Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. in Persian Language and Literature, University of Hormozgan, Bandarabbas, Iran
2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Hormozgan, Bandarabbas, Iran
3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, University of Neyshabur, Neyshabur, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
رمان بهعنوان صورت ادبی غالب در جهان جدید از سینه تغییر و تحوّلات این دوره و معادلات پیچیده حاکم بر آن بیرون آمده و بهعنوان یکی از مظاهر مدرنیته-بهمثابه امری جهانروا- به درون فضاهای فرهنگی جوامع پیرامونی وارد شده است؛ جامعه فرهنگی ایران نیز در دوران مشروطه، غالباً متأثّر از نوسانات مدرنیته غربی، ژانر رُمان را با فضل تقدّم رُمان تاریخی در دامان خود پذیرفته است؛ بنابراین رمان تاریخی محصول بافتاری خاص موسوم به دنیای مدرن است. برخی معتقدند که عواملی ازجمله تبعیت کردن از آثار غربی، تزلزل سیاسی و آشفتگیهای اجتماعی عصر مشروطه در پیدایش چنین ژانری نقش اساسی داشتهاند (نک. غلام، 1384: 22-23). در این قرائت نخست به مؤلفه ترجمه رمانهای تاریخی غربی در فضای فرهنگی و ادبی ایران استناد میشود و سپس به آشفتگیها و نابسامانیهای دوران مشروطه ارجاع داده میشود. مراد از آشفتگیهای دوران، تشتت و ازهمگسیختگی شیرازه امور در اواخر دوران قاجار است که زمینه را برای گرایش به ایده ناسیونالیسم و عطف توجه به گذشتههای درخشان، بهمثابه رهیافتی مؤثر و مفید درجهت همگرایی فراهم میساخت. از این چشمانداز، رمان تاریخی محصول مستقیم دورانی محسوب میشود که طغیانها و ستیهندگیهای اجتماعی و فشار نیروهای خارجی، تمامیت و استقلال ایران را تهدید میکرده است. کاملاً گویا است که ارجاع به گذشتههای سرشار از اقتدار و سربلندی، بیش از هرچیز به معنای نوعی نوستالژی منفعلانه است. این قرائت از رمانهای تاریخی بهعنوان پذیرفتهشدهترین و رسمیترین قرائت مطرح شده است. نوشتار پیشرو برآن است تا با تحلیل نمونهای از رمانهای تاریخی، پیوند محکم برقرارشده میان رمان تاریخی، ایده ناسیونالیسم و نوستالژی را تا حدودی سست نموده و بهعوامل دیگری ارجاع دهد که این عوامل علاوه بر ایجاد تشکیک در بافتار تعیینشده برای ظهور این ژانر، چشماندازی میگشاید که کارکردهای آن نیز تا حدود زیادی مشمول تغییر میشود. رمان انتخابشده، دامگستران یا انتقام خواهان مزدک نام دارد. این اثر متشکّل از دوجلد است؛ نگارش جلد نخست در سال 1290 انجامشده و در سال 1299 به چاپ رسیده است و جلد دوم در سال 1304 چاپ شده است. این رمان از نخستین آثاری است که در ژانر رمان تاریخی فارسی نگاشته شده است و دلیل انتخاب آن علاوه بر داشتن فضل تقدّم، قرارگرفتن در یکی از مهمترین دورههای سیاسی، تاریخی و اجتماعی ایران یعنی سالهای مقارن با گذار جامعه از قاجاریه به پهلوی است.
پیش از هرچیز اشاره به دریافت نگارندگان از متن ضروری به نظر میرسد؛ رویکردهای غالب متن را بهمثابه گزارههایی ارزیابی مینمایند که در خوشبینانهترین حالت، عهدهدار بازنمایی اندیشه و امری هستند. در این خوانش که نازلترین سطح مواجهه با متن محسوب میشود، متون ادبی عموماً کارکردی آیینگی دارند. پرواضح است که متون ادبی در چنین بافتاری بیش از هرچیز بهعنوان الگوهایی انتزاعی و فاقد عاملیت معرفی میشوند. در نوشتار پیشرو با گذار از چنین دیدگاههایی، متن را بهمثابه مجموعهای از پراکتیسها فهم کردهایم که واجد پویایی و کنشگری است. با چنین برداشتی از متن، نوشتار حاضر در پی شناخت عوامل ظهور و عملکرد یکی از نخستین نمونههای رمان تاریخی فارسی است. برای این منظور رهیافت انتقادی نورمن فرکلاف چشمانداز مناسبی برای تحلیل متن میگشاید چراکه طبق این الگو، در تحلیل نهایی نسبت متن با سایر گفتمانها مشخص میشود و به اعتبار قرارگرفتن در ظرف مناسبات قدرت، عملکردهای ایدئولوژیک آن نمایانتر میگردد. فرکلاف گفتمان را تلفیقی از تحلیل متن، تحلیل فرآیندهای تولید و توزیع و مصرف متن و تحلیل اجتماعی- فرهنگی رخداد گفتمانی بهعنوان یک کل میداند (نک. یورگنسن و همکاران، 1389: 117). درحقیقت فرکلاف نیز درست در راستای فلسفه و رسالت ذاتی تحلیل انتقادی گفتمان، سعی در نمایش و ارزیابی متون در ظرف مناسبات قدرت دارد و اینکه متن به چه سان و با چه کیفیت مشخصی، قدرت را در میان افراد و گروههای اجتماعی به جریان میاندازد. ازنظر فرکلاف فرآیند تحلیل گفتمان به سه سطح تقسیم میشود: سطح اول، توصیف: گفتمان بهمثابة متن (شامل تحلیل زبانی در قالب واژگان، دستور، نظام آوایی و انسجام در سطح بالاتر از جمله)؛ سطح دوم، تفسیر: گفتمان بهمثابة تعامل بین فرایند تولید و تفسیر متن (بحث از تولید و مصرف متون)؛ سطح سوم، تبیین: گفتمان بهمثابۀ زمینهای که این سه مرحله (متن، تعامل بین مرحله تولید و تفسیر و زمینة اجتماعی) در آن بررسی و تحلیل میشوند (نک. آقاگلزاده، 1385: 129). بر همین اساس تحقیق حاضر رمان تاریخی دامگستران را در این سه سطح مورد تحلیل و ارزیابی قرار میدهد. انتخاب این روش برای ارزیابی رمان تاریخی دامگستران، از این رهگذر اهمیت دارد که متن را از حالت تعلیق رها کرده و در چارچوب قدرت بررسی مینماید. از این طریق میتوان به عامل یا عوامل اصلی و مهم ظهور یک ژانر و در اینجا رمان تاریخی دست یافت.
اهمیت تحقیق حاضر را از دو منظر میتوان به بحث گذاشت؛ نخست اهمیت تحقیق در رُمان تاریخی بهاعتبار قرارگرفتن این ژانر در ذیل ادبیات و هنر عامهپسند و سپس تمرکز بر آن بهعنوان یک گفتمان مستقل؛ در وجه نخست، میتوان گفت که این حیطه در دوران جدید بهنوعی صحنه مبارزه تبدیل شده است، بهطوریکه در آن معانی برای حیات خود مبارزه میکنند و ایدئولوژیهای حاکم به چالش کشیده میشوند (نک. استریناتی، 1388: 284). در وجه دیگر میتوان به طیف گسترده مخاطبین این ژانر و ضریب نفوذ و بُرد آن در جامعه ارجاع داد.
پیرامون تحلیل گفتمان پژوهشهای ارزشمندی انجام پذیرفته است. آقاگلزاده در مقالههایی با عنوان «کارآمدی الگوی تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف در نقد و ارزیابی برابرها در متون ترجمهشده خواهران اثر جیمز جویس» (1389)، «رویکردهای غالب در تحلیل گفتمان» (1386)، «تحلیل گفتمان انتقادی و ادبیات» (1386)، به کارآمدی این رویکرد در بررسی و تحلیل آثار ادبی اشاره کرده است؛ تحقیقاتی نیز انجام گرفته است که الگوی تئوریک خود را از فرکلاف اخذ کردهاند؛ سیّدعلی سراج (1388)، در پایاننامه خود با عنوان «تحلیل گفتمان غالب در رُمانهای سیمین دانشور» به کشف جهانبینی دانشور و معانی نهفته در لایههای پنهان رُمانهای او پرداخته است. ربّانی (1386)، در پایاننامه «تحلیل گفتمان انتقادی، یکی بود یکی نبود جمالزاده»، با استفاده از رویکرد فرکلاف به بررسی مجموعه یکی بود و یکی نبود جمالزاده پرداخته است. گرجی (1391) در تحلیل رُمان کولی کنار آتش از رهیافت فرکلاف استفاده کرده است. در حیطه رُمان تاریخی، لوکاچ (1388) مؤلّف اثر مهمی است با عنوان رُمانتاریخی که بهصورت مبسوط، زمینههای شکلگیری و سیر تحوّل رمان تاریخی را در غرب مدرن و در نسبت با سرمایهداری ترسیم کرده است. در زبان فارسی آرینپور (1387)، یوسفی (1370)، میرعابدینی (1380)، آژند (1384) به این حوزه پرداختهاند. در پایان اثر پژوهشی مهم و مستقل دیگر رُمان تاریخی، سیر و نقد و تحلیل رُمانهای تاریخی فارسی از 1284 تا 1332 اثر محمّد پارسانسب (1381) را میتوان برشمرد. در این اثر بهصورت خلاصه میتوان بر این امر انگشت نهاد که نویسنده، معنا را در متن جستجو کرده است بنابراین در نظر نویسنده یگانه منبع معنا، رمزگان و نشانگان درون متن است و دلیل این ادّعا نیز لحاظ نکردن گفتمانهای موازی و بعضاً متخاصم در رُمانهای تاریخی است. تحقیق مستقل دیگر در حوزه رُمان تاریخی، اثر ارزشمند کامران سپهران (1381) با عنوان ردّ پای تزلزل: رُمان تاریخی ایران 1320-1300 است. سپهران برخی از رُمانهای تاریخی مقطع زمانی 1320-1300 را از دریچه دولت-ملّت بررسی و تحلیل کرده است.
تبیین پیوند و ارتباط معنایی دامگستران با بافت سیاسی/ اجتماعی و گفتمانهای مسلّط.
کشف جهانبینی نویسنده و نشاندادن رابطه نویسنده متن و خواننده.
بهدست دادن تعریفی از ماهیت و کارکرد رُمان تاریخی بهمثابه یک ژانر زنده و پویا.
توجه به بافتار داستان امر تعیینکنندهای در فرایند معناشناختی است؛ بنابراین بافت موقعیتی رُمان در سه بخشِ موقعیت تاریخی، موقعیت مکانی/ جغرافیایی و موقعیت جامعهشناختی تحلیل میشود و در بخش دیگر، تحلیل گفتمان انتقادی رُمان، مطابق با فرضیههای تحقیق در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین، پیوند میان عناصر فرامتنی با چارچوب متن که بیانگر دیدگاههای ایدئولوژیک نویسنده است، بررسی خواهد شد.
عنوان این اثر دامگستران یا انتقام خواهان مزدک است؛ چنانچه از این عنوان برمیآید دو صفت به یک گروه اجتماعی اطلاق شده است؛ نخست کسانی که با طراحی نوعی تئوری توطئه باهدف به دام انداختن شخص یا اشخاصی به کنشهایی اعم از اخلاقی یا غیراخلاقی دست میزنند؛ بنابراین عنوان «دام گستردن» در سطح ژرفساخت خود نوعی بار معنایی منفی به همراه دارد. از طرفی، صفت «انتقام خواهی» بار معنایی منفی پیشین را تا حدودی خنثی میکند؛ درحقیقت انتقام در معنای مصطلح عبارت است از کنشی عموماً منطقی در جهت تدارک ظلم و ستمی که به فرد یا گروهی روا داشته شده است. بدین ترتیب «انتقامخواهی» امری هم از نظر عرفی و هم از نظر شرعی پذیرفتهشده و معمول است، کما اینکه در گفتمانهای دینی انتقام و یا قصاص، لازمه زندگی معرفی شده است؛ بنابراین «انتقامجویی»، کنش متقابل مظلوم در برابر ظلمِ ظالم است که از نوعی عاملیّت و کنشگری در مقابل گفتمان حاکم نیز خبر میدهد. این معنی در نامگذاری محل سکونت این طیف نیز متبلور است؛ محلّه صیادان که در داستان بهعنوان محل سکونت مزدکیان معرفی شده است، میتواند این گمانه را تقویت کند؛ در داستان هیچ پیوند معناداری میان مفهوم «صید» و «صیادی» و «محلّه صیادان» با مصادیق بیرونی وجود ندارد. در سیاق متن به کارگران ساختمانی که به دستور یزدگرد برای ساختن خوابگاه سرّی فراخوانده میشوند، اشاره شده است و آنها در مقطع مهمی از داستان فراخوانده شدهاند، امّا صید و صیادی در داستان اساساً موضوعیتی ندارد. بهنظر میرسد که انتخاب عنوان «محلّه صیادان» بهجای «محلّه کارگران» نوعی خارج کردن این گروه اجتماعی از انفعال معمول نهفته شده در لفظ «کارگر» و عاملیت بخشیدن بدان با انتخاب نام «صیاد» است که در وجه دیگر توجّه به کنشمندی و انگیختگی این گروه اجتماعی است. بهبیاندیگر میتوان از انتخاب این نام در کنار صفت «انتقامخواهی»، پتانسیل قدرت براندازانه مزدکیان را برداشت نمود.
شخصیتپردازی در دامگستران چندان یکدست به نظر نمیآید؛ برخی منفعل و ثابت و برخی فعال و کنشگرند. بهعنوان نمونه منش و کنش یزدگرد در طول داستان نسبتاً یکسان و ثابت است. در این میان میتوان به شخصیتهایی اشاره کرد که در یک سیر صعودی قرار دارند و در پایان داستان بهطورکلی تحوّل مییابند که از آن میان میتوان به بالوی، هرمزان و آفتاب اشاره کرد؛ بالوی در داستان نمود ویژهای دارد و در جلد دوم رُمان دچار تغییر شده و به ماهوی تبدیل میشود؛ این شخصیت کارگر سادهای است که از پویایی و بهاصطلاح دینامیک قابلتوجهی برخوردار است (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 98) و این عاملیت نشان از نفوذ گسترده و بالای مزدکیان دارد. این نحوه شخصیتپردازی مسئله بسیار مهم و قابلتوجهی را در بن خود پرورش داده است که ناظر بر دیدگاههای نویسنده است: تحوّل کارگری ساده به شخصیتی انقلابی و رادیکال که در پی براندازی یک سلسله نیرومند است. هرمزان نیز یکی از نزدیکترین افراد منتسب به رأس قدرت سیاسی است و بهعنوان ولیعهد در داستان معرفی میگردد؛ او با گرایشی که به مزدکیان دارد شکلدهنده یک کانون توطئه در داستان است. شخصیت وی نیز دچار تحوّل میگردد و تاجایی پیش میرود که خلیفه مسلمین را به قتل میرساند.
آفتاب زنی است که در داستان کنش یکدست و ثابتی ندارد بلکه شخصیت او بهطرز قابلتوجهی دچار تحوّل میشود؛ در این داستان ازیکطرف دیدگاه کلیشهای مبتنی بر فتّانگی زن بازتولید شده است امّا از طرف دیگر زن با آن روایت سنّتی رایج از مزدکیه که بر اساس آن ملکی مُشاع محسوب میشدهاند، بسیار فاصله دارد و همین مسئله در برداشت صحیحتر از متن کمک میکند. درحقیقت چنانچه پسازاین خواهد آمد در تمامی روایتهای کلاسیک، مزدکیان به دلیل دیدگاههای خاصشان پیرامون زنان، محل هجو و طعن بودهاند امّا در این داستان و در شخصیت آفتاب بهعنوان فردی از بدنه سازمان مزدکیه، این مسئله نمود چندانی ندارد و از لابلای این شخصیتپردازی ایدئولوژی خاصّ نویسنده خودنمایی میکند.
در این رمان برخی شخصیتهای خاکستری نیز ساخته و پرداخته شدهاند؛ شخصیت خلیفه دوم مسلمین یعنی عمربن خطّاب اینگونه است؛ نکوهندهترین کنش این فرد درخصوص کتابخانه سلطنتی است (صنعتیزادهکرمانی،1304: 92) و به همین دلیل نویسنده او را بهصورت ضمنی به ابرهه پیوند میزند (صنعتیزادهکرمانی، 1304: 93). امّا علاوه بر انتقادهایی که داستان بر عمر وارد میداند، بُعد دیگر این شخصیت را نیز بیان میکند که ناظر بر وجوه مثبت شخصیت اوست؛ عمر کسی است که متّحدان و سربازان خود را «برادر» خطاب میکند و «سادهزیستی» او بهعنوان یک ارزش بارها در داستان مورد تأکید قرار میگیرد (صنعتیزادهکرمانی، 1304: 87-88).
در این قسمت برخی از عناصر و مؤلفههای ضروری برای وارد شدن به مبحث تحلیل گفتمان برشمرده میشود و با تحلیل آنها فضای نسبتاً روشنی از ماجرا و گفتمانهای دخیل در متن عرضه میگردد.
دامگستران ازنظر تاریخی بازه زمانی سالهای 13 تا 30 هجری را شامل میشود و ازنظر سلسلههای پادشاهی به خاندان ساسانی و حلقه نهایی این سلسله یعنی یزدگرد سوم مرتبط میگردد. این داستان با آغاز شکلگیری گفتمان اسلام و دوره خلافت عُمر موازی است. درحقیقت توضیح و توصیف موقعیت شکاف میان دو گفتمان و تضادها و تنشهای آن عصر موضوع و دستمایه اصلی داستان قرار گرفته است و تمرکز رمان بیشتر معطوف بر عوامل داخلی بهوجود آمدن این بحرانهای بزرگ است، با گوشهچشمی بر تحرکات اعراب.
مسئله مهم دیگر تاریخ دوره آفرینش اثر است؛ دامگستران متشکّل از دوجلد است؛ نگارش جلد نخست در سال 1290 انجام پذیرفته و در سال 1299 چاپ شده است و جلد دوم در سال 1304 شمسی به چاپ رسیده است. این تاریخ بهنحوی مقارن با سالهای پایانی حکمرانی خاندان قاجار و تحویل قدرت به پهلوی اول است و علیرغم بحرانهای داخلی، در صحنه بینالمللی نیز بسط و گسترش استعمار و سوداگری غرب در منطقه و وقوع جنگی جهانگیر، یکی از چالشهای مهم حکومت ایران بهشمار میآمده است.
توجّه به بافت موقعیتی داستان در کشف و توضیح معانی موجود در لایههای مختلف داستان و تشخیص معانی کانونی داستان ضروری است.
در این داستان با نمونه یک جامعه شهرنشین با محوریت قصر سلطنتی که خود نشان تمرکزگرایی است مواجهیم که با واقعیتهای تاریخی نیز سازگار است (نک. خلعتبری، 1389: 67-68). توجّه به شهرسازی و بسط و گسترش آن باعث ایجاد تحوّلات اجتماعی- سیاسی گستردهای در ایران ساسانی بوده است که به تقویت نظام طبقاتی و شبهکاستی موجود منجر شده است. بر این مبنا فضای جغرافیایی رُمان در میان شهرهای غربی ایران از قبیل مداین، جلولاء، ری و مرو با مرکزیت مداین در جریان است (نک. صنعتیزاده، 1299: 5). در این فرایند غالب عناصر نظام شبهکاستی ساسانی در توصیف معماری شهر بازتاب داده شده است و در این میان به شکافها و تضادهای طبقاتی و انعکاس آن در معماری شهر نیز اشاره شده است. (نک. صنعتیزادهکرمانی، 1299: 3-4). از این شیوه پرداخت میتوان چنین استدلال کرد که انتقاد از این ساختار مولّد نابرابری، بهمعنای انتقاد از حاکمیت یزدگرد و تمایل به عناصر مزدکی است.
در دامگستران مخالفان قدرت مرکزی، گردهماییهای خود را در مکانهای مرموز حفرشده در زیر زمین برگزار میکنند. درحقیقت داستان مطابق روایتهای رایج بهخوبی مزدکیان را بهعنوان یک سازمان زیرزمینی با سازوکارهای کاملاً پیچیده و مبهم تصویر کرده است که این کیفیت، ناظر بر فضای بشدت بسته، اختناق و عدم آزادی عمل مخالفان و اقلیتهای مذهبی-سیاسی در بطن حکومت یزدگرد و سیاستهای بسته اوست.
در دامگستران به مکانی با نام «زندان اهریمنان» اشاره شده است. اهمیت این مکان در داستان بهگونهای است که فصل ششم جلد نخست به آن اختصاص دادهشده و در فصل هفتم نیز ماجرای فرار مزدکیان از این محبس مخوف مطرح است (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 43). در این جایگاه خیل انبوه مخالفان حاکمیت و مشخصاً مزدکیان در غُل و زنجیر هستند. از توصیف این مکان میتوان گرایش خاص نویسنده و نیز فضای بسیار بسته و راکد برای فعالیتهای مخالفان و اقلیتهای مذهبی و سیاسی را برداشت کرد.
در داستان باوجوداینکه مداین و قصر سلطنتی کانون قدرت سیاسی-نظامی یزدگرد است، کانون خطر و بحران نیز بهشمار میآید؛ خوابگاه سرّی بیشتر بهمنظور در امان ماندن از توطئههای درباریان بنا شده است و از اوضاع متزلزل و آشفته دربار ایران در زمان حکومت یزدگرد سوم خبر میدهد.
چنانچه آمد مطابق با شواهد و روایات تاریخی، جامعه ایران ساسانی مبتنی بر نوعی نظام طبقاتی بوده است (نک. کریستنسن، 1368: 428-440). توجه به این ساختار در فهم دقیقتر تحوّلاتی از نوع خیزش مزدک و شناخت عوامل انحطاط و سقوط نظام ساسانی ضروری است. قشربندی اجتماعی در دامگستران بهخوبی به نمایش درآمده است که در ذیل سه عنوان بدان پرداخته میشود.
کانونیترین لایه اجتماعی، هیئت حاکمه یا طیف اقتدارگرا است؛ هرمزان بهعنوان ولیعهد، صدراعظم با نام ایاد و گروه منجّمان و شخص لیرامه در کنار پادشاه، هندسه قدرت سیاسی را صورتبندی میکنند. در رأس طبقه حاکم یزدگرد سوم قرار دارد-که این امر با واقعیتهای تاریخی هماهنگی کامل دارد - و مطابق داستان تمامی اختیارات مملکت در شخص شاه خلاصه میشود. در کنار مهرههای اصلی، افراد دیگری همانند ملکه و برخی از فرماندهان نظامی و درنهایت شماری از موبدان زرتشتی نیز شخصیتهای در سایه این گروه هستند. بدین ترتیب در بازنمایی طبقه حاکم با توجّه به محدود بودن شمار اقتدارگرایان و طیف حاکم، نوعی ایمان به استبداد نظر و عمل حاکمان وجود دارد که فرهنگ تکصدایی ساسانیان را نمایان میسازد.
گروه اجتماعی دیگر فقرا و فرودستان هستند؛ داستان با مقایسه و توصیف محل زندگی این گروه با ثروتمندان آغاز میگردد. در این توصیف آن چیزی که نظر نویسنده را به خود جلب میکند، اختلاف طبقاتی است که در ساختار اجتماع و بهصورت مشخص در شهر مداین متجلّی شده است (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 34). گفتنی است تقابل و کشمکش فقرا با اعیان و انتقام گرفتن از آنها به ازای از دستدادن ارزشهایی چون وطن و ملّیت، در داستان بهخوبی بازنمایی شده است.
در عرصة سیاست، ایجاد ضدیّتها چه بهصورت حقیقی و چه بهصورت فرمایشی و صوری موجب تولید «دیگری» میشود. این دیگری، ضمن مشخصکردن مرزهای «ما»، موجب کمرنگ شدن تناقضات درونی و تقویت انسجام میشود. این مسئله در دامگستران در حضور گروه اجتماعی سوم یعنی اعراب نمایان شده است.
بنابر آنچه گذشت میتوان سه گفتمان کلّی را تشخیص داد که در داستان به پیش میروند: اقتدارگرایان، نیروهای گریز از مرکز و اعراب. هر یک از این گفتمانها از امکانات زبانی خاص برای بیان دیدگاهها و ایدئولوژیهای موردنظر خود و برقراری نسبت با گفتمانهای معارض و تشخیص حدود خود و دیگری استفاده میکنند. رمان چشماندازی از این سه گروه را ترسیم کرده است که پس از دستیابی به دالّ مرکزی هر گفتمان، بهنحوی جهتگیری نویسنده و ایدئولوژی نهفته در لایههای متن آشکار میشود.
تحلیل گفتمان در سطح توصیف از در کنار هم قرارگرفتن واژگان، اشخاص، نمادها و بهاصطلاح همآیی این عناصر، در پی یافتن معنایی پنهان است که از طریق این رهیافت میتوان به دیدگاههای نویسنده نزدیک شد.
در ابتدای داستان از میان ملازمان پادشاه پیوند نزدیکی میان یزدگرد و لیرامه منجّم وجود دارد (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 6). آنچه این تلازم معنادار بر آن صحّه مینهد نوعی اعتقاد به مبانی ماورائی یا متافیزیکی در سیستم انتولوژیک و معرفتشناختی پادشاه و گفتمان حاکم است و از آن نوعی اندیشه تقدیرگرایی یا زروانیسم نیز برداشت میشود: «شاه نظری به جانب لیرامه نموده و گفت مقصودم از اینکه در این شب تو را بدینجا آوردم این است که به تو سفارش دهم که در ستارگان دقّت نمائی و مرا از اینکه آیا بر آنان ظفرمند یا مغلوب میگردم مخبر سازی» (همان: 75).
در دامگستران جامعه ایران از درون به دو قطب کاملاً متمایز تقسیم شده است که در مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند؛ در یکطرف پادشاه و در طرف دیگر نیروهای گریز از مرکز. مطابق داستان، یزدگرد در مقام پادشاه، درحالیکه میبایست حافظ جان و مال مردمان سرزمین خود باشد، بهمنظور در امان ماندن از توطئههای اطرافیان و حفظ جان خویش، چهار برادر بنّا را که بهصورت سمبلیک نماینده طبقه کارگر و قشر فرودست جامعه هستند، با جامی زهرآلود به قتل میرساند تا جهتگیری سیاسی و نسبت او با جامعه تحت سلطهاش مشخص گردد. بااینوجود یزدگرد و گروه متمایل به او تنها افرادی هستند که به پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی ایران میپردازند. واژه «اساس سلطنت» و «مملکت» با نام «یزدگرد» گره خورده است و در مواضع مختلف داستان تکرار میشود (صنعتیزاده، 1299: 16)؛ بنابراین گفتمان اقتدارگرایی با رنگ و لعاب ملّیگرایی بازنمایی شده است و شخص یزدگرد این گفتمان را نمایندگی میکند.
تقابل میان اقتدارگرایان با مخالفان داخلی بهصورت جدی از فصل سوم آغاز میشود. ولیعهد با گروه مزدکیان همراه شده و در صف مخالفین شاه قرار گرفته است؛ «ایاد میدانی که من چندان علاقهای به این مملکت و تخت سلطنت ندارم» (همان: 19). بهاینترتیب نخستین زمزمه مخالفت از بدنه حکومت شنیده میشود؛ کما اینکه مکان توطئه نیز در محوطه قصر قرار دارد و چنانچه گفته آمد، این مسئله بهصورت ضمنی، صحهگذاشتن بر گزاره آغاز افول و ویرانی ساسانیان از خیانت عناصر درونی و نزدیکان به ساختار قدرت مرکزی است. مطابق داستان دلیل اصلی ظهور این مخالفان خودخواهی شاهنشاه و ظلم و ستمی است که به مردمانش روا داشته است. در فصل چهارم موسوم به «آفت پادشاهان چیست؟» مسئله مهمی نهفته است که دیدگاه نویسنده را در مورد عامل اصلی تقابل میان گفتمان اقتدارگرایی با مزدکیان مشخّص میکند؛ از نظر نویسنده آفت اصلی و مهم پادشاهان ستم و جور بر محرومین و فقرا است.
این دو مفهوم در جایجای داستان درکنار یکدیگر هستند؛ اما نویسنده ضمن انتقاد از ساختار سیاسی ساسانی که با قدرتدادن به این گروه، زمینه دخالت آنان در امور را فراهم کرده است، روایتی کاملاً بدبینانه نسبت به روحانیت زرتشتی عرضه کرده است: «بیشتر سبب انقراض دولت یا ملّتی که بهکلّی رشته قومیتش گسیخته میگردد همین ظاهر میشان باطن گرگند که از قرنها به اینطرف همیشه ترقّی و سعادت ممالک را از راه غرض و خودسازی مبدّل به بدبختی و ذلّت نمودهاند» (صنعتیزاده، 1304: 76).
علاوه بر دشمنان داخلی تقابل اصلی دیگر در داستان میان گفتمان اقتدارگرایان و اعراب شکل گرفته است. در آغاز داستان و درحالیکه هیچ نشانهای از حضور مهمانان ناخوانده وجود ندارد، با نوعی تضاد معنایی، تقابل دو گفتمان مشخص میگردد؛ بدین ترتیب «ممالک مینوسرشت عجم»، «پایمال باد خزان» میشود؛ «فرشتگان رحمت و عدالت» در مقابل «اهریمنان و عفریتان» قرار میگیرد و یزدجرد که تا آن تاریخ «خوشبختترین» سلاطین عالم بود، از آن به بعد به «غمناکترین» ساکنان قصر سلطنتی مملکت عجم تبدیل میشود و درنهایت «خوشبختی و نیکبختی» جای خود را به «وحشت و دهشت» میدهد (نک. صنعتیزادهکرمانی، 1299: 3-2).
محور و هسته این گروه کارگران ساختمانی هستند؛ زمانی که یزدگرد با مشاهده نشانههای زوال دچار وحشت میشود ماجرای ساختن خوابگاه سرّی و مرگ این کارگران طرح میشود. بنّایان در حقیقت نماینده طبقه کارگر و بهطورکلی گروههای فرودست هستند. با مرگ این گروه، جنبش مزدکیه که در رکود و سکون به سر میبرد- زندانی شدن پدر این چهار برادر بهعنوان یکی از بزرگان مزدکی حاکی از رکود و جمود این جریان است- جان تازهای مییابد؛ درحقیقت عمل شخص شاه، جرقهای بر خشم و خشونت متراکم تودههاست. این عمل شاه و دیگر سیاستهای ناکارآمد او، از جانب گفتمان مزدکیه به مطرحشدن مفاهیمی از قبیل ظلم، ظالم، مظلوم، منتج میشود (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 32؛ همان: 34) و بهدنبال آن واژه کلیدی دیگری با عنوان انتقام طرح میشود (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 31-34).
در این بخش بهنحوه بازنمایی اعراب در رمان پرداخته میشود. اینکه اعراب به چه صورت در صحنه اجتماعی- سیاسی ایران وارد میشوند و چگونه تأثیری بر روند داستان میگذارند.
مطابق با داستان، اعراب که در تقابل با گفتمان ملّیگرایی طیف اقتدارگرا قرار دارند، علیرغم عقبافتادگی و در فقدان مدنیت، دارای انسجام و همبستگی قابلتوجهی هستند. اگر ایرانیان در کشور خویش دچار گسست و تشتت و چندپارگی اجتماعی شدهاند، در عوض اعراب با یکدیگر متّحدند و در گفتمان آنها به اعتبار همین همگرایی، از ضمایر جمع «ما» استفاده میشود. درخصوص نظر ایرانیان و دربار، در مورد اتّحاد اعراب، در موضعی از داستان آمده است: «از عبارات و جملههای ساده این نامه چنین برمیآید که عمر خود را همرتبه یک نفر سرباز دانسته و به آنها برادر خطاب میکند» (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 79).
اوج بازنمایی اتّحاد اعراب در داستان در کلام سردار اسیرشده عرب، منعکس شده است. رستم از اسیر سؤالاتی میپرسد در مورد اینکه اگر ابوعبیده از ایرانیان شکست بخورد، آیا از عربستان برای او کمک و قوای جدید خواهد رسید یا خیر؟ ابوطالب میان اعراب و زحمتکشان پیوند برقرار میکند و آنان را در تقابل با ثروتمندان گذارده و میگوید: «آری همان مزدوران هستند (دقیقاً جایی است که مزدکیان به اعراب متّصل میشوند) که همه وقت شاهد فتح و ظفر را در آغوش میکشند. هرگز اشخاص متموّل در جنگ و جدال پای ثبات نمیفشارند. به اندک احساس سختی و صدمه رو به فرار میگذارند و برعکس همان مزدوران تا جان در بدن دارند در راه خدا پایداری میورزند» (صنعتیزادهکرمانی، 1304: 11)؛ بنابراین یکی از ابهامات اساسی در داستان رمزگشایی میشود و نویسنده بهصورت ضمنی همان دوگانه دارا-نادار را در توضیح گرایش مزدکیان به اعراب بازآفرینی میکند.
آنچه در مورد گفتمان اعراب بازنمایی شده است، تأثیر گزارههای ایدئولوژیک در موفقیت آنان در غلبه بر همسایگان و بهصورت أخص ایرانیان است؛ در گفتمان این گروه نبرد با انگیزه جهانگیری به گزاره ایدئولوژیک «جهاد» تعبیر شده است (صنعتیزادهکرمانی، 1299: 81-82). بدین ترتیب تأکید بر وجود گزارههای ایدئولوژیک در گفتمان اعراب که به همگرایی آنها منتج شده است و در مقابل، تأکید بر خلأ ایدئولوژی در میان ایرانیان که نتیجهای جز واگرایی و تشتّت در بر نداشته است، نوعی نگاه تحلیلی- آسیبشناسانه نویسنده است.
از نظرگاه اعراب بهعنوان یک گفتمان متخاصم، ایرانیان بهواسطه چند مسئله مهم مورد نقدهای صریح و تند قرارگرفتهاند؛ نخست باورمند نبودن به آیین اسلام و جدّی نگرفتن اصول و مبانی آن. به اعتبار این مسئله اعراب خود را در سرنگون ساختن قدرت مرکزی ایران محق میدانند (صنعتیزادهکرمانی،1304 : 81). مسئله دیگر در سخن ابوطالب و خطبه عمر متبلور شده است: «پادشاهان عجم در عیش و عشرت هستند» (همان: 13)؛ این عشرتی که از زبان ابوطالب بیان میشود همان است که نویسنده در فصل نخست نیز بر آن تأکید داشته و بهخاطر آن، اشرافیت ساسانی را مورد بازخواست قرار داده بود.
حوادث و رویدادهای رُمان دامگستران در زمینهای از تاریکی و سیاهی جریان دارند که بیانگر فضای آشفته و ناگواری است که گریبانگیر حاکمیت و جامعه ایران اواخر دوران ساسانی است. نویسنده این فضاسازی را در ارتباط با تمامی ایرانیان و شخصیتهای ایرانی که در داستان حضور دارند به کار میبرد تا شمول و عمومیت فلاکت را گوشزد کند. (نک. صنعتیزادهکرمانی، 1299: 16).
متون مختلف از منظر تحلیل گفتمان، محصول یک دوره تاریخی هستند و بدین دلیل با مجموعه متون و گفتمانهای همگن خود وارد تعامل میشوند. در اینجا مسئله بینامتنیت مطرح میشود که در سطح تفسیر به درک صحیحتر متن کمک میکند. درخصوص رمانهای تاریخی، مسئله مقداری پیچیده است و به بررسیهای همهجانبه متن و زمینههای اجتماعی نیاز دارد. بهمنظور نمایش موارد بازتولید شده توسّط رمان تاریخی بهعنوان هدف این تحقیق، میبایست نخست با ارجاع به اصل ماجرا و بهدست دادن تصویری نسبتاً دقیق از آن در موقعیت و بافتار تاریخی، جایگاه اثر را در آن زمینه مشخص کرد و سپس با انتقال به عصر نویسنده یعنی دوران مشروطه، فلسفه تولید متن و همچنین کاربرد و مصرف متن در بافت اجتماعی- تاریخی جدید را تبیین نمود.
نخست از منظر تاریخی با نوعی رویکرد تبارشناسانه، اندیشه، روش و کنش مزدک و خیزش مزدکی مورد تحلیل قرار میگیرد تا پس از ترسیم این نمودار تحوّل، ماهیت واقعی آنها در دامگستران مشخص گردد.
پدیده مزدک از بنیاد محل مناقشه است؛ در خصوص بنیانگذار اندیشه مزدکی برخی از منابع اسلامی از شخصی بهنام «زرادشت پسر خُرگان» نام میبرند که «موبدی از اهالی فسا» بوده است (نک. یارشاطر،1362: 10) و برخی دیگر از منابع، از شخصی به نام «بندوس» یاد میکنند که در رُم پدید آمده است و پس از مهاجرت به ایران، پیامآور اندیشههای تازه و نظم نوین شده است (همانجا).
مزدک که از بدنه روحانیت بود تمهید ویژهای داشت؛ «مزدک تضاد (دوگانگی) را در جامعه ابدی نمیداند. مزدکیان در طی قرون به این امر پی بردند که نور از ظلمت تصادفی جدا نخواهد شد و بهدنبال این تحوّل جهانبینی، بینش سیاسی خود را نیز عوض کردند» (خسروی، 1369: 56). این عقیده که ظلمت از روشنایی و نور بهصورت تصادفی جدا نمیشود، متضمن حکمی انقلابی است؛ «فلسفه مزدک با نوعی تأویلگرایی در تحلیل نهایی به مساوات و ایده برابری اجتماعی میانجامید» (نفیسی، 1388: 82-83). گریشمن دراینباره میگوید: «نظریه اجتماعی مزدک که مبتنی بر مساوات در تقسیم ثروت بین افراد بشر بود، انظار را جلب میکرد» (گریشمن،1372 : 361-362). بهطورکلی، وضعیت نابسامان اقتصادی (نک. نولدکه، 1358: 222-223)، حاکمیت ایدئولوژی (نک. دیاکونوف، 1380: 327)، انباشت ثروت و تراکم قدرت در سازمان روحانیت (نک. کریستنسن، 1368: 174) و قشربندی اجتماعی و نظام طبقاتی (نک. نولدکه، 1358: 252) از عوامل بروز و ظهور مزدکیان بوده است.
مزدک در درجه نخست خواستار اصلاحات دینی و اجتماعی در جامعه بحرانزده و رو به انحطاط اواخر حکمرانی ساسانیان، به نفع طبقات محروم و فرودستان دردمند بوده است. به باور زرّینکوب: «مزدک همانند زرتشت میخواسته است ندای اصلاح آیین کهن را که به عقیده او به سبب اغراض و مفاسد موبدان، آلایش یافته بوده است، در دهد و آیین واقعی زرتشت را با بعضی اصلاحات، باز زنده کند» (زرّینکوب، 1380: 178). این حرکت اصلاحطلبانه در پایان بهوسیله طرّاح اصلی سرکوب یعنی خسرو انوشیروان عادل ناکام شد. پس از سرکوب مزدکیان، به دستور خسرو انوشیروان، قرائتی رسمی برای تخریب و تخطئه آنان ارائه شد. مطابق با این کلان روایت، مزدک و مزدکیه تجسّم بدآیینی، بزهکاری، آشوبگری و هنجارشکنی است (نک. کلیما، 1371: 50- 85)؛ بنابراین، چهره مزدک از این تاریخ تا دوران قاجاریه به همین صورتِ مخدوش و منفی تکرار و بازتولید شده است (نک. یعقوبی، 1371: ۲۰۱؛ مسعودی، 1344: 258؛ بلعمی، 1383: 672-673؛ ثعالبی، 1368: 385؛ ابنبلخی، 1374: ۸۴).
این قرائت تا دوران معاصر غلبه داشته است. دراینبین چند تن از روشنفکران دوران قاجار خوانش متفاوتی از خیزش مزدکی ارائه کردهاند که از میان آنها میتوان به میرزا فتحعلیآخوندزاده و مهمتر از او میرزاآقاخان کرمانی اشاره کرد؛ آقاخان کرمانی معتقد است: «اعتقاد مزدک به عینه همان اعتقاد نهیلیستها و آنارشیستهای اروپ است که مساوات مُطلقه را در میان افراد بشر جاری کردن میخواهند و میگویند باید همه مردم عموماً چنانچه از تنفّس هوا و فوز کواکب و استشمام نسیم و نظارت دریا و کوه و تفرّج صحرا و بوستان بالتّساوی متلذّذ میشوند، از سایر نعمات طبیعی و عطیّات الهی نیز به همین نسبت مستفید شوند و در میان جمعیتهای بشریه فرق و اختلاف روی ندهد» (کرمانی، 1906: 517-518). کرمانی پس از تشریح فلسفه مزدک بهنوعی تجسّم اندیشه سیاسی و درواقع آرمان خود را در مزدک مییابد (نک. همان: 523)؛ بنابراین مزدک از شخصیتی هنجارشکن و برهم زننده نظامهای ارزشی به نمادی از مطالبهگری و عدالتخواهی تبدیل شده است.
بنابر آنچه گفته شد در عصر جدید یعنی همزمان با رویارویی و برخورد فرهنگ ایران با فرهنگهای غربی، ذهنیتی که از مزدک وجود داشت بهکلّی ویران شد. درخوانش جدید، مزدک تداعیگر سوسیالیسم آرمانی و سمبل عدالتخواهی، آزادی و اقدامات رادیکال علیه ساختارهای قدرت حاکم است.
در دوره مشروطه اندیشههای سوسیالیستی کاملاً در فضای فکری ایران حضور داشته است. در این دوره تغییرات الگوی اقتصاد که نتیجه مستقیم برخورد با دولتهای غربی و سرمایهداری بینالمللی بود، جامعه ایران را به مجموعهای سرشار از تضاد و تناقض بدل کرد و در این میان از اواسط سده نوزدهم کارگران ایرانی که در فقر مطلق قرار داشتند، ایران را به امید دستیابی به شغل و حرفه ترک کردند و بهصورت گسترده به مهاجرتهای ناخواسته تن دادند؛ «دهقانان و پیشهوران فلاکتزده ایران به آسیای میانه، قفقاز (بهویژه باکو) و حتّی اسلامبول، دمشق، حلب، بغداد، هندوستان، زنگبار، هرات، مسقط، کراچی، ترکیه و حتّی امریکا مهاجرت میکردند» (شاکری، 1384: 114-124)؛ بنابراین همسایگان شمالی ایران و مشخصاً شهرهای جنوب روسیه و قفقاز، اصلیترین مقصد کارگران مهاجر روستائی ایران بهشمار میرفت. مراغهای میگوید: «این کارگران همه فعله و حمّالاند مگر چهل پنجاه نفر که میوهفروش، آشپز و دست فروشند، مابقی سرگردان و محتاج قوت لایموت» (مراغهای، 1362: 49). کارگران مهاجر بهتدریج با متأثّر شدن از فضای اجتماعی روسیه و قفقاز که از کانونهای مهم فعالیت احزاب سوسیالیست بودند، مقدّمات و بستر سازمانهای سوسیال- دموکرات را فراهم آورده و در بازگشت به ایران عقاید رادیکال خود را بسط و گسترش دادند (نک. آجودانی، 1382: 411). بنابر آنچه گذشت درحقیقت دامگستران محصول مستقیم اینچنین فضایی است که سخن گفتن از مزدک و مزدکیه بههیچعنوان امری تصادفی و اتّفاقی نبوده است.
با ترسیم بافتار فوق بهنظر میرسد که علاوه بر دامگستران میبایست حجم قابل توجّه و معناداری از متون همگن نیز در این زمینه مساعد رشد کرده باشند. بر این اساس میتوان در کنار دامگستران به ژانرهای دیگر و متون موازی دیگر ارجاع داد که این متون در یک رابطه بینامتنی و فضای گفتمانی بر یکدیگر تأثیر میگذارند. از میان افرادی که در بازه زمانی موردنظر، در حوزه ادبیات سوسیالیستی قرارگرفتهاند میتوان به لاهوتی (نک. لاهوتی، 1946: 143؛ زرقانی، 1391: 107؛ امینی، 1390: 245-239؛ شفیعیکدکنی، 1390: 58-57)، فرّخی یزدی (نک. رزمجو، 1366: 313)، عارف قزوینی (نک. سپانلو، 1369: 476؛ ناصر، 1382: 11) و میرزاده عشقی (نک. قائد، 1380: 6) اشاره کرد که بهعبارتی پایهگذاران و پیش برندگان این نهضت هستند.
تحلیل گفتمان در سطح تبیین بهمعنای پرداختن به متن بهعنوان نوعی «کنش اجتماعی» است و بر این اساس متن در پیوند مستقیم با ساختارهای اجتماعی مورد ارزیابی قرار میگیرد. در این پیوند مشخص میشود که ساختارهای اجتماعی چگونه در روند شکلگیری گفتمان دخالت دارند و اینکه این متون چه تأثیرات بازتولیدی در روند مناسبات قدرت ایفا میکنند (نک. یارمحمّدی، 1391: 14). فرکلاف درخصوص مرحله تبیین با توجّه به این مسئله معتقد است: «هدف از مرحله تبیین، توصیفِ گفتمان بهعنوان بخشی از یک فرآیند اجتماعی است» ( فرکلاف، ۱۳۷۹: ۲۴۵). در این قسمت میبایست گفتمان یا گفتمانهایی که توسّط متن تولید شده است در پرتو ساختارها موردبررسی قرار گیرد تا تأثیر متقابل این مؤلفهها مشخص گردد. این موارد در رمان تاریخی دامگستران در چند محور اصلی موردبررسی قرار میگیرد.
دامگستران با خارج ساختن مزدکیه از یک چارچوب بسته و راکد که گفتمانهای کلاسیک بانی و نماینده آن بودهاند و سپس با عاملیت بخشیدن به این عناصر، در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم نوعی گفتمان آزادیخواهی را بازتولید کرده است. این مسئله را میتوان از دو زاویه متفاوت بررسی کرد؛ نخست در پرتو توجّه به ساختارهای جامعه ایران در آن دوران و سپس فرا رفتن از این ساختار و توجّه به ساختارهایی کلان همانند نظام سرمایهداری جهانی. در سطح اول میباید به این نکته توجّه نشان داد که آفرینش این اثر محصول مستقیم شرایط حاکم بر جامعه ایران اواخر سده نوزدهم است. درحقیقت شرایط اقتصادی و بحرانهای اجتماعی، در تولید چنین متنی سهم بهسزایی داشته است. اساساً برخورد با تحرکات آزادیخواهانه، در هر نظام معطوف به قدرت امری پذیرفتهشده و معمول به شمار میآید. چنانچه در خصوص پیشینه سوسیالیسم مشخص شد ایرانیان در سالهای پیش از مشروطه با اندیشه سوسیالیسم آشنا شده بودند. مهاجرین بهصورت گسترده در قفقاز حضور داشتند و به دلیل درونمایههای مساواتطلبانه و عدالتمحور این اندیشه آن را در خود پذیرفتند. فعالیت اجتماعیون عامیون و دیگر گروههای سوسیالیست موجب بسط این اندیشه در ایران بود اما برخی رفتارهای تندروانه که معتقد بودند میتوان ایران را در کوتاهترین مدّت از شرایط استبدادی به بالاترین سطح سوسیالیسم رساند، سبب ایجاد موانعی شد که به توپ بسته شدن مجلس بخشی از آن بود. در دوره استبداد صغیر سوسیالیستها در ایران فعالیت سازمانی جدّی نداشتند و قلمروی فعالیت آنها به برخی از شهرهای شمالی محدود میشد. تلاش برای اعاده مشروطیت سبب متوسّل شدن به سوسیالیستهای جهان شد و بدین ترتیب نیروهای موافق اعم از ایرانیان مهاجر و غیر ایرانیان باورمند، به شهرهای شمال ایران مانند گیلان و آذربایجان وارد شدند. ورود این افراد که شمیم رهایی را برای برخی به همراه داشت، موجب گرایش بیشتر به این اندیشه بود. چنانچه پیشتر نیز آمد برخی از احزاب در این دوره شکل گرفت و با انقلاب اکتبر حامی قدرتمندی یافتند اما وابستگی سوسیالیستهای ایرانی به کشور مادر جایگاه آنها را متزلزل ساخت و ضربهای سخت بر عملکرد آنها وارد آورد.
در زمان ظهور رضاشاه نیز حاکمیت از این اندیشه رویگردان بود. او فعالیت احزاب سوسیالیست را منحل کرد و پس از مدتی آنها را بهشدت سرکوب کرد. حال اگر نیم نگاهی به دامگستران داشته باشیم مسئله روشن میشود و جهتگیری متن در مقابل گفتمان حاکم ترسیم میگردد. نیروهای مزدکی با توجّه به عاملیتی که در داستان برخوردار هستند، بهعنوان نیرویی برانداز مطرح میشوند. در داستان مسئله اشتراک زن و دیدگاههای عقیدتی مزدکیان که در گذشته به بدعت، بزهکاری و الحاد تعبیر میشد، عملاً موضوعیت خود را از دست میدهد؛ درواقع مطابق داستان، این گروه بیشاز هرچیز، بهدنبال تحقّق نوعی آرمانشهر هستند که مسیر آن تنها با درهم شکستن بیرحمانه ساختارهای قدرت سیاسی ساسانیان هموار میگردد. بدین ترتیب تصویری که از این گروه ارائه شده است، بهدرستی تمایل نویسنده را به این اندیشه به نمایش میگذارد.
از منظر تحلیل گفتمان این متن در تقابل با گفتمان حاکم عصر بهعنوان نوعی پادگفتمان عمل کرده است. بهبیاندیگر گفتمان غالب در متن در پی درهم شکستن نظم گفتمانی مستقر است. در مقیاس وسیعتر نیز این متن به همراه متون همگن بهمثابه مجموعهای رادیکال که در بخش تفسیر به آنها اشاره شد، بهدنبال مقابله با بسط و گسترش نظام سرمایهداری در ایران و یا حداقل کُندکردن سرعت آن بوده است.
مطابق آنچه گذشت نوعی ناسیونالیسم مبتنی بر عربستیزی در داستان جاری است. در سطح توصیف، این مسئله مشخّص شد که برجستهساختن خشم و خشونت و نوعی واپسگرایی اعراب در برابر مدنیّت ایرانیان و فرهنگ ایرانی، بهمنظور تقویت نوعی از ناسیونالیسم صورت گرفته است. برجستهکردن نکات منفی اعراب و در مقابل اشاره متعدّد به مظاهر و نشانههای فرهنگی ایران همانند کتابخانه سلطنتی بر سویه ناسیونالیسم عربستیز داستان افزوده است اما برجستهترین رگه معنایی متعلّق به گفتمان سوسیالیسم است و ناسیونالیسم در مراتب بسیار پایینتر قرار میگیرد. کما اینکه در چندین موضع گرایش متن به اعراب و نوعی همگرایی با آنان، بهاعتبار پارهای از خصایل اخلاقی از قبیل سادهزیستی و اتحاد، به تحسین آنان منجر شده است.
پیرامون عنصر زن و جنسیت در دامگستران، مسئلهای که در سطح تبیین میبایست مورد توجّه قرار گیرد این است که مطابق با روایتهای کلاسیک-که در این رمان بازآفرینی شده است-، نقش زنان در مقابل نقش مردان بسیار کمرنگتر است. از این چشمانداز، داستان در راستای تقویت ساختارهای نظام مردسالار است؛ خصوصاً در جایی که از خودکشی منفعلانه زن، نوعی اسطوره عشق و دلدادگی عرضه شده است؛ بنابراین، این گفتمان محصول شرایط ویژه مردسالاری و تقویتکننده بیچونوچرای آن است؛ اما بااینوجود نویسنده سعی کرده است با زدودن زنگار اتهام اشتراکی بودن زنان، از شأن و منزلت آنان پاسداری نماید.
مطابق آنچه گذشت رمان تاریخی دامگستران یا انتقام خواهان مزدک، از غلامحسین صنعتیزاده کرمانی مورد تشریح و تحلیل قرار گرفت. توجه به تبار و اصالت درونمایه و دال مرکزی این متن در گفتمانهای کلاسیک و سپس سنجیدن آن در پرتو گفتمانهای موازی عصر مشروطه، نشان داد که این متن برخلاف هر آنچه که پیشازاین در خصوص رمانهای تاریخی و عوامل بهوجود آمدن و عملکردهای آن گفته شده است، نه معطوف بهنوعی نوستالژی منفعلانه است و نه الزاماً با ایده ناسیونالیسم میتوان توجیه و راز و رمزهای آن را گشود. رازی ناظر بر اینکه چرا و به چه منظور سدهها پس از قیام مزدک، در ایران سده بیستم رُمانی خلق میشود که طرح و موتیف، کاراکترها و سایر عناصر آن، تحتتأثیر مستقیم واقعه مذکور قرار گرفته است؟ نتایج تحقیق نشان میدهد که نویسنده این داستان، در امتداد قرائتهای متجدّدانه از سنت مزدکی، سعی در احیاء و بازتولید دوباره این گفتمان در عصر جدید و در بافتار ایران مواجهه با سوداگری روس و انگلیس داشته است. بر این اساس دامگستران در کنار نظریههای سیاسی- اجتماعی ناظر بر ایده برابری و پیشرفت متوازن در گفتمان مشروطیت و پسازآن، و به همراه یک مجموعه همگن، گفتمانی رادیکال را صورتبندی کردهاند که این گفتمان در تحلیل نهائی نظم مستقر سرمایهداری را در اواسط سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، با جدیّت به پرسش گرفته است.