Analyzing Sign-Semantic Schema in the Discourse of “In the Waves of the Sand” and “Abd al-Sabar” Poems

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Semnan University, Semnan, Iran

2 M.A. in Arabic Translation, Semnan University, Semnan, Iran

Abstract

The study of hegemonic semantics shows how the signs take their transcendental path and serve the hegemonic meanings. The purpose of this study is to investigate the formation, production, and reception of meaning in the field of sustainability literature. In this regard, the hegemony in the two resistance-oriented poems by Mehdi Hamidi Shirazi entitled "In the waves of the sand" and the poem "Abd al-Sabar" composed by Mahmoud Darvish was examined. Sign-semantic study of these two discourses shows how two poets, using cultural, national, and local backgrounds and archives, produce resistance-oriented meanings, distancing themselves from existing and known contexts and confronting the narrator with unexpected elements. Other findings of the study include the existence of two identical value systems, which is the praise of freedom and liberty. This value system is in the mechanisms of production in the scheme of emotional discourse in order to establish the prevailing hegemony, that is, to praise stability and freedom in society, and to marginalize other concepts.

Keywords

Main Subjects


نشانه- معناشناسی ابزاری است که سازوکارهای تولید و دریافت معنا را در نظام‌های گفتمانی بررسی می‌کند، چراکه فرآیند معناسازی تحت نظارت و کنترل نظام‌های گفتمانی قرار دارد. همچنین با وجود کثرت و تعدد نظام­های گفتمانی، وجه اشتراک تمام آن­ها در مرکز قرار دادن کنش­ها و شَوِش­ها است و با اتکا به آن سعی در ایجاد تغییر در شرایط نامطلوب و رفع ناپایداری وضعیت موجود را دارند. ادبیات پایداری نیز از نوع گفتمان­هایی است که محصول دریافت وجود ناپایداری و نابسامانی در اوضاع وطن است. درحقیقت، اصلی‌ترین رسالت ادبیات پایداری ترسیم اشکال مختلف پایداری است و ادبیات به طور عام «ابزاری است که از طریق آن، هنجارهای یک فرهنگ مشترک می‌تواند مورد چون‌وچرایی قرار بگیرند» (میلز[1]، 1954). همچنین ادبیات پایداری در هیچ قالب و چارچوب خاصی نمی‌گنجد و در هر گوشه‌ای از جهان و هر زبانی که باشد، مفهوم و ارزشی واحد را که همان مقاومت است، تولید می‌کند. بنابراین، بررسی این گونۀ ادبی از منظر نشانه- معناشناسی و نظام‌های متعدد گفتمانی می‌تواند چالش و تبانی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها را به ترسیم کند و در خلال آن چگونگی تولید هژمونی و بایستگی دفاع را در ادبیات ملل مختلف نشان دهد. 

                نظر به نیاز به بررسی با نگرشی نو در حوزه ادبیات تطبیقی بر آن شدیم با انتخاب دو شعر از دو ادبیات تبیینی از حضور نشانه معناها در بافت­های مختلف بپردازیم. در حقیقت آنچه این نوشتار را از نوشته‌های پیشین متمایز می‌کند، سیر بررسی با رویکردی نو است. در واقع این مقاله، روند و سازکارهای شکل­گیری و چگونگی هژمونیک شدن نشانه-معناها را به تصویر می‌کشد. بنابراین، نحوۀ ساخته شدن مفاهیم ناسیونالیستی، اسطوره‌ای و وطن‌دوستی را در مجرای ادبیات تطبیقی و در حوزه ادبیات پایداری و در دو اقلیم متفاوت به نمایش می­گذارد.

                بررسی فرآیند ساخت نشانه- معناهای هژمونیکی در نظام‌های گفتمان حاصل این کار پژوهشی است و تاکنون در مباحث نشانه- معناشناختی مطرح نشده است.

                 پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که «چگونه دال‌ها هژمونیک شده، مدلول هژمونی مقاومت را در گفتمان حمیدی­شیرازی و درویش رقم می‌زنند؟» و در پاسخ به این سؤال به نظر می­رسد: که حمیدی­شیرازی و درویش در گفتمان­هایشان در جهت القای هژمونی ایثار و مقاومت هستند.

  1. پیشینۀ پژوهش

نشانه- معناشناسی دانشی نوبنیان است که در ایران با آثار حمیدرضا شعیری شناخته شد. ازجمله آثار ایشان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

            شعیری و ترابی (1391) در مقالۀ «بررسی شرایط تولید و دریافت معنا در ارتباط گفتمانی» به بررسی عوامل شکل‌گیری و انتقال معنا می‌پردازد. این پژوهش معنا را امری از پیش تعیین‌شده و ثابت نمی‌داند. درواقع معنا در چرخۀ تعامل بر اساس موقعیت و طی فرآیندی تحقق می‌یابد که در آن شرکای گفتمانی (گفته پرداز و مخاطب) به‌طور فعال دخالت دارد.

                شعیری (1383) در مقالۀ «معناشناسی تعامل» سعی دارد با تکیه بر اصول معناشناسی نشان­دهد که تعامل، فرآیندی متعالی است که می­توان به­واسطۀ آن در جهت معنا­گریز شدن زبان گام برداشت. این موضوع نشان می­دهد که تا چه­اندازه تعامل و معنا یکدیگر را تقویت می­کنند.

                مقالۀ شعیری (1388) با عنوان «از نشانه- شناسی ساختارگرا تا نشانه- معناشناسی گفتمانی» بیانگر بررسی شرایطی است که ما را از نشانه‌شناسی ساخت­گرا که معناهای از پیش تعیین‌شده در آن از اهمیت زیادی برخوردارنـد بـه نشانه- معناشناسی گفتمانی که در آن معنا تابع مذاکره و کشمکش و تنش بین سـطوح زبـانی است، سوق می‌دهد.

                مقالۀ حقیقت (1386) با عنوان «از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی» به بیان نتایج گذار ساختارگرایی به پساساختارگرایی می­پردازد؛ نتایجی که نویسنده به آن دست یافته، عبارت است از: زبان به عنوان یک رسانه غیرشفاف، واقعیت را شکل می‌دهد و پدیده‌ای اجتماعی و جایگاهی برای مبارزۀ سیاسی تلقی می‌شود، سوژه‌ها در منشأ خود اجتماعی هستند و به نقش گفتمان و متن توجه جدی می‌شود.

                طحان‌زواره و خلیل‌اللهی (1395) در مقالۀ «نشانه- معناشناسی نظام‌های گفتمانی شوشی در لالایی لیلی اثر حسن بنی عامری» به چگونگی ارتباط حواس پنج‌گانه در تولید معنا در داستان لالایی لیلی می‌پردازد. درواقع این مقاله در پی نمایاندن این موضوع است که داستان­های کوتاه ایران تا چه حدی قابلیت تحلیل به وسیلۀ نظام­های گفتمانی را دارند.

                پژوهش حاضر به بررسی شکل‌گیری، تولید و دریافت معنا در دو گفتمان «در امواج سند» و «أبدالصبار» می‌پردازد. در این مقاله، هژمونی و باور دو شاعر، مبتنی بر دفاع از گونۀ ارزشی مسلم جامعه؛ یعنی همان «پایداری» و وجوه متعدد آن بررسی می­شود تا در سایۀ چگونگی شکل‌گیری طرحوارۀ نظام گفتمانی عاطفی، خواننده را با زوایای متعدد و متکثر معنا و منبع شکل‌گیری این نظام آشنا سازد.

  1. از نشانه‌شناسی تا نشانه- معناشناسی

فردیناند دوسوسور[2] که او را پدر علم نشانه‌شناسی نوین نامیده‌اند، حیات نشانه‌ها را در زندگی اجتماعی مطالعه می‌کرد. به‌زعم او، رابطۀ دال و مدلول مطابق قرارداد و توافقی صورت می‌گیرد که مورد اتفاق در جامعه است. او رابطۀ میان دال و مدلول را رابطه‌ای جدایی‌ناپذیر می‌داند و برای تشریح این مطلب از دو روی کاغذ استفاده می‌کند؛ یعنی همان‌گونه که نمی‌توان دو روی کاغذ را از یکدیگر جدا کرد، رابطۀ دال و مدلول نیز گسست‌ناپذیر است.

                براساس دیدگاه دوسوسور، نشانه امری انتزاعی و ذهنی است؛ به‌گونه‌ای که هر دالی یادآور مدلولی خاص در ذهن است. وی همچنین از آغاز میان زبان[3] و گفتار[4] تفکیک قائل می‌شود. به همین دلیل به‌نوعی آغازگر ساختارگرایی به‌شمار می‌رود. نکتۀ دیگر در مورد نشانه‌شناسی دوسوسور این است که «رابطۀ بین عناصر تشکیل‌دهندۀ نشانه، مکانیکی و خالی از حضور عامل بشری است؛ زیرا نشانه در قالب ارزش‌های متعین در زبان جاری می‌شود و فقط زمانی نشانه شکل می‌گیرد که معنی در زبان منجمد می‌شود و در قالب رابطۀ دال و مدلول درخور مطالعه است» (داودی­مقدم، 1393).

                از دیگر نشانه‌شناسان ساختارگرا چارلز سندرس پیرس[5] است که از او به‌عنوان پدر سنت‌شناسی آمریکایی یاد می‌شود. او برای شرح و بسط نظریه نشانه‌شناسی خود از مفهوم «دلالت» استفاده می‌کند. در نشانه‌شناسی او، نشانه، مفسر و موضوع سه ضلع اصلی مثلث نشانه‌شناختی را تشکیل می‌دهند. در نظر او «سه نوع نشانه؛ یعنی آیکون (شمایل)، نمایه و نماد اهمیت بسزایی دارند» (توحیدلو و شعیری، 1396). مهم‌ترین نکته‌ای که در این تعریف از سوی پیرس برای شکل‌گیری فرآیند نشانگی ضرورت دارد، حضور کسی است که نشانه برای وی حکم نشانه را داشته باشد. پیرس حوزه نشانه‌ها را بسیار گسترده و آن­را مفهومی همگانی می‌دانست و بر این باور بود هر چیزی که به هر شکل به چیزی دیگر دلالت کند از نظر وی نشانه است. پیرس مانند دو­سوسور تمرکز خود را بر نشانه استوار ساخت و در زمرۀ ساختارگرایان جای گرفت.

                لوئی ­یلمسلف[6] از کسانی است تا حدودی وضعیت انجماد نشانگی را تغیر داده است. این نشانه‌شناس دانمارکی به‌جای دو اصطلاح رایج دال و مدلول از دو اصطلاح سطح بیان و سطح محتوا بهره جست و این ­دو را نیز به دو وجه صورت و ماده تقسیم کرد. در دیدگاه یلمسلف و مطالعۀ پلان­های‌های زبانی، نکتۀ مهمی که وجود دارد، این است که «نشانه‌ها از چارچوب محدود تحت تسلط خود و رابطۀ تقابلی سوسوری و نظام بستۀ دال و مدلولی، خارج و وارد نظام فرآیندی می‌شود» (آیتی، 1392).

                سرانجام آلژیر داس گریماس[7] که از او به‌عنوان پدر معناشناسی نوین یاد می‌شود با الگو گرفتن از طرح نظریۀ سطح بیان و سطح محتوای یلمسلف، دو اصطلاح برون‌نشانه و درون‌نشانه را مطرح ساخت. او با طرح مسألۀ حضور انسان را به‌عنوان گفته­پرداز و با ارتباط پدیدارشناختی با نشانۀ زمینه‌ساز عبور از نشانه‌شناسی ساخت‌گرا به نشانه- معناشناسی گفتمانی فراهم آورد. همچنین حضور عاملی به نام گفته­پرداز باعث شد حوزه‌های جدیدی در علم نشانه- معناشناسی کشف و مطالعه شود.

                بی‌شک «مطالعات گریماس در دورۀ دوم سیر اندیشه‌هایش عامل عبور از نشانه‌شناسی ساختارگرا و پایه‌گذاری نشانه- معناشناسی گفتمان است و آنچه مطالعات گفتمانی را دگرگون کرده و از فرم مکانیکی صرف خارج کرد، حضور عاملی به نام گفته‌پرداز بود» (آیتی، 1395). بر این اساس، در رویکرد متأخر، نشانه- معناشناسی تولید معنا در رابطه‌ای تعاملی صورت می‌گیرد و به‌موجب آن معنا امری سیال، متکثر و نامتعین به شمار می‌رود.

  1. هژمونی

هژمونی مفهومی برگرفته از واژه‌ای فرانسوی «Hegemonie» است که به توصیف تسلط اجتماعی یک گروه بر گروه دیگر بدون اعمال زور و فشار می‌پردازد. درواقع «به‌جای اینکه دیگران را از طریق اوامر، درخواست‌ها، پیشنهادها یا اندرزهای خود به آنچه خواهان انجامش هستیم، آگاه سازیم، می‌توانیم اذهان را به طریقی شکل دهیم که آن‌ها آزادانه و با طیب خاطر، آن‌گونه که ما می‌خواهیم عمل کنند» (حمیدی‌فشکی فراهانی، 1392).

                لاکلائو و موف[8] بر این باورند که «گفتمان جهان اجتماعی را در قالب معنا می‌سازد. این ساختن از طریق زبان که ماهیتی بی‌ثبات دارد انجام می‌شود، در نتیجه گفتمان‌ها اموری بسته و تغییرناپذیر نیستند و هویت خود را به واسطۀ نوع ارتباطی که با سایر گفتمان‌ها دارند باز تعریف می‌کنند. بنابراین، گفتمان وقتی توانست به یک ثبات نسبی برسد و نظام معنایی خود را تثبیت کند به گفتمان هژمونیک تبدیل می‌شود» (مقدمی، 1390). باورها یا نگرش‌هایی که از هژمونی نشأت می­گیرند، ممکن است همیشه به‌صورت هوشیارانه در افراد وجود نداشته باشد؛ در واقع به مدد هژمونی می‌توان الگوی عمل‌هایی را در گروهی بدون آنکه خود بر آن واقف باشند، تولید کرد و آنان را در کنش‌ها و شوش‌های مطلوب نظر قرارداد. بنابراین، هژمونی «مذاکره‌ای است که طی آن اجماعی بر سر معنا به دست می‌آید» (یورگمسن و فیلیپس[9]، 1389).

                گرامشی[10] در بحث اختلاف ایدئولوژی و هژمونی بر این باور است که: «هژمونی برخلاف ایدئولوژی که حالتی از بالا به پایین، زورمندانه، همراه فریب و نیرنگ دارد، آن‌چنان در تمام ابعاد زندگی روزمرۀانسان‌ها تنیده می‌شود که در قالب عقل سلیم درمی‌آید. بنابراین، ایدئولوژی بعدی سیاسی دارد، اما هژمونی برخلاف آن دارای بعدی فرهنگی است» (راثی‌تهرانی، 1388). باورها و نگرش‌ها ممکن است چنان عمیق در الگوهای فکری و زبان ریشه دوانیده باشند که ما آن‌ها را بدیهی فرض کنیم.

                یکی از انواع هژمونی‌های موجود، هژمونی گفتمانی است؛ در واقع هژمونی توسط گفتمان‌ها خلق می‌شود و موفقیت آن در گرو تأثیرگذاری و کنار زدن سایر گفتمان­ها است. بنابراین، در باب چگونگی هژمونیک شدن نشانه- معناها می‌توان گفت: «هژمونی شدن یک نشانه به این معنا است که معنای آن در سطح وسیعی در افکار عمومی مورد پذیرش قرارگرفته است و یا در واقع نوعی انسداد هرچند موقتی در معنای نشانه‌ها به وجود آمده است» (بای، 1390). درواقع در خلال بررسی نشانه- معناهای هژمونیکی در فرآیند گفتمان می‌توان چگونگی هژمونیکی شدن نشانه‌ها را اشاره کرد.

  1. اشاره‌ای کوتاه به شعر «در امواج سند» و« أبَدَ الصُبّار»

شعر «در امواج سند» سرودۀ مهدی حمیدی شیرازی منظومۀ 68 بیتی و روایتی است که به شرح رشادت‌ها و فداکاری‌های سلطان جلال‌الدین خوارزم­شاه و نثار کردن جان، مال، زن و فرزند در راه وطن و در مقابل حملات وحشیانۀ مغول به ایران می‌پردازد. شاعر بدین ترتیب مخاطبین را با شرح پایداری و وجوه مختلف آن در سرزمینش آشنا می­سازد.

                شعر«أَبد الصّبار» سرودۀ محمود درویش، چهرۀ معروف ادبیات پایداری فلسطین است. شاعر در این شعر به وصف کوچ اجباری، آوراگی، مسائل و آلام رنج‌های مردم فلسیطن از زبان پسری پرسش­گر- که نماد نسل‌های آتی است- و پدری پاسخ­گو و مجاب‌کننده -نماینده نسل حاضر و میراث‌دار هژمونی مقاومت گذشته- می‌پردازد. درویش در خلال این سروده، ایدئولوژی، جهان­بینی، افق‌های فلسطینیان پیرامون دفاع از وطن، فرا رسیدن آزادی را - روزی که در آن حشائش نیسان همه جا را در بر خواهد گرفت- به گفته­یاب منتقل می‌کند.

4-1. مراحل طرحواره عاطفی گفتمان در روند هژمونیزه شدن

سیطرۀ عواطف بر گفتمان همانند رایحۀ عطری است که سراسر آن­را تحت پوشش قرار می‌دهد، اما دلیل اینکه سال‌ها زبان‌شناسی از جست‌وجوی عواطف در گفتمان بی‌بهره بوده است، این است که ابزاری مناسب و کافی برای تجزیه ‌و تحلیل فرآیند پیچیدۀ عاطفی نداشته‌اند. امروزه، نشانه- معناشناسی با داشتن ابزارهای مطالعاتی محکم، امکان بررسی عاطفی گفتمان را فراهم آورده است، اما باید به این نکته توجه داشت که مطالعۀ جریان عاطفی گفتمان به‌هیچ‌وجه مطالعۀ خصوصیات عاطفی و روانی موجود در گفتمان نیست، بلکه به معنای بررسی شرایط شکل‌گیری و تولید نظام عاطفی و چگونگی ایجاد معنا از طریق آن است. بنابراین، هنگام سخن از جریان عاطفی، وجود صرف چند واژۀ عاطفی به معنای نظام عاطفی گفتمان مدنظر نیست، بلکه هدف، جست­و­جوی راهبردهای ایجاد آن است. بنابراین، در این صورت دیگر نظام عاطفی در مقابل شناخت و منطق قرار نمی‌گیرد، بلکه عواطف در تقابل با کنش‌ها قرار می‌گیرد.

                درمجموع دنیای عاطفی دنیایی است که در تقابل با منطق روایی قرار می‌گیرد. دنیایی که دیگر برکنش استوار نیست و آنچه اساس این نظام را تشکیل می‌دهد، «شَوِش: است. شَوِش که از مصدر شدن مشتق شده، وضعیتی است که در آن «بدون اینکه برنامه و یا هدفی مطرح باشد، شَوِش­گر می­تواند هر لحظه متوجه حضور خود نسبت به دنیایی که در آن قرار دارد، شده و تحت تأثیر همین حضور، خود را مهیای دریافت خود و دیگری سازد. شوش را می­توان مهیا شدن سوژه دانست» (شعیری، 1395). دنیای عواطف، دنیایی است که ناپیوستگی را ترک گفته و با استمرار گره ‌خورده است. بنابراین، می­توان گفت «کنش‌ها و جهان بر شَوِش­گر تأثیر می‌گذارند، همان­گونه که شَوِش­ها بر کنش­ها تاثیر می‌گذارند».

                ژاک فونتنی[11] زبان­شناس، معتقد است که طرح ساختمان بعد عاطفی کلام که سازمان‌دهی فرآیند عاطفی گفتمان را بر عهده دارد از مراحل زیر تشکیل شده­است:

- مرحلۀ تحریک عاطفی: تحریک عواطف، شروع و ابتدای فرآیند عاطفی گفتمان است که شَوِش­گر دچار شوشی احساسی می‌شود و حضوری عاطفی از نظر گستره‌ای و فشاره­ای در او شکل می‌گیرد و ریتم و آهنگ حرکت شَوِش­گر دچار تغییر می‌شود: کندی، شتاب، ناآرامی وتوقف نمایان­گر وجود حسی خاص در جسم شوِش­گر است که به آن دچار شده است. به‌طورکلی این مرحله، مرحله‌ای است که در آن تنش‌های عاطفی از طریق آهنگ یا ریتم کلامی بروز می‌نماید.

                «یکی از عناصر سازندۀ گفتمان عاطفی افعال مؤثر هستند که خود مستقیماً نقش کنشی ندارند و بر افعال کنشی تأثیر می‌گذارند. این افعال عبارت‌اند از: خواستن، بایستن، دانستن، توانستن و باور داشتن» (شعیری، 1395). این افعال در فرآیند گفتمان هم به طور صریح و هم به طور ضمنی ذکر می‌شوند و می‌تواند در تعامل و یا در چالش با یکدیگر قرار گیرند و گونه‌های ارزشی و بار عاطفی مختلفی را تولید کنند.

                در ابیات انتخابی از شعر حمیدی، می‌توان بیداری یا تحریک عاطفی شَوِش­گر را دریافت که مقدمۀکنش‌های اسطوره‌ای، سرنوشت‌ساز و حساسِ شَوِش­گر عاطفی می‌شود. از هجوم و حملات پی‌درپی مغول و کشته شدن یک‌به‌یک افراد لرزه‌ای در دل شاه خوارزم ایجاد می‌شود . گویا ریتمی کند و حتی سکون به خاطر هجوم دشمن در این گفتمان حاکم می‌شود:

دل خوارزمشه به یک لحمه لرزید
ز دست ترک‌تازی‌های ایام
در آن دریای خون، در قرص خورشید
چه اندیشید آن دم کس ندانست

 

که دید آفتاب بخت خفته
به آبسکون شهی بر تخت خفته
غروب آفتاب خویشتن دید
که مژگانش به خون دیده‌تر شد

(حمیدی شیرازی، 2013)

 

                در واقع آن لحظه که شاه خوارزم، غروب خرگه خوارزمشاهی خود را نزدیک می‌بیند (یعنی فعل مؤثر آگاهی یافتن)، اولین تکانه‌های عاطفی جسم شَوِش­گر عاطفی (خوارزم‌شاه) از این بیت آغاز می‌شود . بیداری عاطفی مدیون دانستن و آگاهی خوارزم‌شاه به نزدیک‌تر شدن لشکر دشمن است. همچین سازۀ فعلی مؤثر دانستن که با تحریک عواطف همراه شد، مقدمه‌ای برای اتخاذ تصمیمات سرنوشت‌ساز شَوِش­گر عاطفی می‌شود. این بیداری و یا تحریک عاطفی از طریق نگرانی و اضطرابی -که دل خوارزم­شاه را دربر گرفته است- نمایان می‌شود. در نتیجه عنصری که موجب بیداری عاطفی و تحریک شَوِش­گر عاطفی شده، جنگ، قتل و غارت است که هر لحظه دامنۀ آن وسیع‌تر می‌شود و در دل شَوِش­گر عاطفی، لرزه‌ای می‌افکند و مقدمات ورود به مرحلۀ توانش را فراهم می‌کند.

                در شعر محمود درویش نیز تحریکات و یا بیداری که در آن شَوِش­گران عاطفی دچار حسی خاص می‌شود در ابتدای شعر قابل ‌مشاهده است و حضوری رقم می‌زند که از نظر گستره‌ای و فشاره­ای قابل تبیین می‌شود:

«إلی أینَ تأخُذَنی یا أبی؟إلی جِهَةِ الرِّیحِ یا ولدی... » (درویش، 2010).

«مرا به کجا می بری ای پدر؟ فرزندم به سمت وزش باد...»

                در شعر درویش، آهنگ گفتمان عاطفی کند و نمود آن مستمر است، شَوِش­گری که دچار تنشی عاطفی شده و میزان آگاهی او از چرایی ترک خانه و چگونگی مقصد ضعیف شده، تردیدی به جان شَوِش­گر راه یافته است که از میان این‌همه ابهام او را بر آن می‌دارد که از پدر از کجایی و کیفیت مقصد سؤال کند؛ در واقع شَوِش­گر دچار نوعی بیداری شده که این بیداری و تحریک باز مبتنی بر اضطراب و نگرانی از چگونگی مهاجرت و چگونگی مقصد است و همچنین نگرانی از خانه و کاشانه‌ای که به حال خود ترک می‌شود در قالب سؤال‌هایی مبتنی بر اضطراب و نگرانی بروز می‌یابد:

«إلی أینَ تأخُذَنی یا أبی؟لماذا تَرَکتَ الحِصانَ وحیدا؟

ومَن یَسکُنُ البَیتَ مِن بَعدِنا یا أبی؟و متی یا أبی؟» (درویش، 2001)

«مرا به کجا می‌بری ای پدرم؟ چرا اسب را تنها رها کردی؟ پدر و پس از ما چه کسی در خانه سکنی خواهد گزید؟ و کی برخواهیم گشت؟»

                همان‌طور که ملاحظه می‌شود احساس اضطراب و نگرانی پسر همان بیداری عاطفی است که مبنای فرآیند عاطفی به‌شمار می‌رود و در طول گفتمان دنبال می‌شود و نیز مقدمۀ جریان عاطفی یقین بازگشت به وطن و زندگی می‌شود. در واقع مطابق فرضیه‌ای که در نظر گرفته شد، هژمونی که توسط عناصر دخیل در گفتمانی عاطفی تولید شده اینک مقدمه‌ای برای بروز فرآیند گفتمان عاطفی می‌شود که طرح آن را می‌توان به شکل زیر ترسیم کرد:

بیداری عاطفی                                           آگاهی از وجود دشمن                                               هژمونی مقاومت

از تعامل بایستن، دانستن و نتیجۀ این دو سازه، بیداری عاطفی در شوش­گران ایجاد می‌شود وگونۀ ارزشی ایستادگی تولید می­شود. در حقیقت، می­توان گفت تمام دال‌ها و برونه­های شعر، مدلولی جز هژمونی‌سازی مقاومت در این نشانه- معناها ندارد که در روند گفتمان آن­ را به گفته­یاب انتقال می‌دهد؛ یعنی محصول تحریک عواطف و بیدار شدن عواطف درک در خطر بودن سرزمین در صورت عدم از خودگذشتی و ایثار است. هرکدام از دو شاعر؛ یعنی حمیدی‌شیرازی و درویش به نحوی در جهت نمایاندن بیداری عواطف ناسیونالیستی در شوش­گران و شخصیت­های شعر هستند. هدف دو شاعر با آوردن تمثیل خوارزم‌شاه و یارانش و پسر و پدری که اسب و خانه را رها کرده‌اند، د بیدار کردن عواطف گفته­یابان (خواننده­گان) است. بنابرای،ن هژمونی دفاع و پایداری در قدم اول با بیدار ساختن عواطف در مسیر انتقال به گفته­یابان قرار می­گیرد.

- مرحلۀتوانش عاطفی: مرحلۀ بعد از تحریک عاطفی، مرحلۀتوانش عاطفی است. در این مرحله، شَوِش­گر آمادگی لازم برای کسب هویت عاطفی را پیدا می‌کند. در شعر حمیدی‌شیرازی، ترسی که ناشی از درک خطر دشمن است، نوعی توانش عاطفی در شاه‌خوارزم به وجود می‌آورد و او را آمادۀ کسب ویژگی‌های عاطفی چون مقاومت، صلابت، دلی آکنده از یقین، خشم و خروش، گذشتن دلبستگی به همسر و فرزند می‌سازد. درواقع ترسی که در دل شاه‌خوارزم افتاده همان «سازۀ فعلی مؤثر» است که با فعل «دانستن» و آگاهی او نسبت به نزدیک شدن خطر دشمن، همراه است. حاصل این توانش، آمادگی و کسب هویت‌هایی چون مبارز و جنگجویی است که تا آخرین لحظه ایستادگی می‌کند و با نثار هر آنچه دارد در راه وطن گام برمی‌دارد.

چه اندیشید آن دم کس ندانست
چون آتش در سپاه دشمن افتاد
پس­آنگه کودکان­رایک‌به‌یک خواست
بگیر ای موج سنگین کف‌آلود
بخور ای اژدهای زندگی خوار

 

که مژگانش به خون دیده‌تر شد
ز آتش هم کمی سوزنده‌تر شد
نگاهی خشم‌آگین در هوا کرد
زهم واکن دهان خشم، واکن
دواکن درد بی‌درمان دواکن

(حمیدی‌شیرازی، 2013)

                همان‌طور که ملاحظه می‌شود آگاهی شاه خوارزم از واقعه، اندیشه‌ها و تدابیری که در پیش می‌گیرد (رها کردن زن و فرزند از بیم نام بد در آب)، توانش عاطفه‌ای را در وی رقم می‌زند که او را آمادۀ مقابله حوادث جان‌گداز می‌سازد که در قالب سازه‌های فعلی مؤثری چون (اندیشیدن، توانستن و خواستن) دریافت می‌شود. بنابراین، بیداری عاطفی ، توانش فدا کردن زن و فرزند در دهان اژدهای آدم‌خوار (سیل) را ایجاد می­کند.

                در شعر درویش نیز مرحلۀ توانش عاطفی پس از تنش‌هایی که شَوِش­گر با آن مواجه است، فراهم می­شود؛ درواقع تردید و نگرانی شَوِش­گر را می‌توان تنشی خواند که آمادگی کسب ویژگی‌های عاطفی همچون صلابت، مقاومت و قدرت تحمل مصائب را مهیا می‌سازد:

 «إلَی أَینَ تأخُذَنِی یا أبی؟- ومَن یَسکُنُ البیتَ مِن بَعدِنا یا أبی؟ـ لماذا تَرکتَ الحِصانَ وحیداً؟ ـ متی یا أبی؟» (درویش، 2010)

«مرا به کجا می‌بری ای پدرم؟ چرا اسب را تنها رها کردی؟ پدر و پس از ما چه کسی در خانه سکنی خواهد گزید؟ و کی برخواهیم گشت؟»

                این پرسش‌های شَوِش­گر که در قالب اداتی چون «لماذا؟ إلی أین؟ متی؟ من؟» منعقد شده است، هنگامی‌که با پاسخ‌های پدر -که حاکی از یقین است- مواجه می‌شود، باعث کسب اطمینان در مورد آنچه تردیدآمیز است، می‌شود. بنابراین، در شعر درویش، پدر، پسرش را آمادۀ کسب توانشِ عاطفی «یقین به بازگشت» می‌سازد.

توانش عاطفی                                           آگاهی از وجود دشمن                                               هژمونی مقاومت

همانطور که ملاحظه می­شود، آگاهی به وجود دشمن و در خطر بودن سرزمین، پس از تحریک و بیداری‌سازی عواطف در دو شعر، توانشی در شوش­گران و گفته‌یابان پدید می‌آورد که آنان را آمادۀ کسب هویت دشمن ستیزی و مقاومت می­کند. بیداری عواطف و ایجاد توانش ممکن است به طور بالقوه در شوِش­گران وجود داشته که در این صورت با بیدارسازی عواطف در آنان، هژمونی و بایستگی دفاع از سرزمین به هنگام تجاوز دشمن، به سهولت انتقال می­یابد.

- مرحلۀهویت یا شوش عاطفی: این مرحله از اصلی‌ترین و محوری‌ترین مراحل فرآیند عاطفی است. در این مرحله، تغییرات اساسی رخ می‌دهد و شَوِش­گر از خود، هویت عاطفی خاصی را بروز می‌دهد. در این مرحله تمام پندارها، پرسش‌ها، ابهامات، تصورات، تخیلات و تردیدهای شَوِش­گر پاسخ داده می‌شود و به هویتی مشخص دست می‌یابد که امکان نام­گذاری پیدا می‌کند. در شعر حمیدی­شیرازی، هویت عاطفی، پس از اندیشناک شدن شاه خوارزم این امر در وی تثبیت‌ می­شود و تغییر مطلوب در وی رخ می‌دهد.

چه اندیشید آن دم کس ندانست
چون آتش در سپاه دشمن افتاد
زبان نیزه‌اش در یاد خوارزم
در آن دریای خون در دشت تاریک
بدان شمشیر تیز عافیت سوز

 

که مژگانش به خون دیده‌تر شد
ز آتش هم کمی سوزنده‌تر شد
زبان آتشی در دشمن انداخت
به دنبال سر چنگیز می‌گشت
در آن انبوه، کار مرگ می‌کرد

(حمیدی‌شیرازی، 2013)

شاه خوارزم در گذار از هر مرحله‌ای از وقایع و در مواجه با توانش های متفاوت، شوشی یکسان می­یابد که همان ازخودگذشتگی و وطن‌خواهی است. مثلاً مانند آتش به سپاه دشمن می‌جهد و نظیر مرگ عهده‌دار ستاندن جان دشمنان شود، به دنبال سر چنگیز می‌گردد و زمانی که از زن و فرزند می‌گذرد در او هویتی ثابت که همان وطن‌خواهی است، رقم می­خورد.

در شعر درویش نیز، پس از بیداری و توانش عاطفی، شَوِش­گر وارد مرحلۀ اصلی می‌شود که همان تغییر وضعیت و تثبیت شَوشِ عاطفی است. در واقع، زمانی در شعر درویش تغییر ایجاد می‌شود که شَوِش­گر پاسخ تمامی سؤالات خود (إلی أین، لماذا، متی و من؟) را یافته است؛ درواقع پسر به نوعی اعلام پذیرش و تثبیت هویت عاطفی می‌کند که نهایتاً با پاسخ‌های کنش­گزار به اقناع تام می‌رسد و در نتیجه، هویت ظلم‌ستیزی و مقاومت در او تثبیت می‌شود؛ در حقیقت هژمونی مقاومت نسل به نسل به پدر رسیده و هم‌اینک به پسر منتقل می‌شود:

«وتذکَّر قِلاعَاً صَلیبیَّة  قَضَمَتها حَشائِشُ نَیسانَ  بَعدَ رَحیلِ الجُنُودِ...» (درویش، 2010)

«و به یاد بیاور قلعه‌های صلیبی که خار و خاشاک­های ماه نیسان پس از کوچ سربازان آن­ها را درهم نوردید»

همان طور که ملاحظه می‌شود شَوِش­گر، پاسخ تمام تردیدها، سؤالات و ابهامات خود را دریافته و پدر، کسی است که هژمونی مقاومت را در وجود پسر کشت می‌کند؛ بنابراین، پدر در آخرین جمله پس از اقناع کامل پسر، می­گوید: «به یاد آر روزی را که حشائش نیسان قلعه‌های صلیبی‌ها را پس از خروج سربازان درخواهد نوردید». در نتیجه، تثبیت هویت که همان ظلم‌ستیزی، مقاومت و امید بازگشت به وطن و بازستاندن آن از بیگانگان است، رقم می‌خورد. به‌ این ‌ترتیب شَوِش­گر عاطفی با دلی سرشار از یقین به صعود و ادامۀ راه می‌پردازد.

بیداری عاطفی                                           آگاهی از وجود دشمن                                               هژمونی مقاومت

آگاهی از وجود دشمن، پس از طی مرحلۀ بیداری عواطف، آمادگی برای کسب هویت و شوش با کسب هویت و شوش محقق می‌شود. به واقع دو شاعر پس از پیمودن سیر عاطفی گفتمان، مهم‌ترین بخش آن­ را بایستگی کسب هویتی ظلم‌ستیز می­دانند که هر فرد در هر سرزمین باید آن­را داشته باشد.

- مرحلۀ هیجان عاطفی: مرحله‌ای است که در آن نتیجۀ تغییر وضعیت و هویت عاطفی، بروز هیجاناتی است که در جسم شَوِش­گر نمود پیدا می‌کند که آن ­را می‌توان نوعی بیان جسمی و یا فعالیت بدنی دانست. در شعر حمیدی‌شیرازی، شاه خوارزم پس از تثبیت هویت، یعنی مقاومت، ظلم‌ستیزی و قتال با دشمنان، این هویت را در جسم خود منعکس می­سازد:

چو آتش در سپاه دشمن افتاد
سرانجام آن دو بازوی هنرمند
عنان باد پای خسته پیچید
پس­آنگه­کودکان را یک‌به‌یک خواست

 

زآتش هم کمی سوزنده‌تر شد
زکشتن خسته شد وز کار وا ماند
چون برق و باد زی خرگه آمد
نگاهی خشم‌آگین در هوا کرد

(حمیدی‌شیرازی، 2013)

                ابیات بالا بیانگر هیجانات مختلفی است که در جسم شَوِش­گر ظاهر شده است؛ احساساتی چون خشم، خستگی، درماندگی، ضعف ناشی از ستیز بسیار، خروش و صلابت که همه نشانه‌هایی فیزیکی هستند و در جسم شَوِش­گر بروز یافته­اند. در واقع این نمایه‌های جسمی، دال‌هایی هستند که ما را با مدلولی واحد؛ یعنی ایستادگی، مواجه می‌سازد.

در شعر درویش اما این هیجانات در جسم شَوِش­گران در قالب فعالیت‌های جسمانه­ای مبتنی بر قدرت به‌منظور استمرار پیمودن راه و همچنین یقین به بازگشت رقم می‌خورد:

«یَلهَثانِ عَلَی دَربِ (قانا):   هنامَرَّ سَیِّدُنا ذاتَ یَومٍ .   هناجَعَلَ الماءَ خمراً. وقال کلاماً    کثیراً عَن الحُبِّ، یا ابنی تَذَکَّرغَداً.  وتَذَکَّر قِلاعاً صَلیبیَّةً    قَضَمَتها حَشائِشُ نَیسانَ    بَعدَ رَحیلِ الجُنُودِ...» (درویش، 2010)

   «در آستانه (قانا) نفس نفس می­زنند: سرور ما یک روز از اینجا گذر کرد، اینجا آب را به شراب تبدیل کرد و از عشق سخن داد، ای پسرم فردا را به یاد بیاور و به یاد بیاور قلعه‌های صلیبی که خار و خاشاک­های ماه نیسان پس از کوچ سربازان آن­ها را درهم نوردید».

                در این مرحله شَوِش­گر مردد به سازۀ عاطفی یقین دست ‌یافته است و نمایۀ جسمی آرامش در حالات فیزیکی او نمایان می‌شود. همچنین می‌توان این‌گونه ابراز داشت: عزم و مقاومت مردم فلسطین به «حَشائِشُ نَیسانَ» تشبیه شده است که فلسطین را موسم بهار دربر خواهد گرفت. این هیجانات عاطفی همانند تلاطم گیاهان فصل بهاری خواهد بود. در واقع، این تلأطم و ناآرامی همان نمایۀ جسمی است که به‌زودی از سکون خارج‌ خواهد شد و خشم و خروش همه جای فلسطین را دربر خواهد گرفت و دشمن اشغال­گر را بیرون خواهد راند.

هژمونی مقاومت                                         آگاهی از وجود دشمن                                               هیجان عاطفی

باید گفت که هر هویت و شوش کسب شده با خود نمایه­ای به همراه دارد به این معنی که هر حسِ شدن با بروز جسمی در شَوش­گران همراه خواهد بود. در شعر حمیدی شَوِش مبارز شدن و پایداری تا آخرین دم با نمایه­هایی چون خشم، خروش و زیر پا گذاشتن عواطف همراه است و در شعر درویش شوِش پایداری، یقین به بازپس­گیری وطن و آرامشی که در آیندۀ نزدیک طوفان به پا خواهد کرد، نمایان می­شود.

- ارزیابی عاطفی: آخرین مرحلۀ طرحوارۀ عاطفی است و نوعی قضاوت، داوری و ارزش‌گذاری است که می‌تواند در هر کدام از مراحل مذکور اتفاق بیفتد. ارزش‌یابی و قضاوت مخاطب است که موجب می‌شود، گونه‌ای ارزشی، منفی یا مثبت تلقی شود؛ یعنی این قضاوت جامعه است که شَوِش­گر عاطفی را می‌پذیرد و یا طرد می‌کند. براین اساس، ارزیابی با هژمونیک شدن ارتباط تنگاتنگی دارد؛ یعنی غالباً مفهومی که متضاد با سازه‌های هژمونیک شده از سوی جامعه باشد از طرف مخاطب و بیننده طرد می‌شود. عکس این مطلب نیز صادق است، چنانچه مفهومی همسو با مفاهیم هژمونیک شده باشد و در راستای آن سیر کند، مورد استقبال مخاطبین قرار می‌گیرد. برای مثال هر دو شاعر از مفاهیمی چون پایداری و از خودگذشتگی و تحمل مصائب در راه وطن سخن می‌گویند و مدافع گونۀ ارزشی می‌شوند که مورد تأیید اجتماع است؛ پس هر دو شاعر مدافع هژمونی حاکم بر جامع می‌شوند، اما اگر عکس این مطلب را یعنی: گریختن، ترک وطن و تسلیم شدن در مقابل بیگانگان می‌گفتند در جهت مخالف هژمونی حاکم بر اجتماع، دین، سیاست و گونۀ ارزشی حاکم قدم برمی­داشتند که قطعاً با طرد و حتی نفرت مخاطبان مواجه می­شدند.

                در شعر حمیدی شیرازی، گفته­پرداز در پایان شعر، گفتمان را از نگاه خود و همچنین نگاه چنگیز به تصویر می‌کشد:

به فرزندان ویاران گفت چنگیز

 

که گر فرزند باید، باید این‌سان

(حمیدی‌شیرازی، 2013)

این قضاوت ارزیابی چنگیز نوعی چالش را به تصویر می‌کشد؛ یعنی دشمن همواره در پی آسیب رساندن و ضرر است، اما آن هنگام که هیبت و صلابت از خودگذشتگی ایرانیان را می‌بیند، حتی او نیز نمی‌تواند به ارزیابی منفی دشمن خود بپردازد و شاید می‌توان نقطۀ ثقل این شعر را همین بیت دانست؛ ارزیابی مثبت از جانب دشمن. ارزیابی چنگیز مبتنی بر مرحلۀ آمادگی و یا توانش عاطفی است. او با دیدن و آگاهی یافتن از شیوۀ پایداری‌ و مقاومت ایرانیان به قضاوت و داوری در مورد آنان می‌پردازد و قضاوتش را با فعل مؤثر بایستن همراه می‌کند؛ یعنی فرزند باید مانند فرزند ایرانیان باشد. همچنین گفته­پرداز درنهایت شعر، ما را با قضاوت و ارزیابی خود مواجه می‌سازد:

 

بلی، آنان که از پیش بودند

 

چنین بستند راه ترک و تازی

از آن این داستان گفتم که امروز

 

بدانی قدر و بر هیبتش نبازی

به‌پاس هر وجب خاکی از این ملک

 

چه بسیار است آن سرها که رفته

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک

 

خدا داند چه افسرها که رفته

(همان)

در پایان شعرِ «در امواج سند » توانش عاطفی برخاسته از آگاهی بر داستان رشادت‌ها و نیز آمادگی برای دفاع، دامنۀگفتمان را به قضاوت و ارزیابی شاعر می‌کشاند تا مخاطب را با تاریخ دیرینه دفاع سرزمینش آشنا سازد و مدافع گونۀ ارزشی پایداری می‌شود. در واقع شوش عاطفی آگاهی، مقدمه‌ای برای کنشی جدید از سوی گفته­یاب می‌شود.

   در شعر درویش نیز این ارزیابی و قضاوت از جانب شَوِش­گران صورت می‌گیرد. در این مرحله پدر با قرار دادن پسر در توانش عاطفی از او می‌خواهد که در آینده، داستان رشادت و آلام ملتی را که در دفاع از وطن خود پایداری کرده‌اند برای آیندگان نقل کند. در واقع پدر از پسر می‌خواهد که داستان این رشادت را ابتدا خود قضاوت کند و سپس آن ­را به آیندگان انتقال دهد تا آنان نیز ارزیاب، داور و قاضی گونه‌های ارزشی که در تاریخشان رقم خورده باشند:

«یا ابنی تذکَّرْ! هنا صُلِبَ الإنجلیزُ    أباک علَی شَوکِ صبَّارةٍ لَیلَتَینِ،   ولَم یَعتَرِف أبداً. سَوفَ تَکبِرُ یاابنی، وتُروِی لِمَن یَرِثُون بنادِقَهُم    سیرةَ الدَّمِ فَوقَ الحَدیدِ...» (درویش، 2010)

«پسرم به یاد آور! اینجا انگلیسی­ها پدرت را دو شب روی خار کاکتوس به صلیب کشیدند، ولی هرگز لب به سخن باز نکرد. پسرم روزی بزرگ خواهی شد و برای آنان­که سلاح­های سربازان را به ارث خواهند برد حکایت خون بر سر نیزه را روایت خواهی کرد.»

                در واقع می‌توان گفت «قضاوت اجتماعی سبب تعدیل رفتارهای عاطفی و تنظیم چگونگی تبادل این رفتارها در سطح اجتماعی است. قضاوت و ارزشیابی مثبت نسبت به یک نمایۀ عاطفی موجب تثبیت و استمرار آن و قضاوت و ارزیاب منفی نسبت به یک نمایۀ عاطفی سبب تعدیل و یا حذف آن می‌شود و به ‌این ‌ترتیب می‌توانیم به‌ نوعی منطق یا تعادل عاطفی دست‌ یابیم» (شعیری، 1395). این گفتمان، نگرانی پسر (آمادگی عاطفی مبتنی بر دانستن) را نشان می‌دهد که بلافاصله با ارزیابی پدر مواجه می‌شود. در حقیقت پدر که واقعۀ مقاومت را می‌شناسد، هرگز به رنج‌هایی که در این راه متحمل می‌شود، اعتراضی نمی‌کند و نمایۀ عاطفی جسمی صلابت (تحمل مشقت و تحمل خارهای کاکتوس) را از خود بروز می‌دهد. او به قضاوت و ارزیابی شرایط مقاومت می‌پردازد و می­گوید: مشقت راه هرگز مرا نمی‌رنجاند، بلکه این مسیر باید طی شود تا به آیندگان انتقال داده شود.

هژمونی مقاومت                                         آگاهی از وجود دشمن                                               ارزیابی عاطفی

 

 

 

قضاوت و ارزیابی در دو شعر، باعث می­شود که گفته­یابان بین دو پدیدۀ مبارز شدن و به رنج افتادن و ذلیل شدن و در رنج نیفتادن یکی را انتخاب کنند. در واقع دو گفته­پرداز؛ یعنی درویش و حمیدی­شیرازی دال­ها را طوری کنار هم­ چیدند که گفته­یابان با درک ذلت‌پذیری و تسلیم شدن، مقاومت و ظلم‌ستیزی و حس وطن‌خواهی و دوستی را انتخاب کنند. در واقع تمام مراحل طی شده در طرحوارۀ عاطفی گفتمان در خدمت انتقال هژمونی دفاع و پایداری است. پیش از این بیان کردیم، گفتمانی موفق خواهد بود که بتواند از تاثیرگذارترین دال­ها به نفع هژمونی خود استفاده کند و معنایی همسو با آن تولید کند.

 در پایان می‌توان گفت مراحلِ طرحوارۀگفتمان عاطفیِ موجود در ادبیات پایداری این دو شعر، برخاسته از هژمونی حاکم بر فرهنگ و باور جامعه است؛ بدین ترتیب که در تمام موارد بیان شده هژمونی نقش سازنده داشته و آنان را واداشته تا از آنان عملی سر بزند (یعنی ایثار)، بدون آنکه خود بدان آگاهی داشته باشند. بر این­ اساس، می‌توان طرحوارۀ گفتمان عاطفی را که برخواسته از هژمونی است را به شکل نمودار (1) ترسیم کرد.

نمودار 1. طرحوارۀ هژمونیکی شدن عناصر گفتمان عاطفی

                                ­

                 جهان اجتماعی محصول گفتمان است و گفتمان‌ها درصدد به کرسی نشاندن مدلول‌های خود هستند؛ اینکه کدام مدلول پیروز شود، وابسته به دال‌هایی است که در انواع گفتمان به‌کار گرفته ‌می­شود. درواقع هدف هژمونیِ مطلوب هر گفته‌پرداز، تثبیت دال‌های شناور به نفع گفتمان خویش است. در گفتمان این دو شعر نیز مراحل طرحوارۀ عاطفی گفتمان به نحوی گفته‌پردازی شد تا با پیشبرد نشانه‌ها، هدف هژمونی یعنی دفاع و پایداری را تولید کند.

 

 

بحث و نتیجه‌گیری

مطالعۀ نشانه- معناشناختی گفتمان ، در دو شعر «در امواج سند» و « أبد الصبّار» بیانگر نتایج زیر است:

- عناصر دخیل در ساز و کارهای تولید گفتمان عاطفی در نهایت در جهت تثبیت هژمونی حاکم در جامعه و به حاشیه راندن سایر مفاهیم هستند. دو شاعر با انتخاب داستانی مقاومت محور توانستند، نشانه­ها را در جهت تامین معنای هژمونی پایداری تا آخرین نفس و دفاع از سرزمین را تولید کنند و گفتمان­های دیگر؛ یعنی تسلیم شدن، سازش و بی‌تفاوتی را مغلوب و حتی آن­را مذموم جلوه دهند و این همان رسالت هژمونیک دال‌ها است.

- در تحلیل هژمونیک نظام عاطفی گفتمان مشخص شد که هژمونی مقاومت در رأس مراحل پنجگانۀ طرحوارۀ عاطفی گفتمان قرار دارد. در واقع گفته­پردازان از ابزارهای گوناگون استفاده کردند تا هژمونی و گونۀ ارزشی را که مدافع آن هستند و سینه به سینه به آنان منتقل شده را به نسل آتی در مجرای گفتمان عاطفی به مخاطبانشان به طور غیرمستقیم القا سازند.

- این هژمونی است که در مقدمه، کنش و شوش‌های بعدی را فراهم می‌آورد و درنتیجه می‌توان گفت که مراحل طرحوارۀگفتمان عاطفی ادبیات پایداری در این دو شعر برخاسته از هژمونی حاکم بر فرهنگ و باور جامعه است، بدین ترتیب که در تمام موارد بیان شده هژمونی نقش سازنده داشته و شَوِش­گران را واداشته تا از آنان عملی سر بزند، بدون آنکه خود بدان آگاهی داشته باشند.

 

[1]- Mills, S.

[2]- De Saussare, F.

[3]- Long

[4]- Paol

[5]- Peirce, C. S.

[6]- Yjelmslev, L.

[7]- Greimas, A.

[8]- Laclau, E. & Moffe, SH.

[9]- Jorgensen, M. &  Filips, L.

[10]- Gramsci, A.

[11]- Fontanille, J.

Ayati, A. (2013). Manley is a fluid sign of the Semantic-Semantic Study of Manley Nima Yoshij's Poem. Poetry Magazine Bustan Adab Research. Shiraz University, 5(4), 1-16. [In Persian]
_______. (2015). The Confrontation of Me and Others in the Poetry of Poetry to Shahriyar Nima. Bimonthly of Linguistic Essays, 6(1), 34-50. [In Persian]
Bai, A. (2011). The Power of Knowledge and Hegemony in Globalization. Encyclopedia of Law and Politics, 7(15), 73-90. [In Persian]
Tohidloo, Yeganeh and Sha'iri, Hamid Reza. (2016). Sign Analysis - The Semantics of Lies: The Slipperiness of the Iconic Language System in Public Story. Special Issue on Storytelling, 5(12), 110-86.
Jalali Tahan Zavareh, Z. and Khalilollahi. S. (2016). Signs-Semantics of Shushi Discourse Systems in Lily Lullaby by Hassan Bani Ameri. Two Quarterly Quarterly of Holy Literature, 1(1), 15-26. [In Persian]
Haghighat, S. (2007). From structuralism to poststructuralism. Quarterly Journal of the Methodology and University of Humanities Methodology, 13(51), 91-110. [In Persian]
Hamidi Shirazi, M. (2013). Divan. cCollector Manouchehr Boroumand. France: Paris. [In Persian]
Hamidi Fashki Farahani, S. (2013). Analysis of the Discourse of Imam Hussein (as) 's Words from Medina to Karbala. M.ScSemnan University. [In Persian]
Davoodi Moghadam, F. (2012). Semantic-Semantic Analysis of Poetry by Arash Kamangir and the Eagle. The Evolution of the Confrontational Function of Language to the Tension Process. Bilingual Quarterly, 4(1), 105-124. [In Persian]
Darwish, M. (2010). Divan for Leaving Al-Hassan Wahida. Riyadh: Dar Al-Riyadh Al-Ris for Books and Publishing. [In Persian]
Shairi, H. (2016). Analysis of Sign-Semantic Discourse. 4 Edition. Tehran: Samat. [In Persian]
________. (2015). Symbolism-Semantics of Literature: Theory and Method of Analysis of Literary Discourse. 1 Edition. Tehran: Tarbiat Modares University: Center for Publishing Scientific Works. [In Persian]
________. (2015). From Structural Semiotics to Discourse Semantics. Literary Criticism Quarterly, 2(8), 31-55. [In Persian]
________. (2015). Semantics of Interaction. Farhang-e Andisheh, 3(12), 200-217. [In Persian]
 Shairi, H. and Torabi, B. (2012). Study of production conditions and receiving meaning in discourse communication. Two scientific-research quarterly journals of Al-Zahra University, 3(6), 240-249. [In Persian]
Rathi Tehrani, H. (2010). Antonio Gramsci's Theory of Hegemony. Book of the Month of Social Sciences, (6) 99-107. [In Persian]
Moghaddami, M. T. (2011). Theory of Laclau and Moff's discourse analysis and its critique. Socio-Cultural Knowledge, 2(2), 12-91. [In Persian]
Mills, S. (1954). Discourse. Translator Fattah Mohammadi. 2 Edition. Zanjan: Thousand and Three. [In Persian]
Jorgensen, M. and Phillips, L. (2010). Theory and Method in Discourse Analysis. Translator Hadi Jalili. 6 Edition. [In Persian]
 
 
 
 
 
استناد به این مقاله: نورسیده، علی اکبر، پوربایرام، رقیه. (1400). تحلیل نشانه - معناشناسانه طرحواره عاطفی در گفتمان دو شعر «در امواج سند» و «أبدُ الصُبّار». فصلنامه متن‌پژوهی ادبی، 25 (89)، 167-189.
doi: 10.22054/ltr.2020.39126.2557
 Literary Text Research is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.