A Sourceology and Stylistic Critique of a Fragment Attributed to Rudaki

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

2 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran

Abstract

Rudaki is one of the poets whose poetry collection has not been found and the existing poems attributed to him have been collected from various sources such as biographies, dictionaries, rhetorical and historical books. Nafisi studied the cited resources and collected the attributed poems to Rudaki and published them which were taken as the basis for the next research on Rudaki’s poems.  Although Nafisi tried to make a distinction between the attributed poems to Rudaki and poems of other poets in the book, there are still some verses in Rudaki’s book of collected poems that are stylistically more similar to the poems of other poets and later periods of Persian poetry. This research studies the rejection of the attribution of a fragment by the following opening-verse regarding Rudaki in a historical and stylistic manner: "I use the spirit of the prophets / What water can I get from the dry river of the Greeks?", which is addressed in the Rudaki Divan Nafisi (1963), Daneshpajooh (1996), Ahmadnejad (1997), Ghader Rostam (2013), and Dehghani (2016), and in Emami's collection (2009) and Shoar (2011) as the poems attributed to Rudaki. Nakhjavani (1955) brought it in Qatran's Divan and Ravaghi (2021) also wrote its poet of Qatran. The oldest resources which attributed this fragment to Rudaki and Qatran belong to the beginning years of the 12th century. From a stylistic point of view, excessive use of Arabic terms, the abundance of abstract words and imaginaries, the existence of religious terms, the tendency toward shariah, anti-philosophy approach, complaint, and snobbery, which are the properties and style of the poems in the sixth century, weaken the possibility of attributing this fragment to Rudaki and Qatran.

Keywords

Main Subjects


نقد متون یا نقد متن­شناختی، مهارتی برای کشف اشتباهات موجود در متن و هنر بیرون راندن آن‌هاست. نظریه­پردازان نقد ادبی هم­عقیده­اند که هرگونه نقادی در متون ادبی وابسته به وجود متنی درست و معتبر است؛ زیرا منتقد باید مطمئن باشد متنی را بررسی می­کند که صاحب اثر آن را نگاشته و متعلق به اوست (امامی، 1377). هدف تصحیح انتقادی متون تثبیت نسخۀ معتبر است. نسخه­ای از یک متن ادبی که از صافی روش دقیق تصحیح انتقادی متون گذشته باشد، زیربنای محکمی برای دیگر پژوهش­هایی است که دربارۀ این متون انجام می‌شود (گرین و دیگران[1]، 1376). تصحیح انتقادی متون در سطوح مختلف انجام می‌شود که بررسی درستی انتساب شعری به شاعری خاص را می­توان یکی از آن‌ها دانست.

رودکی از شاعرانی است که تاکنون دیوان شعری از او یافت نشده و مجموعه ­اشعار موجود از او را در ایران اولین بار سعید نفیسی در سال 1319 و سپس به­صورت کامل­تر در سال 1341 از 93 منبع گوناگون جمع­آوری کرده است که در انتساب تعدادی از اشعار آن به رودکی جای تردید وجود دارد. نفیسی خود به این نکته اشاره کرده و یادآور شده است که تعدادی از ابیات موجود در این دیوان در مجموعه اشعار دیگر شاعران نیز دیده می­شود؛ از جمله قطران، مولوی، فرخی، معزی، فردوسی و... (نفیسی، 1382).

بسیاری از مجموعه اشعار رودکی که بعد از نفیسی فراهم شد، غالباً متاثر از پژوهش نفیسی است. دیوان موجود از اشعار قطران به تصحیح نخجوانی (1333) نیز تصحیحی انتقادی نیست و منابع اشعار به­درستی کاویده نشده است. جعفری‌جزه دربارۀ منابع اشعار قطران اظهار داشته است که «از دیوان قطران نیز دست‌نوشتۀ کهنی در دست نیست و آنچه وجود دارد از قرن دهم به بعد است که گاهی با شعر دیگر شاعران ازجمله رودکی درآمیخته است. دیوان قطران را محمد نخجوانی با استفاده از چند نسخه تصحیح و در سال 1333 چاپ کرد. در این تصحیح به سبب مغلوط بودن دست­نوشته­ها و عواملی دیگر، صورتی منقح از شعر قطران عرضه نشده است» (جعفری جزه و دیگران، 1393)­.

نفیسی و نخجوانی گام‌های دشوار اولیه و ارزشمند جمع‌آوری اشعار رودکی و قطران را برداشته‌اند، به طوری‌که سال‌های طولانی مبنای بسیاری از پژوهش‌های مربوط به شعر رودکی و قطران قرار گرفته‌اند، اما از ضروریات تحقیق در روزگار حاضر این است که متون کلاسیک با رویکردی علمی و انتقادی بررسی شوند و به‌ویژه در دیوان‌های شعری، اشعاری که صحت انتساب آن‌ها با دلایل علمی رد می‌شود از چاپ‌های جدید مجموعه ‌اشعار و دیوان‌ این شاعران حذف شوند تا مبنای نادرستی دربارۀ شاعر، اندیشه های او، زیباشناسی اشعار و... قرار نگیرند.

در این پژوهش انتساب قطعه­ای به رودکی و قطران تبریزی (مندرج در دیوان قطران تبریزی، تصحیح نخجوانی، 1362)، رد می‌شود. نفیسی این قطعه را در 5 بیت زیر در شمار اشعار رودکی آورده است. این قطعه در برخی از مجموعه ­اشعاری که پژوهشگران متأخر بر نفیسی از رودکی فراهم کرده­اند، نیز آمده است:

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
بسی نشستم من با اکابر و اعیان
نخواستم ز تمنی مگر که دستوری

 

چه آب جویم از جوی خشک یونانی
که حیف باشد روح­القدس به سگبانی
به جرم حسن چو یوسف اسیر و زندانی
بیازمودمشان آشکار و پنهانی
نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی

(نفیسی، 1382)

بیت اول این قطعه دستمایۀ تعدادی از مطالب و مقالاتی است که دربارۀ تفکر دینی و کلامی رودکی نوشته شده است (نفیسی، 1382؛ طالبیان، 1382 و هاشمی، 1387) و نیز برخی ذکر کرده­اند رودکی با سرودن آن خود را از قرمطی بودن بری دانسته است (انصاف‌پور، 1359؛ صفا، 1372 و لؤلؤیی، 1378).

1. پیشینۀ پژوهش

دربارۀ رودکی کتاب­ها و مقالات متعددی نوشته شده است که بیشتر آن‌ها به بررسی جنبه‌های مختلف زندگی، شیوۀ تفکر و ویژگی­های بلاغی اشعار رودکی اختصاص دارد. «تقریباً تمام کتاب‌هایی که در ایران دربارۀ رودکی، زندگی و شعر و یا گزیدۀ اشعار او نوشته شده است، تلخیص یا تکلمه‌ای بر کار نفیسی محسوب می­شوند. آثار محققان خارج از کشور هم مستثنی نیستند» (آزادیان، 1387). در اغلب نوشته­ها دربارۀ رودکی، اشاره شده است که همۀ اشعار قطعاً متعلق به رودکی نیست و برخی در دیوان دیگر شاعران نیز وجود دارد. با ­این ­حال پژوهش­هایی که به­صورت انتقادی درستی یا رد انتساب اشعار رودکی و دیگر شاعران ازجمله قطران را بررسی کرده­اند، بسیار محدودند.

«عرفات­العاشقین و عرصات العارفین» (1024-1022 ق) از نخستین تذکره­­هایی است که به اختلاط اشعار رودکی و قطران تصریح دارد: «در این ازمنه اشعار وی (قطران) با رودکی آمیخته شده و خلط عظیم یافته» (اوحدی، 1389) و یا «بعضی از اشعار رودکی و حکیم قطران را طوری با هم ممزوج کرده­اند که تشخیص آن نتوان کرد» (همان).

«مجمع­الفصحا»  (1248 ق) از دیگر تذکره­هایی است که در آن به اختلاط اشعار رودکی و قطران اشاره شده است که در آن هدایت ذیل مدخل رودکی و قطران به­صورت نسبتاً مفصلی به این نکته پرداخته است (هدایت، 1382). نخجوانی نیز در مقدمۀ «دیوان قطران تبریزی» (1333) به این اختلاط اشاره کرده است: «چنانکه در سال 1315 دیوان کوچکی به­نام رودکی در تهران چاپ شد که پاک از قطران است و تعجب در اینجاست که ناشر آن در دیباچه می­نویسد: «اشعار رودکی با اشعار حکیم قطران مخلوط است» (نخجوانی، 1362).

نفیسی در کتاب «محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی» (1341) نام تعدادی از شاعران و بیت­هایی را از آن‌ها ذکر می­کند که در دیوان رودکی راه یافته است؛ ازجمله معزّی، فردوسی، عنصری، قطران، رشیدالدین وطواط، سنایی، منجیک ترمذی، ‌مسعود سعد سلمان و... (نفیسی، 1382). وی بخشی از کتاب را هم به اختلاط اشعار رودکی و قطران و دلایل آن اختصاص داده و بیت­هایی را که از قطران به رودکی منسوب دانسته­اند، ذکر کرده است، اما به این قطعه در این بخش اشاره­ای نکرده است (همان). وی اظهار داشته نخستین کسی که شعر قطران را به­نام رودکی ضبط کرده، مؤلف «فرهنگ جهانگیری» است و قبل از قرن یازدهم ثبت اشعار قطران به نام رودکی متداول نبوده است. به گمان وی، این خطا ابتدا از مؤلفان هندی سر زده و نسخۀ مجعول دیوان رودکی را هم در هند جعل کرده­اند (همان).

شعار (1378) در اثر خود اشعار الحاقی و منسوب به رودکی را جدا کرده و در بخشی جداگانه در کتاب آورده و نام شاعری که آن شعر در دیوانش آمده را نوشته است. چنانچه در انتساب ابیاتی به رودکی تردید داشته، اما نام شاعر را نمی­دانسته به­جای نام شاعر علامت سؤال گذاشته است. امامی (1387) پس از نقد روش نفیسی و منابعی که اشعار رودکی را از آن‌ها استخراج کرده است در بخش اشعار، ذیل هر قصیده، قطعه، غزل و رباعی منابع آن را ذکر کرده و برخی از آن‌ها را مورد نقد قرار داده است.

نیک­منش (1387) انتساب 12 بیت مرثیه­ای معروف با مطلعِ «مرد مرادی نه همانا که مرد...» را به رودکی مورد تردید قرار داده و فقط دو بیت اول آن را از رودکی دانسته است. وی با ذکر شواهد سبکی و دلایل مفهومی و مضمونی 10 بیت دیگر این قصیده را منسوب به مولوی می‌داند.

حاجیان­نژاد (1387) متذکر شده که اشعار رودکی به دلیل نبودِ یک نسخۀ اصیل از دیوانش با اشعار دیگران خلط شده است. وی دربارۀ صحت انتساب رباعی­های موجود در دیوان رودکی براساس زبان و سبک و محتوا تردید کرده و فقط چند رباعی از رباعی­های موجود در دیوان رودکی را از او دانسته است.

مدبری (1387) در مقالۀ خود منابعی که اشعار رودکی را ثبت کرده­اند از­نظر تاریخی به سه دسته تقسیم و ازلحاظ اعتبار آن‌ها را بررسی کرده است. مدبری در دسته­بندی پنج‌گانۀ دیگر، حدود 24 قطعه، قصیده و غزل منتسب به رودکی را مختصراً بررسی انتقادی کرده است.

منصوری (1390) یکی از لغزش‌های «فرهنگ جهانگیری» دربارۀ نسبت دادن بیت دوم رباعی­ای از قطران به رودکی را شرح داده و به چند رباعی و دو بیت از دیگر شاعران که به نام رودکی ضبط شده، اشاره کرده است.

قادر رستم (1391) تلاش کرده است با رویکردی انتقادی منبع اشعار منسوب به رودکی را بکاود و چنانچه این ابیات در دیوان دیگر شاعران وجود داشته باشد، آن‌ها را ذکر و نقد و بررسی کند. قادر رستم پس از ذکر برخی از ابیات که در دیوان شاعران دیگر وجود دارد، فرهنگ­های مختلف لغت را نیز در انتساب نادرست ابیات به رودکی مؤثر می­داند.

ناگفته نماند که زرین­کوب (1363)، محجوب (1362)، فروزانفر (1369) ، صفا (1372)، یاحقی (1380)، شفیعی‌کدکنی (1383)، جعفری‌جزه (1394) و شریفی (1395) به اختلاط اشعار رودکی با قطران و دیگر شاعران به­صورت خلاصه اشاره کرده­‌اند.

  1. نقد مأخذشناسانه

این قطعه، همان­طور­که پیشتر گفته شد در «دیوان اشعار رودکی» به کوشش نفیسی (1382) و تعدادی دیگر از مجموعه ­اشعاری که پس از نفیسی از رودکی جمع­آوری شده به رودکی نسبت داده شده است. نخجوانی در «دیوان قطران» (1362) آن را از قطران تبریزی دانسته است. در این بخش منابع متقدم و متأخری را که این قطعه در آن‌ها ثبت شده، معرفی و بررسی می­کنیم.

«آتشکدۀ آذر» (1193) اولین منبعی است که در آن قطعۀ یادشده در شمار اشعار رودکی دیده می شود. در این تذکره بیت «برای پرورش جسم، جان چه رنجه کنم...»، مطلع این قطعه است و بیت «مرا زمنصب تحقیق انبیاست نصیب...» بعد از آن آمده است (آذربیگدلی، 1378). درحالی­که در «مجمع­الفصحا» بیت اول و دوم این قطعه برعکس است. نفیسی (1382)، امامی (1387) و مدبری (1387) از «آتشکدۀ آذر» به عنوان یکی از منابع این قطعه نام نبرده‌اند. «مجمع­الفصحا» (1248 ق) از دیگر تذکره‌هایی است که در آن، این قطعه جزء اشعار رودکی آورده شده است (هدایت، 1382). نفیسی قدیمی­ترین مأخذی را که این قطعه در آن آمده، «مجمع‌الفصحا» ذکر کرده و ترتیب ابیات را به همان صورتی آورده که در تصحیح خود ثبت کرده است.

«دیوان قطران» (1336 ق) به خط محمدعلی بن عبد الخالق المصاحب النائینی (عبرت) (کتابخانه مجلس، ش 65027) قدیمی­ترین و تنها نسخه از دیوان قطران است که این قطعه در آن ذکر شده و به قطران نسبت داده شده است؛ « این نسخه جامع­تر از دیگر نسخه‌های مربوط به دیوان قطران است، اما عبرت نائینی کاتب نسخه (درگذشته 1321ق) شاعر بوده و تغییرات بسیاری در متن نسخه داده است و هر کجا که نسخه­ها راهگشا نبوده، عبرت با اتکا به ذوق شاعری خود به حل دشواری‌های شعر قطران پرداخته است؛ ذوقی که گاه با سبک شاعری قطران سازگار نیست. برای مثال، درون‌مایه­های عرفانی در شعر قطران ملاحظه نمی‌شود، اما عبرت با ذوق عرفانی خود بیت­هایی با درون‌مایه­های عرفانی به شعر قطران افزوده است»[2].

در «لغت‌نامۀ دهخدا» ذیل مدخل «سگبانی»، بیتِ «برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم/ که حیف باشد روح‌القدس به سگبانی» را از رودکی به­عنوان شاهد مثال و ذیل مدخل «منصب»، بیتِ «مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب/ چه آب جویم از جوی خشک یونانی» را از قطران شاهد مثال آورده که مطلع قطعۀ بالاست! (دهخدا، 1345).

محجوب در کتاب «سبک خراسانی در شعر فارسی» این قطعه را ذیل عنوان پند و اندرز و حکمت ذکر کرده و شاعر آن را قطران نوشته و در زیرنویس ثبت کرده که این قطعه در احوال و اشعار رودکی به او نسبت داده شده است (محجوب، 1362).

دانش­پژوه در کتاب «دیوان رودکی» قطعۀ مورد نظر را در بخش قطعه­های رودکی آورده است. در این کتاب مطلع این قطعه «برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم/ که حیف باشد روح­القدس به سگبانی» است (دانش‌پژوه، 1374). احتمالاً منبع دانش­پژوه «آتشکدۀ آذر» است که این قطعه به همین صورت در آن ذکر شده است. دانش­پژوه در بخشی از کتاب ابیاتی را که به قطران تبریزی منسوب است، آورده، اما اشاره­ای به این قطعه نکرده است (همان).

احمدنژاد در کتاب «رودکی، نقد و پژوهش با نمونه­ای از اشعار»، این قطعه را در بخش تغزل و قصیده آورده است (احمدنژاد، 1375).

امامی در «دیوان اشعار رودکی» که با نگاهی انتقادی اشعار منتسب به رودکی را بررسی کرده است در قسمتِ «سروده­های پیوسته»، این قطعه را ثبت کرده و در ذیل آن نوشته است: «این سروده در مجمع­الفصحا به نام رودکی آمده است، ولی افکار عرفانی و فلسفه‌ستیزی موجود در آن و بعضی قرینه‌های سبک­شناسی تعلق آن به رودکی را مورد تردید قرار می‌دهد. نفیسی و براگینسکی[3] هم این سروده را از مجمع­الفصحا گرفته­اند و در منابع معتبر دیگر دیده نمی­شود» (امامی، 1387).

شعار در کتاب «دیوان شعر رودکی» این قطعه را در بخش «اشعار منسوب و ملحق به رودکی» آورده، اما در انتهای این قطعه علامت سؤال گذاشته و نام شاعری را ذکر نکرده است (شعار، 1389). وی در مورد دیگر ابیات منسوب، شاعر هر شعری را که ابیات منسوب به رودکی در دیوان آن‌ها آورده شده، نام برده است اما ذیل این قطعه نامی از قطران نبرده است.

قادر رستم در «دیوان رودکی سمرقندی» این قطعه را جزء اشعار رودکی آورده است. وی در این کتاب نام تعداد زیادی از شاعران که اشعار رودکی در دیوان آن‌ها آمده و یا به آن‌ها منسوب است را یادآور شده، اما دربارۀ مأخذ این قطعه و اینکه در «دیوان قطران» نیز آمده، مطلبی ننوشته است (قادر رستم، 1391).

دهقانی در کتاب «رودکی پدر شعر فارسی» این قطعه را آورده است (دهقانی، 1394). وی در مقدمه کتاب یادآور شده اشعار این مجموعه عمدتاً براساس پژوهش نفیسی برگزیده شده است.

رواقی در کتاب «سروده‌های رودکی» این قطعه را در بخش اشعار منسوب به رودکی آورده و در ابتدای این بخش نوشته است: «ابیاتی که سرودۀ شاعران دیگر است و در چاپ‌های دیوان رودکی به نام او آورده‌اند». وی شاعرِ این قطعه را قطران تبریزی معرفی کرده و در زیرنویس به «دیوان قطران: به تصحیح نخجوانی ارجاع داده است (رواقی، 1399). رواقی تصحیح نفیسی را مبنای کتاب خود در انتخاب اشعار رودکی برشمرده و توضیح داده است: «برای اینکه بتوانیم چاپ تازۀ دیوان رودکی را به آنچه رودکی سروده است، نزدیک‌تر کنیم، کوشیده‌ایم تا متن‌های نظم و نثر سدۀ چهارم و پنجم را که در ماوراءالنهر نوشته شده بخوانیم تا به هم‌خوانی‌های واژگانی سرایندگان و نویسندگان آن‌ها با واژگان رودکی دسترسی پیدا کنیم» (همان). تمرکز رواقی در این اثر روی واژگان و شرح و توضیح آن‌ها بوده است.

خطیب رهبر (1368) و دبیرسیاقی (1374) این قطعه را جزء اشعار رودکی نیاورده­اند.

«دیوان قطران» به خط عبرت نائینی تنها مأخذ قدیمی است که این قطعه در آن به قطران نسبت داده شده و پس از آن دیوان قطران به تصحیح نخجوانی است. جعفری جزه در تصحیحی انتقادی (که درآستانۀ چاپ است) آن را جزء اشعار قطران نیاورده است. باتوجه به این اطلاعات، این قطعه منبع متقدم و موثقی در انتساب به هر دو شاعر ندارد و در سه بررسی انتقادیِ اجمالی، انتساب آن به رودکی مورد تردید قرار گرفته در دو بررسی آن را جزء اشعار رودکی نیاورده­اند و تنها تصحیح انتقادی قطران نیز آن را از قطران ندانسته است.

  1. نقد سبک­شناسانه

یکی از کاربردهای مهم سبک­شناسی در تصحیح انتقادی متون است، زیرا سبک­ ویژگی­های مشترک و پرتکراری است که در آثار کسی یا دوره­ای وجود دارد. این زمینۀ مشترک فقط مربوط به عوامل زبانی نیست، بلکه در تفکر و اندیشه نیز وحدت یا تکرار عوامل و عناصر خاص اندیشه وجود دارد (شمیسا، 1372) و ازطریق آن می­توان حدس زد که یک متن به چه دوره‌ای تعلق دارد.

در بررسی سبکی، دو رویکرد را باید درنظر داشت؛ سبک دوره و سبک شخصی. سبک دوره الگوهای زبانی و فکری ویژه‌ای است که در یک دورۀ زمانی و در شرایط تاریخی و اجتماعی خاص آن رواج دارد و با این ویژگی‌ها از دیگر دوره‌ها جدا می‌شود. سبک شخصی، ویژگی یا ویژگی­های خاص هر هنرمند است که براساس دریافت‌های هر شخص از محیط اجتماعی‌، فرهنگی و... به شکلی متفاوت­تر از سبک دوره و خاص خود وی در آثار او نمود یافته است. در این پژوهش برای بررسی سبک شخصی رودکی علاوه‌بر مراجعه به پژوهش‌هایی که به‌طور مستقل وجهی از اشعار رودکی را کاویده‌اند، دو قصیدۀ بلند وی با مطلع «مرا بسود و فروریخت هر چه دندان بود...» و نیز «مادر می را بکرد باید قربان...» را
-که هم قصاید کاملی است و هم با ذکر تخلص رودکی از انتساب آن‌ها به وی اطمینان داریم- مبنای سبک شخصی شاعر درنظر گرفته­ایم. برای سبک دوره نیز از ویژگی‌های برشمرده در کتاب‌های سبک‌شناسی و پژوهش‌های انجام‌شده درباره ویژگی‌های سبکی دورۀ رودکی در این زمینه بهره برده­ایم.

سبک شعر رودکی و قطران را سبک خراسانی دانسته­اند. سبک خراسانی از آغاز نیمۀ دوم قرن سوم شروع می­شود و تا پایان قرن پنجم ادامه دارد. رودکی شاعر عصر سامانیان است. از ویژگی­های اصلی این دوره تنوع و تعدد وزن براساس ذوق زبان فارسی، توجه به قالب شعری مثنوی و رباعی، حرکت شعر به سوی اصالت خاص خویش و استفادۀ کمتر از لغات عربی نسبت به دوره­های دیگر شعر فارسی، توجه به نظم داستان­های باستانی و قصص و داستان­های حکمت­آمیز و حماسه­های ملی، حرکت شعر به سمت پختگی و انسجام و روانی معانی شعری است. شاعر در این دوران به بیان احساسات و عواطف خود می­پردازد (محجوب، 1362). شعر شاعران این دوره حرفی و مستقیم است نه تصویری و غیرمستقیم­. شاعران اندک اندک به آراستن شعر توجه می­کنند و می­کوشند هماهنگی و تناسب را در شعر رعایت کنند و مختصر و زیبا سخن بگویند. روحیۀ حماسی و شادباشی را می­توان دو رکن عمدۀ ادبیات سبک خراسانی دانست (شمیسا، 1393). در ادامه، این قطعه را در لایه‌های واژگانی، ادبی و فکری برای شناسایی سبک آن در مقایسه با سبک شخصی رودکی و قطران و سبک خراسانی بررسی می‌کنیم.

3-1. لایۀ واژگانی

واژه­ها علاوه بر اینکه معنی و ایده­های نویسنده را منتقل می­کنند، می­توانند نشانگر نوع اندیشه، سطح دانش، بینش، تاریخ، جغرافیای زندگی و... گویندۀ آن باشند.

3-1-1. استفاده از واژه­های عربی

در این قطعه 94/52 درصد واژه‌ها عربی و 06/47 درصد فارسی هستند. در حالی ‌که در دو قصیدۀ بلند رودکی 64/ 24 درصد واژه‌ها عربی و 36/75 درصد فارسی است. در مقایسه با دیگر اشعار رودکی، میزان استفاده از واژه‌های عربی در این قطعه بسیار زیاد است و از لحاظ آماری فاصلۀ زیادی با دیگر اشعارش دارد. برای بررسی سبک دوره‌ای، برخی از واژه‌های کلیدی و عربی موجود در این قطعه در سه قرن 4، 5، و 6 در شعر 9 شاعر بررسی شده تا نشان دهد که این کلمات در چه دوره­ای بسامد بیشتری داشته است (جدول (1)).[4]

همان­طور­که داده­های جدول (1) نشان می­دهد، میزان استفاده از این واژه­ها در قرن 4 بسیار اندک است. در قرن 5 کمی فزونی می­گیرد و در قرن 6 نسبت به دو قرن قبل بسامد استفاده از این کلمات افزایش قابل­توجهی می­یابد.

شمیسا یکی از ویژگی­های شعر دورۀ سامانی را استفادۀ اندک از واژه­های عربی عنوان کرده است که از دورۀ غزنوی به بعد افزایش می‌یابد و در قرن ششم به وفور استفاده می­شود (شمیسا، 1393). رودکی همچون دیگر شاعران عصر سامانی از کلمات عربی در شعر خود بسیار کم استفاده کرده است. زبان شعر قطران نیز ساده و بدون تکلف است. واژه­های دشوار و مهجور عربی معمولاً در آن به­کار نرفته است و فقط گاهی در قافیۀ اشعار به‌ناچار از برخی کلمات عربی استفاده می­کند (غلامرضایی، 1378).

جدول 1. بسامد واژه‌های کلیدی قطعه در دیوان و مجموعه­اشعار 9 شاعر، از قرن­های 4، 5 و 6

 

 

قرن 4

 

 

قرن 5

 

قرن 6

 

 

رودکی

عنصری

فردوسی

قطران تبریزی

ناصر خسرو

مسعود سعد

سنایی

خاقانی

عطار

اعیان

-

-

-

-

1

5

4

5

104

اکابر

-

-

-

-

1

-

-

-

3

انبیا

-

-

-

5

9

-

44

12

130

تحقیق

-

-

-

-

1

2

43

6

115

تمنا

-

-

-

1

2

-

15

25

14

دستوری

1

-

-

1

4

1

10

2

11

روح­القدس

-

-

1

-

1

-

18

15

9

سگبانی

-

-

-

-

-

-

-

-

3

صوت

-

-

-

-

1

3

22

6

8

منصب

-

-

-

-

1

1

7

4

27

نصیب

1

15

-

7

4

33

36

22

93

یونانی/یونان

1

1

1

5

5

-

6

7

7

                     

3-1-2. واژه­های انتزاعی و حسی

هرکدام از واژه­های انتزاعی یا حسی، عامیانه یا رسمی و... بیانگر نوع خاصی از تفکرند. واژه‌هایی که بر عقاید، کیفیات، معانی و مفاهیم ذهنی دلالت دارند، انتزاعی‌‌اند و واژه‌هایی که بر اشیاء واقعی و محسوس دلالت دارند، حسی نامیده می­شوند. در این قطعه 11/11 درصد اسم‌ها حسی و 88/88 درصد انتزاعی‌اند که در مقایسه با دو قصیدۀ بلند رودکی که میزان واژه‌های حسی97/51 و واژه‌های انتزاعی3/48 درصد است، این تفاوت بسیار زیاد است. از ویژگی‌های عمده­ای که برای سبک خراسانی و به­ویژه رودکی و نیز قطران برشمرده‌اند، استفاده از واژگان حسی و ملموس است. استفادۀ فراوان از واژه­های انتزاعی از ویژگی­های قرن ششم است.

3-1-3. واژه­های نشاندار

برخی از واژه­ها دربردارندۀ معانی و مفاهیم و ارزش­های فرهنگی و اجتماعی هستند و به یک بافت فرهنگی اختصاص دارند. رمزگان یا واژه­های نشاندار عناصری هستند که متن را با بافت‌ها و زیرمتن­های اجتماعی و فرهنگی پیوند می­زنند. رابطۀ معنادار واژگان با ایدئولوژی را می‌توان با بررسی بسامد رمزگان­های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و دیگر ساختارهای اجتماعی نشان داد. نوع رمزگان در لایۀ واژگانی و نقش آن رمزگان در متن، میزان وابستگی و دلسپردگی نویسنده را به گفتمان­های مسلط و نسبت او را با ایدئولوژی­ها و نهادهای قدرت مشخص می­کند (فتوحی، 1390). در این قطعه واژه‌هایی وجود دارند که می­توان آن‌ها را در دسته­بندی­های مختلفی قرار داد؛ زیرا هر کدام نشانگر طرز تفکری ویژه است که در ذهنیت شاعر وجود دارد و دلبستگی او را به آن گروه‌ها نشان می­دهد.

3-1-3-1. واژه­های دینی و مذهبی

تحقیق، انبیا، یوسف، اسیر، زندانی، حکمت (یونانی)، روح­القدس، پرورش جسم و جان.

3-1-3-2. واژه­های مدحی

منصب، نصیب، اکابر، اعیان، تمنی، دستوری، عطا و حسن صوت.

3-1-3-3. واژه­ها و ترکیبات گلایه و هجو

جوی خشک یونانی (فلسفۀ یونانی)، سگبانی (پرداختن به جسم)، پشیمانی از عطاها (شکوه از مدیحه­سرایی)، جرم حسن/ اسیر و زندانی (شکوه از حسادت اطرافیان)، آزمودن اکابر و اعیان/ پشیمانی (شکوه از درخواست).

3-1-3-4. واژه­های تفاخر

جان/ روح‌القدس، داشتن نصیب از انبیا، حسن صوت، داشتن حسن مثل یوسف، همنشینی با اکابر و اعیان.

فراوانی استفاده از واژگان دارای بار معنایی دینی و شرعی و مدیحه­سرایی در این قطعه، دلبستگی شاعر آن را به این دو گروه نشان می­دهد و استفاده از واژگان شِکوِه و تفاخر در کنار واژگان دینی و مدح می‌­تواند نشانگر نارضایتی شاعر از ممدوحان و تفاخر به شرع باشد. در شعر رودکی و قطران آنچه بیشتر حضور دارد، طبیعت­گرایی و عناصر مادی و محسوس است. چنان که می‌دانیم و در اشعار دیگر شاعران نزدیک به روزگار این دو یادشده، این دو شاعرانی شادخوارند، از تمتعات دنیا برخوردارند وکمتر به موضوعات دینی و شرعی می‌پردازند. اشاره به مسائل کلامی و شعرهای عرفانی- شرعی مشتمل بر اندرز و تعصب در دین بیشتر در اشعار شاعران در قرن ششم هجری دیده می‌شود و رواج دارد (محجوب، 1362).

در مجموع در لایۀ واژگان این قطعه، استفادۀ فراوان از واژگان انتزاعی، فراوانی کلمات عربی و استفاده از واژگان نشاندار دینی و شرعی و شِکوِه و تفاخر انتساب آن را به شعر قرن ششم تقویت می­کند.

3-2. لایۀ ادبی

ویژگی اصلی هر شاعری را از ‌جمله می­توان از لایۀ ادبی اشعارش دریافت. قدرت خیال شاعر و زبانی که برای پروراندن معنی و تصویرهای خیالی به­کار می­گیرد، ویژگی­های خاصی در زبان وی ایجاد می­کند که تعیین­کنندۀ سبک شخصی او می­شود.

در این قطعه بیشتر تصویرها مربوط به امور انتزاعی و عقلی است؛ تشبیه نصیب و بهره به آب (انتزاعی به حسی)، فلسفۀ یونانی به جوی خشک (انتزاعی به حسی)، جان به انسان (انتزاعی به حسی)، خوش‌صدایی به بلبل (انتزاعی به حسی) و... . از بین تصاویر موجود در این قطعه، 71/85 درصد تصاویر انتزاعی به حسی و 28/14 حسی به حسی است. همان­طور­که در لایۀ واژگان نیز بررسی شد، بیشتر کلمات موجود در این قطعه از نوع انتزاعی است. بنابراین، قطعه یادشده را می‌توان قطعه­ای با موضوع انتزاعی به‌شمار آورد که تصویرها در جهت ملموس کردن مفاهیم انتزاعی به خدمت گرفته شده­اند. درحالی‌که در دو قصیدۀ بلند رودکی بسامد تصاویر حسی به حسی 78/78 درصد و فقط 21/21 درصد انتزاعی به حسی است. همچنین از بین تصاویر این قطعه، 42/71 درصد استعاره و 57/28 درصد تشبیه است درحالی‌که در دو قصیدۀ بلند رودکی 18/18 درصد تصویرها استعاره و 81/81 درصد تصویرها تشبیه است. کرامتی مقدم (1394)، مدرسی (1387)، رحمدل (1387) و ابراهیم‌تبار بورا (1389) نیز به استفادۀ فراوان رودکی از تشبیه نسبت به استعاره در اشعارش اشاره داشته‌اند. افزون بر این، منطق تطور و سیر تصویرگرایی در شعر ایجاب می‌کند که تشبیه مربوط به روزگاران نخست یا کودکی شعر باشد و استعاره مربوط به دوره بلوغ و تکامل شعر.

از ویژگی­­هایی که برای سبک شعر دورۀ سامانیان ازجمله رودکی، برشمرده­اند، کاربرد فراوان تشبیه محسوس به محسوس است (شفیعی‌کدکنی، 1383 و شمیسا، 1393). در شعر قطران نیز تشبیه نسبت به استعاره و دیگر عناصر بیانی فراوان­تر است (غلامرضایی، 1378). قطران به طبیعت و عناصر آن دلبستگی زیادی دارد به همین دلیل جنبۀ حسی اشعارش بیشتر است و پیچیدگی و ابهامی که در شعر شاعران اواخر قرن پنجم دیده می­شود در شعر او وجود ندارد. بنابراین، سبک او به شاعران قرن چهارم بسیار نزدیک است. طبیعت‌گرایی و واقع­نمایی از ویژگی‌های شعر اوست (جعفری، 1394). زرین­کوب نیز سبک بیان قطران را تقلیدی از شیوۀ شاعران خراسان می­داند و یادآور می­شود که توصیف طبیعت، تشبیهات رنگین و توصیفات خیال­انگیزش در بعضی موارد شیوایی سخن فرخی و روانی شعر رودکی را به­خاطر می­آورد چندان که بعضی اشعار او را با رودکی خلط کرده و برخی او را تالی فرخی شمرده­اند (زرین­کوب، 1363). استعاره در اواخر قرن پنج و شش گسترش می­یابد و توجه به مفاهیم انتزاعی و عقلی بیشتر می‌شود و شاعران به مسائل حکمی و ذهنی و عقلی توجه بیشتری نشان می‌دهند (شمیسا، 1393 و شافعی، 1380).

3-3. لایۀ فکری

لایه­های مختلف زبان تحت­تأثیر لایۀ فکری قرار دارند. در هر نوشتاری نگرش شخصی، ساختارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، ارزش­ها، باورها و احساسات نویسنده و زمانۀ او نمود پیدا می­کند و در لایه­های مختلف زبان خود را نشان می­دهد. بنا به گفتۀ فرکلاف[5] (1989) زبان کنشی اجتماعی است که برحسب زمان، مکان، مخاطبان، طبقۀ اجتماعی، تحصیلات و... تغییر می­کند و معنای متن مولود بافت موقعیتی است که در بستر مناسبات اجتماعی زاده می­شود. تراکم عناصر ایدئولوژیک در یک متن نشانگر تعلق متن به یک گروه اجتماعی یا گفتمانی خاص است (فتوحی، 1390). در این قطعه با استفاده از واژگان نشاندار که حامل مفاهیم و طرز فکری ویژه هستند، می­توان نوع نگرش نویسنده و دورۀ اجتماعی او را دریافت.

3-3-1. شرع­گرایی و فلسفه­ستیزی

در برخی از نوشته­ها، بیت اول این قطعه به­عنوان سندی مطرح شده است که شاعر (رودکی) خواسته است با توسل به شرع خود را از حکمت یونانی که اسماعیلیه و قرامطه از بهره‌گیران آنان‌اند، بری بداند. انصاف­پور (1359) نوشته است: «پس از پیروزی مخالفین قرامطه که شامل زمینداران بزرگ و امرای نظامی بودند و سرکوبی اسماعیلیان، نصر­بن­احمد سامانی و وزیرش بلعمی و رودکی به زندان می­افتند. گویا رودکی برای تبرئۀ خود از گرویدن به اسماعیلیه این بیت را می­سراید: مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب / چه آب جویم از جوی خشک یونانی». صفا دربارۀ گرایش بزرگان دربار سامانی ازجمله رودکی به قرامطه می­گوید: «نصربن احمد خود در شمار طرفداران آنان (دعات اسماعیلی) درآمد و گروهی از درباریان او هم به فاطمیون متمایل شدند و گویا رودکی شاعر نیز یکی از آنان بود. چنانکه معروفی بلخی دربارۀ او گفته است «از رودکی شنیدم استاد شاعران/ کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی»  و مراد او از فاطمی خلیفۀ قاهره است» (صفا، 1372).

همچنین در برخی منابع عنوان شده است که نصر بن احمد به دلیل گرایش به قرامطه و فاطمیون تحت فشار مخالفان قرار گرفته است و وزیرش بلعمی به همین دلیل از وزارت برکنار و او مجبور شده است حکومت را به پسرش نوح واگذار کند و نیز تعدادی از اطرافیانش از دربار طرد شده­اند. پژوهشگران باتوجه به این واقعه احتمال داده­اند رودکی نیز یکی از همین رانده­شدگان است که باوجود شکوه و قربی که در دربار سامانی داشته در اواخر عمر مجبور شده است به روستای محل تولد خود برگردد و باقی روزگار را در سختی بگذراند و نیز باز هم احتمال داده‌اند، در اواخر عمر چشمانش را کور کرده­اند و او را مورد آزار و اذیت قرار داده­اند.

برای این گفته‌ها دربارۀ رودکی شواهد و اسناد دقیقی وجود ندارد و بر پایۀ احتمال بنا شده و به‌نوعی داستان‌پردازی شده است. همچنین برداشت یک یا دوبیت از یک قطعه و تفسیر و تأویل آن بدون توجه به ابیات دیگر ممکن است مسیر درستی را نشان ندهد. توجه به معنی ابیات در بافت قطعه و یا اینکه به­صورت انفرادی آن‌ها را تفسیر و تعبیر کرد با هم تفاوت زیادی دارند. با تکیه بر یک یا دو بیت این‌چنینی نمی­توان عقاید کلامی و رویکردهای سیاسی شاعری را تعیین کرد. این نکته نشان می‌دهد اهمیت انتساب یا رد انتساب این قطعه به رودکی تا چه اندازه می‌تواند در اظهار نظر محققان دربارۀ شاعر اهمیت داده باشد. نویسندگان نامبرده و نیز نگارندگان این پژوهش بجز این بیت و بیت منسوب به شهید بلخی شواهد دیگری نیافته­اند که با استناد به آن بتوان به یقین بر قرمطی بودن رودکی حکم داد.

طاهر جان­اف[6] در کتاب «رودکی، روزگار و آثار او» دو بیت اول این قطعه را می­آورد و ذکر می‌کند که برخی به استناد این ابیات معتقدند رودکی برای بری کردن خود از گرایش به قرامطه این شعر را سروده، اما خود استدلال می­کند که رودکی پیرو قرامطه نبوده است (طاهرجان اف: 1386).

قلندر­اف[7] از رودکی­شناسان بدخشان جمهوری تاجیکستان نیز در کتاب خود «رودکی و اسماعیلیه» با تکیه بر اسناد و سرچشمه­های تاریخی تفاوت‌های بین مذهب اسماعیلیه و جریان‌های قرمطی را معین کرده و نتیجه می­گیرد رودکی قرمطی نبوده است (قلندراف، 1396).

دهقانی معتقد است نفیسی با توجه ­به گرایش ناصرخسرو و کسایی به کیش اسماعیلی رودکی را هم پیرو اسماعیلیان دانسته و این‌طور سروده است که «کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی»، اما مشخص نیست منظور از فاطمی در این مصراع خلیفۀ اسماعیلیان یا هر فرد اسماعیلی دیگر است (دهقانی، 1394).

شعار در انتساب قطعه‌ای که این مصراع (کاندر جهان مگرو...) در آن وجود دارد به رودکی تردید کرده و آن را در قسمت اشعار منسوب به رودکی آورده و زیر نام شاعر علامت سؤال گذاشته است (شعار، 1382).

مسألۀ مهمی که ادعای قرمطی بودن رودکی را ضعیف می­کند، ورود فلسفه­ستیزی به شعر فارسی در قرن پنجم و به­ویژه در قرن ششم است. ریشه­های اصلی مخالفت با علوم عقلی از زمان مخالفت با عقل­گرایی معتزله از روزگار امام احمد حنبل، بنیان‌گذار فقه حنفی شروع شد با اقدامات ابوالحسن اشعری ادامه یافت و با سخت­گیری­های متوکل عباسی تقویت شد.

با پایان یافتن عصر سامانی که در شکوفایی فرهنگی و علمی و خردورزی و تکیه بر علم و دانش سرآمد بودند و با شروع دوران غزنویان و حکومت محمود غزنوی بنیان­های جدی مخالفت با علوم عقلی گذاشته شد (باسورث[8]، 1372) و در دوران سلجوقیان به اوج خود رسید. از قرن پنجم هجری یادگیری علوم عقلی در مدارس خراسان و سپس عراق و دیگر سرزمین­های اسلامی ممنوع شد و به­ویژه پس از اینکه امام ابوحامد محمد غزالی (وفات 505) پس از آشنایی با فلاسفه و آرای افلاطون و ارسطو، مخالفت خود را با فلسفه در کتاب­هایش مطرح کرد و آن‌ها را در مدارس آن روزگار درس داد، فلسفه‌ستیزی به شدت افزایش یافت (یوسفی، 1388).

از گروه­های دیگری که به مخالفت با علوم عقلی پرداختند، عرفا و صوفیه بودند. در دورۀ سلجوقیان ابوسعید ابوالخیر و امام ابوالقاسم قشیری در خراسان تصوف را در محدودۀ شریعت تعلیم می­دادند (همان). شاعران نیز به پیروی از علما، فقها، متکلمان و نیز عرفا و صوفیه فلسفه­ستیزی را در شعر خود وارد کردند. به­ویژه در قرن ششم که از­نظر فکری اشاره به مسائل کلامی در شعر رواج می­یابد و شعر عرفانی- شرعی مشتمل بر پند و اندرز و تعصب در دین در آن دیده می­شود. شمیسا یکی از ویژگی‌های سبک شعر قرن ششم را اشاره به مسائل فلسفی و حکمی اما مخالفت با فلسفۀ یونانی برمی‌شمارد که مخصوصاً در آثار سنایی و به تبع او خاقانی دیده می­شود که بعدها به مخالفت با علوم عقلی و رسمی در مقابل علوم شرعی انجامید (شمیسا، 1393).

سنایی عقاید فلسفه­ستیزانۀ خود را در اشعار زیر منعکس کرده است:                              

تا کی از کاهل­نمازی ای حکیم زشت­خوی
عقل نبود فلسفه  خواندن ز بهر  کاملی

 

همچو دونان اعتقاد  اهل  یونان  داشتن
عقل چبود جان نبی­خواه و نبی­خوان داشتن

 (سنایی، 1354)

و یا اشعاری که خاقانی با این مضامین سروده است:

فلسفه در سخن   میامیزید
مرکب دین که زادۀ عرب است
نقش  فرسودۀ  فلاطن  را

 

وانگهی نام آن جدل منهید...
داغ یونانش بر کفل منهید...
بر طراز بهین حلل منهید

(خاقانی، 1374)

اما در شعر رودکی چنین مفاهیمی دیده نمی­شود. رودکی در قصیدۀ «مادر می: در ستایش ممدوح خود در جایی به حکمت یونانی و نیز علوم شرعی و فرقه­های مختلف آن اشاره می­کند، اما آن‌ها را در مقابل هم قرار نمی­دهد و در برابر آن‌ها موضع‌گیری نمی‌کند:

ور تو حکیمی و راه حکمت جویی
آنکه بدو بنگری به حکمت  گویی:
ور تو فقیهی و سوی شرع  گرایی

 

سیرت او گیر و خوب مذهب  او دان
اینک سقراط و هم  فلاطن  یونان
شافعی اینکت و  بوحنیفه و   سفیان...

(رودکی، 1382)

                در شعر قطران نیز گاهی فلسفه­ستیزی دیده می­شود، اما جعفری آن‌ها را از قطران نمی‌داند: «برخی مضامین نیز در دیوان اشعار او (قطران) وجود دارد که از لحاظ تاریخ تحول شعر فارسی نباید از او باشد مگر اینکه به وجود دو قطران قائل باشیم. اینکه قطران پیش از غزالی به تخطئۀ فلسفۀ یونانی پرداخته باشد و مانند سنایی، خاقانی و انوری حکمت شرعی را بر منطق یونانیان ترجیح داده باشد» (جعفری، 1394).

                غلامرضایی نیز مفاهیم شعری را که قطران به­کار برده است، ساده دانسته و متذکر شده که کمتر از اصطلاحات و مفاهیم علمی و اصطلاحات منطقی و فلسفی استفاده می‌کند. تفکر او متوجه مسائل محسوس و طبیعی است و پند و اندرز و اخلاق و عرفان و تفکرات دینی در شعرش راه ندارد (غلامرضایی، 1378). قطران نیز مانند همۀ شعرای آن عصر در فنون ادبی قوی­دست بوده و به احتمال قوی­تر از رشته­های حکمت نیز آگاهی داشته، اما با اینکه معانی فلسفی را در اشعار خود آورده از این‌گونه معلومات کمتر متأثر بوده و نفوذ خیالات شاعرانه در جان وی بیشتر از معانی حکیمانه بوده است (فروزانفر، 1369).

3-3-2. مدح، شِکوِه و تفاخر

شرع­گرایی و تفاخر به آن و شِکوِه از ممدوحان از مضامین این قطعه است. شاعر در مصراع اول خود را وابسته به شرع معرفی می­کند و در مصراع دوم روی­گردانی خود را از فلسفۀ یونانی مطرح می­کند (شرع­گرایی و تفاخر). در بیت دوم با اهمیت دادن به جان در مقابل جسم بر عقاید شرعی خود پا می­فشارد (شرع­گرایی و تفاخر) و در بیت سوم بیان می‌کند که شاعر دارای توانایی زیادی در شاعری است، اما همانند یوسف، این زیبایی و حسن را برای خدمت جسم به­کار نمی­گیرد و به همین علت زندانی است (تفاخر به شاعری و مدح‌گریزی) و در بیت چهارم اظهار می­کند با اینکه با بزرگان بسیاری نشست و برخاست داشته، خود را فراتر از آن می­داند که برای امری ناچیز مدح کسی را بگوید و حتی وقتی از کسی چیزی دریافت می­کند، احساس پشیمانی دارد؛ «نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی» (تفاخر و شِکوِه). با این ­حال شاعر مداح است، مداحی که احتمالاً به دلیل نرسیدن به خواسته­اش، با تفاخر به شرع ابراز بی­نیازی می­کند. اگر قطعه را از بیت‌های آخر بخوانیم و به سمت بیت اول پیش برویم، به­نظر می­آید آنچه شاعر را رنجانده و باعث سرودن این قطعه شده است، نرسیدن او به خواسته­اش از سوی ممدوح و یا ممدوحان (اکابر و اعیان) است.

                رودکی شاعری شادی­­خوار است که همواره از بخشش­های ممدوحان بهره­مند بوده و کمتر زبان به شکایت گشوده است. قطران نیز شاعری ستایشگر، اما بلند‌همت است و تقاضا و تهدید به هجو و شکایت در دیوان او وجود ندارد و همیشه از عنایت و توجه ممدوح برخوردار بوده و در نزد او عمر را در شادی و شادی­خواری به­سر برده است و در مدیحه‌سرایی لحن دوستانه­ای با ممدوح دارد (فروزانفر، 1369؛ زرین­کوب، 1373؛ غلامرضایی، 1378 و صادقی و بزرگ بیگدلی، 1388).

                شمیسا شکایت از ممدوح را به­دلیل گشاده­دست نبودن، حقیر شمردن مدح، شکایت از کسادی بازار فضل و نهفته ماندن قدر شاعر از ویژگی­های سبک شعر قرن ششم برمی­شمارد و ذکر می­کند در شعر خاقانی و انوری این مضامین زیاد دیده می­شود (شمیسا، 1393).

 

 

بحث و نتیجه­گیری

قطعۀ با مطلع «مرا زمنصب تحقیق انبیاست نصیب/ چه آب جویم از جوی خشک یونانی» در دیوان اشعار رودکی به کوشش نفیسی (1341)، دانش‌پژوه (1374)، احمدنژاد (1375)، قادر رستم (1391) و دهقانی (1394) جزء اشعار رودکی آمده و در مجموعه‌های امامی (1387) و شعار (1389) جزء اشعار منسوب به رودکی ذکر شده است. همچنین این قطعه در «دیوان اشعار قطران« به تصحیح نخجوانی (1333) وجود دارد و رواقی (1399) شاعر آن را قطران عنوان کرده است. قدیمی‌ترین منبع یافت ‌شده که این قطعه را از رودکی دانسته، «آتشکدۀ آذر» (1193 ق) است و پس از آن در «مجمع‌الفصحا» (1248 ق) این قطعه جزء اشعار رودکی ذکر شده است. نفیسی قدیمی‌ترین منبع این قطعه را «مجمع­الفصحا» ذکر کرده ­و از «آتشکدۀ آذر» نامی نبرده است.

                دیوانی که نفیسی از اشعار رودکی تنظیم کرد، مأخذ اغلبِ کتاب­هایی قرار گرفته که بعد از آن دربارۀ رودکی و اشعارش نوشته شده است. قدیمی‌ترین منبع موجود که این قطعه در آن اولین بار به قطران نسبت داده شده، دیوانی است به خط عبرت نائینی (1321 ق) که نسخۀ معتبری محسوب نمی­شود و بعد از آن در «دیوان اشعار قطران» به تصحیح نخجوانی آمده است. جعفری جزه در تصحیح جدید «دیوان قطران» که در آستانه چاپ قرار دارد، آن را جزء شعرهای قطران نیاورده است. منابع انتساب این قطعه به هر دو شاعر پس از قرن یازدهم هجری است و منابع قدیمی‌تر و موثق­تری یافت نشد که این قطعه در آن به این دو شاعر و یا شاعری دیگر منسوب شده باشد.

                در بررسی­ سبک­­شناسی قطعه که در مقایسه با دو قصیدۀ کامل برجامانده از رودکی مشهور به قصیدۀ «دندانیه» و «مادر می» در لایه‌های واژگانی، ادبی و فکری انجام شد، ویژگی‌هایی همچون استفادۀ زیاد از کلمات عربی، فراوانی واژگان و تصاویر انتزاعی، شرع‌گرایی، فلسفه‌ستیزی و هجو نشانگر سبک شاعران قرن ششم مانند سنایی و خاقانی است. از‌این‌رو، نگارندگان با دلایل ذکر‌شده بر این باورند که این قصیده به هیچ وجه نمی‌تواند از رودکی باشد و استنباط هر نکته‌ای بر‌اساس این قطعه، مانند اینکه رودکی خواسته با توسل به شرع خود را از حکمت یونانی که اسماعیلیه و قرامطه از آن بهره برده‌اند بری بداند، خطای علمی است.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1] . Green, W. et al

[2]. این توضیحات را آقای دکتر مسعود جعفری جزه، مصحح محترم «دیوان قطران» به­صورت دست‌نویس در اختیار ما قرار داده­اند. از راهنمایی­های ایشان سپاسگزاریم.

[3]. Beragineski, Y.

[4]. اطلاعات جدول (1) براساس جست‌وجو در سایت گنجور (https://ganjoor.net) و نرم‌افزار درج به‌دست آمده است. گفتنی است در بررسی اشعار رودکی و قطران، کلمات این قطعه شمارش نشده است.

[5].  Fairclough, N.

[6]. Taher Janof

[7]. Ghalandarof.  

[8]. Basworth, C. E.

 

Ahmadnejad, k. (1997). Roudaki, Critique and Research with Sample Poems. Tehran: Atieh. [In Persian]
Azadian, Sh. (2008). “Nafisi and Roudaki”. Roudaki, the leader of Persian poets (collection of articles). by M. Akbari. Tehran: Book House. [In Persian]
Azar Bigdeli, L. B. (1999). Atashkade azar. edited by Mir Hashem Mohaddes. Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Basworth, C. E. (1993). History of Ghaznavids. Translated by Hassan Anousheh. Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Dabirsiyaghi, M. (1995). pioneers of Persian Poetry. Tehran: Scientific-Cultural Publications. [In Persian]
Daneshpajooh, M. (1995). Divan-e Rudaki - A collection of poems left by Abu Abdullah Ja'far ibn Mohammad Rudaki. Tehran: Toos Publications. [In Persian]
Dehghani, M. (2015). Rudaki, the Father of Persian Poetry. Tehran: Ney.
Dehkhoda, A. A. (1975). Dictionary. Tehran: University of Tehran: Dictionary Organization. [In Persian]
Diwan-e Qatran. (1918). No. 65027 Majlis Library (manuscript, author: Mohammad Ali bin Abdul Khaliq Al-Masaheb Al-Naini). [In Persian].
IbrahimTabar Bora, I. (1389). “Simile in Rudaki's poems”. Journal of Persian Language and Literature, 2(5), 77-102. [In Persian].
Emami, N. (1998). Principles and Methods of Literary Criticism. Tehran: Jami. [In Persian]
Emami, N. (2008). Divan-e Ashar-e Roudaki. Tehran: Publications of the Institute for Research and Development of Humanities. [In Persian]
Ensafpoor, gh. (1980). The Process of National and Islamic Movements in Iran. Tehran: Islamic Revolution Publishing and Education Office. [In Persian]
Forouzanfar, B. (1990). Speakers and speakers. Tehran: Kharazmi. [In Persian]
Fotohi. M. (2011). Stylistics, Theories, Approaches and Methods. Tehran: Sokhan. [In Persian]
Green, W., L. Morgan, E. Lieber, J. Willingham. (1997). Fundamentals of Literary Criticism. Translated by Farzaneh Taheri. Tehran: Niloufar. [In Persian]
Hajiannejad, A. (1387). “Reflections on the Quartets attributed to Rudaki”. Rudaki, the leading Persian poet (collection of articles). by M. Akbari. Tehran: Book House. [In Persian]
Hashemi, S. M. (2008). “The Secret of Rudaki's Immortality”. Rudaki, the Outstanding Persian Poets (Collection of Articles). by Manouchehr Akbari, Tehran: Book House. [In Persian]
Hedayat, R. Gh. (2003). Majma Al-Fasaha. by mazaher masafa. Tehran: Amirkabir. [In Persian]
IbrahimTabar Bora, I. (2010). “Simile in Rudaki's Poems”. Journal of Persian Language and Literature. No. 5. pp. 77-102. [In Persian]
Jafari Jaza, M. (2015). “Qatran Tabrizi”. in the Encyclopedia of Persian Literature. under the supervision of Ismail Saadat. Tehran: Academy of Persian Language and Literature. [In Persian]
Jafari Jazeh, M., Sh. Maaref and T. Atai Kachoui. (2014). “The poems of Qatran Tabrizi in the memoirs of Arafat al-Ashiqin in comparison with the two existing corrections of this memoirs”. Appendix to the Mirror of Heritage, No. 35. pp. 51-74. [In Persian]
John F, A.T. (2007). Rudaki, His Time and Works. translated by Dr. Mirza Mullah Ahmad. Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Keramati Muqaddam, S. Ali. (2015). “The simile of the most important element of imagination and illustration in Rudaki's poetry”. Linguistic-Rhetorical Studies, 6(12), pp. 160-137. [In Persian]
Khaqani, B.A. (1995). Divan-e Khaghani Shervani. edited by Z. Sajjadi. Tehran: Zavar. [In Persian]
Khatib Rahbar, Kh. (1989). Persian Speech Selection 2, Roudaki. 25th edition, Tehran: Safi Ali Shah. [In Persian]
Loloie. K. (1999). “Al-Saman: The First Trans-Euphrates Muslim Rulers: A Discourse on the Religion, Situation and Religious Policy of the Samanids”. Khorasan Research, 2(1). pp. 44-33. [In Persian]
Mahjoub, M. J. (1983). Khorasani style in Persian poetry. Tehran: Ferdows Publications. [In Persian]
Mansoori, M. (2011). “On some verses attributed to Rudaki Samarkandi”. Bustan Adab, 3 (9). pp. 172-159. [In Persian]
Modarressi, F. (2008). “Roudaki Naturalism”. Roudaki, the Outstanding Persian Poets (collection of articles). by Manouchehr Akbari. Tehran: Book House. [In Persian]
Modbari, M. (2008). “The need to revise the poems attributed to Rudaki”. Page (Rudaki special issue), No. 2. pp. 210-199. [In Persian]
Nafisi, S. (2003). Roudaki's living environment and poems. Tehran: Ahura Publishing. [In Persian]
Nikmanesh. M. (2008). “Textual Critique of an Elegy by Rudaki”. Rudaki, the Outstanding Persian Poet (Collection of Articles). by Manouchehr Akbari, Tehran: Book House. [In Persian]
Ohadi belyani. (2010). Arafat al-Ashiqin and Arsat al-Arifin. edited by Z. Sahibkari and A. Fakhr Ahmad. whit the scientific supervision of M. Ghahremani, Tehran: Written Heritage Research Center and Parliamentary Library. [In Persian]
Qader Rostam (2012). Diwan-e Rudaki. Translated by Shah Mansour Shah Mirza, Tehran: Eco Cultural Institute. [In Persian]
Qalandraf, h. (2017). Rudaki and the Ismailis. translated by Keyvan Pahlavan. Tehran: Roozamad Publishing. [In Persian]
Qatran tabrizi. (1983). Divan-e Qatran Tabrizi. edited by Mohammad Nakhjavani, Tehran: Phoenix Publications. [In Persian]
Rahmadl, Gh. R. (2008). “simile and metaphor in Rudaki's poetry”. Rudaki, the leader of Persian poets (collection of articles). by Manouchehr Akbari. Tehran: khane ketab. [In Persian]
Rawaqi, A. (2020). Roudaki Poems. Tehran: Academy of Persian Language and Literature. [In Persian]
Sadeghi, M. and S. Bozorgi Bigdeli. (2009). “The Relationship between Language and Thought in Rudaki Poetry”. Persian Language and Literature Research. University of Isfahan, 1(2), pp. 53-66. [In Persian]
Safa, Z. (1993). History of Iranian Literature. Vol. 1, 2, 3. Tehran: Ferdows Publications. [In Persian]
Sanai, M. A. (1975). Divan-e Ashar. edited by M. Razavi. Tehran: Sanai Library Publications. [In Persian]
Shafei, Kh. (2001). Life and poetry of one hundred poets from Rudaki to today. Tehran: ketab-e khorshid. [In Persian]
Shafiee Kadkani, M. R. (2004). Imaginary images in Persian poetry. Tehran: Agah. [In Persian]
Shamisa, S. (1994). Generalities of Stylistics. Tehran: Ferdows Publications.
Shamisa, S. (2014). Poetry Stylistics. Tehran: Mitra Publishing. [In Persian]
Sharifi Sahi, M. (2016). “A supplement to Qatran-e Tabrizi’s Divan”. Mirror of Heritage, No. 58, pp. 316-289. [In Persian]
Shoar, J. (2010). Roudaki Poetry Divan - Research, Correction and Description. Tehran: Qatreh Publishing. [In Persian]
Talebian, Y. (1999). “A Passage on Tar Poetry”. Research Journal of the University of Isfahan. No. 10. pp. 12-1. [In Persian]
Talebian, Y. (2003). “Metaphor in Rudaki's poetry”. Farhang, No. 46 and 47, pp. 189-179. [In Persian]
Yahaqi, M. J. (2001). Rudaki. Encyclopedia of Persian Literature. under the supervision of Ismail Saadat. Tehran: Academy of Persian Language and Literature. [In Persian]
Yosefi. Safar (2009). “Causes of intellectual stagnation in the Seljuk era”. jurisprudence and history of civilization, No. pp. 200-173. [In Persian]
Zarinkob. A. (1984). A passage in Persian Poetry. Tehran: Novin Publications. [In Persian]
Zarinkob. A. (1994). Ba Caravan-e Holle. Tehran: Scientific Publications.
 
 
استناد به این مقاله: نیک‌منش، مهدی، سراج، اشرف. (1401). نقد مأخذشناسانه و سبک‌شناسانۀ قطعه‌ای منسوب به رودکی. فصلنامه متن‌پژوهی ادبی، 26 (92)، 61-88.  doi:10.22054/LTR.2020.45884.2798
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.