Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran
3 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran
4 Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
ظهیری سمرقندی، مؤلف «اغراضالسّیاسه» از نویسندگان بنام سدة ششم هجری است که صورت سادة «سندباد» فناروزی را با بهرهگیری از آیات، احادیث، صنایع مختلف ادبی و اشعار و امثال فارسی و عربی، بازنویسی کرده و به نثر فنی آراسته است. وی همچنین رسالة «غرةالالفاظ» را در آموزش نویسندگی، لغت و علم بلاغت برای استفادة اهل قلم تألیف کرده است.
«اغراضالسّیاسه» سرشار از آموزههای سیاسی، اجتماعی، حکمی، تعلیمی و اخلاقی است و در شیوة نگارش از ترجمة «کلیله و دمنة» نصرالله منشی تأثیر پذیرفته است و در آداب مملکتداری نظیر «قابوسنامه»، «سیاستنامه»، «نصیحةالملوک» و کتابهایی از این دست است.
در نثر فنی «اغراضالسّیاسه» ذخیرههای شناختی و تجربیات هنری نویسنده با آموزههای کاربردی آن بهگونهای درآمیخته شدهاند که زبان نرم و لطیفی ایجاد کرده و خواننده را به دنبال خود کشانده و به خواندن حکایتهای آن علاقهمند کرده است. این کتاب به دلیل شیوههای حکمرانی و جنبههای کاربردی که در زندگی دارد، بارها به دست کاتبان، نسخهنویسی شده است که در گذر زمان، لغزشهای گوناگونی در متن آن پدید آمده است. علاوه بر این، مصحح «اغراضالسّیاسه» با در اختیار داشتن یک نسخة خطی و سه نسخة عکسی از آن، اما بدون استفاده از همة آنها به تصحیح این اثر اقدام کرده و آن را برای نخستین بار در سال 1349 به چاپ رسانده است که این نسخهها عبارتاند از:
1- نسخة عکسی «م» یا اصل به شمارة 3844، متعلق به کتابخانة ایاصوفیا (ترکیه) که نسخة اساس مصحح بوده است. این نسخه که در 250 برگ و به خط نسخ است، تاریخ کتابت ندارد، اما بنا به نوشتة جعفرشعار قدیمترین نسخههاست. نگارندگان نیز هنگام مراجعه به این نسخه در پژوهش حاضر، واژة «اساس»یا «اصل» را بهکار میبرند.
2- نسخة «ل» متعلق به کتابخانة لیدن هلند به خط نستعلیق خوب، اما دارای اشتباهات فراوان که در سال 948 هـ. ق. نگاشته شده و عکسی از آن برای دانشگاه تهران تهیه شده است.
3- نسخة عکسی «د» به خط نستعلیق و بنا به اشارة جعفرشعار نوشته شده از قرن دهم به بعد که هیوبرت دارک[1]، آن را در اختیار وی قرار داده بود. جعفرشعار به این نکته اشاره کرده که هنگامی نسخة «د» به دستش رسید که تقریباً نیمی از کتاب، پیش از آن چاپ شده بود (ر. ک: ظهیری، 1392الف) که همین امر سبب ورود لغزشهایی بهویژه در نیمة نخست کتاب مدنظر شده است.
4- نسخة خطی اهدایی سیدمحمد مشکوة به دانشگاه تهران که بنا به سخن جعفرشعار «از این نسخه در تصحیح کتاب استفاده نشده است» (همان). نگارندگان پژوهش حاضر هنگام مراجعه به این اثر، نشانة «مش» را بهکار میبرند، ضمن اینکه به نسخههای عکسی «ل» و «د» دسترسی پیدا نکردهاند.
پژوهش حاضر پس از بیان مقدمات لازم، برخی از لغزشهای چاپی موجود در «اغراضالسّیاسه» را به روش تصحیح انتقادی متون و با بهرهگیری از هنجارهای سبکی نویسنده، واکاوی میکند. از آنجایی که امکان دسترسی به نسخههای خطی به شکل کاغذی برای اغلب پژوهشگران فراهم نیست و اینگونه نسخههای خطی عمدتاً به شکل الکترونیکی در اختیار آنان قرار میگیرند، ضرورت دارد که شمارة صفحات استفاده شده از نسخههای خطّی اغراضالسّیاسه در پژوهش حاضر ذکر شود تا مراجعه به آنها برای پژوهشگران گرامی- که قصد تکمیل اینگونه پژوهشها را دارند- آسانتر باشد.
نسخة خطی از «اغراضالسّیاسه» تألیف ظهیری سمرقندی با استناد به صفحة مشخصات آن در 188 صفحه و اندازة هر صفحه 5/15×26 است و به خط تعلیق نگاشته شده است و از کاتب و تاریخ کتابت آن، اطلاعاتی در دست نیست. این اثر از کتابخانة سیدمحمد مشکوةدر بهمن 1328 به دانشگاه تهران اهدا شده است (ر. ک: نسخة مش: مقدمه) و هماکنون در کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگهداری میشود. این نسخة خطی همچون دیگر نسخههای «اغراضالسّیاسه»، کاملاً خوانا، منقح و بدون اشتباه نیست. پرداختن به همة ویژگیهای نگارشی این اثر خطی به مقال و مجال دیگری نیاز دارد، اما به برخی از ویژگیهایی که در این نسخه نمود بیشتری پیدا کرده است به اختصار اشاره میشود؛ البته همة این ویژگیها را نمیتوان عمومیت بخشید.
- حذف «های» غیر ملفوظ: عشوِها [= عشوهها] (91)، مناظرِها [مناظرهها] (101)، نامِها [=نامهها] (101) و دمدمِها [= دمدمهها] (156).
- جدانویسی «نشانة نفی فعل» از آن: نهایستد [= نایستد] (91)، نهپیوندد [= نپیوندد] (163) و نهبینی [= نبینی] (178).
- کاربرد فعلهای پیشوندی: درپوشید (101) و درآوردند (101).
- حذف «و» نشانة مصوت -ُ در واژههایی نظیر «خورشید» به شکل «خرشید» (7، 13و 15).
- ابدال «د» به «ت» در برخی از افعال به شکل گویشی: هرگاه من دست به تیغ برم، شما شمشیرها برکَشیت و هرکرا یابیت از کسان مأمون بکُشیت. (143).
- حذف نشانة مد (~) از بالای حرف «آ» در شماری از واژهها: انجا (56)، برارند (91).
- نوشتن حرف «گ» در بسیاری از موارد به صورت «ک»: بزرک (36)، درکذشت (133)، نکاه (157)، کلشن (165) و کوران (175).
- نوشتن حرف «چ» به صورت «ج» و نگاشتن حرف ربط «که» به شکل «ک» در برخی از موارد: جرا (22)، جنانک (36) وآنک (56، 91، 142).
این اثر خطی دارای آشفتگیهایی است و بخشی از صفحات آغازین آن بهویژه (7-6) با صفحات پایانی نسخة اساس (251- 250) و متن چاپی «اغراضالسّیاسه» (ظهیری، 1392الف) مطابقت دارد. به دیگر سخن، گویا برخی از صفحات آغازین با پایانی این نسخة خطی جابهجا شدهاند. همچنین صفحات پایانی این اثر خطی موجود نیست. برای نمونه، آخرین صفحة این نسخة خطی، یعنی صفحۀ 183 معادل با صفحۀ 412 از متن چاپی «اغراضالسّیاسه» است در حالی که متن چاپی «اغراضالسّیاسه» در صفحة 432 به پایان میرسد.
به نظر میرسد به دلیل آشفتگیهایی که در نسخة خطی مشکوةوجود دارد و تصور جعفرشعار، مبنی بر اینکه در قرنهای اخیر نگاشته شده (ر. ک: ظهیری، 1392الف)و بیشتر در معرض دخل و تصرف کاتبان قرار گرفته است و شاید اصالت چندانی نداشته باشد «از این نسخه در تصحیح کتاب استفاده نشده است» (همان)، اما این نسخة خطی در گشودن شماری از ابهامات و تصحیح برخی از لغزشهای راه یافته به «اغراضالسّیاسه» میتواند مؤثر باشد. نگارندگان با توجه به اصالت این نسخه از آن در این پژوهش بهره بردهاند.
از دلایل ضرورت بازنگری و تصحیح مجدد «اغراضالسّیاسه» میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نخست؛ «اغراضالسّیاسه» حدود نیم قرن پیش؛ یعنی در سال 1349 برای نخستین بار تصحیح و چاپ شده بود و بر پایة سخن جعفرشعار (مصحح آن) از همة نسخههای خطی یا عکسی آن اثر-که وی در اختیار داشته- در تصحیح و مقابله استفاده نکرده بود (ر. ک: ظهیری، 1392الف).
دوم؛ به دلیل مغشوش و ناخوانا بودن نسخههای خطی و عکسی مورد استفادة مصحح در تصحیح «اغراضالسّیاسه»، «تصحیح و اعرابگذاری بسیاری از الفاظ کتاب و نیز عبارات و ابیات عربی به قیاس یا مراجعه به مأخذ انجام گرفته» (همان) است و پژوهش ارزندة «بازنگری اغراضالسّیاسه» (ر. ک: کمیلی، 1391) نیز به دلیل محدودیت حجم مقاله به تصحیح همة لغزشهای موجود در «اغراضالسّیاسه» نپرداخته است.
سوم؛ «اغراضالسّیاسه» با داشتن لغزشهای فراوان موجود در آن بدون هیچگونه بازنگری، تجدیدنظر و اصلاحیاتی (یک سال پس از مقالة «بازنگری اغراضالسّیاسه») به چاپ دوم رسید.
چهارم؛ چاپ رسالة ناآشنای غرةالالفاظ و نزهةالالحاظ تألیف ظهیری سمرقندی در سال 1397 و آشنایی با هنجارهای سبکشناختی این نویسندة سدة ششم هجری میتواند در تصحیح شماری از لغزشهای باقیمانده و بررسی نشدة «اغراضالسّیاسه» مؤثر باشد.
پنجم؛ برخی از پیشداوریهای مصحح سبب شده است که در عباراتی از «اغراضالسّیاسه»، تصحیح ذوقی صورت گیرد و امانتداری نسبت به نسخههای خطی و عکسی رعایت نشود. مورد زیر نمونهای از لغزشهای موجود در کتاب یادشده است که مجدد بر ضرورت پژوهش حاضر تأکید شود:
«... [یعنی] قصاراء ارادت و نهایت اُمنیت مرد عالی همت، کاملنهمت آن بُوَد که تبین محال و تلون احوال حسود مشاهده کند و دشمن را چون رفات رمیم در کفات زمین پنهان یابد یا به تیغ قهر و مذلت، خون او چون خون کبش فدا در شورستان سفک بر زمین ریزد تا[2] از مسکن مألوف و وطن معهودش به مرتع کوران[3]و مَرج آهوان فرستد تا طعمة مخالب شیران حوادث و لقمة انیاب روباهان نوایب گردد» (ظهیری، 1392الف).
گرچه «مَرج» به معنای «چراگاه» (دهخدا، 1377: ذیل «مَرج») ابهامی در معنای عبارت ایجاد نمیکند، نسخة اساس (235) و نسخة مش (174)، واژة «مَسرَح»-به معنای «چراگاه» (دهخدا، 1377: ذیل «مَسرَح»)- را ثبت کردهاند که به دلیل سجع آن با «مرتع» بر «مَرج» برتری دارد.
شتابزدگی در چاپ این اثر نیز به گونهای است که برخی از عبارات و جملات درون قلاب -که در نسخة اساس نیستند، اما در چاپ کتاب آورده شدهاند- مشخص نیست که از کدام نسخة بدل گرفته شدهاند. مورد زیر، نمونهای از آن است:
«چنان که گویند: در آن وقت که امیر عادل یمینالدوله [محمود بَرد اللهُ مَضجَعَهُ که بساط عدل او در بسیط عالم گسترده] بود و آثار عقل و انوار فضل و لطف او سایه بر آفتاب اوکنده» (ظهیری، 1392الف).
عبارت درون قلاب در نسخة اساس (36) و نسخة مش (31) ثبت نشده و در حاشیة مربوط به این عبارت در اغراضالسّیاسه (62) نیز هیچ اشارهای به نسخه یا نسخههای بدل نشده است. همچنین نسخة اساس (36) و نسخة مش (31)، آخرین فعل جملة بالا را «افکنده» ثبت کردهاند؛ در حالیکه در متن چاپی اغراضالسّیاسه (62) بدون اشاره به هیچ نسخه بدلی واژة «اوکنده» نگاشته شده است.
این پژوهش به روش تحلیلی- توصیفی و به شیوة رایج پژوهشهای صورت گرفته دربارة تصحیح انتقادی متون و با استناد به نسخههای خطی انجام شده است. همچنین در این پژوهش به سبک و سیاق جملات و هنجارهای سبکشناختی ظهیری سمرقندی و تا اندازهای به الگوی مقالة فاضلانة «بازنگری اغراضالسّیاسه» (کمیلی، 1391) توجه شده و در جهت تکمیل آن صورت گرفته است
با توجه به بررسی نگارندگان، تنها مقالة فاضلانة «بازنگری اغراضالسّیاسه» به شیوة تصحیح متن با خود متن و مراجعه به اثر دیگر مؤلف و با مقابلة عباراتی از آثار ظهیری به بررسی لغزشهای فراوانی در متن چاپی «اغراضالسّیاسه» پرداخته و آنها را ضمن بخشبندی با اسلوب دقیق و علمی به صورت قیاسی تصحیح کرده (ر. ک: همان) به گونهای که حدسهای ایشان در گزینش واژهها درست بوده است.
5. مبانی نظری پژوهش
5-1. تصحیف و تحریف
دربارة تصحیف و تحریف در متون ادب فارسی، تعاریف و تعابیر گوناگونی وجود دارد که برای پرهیز از طولانی شدن بحث به برخی از آنها اشاره میشود.
مایل هروی (1369) بر این باور است که شباهت حروف در برخی از زبانها، سبب دگرگونی ضبطهای نسخهها و ایجاد تصحیف و تحریف میشوند (ر. ک: مایل هروی، 1369). این موضوع در ادبیات فارسی به دلیل حروف الفبا و خط خاص آن نمود ویژهای پیدا کرده است.«تصحیف: خطا خواندن و تغییر دادن واژه با کاستن یا افزودن نقطههای آن» (معین،1380: ذیل «تصحیف») است که ممکن است سهوی و از روی غفلت باشد یا آگاهانه و با اهداف خاصی صورت گیرد. همچنین گفته شده است تغییر نقطههای واژه؛ یعنی کاهش یا افزایش نقطههای آن واژه سبب تصحیف میشود (ر.ک: مایل هروی، 1369 و جهانبخش، 1378). برای نمونه، واژههای «نپرسیدم» و «بترسیدم» میتوانند تصحیف یکدیگر باشند؛گرچه تصحیف از نظر دهخدا، خطا کردن در کتابت و قرائت واژه و روایت آن در کتاب است و گویند تحریف کلمه از وضع آن و دگرگونی لفظ است که مراد گوینده یا نویسنده تغییر میکند (ر. ک: دهخدا، 1377: ذیل «تصحیف»).«تحریف در اصطلاح اهل لغت، تشابه حروف کلمات است بعض دیگر را در نوع و شکل و عدد و ترتیب و اختلاف آنها در حرکات یا حرکت و سکون، به خلاف تصحیف که آن اختلاف است در نقطهها» (همان: ذیل «تحریف»). برای نمونه، واژههای «گرید» و «گوید» میتوانند تحریف یکدیگر باشند؛ نگارندگان با پذیرفتن تعریف اخیر «تحریف» بر این باورند که تصحیف، گونهای از تغییر کلام و تحریف سخن است که از شباهت لفظی و نوشتاری واژهها صرفنظر از نقطهگذاری آنها همچون جناس خط، ایجاد میشود و واژه ضمن تغییر از شکل نوشتاری خود، معنای دیگری نیز به خود میگیرد.
5-1-1. درآمدی بر عوامل ایجاد تصحیف و تحریف در متون ادب فارسی
واژهها در متون ادب فارسی به دلایل گوناگونی نظیر نسخهنویسیهای مکرر، نسخههای ناخوانا از یک اثر و ناآشنا بودن برخی از کاتبان با آنها، کمدقتی، کمحوصلگی و حتی کمدانشی شماری از آنان دچار تغییر، تصحیف و تحریف میشوند. همنین «دخالت ذوق کاتبان و قریحة نُساخ، تغییراتی در نسخههای اصلی بهوجود آورده است» (وفایی و حسینیمیرمحمدی، 1396). سهو و غفلت کاتب و مصحح، مسامحة آنان در کتابت و تصحیح، خستگی و خطای چشم، نسخهنویسی به عنوان یک منبع درآمد مالی و تندنویسی کاتب هنگام کتابت و مسائلی نظیر این نیز سبب تغییراتی در اصل واژهها در متون کهن ادب فارسی شدهاند. ضمن اینکه گفته شده است گاه کاتب [و به عقیدة نگارندگان، حتی مصحح] دچار خطای ذهنی میشده [و پیشداوری او سبب میشده]، واژهای که در نسخة اساس نبوده، اما به مناسبتی به ذهن او میآمده را به قلم آورد (ر. ک: مایل هروی، 1369).
فاصلة زمانی زیاد از هنگام نگارش یا سرایش یک اثر تا تصحیح، مقابله و چاپ آن، زمینة ورود تصحیفات و تحریفات را به آن اثر تشدید و تقویت میکند؛ زیرا اثر مورد نظر در آن فاصلة زمانی باید چندین بار نسخهنویسی شود تا به دست پسینیان برسد.
5-1-2. بیان مسأله (سبکشناسی و تصحیح متون)
آشنایی دقیق با سبک دورهای و هنجارهای سبکی یک نویسنده یا شاعر در تصحیح انتقادی آثار آنان بسیار مؤثر است. همچنین مصحح با آشنایی با شیوههای علمی تصحیح متون و بهرهگیری از نسخههای خطی و گزینش درست نسخة اساس، میتواند به اصالت یک متن دست یابد؛ از این رو است که «در تصحیح متون، آشنایی با نُرم دورة سبکی مربوط از واجبات است وگرنه مصحح در انتخاب واریانتها[4] یا نسخه بدلها دچار سردرگمی خواهد شد» (شمیسا، 1374) و لغزشهایی در متن، شکل خواهد گرفت. از آنجایی که هدف نهایی و «غایت تصحیح متن، بازسازی متن مکتوب مؤلف است، نه تحمیل قرائتی خاص از سوی مصحح» (مجرد، 1396)؛ بنابراین، دانش سبکشناسی میتواند یاریکنندة پژوهشگر در کار تصحیح باشد و مصحح باید بتواند با بهرهگیری از شیوة تصحیح انتقادی متون و با استفاده از هنجارهای سبکشناختی نویسنده یا شاعر، متن را «نزدیک به آنچه از قلم مؤلف بیرون آمده است، به مخاطب عرضه کند» (همان) و اشکالاتی مانند تصحیف و تحریف را در آن به حداقل برساند و زندگی دوبارهای به متن ببخشد.
آشنایی با ویژگیهای سبکی دورهای و «معلومات سبکشناسانه است که سرمایة برخی از ادبا در تصحیحات قیاسی بوده است و گذشت زمان و پیدا شدن نُسخ معتبر کهن بر صحت آنها، صحه نهاده است» (شمیسا، 1374) از یک سو و از سوی دیگر، منقحتر بودن متن، بررسی ویژگیهای سبکی آن متن به شکل دقیقتری انجام میشود و بسیاری از ابهامات موجود در آن با دست یافتن به شکل درست واژهها از بین میرود.
علاوه بر برخی از لغزشها در «اغراضالسّیاسه»، شماری از واژههای ناخوانا و مبهم آن با نشانة پرسش (؟) در متن این اثر (ر. ک: ظهیری، 1392الف) وجود دارد که باید بررسی شوند و این پژوهش در این راستا انجام میشود؛ گرچه به دلیل محدودیت حجم مقاله نتوانسته است همة آنها را بررسی کند، مسألة اصلی در این جستار آن است که از پژوهشهای انجام شده در این زمینه و از آثار دیگر ظهیری (سندبادنامه و غرةالالفاظ)، ذخیرههای واژگانی و هنجارهای سبکشناختی این نویسنده و دیگر نمونههای متنی بهره گرفته شود تا برخی از لغزشهای موجود در «اغراضالسّیاسه» تصحیح شوند. در ادامه به نمونهای از کاستیهای موجود در این اثر اشاره میشود.
در حکایت راهزنیها و شبیخون زدنهای یعقوب لیث و پیام فرستادن رتبیل به وی در «اغراضالسّیاسه»چنین آمده است:
«... و اکنون حال از دو بیرون نیست: [یا: نسخة مش] دست تعرض از رعایای ولایت ما منقطع دارو [= دار و ] به خدمت ما پیوند، تا ترا تربیت فرماییم و اقطاع دهیم تا از دزدی و شبیخون بردن فارغ باشی. چون رسول رتبیل به یعقوب رسید و پیغام او بگزارد، یعقوب با خود اندیشید ما را کاری باید کرد که نام ما در جهان یادگار مانَد و به بزرگی رسد» (ر. ک: ظهیری، 1392الف).
ایرادهای متن مذکور عبارتاند از:
نخست؛ پس از جملة «و اکنون حال از دو بیرون نیست»، فقط به توضیح یک مورد پرداخته شده است و نسخههای خطی-که نگارندگان به آنها دسترسی داشتند- نیز در این باره راه به جایی نمیبَرند.
دوم؛ هنگامی که بخواهیم چنین جملاتی را بیان کنیم به حرف ربط تسویة «یا ... یا» نیاز است تا پیوند بین جملات به درستی برقرار شود که نسخة مش (155) با ضبط نخستین حرف پیوند «یا» این نقش را به خوبی ادا کرده است.
سوم؛ شکل درست املایی و امروزی «پیغام گذاشتن» به همین حالت است؛ در حالی که در متن مذکور «پیغام او بگزارد» نگاشته شده است که به نظر میرسد در سدههای گذشته نیز چندان تفاوتی میان «گذاشتن» با «گزاردن» قائل نمیشدهاند، همانگونه که «برپای خاست» در همین اثر با املای «برپای خواست» (ر. ک: ظهیری، 1392الف) نگاشته شده است.
5-2. تصحیفات
5-2-1. تحمل و تکلف یا تجمل و تکلف؟
«همو گوید: عَجِبتُ عَمَّن یَشترِیالعَبدَ بِمالِهِ وَ لایَشترِیالحُرَّ بِفِعالِهِ؛ عجب دارم از کسی که مال دهد و بنده خَرَد و آزادمرد را به فعال[5] نیکو، بنده نگرداند. استرقاق[6] اماء[7]و استعباد ارقا[8] طریق تحمل و تکلف است و رعایت جانب تصنع و تنوق» (ظهیری، 1392الف).
واژة «تحمل» در نسخة اساس (174) ثبت شده است با سبک و سیاق جملات و متن بالا سازگاری ندارد. واژههای «تکلف»، «تصنع» و «تنوق» با واژة «تجمل»-که در نسخة مش (133) ثبت شده است- تناسب دارند و آن را تأیید میکنند. بنابراین، واژة «تحمل» در عبارت مورد بحث، تصحیف «تجمل» است. همنشینی واژههای «تکلف و تنوق» در نثر نصرالله منشی نیز دلیل دیگری بر تأیید واژة «تجمل» در جملة یادشده است:
«و هر کجا عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در جان و مال با یکدیگر مواسا رَوَد و در آن انواع تکلف و تنوق تقدیم افتد، هنوز از وجوب قاصر باشد» (منشی، 1384).
بنابراین، بازسازی بخش پایانی عبارت مورد بحث به این صورت خواهد بود: «استرقاق اماء و استعباد ارقاء طریق تجمل و تکلف است و رعایت جانب تصنع و تنوق».
5-2-2. حریم حرم یا حریم حزم؟
«پس اگر دشمنی به اسباب ضرورت به مواصلت و موافقت رغبت نماید، رای آن است که عاقل با حزم از مکر و غدر او آمن نباشد و از تصون و توقی و اجتناب و تحذر درنگذرد و ..... اگر مجالی نیابد و مجاری احوال نه بر توفق اعمال و تدبیر رود، او باری در حریم حرم از قصد دشمن مصون و از مکر او مسلم باشد» (ظهیری، 1392الف).
«حریم حرم» در عبارت مورد نظر در نسخة اساس (53)، تصحیف «حریم حزم» است که ترکیب اخیر در نسخة مش (44) ثبت شده و با سبک و سیاق جملات و عبارت بالا سازگار است؛ بهویژه اینکه واژههای «مکر»، «قصد دشمن» و «مصون بودن» با «حریم حزم» تناسب دارند و این ترکیب را تأیید میکنند. «حزم» و قرار گرفتن آن حتی در کنار «عزم» در جاهای دیگر این اثر(ر. ک: ظهیری، 1392الف) نیز وجود «حریم حزم» را در متن مورد بحث تأیید میکند که به نمونهای از این موارد در این اثر اشاره میشود:
«استاد حزم او اساس دولت جهانداری در عرصة مملکت کامگاری راسخ و ثابت گردانید و شاگرد عزم او شرف قصر جلال از شُرَف اوج زحل بگذرانید» (همان).
بنابراین، بخش پایانی عبارت مورد نظر به این صورت تصحیح میشود: «او باری در حریم حزم از قصد دشمن مصون و از مکر او مسلم باشد».
5-2-3. حِلیه یا حَلبه؟
در توصیف شراب در «اغراضالسّیاسه» چنین آمده است:
«اقل مناقب او آن است که حالت هموم و غموم را به حبور و سرور بدل کند و جبان و بددل را شجاع و دلیر گرداند و بخیل سفله را سخی کند و حکما را در وی مجال اقوال است و اوصاف اصناف او وسعتی دارد که یکران خاطر در حلیة آن از جولان فروماند» (همان).
نسخة اساس (226)، واژة «حلیه» را ثبت کرده است که درست نمینماید و با سبک و سیاق متن سازگاری ندارد و در معنای جملة پایانی، ابهام و اختلال ایجاد میکند. «حلیه»، تصحیف «حَلبه» است و «حَلبه» به معنای اسبان برای مسابقة اسبدوانی و مجازاً به معنای میدان مسابقه است (ر. ک: دهخدا، 1377: ذیل «حلبه») که نسخة مش (418) آن (حَلبه) را ثبت کرده است، ضمن اینکه واژههای «یکران: اسب اصیل و خوب» (معین، 1380: ذیل «یکران»)، «جولان» و «فروماند» با «حَلبه» تناسب دارند و آن را تأیید میکنند. همچنین کاربرد «حلبه» (ظهیری، 1392الف)، «حلبة سباق» (همان)، «حَلبة مسابقت» (همان)، ربودن گوی مسابقت (همان)، خصل سباق از لعبتان بربری بردن (همان) از زبان و قلم ظهیری در همین اثر، مُهر تأیید دیگری بر وجود «حَلبه» در عبارت مورد بحث است؛ بنابراین، بخش پایانی عبارت مورد بحث به این صورت بازسازی میشود: «اوصاف اصناف او وسعتی دارد که یکران خاطر در حلبة آن از جولان فروماند».
5-2-4. شوایب غیب یا شوایب عیب؟
«چون دور دولت و احوال اقبال منعکس شود، صفای آن دُرد و مصفای آن مکدر گردد و به شوایب غیب مخلوط شود و مقبل مُدبر، و مُدبر مقبل گردد و مسرور محزون، و محزون مسرور شود» (همان).
نسخة اساس (124)، «شوایب غیب» را ثبت کرده که عبارت یادشده را مغشوش و دچار ابهام میکند، اما «شوایب عیب» که در نسخة مش (100) ثبت شده است با سبک و سیاق جملات و این عبارت سازگاری دارد و معنای جملة پایانی را نیز روشن میکند؛ بهویژه اینکه واژههای «صفا»، «مصفا»، «دُرد»، «مکدر» و «شوایب» واژة «عیب» را در متن مورد نظر تأیید میکنند. همچنین کاربرد «شوایب عیب و معایب شوب» (ظهیری، 1397 و 1392الف) از زبان و قلم ظهیری دلیل دیگری بر تأیید واژة «عیب» در عبارت مورد بحث است؛ بنابراین، جملة مورد نظر از عبارت یادشده به این شکل بازسازی میشود: «... صفای آن دُرد و مصفای آن مکدر گردد و به شوایب عیب مخلوط شود».
5-2-5. عَقلاً یا عُقَلا؟
«اگر چنانکه کسی قلاده و سِوار و طوق و خلخال بر گردن ستوری بندد و بدان مفاخرت نماید، زیرکان بر خِرَد و کیاست و عقل و فطنت او خندند، و او را به جهل و حماقت منسوب کنند. همچنین اگر کسی دقایق علوم و معانی حِکَم و حقایق غوامض با کسی گوید که او را اهلیّت استماع و استقلال استعمال آن نباشد، عقلاً او را به سِمَت جهل و نادانی موسوم کنند و به وصمت سفاهت و حماقت معیوب گردانند» (همان).
«عقلاً» تصحیف «عُقَلا» است. نسخة اساس (72) و نسخة مش (59) واژة «عُقَلا» را ثبت کردهاند که با مفهوم متن سازگاری دارد. همچنین واژة «زیرکان» در جملات پیشین- که کارکردی شبیه به کارکرد «عقلا» دارد- با «عقلا» تناسب دارد و آن را تأیید میکند؛ بنابراین، جملة مورد بحث به این صورت تصحیح میشود: «عُقَلا او را به سمَت جهل و نادانی موسوم کنند».
5-3. تحریفات
5-3-1. آب یا اسب؟
جایی بَرَد او لشکر کانجا نرسد مور |
|
جایی زند او خیمه کانجا نخزد مار |
(ظهیری، 1392الف)
«آب» در مصراع نخست بیت دوم، تحریف «اسب» است. نسخة اساس (109) و نسخة مش (87)، واژة «اسب» را ثبت کردهاند که با مفهوم بیت سازگاری دارد. همچنین واژههای «لشکرکشی»، «خیمهزدن» و «تیغ» با واژة «اسب» تناسب دارند و آن را تأیید میکنند. این دو بیت در بحث «سیاقةالاعداد» در بسیاری از کتابهای بلاغت (مخصوصاً بدیع) آورده شدهاند. برای رعایت اختصار به ضبط بیت مورد بحث در برخی از آثار متقدم بسنده میشود:
اسـب و کهـر و تیـغ بذو کیرذ قیمـت |
|
تخـت و سـبه و تاج بدو یابـذ مقـدار |
(فرخی سیستانی، 1339: به نقل از وطواط)
اسـب و گهـر و تیـغ بذو گیرد قیمـت |
|
تخـت و سـپه و تاج ازو یابـد مقـدار |
(زیدی، 1373: به نقل از رازی)
بنابراین مصراع مورد نظر به این صورت پیشنهاد میشود: «اسب و گهر و تیغ بدو گیرد قیمت».
5-3-2. اصداف الطاف یا اصداف الفاظ؟
«قدر این بحر علوم و محیط حکمت کسی داند که در دریای فکرت، غوص کرده بود و از اصدافالطاف، دُر معانی برآورده» (ظهیری، 1392الف).
«اصداف الطاف» در نسخة اساس (12) ثبت شده که نادرست مینماید و با متن سازگاری ندارد. نسخة مش (11)، «اصداف الفاظ» را ثبت کرده که با بافت کلام تناسب دارد؛ زیرا بافت کلام از علم و حکمت سخن میگوید و واژههای «علوم»، «حکمت»، «فکرت» و «معانی» با واژة «الفاظ» تناسب دارند و آن را در عبارت پیشین تأیید میکنند؛ بهویژه اینکه، تشبیهات پایانی عبارت مورد بحث باید بهگونهای باشند تا واژة «الفاظ» در تقابل با «معانی» قرار گیرد و با غوص کردن در «دریای فکرت» بتوان «دُر معانی» را از «اصداف الفاظ» بیرون آورد. پس بخش پایانی عبارت مورد اشاره به این صورت بازسازی میشود: «در دریای فکرت، غوص کرده بود و از اصداف الفاظ، دُر معانی برآورده».
5-3-3. خوشی ایام یا حواشی ایام؟
ظهیریدر تعریف و تمجید از «اغراضالسّیاسه» چنین میگوید:
«متیقنم که چون به تشریف قبول و سعادت اقبال مطالعة نظر عالی، مشرف و منظور و مکرم و مسعود گردد، مدت این عروس عقل با مدت شاه نفس برابر ماند و آثار و انوار او از خوشی ایام و صحایف روزگار محو نشود» (ظهیری، 1392الف).
نسخة اساس (11) و نسخة مش (10)، واژة «حواشی» را ثبت کردهاند که با مفهوم جملة پایانی نیز سازگاری دارد؛ بهویژه اینکه «صحایف» با «حواشی» تناسب دارد و آن را تأیید میکند. بنابر این، «خوشی» در متن مذکور، تحریف «حواشی» است.
«حواشی روزگار» (ظهیری، 1392 ب)، «حواشی زمانه» (ظهیری، 1392الف)، «صحایف ایام» (همان؛ ظهیری، 1392 ب) و «اوراق جراید اوقات» (ظهیری، 1392الف) نیز «حواشی ایام» را در عبارت مورد بحث تأیید میکنند. ضمن اینکه ظهیری در توصیف «سندبادنامه» و تمجید از آن نیز عیناً ترکیب «حواشی ایام» را به کار برده است:
«تا لغت پارسی متداول السنه است و متناول افواه عالمیان باشد، آثار انوار او از حواشی ایام مندرس نگردد و جلال قبول او در ظلال عزل نیفتد» (ظهیری، 1392 ب).
همچنین تشبیه «روزگار» به «دفتر اعمال عمر انسانها» در متن زیر از «اغراضالسّیاسه» و دیگر اصطلاحات بلاغی آن، بهویژه تشبیهات «بیاض روز» و «مداد شب» و سبک و سیاق و مفهوم این متن نیز به نوعی «حواشی ایام» را در عبارت مورد نظر تأیید میکنند:
«روزگار، دفتر اعمال اعمار شماست، جهد آن کنید تا بر وی نیکوتر افعال نویسید، یعنی که بر بیاض روز به مداد شب به اقلام اعمال آیات، محامد و مفاخر و سور محاسن و مکارم چنان ثابت گردانید که آثار امداد آن اخبار به امتداد روزگار برابر ماند و از جراید مجد و صحایف کرم محو نگردد» (ظهیری، 1392الف).
علاوه بر این، به عاریت گرفتن «صحایف» و «حواشی» برای «معالی» و «مآثر» در ترکیبهای «صحایف معالی» (ظهیری، 1397) و «صحایف جراید معالی، حواشی دفاتر مآثر» (ظهیری، 1397) میتوانند مؤید این باشند که «حواشی» نیز برای «ایام» به عاریت گرفته شود. همچنین حرف «و» در «آثار و انوار او» در عبارت مورد بحث زاید است و آن را مبهم مینماید. با توجه به ضبط «آثار انوار او» در نسخة مش (10) ودر مقدمة «سندبادنامه» (21)-که در این پژوهش به آن اشاره شد- بازسازی جملة پایانی به این صورت خواهد بود: آثار انوار او از حواشی ایام و صحایف روزگار محو نشود.
5-3-4. در حال پادشاهی یا در جلال پادشاهی؟
«ما پادشاهان چون روزگاریم، هر کرا برآریم، بلند شود و هر کرا فرود آریم، پست گردد. این کلمات مُنبی است از عُلوی[9] همت و کمال بزرگواری او در حال پادشاهی و کمال تأیید الهی» (ظهیری، 1392الف).
نسخة اساس (160)، «در حال پادشاهی» را ثبت کرده که با مفهوم جملة پایانی چندان سازگاری ندارد. نسخة مش (124)، «در جلال پادشاهی» را ثبت کرده که با «کمال تأیید الهی» و «کمال بزرگواری» تناسب دارد و واژة «جلال» به دلیل سجع متوازی آن با «کمال»، در متن خوشتر مینشیند و با آن سازگاری بیشتری دارد. همچنین «عُلوی همت» -که معادل «عُلو همت» است- نیز درستی «جلال پادشاهی» را در متن مورد بحث تأیید میکند. بنابراین، «در حال»، تحریف «در جلال» است و بخش پایانی عبارت مورد اشاره به این شکل تصحیح میشود: «این کلمات مُنبی است از عُلوی همت و کمال بزرگواری او در جلال پادشاهی و کمال تأیید الهی».
5-3-5. دقایق معادن یا دفاین معادن؟
«... زمام خیر و شر جهان و جهانیان بر اطلاق بدو دهند تا بر ذخایر طبایع و دقایق معادن و بحار و قفار[10]، نهان و آشکار و غث و سمین و معین و مهین روزگار واقف و متصرف گردد» (ظهیری، 1392الف).
نسخة اساس (18)، واژة «دقایق» را ثبت کرده که معنای عبارت را دچار ابهام و متن را مغشوش میکند. واژههای «ذخایر»، «طبایع» و «معادن» با واژة «دفاین»-که در نسخة مش (16) ثبت شده- تناسب دارند و آن را تأیید میکنند. همچنین ترکیبات عطفی «خزاین و دفاین» (ظهیری، 1392الف) و «ذخایر [و] دفاین» (همان) از زبان و قلم ظهیری نیز واژة «دفاین» را در متن مورد نظر تأیید میکنند که به نمونهای از این موارد اشاره میشود:
«گفتی مواکب کواکب از آسمان به زمین آمدستی یا خزاین و دفاین قارون به صحرا شدستی» (همان)؛ بنابراین بخش پایانی جملة مذکور به این صورت بازسازی میشود: «تا بر ذخایر طبایع و دفاین معادن ... واقف و متصرف گردد».
5-3-6. مثالی یا سالی؟
«... و مَثَل آدمی و احوال او چون مسافر است در راهی که منزل اول او مهد است و مسکن آخر او لحد، و میان این دو منزل، مرحلهای چند معدود و روزی چند محدود، و هر فصلی چون مرحلهای و هر مثالی چون رباطی و هر ماهی فرسنگی و هر روزی میلی و هر ساعتی گامی و هر نَفَسی قدمی؛ و آدمی در وی آمن و ساکن و مرفه و فارغ نشسته و از این حالت غافل» (همان).
واژة «مثالی» در متن بالا تحریف «سالی» است. نسخة اساس (71) و نسخة مش (58)، واژة «سالی» را ثبت کردهاند که با سبک و سیاق جملات سازگاری دارد. همچنین واژههای «روزی»، «فصل»، «ماه»، «ساعت» و «نَفَس» با واژة «سالی» تناسب دارند و آن را تأیید میکنند. پس عبارت مورد بحث به این شکل تصحیح میشود: «و هر فصلی چون مرحلهای و هر سالی چون رباطی و هر ماهی فرسنگی و ...».
5-3-7. معالجت و مداومت یا معالجت و مداوات؟
در «اغراضالسّیاسه» پس از بیان مقدمات، دربارة بیماری و آفت پیری- که دارو و درمانی ندارد- چنین آمده است:
«بیماری آفتی است که رونق و طراوت اشخاص به ذبول و نحول بدل گرداند و قندیل حیات را در زاویة کالبد، تیره و تاریک گرداند؛ . . . دم مسیح و دست جالینوس از معالجت و مداومت آن عاجز آید» (ظهیری، 1392الف).
نسخة اساس (122) و نسخة مش (98)، واژة «مداوات» را ثبت کردهاند که با سبک و سیاق جملات سازگاری دارد. «بیماری»، «دم مسیح»، «دست جالینوس»، «معالجت» و «عاجز بودن از معالجت»، با واژة «مداوات» تناسب دارند و آن را تأیید میکنند. بنابراین، «مداومت» در این متن، تحریف «مداوات» است، ضمن این که کاربرد «معالجت و مداوات و تشفی» (ظهیری، 1397) و «تداوی و تشفی» (ظهیری، 1392ب و 1392الف) از زبان و قلم ظهیری نیز واژة، «مداوات» را در متن مورد بحث تأیید میکنند. بنابراین جملة پایانی به این شکل بازسازی میشود: «... دم مسیح و دست جالینوس از معالجت و مداوات آن عاجز آید».
5-3-8. نهادند یا نهند؟
«ما ایشان را به تازیانة قهر و سطوت، منقاد و مطیع میداشتیم و نگذاشتیم که قدم از خطة انقیاد و مطاوعت بیرون نهادند و دستهای تطاول به تناول اموال رعایا دراز کنند» (ظهیری، 1392الف).
گرچه نسخة اساس (212) فعل «نهادند» را ثبت کرده است با فعل «نگذاشتیم» سازگاری ندارد؛ زیرا فعل دیگری که پس از فعلهایی نظیر «نگذاشتیم» میآید باید به زمان مضارع التزامی باشد تا مفهوم جمله به درستی ادا شود. نسخة مش (159)، فعل «نهند» را ثبت کرده است که با زمان جملة مورد نظر سازگاری دارد و زمان فعل «کُنند» در پایان عبارت نیز درستی فعل «نهند» را در متن مورد بحث تأیید میکند. پس، شکل درست جملة مورد بحث به این صورت پیشنهاد میشود: «نگذاشتیم که قدم از خطة انقیاد و مطاوعت بیرون نهند».
5-3-9. وفکر یا وَکر؟
«چون مهلت حیاتش به آخر کشید و حساب عمرش به فَذلَک[11]انجامید، متقاضی قضا دست بر حلقة در قَدَر نهاد، خیاط اجل به مقراض انقراض، جامة رحلتش بریدن گرفت. سیمرغ روحش از نشیمن قفص قالب، قصد وفکر بالا کردن ساخت» (ظهیری، 1392الف).
فعل «ساخت» در این عبارت به قرینة «گرفت» به لحاظ معنایی، فعل آغازین بهشمار میآید که مختار کمیلی نیز پیشتر به اینگونه فعلها در «اغراضالسّیاسه» اشاره کرده است. (ر. ک: کمیلی، 1390). واژة نامفهوم «وفکر» متن بالا را مغشوش و معنای آن را دچار ابهام میکند. واژههای «سیمرغ»، «نشیمن»، «قفص» و «بالا» با واژة «وکر»-که در نسخة مش (57) ثبت شده- تناسب دارند و آن را تأیید میکنند؛ ضمن اینکه ثبت واژة مورد بحث در نسخة اساس (70) نیز تا اندارهای به شکل نوشتاری «وَکر» شباهت دارد.
همچنین کاربرد واژة «وکر» (ر. ک: ظهیری، 1392الف و 1392 ب) و «اَوکار» (همان) در آثار بر جای مانده از ظهیری سمرقندی و سبک و سیاق اینگونه جملات نیز واژة «وکر» را در متن پیشین تأیید میکنند که به یک نمونه از این موارد اشاره میشود:
«خاصه که زنان را مقر در وَکر مکر و آشیانة غدر باشد و داستان ایشان از الحان هزاردستان عجبترست و حیلت و خدیعت ایشان از ریگ بیابان بیشتر» (همان).
بنابراین، جملة پایانی به این شکل بازسازی میشود: «سیمرغ روحش از نشیمن قفص قالب، قصد وَکر بالا کردن ساخت».
5-3-10. هم یا بیم؟
«مُرده و آنکه او را دین نبود برابر است، و امانت نیست آن را که دین نیست؛ از بهر آنه چون بر کردار نیک، امید جزا و ثواب و بر اعمال بد، هم پاداش[12] و عقاب نبود [و] هیچ کس بر تقدیم خیرات و ادخار حسنات رغبت ننماید» (ظهیری، 1392الف).
ثبت واژة مورد بحث در نسخة اساس (45)، چندان روشن نیست. شکل نوشتاری آن در خط نسخ، صرفنظر از نقطهها به واژة «هم» یا «بیم» شباهت دارد. واژة «هم»-باتوجه به تقابلی که بین عبارات «بر کردار نیک، امید جزا و ثواب» و «بر اعمال بد هم پاداش و عقاب» باید وجود داشته باشد- با متن بالا سازگاری ندارد. نسخة مش (38)، واژة «بیم» را ثبت کرده که این واژه در تضاد با «امید» است و زنجیرة تقابل میان کلمات متضاد را در جملات بیان شده، کامل میکند. بنابراین، واژة «هم» در متن موردنظر تحریف «بیم» است. پس عبارت مورد اشاره به این شکل تصحیح میشود: «امانت نیست آن را که دین نیست؛ از بهر آنکه چون بر کردار نیک، امید جزا و ثواب و بر اعمال بد، بیم پاداش و عقاب نبود».
5-4. اشتباهات چاپی
علاوه بر تصحیفات و تحریفاتی که در متن این پژوهش به آنها اشاره شد، لغزشهای دیگری نیز در متن چاپی«اغراضالسّیاسه»وجود دارد که آنها را باید نتیجة ضعف و سهلانگاری در حروفچینی کتاب و شتابزدگی در چاپ و نشر آن دانست و اینگونه لغزشها را باید اشتباهات چاپی بهشمار آورد. نگارندگان در اینجا به دلیل محدودیت حجم مقاله، دو نمونه از اینگونه اشتباهات چاپی را بررسی میکنند و دیگر موارد را برای رعایت اختصار در کوتاهترین جمله یا عبارت با ذکر صفحه مینویسند و شکل درست واژة مورد بحث را در قلاب پس از پایان جمله میگذارند.
5-4-1. عمارت عالم یا عمارت عام؟
«و در روزگار دولت این پادشاه محمود سیرت مسعود سریرت، به حکم اشاعت عدل و افاضت فضل و عمارت عالم، در اقالیم ملک او عزیزترین چیزی نبات کین و جغد بدخبر است که نه این را منبت و نه آن را مبیت، ... » (ظهیری، 1392الف).
در حاشیة مربوط به عبارت مورد اشاره در متن چاپی «اغراضالسّیاسه» چنین نوشته شده است: (اصل: عمارات عالم، متن از «د») (همان)؛ در حالیکه نسخة اساس (249)، واژة «عمارات عام» و نسخة مش (5)، «عمارت عام» را ثبت کردهاند که با سبک و سیاق و مفهوم عبارت بالا سازگاری دارد. همچنین «عمارت عام» زنجیرة سجع «اشاعت عدل و افاضت فضل» را در متن مورد نظر کامل میکند و کاربرد ترکیباتی نظیر «عدل عام» (ظهیری، 1392الف) در این اثر نیز «عمارت عام» را در عبارت مورد بحث، تأیید میکند.
5-4-2. نتوان یا نتواند؟
آه است بلی کراهت شاه |
|
سطح دل اوست چون سَجَنجل[13] |
(همان)
نسخة اساس (190) و نسخة مش (145)، فعل «نتواند» را در مصراع پایانی ثبت کردهاند که این فعل سبب رعایت وزن آخرین مصراع و تکمیل معنای آن میشود. پس «نتوان» در مصراع پایانی، اشتباه چاپی است.
5-4-3. «طاهر ار آن تعبیه خبر یافت» (315): [از]
5-4-4. «چون طومار بگشادند، افنتاح از بسمالله کرده بودند» (391): [افتتاح]
5-4-5. «چون عبدالعزیز به خدمت آمد، بر وی بهانه جُست و بفرمود تا بردار کردند» (244): [بر دارش]
5-4-6. «... پسترین مردمان آن است که بخیلی را هشیاری شمُرَد» (311): [پستترین]
5-4-7. «در چنال حال، جوانی دیدم که بانگ بر شیر زد» (269): [چنان]
5-4-8. «با ندما و حکما به خلوت نشست و از علم و حکمت سحن پیوست» (41): [سخن]
5-4-9. «بر تصدیق این مقدمات، شاهد عدل و قاضی فصل آن است که ...» (381): [فضل]
5-4-10. «چون عمال کامی و مستخرج بودند، از رعایا زیادتی خواستند» (258): [کافی]
5-4-11. «و هر پادشاه که بدین اخلاق متخلق و بدین عادات معتاد گشت، آفت و فترت به ملک و دولت او راه نیاید» (272): [نیابد]
5-4-12. «نفقة شما به حق تعالی افام دادم و زنبیلی دیگر یافت و به بازار برد و به دانگی بفروخت» (161): [بافت].
بحث و نتیجهگیری
«اغراضالسّیاسه» همچون بسیاری از متون کهن در گذر زمان به دلایل گوناگون بهویژه بر اثر دخالت ذوق کاتبان و قریحة نُساخ، دچار لغزشهایی شده است. با وجود کوششهای ارزندة جعفرشعار در تصحیح اغراضالسّیاسه به دلیل غفلت وی در بهرهگیری از شیوة تصحیح انتقادی متون و توجه نکردن به برخی از هنجارهای سبکشناختی ظهیری و بهره نگرفتن از همة نسخههای خطی مربوط به این اثر، تصحیفات و تحریفاتی به متن چاپی آن راه پیدا کردهاست. لغزشهای دیگری هم در این کتاب وجود دارد که در نتیجة ضعف و سهلانگاری در حروفچینی و محصول شتابزدگی در چاپ و نشر آن است.
نگارندگان در این پژوهش با استناد به دو نسخة خطی از این اثر و برپایة هنجارهای سبکشناختی ظهیری و به شیوة تصحیح انتقادی متون و با مقایسة آثار دیگر وی به واکاوی لغزشهایی در آن پرداخته و به بازسازی برخی از جملات این کتاب اقدام کرده و واژههای مورد بحث را نزدیک به آنچه از قلم ظهیری بیرون آمده است به خواننده عرضه کردهاند، اما به دلیل محدودیت حجم مقاله نتوانستهاند همة لغزشها را واکاوی کنند، پس تصحیح منقح و انتقادی «اغراضالسّیاسه» ضرورتی انکارناپذیر است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Darke, H.
.[2]به نظر میرسد «تا» تصحیف «یا» باشد؛ گرچه در نسخة اساس (235) و نسخة مش (174) واژة «تا» ثبت شده است.
[3]. گرچه واژة «کوران» در نسخة اساس (235) و نسخة مش (175) ثبت شده است، شکل نوشتاری درست امروزی آن «گوران» است؛ زیرا واژههای «آهوان»، «شیران» و «روباهان» با آن تناسب دارند و آن را تأیید میکنند.
[4]. Variants
واریات؛ یعنی نسخههای بدل که در تصحیح متون به کار میآیندو به دیگر سخن، «فرنگیها به این قبیل اختلاف نُسَخ، «واریانت» میگویند که تقریباً به معنی یا معادل «نسخه بدل» میشود» (بینش، 1354).
[5].«به فعال» در نسخة اساس (174) ثبت شده و با ترجمة «بفعاله» سازگاری دارد؛ ثبت «به افعال» در نسخة مش (133)، معنای عبارت مورد نظر را روشنتر میکند.
[6]. «استرقاق: به بنده گرفتن، طلب بندگی کردن» (دهخدا، 1377: ذیل «استرقاق»).
[7]. «اماء: پرستاران، کنیزکان، جمع اَمَة» (همان: ذیل «اماء»).
[8]. «اَرقاء: جمع رقیق. بندگان، مملوکان» (همان: ذیل «اَرقاء»).
[9]حرف «ی» در «عُلوی همت»، حرف اضافه [= کسرة اضافه] محسوب شده است. (ر.ک؛ ظهیری، 1392 الف)؛ یعنی «عُلوی همت»، معادل «عُلو همت» در نظر گرفته شده است.
[10]«قفار: بیابانها، جمع قَفر» (معین، 1380: ذیل «قفار»).
[11]. «فَذلَک شدن: سپری شدن، منقضی شدن» (دهخدا، 1377: ذیل «فَذلک»).
[12]. واژة «پاداش» در متون کهن فارسی به معنای «مطلق مکافات و جزا، اعم از خیر و شر» (دهخدا، 1377: ذیل «پاداش») به کار رفته است که در اینجا با توجه به ترادفها و تقابلهای موجود در جمله، معنای «عذاب و شکنجه» میدهد
[13]. «سَجَنجَل: آینه» (دهخدا، 1377: ذیل « سَجَنجَل»).
سپاسگزاری
از خانم فرشیده کونانی و خانم فریبا حُری مسئولین بخش نسخههای خطی و آقای مهرداد مقصودیاننژاد، دانشآموختة دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران که سبب شدند نگارندگان از نسخههای خطی اغراضالسّیاسه موجود در کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد آن دانشگاه در نگارش این مقاله بهره ببرند، صمیمانه سپاسگزاری میشود.