Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
2 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
هنگام بررسی نقش خدابانوان اساطیری در تمامی فرهنگهای کهن، میتوان متوجّه کارهای سترگ و شگرف این بانو خدایان در عرصة اساطیر شد. آنها افزون بر قدرت و نیروهای اغراق آمیزیشان دارای کردارها و رفتارهایی هستند که «بهآسانی میتوان استنباط کرد که انسان باستانی بدون هرگونه شبهه و تردید، بر مراتب خردمندی، هشیاری و سازندگی جنس زن صحّه میگذاشته و نمودهای این باور را در آثار اساطیری و حماسی خود متجلی کرده و برای ابد بر جا گذاشته است» (لاهیجی و کار، 1392، ج1: 88). ما برای پیداکردن نقشهای بغبانوان، در سراسر تاریخ، میتوانیم به نشانههای موجود آنها در اساطیر، آیینهای مذهبی، نیایشها، نمادهای انسانهای پیشین و همچنین به رؤیاها و تخیّلات آدمی مراجعه کرده و یا حتّی آنها را در آثار خلاقانة بشر جستجو کنیم. از آثار خلاقانة بشر، داستانهای منظوم و منثور حماسی است که برگرفته از اساطیر هستند و لابهلای آن داستانها میتوان به سر نخهای وجود آن ایزد بانوان اساطیری رسید. یکی از آن داستانها، داستان مشهور منثورحماسی – پهلوانی سمک عیّار است.
این داستان با دارا بودن تفکری مردسالارانه و بنمایههایی حماسی- اسطورهای در بردارندة تعداد زیادی از زنان مختلف است. زنان از هر قشر و طبقهای، در شکل دادن ماجراها و پیشبُرد جریانها، نقش و سهمِ بسیاری را به خود اختصاص دادهاند که شاید با نگاه اجمالیِ هر خوانندهای به کلِ داستان، بتوان به این نکته رسید و واقف شد.
یکی از انواع مضامین در داستانهای حماسی، حضور تغییر یافتة شخصیّتهای اساطیری است که میتواند براثر ورود عناصر بیگانة اقوام مختلف در اساطیر ما باشد و «یکی از عناصر بیگانه که بر اساطیر ما اثر گذاشته، همان آیینها و اساطیر بومیِ مادر سالاری است» (بهار، 1397: 50-51)؛ که به خدابانوی آب اعتقاد داشتند و بنا به تأثیر این وامگیریهای فرهنگی، این باور به صورتهای گوناگون در حماسههای ما بازتاب یافته است؛ و ازآنجاییکه «در جریان تکوین داستانهای حماسی، احتمال دارد کارها یا ویژگیهای یک شخصیّت یا موجود اساطیری به کس یا چیز دیگری منتقل شود» (آیدنلو، 1385: 16). در این جستار، سعی بر آن است که با روش توصیفی/ تطبیقی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، خویشکاریهای دو ایزدبانوی اساطیریِ ایران و میانرودان (آناهیتا و ایشتار) بررسی شود. چون در این جستار هدف، بررسی این فرضیه است که آباندخت، یکی از زنان برجستة داستان در ساختار کهن اسطورهای خود، نمادی از بغبانوان بزرگی چون ایشتر و آناهیتا است. این امر دلایل مختلفی میتواند داشته باشد، اما ما سعی کردهایم بر اساس یکی از مشهودترین تبیینهای شباهت اسطورهها در فرهنگهای مختلف به این مهم بپردازیم. ظاهراً به سبب تماسی که میان دو فرهنگ اسطورهای وجود داشته است؛ اشاعة فرهنگی به نقاط مختلف صورت میگیرد که باعث به وجودآمدن ساختارهای مشترکی در اسطورهها میشود. حال نگارندگان در این پژوهش بر آن هستند که پیوندهای این شباهتها را درمجموع خویشکاریهای خدابانوان، آناهیتای ایرانی و ایشتر میانرودانی، با آباندخت در داستانِ سمک عیّار، باز جویند.
پرسشهای پژوهش
پیش از آنکه به دنبال همانندیهای میانِ خدابانوان و تطبیق آن با خویشکاریهای مادینهای از مادینگانِ برجستة داستان حماسی سمک عیّار باشیم، با پرسشهایی از این قبیل مواجه میشویم. آیا مضامین به زیرزمین رفتن، زندانی شدن و سرانجام به قدرت رسیدن و باروریِ مادینة این داستان (آباندخت) را میتوان با آیینهای تجدید حیات و اسطورة خشکسالی برابر دانست؟
پیشینة پژوهش
در میان تحقیقاتی که دربارة اساطیر و بغبانوان انجامشده، تاکنون تحلیل و پژوهشی اسطورهشناسانهایکه کارکرد خویشکاریهای خدابانوان آب را در داستان بلند حماسی سمکِ عیّار به تصویر کشیده باشد، انجام نگرفته است و میتوان گفت این نوع پژوهش در این داستان، بدون پیشینه و نو است. اسطورهشناسان و محققین زیادی درباب ایزدبانوان آب و دگردیسی آنها در حماسه شاهنامه و سایر حماسههای منظوم داد سخن دادهاند، بهعنوان نمونه میتوان به داستان سیاوش و سودابه اشاره کرد که توسط مهرداد بهار (1397) درکتاب جستاری چند در فرهنگ ایران بهتفصیل شرح دادهشده که این داستان تلفیقی از آیینها و اساطیر بومی مادرسالاریِ سومری – مدیترانهای است که به الهة بزرگ زمین و آب اعتقاد داشتهاند. سودابه، شکل تغییر یافتة خدابانوی آب است و سیاوش نیز ریختِ تحول یافتة خدای نباتی است. دیگر پژوهشگران نیز، پژوهشهایی اینچنین در زمینة خدابانوان داشتهاند که در ادامه به آنها اشاره کردهایم. اقدس فاتحی (1396) در مقاله «علل دگردیسی ریشههای اساطیری شخصیت سودابه در داستان سیاوش شاهنامه» به موضوعاتی چون عوامل تغییر و دگرگونی الهه باستانی آب در اثر وامگیریهای فرهنگی و اشاعهی باورهای رایج اسطورهای پرداخته است و در ضمن آنکه به نقش گوسانان پارتی در تحول این شخصیت اساطیری پرداخته، به چگونگی دگردیسی این الهه از مقام احترام و اوج زائد الوصفی که در جوامع کهن داشته و به جایگاهی نازل رسیده نیز نظر داشته است.
رضا ستاری و سوگل خسروی (1392) در مقاله «بررسی خویشکاریهای آناهیتا و سپندارمذ در اسطوره و پیوند آن با پیشینه مادر سالاری» ضمن پرداختن به پیشینه مادر سالاری و چگونگی پیدایش ایزد بانوان در اساطیر ایرانی، خویشکاریهای این دو ایزد بانوی نامدار در فرهنگ ایران باستان بررسی نمودهاند. معینیسام و خسروی (1390) نیز در مقاله «پیوند آناهیتا و ایشتربابلی » به ویژگیهای مشترک میان دو ایزدبانو پرداخته و سپس از تأثیراتی که ایشتر ایزدبانوی بینالنهرینی بر شخصیّت آناهیتا داشته سخن گفتهاند. حسنعلیپورمند و محمود طاووسی (1389) «ایزد بانوی آب، آناهیتا»، ضمن معرفی معابد آب و نیایشگاههایی که به ایزد بانوی آناهیتا تعلق دارد، به بررسی باورهای گذشتگان که نسبت به مقدس بودن آب داشتهاند و ارتباط با اعتقادات امروزین پرداخته است. سیر پژوهش از پردازش این عنصر طبیعی آغاز و تا رسیدن به جایگاه آناهیتا ایزد بانوی آب (فرشته پاکی) در ایران باستان خاتمه پیدا میکند. حسین ابراهیمیان (1381) پژوهشگر دیگر در مقالهی خود با این عنوان «کارکردها، شباهتها و تفاوتهای ایزد بانوان ایران و بینالنهرین» به تفاوتها و شباهتهای ایزد بانوان ایرانی چون آناهیتا یا ناهید، سپندارمذ، اشی، چیستا و دین با ایزد بانوان بینالنهرین چون ایناناة نانشه، اشنان ولاهار، نیدابا، بلتیا و ..... پرداخته است. سوزان گویری (1371) «آناهیتا، ایزد بانویی از تبار خدایان کهن»، در این جستار پژوهشگر به ارزش و جایگاه ویژهای که خدابانوان داشتهاند میپردازد و در ضمن آن با بررسی کردن دورههای مختلف تاریخی مقام و پایگاه این خدابانو را بیشتر آشکار میسازد. بهجز موارد ذکرشده مقالههای دیگری نیز در نشریات مختلف ادبی، هنری و تاریخی وجود دارد که از نقطه نظرات دیگر دربارة ایزدبانوان و ویژگیهای آنان سخنها راندهاند که در این جستار مجالی به پرداختن آنان نیست.
گزارشی از داستان آباندخت در داستان سمکِ عیّار
«آباندخت»، دومین همسر خورشیدشاه، دختر غور کوهی بود. پدر او ـ غورکوهیـ یکی از بزرگترین پهلوانان و عیّاران این داستان است. او دختر خود را به دلیل عشقی که نسبت به پسرعموی خود «شاهان»، ابراز داشته، مجازات و در چاهی در قعر زمین زندانی میکند. «زنگی مردمخواری» را به نگهبانی بر آن چاه میگمارد و هیچکس حقّ ورود به آن چاه را ندارد و به همه نزدیکان ازجمله فرزندانش میگوید: آباندخت مرده است. کسانی که آن چاه و مکان را در زیر زمین ساخته بودند، میکشد تا هیچکس از آن مکان و سرنوشت آبان دخت، خبری نداشته باشد.
سمک عیّار و یارانش بعد از نبردی سخت با «ارمنشاه»، پادشاه سرزمین چین، به دوازده درّه، محلِّ زندگی و فرمانروایی «غورکوهی» میرسند، به او پناه میبرند و از او زنهار میخواهند؛ «غورکوهی» به او و یارانش امان میدهد. پس از مدّتی که از اقامت آنها میگذرد؛ روزی سمک، هنگامیکه مشغول گشتوگذار در دوازده درّه است، به پایان درّه میرسد در آن لحظه متوجّه میشود که «راه بسته بود، کوهی دید راست. چنانکه استادی جلد به صنعت دیواری برآورد که به مثل مورچه بدان نتوانستی رفتن. آب دید که از میان سنگ خاره بیرون میآمد و سرچشمه بود .... نگاه کرد ناگاه نالهای به گوش وی رسید. سمک گفت بنگرم تا چیست و این ناله کیست و چه تواند بودن این قفل بشکنم؟ تا در پس در چیست ... دیگرباره با خود اندیشید و گفت سمک، عقل نداری. ما به امانت پیش وی آمدهایم. در امانت خیانت شرط نیست. چون ما را به زنهار میدارد و جای خود به ما تسلیم کرده است روا نباشد و نه کار آزاد مردان باشد. این اندیشه با خود بکرد و از آن موضع بگذشت» (ارجانی، 1363، ج1: 513-514).
سمک نمیتوانست لحظهای از این خیال چشمپوشی کند، پس ماجرا را برای یاران خود نقل کرد و روزِ دیگری، به اتفّاق، همراهِ «روزافزون» بر سر آن بند رفتند «سمک پیش بایستاد و دربند به «روزافزون بنمود که آنجاست. روزافزون بیامد و آن در آهنین بدید و آن قفل بر زده و ناله زارزار پس آن میآمد. روزافزون دست بر قفل زد که بپیچد نتوانست که قفل بزرگ بود. از پس در آواز آمد که کیست؟ روزافزون گفت کای آزاد شخص که در پس این در میباشی، کیستی و این ناله چرا میکنی و در چه رنجی گرفتار شدهای و این چه جایگاهست؟ از اندرون آواز آمد کهای آزادمرد که بدین جا رسیدهای و چنین غمخوار مائی، در بگشای ...روزافزون گفت قفل بر زدهاند. نمیتوانم گشود. کلید از کجا آورم؟ آواز آمد کای آزادمرد کلید در پایه تخت غورکوهی نهاده است ... » (همان، ج1: 515). با سعی و تلاش سمکعیّار وبا بیهوش کردن زنگی مردمخوار (دیوآدم شکلی که غذایش فقط آدمی بود)، در آن بند گشوده میشود؛ آباندخت از آن بند و از آن رنج رها میشود. سمک او را به نزد خورشیدشاه میبرد و به همسری پادشاه درمیآورد. آبان دخت از خورشیدشاه صاحب یک پسر به نام فرخروز میشود. شاهزاده فرخروز، پس از خورشیدشاه، پادشاه سرزمین میشود.
آباندخت برآیندِ اسطورههای میانرودانی و ایرانی
آنچه در این داستان توجّه نگارندگان را جلب کرد، وجود برخی از شباهتها با اسطورههای سرزمینها دیگر است. دلباختگی آباندخت، تنبیه و حبس شدن در اعماق زمین به دلیل آن عشق، یادآور داستانهای ایشتر و دموزی بابلی، اُزیریس و ایزیس در مصر، آدونیس و اتیس در فنیقیه و پرسفونه در یونان است. ما حتّی مشابه، چنین اسطورههایی را میتوانیم، بهصورت دگرگونشده در حماسههای رامایانا (راما و سیتا) هند و شاهنامة فردوسی، در داستان بیژن و منیژه مشاهده کنیم.
بهار معتقد است که یکی از تأثیرات عناصر بیگانه در اساطیر را میتوان در داستان بیژن و منیژه مشاهده نمود و بنا به تعبیر وی «این داستان بهاحتمالقوی، نوع دگرگونشدهای از همان داستان ایشتر و تموز است که بنا بر آن بیژن در اثر عشق منیژه تلخیها میبیند و به چاه میافتد و سرانجام، هرچند در این نمونة تازه داستان بیژن به دست رستم، ولی به یاری منیژه از چاه که معرف زندگی زیرزمینی است، خارج میگردد» (بهار، 1397: 58).
بنابراین بر ما آشکار است که اسطورهها هیچگاه به همان شکل اوّلیّه خود باقی نمانده و براثر گذشت زمان، تحولات و جابهجایی که برای یک اسطوره از سرزمینی به سرزمینی دیگر صورت میگیرد، آن اسطوره دچار تغییر میشود. شاید بتوان بر اساس این شواهد و بررسی تطبیقی داستان حبس ِآباندخت را در زیرِ زمین (دنیای مردگان) و بیرون آمدنش توسط سمک عیّار به جهانِ زندگان را با اسطورة ایشتر ایزد بانوی میانرودانی مقایسه نمود و به نتایجی نائل شد.
بخشهای دیگری از داستانِ آباندخت و خویشکاریهای این شهبانوی فردا را میتوان با ویژگیهای آناهیتا، بغ بانوی ایرانی تحلیل نمود. بنابرآن چه که در این بخش از گفتار مطرح میشود و برآیند این سخن میتواند باشد؛ تطبیق ساختاری ویژگیهای ایزد بانوان اساطیری، ایشتر و آناهیتا، با این شخصیّت مادینة داستان منثور حماسی-پهلوانی است.
بنا بر باور نگارندگان آنچه سبب پیوندخویشکاریهای این دو اسطوره بانو، ایشتر و آناهیتا، در ارتباط با مادینة داستان یعنی آباندخت شده است، وجودِ چهار مهّم میتواند باشد: آب، مرگ، حیات دوباره و باروری. این چهار رکن سبب شدهاند که ویژگیهای این ایزد بانوان را در شکلگیری بن مایة داستان و شخصیّت آباندخت دخیل و مؤثر بدانیم. برای اثبات سخن، لازم است که ادامهی گفتار را به بررسی این ارکان و چگونه پیوند یافتن با موضوع داستان اختصاص داده تا بیشتر به وجود نمودهای اساطیری ایزد بانوان در شخصیّت آباندخت پی ببریم.
همانندی آناهیتای ایرانی و ایشترمیانرودانی
این دو الهه بانو دارای ویژگیهای مشابهای هستند، ما هر دو را بهعنوان ایزد بانوی آب و با خویشکاریهای زایش، باروری و جنگ میشناسیم. مهمترین بخشی که برای شناخت آناهیتا وجود دارد، آبان یشت در اوستاست. چنانکه پیشتر هم گفتیم، وجود تندیسهایی از آناهیتا در دوران هخامنشی، بیانگر این بود که این الهه دارای شکلی زیبا و با لباسها و جواهرآلات خیرهکننده است و بنا به تعبیر هینلز، اینچنین تندیسهای زیبا بهصورت فراوان از ایشتر هم در فرهنگ آسیای غربی موجود و برجایمانده است (هینلز، 1393: 324).
بر بنیان این سخن، شاید بتوان اشتراکات فراوانی از این دو الهه را جست. توانایی عشقورزی ایشتر (اینانا) در تمامی شب و روز، بیدار کنندة عشق در انسانها و نیروی لقاح کنندة گیاهان است. حمایت آسمانی و قدرت زنانة این بغبانوی سومری بر قلمرو دولتشهر سومر سبب بهره بردن مردم از شهد برکت، ضمانت باروری آنها بود (لاهیجی وکار، 1392، ج1: 153). در مقایسه با آناهیتای ایرانی نیز میتوان نظیر چنین صفاتی را جست: در آبان یشت او مقدسی است که سبب افزونی در جهان و فزایندة ثروت میشود و پاک کنندة نطفة مردان و زهدان زنان شمرده شده است. افزون بر این میتوان از ارتباط اناهید در کنار گیاهان و خورشید نیز در خورشید نیایش بند 19 یاد کرد. به تعبیر چنگیز مولایی «ایزدبانوی آبها و باروری، با خورشید در رشد و نموّ گیاهان و رستنیها است» (مولایی، 1398: 30). چنانکه مشاهده میشود هر دو ایزد بانو نقش چشمگیری در حیات و باروری دارند.
بحث و بررسی
آب، آناهیتا و آباندخت
«آبان» در فارسی میانه به معنی آبهاست و نامگذاری این هشتمین ماه از سال، به اعتبار تقدّس آب در نظر ایرانیان قدیم و انتساب آن به خدابانو آناهیتاست. قدمت این نامگذاری و کاربرد آن احتمالاً از دورة هخامنشیان و رواجش از دوران اشکانیان بوده است. ازآنجاکه دهمین روز هرماه، آبان نامیده میشد و الهة آناهیتا را نگهبان آن میدانستند؛ دهمین روز ماهِ آبان دیگر «آبانگان» خوانده و در این روز جشنی برگزار میشد. مبدأ این جشن را روز آغاز پادشاهی «زو» پسر طهماسب دانستهاند که فرمان کندن رودها و نگاهداری از آنها را صادر کرد (تفضلی، 1398: 254-255).
یکی از بخشهای اوستا، آبان یشت است، در این یشت، آب و ایزدبانوی آب، آناهیتا بهطور مفصل ستایش شده است، در بندهش نیز از آب بهعنوان دومین آفریدة مادی اهورامزدا بعد از آسمان نامبرده و ستایششده (دادگی، 1395: 38). در زند بهمن یسن، آب نماد آگاهی و دانش الهی شمرده شده و اورمزد آن را به زرتشت میبخشد و اینچنین او را با خرد و آگاهی در هم میآمیزد و «اورمزد، دست زرتشت را فراز گرفت و اورمزد پاک، مینوی افزونی، دادار جهان مادی، خرد همه آگاهی را پیکر آب (=شکل آب)، بر دست زرتشت کرد و او را گفت که از آن بخور، زرتشت از آن بخورد و خرد همه آگاهی از او به زرتشت اندر آویخت» (راشد محصل، 1366: 3).
آب از دیرباز نزد ایرانیان باستان مؤنث و مقدس شمرده میشده و برای این عنصر شگفتانگیز طبیعت، ایزد بانوآناهیتا، قرار داده شده است و «دلیل اینکه ایزدآب را مؤنث پنداشته و ایزد بانو قلمداد کردهاند، به خاصیّت باروری و فراوانی و زندگی بخشی آب باز میگردد» (طغیانی و قربانی، 1390: 71).
هینلز نیز معتقد است که «در ایران خدا بانو اردوی سور آناهیتا Ardivisuranahita، آبهای توانمند بیآلایش، خاستگاه همهی آبهای روی زمین است. آناهیتا خاستگاه همه باروریها، پالاینده نطفه نرها، تطهیر کننده رحم مادینگان و جاری سازندهی شیر در پستان همه مادران است» (هینلز، 1393: 79).
ازآنجاکه اسطوره و حماسه با یکدیگر دارای ارتباطی نزدیک و لازم و ملزوم یکدیگر هستند و ایزدان اساطیری را در حماسهها میتوان بهصورت شاهان، پهلوانان و یا حتّی در ریختِ زنانی نامدار مجسّم کرد. آباندخت یکی از مادینگان حماسة منثور سمکِ عیّارنیز میتواند نمادی از برخی خویشکاریهای آناهیتا، ایزدبانوی آب، باشد. بنا به تعبیر بهار، بر حماسه این وظیفه محوّل شده که به ما کهننمونههای فرهنگی را بهصورت عمومی و فردی نشان دهد، زیرا حماسه منتقل کنندة کهن نمونههای فرهنگی یک جامعه است و با استفاده از این علّت میتوان حتّی خویشکاریهای موجود در آن را فهمید و درک کرد(بهار، 1395: 374-375).
نام آباندخت وشخصیّت او را نمیتوان، بدون ارتباط، با آب دانست زیرا «زندگانی از آب زاده میشود و زاده شدن از آب در اصل به معنای زادهشدن از زهدان مادر است» (عناصری، 1361: 415؛ ستاری و خسروی، 1392: 16). آب نمودی از عنصر مادینه است و آباندخت، چنانکه از نامش برمیآید، دختر آب و مادینه است. آبها از دل زمین میجوشند و سبب باروری در طبیعت میشوند. آب میتواند با تاریکی زمین هم ایجاد پیوند کند زیرا زمین و تاریکی هم مؤنث و کهن نمونة مادینه به شمار میآیند. بنابراین فرضِ در برداشتن شباهتهایی از آناهیتا «بانویآبها»، در این شخصیّت داستانی دور از تصور نیست.
شباهت آباندخت و آناهیتا در عشق و زیبایی
پیشتر دربارة عشق آباندخت نسبت به پسرعمویش «شاهان»، سخن گفتیم. او به سبب این عشق متحمّل مجازاتی سنگین شد. در سرنوشت و زنانگی ِآباندخت دو عنصر عشق و زیبایی نهادینه شده است. او در سیر داستان بارها بهموجب زیبایی فراوانش پهلوان مردان و پادشاهان بسیاری را بهسوی خود جذب و حتّی سبب جنگها میان آنان میشود. آناهیتا در ایران الهة عشق نیز است و «غایت آمال و کعبة حاجات ِدوشیزگان و دختران زیباروی به شمار میرود» (عناصری، 1361: 416). او در کنار دو کنش دیگرش یعنی باروری و جنگ، خدای عشق نیز نامیده شده است.
افزون بر این صفات، آناهیتا، در اوستا، با صفات جوان، زیبا، خوشاندام و برومند ستوده شده و تجسّم او به شکل زنی با بازوانی سپید و برهنه، جوان و خوشچهره بهتفصیل در آبانیشت است. این نوع شرح قطعاً «بیانگر زیبایی مطلوب زنانه است که قرنها در حافظه جمعی مردم مانده بود» (فولتس، 1396: 159).
بازتاب آن را در حماسهها، در هیأت زنانی با زیبایی اغراقانگیز میتوان مشاهده نمود. در داستانِ حماسی-پهلوانیِ سمکِ عیّار، سمک را هنگامیکه برای نجات آباندخت اقدام میکند؛ میبینیم که از زیبایی بسیار آباندخت چگونه متحیّر میشود. «ازسر چاه بگذشت و بدان دیگر درآمد و برافکند و نگاه کرد و شمعی دید افروخته و دختری چون ماه و آفتاب نشسته، بند بر پای و خادمی سروپای برهنه بند برنهاده و زنی پیر پیش ایشان بیبند. سمک در آن کار درماند» (ارجانی، 1363، ج2: 85-86).
خورشیدشاه نیز نخستین بار که او را دید، از زیبایی بیش از حدِّ او فرو ماند «آباندخت را دید نشسته و خود را به زور و زیور آراسته؛ پنداشتی که حور است که از بهشت آمده است تا جمال جهانآرای خود بر وی عرضه کند و به وصال جمال زیبا دلوجان خورشیدشاه در بند کند. الحق جمال جهان بود؛ و فتنة زمان بود؛ و آرایش جهان. با صد هزار ناز و کشی چون سرو برخاست؛ و پیش شاه آمد؛ و خدمت کرد. خورشیدشاه در وی بازمانده بود. اگر در بالای وی نگاه کردی شیفته شدی؛ و اگر در روی و موی وی نگاه کردی حالی فریفته شدی؛ و اگر در سخن گفتن وی مینگرید گرفته شد{ی}، ندانست که او را چه خواند و چه داند؛ و با وی چگونه آرامد؛ و مدهوش و بیهوش بود؛ و شراب نوش کرده بود» (همان، ج2: 153).
وجود چنین ویژگیهایی نظیر زیبایی اغراقآمیز، عشق و حتّی نام آباندخت جای بسی درنگ دارد، زیرا چنین تجسمی و تجلّی یافتن خویشکاریهای آناهیتا در داستان حماسی سمک عیّار که گمان نقل آن در دوران پارتی و توسط گوسانان پارتی وجود دارد، احتمالاً ریشه در موجود بودن تندیسهایی از آناهیتا در دورة هخامنشی است؛ زیرا این ایزد بانو با داشتن صفاتی چون نیرومندی، زیبایی و خردمندی از دیرباز به شکل خدابانوی ِعشق و باروری در آمده است (آموزگار، 1389: 23).
شباهت آباندخت و ایشتر در مرگ، حیات و باروری
در داستان آباندخت، دیدیم که چگونه او توسط پدر مجازات و به زندان تاریک در زیر زمین فرستاده و به همه اعلام میشود او مرده است. داستان زندگی او شباهت عجیبی به اسطورة ایشتر و فرورفتن او به زیر زمین دارد. آباندخت پس از آزادشدن از زندان تاریک به مرحلة قدرت و باروری میرسد، او همسر خورشیدشاه میگردد و پسازآن فرخروزشاه را برای او به دنیا میآورد.
حال با در نظر داشتن این شباهتها ابتدا درنگی کرده و با آوردن مختصری از داستان ایشتر، اسطورهی مرگ و باروری، به همانندیهایی که میان آباندخت و بغبانوی میانرودانی وجود دارد، میپردازیم.
یکی از بنمایههای مهم اساطیرمیانرودان که در کنار داستان تیشتر، در ایران و هند پراکنده شده است خدایان بارانآور و دیوهای خشکسالی است. بنا به قول بهار، در آسیای غربی که ایران هم شامل آن میشود؛ درونمایة اصلی داستانها، خشکسالی است. شکل آن به این صورت است که خدای بارانآور به جنگ دیو خشکسالی میرود. برای بار اوّل شکست میخورد، دوّمین بار به کمک سایر خدایان و آدمها بر دیو خشکسالی غلبه میکند. این درون مایه در ایران بهصورت جنگ تیشتر و اپوش دیو درآمده که دارای بنمایهای زیباست، از سویی دیگر در بینالنهرین، داستان دُموزی وجود دارد. دُموزی ایزد برکت بخشندهای که درواقع ایزد نباتی و ایزد گیاه-جانوری است. او هرسال در آغاز تابستان کشته میشود و به جهان مردگان میرود، با مرگش همة جانوران از بین میروند یا ضعیف میشوند. حیات از بین میرود و هنگامیکه چنین وضعیتی به وجود میآید، ایزدان دوباره او را از جهان مردگان بیرون میآورند و او با الهة آب که اینانا (ایشتر) باشد؛ ازدواج میکند و دوباره تولیدمثل برقرار میشود و گیاهان سبز میشوند و رونق پیدا میکنند.
این بُنمایه در حماسههای ایران تأثیر بسزایی گذاشته، صورتی از آن را نیز حتّی میتوان در داستان سیاوش که ایزدی نباتی محسوب میشود، مشاهده کرد و شکل دیگر این بنمایه را همانگونه که پیشازاین اشاره شد، در هندوستان میتوانیم بهصورت داستان رامایانه 2 مشاهده کنیم.
شباهت آبان دخت با ایشتر میانرودانی در دلباختگی و فرورفتن به زیرزمین
اصلیترین وجه از وجوه اشتراک این شخصیّت داستان با ایشتر میانرودانی، سبب زندانی شدن در زیرزمین است و آن چیزی نیست بهجز عشق. عشقورزی و طلبِ عشق از سوی آباندخت به «شاهان» عموزادهاش موجب عقوبتی سخت میشود، غورکوهی بهمحض خبردار شدن این عشق، او را ازنظرها پنهان کرده و راهیِ زندانش میکند، زندانی که در زیر زمین برای آباندخت ساختهشده و سازندگان آن زندان کشته میشوند سپس نگهبانی آن را به زنگی آدمخواری میسپارد. این نکته یعنی فرورفتن در زمین «میتواند بهعنوان سرنخ کوچکی ما را به نحوی بهسوی ریشههای همسان و تکراری در ژرفساخت و لایههای زیرین این اسطوره، هدایت کند» (فاتحی، 1396: 207). نظیر این بنمایه را میتوان در اسطورة پرسفونه 3، دوشیزه و ملکهی جهان زیرین، مشاهده کرد.
آباندخت بهواسطهی عشق، تنبیه و از نظرها پنهان میشود و دیگر شایستة هیچ حقّی نیست، حتّی حقِّ زندگی. خدا بانو «ایشتر» نیز به دنبال عشق خود دُموزی (تموز) به جهان مردگان به زیرزمین میرود. مجازات او برای عشقش در جهان زیرین گونهای دیگر است. رعایت قوانین جهان مردگان و آن قوانین چیزی نیست بهجز از دست دادن «همة نشانههای وضعیت زمینی خود، همة ثروت و همة امتیازات» (بیرلین، 1396: 268). ناگفته آشکار است، این مضمون پنهان شدن در زیرزمین «ما را به یاد بنمایة کهن و تکرار شوندة مرتبط بودن الهه با ایزد در اساطیر سرزمینهای مختلف جهان میاندازد و اینکه در هر اسطورهای الههای به دنبال ایزد است» (فاتحی، 1396: 208). پس در اینجا ما با دو وجه مشترک اسطوره و حماسه مواجه هستیم؛ نخست وجود عشق است و دوم مجازات شدن به خاطر عشق. با این تفاوت که در حماسة پهلوانی ایران، زن به خاطر عشق سرزنش شده و مجازات میشود، امّا در اسطورهی میانرودانی، دمُوزی (تموز) برای عشق ایشتر (خدابانو) اهمیّتی قائل نمیشود. پس ایشتر خشمگین شده و او را به جهان مردگان میفرستد، پسازآن از کردة خود پشیمان میشود، ناگزیر برای یافتن تموز به جهان ِزیر زمین میشتابد و فقط با میانجیگری تعدادی از ایزدان توانست باری دیگر به جهان ِ زندگان بازگردد، زیرا در مدَتی که او در زیر زمین بود طبیعت خشکیده شد و موجودات قابلیّت تولیدمثل را ازدستداده بودند. در هر دو داستان، آنکه از نظرها پنهانشده مادینه است و عناصر باروری در هر دو مشهود است.
نمونههای دیگری از این آیین که بعدها در میان مردم بینالنهرین هرساله اجرا میشد؛ در ملل دیگر نیز دیده میشود؛ آیین آدونیس، در میان مردمِ فنیقیه، افسانة مرگ «اوسیر» و بسیاری دیگر از افسانههای مردم غرب آسیا و مدیترانه که همگی میتوانند نشانههای گستردهای از آیین مادرسالاری باشد (بهار، 1397: 52-53).
بر اساس آنچه نقل کردیم، نقطهی اشتراک این داستانها و اسطورهها، فرورفتن به زیر زمین بود. بدون شک این نوع فرورفتن در زمین، حیات گیاهی را به ذهن تداعی میکند، حیاتی که اگر فرورفتنی به زیر زمین نباشد، هیچگاه به وجود نمیآید. این چرخة حیات و باروری، قطعاً میتواند اشاره به جامعه کشاورزی و درنهایت اهمیت زن و تولیدمثل، داشته باشد. بنا به تعبیر بهار، افسانة مرگ و رستاخیز ِ خدایان ِگیاهی خود در فرهنگ آسیای غربی بیانکنندة وحدت بنیادین مرگ و زندگی است و صورتی اسطورهای پیداکرده و در طی گذشت ِزمان و تغییر و تحولات تاریخ، به انواع شکلهای داستانی - اسطورهای در آمده است (بهار، 1395: 427).
شباهت آبان دخت با ایشتر میانرودانی در زاری و باروری
یکیدیگر از بنمایههای مشترک این داستان با سایر اسطورههای آب، بهجز به زیر زمین فرو رفتن و حبسشدن در زندانِ زمین گریهوزاری و باروری است. به تعبیر بهار، محور همة آیینهای آسیای غربی، جدال مرگ و حیات گیاه و انسان است و در تورات آمده هنگام دانه چیدن گریه کنید تا خداوند به شما برکت بدهد بنابراین زنها میرفتند و در هنگام دانه پاشیدن میگریستند. در فرهنگ ما نیز عزاداری و گریستن نماد بارانآوری است، زیرا مسئلهی اصلی آیینهای ما همین خشکی و باروری است (بهار، 1395، الف: 271-272؛ مدرسی، 1387: 219).
در داستانِ سمک عیّار، سمک با شنیدن نالهها و گریههای آباندخت از محل حبس و زندان تاریکش آگاه شد، ایشتر هم پس از گریه و زاری زیاد به دنبال دموزی به جهان مردگان در زیر زمین رفت. «خدایان گریان همان خدایان آب هستند» (بهار، 1395، ب: 429). پیشتر اشاره کردیم که یکی از خویشکاریهای مشترک میانِ ایزدبانوی میانرودانی و آباندخت وجه باروری است. شاید بتوان بر اساس تعبیری که بهار، از گریستن و پیوند آن با باروری داشته است، تحلیلی بر خویشکاری ِباروری ایزدبانوان و شخصیّت زنانهی این داستان با تطبیق و مقایسه داشته باشیم. زنان در این داستان معمولاً نماد ایزدبانوی آب میشوند و ازآنجاییکه در نزد مردم بینالنهرین اشک نماد باران بود، «باران و منی مظاهر مادی بارورکنندگی در طبیعت و جانوران بودند. همانگونه که منی زن را بارور میکرد، الهة زمین را نیز باران بارور میساخت و ازآنجاکه میانِ زن با زمین –الهة مادر و امر کشاورزی رابطهای خاص وجود داشت، نقش زن در شیون و زاری و در عزاداری اصلی بود» (همان). حال بر بنیان آنچه تاکنون گفتیم، میتوان چنین برداشت و مقایسهای کرد: آباندخت مانندِ ایشتر، باروری و حیات دوباره را به ارمغان میآورد، زیرا هنگامیکه آباندخت توسط پهلوان سمک از قعر زمین آزاد و به نزد خورشیدشاه آورده میشود، خورشیدشاه و مردم سرزمین او در سوگ از دست دادن مهپری (همسر اول خورشیدشاه ) و فرزندش که به هنگام زایمان با مادر از دنیا رفته، نشسته و عزادار بودند و ازآنجاییکه «عزاداری و گریستن نماد بارانآوری است، بارانها درپی جادوی گریستن ِانسان شروع به بارش میکنند» (بهار، 1395، الف: 272). سمک، آباندخت را برای شاه و مردم سرزمینش میآورد. ازدواج خورشیدشاه با آباندخت، یادآور ازدواج ِاسطورهی ایشتر «الهة آب» با دُموزی است؛ بیرون آمدن ایشتر از جهان زیرین رونق دوبارهی طبیعت بود، زیرا «برکت جانوری و گیاهی به عهدة اوست» (همان: 264). تولیدمثل با آمدن او دوباره برقرار میشود.
بهتبع آن، آباندخت در داستان سمکّ عیّار را میبینیم که چگونه میتواند نقش مهمی را در باروری ایفاء کند. او پس از ازدواج با خورشیدشاه، در زمان کوتاهی باردار میشود و «فرخ روز شاه» را در شرایطی به دنیا میآورد که شاه هنوز عزادار همسر نخست خود و فرزند تازه متولّد شدهاش است. ورود آباندخت در زندگیِ خورشیدشاه، نوید دوبارة حیات و باروری دوباره است.
پس بر فرض شباهتهای ذکرشده، میتوان آباندخت را شبیه الهة گیاهی تصور کرد زیرا «الهة نباتی است که خشک میشود، الهة نباتی وقتی زیر خاک میرود، معرّف تابستان است که خشکیده میشود و زندگی یک سالة گیاه به سر میرسد و میرود زیر خاک» (بهار، 1395، الف: 294). از سویی دیگر در چنین اسطورههایِ خشکسالی و تجدید حیات، همیشه ما با یک ایزد شهیدشونده نیز روبهرو میشویم، در داستانِ سمک عیّار نیز اگر بخواهیم چنین ایزد شهید شوندهای را بیابیم، میتوان «شاهان»، معشوق نخستین آباندخت را چنین فرض کرد. برای دنبال کردن مقایسة این شباهت باید گفت همانگونه که «ایشتر، بهای آزادی خود را به قیمت از دست دادن دموزی، معشوق دوران جوانی خود، میپردازد» (مککال، 1396: 98). آباندخت نیز پیش از رها شدن از بند اسارت توسط سمک عیّار، «شاهان» را از دست میدهد.
او احوال شاهان را میپرسد: «سمک گفت ای دختر، شاهان با منست و با من درین چاه افتاده بود. اکنون در پس در ایستاده است. دختر چون این بشنید فرو ماند. گفت ای سمک، زینهار تا شاهان مرا نبیند که من در بلائی افتم؛ که مهر وی از دل برون کردم ...اگر مرا در پیش وی خواهی بردن، نقاب به روی من فروگذار و احوال من با وی نگوئی که شاهان نمیداند من زندهام...ازقضا ایشان میگفتند و او میشنید. روی بریشان نهاد و پیش ایشان بازآمد و آباندخت را دید که آفتاب جمال او ندیده و در زیر زمین پرورده بود و دایه پیش وی ایستاده و لالا و سمک با وی در گفتار. آن ساعت بود که آبان دخت گفت «از مهراو دل برگرفتم. به وی مرا منمای تا نداند که من کیستم» شاهان چون بشنید آهی بکرد و چنانکه از بیرون در سیاه بشنید؛ و یک نعره زد و از پای در افتاد. سمک به بالین وی آمد و دست بر سینة وی نهاد و او را مرده یافت... (ارجانی، 1363، ج2: 87-88).
آباندخت از بند رها میشود، امّا شاهان بهمحض آزادی وی میمیرد. پس هر دو معشوق نخستین را از دست میدهند. در شکل ساختاری داستان دگرگونیهایی موجود است، امّا فضای داستان به اسطوره ایشتر بسیار شباهت دارد. بر بنیان سخنان نقلشده، درمییابیم که همیشه در این داستانها، زنی وجود دارد و آن زن هم معمولاً سبب مرگ ایزدی میشود. افزون بر این نتایج باید گفت آنچه در این داستان مشهود و آشکار بود و ما بر اساس آن تحلیل خود را بنا نهادیم، وجود بنمایههایی بود که در خیلی از اساطیر و داستانها موجود است، نظیر «مرگ، شهادت، به آتش فرورفتن و بهجایی تبعید شدن، یا به زندان تاریک شدن، همه جانشین و نماد پنهان شدن و از هستی رهیدن دانه گشته است و بازگشت از جهان مردگان، از آتش برون آمدن، از تبعید یا زندان رهاشدن و به فرمانروائی و قدرترسیدن نیز جانشین باز روئیدن و باروری مجدد گردیده است» (بهار، 1395: 428). تکرار و مشابه چنین مضامینی را ما در این داستان بهصورت اعلام مرگ آبان دخت، در زندان حبس شدن او و نجات یافتن و رها شدن و به مرتبة زنِ پادشاه شدن دیدیم که همگی تجدید اسطورةخدابانوان باروری در این حماسه پهلوانی بود.
همانندی خدابانوان برآیندی از تعامل میان دو فرهنگ ایران و میانرودان
مشترک بودن چنین صفات و ویژگیهایی میان این دو خدابانو شاید درنتیجهی تأثیرات ملل بر همدیگر است.4 بنا بر شواهد موجود در داستان حماسی- پهلوانی سمکِ عیّار، ظاهراً عصر روایت این داستان کهنِ منثور به دوران سلطنت پارتیان تعلق دارد و ازآنجاییکه تأثیر فرهنگ میانرودان بر مردم سرزمین ایران، از اعصار پیشازتاریخ آغاز شده بود و بنا به سخن بهار، هیچ قومی را نمیتوان پیدا کرد که دارای فرهنگ مستقل و تأثیر ناپذیرفته از سایر فرهنگها باشد، ما نیز از این قاعده مستثنی نبودهایم «و اساطیرِ ایران معرّف عناصِر اساطیری ِمختلف است که در آسیای میانه و نجدِ ایران به هم آمیختهاند» (بهار، 1397: 49).
ازآنجاییکه میان ایرانیان عصر پارتی و سامیان، دادوستدی فرهنگی بسیار پایدارتری از دوران هخامنشیان بوده، آنچنانکه نواحی مختلف میانرودان تحت نفوذ آشکار فرهنگ پارتی قرار داشته و گذشته از این بیشتر شهرهای بینالنهرین در دورهی سامیان «به یُمن حملونقل و تلاقی شرق و غرب در میانرودان، این سرزمین نهفقط به محل ترانزیت کالا، بلکه بهصورت رویارویی اشخاص و اندیشهها هم بدل شده بود یعنی در خودِ میانرودان بهموازات حضور کارگزاران، تیولداران و بازرگانان و شاید هم دینمردانِ پارتی، آیینها و سبک و سیاق ِ زندگی پارتی نیز رواج پیدا کرده بود» (ویدنگرن، 1397: 21).
با بررسی در هنر و معماری و بخشهایی از ادبیات این دو تمدن میتوان چنین دریافت که در عرصههای مختلف بین آنها دادوستدی در کار بوده و بر یکدیگر تأثیر گذاشتهاند و «همه میدانند که ساکنان سرزمینهای شاهنشاهی پارتیان، چه در شهرهای آن و چه در امیرنشینهای متبوع آن دولت، مردمانی آمیخته از نژادهای گوناگون بودهاند..... گاه نام شاهان. فرمانروایان این سرزمینها چهبسا آمیزه و تلفیقی است از نامهای سامی، آنهم عربی، با نامهایی ایرانی از خاستگاهی پارتی» (همان: 11)
با کمی درنگ در سخنانِ پیش، میتوان گفت یکی از دلایل ِ همانندیهای موجود میان ایزد بانوان ایشتر و آناهیتا شاید ریشه در دادوستدهای فرهنگی و سیاسی این دو تمدن باشد. البتّه نیبرگ، استاد ِویدن گرن دربارهی وجود آناهیتا و ایشتر در باور ِمردم ایران تعبیر دیگری دارد، وی میگوید: به علّت ارتباط شاهان هخامنشی با بابل، از دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ایشتر بابلی، یک ایزد بانوی محبوبی در نزد عامة مردم بوده امّا، بعدها در اواخر امپراطوری هخامنشی، از دوران خشایارشاه، پس از تصرف بابل، خدایان آن را به رسمیّت نشناخت و حتّی پرستشگاه بزرگ بابل را غارت کرد، پس از حذف ایشتر بابلی از باورهای عامة مردم، آناهیتا که در اوستا توصیفی زنده از او شده بود، برای این نقش، دارای ویژگیها و گزینش مناسب و لازمی بود (نیبرگ، 1383: 413؛ معینی سام وخسروی، 1391: 325-326).
بنا برآن چه ذکر شد میتوان چنین دریافت، الهه بانو ایشتر با داشتن یک سری خویشکاریها با آناهیتای ایرانی، همطراز و همتا مینماید و ما میتوانیم در سیر استحالهی اسطوره به حماسه، حضور پهلوانان و قهرمانهایی را در حماسهها ببینیم که چگونه تغییریافتهی خدایاناند، با صورتی آدمی و خویشکاریِ ایزدی. هرکدام از کارکردهای آنان میتواند بهطور حتم راهنمایی، برای یافتن ریشههای اساطیری باشد. بازتاب این برداشت را در این داستان در وجود زنانِ برجستهای چون شاهدختان، ملکهها و زنپهلوانان و نیز برخی از دایه جادوها میتوان دید و دنبال کرد.
بحث و نتیجهگیری
حاصلِ حضور پررنگ مادینگان داستانِ سمکعیّار، پژوهشی اینگونه بر اساس دانش اسطوره است. در این جستار ما توانستیم بر اساس شواهد داستان و ژرفنگری در لایههایِ پنهان ِاسطورهایِ در داستان حماسی -پهلوانی سمکِ عیّار به نتایجی نائل شویم. نتایج این پژوهش ازاینقرارند: در جریان دگرگونی اسطورهها به حماسه، بسیاری از قهرمانان و شخصیّتهای اساطیری در ریخت و هیئت دیگری مانند پادشاهان، قهرمانان و زنان نامداری تجسّم مییابند. در حماسهای نظیر سمکِ عیّار دیدیم که چگونه افرادی نظیرخورشیدشاه و آباندخت هرکدام میتوانند، صورتهای تجسّد یافتة خدایان اساطیری دموزی و ایشتر باشند. توانستیم بازتاب مجموع ویژگیها و خویشکاریهای دو بغبانوی آبها ایشتر و آناهیتا، نظیر عشق، زیبایی، حبسِ در زیرِ زمین، مرگ، حیات مجدد، به قدرت رسیدن دوباره و باروری را در شخصیّتی نظیر آباندخت یکی از مادینگان برجستة داستان ِحماسی پهلوانی سمکِ عیّار بازجوییم و آن را مانندِ اسطورة خشکسالی و باروری تلقی نماییم. افزون بر این، باید گفت وجود این مضامین و انگارههای مشترک میان خدابانوان و آباندخت میتواند ریشه در تماس میان فرهنگها و رویکردی تحت عنوان اشاعه باشد که بهموجب آن اسطورهها به نقاط مختلف انتقال پیداکرده و یا از یکدیگر تأثیر میپذیرند و سپس در داستانهای حماسی با مضمونی یکسان، امّا با شکلی تغییریافته دوباره به منصة ظهور میرسند.
پینوشت
4. در زمینه تبیین شباهت اسطورهها در فرهنگهای کاملاً جدا ملل نظریههای مختلفی وجود دارد که ما در اینجا به دو رویکرد اساسی اشاره میکنیم «رویکرد اول اشاعه است که بهموجب آن این اسطورهها در مکانهای معدودی از قبیل هند ساختهشده و از طریق تماس میان فرهنگها در روزگاران گذشته به نقاط مختلف انتقال یافتهاند. دومین رویکرد، دیدگاه روانشناختی است که بهموجب آن عناصر اصلی اسطوره محصولات ذهن بشر و لذا در میان همة انسانها مشترکاند. امروزه هر دو دیدگاه فوق و نیز آمیزهای از آنها برای پذیرفته شدن باهم رقابت میکنند» (بیرلین، 1396: 359-360)؛ و از آن دو رویکرد به دلیل آنکه این جستار بر اساس آرای اسطوره پژوه ایرانی، مهرداد بهار نوشتهشده بیشتر بر رویکرد اول تکیه داشته ایم.