revolution and the War Well. This Article, with a Descriptive-analytical Method, Aims to Introduce the Novel of Souls and Lusts as one of the Selected Novels of War that has Received less Attention from Researchers; tries to Analyze the Important Structural and Content Elements for the first Time. According to this essay, in this Novel two Societies are Described: war Society and city Community. The Story does not have Symbolic Scenes due to its Completely Realistic form. Other Achievements of this Research are: Scenes with Similes and Metaphors along with the Serious and Dignified Words of the author with a Spice of Religious beliefs and the Division of Tehran Society into two Characters Uptown and Slams and Consequently the hero Rises from the bottom of the city and the anti-hero from theU, sanctity and Respect for martyrs and Warriors, which is one of the most Important Anthropological Pillars of the Novel of Souls and Desires.

Keywords

Main Subjects


رضا شابهاری در سال 1340 در تهران به دنیا آمد. او در زمینه روان‌شناسی، تحصیلات خود را به پایان برد و دارای مدرک دکترای روانشناسی بالینی از دانشگاه علامه طباطبائی است و اکنون عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی می­باشد و دارای سوابق بسیاری در حوزه‌های مدیریتی و پژوهشی و فرهنگی است.

 درباره پیوند نویسنده با وقایع سیاسی و اجتماعی ایران، باید گفت نویسنده دیدگاه مثبت و کاملاً ارزشی به پدیده انقلاب و جنگ دارد. شابهاری معتقد است که:

«هنوز انقلاب جوان ایران پا نگرفته بود و قد علم نکرده بود که از غرب و جنوب کشور بر او هجوم آوردند و به بهانه‌های واهی و پوچ، جنگ را براو تحمیل کردند. "جنگ" معنای جدیدی را در زندگی مردم بازکرد و بسیاری را در این نبرد غربال؛ و خالص‌ترین و مؤمن‌ترین ماندند و در این آزمون عشق و عمل جان باختند. انقلاب در همان ابتدای کارش در دو جبهه گرفتار آمده بود، اشرار و ایادی که از داخل به تخریب می‌پرداختند و تجاوزگرانی که ایران را زیرآتش و موشک گرفته بودند. این دو عامل، سدّ عظیمی را در برابر انقلاب ایجاد کردند.» (شابهاری، 1367)

ازجمله کارهای رضا شابهاری روی آوردنش به نوشتن رمان و داستان همچون رمان ِ «نفس‌ها و هوس‌ها» است. این رمان جزوِ رمان‌هایی است که روحیه حاکم بر مردم مبارز ایران را برای انقلاب علیه رژیم شاه و هم‌چنین در زمان جنگ منعکس می‌کند. داستانِ آن از محلّه‌ای فقیرنشین در جنوب تهران و در سال 1348 شروع می‌شود. همسر غلامعلی‍خان (کارگری که کارهای ساختمانی می‌کند) پس از فوت شوهرش با پزشکی به نام دکتر شهاب ازدواج می‌کند. منصور که از ناپدریش (دکتر شهاب) دلِ خوشی ندارد، زندگی مستقلی را شروع کرده، به کارهای سیاسی می‌پردازد. دکتر شهاب، ساواکی است و پس از انقلاب به خارج از کشور می‌رود؛ ولی رابطِ ضدانقلاب خارج و داخل شده، سرانجام در یک درگیری مسلحانه کشته می‌شود. سپس، منصور از مادرش، می‌خواهد که به ایران بیاید. وقتی مادر به وطن برمی‌گردد، منصور که حالا دیگر سپاهی شده، در جبهه پاهایش را از دست داده‌است.

این رمان ازجمله رمان‌هایی است که فضای جامعه ایران را در دوران انقلاب و جنگ ترسیم می‌کند و پرداختن به آن بسیار اهمیت دارد. به همین جهت، نگارنده بر آن است تا برای شناخت جنبه‌های هنری و ادبی آن به تحلیل ساختار و محتوای آن بپردازد و به این پرسش‌ها پاسخ دهد که:

  1. نمود عناصر مختلف ساختار داستان در رمان نفس‌ها و هوس‌ها چگونه‌است؟
  2. از بین عناصر ساختار ِداستان، کدام عنصر یا عناصر بیشتر مطمح نظر نویسنده بوده و دارای برجستگی هنری و ادبی است؟
  3. اصلی‌ترین محتوای داستان کدام است؟

شاهکارهای ادبی و آثار جاودانی انسانی در طول تاریخ ادبیات همواره محصول مستقیم تغییر و تحوّلات عظیم است. در دوران تغییرات عظیمِ معاصر که بیدادگری‌ها و هجوم‌ها به‌گونه‌ای متفاوت با گذشته جلوه‍گر می‌شود، چاره‌ای جز ایستادن با پشتوانه‌ای قوی از اعتقادات و ارزش‌های دینی نیست؛ بنابراین پژوهش در آثاری که تحت تأثیر این ایستادگی‌ها پدید آمده‌اند، امری ضروری است و همین امر، نگارنده را بر آن داشته‌است که به نقد و تحلیل ساختار و محتوای این اثر در حد توان خود، بپردازد.

 درباره این رمان کاری تحلیلی و پژوهشی صورت نگرفته است، فقط برخی پژوهشگران به معرفی این رمان پرداخته‌اند که می‌توان از بلقیس سلیمانی در کتاب تفنگ و ترازو نام برد که در چند خط به توصیف مرحله جانبازی «منصور» می‌پردازد. دیگر، مقاله رمان و کتاب‌شناسی توصیفی داستان‌های بلند از علی‌اکبر والایی و دیگران در مجله ادبیات داستانی شماره 24 مهر 1373 است که نویسنده فقط در یک خط به معرفی این رمان، پرداخته است.

همچنین باید از کتاب و مقاله ده سال رمان و داستان بلند جنگ از محمد حنیف در مجله ادبیات داستانی، 1378، شماره 51 نام برد که نویسنده فقط به بیان مشخصات رمان پرداخته است.

هیچ‌کدام از این آثار به تحلیل و بررسی ساختار و محتوای نفس‌ها و هوس‌ها نپرداخته‌اند.

 

 

 

 

 

 

  1. بحث اصلی

 این نوشتار همان‌طور که از عنوان آن برمی‍آید، در دو بخش مجزای ساختار و محتوا ارائه می‌گردد:

1-1. ساختار

ساختار زمانی شکل می‌گیرد که مجموعه‌ای از عناصرِهسته ساز گرد هم می‌آیند و تحت تأثیر روابطی که با هم ایجاد می‌کنند، یک ساختار می‌سازند. به قول «فورستر»[1]: «داستان حوادثی پی‌درپی است که حسب توالیِ زمان ِپیوسته ترتیب یافته است، امّا هسته داستان، آن قسمت از داستان است که نویسنده آن را برگزیده و با تکیه برموجبیّت و روابط علّت و معلول نقل شده است.» (فورستر، 1384) نحوه ارائه هسته‌ها نیز بستگی به انتخاب نویسنده از عوامل شکل دهنده آن دارد. این عوامل، موجب زیبایی و تاثیرگذاری برمخاطب می‌گردد و عبارتند از: پیرنگ، طرح و زاویه دید، صحنه‌پردازی، لحن، سبک، درون‌مایه و... در این جستار فقط به برخی ازمهم‌ترین آن‌ها پرداخته می‌شود:

1-1-1. طرح

رمان نفس‌ها و هوس‌ها، رمانی واقع‌گرا و اجتماعی است. نویسنده با انتخاب شخصیت‌ها و قرار دادن آن‌ها در موقعیت‌ها و حوادث خاص، سعی می‌کند ناهماهنگی میان ارزش‌های درونی برخی افراد و آنچه را در بیرون و در جامعه وجود دارد، نشان دهد. ساختار ِرمان به‌گونه‌ای است که نویسنده به‌طور موازی روایت داستان را پیش می‌برد. در این بخش قهرمان داستان به‌طور هم‌زمان با چند کشمکش دست‌وپنجه نرم می‌کند. از طرفی با برخی از اطرافیان خود که جزو طبقه‌ی بالای شهر و اشراف هستند، دچار تضاد می‌شود و دیگر به مبارزه با تیپ‌های فکری مخالف خود می‌پردازد. نویسنده با ارائه توصیفات بیرونی توانسته‌است، به‌خوبی از عهده معرفی شخصیت اصلی و کشمکش‌های او با جهان پیرامونش برآید؛ اما در کنار شخصیت اصلی، شخصیت‌های دیگری نیز دچار تضاد و تنش‌هایی هستند که از دید نویسنده پنهان نمانده‌است.

کلام نویسنده که در گفتگوهای شخصیت‌های اصلی داستان، منعکس است؛ آنجا که نام ایران و مبارزه با رژیم پهلوی و سپس رژیم بعثی عراق، به میان می‌آید، با حسرت و افسوس همراه‌است. نویسنده با کنار هم قرار دادن قطعاتی چون: استفاده نمادین داستان و اعتقادات مذهبی، پرداختن به دوران کودکی و خوشی منصور یعنی محلّه پایین‌شهر و انتخاب نام منصور به‌عنوان یک نام برای شخصیت محبوب داستان به‌خوبی توانسته‌است، ایران‌دوستی خود را به مخاطب نشان بدهد؛ بنابراین ارزش اصلی حاکم بررمان از دید شخصیت اصلی، اندیشه‌های دینی ایران و مذهبی و بازگشت به گذشته‌است.

پیکره رمان بیش از هرچیز بر ناآرامی قهرمانان داستان مثل «منصور» و «مهین» شکل گرفته‌است. شخصیتی ناآرام و معترض که از ابتدا تا انتهای داستان تغییر می‌کند. با بررسی موضوعاتی که در داستان تکرار می‌شود، به‌خوبی می‌توان روند این تغییر را جستجو کرد.

1-1-2. زاویه دید

«ژرار ژنت»[2] نظریه‌پرداز فرانسوی، چهار دسته متمایز از جایگاه راوی را در داستان ارائه داده است: 1- راوی در آن‌ها به‌عنوان راوی و به‌عنوان شخصیت حضور ندارد. 2 -راوی در آن به‌عنوان راوی حضور ندارد اما به‌عنوان شخصیت حضور دارد. 3-راوی به‌عنوان راوی حضور دارد امّا به‌عنوان شخصیت حضور ندارد. 4-راوی در آن‌ها، هم به‌عنوان راوی حضور دارد و هم به‌عنوان شخصیت. ا ز دیدگاه ژنت، نگاه راوی به داستان یا درونی است یا بیرونی.» (جمالی، 1385)

 از سوی دیگر، «در داستان‌هایی که نویسنده تلاش می‌کند تا شخصیت واقعی انسان‌های داستانی خود را نمایش دهد، از زاویه دید دانای کل بهره می‌گیرد» (پارسی نژاد، 1384)؛ بنابراین، ویژگی راوی در رمان مذکور، درونی از نوع سوّم شخص است و راوی تنها به‌عنوان راوی حضور دارد نه به‌عنوان شخصیت:

«نزدیک غروب بود، پدر زهرا از کار دست کشیده بود و راهی خانه شده بود، همین‌که به خانه رسید، می‌رفت تا کلید را توی قفل بچرخاند که کسی از پشت سرخطابش کرد حاج آقا؟ جوانک خوش سیمایی سلام کرد؛ و اضافه کرد: عرضی داشتم...»[3] (230).

با توجه به این توضیحات‍، ویژگی ساختاری رمان نفس‌ها و هوس‌ها را چنین است:

  1. رمان ساختی روایی دارد که در دو بخش پابه‌پای هم پیش می‌رود؛
  2. برعکس تمامی رمان‌های ِدفاع مقدس، جنگ از ابتدای داستان جریان ندارد؛ بلکه بخش پایانی رمان اختصاص به جنگ دارد؛
  3. در رمان ساختارشکنی وجود ندارد؛
  4. صحنه‌پردازی‌ها به‌ویژه صحنه‌هایِ طبیعی مثل «شب» و «روز» توأم با توصیفات زیبا و سرشار از تشبیه و استعاره‌است: «بیش از ثلثی از شب گذشته بود. باد پرزوری از شکاف درب خود را به داخل اتاق هُل داد و زوزه‌ای کشید» (10).
  5. ساده‌نویسی و خالی بودن از پیچیدگی‌های فنی داستان به چند دلیل، از دیگر ویژگی‌های این رمان است:

الف) توجّه شابهاری به مخاطب ساده با پایگاه علمی و اطلّاعاتی کم؛

ب) توجه به کارکرد حرکت زایی و هیجان آفرینی اثر؛

 ج) پای‌بندی به انعکاس واقعیّات.

  1. از ویژگی‌های اصلی داستان نفس‌ها و هوس‌ها واقع‌گرایی آن است. این امر به کوشش شابهاری برای ثبت و ضبط اتفاقات دوران زندگی شخصیت اصلی داستان و سپس مبارزات علیه رژیم شاه و همچنین ثبت ارزش‌ها، رشادت‌های رزمندگان، برمی‌گردد و درجه دوّم به شرایط اجتماعی که شخصیت‌های داستانی در آن قرار دارند، مربوط می‌شود. از آن‌جایی که شابهاری، خود در بطن تحوّلات دوران قبل از انقلاب و جنگ بعد از انقلاب، زاده شده و رشد یافته و به‌جای پرداختن به اضطراب‌های درونی و یأس‌های ناشی از شکست‌ها به حرکت‌ها و تحوّلات پرداخته و سعی در ارائه واقعیّت دارد.
  2. از دیگر ویژگی‌های رمان، کارکردگرایی آن است. شابهاری، به داستان خود به‌مثابه گلوله‌هایی نگاه می‌کند که قلب دشمن (اعم از رژیم پهلوی و رژیم بعث عراق) را نشانه گرفته‌است و چندان به کارکرد زیبایی‌شناختی توجه ندارد. به نظر می‌رسد او بیشتر در این اثر، به دنبال این است که دین خود را نسبت به تظاهرات مردمی قبل از انقلاب و ارزش‌های دفاع مقدس ادا کند و شاید همین توجه به کارکرد داستان و رمان بوده که باعث شده نسبت به سایر رمان‌ها در دهه‌های بعدی چندان ماندگاری در اذهان نداشته باشد.

 

 

1-2 ‌ها  111111-2. سبک زبانی

سبک زبانی شابهاری، در جریان روایت داستان و در خلالِ بیان احساسات و شخصیّت‌های داستان، شاعرانه و سرشار از تشبیه واستعاره ‌است:

«لایه ضخیم برف همه‌جا را پوشانده بود، سوزگزنده‌ای از دل برف خودش را بالا می‌کشید و توی صورت می‌زد، آفتاب سردتر از همیشه، خود را پشت ابر قایم کرده بود و بی فروغ می‌نمود»(25).

 زبانی نمادین و سرشار از خیال‌پردازی‌های شاعرانه به‌ویژه در هنگامه هول و ولا، سازنده سبک زبانی نویسنده است: «جای غلامعلی چون شبحی می‌ماند که براین اندام‌های سیاه‌پوش و قلب‌های پرجوش چشمی بود در نامرئی و دلی بود در خلوت و تنهایی...» (50)

1-3. لحن

در این رمان، هوسمعمولاً بین لحن کلی اثر و لحن گفتاری تناسب برقرار است. به‌طورکلی، در این اثر دو نوع لحن وجود دارد:

1-3-1. لحن جدّی و رسمی

شگرد روایی لحن در این رمان، به دلیل تأکید نویسنده بر موضوع (تضّاد بین نیروهای انقلابی و رژیم شاه و سپس رژیم بعث عراق) به‌طور ثابت، جدّی و رسمی است. یکی از مهم‌ترین ویژگی داستان‌های رئالیستی، بهره‍گیری از همین لحن جدّی و موّقر است.

1-3-2. لحن شاعرانه نویسنده

بارزترین ویژگی زبانی رمان مذکور، کاربرد لحن شاعرانه شخصیت‌های اصلی داستان یعنی «مهین» و «منصور» در قالب نامه‌نگاری است که پس از جدایی از هم، در قالب نامه با لحنی شاعرانه با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. می‌توان گفت نویسنده نامه را قالبی برای نشان دادن قدرت هنری نثر شاعرانه خویش قرار می‌دهد:

 «لحظاتی دیگر به جولانگاه می‌روم و حماسه ایمان و فداکاری را به عرصه نبرد می‌گذارم... و اشتیاقم را در نفس‌هایم به بانگ الله‌اکبر در هم می‌پیچم و برسرخصم فرود می‌آورم، من آمده‌ام تا در جبهه حق واژه آزادی را در حقیقت عشق به باور بنشانم... در این کارزار تنها نیستم که بسیارند مشتقان!...» و پس از یک مقدمه حماسی و پرسوز، مادرش را مخاطب قرار داد و شعله شور را مشتغل ساخت و نامه را به آتش. «... خواب دیدم که مرا به آغوش کشیدید و بوسیدید. هنوز لطافت لبهایتان را در صورتم حس می‌کنم...» (237).

این لحن شاعرانه، در ترسیم برخی صحنه‌پردازی‌ها نیز بسیار پررنگ می‌نماید. ازجمله لحظه رویارو شدن منصور با مادرش در پایان داستان:

 «چهره خسته و فرتوت شکل مادرش که رنج و تنهایی زیرپوستش چروک انداخته بود، درونش را به ولوله کشید و مهین نیز قامت رشید پسرش را روی یک صندلی می‌دید. نشسته و در سکوت... خیره مانده، از شور و شوق چشم‌هایشان به اشک نشست و... وچون بلبلی در حسرت شاخه گل، همدیگر را در آغوش گرفتند و همه زیبایی‌های زندگی را در نفس‌هایشان در نغمه دیدار تجدید کردند... گوئی خستگی جانکاه زندگی، چنین می‌نماید! برق حادثه‌ها امید می‌زاید و دراین زایش گلستانی از مهر و صفا و یکرنگی، در قلب ناباوری‌ها می‌نشاند..؟!» (256)

البتّه لحن راوی در توصیفات، صمیمانه، ساده و دقیق است و همچنین، لحن‌های دیگری در سراسر داستان متناسب با شخصیّت‌های داستانی وجود دارد که ازجمله آن‌ها، لحنِ جاهل مآبانه برادران غلامعلی و شریک غلامعلی و لحن عامیانه بقیه شخصیت‌های ساده داستانی است ازجمله زنان داستان.

1-4. درونمایه

هرداستان از پیکره‌ای تشکیل‌شده است که با دقّت در آن می‌توان عناصرآن را تشخیص داد. با کنار هم قرار گرفتن این عناصر ِباور پذیر، التذاذ هنری داستان شکل می‌گیرد. این عناصر هرچقدر متناسب و برمبنای ایده‌ای منسجم کنار یکدیگر قرارگیرند، بهتر می‌توانند پیام داستان را به خواننده منتقل نمایند. در داستان وظیفه هماهنگی اجزا و عناصر داستان، برعهده فکر اصلی و حاکم داستان با درونمایه است. «آفرینش داستان با دو ایده اولیه و معنای نهایی صورت می‌گیرد. ایده اولیّه برانگیزاننده نویسنده برای خلق داستان است و معنای نهایی از طریق کنش و حس زیبایی‌شناختی موجود در نقطه اوج، بیان می‌شود» (مک. کی[4]، 1387). در بسیاری از داستان‌ها همچون رمان مذکور که تفکّرایدئولوژیکی برآن حاکم است، می‌توان غلبه درون‌مایه بر سایر عناصر داستانی را مشاهده کرد. فکر حاکم براین اثر، در قالب سخنان ِشخصیت‌های داستان به‌ویژه قهرمان ارائه می‌شود. عمده‌ترین درون‌مایه‌های داستان‌های دفاع مقدس معمولاً عبارت‌اند از:

 1-طرح نوستالژیک ارزش‌ها در برابر تغییر و تعارض فرهنگی؛

2-تأکید بر فرایند شکل‌گیری گفتمان انقلابی؛

3-تأکید براجماع ارزشی شامل جهت‌گیری عاطفی با بیان فراموشی نظام ارزشی.

رمان نفس‌ها و هوس‌ها نوشته رضا شابهاری از رمان‌های مثبت نگر دهه شصت است که مرکزّیت آن را طرح نوستالژیک ارزش‌ها در برابر تغییر و تعارض فرهنگی در دو برهه زمانی قبل و بعد از انقلاب تشکیل می‌دهد.

الف) قبل از انقلاب

مضامین غالب این رمان، مضامینی همچون تظاهراتِ مردمی، شرکت کردن منصور در تظاهرات و شهید شدن رفیقش و تجلیل از مردم است:

«اوایل سال 1356: منصور پایش در حادثه‌ای گره خورد که با شور جوانی؛ و اعتقادیش رابطه بسته بود... منصور توسط جواد راه زندگیش را عوض کرد و با همه آرزوهای قلبیش پا در رکاب گروه سیاسی نظامی ضد رژیم شاه گذاشت» (176).

ب) بعد از انقلاب

محورهای موضوعی این اثر، بعد از انقلاب، شروع جنگ تحمیلی و شرکت در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و ضد انقلابی شدن دکتر شهاب از یک سو، جانباز شدن منصور از سوی دیگر و تجلیل از مقام شهدا و رزمندگان همراه با ایدئولوژی دینی است: «پیکارگران حق علیه باطل! پس از نیاز شبانه و دعا و ثنا، در یک خطّ، اسلحه بردوش گذاشته و... راهی خط مقدّم می‌شدند، منصور هم در کنار آن‌ها پیش می‌تاخت» (237).

 

 

1-5. پیرنگ

به‌طورکلی پیرنگ در این رمان، بسته است. «پیرنگ بسته، پیروی دقیق از نظر ارسطو در ساختار کلی داستان است. در پیرنگ بسته، خواننده می‌تواند با درک آغاز، میانه و پایان داستان، نظمی را که وحدت‌بخش زمان و مکان است، درک کند. دراغلب داستان‌های رئالیستی پیروی از این سبک به جریان گزارش گونه حاکم بر ارائه داستان کمک خواهد کرد. حوادث داستان یکی پس از دیگری در زمانی خطّی روی می‌دهد و نویسنده تلاش می‌کند تا پایانی قطعی «اما و اگر» را به خواننده بدهد.» (آلوت[5]، 1368)

داستان نفس‌ها و هوس‌ها، در رو ساختِ داستانی خود از این نوع روایت بهره گرفته است، اما در ژرف ساخت آن ایده‌ای تأمّل برانگیز وجود دارد که سببِ عمق بخشیدنِ پیرنگ بسته آن می‌شود. نویسنده، بخش آغازین داستان را، با صحنه دیرآمدن غلامعلی و دعوای مهین با او گزارش می‌کند. در میانه داستان، راوی تلاش می‌کند که مرگ غلامعلی را نقطه آغازین ترسیم توالی صحنه‌های بعدی داستان قرار دهد.

 به نظر می‌رسد این داستان به لحاظ روساخت و عناصر تشکیل‌دهنده آغاز، میانه و پایان داستانی با پیرنگ بسته باشد، اما در عملِ دو شخصیت اصلی داستان یعنی مهین و منصور، تمهیدی نهفته که داستان را در پایان با آغازی دیگر و ده‌ها سؤال مواجه خواهد کرد. چه عاملی باعث شد که آن دو، از یکدیگر جدا شوند و منصور زندگیش را از مهین مستقلانه ادامه دهد؟ اگر منصور با دکتر شهاب آن‌همه تضّاد نداشت و در خانه او به زندگیش ادامه می‌داد، داستان به کجا ختم می‌شد و چه اتّفاقی می‌افتاد؟

به‌طورکلی پیرنگ این رمان، خطّی و موازی و مستقیم است. حوادث از یک نقطه شروع می‌شود و به یک نقطه ختم می‌شود.

1-6. صحنه‌پردازی

پردازش صحنه در روایت در دو شاخه زمان و مکان مفهوم می‌یابد. «ژراژ ژنت کارکرد زمان در یک متن روایی را به سه بخش ترتیب، تداوم و بسامد تقسیم کرده‌است؛ امّا در داستان‌هایی که اشاره‌های تاریخی به رویدادی می‌شود، نوعی زمان برون‌روایی وجود دارد که در بافت کرونولوژیک[6] معنا می‌یابد. زمانی محدود که مانند بسیاری از جنبه‌های زمانی، جوّی از تاریخ قلمداد می‌شود. نویسنده از میان این بافت ِبرون‌روایی رویدادی را برمی‌گزیند تا با زمانی درون‌روایی آن را روایت می‌کند.» (ریمون کنان، 1387)

در داستان‌های دفاع مقدّس از جمله رمان نفس‌ها و هوس‌ها، مجموعه زمانِ برون‍روایی، زمانی محصور در هشت سال دفاع مقدّس و پس‌ازآن است که از آن جمله می‌توان به ترسیم صحنه‌های جبهه در پایان رمان اشاره کرد:

 «پیکارگران حق علیه باطل! پس از نیاز شبانه و دعا، در یک ردیف، اسلحه بردوش گذاشته و... راهی خط مقدّم می‌شدند... رزمندگان در وجد و سکوت دشت را می‌شکافتند... گاهگاهی یک منوّر، پرده سیاه شب را از سردشت می‌کشید... پس از ساعت‌ها راه پیمائی...، هدف نزدیک شد، در پشت خطِّ عزیمت، همه سجده بر خاک کردند و شهادتین را برزبان جاری... و فرمان صادر شد. غرّش اوّلین تکبیر دشت را در هم کوبید و در یک لحظه همه صحرا به جهنمی گدازان تبدیل شد، فریادها، نعره‌ها، صدای گلوله و توپ، ... در همه جای دشت رخنه کرده بود. دلاوران... دشمن بی مهابا می‌گریخت و... شماری از پاکان، چهره دشت را به خون خود کشاندند... و اولین نسیم سحر پیروزی حق را نوید داد...» (238).

البتّه یکی از ویژگی‌های بارز این رمان، غلوّ کردن نویسنده در توصیف صحنه‌های جنگ و همیشه پیروز بودن نیروهای ایرانی است.

صحنه‌پردازی‌ها با توصیف طبیعت همراه با صور خیال از نوع تشبیه و استعاره آغاز می‌شود. گویی نویسنده از این صحنه‌پردازی‌ها برائت استهلالی می‌کند برای توصیف حال‌وروز شخصیّت‌های داستان. آغاز داستان صحنه‌پردازی شب است با استعاره‌های رنگارنگ:

 «شب چادر سیاه خود را روی شهر گسترانده بود. هوای پاییزی خشک و گزنده می‌نمود. نهیب سوز و سرما خبر از زمستان سخت می‌داد. هنوز شهر بیدار بود و جنب‌وجوش و آمدوشد آدم‌ها و ماشین‌ها براه...» (7).

به‌طورکلی درباره ویژگی عمده صحنه‌پردازی این رمان، باید به کاربردِ چهار نوع صحنه‌پردازی طبق نظر «بیشاب»[7]، استناد کرد: «لئونارد بیشاب برای نشان دادن میدان عمل شخصیت‌های اصلی و فرعی، به چهار نوع صحنه‌پردازی اشاره می‌کند: 1-عدسی فراخ منظر (تصویرِکلّی صحنه)؛ 2-عدسی گروهی (توجه به گروهی از شخصیت‌ها در صحنه)؛ 3-عدسی نمای نزدیک (تصویر اعمال یکی از شخصیت‌ها)؛ 4-عدسی درونی (تصویری از افکار و احساسات شخصیت موردنظر).» (حنیف، 1379) در این رمان، از هرچهار نوع صحنه‌پردازی استفاده می‌شود. راوی در تمام صفحات رمان مدام در حال جابه جایی این عدسی‍هاست. همچنین، داستان به سبب شکل کاملاً رئالیستی خود، فاقد صحنه‌های نمادین و مفاهیم به‌اصطلاح پشت پرده است.

یکی از شاخصه‌های مهم صحنه‌پردازی، مکان داستان است. نویسنده در ابتدا و وسط ِداستان، محیط شهری و جامعه شهری تهران را توصیف کرده و بخش پایانی را به جامعه جنگی اختصاص داده است. همچنین، تصاویری از صحنه تظاهرات مردمی در خیابان‌ها و سپس اعزام رزمنده‌ها به جبهه ترسیم می‌شود. نویسنده با کمک صور خیال، از قدرت تجسّم کردن صحنه‌ها به‌وضوح در ذهن خواننده برمی‌آید. البتّه همگی آن‌ها روایت از جامعه‌ای است که هنوز نتوانسته کاملاً ًبراوضاع مسلط شود. به همین خاطر است که در طول داستان گاهی صحنه‌ها و حوادث داستان هیچ ارتباط منطقی با هم ندارند.

یکی دیگر از عناصر اصلی سازنده صحنه این رمان، زمان است. مفهوم زمان در این رمان، در دو طیف قرار دارد: 1 - زمان روایت (رمان): با ورود به رمان، با راوی‌ای مواجهیم که در حال زندگی می‌کند و در حال بیان وقایع و حوادث داستان برای مخاطب است. 2-زمان گفتار (راوی): این زمان خطّی (بیرونی) و زمان درونی را در برمی گیرد. در حقیقت نویسنده از این هر دو زمان برای صحنه‌پردازی بهره برده است.

 1-7. شخصیت و شخصیت‌پردازی

در این داستان، عقاید نویسنده (راوی) با کنش و گفتگوی شخصیت نشان داده می‌شود. اهمیت شخصیت‌پردازی در این رمان، آن‌چنان است که پیرنگ داستان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چنانکه طبق نظر اسکولز[8]: «شخصیت برآیند دو تکانه است. تکانه فردیّت بخشی و تکانه نمونه. نوعی تیپ‌سازی از شخصیت‌های بزرگ و به‌یادماندنی برآیند قدرت این دوتکانه‌اند... با ویژگی‌های فردیّت بخشی، تکیه کلام‌های خاصِ رفتارها با ظاهرخاص را به خاطرمی سپاریم و به یاد می‌سپاریم که شخصیت چگونه چیزی بزرگ‌تر از خود ارائه می‌کند.» (اسکولز، 1377)

 کارکرد شخصیت‌پردازی در این رمان، برآمده از هردو تکانه فردیّت و تیپ‌سازی حاصل از مجموعه روانی و اخلاقی شخصیت‌هاست و تمام داستان بر مدار این کیفیت‌ها متجلّی می‌شود. انتخاب شخصیت در این رمان، درواقع نوعی جهت‌بخشی به لحن و فضای داستان است.

در این رمان، شخصیت‌ها، با همه ویژگی‌های رفتاری، اندک‌اندک موجز و قدرتمند به مخاطب ارائه می‌شوند؛ تا آنجا که با پایان یافتن رمان، مخاطب درصدد است میان عمل یا حرف شخصیت‌ها تأملی دوباره کند تا آن‌ها را بیشتر کشف نماید و حضور شخصیت‌ها در ذهن مخاطب ادامه می‌یابد که یکی از برجستگی‌هایِ رمان ِفوق است. از هرسه شیوه روایتی و نمایشی و ذهنی برای شخصیت‌پردازی دراین رمان استفاده شده است. شخصیت در این رمان تنها به انسان‌ها اختصاص ندارد، بلکه شامل فضای جامعه و شهر هم می‌باشد.

 1-7-1. شخصیت جامعه و شهر

یکی از شخصیّت‌های اصلی که در کنار افراد توصیف می‌شود، در این رمان، شخصیت شهر است. نویسنده از طریق توصیف فضاها، مکان و اتّفاقاتی که در شهر حادث می‌شود، به ارائه تصویری از آن می‌پردازد. علّت پرداختن به توصیف شخصیت شهر ِرمان مذکور در این مقاله، ارتباط محکم ِ این رمان با جامعه است. چنانکه لوکاچ[9] درباره رابطه ادبیات و جامعه معتقد است: «این رابطه، نه در محتوا، بلکه در ساختارهاست؛ یعنی میان ساختارهای اثر ادبی و ساختارهای ذهنی یک جامعه که شکل‌دهنده آگاهی جمعی جامعه است، رابطه‌ای وجود دارد و ادبیات باید با ارائه چشم‌اندازی برای آینده بشر، این آگاهی جمعی را از حالت ناخودآگاه به حالت خودآگاه برساند.» (لوکاچ، 1381)

در این رمان، تهران، زمانِ بحران دوران رژیم پهلوی دوّم از سال‌های 1340 به بعد و نیز دوران تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه و جنگ را سپری می‌کند. شهر پر از تظاهرات و بعدها پر از یاد جنگ است و از شب‌های بلند ِپرحادثه به خود می‌پیچد:

 «شب چادر سیاه خود را روی شهر گسترانده بود... هنوز شهر بیدار بود و جنب‌وجوش... آدم‌ها و ماشین‌ها براه. چهره جنوب شهر، خسته و کوفته و مغموم‌تر از هرجای دیگر خود را نشان می‌داد. تهران! می‌رفت تا بار سنگین روزانه خود را در شب ناآرام زمین بگذارد وآماده جدال فردا، براستی چه سخت نفس می‌کشید. تهران در درد شب‌های بلند پرحادثه و پرآشوب به خود می‌پیچید و در این رنج و شکنج هم نفسی نداشت. نبش زهرآلود آدم‌ها و ماشین‌ها، آسایش را از شهرگرفته بود...» (7).

گاهی شهر برای مهین محقّر و یادآور خاطرات تلخ گذشته‌است:

«... و همان شب به اتّفاق منصور راهی خانه مادر شوهرش... شد و با ورود به خانه محقر، همه خاطرات دردآور گذشته در ذهنش تداعی شد» (101).

1-7-2. جامعه جنگی و جامعه شهری

جامعه شهری در این اثر، حضوری پررنگ‌تر از جامعه جنگی دارد؛ زیرا بخش عمده داستان قبل از انقلاب اتفاق می‌افتد. این اثر دوران قبل از انقلاب را در برمی‍گیرد و تا دوران جنگ تحمیلی نیز ادامه دارد.

ترسیم شخصیت شهر در زمان انقلاب

«بعد از هفده شهریور! چهره خون‌آلود شهر، جلوه دیگری گرفت، قلب همه اقشار مردم، در صدای بریده قلب‌های شهدا، به تپش افتاد و چهره شهر، جنگ‌وگریز و خون و ایثار شد. گوئی همه شهر برخاسته بود و یکپارچه آتش شده بود... دیگر همه یافته بودند که این حرکت و جهش تا محو حکومت سلطنتی ادامه دارد و... بسیاری از ترس خشم ملّت، ... رفتند.» (215)

ترسیم جامعه جنگی

 توصیف فضای جبهه یکی از ارکان اصلی محتوایی جامعه جنگ است که در پایان رمان آن را فراوان می‌بینیم:

«تازه کنسرو غذا را بین رزمندگان پخش کرده بودند که صدای غرّش کرکس از پشت کوه، در سینه‌کش تپه خورد و فریاد کش‌دار رزمنده‌ای: هواپیما، برین تو سنگر... هواپیما گلولههایش را برزمین ریخت. "منصور "... فریاد کرد: پدافند عامل؟ مسلسل چیا کجائیم. چرا همتون رفتین تو سوراخ؟ همین الآن بر می‌گرده. با هر سلاحی که دارین به هواپیما شلیک کنین، جز آرپی جی زنا که آتیش عقبشونو بپان. هواپیما که توانسته بود... به نیروها صدمه بزند، هنوز طول محور را طی نکرده بود که صدای شلیکش در یک لحظه قطع شد و از پشتش دود غلیظی زبانه کشیدو... متلاشی شد. صدای تکبیر دشت را زیرو رو کرد» (241).

 1-7-3. شخصیت زنان

زنان عبارت‌اند از: مهین، مادر غلامعلی، زن شریک غلامعلی، مادر زهرا، زنان دوستان دکتر شهاب، زنان همسایه، خواهران غلامعلی، زهرا و مادرش.

 از میان این زنان، عمده آنان، به جز زنانِ دوستان دکتر شهاب، جزو زنان طبقه پایین‌شهر محسوب می‌شوند. آن‌ها، دارای خوی و خصلت زنان پایین‌شهر نشینند. طوری که خانه‌نشینی و محدود شدن را پذیرفته، کارکردن زن را در بیرون از خانه معصیت می‌دانند. زنان همسایه نیز پرچانه و فضول هستند؛ امّا مهین، زنان دوستان ِدکتر شهاب، زنان روشنفکرِ رمان هستند که تابع تجدّد و مُد روز هستند. مهین (بعد از ازدواج با دکتر شهاب) و زنان دوستان دکتر شهاب، متعلق به بالای شهر تهران هستند. منش و شیوه تفکرشان فرق می‌کند و مثل مهین اهل مطالعه هستند و زندگی را منحصر به مادیات می‌کنند. به‌ویژه مهین که به همین دلیل، از ازدواج با دکترشهاب بسیار راضی است. حتّی بعد از پی بردن به ساواکی بودنِ دکتر شهاب. توصیفات نویسنده درباره این زنان گاه، رنگ تمسخر به خود می‌گیرد: «مهین کمتر خودش را وارد بحث کرده بود و مشغول درد و دل با دو زن شیک‌پوش و تمام مدل بود» (178).

امّا دسته سوم زنانِ این رمان، امثال ِزهرا و مادرش هستند که بسیار صبور و فداکار و مقاوم هستند و اهل نماز و روزه و طرفدار انقلابند؛ چنانکه «زهر» ا با وجود حامله بودن، می‌خواهد همراه منصور به تظاهرات برود و همچنین، کمک‌حال مبارزین و رزمندگان در طول انقلاب و جنگ هستند. «زهرا» همواره به مهین کمک می‌کند و منصور را تشویق به درس خواندن می‌‌نماید و حتّی بعد از جانباز شدن منصور باز این معلولیّتِ او را عاشقانه می‌پذیرد.

نکته دیگر این‌که در این رمان، زنان نقش محوری دارند و همچون مردان اسیر نارسایی‌ها و مشکلات و فقر هستند.

 

 

1-7-4. مردان داستان

مردان داستان عبارت‌اند از «غلامعلی» که داستان اصلی بعد از مرگ او شکل می‌گیرد، برادر شوهران مهین، شریک غلامعلی که متعلّق به طبقه فرودستِ جامعه پایین‌شهرند، عمدتاً کارگر هستند و از نظر اعتقادی بسیار سنتّی و غیرتی و مخالف آزادی زن و شاغل بودنِ او هستند. چنانکه وقتی برادرشوهران مهین می‌فهمند که او قصد کارکردن در بیرون از منزل دارد، به شدّت مخالفت می‌کنند:

«واللّا تا حالا بین ما رسم نبوده که زن بره نون خونه رو بیاره، برای خونواده ما ننگه. مگه بیل خورده به کمر مردای خونواده که یه زن... پا تو یه کفش بکنه که الّا و بالله خرج خونه بعد از فوت شوهرش بدس اونه...» (118).

 همچنین، از نظرآنان، ازدواج مجدّد زن ننگ و عاراست. چنان‌که بعد از ازدواج دوباره مهین، بارها برای تهدید، نزدیک منزل جدید مهین ظاهر می‌شوند:

 «هنوز چند صباحی از زندگی مشترک مهین و دکتر نگذشته بود که حادثه دیگری کوبه‌ی خانه‌شان را کوبید. نزدیک غروب، مهین، به طرف خانهاش نزدیک می‌شد... ناگهان... مردی از... ماشین پیاده شد... نهیبش زد. مهین...، گفت: -آقا غلامرضا شمائین؟» (141).

از دیگر مردان این رمان، دکتر شهاب و دوستانش هستند که روشنفکرند و البتّه هوادار رژیم شاه و ساواکی هستند که جوانان بسیاری را به کشتن داده‌اند و بعدها ضدانقلاب می‌شوند:

«دکتر شهاب و دیگر مهمانانش در میانه حیاط خانه بدور میز، چای می‌نوشیدند... همه مرتب و بزک‌کرده... دکتر... صحبت می‌کرد: الآن، ایرانِ زمانِ پهلوی رو مقایسه کن با ایران زمانه قاجار... از هر نظری که حسابشو بکنی یه ایرانِ برازنده شده، مستقل، آزاد. این‌ها مرهون زحماتیس که شاه و مردم داشتن» (177).

دسته سوم، مردان مؤمن و پیرو انقلابند. مردانی از قبیل پدر زهرا و شهیدان و جواد و رزمندگانی که طرفدار انقلاب هستند که در خیابان‌ها تظاهرات علیه شاه به راه می‌اندازند. بعد از انقلاب نیز، حضوری مستمر در میدان‌های جنگ دارند:

«آن شب جواد مهمان منصور بود، خلوت‌خانه را گرفته بودند و راجب به نتایج راه پیمائی عید و قیطریّه صحبت می‌کردند و تظاهرات فردای میدان ژاله»(210). «گروه‌گروه مردم به طرف خیابان ژاله هجوم می‌بردند و موج صدایشان طنین راه‌پیمایی دیروز را به دنبال می‌کشید» (211).

«نیمه شب در قرارگاه همه در داخل چادر حلقه زده بودند... در فردای آن روز، منصور در بین گروه خود همه آنچه را که در شب گذشته گرفته بود، برای رزمندگان مشتاق توجیه کرد: برادرا، آگه قرار باشه ما در این عملیّاتِ نفوذیمون موفق باشیم، لازمه که مطیع باشیم» (235).

اینک بعد از تحلیل ساختار داستان به تحلیل محتوایی آن می‌پردازیم:

1-8. تحلیل محتوا

«هر عصری و هر نسلی ادبیات و فرهنگ خاص خود را مطابق با روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی و فرهنگی دوران خود دارد و سهم تحوّلات عظیمی همچون انقلاب‌ها و جنگ‌ها در این میانه ممتاز است؛ زیرا معمولاً این نوع تحوّلات، روابط و مناسبات اجتماعی، ... را تغییر داده و باعث ارزش‌ها و باورهای جدید می‌گردد. به تبع دگردیسی در ارزش‌ها، آثار فرهنگی‌ای پا به عرصه وجود می‌گذارد که توان حمل این ارزش‌ها و باورها را از جهت صورت و محتوا داشته باشد.» (سلیمانی، 1380)

نخستین تحلیل محتوا را که برخاسته از نوع شخصیت‌پردازی نویسنده است، باید در نوع نگاه نویسنده به مردمان زمانش درقالب گفتگوی شخصیت‌ها پیگیری کرد که محتوای فرهنگی نام دارد:

1-8-1. محتوای فرهنگی

1-8-1-1. مردم‌شناسی

در رمان مذکور، مردم دو دسته‌اند یا از طبقه بالای شهرند و اهل دوز و کلک و شاه‍پرست یا از طبقه پایین‌شهر که سنتّی و اغلب مخالف رژیم شاه هستند. مردم پایین‌شهر در این رمان، انسان‌هایی ساده و مذهبی و مخالف آزادی‌های زنان هستند.

اعتقادات مذهبی و رابطه مستقیم آن با جنگ و شورش در دو طبقه جای می‌گیرد. گروهی که شرایط جدید مطابق میل آن‌ها نیست، گروه بالاشهری‌ها و امثال دکتر شهاب و دارو دسته‌اش که به شدت حامی رژیم سلطنتی هستند و گروهی دیگر، مردمان و جوانانی که مخالفان رژیم شاه هستند و تظاهرات و فعالیت‌های زیرزمینی به راه می‌اندازند و حتی در تظاهرات خیابانی هم شهید می‌شوند. مثل «جواد» و عده‌ای دیگر مثل منصور بعد از انقلاب به جنگ می‌روند و جانباز یا شهید می‌شوند.

نکته جالب‌توجه در معرفی تعلیق‌های داستان این است که بیشتر موارد، تعلیق و هول‍وولا اختصاص به درگیری دوگروه موافق و مخالف حکومت قبل از انقلاب به‌ویژه درگیری «منصور» با «دکتر شهاب» دارد و صحنه‌پردازی‌های جنگ و گره‍افکنی نیز محدود می‌شود به بعد از انقلاب که با حضور منصور در جبهه و جانباز شدن او تکمیل می‌شود.

 این گروه دوم، در رمان جایگاه خوبی ندارند و هم‌زمان با انقلاب از کشور می‌گریزند:

«فرودگاه مهرآباد شلوغ بود، مردم واخورده... از خشم ملّت، روی‌هم سوار می‌شدند و توی سرهم می‌زدند... قیافه‌ها مضطرب و عجول بود. خودشان که می‌گفتند برای تازه کردن نفس، عازم شدهاند و برای رفع کسالت؛ اما پشت درب‌های بسته فرودگاه گفته می‌شد که همهشان فرار می‌کنند» (219).

 گاهی نویسنده نگاه منفی‍اش را نسبت به مردم از زبان شخصیت اصلی داستان، یعنی «مهین» هنگام گفتگو با مادرشوهرش بیان می‌کند؛ مردمی که خدمت‌های غلامعلی را پاس نمی‌دارند:

 -بارها به غلوملی گفتم، ... این مردم نا اهلن. نمک می‌خورن و نمکدون می‌شکنن. انقده بهشون نبخش... نتیجه کارش همینه که بعد از رفتن خودش، زن و بچش مجبورن چشمشون به دسه امثال عباس آقا باشه» (105).

ا زسوی دیگر، از زبان پیرزن (مادر غلامعلی) درباره همین مردم می‌گوید:

 «آره.. بیخودی خودتو تو دهن مردم ننداز! پشت این برنامه خداس... از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بس ولی دهن مردمو نمیشه بس. مردم خیلی حرفا پشت آدم میگن، ولی اعتنایی نکن...» (105).

1-8-1-2. احترام به شهیدان و خانوادههایشان

در پایان رمان، بارها از زبان حاجی، احترام به خانواده شهدا را می‌بینیم:

«آدم وختی پا صحبت خونواده شهدا می‌شینه، یه روح دیگه‌ای می‌گیره. بجای اینکه ما بهشون دلداری بدیم، اونا دل مارو بدس می‌گیرن... چه بسا معلول برمیگرده، امّا خم به ابرو نمیاره...، بهش میگی بچته شوهرته، داداشته؟ میگه! امونته! و خدا چن روزی مقرّر داشت و حالام.. رضائیم به رضای او» (249).

1-8-1-3. تقدیس و ستایش رزمندگان

از آنجایی که رزمندگان جانشان را در راه حفظ میهن فدا کردند لذا درنظر مردم، ستایش می‌شوند:

«رزمندگان در وجد و سکوت دشت را می‌شکافتند و می‌رفتند. گوی دشت در زیرپایشان بی نفس شده بود و زیرخاک آن قلب ملت خفته بود.» (238).

در پایان رمان بارها از زبان «حاجی پدر زهرا» می‌شنویم که:

-من بنده ضعیف که دو قدمیمو زورکی می‌بینم، میخوام جای پای اونی بذارم که اون طرف خطّم، چِش اینداخته و قلم کشیده. نه باهاس مطیع امر حق بود و چرا نیاورد که چرا مال شیطونه و...» (همان).

1-8-2. محتوای اقتصادی

از نظر اقتصادی، محور اصلی داستان عبارت است از تضّادِ طبقاتی بین بالاشهر و پایین شهر که از ابتدای داستان تا انتهای داستان ادامه دارد و درنهایت قهرمان اصلی رمان، از میان مردمی فقیر اما باغیرت وپرشور ِپایین شهر برخاسته است که آن‌ها را به بالاشهری‌ها ترجیح می‌دهد:

«مهین... باز سؤال کرد: حالا محلّ کارت کجاس؟ "منصور با رضایت... گفت: اونطرف دروازه غار... نفس مهین کیپ شد و گفت جا قطی بود پسر، اونم تو اون محلّه‌های فلاکت زده و کثافت خونه. اینجاها که حرفشو نزن، کار فقط همون پائیناس "» (136).

 البّته در قسمت دوم رمان که به جنگ اختصاص دارد؛ محتوای اقتصادی حاصل از تضّاد طبقاتی رنگ می‌بازد.

 

 

1-8-3. محتوای اجتماعی

مسائل اساسی مطرح در زمینه محتوای اجتماعی به شرح زیر می‌باشد:

1-8-3-1. تعهد اجتماعی و آرمانگرایی

یکی از مهم‌ترین محتوای رمان‌های مثبت نگر دفاع مقدس، تعهّد اجتماعی و آرمان‌گرایی است که در وجود شخصیتّ‌های رزمنده موج می زند و سبب می‌شود به دلیل احساس مسئولیّت در قبال جامعه خود، بارها به جنگ بروند. منصور با وجود جانباز شدن، باز هم از جنگیدن در جبهه دست بردار نیست:

«منصور روی صندلی چرخ دار، ... گفت: آگه خدا بخواد تا هفته دیگه میام خونه... "زهرا با التماس گفت: دیگه دور و بره اون کارا نپلک. یه چن وخت دیگه دانشگاه‌ها باز میشه... منصور با سماجت گفت: هیچ منافاتی نداره هم درس می خونم، هم تو بخش سپاهم. زهرا با دلزدگی گفت:... تو دیگه دین خودتو ادا کردی... منصور گفت: اینو نگو! تازه قسمتی از اعضای وجودم به وظیفشون عمل کردن، هنوز وظایف زیادی بگردن دارم...» (255).

1-8-3-2. شرح عملیّات‌ و رشادتهای رزمندگان

ازجمله موضوعات مهم در ادبیات داستانی جنگ، موضوع رشادت‌های رزمندگان است. «نقش رزمندگان اسلام در عملیات‌های متعدّد، بعد از نصرت الهی، سرعت عمل و روحیه سلحشوری این عزیزان بوده است. رزمندگان اسلام... شرکت در جنگ را یک تکلیف شرعی، ملّی و انقلابی دانسته، در شرایطی که باران ِتوپ خمپاره و بمب‌های دشمن، انسان‌های معمولی را در هم می‌شکند... آنان شجاعانه از مرزوبوم خود دفاع می‌کنند. شجاعت آنان ناشی از عقیده و ایمان آن‌هاست؛ چه آنان شهادت را با جان و دل قبول کرده و به پیروزی و نصرت الهی یقین داشتند.» (تولایی، 1371) بیان چگونگی رزم‌های رزمندگان، مهم‌ترین ویژگی تحلیل اجتماعی این رمان است:

«منصور...، با دقت دشت را زیر نظرگرفته بود... ناگهان گلوله‌ی خمپاره‌ای... فرود آمد و صدای زوزه و ترکشش توی سنگر پیچ خورد. منصور... به بیسیمچی گفت: دسه خمپاره رو بگیر و خود گوشی را به دست گرفت: احمد! احمد! از منصور؟ و صدای خفه‌ای: منصور، احمد بگوشم همه گندما رو کاشتی؟ کاشتم. ملخا دارن میان، آماده باشین... و رو به بیسیمچی کرد: دسه یک رو بگیر. الو! جعفر از منصور؟ ملخا دور زدن بپاشون، خودتونو با محورهای گوش و میون هماهنگ کنین. یا علی... تانک‌ها نزدیک‌تر می‌شدند. منصور خودش را از تپه بالا کشید؛ و فریاد کرد: آرپیجیزن‌ها آماده باشن! نشونه. پس از به جا گذاشتن چندین لاشه سوخته تانگ، فرار را برقرار ترجیح داد. در این یورش کوچک‌ترین تلفاتی به نیروهای اسلام وارد نشد؛ اما دشمن باز هم برگشت...» (239).

1-8-3-3. تشویق و تهییج رزمندگان

یکی از درون‌مایه‌های مطرح در رمان‌های جنگ دهه شصت، تهییج و تشویق رزمنده‌ها به جنگ است که این نبرد، طریق اولیاء و انبیاء در رمان محسوب می‌شود:

«... به هدف فکر کنین... من از صحنه بیرون رفتم، یا خیلی از برادرامون که طبیعیه، چون حمله و جنگ اینطور ایجاب می‌کنه... شما نباید تسلیم هوای نفستون بشین... واگر هم شهید بشین، در این راه به شهادت رسیدین، پس همه ما سردارای رشیدی هستیم که از همه هستیمون گذشتیم... براه خدا فکر می‌کنیم و طریق اولیاء و انبیاء» (236).

1-8-4. محتوای مذهبی

عمده‌ترین مسائل مطرح در زمینه محتوای مذهبی رمان عبارتند از:

1-8-4-1. ترسیم ایدئولوژیِ در مشروعیت دفاع

ساختار جامعه ایران از دیرباز با مذهب در آمیخته است. شناخت و تحلیل جامعه ایران، بی‌توجّه به جلوه‌های مذهبی آن ناممکن است. راوی، در قالب «منصور» در مخالفت با «دکتر شهاب» در ابتدای داستان و تظاهرات و میدان‌های نبرد، مذهب را با حوادث داستان گره می‌زند. اگرچه، از مکان‌ها و متولیان مذهب، سخنی به میان نیامده‌است؛ امّا، این مذهب است که حاکمیت مطلق بر جنبه‌های سیاسی و اجتماعی و. رمان دارد. چنان‌که امام حسین (ع) و مکتب عاشورا، انگیزه اصلی بسیاری از رزمندگان برای رفتن به جبهه می‌شود و دفاع از کشور برابر است با پاسداشت عاشورا. این امر، در صحنه به جبهه رفتن منصور دیده می‌شود:

 «پدر زنش...، "منصور"را توی آغوش گرفت و گفت: انشالله پیروزی رزمنده هامون و سلامتی امام و... بازشدن راه کربلا؛ و فرج امام زمون (عج).. باشه یه روزی دسه جمعی بریم حرم سیّدالشهدا"...» (230).

مهم‌ترین خط سیر درون‌مایه و پیرنگ این رمان، این است که جنگیدن را برای حق می‌داند:

«راهتون حقّه، پس تابع احساس و هوس‌ها نباشین...، ما باید این نیروهای مؤمن و نورانی رو تا فتح کربلا داشته باشیم. چه کسی بهتر از شما می‌تونه این انقلابو هدایت کنه... در راهش با همه خلوص قدم بردارین» (236).

همچنین در این ایدئولوژی، شهیدان و رزمندگان به خاطر استقامت در نبرد، سربلندند:

 «حاجی ادامه داد: باهاس واسه خودش بی تابی کنه، نه اونی که تو این امتحان سربلند، قبولیشو به ثبت رسونده.. زهرا گفت: ولی آگه... خبربیارن یه مو از سره منصور کم شده، من فکر نکنم بتونم طاقتشو داشته باشم.. حاجی با عتاب گفت: چون ایمونت ضعیفه، چشم خدا بینیت کوره... برو قرآن بخون... مگه راه شورت غیرحقه.. نه راه خداس..» (249).

این پیوند ایدئولوژی با محتوای سیاسی و اجتماعی تا آنجاست که رژیم بعث عراق، کفّار قلمداد می‌شوند و جنگ با آنان، جنگ باکافران است. در گفتگوی حاجی با جوانکی که خبر مجروح شدن منصور را می‌آورد، نمونه‌ای از این پیوند را می‌بینم:

 «حاجی همراه جوانک، سراسیمه تو بیمارستان پیچ خورد... و به اتاق مربوطه که رسید... "منصور"روی تخت دراز کشیده بود.. حاجی.. جلو رفت و خودش را به روی "منصور" انداخت و گریست: چطوری پهلوون؟ زیارات قبول. دسه کافرا بشکنه» (244).

بحث و نتیجه‌گیری

رمان نفس‌ها و هوس‌ها رمانی است واقع‌گرا و اجتماعی با انتخاب زاویه دید سوم شخص دانای کلّ محدود که دیدگاه مثبت و کاملاً ارزشی نسبت به پدیده انقلاب و جنگ دارد. داستان به سبب شکل رئالیستی خود، صحنه‌های نمادین ندارد. نویسنده با ارائه روایت خطّی شکل از نظر زاویه‌دید و توصیفات واقعی از جهان بیرونی توانسته جامعه ایران زمان انقلاب و جنگ را به‌خوبی به تصویر بکشد و گاه خواننده را درگیرِ تنش و تضاد بین شخصیت‌های داستانی کند.

 کلام نویسنده در عین استفاده از تشبیه و استعاره و گاه نمادهای دینی، ساده و رسمی و موقّر است که توأم با چاشنی اعتقادات مذهبی است. این زبان جدّی و رسمی گاهی در قالب نامه‌نگاری و گاهی در قالب ِصحنه‌پردازی‌های توأم با صور خیال، شعرگونه می‌شود.

 صحنه‌پردازی‌ها، اغلب تعلق به جامعه شهری تهران و جامعه جنگی جبهه دارد که ابتدای آن از توصیف خانه غلامعلی می‌گذرد و انتهای آن به دیدار مجدّد ِ «منصور» و «مهین» پس از سال‌ها دوری می‌انجامد، آن هم با لحنی فخیم و پرسوزوگداز که آینده به آن رنگی روشن از امید می‌بخشد.

 مهارت به‌کارگیری عناصر داستان در رمان نفس‌ها و هوس‌ها، آن را به اثری باارزش در زمینه دفاع مقدّس بدل کرده است. برای بیان ابعادِ وسیع درون‌مایه رمان، از ترسیم جز به جز صحنه‌های واقعی استفاده شده است. چینش دقیق و متوالی پیرنگ به گونه‌ای است که سبب نزدیکی هرچه بیشتر مخاطبان به شخصیّت‌های رمان شده است. همچنین استفاده از سبک زبانی گفتاری و عامیانه و شاعرانه از نکات برجسته عناصر داستانیِ رمان است.

 شابهاری با انتخاب شخصیت‌های ملموس و متنوّع برساخته از جامعه ایرانی زمان قبل از انقلاب و جنگ، لحن و فضای داستان را واقعی‌تر می‌کند و به آن، جهتی درست می‌بخشد که یکی از این شخصیت‌ها، شخصیت تبدار و پر از جنبش و جوش تهران قبل از انقلاب و زمان انقلاب و جامعه جنگی پر از التهاب ِجبهه است.

مهم‌ترین محتوای رمان، محتوای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دینی است که عناصرِ پررنگ آن، عبارت است از مخالفت با رژیم پهلوی و طرفداری از رژیم جمهوری اسلامی و شرکت در میدان‌های نبرد و مشروع دانستن دفاع در برابر رژِیم بعث، توصیف میدان جنگ و رشادت‌های رزمندگان و شهدا و احترام به خانواده‌هایشان، برابر دانستن نبرد در جبهه با استقامت در راه خدا.

 

 

 

[1]- Forster, E. M.

[2]- Genette, G.

1- در ارجاع به متن این رمان، هنگام ذکر شاهد مثال فقط به آوردن شمارۀ صفحه بر اساس متن رمان چاپ اول، سال 1367، انتشارات توسن بسنده شده است..

[4]- Mckee, R.1941.

[5]- Allott, M. F.

[6]- Chronologic

[7]- Leonard Bishop, L. 1922.

[8]- Scholes, R.

[9]- Lukacs, G.

Scholes, R. (1998). Element of fiction. (Translated to Persian by F. Taheri). Tehran: SAMt. [In Persian]
Allott, M. F. (1989). Novelists On the Novel. (Translated to Persian by A. M. Haqshenas). Tehran: Markaz. [In Persian]
Parsinezad, K. (2005). we had a war, we had a story: Analysis and review of 14 titles of the story book published by Sarir (Structure and content) Tehran: Sarir. [In Persian]
Tavalaey, H. (2002). Investigating the Role of Human Resources in War. Proceedings of the first session of the Conference on the Study of Sacred Defense. Tehran: University of Emam Hosain. [In Persian]
Jamali. Z. (2006). A Look at the Structure of the Story. Tehran: Hamdad. [In Persian]
Hanif, M. (2000). The Secret of Storytelling. Tehran: Madreseh. [In Persian]
Rimon Kenan, SH. (2008). Narrative Fiction: Contemporary Poetics. (Translated to Persian by A. Hori). Tehran: Nilofar. [In Persian]
Solaimani, B. (2001). Guns and Scales. Tehran: Rozegar. [In Persian]
Shabbari, R. (1988). Breaths and Desires. Tehran: Taosan. [In Persian]
Forster, E. M. (1990). Aspects of the Novel. (Translated to Persian by A. Yonesi). Tehran: Taosan. [In Persian]
Lukacs, G. ((2008). About Following Realism: An Introduction to the Sociology of Literature (Translated to Persian by M. J. Poyandeh). Tehran: Tarjomeh. [In Persian]
Mckee, R. (2008). Story: Substance, Structure, Style and Principlesof Screenwriting. (Translated to Persian by M. Gozarabadi). Tehran: Hormos. [In Persian]
 
 
 
Function of Irony in Two Stories of Rumi's Masnavi
 
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License.