Analysis of Fozouli Baghdadi`s Thought Style in Rend va Zahed Epistle

Document Type : Research Paper

Author

Associate Professor at Payame Noor University

Abstract

Abstract
Mohammad ibn Soleyman known as Fozouli Baghdadi is one of the talented poets who is master of the Arabic and Persian and Turkish languages. So, many works of this eminent poet has remained in the abovementioned languages, one of which is Rend va Zahed epistle. The analysis of Fozouli`s thought style is the main question of this research, and the researcher tries to reach the mental and ideological levels of the aforementioned writer by investigating the elements of eloquence. The point that would be clarified in the analysis is that the thought levels in this epistle have been reflected covertly and Fozouli's attitude in this work is a critical approach. In fact, Rend va Zahed is the result of father and son`s debate and Fozooli in this debate has attempted to analyze and criticize the most important social and philosophical matters of their time, as well as to show their social interactionsto all layers of society. Rend va Zahed, in a symbolic manner, proposes the conflict between wisdom and love. Wisdom which is father in the symbol of a zahid (‘an ascetic pious man’) who debates with his rend (‘slyboots’) son who is the symbol of love and mania. Certainly Fozouli in this work has referred to a dichotomy and conflict between heart which has appeared in slyboots personality and wisdom which has appeared in ascetic personality.

Keywords


تعریف مسأله و سؤال اصلی پژوهش

سؤال اصلی تحقیق پیش رو، بررسی سطح فکری فضولی بغدادی در رسالة رند و زاهد است. نگارنده تلاش می‌کند تا با نگرشی مبتنی بر لایه‌های ایدئولوژیک به بررسی عناصر بلاغی این اثر بپردازد و میزان کارکرد این عنصر را در ارایة سطح سبک فکری صاحب اثر بیان کند. در بررسی این اثر، اهداف زیر مورد بررسی قرار گرفته است:

ـ سطح فکری چگونه در متن بازتاب یافته است؛ به صورت آشکار یا مخفی؟

ـ کدام یک از عناصر بلاغی بیانگر ایدئولوژی و بروز و ظهور سبک فکری اثر است؟

ـ آیا نگارش و نگرش فضولی بغدادی نگرش و رویکردی انتقادی است یا بی طرفانه؟

طرح مسأله و شیوة کار

استاد بهار در تحلیل سبک‌های فردی و دوره‌ای پا را فراتر از بررسی سنّتی نمی گذارد. او به بررسی حوزه‌های زبانی اثر از جمله میزان کاربرد واژگان، ساختار نحوی و دستور تاریخی می‌پردازد و پس از ارایة نظام‌مند ویژگی‌های سبکی، آثار را در الگویی روشن و در ساختار ملاحظات صرفی و واژگانی و بلاغی طبقه‌بندی می‌کند. پس از ایشان بررسی سطح فکری، نگرش‌ها و تلقّی‌های صاحبان آثار ادبی، موضوع‌های مطرح در حوزة سبک‌شناسی شد. منتقدان و سبک‌شناسان به دنبال دریافت لایه‌های زیرین و درونی آثار برآمدند تا از این دریچه به طرز تفکّر صاحبان اثر پی ببرند. مطالعات جامعه‌شناسانه و زبان‌شناسانه به این امر کمک بسیار کرد. تحلیل‌های دقیق و موشکافانه در ابعاد مختلف توانست رمزگشا و بیانگر رموز آثار ادبی شود. «این مطالعات بنا بر تعاریف مختلف بود که از مقولة زبان صورت می‌گرفت. آنها زبان را فراتر از واژگان می‌دیدند. در واقع، زبان در سطوح مختلف، حامل ایدئولوژی است. به ایدئولوژی شکل می‌دهد و از آن سو از آن شکل می‌پذیرد. در نوشتار و گفتار هر گوینده‌ای نگرش شخصی، ذهنیّت هستی‌شناختی، ارزش‌ها، تلقّی‌ها، باورها، احساسات و پیش‌داوری‌های وی به طور خودآگاه یا ناخودآگاه نمودار می‌شود. از این رو، شکل‌های کنش و واکنش کلام با ویژگی‌های یک وضیّعت اجتماعی، فکری و شخصی، پیوند تنگاتنگی دارد» (فتوحی، 1391: 345) و «این پیوند تنگاتنگ در آثار ادبی گاه برونگراست، گاه درونگرا، گاه غم‌گرا، گاه شادی‌گرا، گاه خِرَدگرا و گاه صورت‌گرا. تلقّی او از هستی و مسایلی از قبیل مرگ، زندگی، عشق، صلح و جنگ بروز ظهور می‌یابد» (شمیسا، 1374: 157).

از این رو، گفتمان و ایدئولوژی در صاحب اثر شکل می‌گیرد و بررسی در لایة سبکی ایدئولوژی چه در حوزة اثر و چه در ساختار اندیشة صاحب اثر معنا پیدا می‌کند. در واقع، «لایة سبکی ایدئولوژی به دنبال آن است تا دیدگاه‌های فکری را در متن ردگیری کند. برخی از این متون مستقیماً و آشکارا مبانی فکری را بیان می‌کنند و برخی نیز که عمدتاً ادبی هستند، ارزش‌های فکری را پوشیده در خود حمل می‌کنند. بسیاری از متون ادبی تحت تأثیر نگرش‌های فکری متولّد می‌شوند» (ر.ک؛ همان:346).

از آنجا که دراین مقاله در نهایت به بررسی سطح فکری فضولی در رسالة رند و زاهد پرداخته می‌شود. ابتدا نگرش اجمالی به تاریخ زندگی صاحب اثر خواهیم داشت و آنگاه نگاهی به محتوای رساله و پس از آن، رند و زاهد را در سطح بلاغی مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهیم تا بتوان با تحلیل‌های برآمده از این سطح، تلقّی روشن از سطح فکری و معنوی آن به دست آوریم.

پیشینة پژوهش

تا آنجا که نگارنده این سطور بررسی کرده، درباره فضولی بغدادی و آثار او کتاب‌ها و مقاله‌های زیادی نوشته شده است1، امّا دربارة موضوع پیش روی و ارایه شده پژوهشی مشاهده نشد. از این رو، می‌توان به جرأت ادّعا کرد که موضوع پژوهش تازه است و پیشینه‌ای در حوزة خود ندارد.

زندگینامة فضولی

«نامش محمّد پسر سلیمان که به سال890 هجری قمری در عراق (حلّه، نجف، بغداد، کربلا؟) به دنیا آمد و در سال 963 یا 970 هجری قمری در کربلا از دنیا رفت» (خیّام‌پور، 1329: 20). «فضولی در مقدّمة مطلع‌الإعتقاد خود را محمّد بن سلیمان معرّفی کرده است. پدرش از مردم ارس آذربایجان بود؛ از ترکمانان ایرانی که در روزگار تیموریان با خانواده‌اش به عراق کوچ کرد.سبب کوچیدن سلیمان به عراق و ماندگاری وی در آنجا دانسته نیست» (مشرف، 1380: 100). به هر روی، «انتساب فضولی به عراق دلیل بر عرب بودنش نیست، چرا که عراق عرب پس از روزگار آق قویونلوها، بودباش اجتماعی از اقوام عرب، ترکمان، لُر، کُرد و لار بوده است. ظاهراً نخستین کسی که فضولی را با ادبیّات آشنا کرد، پدرش بوده است و پس از آن در مکتب‌خانة شهر حلّه عربی آموخت. وی زبان‌های فارسی و عربی را در همین مکتب‌خانه‌ها فراگرفت و پس از پایان تحصیل، گوشه‌ای گزید و به فراگیری دانش‌های روزگارش سرگرم و در علوم عقلی و نقلی یگانة روزگار شد» (صفا، 1365، ج 5: 79).

نام فضولی تخلّصی است که محمّد بن سلیمان برای خود برگزیده بود و خود دربارة سبب این انتخاب در مقدّمة دیوانش می‌گوید: «اوّل آنکه من خود را یگانة روزگار خواستم. دیگر آنکه این مضمون در لغت جمع فضل است. دیگر مفهوم فضولی به اصطلاح عوام خلاف ادب است و چه خلاف ادب از این برتر است که مرا همیشه در مباحث عقلیّه دست تعرّض در گریبان احکام مختلفة حکّام است و در مسایل نقلیّه و داعیه اعتبار اصول اختلاف فقهاست» (فضولی بیاتلی، 1387: 57). همچنین«وی معاصر شاه اسماعیل صفوی و شاه تهماسب صفوی است که شاعر یکی از آثار خود را به نام مثنوی بنگ و باده به شاه اسماعیل صفوی تقدیم کرده است. نهایت اینکه به نقل از صاحب تذکرة عهدی به سال 963 هجری قمری درگذشته است. به عقیدة عهدی که نزدیکترین تذکره‌نویس به دوران فضولی است، مرگ فضولی را بر اثر بیماری طاعون است. مدفن شاعر بنا به وصیّت خود در شهر کربلا در کنار مقبرة حضرت امام حسین(ع) قرار داد. البتّه تاریخی که بیشتر محقّقان بر آن توافق دارند، گفتة غنالی حسن چلپی یعنی سال 970 هجری قمری است» (دانشنامة ادب فارسی، 1382: 433).

معرّفی رسالة رند و زاهد، عنوان‌ها و محتوای مطرح در آن

به طور کلّی، در قرن دهم نثر فارسی از سادگی و خلوص دور شده، صنایع لفظی بر دوش نثر فارسی سنگینی می‌کند و «نثر این دوره که دنبالة ادوار گذشته است، چنان پیچیده، پرتکلّف و از کنایه‌ها و استعاره‌ها مملوّ است که زبان فارسی را تحت‌الشّعاع قرار داده است: (آرین‌پور، 1372: 45). بنابراین، هرچند نثر فضولی متکلّف و مصنوع است، امّا در بعضی از آثار خود همچون شکایت‌نامه، روح‌ناهمه و رسالة رند و زاهد به شیوه‌ای انقلابی رسوم زمانه را تا آنجا که ممکن بوده، زیر پا گذاشته است و به زبان طبیعی نزدیک کرده است و نثری بسیار روان و شیوا دارد. نثر کتاب در بسیاری مواضع موزون و مسجّع است. از انواع سجع، اعمّ از متوازی، متوازن و مطرّف، استفاده کرده است (البتّه بسامد سجع مطرّف بالاست)، انواع تناسب‌ها و ایهام‌ها فراوان در آن به کار رفته است و به آیات، احادیث، اشعار فارسی و عربی اهتمام ورزیده است (که در ادامه بدان پرداخته می‌شود). بنابراین، رسالة رند و زاهد از جمله آثار منثور آمیخته به نظم فضولی بغدادی است که بعد از حمد خدا و پیغمبر و نیز پس از مقدّمه‌ای کوتاه به طریق روایی و مناظره آغاز می‌شود. در دیار عجم زاهدی به غایت متّقی و پرهیزگار بود و فرزندی داشت رندنام و می‌خواست برای او شغل مناسبی پیدا کند، ولی رند هیچ یک از پیشه‌هایی را که پدرش پیشنهاد می‌کرد، نمی‌پسندید و هر یک را جوابی می‌گفت. محور اندیشگی اثر، ستایش از طریق طلب، کار و صنعت که در ایّام حیات موجب اعتبار آدمی است و انتقاد از کاهلی و بطالت و تسلیم قضا و قدر شدن است.

در این اثر، از جوانی و کارآیی هم ستایش می‌شود و شاعر مسألة تربیت فرزند را به نوعی مطرح می‌کند. از زبان پدر می‌گوید: «بدان که امروز به هر چه رغبت نمایی، قدرت داری و فردا از هر چه یاد آری، حسرت گذاری» (کمال ادیب، 1354: 8). البتّه توجّه به اغتنام فرصت‌ها در ایّام جوانی نیز هست و نشان می‌دهد که در رسایی تن و روان فرزند، پدر، مادر و معلّم نقش اساسی دارند، حتّی معلّم را از پدر مقدّس‌تر می‌شمارد  و آنگاه از ارزش و اعتبار دانش‌اندوزی بحث می‌کند. پدر از علم به سبب آنکه منتجّ به رفعت جاه، تقرّب پادشاه و رسیدن به پایة صدارت و وزارت می‌شود، تعریف می‌کند. پسر نیز جهالت و نادانی را تقبیح می‌کند، ولی جاهلان را از عالمانی که علم خود را صرف خدمت به جاه و مقام می‌کنند، برتر می‌شمارد:

«رتبة جهل که مذموم‌ترین مرتبه است،
بِه از آن علم که ارباب هـنر را دایــم،

 

نفس را گر ندهد جانب هر منعــم راه،
سبب قرب سلاطین شود و موجب جاه»
                                        (همان:15).

پدر می‌گوید: «خدمت ملوک متضمّن سعادت است» (همان: 15) و رند جواب می‌دهد: «از مخلوق عبادت مخلوق نه لایق است، وجه ترجیح انسان بر انسان معرفت است نه رتبة گدایی و پادشاهی» (همان: 15). سپس پدر فرزندش را به زراعت می‌خواند و رند می‌گوید که زراعت خسارتی است به امید منفعت و شدّتی است به آرزوی راحت» (همان: 15).

پس پدر پیشنهاد تجارت می‌کند و فرزند پاسخ می‌دهد: «تجارت سودایی است در طلب سود و قصد خلق در تمنّای مقصود. جنس را باید خرید و انتظار ارتفاع قیمت کشید. این معنی کثرت احتیاج خلق است در تمنّای تنعّم؛ یعنی نیکخواهی خود در بدخواهی مردم» (همان: 18). پدر توصیه می‌کند که صنعتی از صنعت بازاریان بیاموز که صنعت روزی بی منّت است و سبب دوام حُسن معیشت. کاسب را این فیض کافی است که هم خود از کسب خود خورد و هم دگری به قضای فرض ازو فایده و عایده برد» (همان: 18). رند این توصیه را نمی‌پذیرد و می‌گوید پیشه‌وری دوام عذاب است و کسب کمال دیگر را امکان نمی‌دهد و پیشه‌ور روز تا شب جهت روزی در عذاب است و شب تا روز از برای تعب درخواب است، فضولی که با اینگونه گریزهای ضمنی، زندگی ملالت‌بار و پُرمشقّت‌ پیشه‌وران و بینوایان شهر و روستا را در زمان خود تصویر می‌کند، نشان می‌دهد که چنین طرز زندگی سبب نزول معنویّات انسانی می‌شود. همچنین «نعمت جاهل و عسرت عالم» بی‌حرمتی علما و دانشوران و تنعّم جاهلان و بیخردان را با طنزی استتار شده می‌نمایاند.

در این مباحثه‌ها، شاعر مسألة تربیت فرزند را بار دیگر مطرح می‌کند و از اهمیّت تشکیل خانواده سخن می‌گوید و فیض نکاح را موجب نظام عالم و «شرف تزویج را مادّة تناسل بنی‌آدم» و «مواصلت دختران خوب‌صورت» و «مقاربت دوشیزگان پاک سیرت را» متضمّن حصول سعادت در جهان و منشاء راحت دل و جان» می‌داند و دربارة زن می‌گوید:

«چیست زن در جنبش عقل معاش استاد مرد،
از فراغــت می‌شود در مــرد نقصــان هـنر

 

هـر کــه را زن نیست، در کــار زمانه کـاهل است،
هر که زن دارد به هر صنعت که گویی کامل است»
                                            (همان:40).

فضولی از زنان بی‌وفا و خانواده‌های بی‌اعتبار نیز سخن می‌گوید که «چه حیله‌ها بازند و او را به رنگ دوستی، چگونه دشمن کام سازند» (همان: 45).

در پایان مکالمه‌ها، پدر از اعتراف‌های فرزند خود اندیشه می‌کند و به واهمه می‌افتد. سرانجام، فرزند پدر را ناگزیر می‌کند که به شهر و میان مردم روند. پدر و پسر اوّل بار به مسجد می‌روند. پدر می‌گوید که این خانة خداست و معبد صوفیان باصفا. توصیه می‌کند که در این خانه آیی و.... تا ارشاد تقلید این گروه ترا به منزل مقصود رساند. رند پاسخ می‌دهد: «ای زاهد! ایـن مقام کاملان اسـت نـه دبستان کمال» (همان: 53) و از آنجا دور می‌شود. در سیر و سیاحت خود به محلّی می‌رسند که «غلغل خروش مستان دماغ فراغت‌پسند را چون ساغر به گردش انداخته و نعرة نوشانوش می‌پرستان عقل عاقله‌جوی را از خواب غفلت بیدار ساخته، پدر می‌گوید که این خانة شیطان است و سرچشمه عصیان. رند با شگفتی می‌پرسد: «چه حکمت است که خدا با وجود قدرت، خانة دشمن خود معمور گذارد؟» (همان: 55) از پدر رخصت دخول می‌خواهد تا بر احوال می‌خواران واقف شود. رندانه قدم در میخانه می‌نهد و پیری را می‌بیند که در صدر میکده نشسته است و آنجا را به زیور ظاهر آراسته. از او می‌پرسد: ای پیر! گفته‌اند که میخانه مقامی است پُر از شرارت شیطانی. پیر با او سخن می‌گوید و او را از همنشینی زاهدان اعتبارپرست و دنیاپرستان مست بر حذر می‌دارد و به ساقیان زیباروی اشارت می‌کند که جهت دفع مادّة بی‌دردی، شربت جلاءالرّوح را کار فرماید و ساقی به اشارت پیر جرعه‌ای از می ارغوان به دست رند می‌دهد و رند حریفانه بر لب می‌نهد و آنگاه از تأثیر شراب عرفانی نظر به مشاهد و عوالم نور می‌افکند. پدر رندانه نشستن او را در میخانه مشاهده می‌کند و می‌گوید عاقبت فریب شیطان خوردی و آبروی ما بردی. رند در فضیلت مقام میخانه داد سخن می‌دهد و پس از مکالمه‌هایی چند، سرانجام هر دو بدین نتیجه می‌رسند:

«هر گاه که اعتبار نیکی و بدی،

 

خیزد زِ میان، مسجد و میخانه یکی است»
                                        (همان: 80).

فضولی در حین مکالمة مفصّل رند و زاهد، به بسیاری از مسایل هنری و اجتماعی زمان خود نیز اشاره می‌کند؛ مثلاً دربارة موسیقی، سخنانی دلکش می‌آورد و سخن کسانی که آن را موجب فساد عقل و ترک ادب و محض لهو و لعب می‌دانند، رد می‌کند و از زبان رند می‌گوید: «نغمة دلکش، کمند کنگرة کبریاست و تحریر آوازهای خوش، نردبان عالم بالاست. موسیقی از مبداء حال خبر می‌رساند و از قید تعلّق‌های جسمانی می‌رهاند. هر شعبه از مقامات آن پردة رازی است. میل این لذّات لازمة ادراک است و تمنّای این شوق خاصیّت طبع پاک. فیض نغمهة ساز و شرف حُسن آواز این بس که آتش جانگداز را در موقد طبیعت فسرده‌دلان می‌اندازد و غافلان را از نشئة درد عاشقی آگه می‌سازد» (همان: 75). همچنین شاعر از موضوع عشق نیز سخن می‌گوید و به آن معنایی عرفانی و عمیق می‌دهد و معتقد است که بنای کاینات از عشق اساس دارد و عشق را مستغنی از صفات می‌داند (ر.ک؛ همان).

در پایان مکالمه‌ها که زاهد می‌گوید: «اوقات به مناقشه گذشت و روزگار در مجادله ضایع گشت». رند به طنز پاسخ می‌دهد: «ای زاهد! دو چیز است که مادّة فساد عالم‌اَند و هر دو به تصحیف صورت موافق‌اَند: اوّل ریا که دام راه زاهدان پاکیزه‌دین است. دوم زنا که راهزن رندان صاحب‌یقین است. در هر مقام که این دو مفسده نیست، حقیقت رند و زاهد یکی است» (همان: 78).

آرایه‌های لفظی سبک‌ساز

اهمّ آرایه‌های لفظی که در بر دارندة شیوة نگرش و طرز فکر و ایدوئولوژی می‌باشد، عبارتند از:

الف) سجع

* سجع متوازی (136 مورد)

ـ «گفت: ای زاهد! نکو گفتی و گوهر نصیحت سُفتی» (همان: 9).

ـ «گفت: ای رند! چون در خدمت ملوک کاهلی و از لذّت ترب سلاطین غافلی» (همان: 16).

ـ «گفت: ای رند! اگر در تحصیل علم قصور ادراک تو را مانع است، در تقلید طاعت واقع است» (همان: 24).

* سجع متوازن (48مورد)

ـ «هر جریدة حقایقمتّفق ایشان رسوم طبایعمختلف نوشته است» (همان: 5).

ـ «ای رند! از ادای کلام تو اکراه عبارت منثور معلوم شد» (همان:7).

ـ «چرا که استعداد آن داری که پند پذیری و استیلای آنکه سررشتة مقصد گیری» (همان: 36).

* سجع مطّرف (160 مورد)

ـ «در دیار عجم زاهدی بود صاحبوقار به‌غایت متّقی و پرهیزکار» (همان: 4).

ـ «گفت: ای رند! تحسین کاذبان بگذار و همّت بلند دار» (همان: 8).

ـ «این شیوه از طریق مروّت دور است و در طریق ارباب معرفت نامشکور» (همان: 18).

ب) تکرار (حدود 72 مورد)

ـ «هر کس بِحُسنِ سعی خود بِوُصول مرتبة مقدّر خود کوشد» (همان: 6).

«یقین نکرده که خط نیست منشاء عرفان؛

«چه عمر داشته باشد، چو متّصل دارد،

 

اگر خط است، خط روی گلعذاران است»
                                        (همان: 12).
عذاب بهر حیات و حیات بهر عذاب»
                                        (همان: 19).

ـ «گفت: ای زاهد! معرفتِ خط سبب مطالعة رسایل است و مطالعة رسایل ورطة اختلاف مسایل و اختلاف مسایل منشاء سرگردانی و طلب سرگردانی دلیل نادانی» (همان: 13).

ـ «این فیض کافی است که هم خود از کسب خود خورد» (همان: 18).

ج) جناس (40 مورد)

ـ «گل تمنّا از گلشن آن شیوه بچین» (همان: 17)؛ (جناس مذیّل).

ـ «زنان صاحب حسن است به‌واسطة قصد نظربازان زناپیشه» (همان: 45)؛ (جناس مذیّل).

ـ «گفت: ای زاهد! بدان که حُسن پاک است و از تعرّض ناپاکانبی باک» (همان: 50).

ـ «و به دیدار آن گل نوشکفته همچو گل نو شکفت» (همان: 61)؛ (جناس مذیّل).

ـ «گفت: ای زاهد! روی خوب را که خوب بمیکویی خوب نمیگویی» (همان: 77).

صنایع بدیع لفظی

* اعنات‌القرینه (69 مورد)

ـ «بدان که اقتضای حکمت ربّانی و ارادة قدرت سبحانی، طینت وجود انسان را به اختلاف طبیعت سرشته است و بر جریدة حقایق متّفق ایشان رسوم طبایع مختلف نوشته است» (همان: 5).

ـ «گفت: ای رند! قبل از مجالست ارباب فساد و مخالطت اصحاب‌الحال در این خانه درآیی و به هم‌صحبتی این طایفه رغبت نمایی» (همان: 53).

* موازنه (90 مورد)

«رعناگلی از حدیقة فضل و کمال

 

زیباگهری زِ معدن جاه و جلال»
                                          (همان: 5).

ـ «زاهد گفت: ای رند! از ادای کلام تو اکراه عبارت منثور معلوم شد و رغبت کلمات منظوم مفهوم» (همان: 7).

ـ «حقّا که جاهلی از قدرت سلطنت غافل بِه از عالمی به قُرب سلاطین مایل» (همان: 15).

ـ «بدان که دنیا مظهر آثار صانع کامل است. راهنمای عارف و سدّ راه جاهل است» (همان: 29).

استشهاد به اشعار فارسی (140 مورد)

«یارب تو مرا زاهد مغرور مکن
آن کن که به نیستی برآرم نامی

 

رندی که بُوَد زِ حضرتت دور مکن
در رندی و زاهدیم مشهور مکن»
                                          (همان: 3).

تلمیح به آیات و احادیث (7 مورد)

ـ «و جمله را به اصغای تحریص «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ» تنبیه «لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى» گوش و هوش مقابل گشاده تا هیچ فردی تهمت مذلّت بر مبادی حال ننهد» (همان: 6).

اگر بخواهیم شالودة فکری و ایدئولوژی فضولی بغدادی در رسالة رند و زاهد را بیان کنیم، شامل 33 عنوان و مبحث کلّی است که فضولی در خلال هر یک از این موارد، اندیشه و نگرش خود را بیان می‌کند. این عنوان‌ها عبارتند از:

مخالف نبودن با نفس زاهدی و رندی، امّا تضادّ با زاهد مغرور و رندِ از حضرت دور

فضولی همچون حافظ و اغلب عرفا تضادّی با زهد و رندی ندارد، امّا زاهد را که زهد و عبادت او باعث غرور شده است و همچون حجابی مانع رسیدنش به حضرت حق است، برنمی‌تابد، نیز رندی را که پایبند به آداب شریعت نیست و از بارگاه خداوندی جدا افتاده، تحمّل نمی‌کند. فضولی شهره بودن در رندی و زاهدی را نمی‌پسندد، بلکه نیستی در راه او و از خود تهی شدن در برابر حضرت خداوندی را خواهان است.

«یارب تو مرا زاهد مــغرور مــکن
آن کن که به نیستی بر آرم نامـی

 

رندی که بُوَد زِ حضرتت دور مکن
در رندی و زاهدیم مشهور مــکن»
                                          (همان: 3).

2ـ برتری علم حال بر علم قال و اینکه هر دو باید همراه و مکمّل هم باشند

یعنی شریعت بدون طریقت مفید فایده نیست و طریقت بدون شریعت رساننده به حضرت الوهیت نیست. فضولی در خلال این مطلب یکی دیگر از دقیقه‌های عرفانی را مطرح می‌کند و آن اینکه علوم اکتسابی (علم قال) تنها راه شناخت و معرفت الهی نیست؛ زیرا به گفتة فضولی که اندیشه‌هایش را از زبان رند بیان می‌کند، استعداد عرفان موقوف خط نیست و دلیل و شاهد آن را امّی بودن حضرت رسالت معرّفی می‌کند: «و تعلیم خط را شرط معرفت دانستن غلط است. استعداد عرفان موصوف خط نیست و امّی بودن حضرت رسالت، شاهد این معنی است» (همان: 12).

3ـ اهمیّت نیستی و فانی شدن در خداوند و پرهیز از مشهوری

«آن کن که به نیستی بر آرم نامـی

 

در رندی و زاهدیم مشهور مــکن»
                                          (همان: 3).

یکی دیگر از دقیقه‌های عرفانی و بالاترین مرتبة عرفانی، مرتبة فنا است. فضولی در این بیت مشهوری را در نیستی و فانی شدن از صفات بشری می‌داند، نه مشهوری در هست بودن را. این سیر تفکّر در مصرع دوم به اوج خود می‌رسد و از خداوند می‌خواهد تا از این دو مرتبه بالاتر رود و همان نکته‌ای را اشاره کند که قرن‌ها پیش سنایی گفته است:

«مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نِه، نه آنجا باش و نه اینجا»
                                                (سنایی، 1362: 50).

4ـ مذمّت تکاهل و اهمیّت جهد و تلاش

«و هر فرد به کمال جهد خود شربت روزی مقسوم خود نوشد تا اعتماد بر قضای مقتضای تکاهل که مخلّ کلام عالم است، نشود» (همان: 6).

ترجیح محتوا و معنی بر لفظ و سخن به عبارت دیگر

ترجیح سخن ساده و بی‌تکلّف بر سخنان معلّق و متکلّفانه و در نهایت، دربارة برتری کلام منظوم بر سخن منثور گفت:

«وَر سَرِ وعظ و نصیحت داری،
لفظ را پردة مضمون نکنی
اصل معنی است نه تزیین کلام

 

باید اخلاق سخن بگذاری
دل مضمون‌طلبان خون نکنی
سخن آن است که فهمند عوام»
                               (همان: 3).

ـ «... زاهد گفت: ای رند! از ادای کلام تو اکراه عبارت منثور معلوم شد و رغبت کلمات منظوم مفهوم گرفت» (همان: 7).

6ـ اهمیّت جوانی و اغتنام فرصت

ـ «بدان که امروز به هر چه رغبت نمایی، قدرت داری و فردا از هر چه یاد آری، حسرت گذاری و به آه تحسّر جان را می‌خاری» (همان: 8).

7ـ برتری پیر و مرشد (پدر معنوی) بر پدر

ـ «و بدان که انسان کمال نفس در دو چیز دارد و کیفیّت نفس را آن دو نشاء کمال می‌آرد. اوّل وجود صوری و مبداء آن معنویّت پدر است و دوم وجود معنوی و منشاء آن هدایت مرشد صاحب‌نظر است، چون مرتبة تکمیل در وجود آخرست، تقدّم مرشد بر پدر در این عبارت ظاهر است» (همان:10ـ9).

8ـ مقایسة علم و صنعت و فراگیری علم از قبل آن

ـ «ای رند! چون قبول علم و صنعت داری و عواقب نفع و ضرر به نظر می‌آری، آن بِه که قبل از اکتساب صنعت رغبت به علم نمایی و به وادی طلب علم درآیی که محرّک سلاسل لذّات روحانی است و واسطة اسرار سبحانی است» (همان: 12).

9ـ اهمیّت و مقایسة امور و شغل‌هایی همچون تجارت، زراعت، صناعت، پیشه‌وری و فواید داشتن و نداشتن این پیشه‌ها

ـ «از کیمیای زراعت بهره‌ای دریاب که زراعت طریقی است به سَرمنزل ثواب. هر که تخمی به مزرعه‌ای انداخت، خانه در جهان معمور ساخت» (همان: 16).

10ـ اهمیّت حالت بسط بر حالت قبض

فضولی در این رساله رسیدن به حضرت حق را منوط به ریاضت به همراه بسط و خوشحالی مردانه می‌داند، نه ریاضت مطلق و نه ریاضت به همراه غم و اندوه و حالت قبض:

ـ «رند گفت: ای زاهد! مرا از اقتدای تو عاری نیست و بهتر از طریقة تقلید تو کاری نیست، امّا در خانة تو متاعی جز اسباب ریاضت نیست و مرا به کشیدن ریاضت مطلق استطاعت نیست و عالم پُر از متاع خوشحالی است و خانة تو از آن متاع خالی است» (همان:26).

11ـ اهمیّت غم عرفانی و نتیجة مثبتی که در آخرت نصیب و بهرة انسان می‌کند

ـ «پس عاقل باید که در دنیا غم گزیند تا در آخرت غم نبیند و در دنیا فرح را بگذارد تا در آخرت به دست آرد» (همان:27).

12ـ مسألة نظام احسن و اینکه در این عالم هیچ چیز بد مطلق نیست

ـ «رند گفت: ای زاهد! حاشا که حکمت باری به ایجاد غیر مستحسن تجویز داده باشد و در طریق غریبان راه وجود، دامی ‌نهاده. البتّه هر چه آفریده است، خوب است و هر قاعده که نهاده، بهترین اسلوب» (همان: 27).

13ـ مثبت‌اندیشی عارف نسبت به دنیا

«ای زاهد هر که لذّت دنیا نبیند، سهل است دامن از آن چیند. چه کار است حرمان ضروری را همّت نام نهادن و از نیافتن غنا دل به فقر دادن. هنر به دست آوردن دنیا و ترک دادن است نه از کاهلی در طلب آن نیفتادن» (همان32ـ 31)؛ «کاهلان نه از بدی است که محبّت از دنیا بریده‌اند و استیلای عقل بر نفس نموده‌اند. بدان که دنیا مظهر آثار صانع کامل است و رهنمای عارف و سدّ راه جاهل است» (همان: 29).

14ـ اهمیّت فقر در عرفان

«و گفت: ای رند! چون علوّ مرتبة فقر می‌دانی، چرا توسن همّت از تنگنای قید نمی‌جهانی؟! اگر اهل غفلت اکراه از فقر کند، معذور است. امّا تو که لذّت فقر دانسته‌ای دور است. بر آن باش که به تأدیب و تعذیب نفس گوش نِه و از جام تنعّم بادة غفلت نوشی» (همان: 30).

15ـ اهمیّت توکّل در عرفان و تکیه بر آن برای رسیدن به مقصود

ـ «توکّل کن که توکّل بدکاری نیست» (همان: 35).

16ـ بحث اغتنام فرصت و دم از غنیمت شمردن

ـ «طریقة بهانه بگذار و اسباب تنعّم پیش آر که فرصت غنیمت است و تأخیر موجب آفت:

«دریاب که عمر نازنین می‌گذرد
عیش و طربی ندیده‌ام در همه عمر

 

بنگر که چه سان زار و حزین می‌گذرد
صد حیف زِ عمری که چنین می‌گذرد»
                                        (همان: 36).

17ـ مباحثی راجع به نکاح، محبّت به زنان، فرزندان و فواید و مضرّات هریک از آنها

ـ «بدان که لذّت مباشرت تزویج شهدی است متضمّن زهر مشقّت و ثروت اختلاط نوعروس فرحی است مستلزم اندیشة خانمان» (همان: 39).

ـ «گفت: ای رند! حاشا که فیض نکاح را که موجب نظام عالم است، منتجّ مصیبت‌خوانی و شرف تزویج را که مادّة تناسل بنی‌آدمی است، مولّد محنت دانی. بدان که مواصلت دختران خوب‌صورت به عنوان حلیّت و مقاربت دوشیزگان پاک‌سیرت به قانون شریعت متضمّن حصول سعادت دو جهان است» (همان:40).

18ـ اهمیّت غربت و سفر و فواید آن

ـ «گفت: ای زاهد! در عدم این مفارقت و توجّه این مسافرت دو فایده به خاطر می‌آرم و ملاحظة دو نفع دارم. اوّل آنکه چون تعلّق تو از من برخیزد، همگی اوقات صرف طاعت خواهی کرد و این تو را موجب قربت است. دوم آنکه چون مرا تکیه بر مودّت تو نماید و در قربت زهر عقوبت چشاند، ممکن است که توسن طبعم در تعلّم آداب رام گردد و این مرا سرمایة دولت است» (همان: 43).

19ـ فواید و مضرّات حُسن و زیبایی صورت که در ضمن آن مباحثی راجع به عشق پاک و خالی از هوی و هوس مطرح شده‌ است

ـ «موسم صاحب‌حُسنی افتتاح ابواب ذهن و ذُکاست و ایّام خوب‌رویی مقدّمة استحکام نفس و قوا» (همان: 48).

20ـ مقایسة مسجد و میخانه و تفاوت دیدگاه فکری هر یک

فضولی در این بخش از کتاب دیدگاه مثبتی نسبت به مسجد دارد و از این دید، نگاهی متفاوت به مسجد، به عنوان یک پایگاه فکری، نسبت به دیگر عرفا دارد:

ـ «گفت: ای زاهد! چون این خانة خداست، سَرمنزل صدق و صفاست» (همان: 52).

ـ «گفت: ای زاهد! این مقام کاملان است، نه دبستان تمام، و این منزل واصلان است، نه گذرگه کوه وصال» (همان: 53).

21ـ توصیف میخانه

فضولی در این بخش از کتاب، میخانه را همان معنای مثبتی به کار می‌برد که غالب عرفا همان ملّتی را در نظر داشته‌اند:

ـ «ناگاه بر بنایی رسیدند سر به فلک کشیده، و زمزمه از آنجا به معبد ملک رسیده، ریاضی از روضة رضوان رنگ برده و محفلی از انجمن غلامان پیام آورده... و نعرة نوشا نوش می‌پرستان عقل عاقله‌جوی را از خواب غفلت بیدار ساخته، ساقی می لعل نموده که به جوهر عقل می‌فروشم و مطرب پرده برداشته که عیب ریا می پوشم» (همان: 54).

22ـ بدگمانی و مضرّات آن

ـ «گفت: ای زاهد! اگر به این طایفه اختلاط کرده‌ای و شراب ایشان خورده‌ای به فسق خود اقرار دادی و سخنت اعتبار را نشاید، و اگر مجالست نکرده‌ای، بوی صدق از تحقیق نکرده نمی‌آید. به چه دلیل اثبات صدق سخن می‌نمایی و از عهدة آنچه گفتی بیرون می‌آیی:

«گر باده کشی وباده بد می‌گویی
در می نچشیده ای و می‌گویی بد

 

عار است که عیب کار خود می‌گویی
عیب است که نارست و سزد می‌گویی»
                                   (همان: 56ـ57).

ـ «گفت: ای زاهد! به گمان تهمت به خلق خدا منه و به خیالی رشتة انصاف از دست مده» (همان: 58).

23ـ اهمیّت پیر از دیدگاه عرفانی

ـ «و رند رندانه قدم در میخانه نهاد. پیری دید در صدر میکده. میخانه را به زیور ظاهر آراسته، و از او یافته هر که هر چیز خواسته. گاه از آینة جام، احوال کاینات بر مستان بی‌خبر نموده، و گاه در سرود مطرب پرده از چهرة اسرار عالم گشوده» (همان:60).

24ـ اهمیّت شراب عرفانی و تفاوت آن با شراب انگوری

ـ «تو چه دانی که این آن می است که آلایش «رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ» دارد و این می‌کشان آن کسانند که عقل علوی از مستی ایشان رو به زوال آرد. شاید که هر قطره از این شراب، نیران جحیم را موجب انطفا باشد و هر نغمه‌ای از سرور این طایفه ذکر مستجاب عالم بالا» (همان: 58).

25ـ تعلّقات و تقلید کورکورانه مانع رسیدن به مطلوب و عدم درک صحیح از حقیقت

ـ «گفت: ای زاهد! در این قضیّه تو را حق به جانب است، چرا که رغبت میخانه خلاف عادت توست و خلاف عادت اعظم مصایب است. حالا غبار قید بر آینة اعتبار تو نشسته است و سلسلة تقلید پای تو را از تردّد بسته است» (همان: 59).

26ـ خوردن می عرفانی و گشوده شدن عالم معنی بر دل

ـ «ساقی به ارشاد پیر مغان جرعه‌ای از می ارغوان به شربت محبّت بر آمیخته، ظریفانه به دست رند داد و رند حریفانه بر لب نهاد. چون نشاء می پرده حجاب از پیش برداشت و سلطان عشق عَلَم ظهور در فضای مُلک وجود بر افراشت. رند را نظر به مشاهدة عالمی افتاد از نور، و تماشای ریاض دست داد محض سرور. نه از کدورت ظلمت نوایب آن نورها را خطری، و نه از خزان حوادث آن ریاض را ضرری» (همان:66)؛ «می ‌روح را موجب صفاست و نفس را مقوّی قواست و جسم را مربّی اعضاست. اعظم فوایدش این بس که تنقیه دماغ داده، آن را قابل نغمه‌های دلکش می‌سازد و به وادی لذّات آوازهای خوش می‌اندازد» (همان:74).

27ـ ترجیح همنشینی رندان پاکباز میخانه بر عابدان و زاهدان ریایی مسجد و خانقاه

ـ «... اگر فریب ابلیس فتنة روزگار تو نیست، اختیار میخانه به مسجد از چیست؟ گفت: ای زاهد! چون نظر تو تأمل گشودم، چنین ملاحظه نمودم که ساکنان مسجد به خود مغرورند و معتکفان میخانه از خود بی‌شعور. عابدان مسجد را اعتماد عبادت به مستی غرور انداخته و غافلان میخانه را اعتراف خطا از خواب غفلت بیدار ساخته. آنجا خطایی دیدم در صورت صواب و اینجا ثوابی مشاهده نمودم در کسوت عِقاب» (همان: 69).

28ـ جواز گناه با تعبیر عرفانی که محلّ تجلّی دو صفت عدالت و رحمت خداوند است

ـ «و امید هست که چون ارباب طاعت آینه‌دار صورت رحمت شوند، اصحاب معصیت نیز مظهر آثار مغفرت گردند. یقین که مغفرت موقوف معصیت است و ارباب معصیت محرّک سلسلة مغفرت:

تابنده زِ عصیان و جرایم دورست
غـفـــران زِ گـنــاه مـی‌شـود حـاصـل کس

 

در پردة غیب مغفرت مستورست
هر کس که گـنـاه مـی‌کـنــد، مغـفــورست

در این عنوان، فایدة معصیت پیش از ثواب می‌نماید و بدین واسطه، گناه به طبع مرغوب‌تر می‌آید، چرا که عاصی اگر به جزای عمل می‌رسد، مظهر عدالت است و اگر به عفو ره می‌برد، محلّ مغفرت است. چون خطا دو صنعت چنین را چهره‌گشاست، از بنده لاف ترک آن خطاست:

اهل ثواب اگرچه به رحمت مقارنند،
در اهل معصیت دو صفت می‌کند ظهور:

 

هستند روز حشر نمودار یک صفت
وقت عذاب عدل و دم عفو مغفرت»
                                    (همان:71ـ70).

29ـ مقایسة عشق حقیقی با هوای نفس و جدایی آن از هوای نفسانی

ـ «گفت: ای زاهد! سخن از مجاز می‌گویی و در ره حقیقت نمی‌پویی. بدان که عشق در صدف وجود بشر گوهر امانت ربّانی است و حقیقت نفس ناطقة انسانی است. بنای کاینات از او اساس دارد و عقل کُل به او سررشتة اختیار می‌سپارد و عشق را مستغنی از صفات می‌دانم و معشوق را کیفیّت ذات می‌خوانم و عاشق را سبب بلندی نام و موجب احترام» (همان:76)؛ «بدان که حُسن آیینه‌دار صورت واجب‌الوجود است و طالب را دلیل به سَرمنزل مقصود و جمال، مظهر نور الهی است و منشاء فیض نامتناهی» (همان: 77).

30ـ اتّحاد حقیقت رندی و زاهدی و اختلاف بر سر صورت‌ها

ـ «گفت: ای زاهد! دو چیز است که مادّة فساد عالم‌اَند و هر دو به تصحیف صورت موافق هم‌اَند. اوّل ریا که دام راه زاهدان پاکیزه‌دین است و دوم زنا که راهزن رندان صاحب یقین است. در هر مقام که این دو مفسد نیست، حقیقت رند و زاهد یکی است» (همان: 78).

«زاهد به ریا زِ قرب یزدان دور است
هرگاه شوند هر دو از هر دو خلاص

 

وَز فسق سلوکِ رند نامشکور است
تحصیل دو کَون هر دو را مقدور است»
                                        (همان: 79).

31ـ مضرات زهد ریایی

ـ «حقّا که زنای فاجر قرینة ریای زاهد است و فسق فاسق مثابة زرق عابدست» (همان).

32ـ اهمیّت توبه

ـ «گفت: ای زاهد! بدان که توبه را هم عزّتی است در انجمن اهل قربت و گناه وسیله‌ای است به ادراک آن عزّت» (همان).

33ـ اتّحاد بین زاهد و رند و رسیدن به مرتبة وحدت

ـ «عاقبةالأمر زاهد به تنبیه رند عارف آیینة امکان از کدورت ریا متجلّی گردانید و رند از موعظة زاهد واقف صورت احوال را از حُلَل توبه به زینت رسانید. هر دو از مخالفت گذشته و از ضدّیّت مبرّا و معرّا گشته، به مرتبة وحدت رسیدند و طریقة مقبولة الفت و سبیل هدایت دلیل محبّت گزیدند:

در کوی فنا عاقل و دیوانه یکی است
هرگاه که اعتبار نیکی و بدی،

 

در قعر محیط سنگ و دُردانه یکی است
خیزد زِ میان، مسجد و میخانه یکی است»
                                        (همان: 80).

نتیجه‌گیری

رند و زاهد در حقیقت حاصل گفت و شنودهای پدر و پسر است. فضولی در این مباحثه‌ها کوشیده است مهم‌ترین مسایل اجتماعی و فلسفی زمان خود را بشکافد، آنها را نقد کند و دیدگاه فلسفی خویش و مناسبت‌های اجتماعی خویش را به آمار گوناگون جامعه نشان دهد. رند و زاهد به زبانی سمبولیک و نمادین تضادّ میان عقل و عشق را مطرح می‌کند. عقل در قالب زاهد که پدر است، با پسر رند خود که مظهر عشق و جنون است، مناظره می‌کند. شاعر به زبانی شیرین و روان، عقل‌گرایی خشک زاهدانه را به مسخره می‌گیرد و عقل را در درک امور و عوالم معنوی و روحانی بسیار ناقص می‌داند. میل شاعر در این اثر به سوی رند است، هرچند از سوی زاهد نیز استدلال‌هایی در بیان اهمیّت کار و کوشش و اخلاق مطرح می‌شود. شاید بتوان از دید و نگاهی دیگر به رند و زاهد نگریست و آن تضادّ بین شخصیّت دوبُعدی انسان است؛ یعنی تضادّ بین عقل که مظهر و نماد جنبة خردگرایانه و مصلحت‌نگر آدمی است، در برابر دل که مظهر و نماد جنبة روحانی و معنوی است و پایبند ظواهر و تکلّف‌های دست و پا گیر عقل‌گرایانه نیست. دل می‌خواهد بدون پایبندی تعلّقات به حضرت حق برسد و چه بسا همه چیز خود را در راه رسیدن به او از دست بدهد. به هر روی، تضادّ بین دل که مظهر عشق است، با عقل که مظهر استدلال و خردگرایی است، از گذشته‌های دور بین فلاسفه و عرفا وجود داشته است و به یقین فضولی در این اثر به دوگانگی و تضادّ بین دل که در شخصیّت رند و عقل که در شخصیّت زاهد تبلور یافته، اشاراتی داشته است. با توجّه به جدول نمودارها و سؤال‌های اصلی پژوهش، سطح فکری در این رساله به طور پنهان بازتاب یافته است. نگرش فضولی در این اثر، نگرش و رویکردی انتقادی است که او توانسته است با استفاده از انواع شگردها و آرایه‌های لفظی ایدوئولوژی خود را بیان کند. بیشترین صورت های بلاغی که بار فکری بیشتری برای بیان این ایدوئولوژی داشته‌اند، به ترتیب بسامد عبارتند از: سجع مطرّف؛ 160 مورد، استشهاد به اشعار فارسی؛ 140 مورد، سجع متوازی؛ 136 مورد، موازنه و مماثله؛ 90 مورد، تکرار؛ 72 مورد، اعنات‌القرینه یا تضمین‌المزدوج؛ 69 مورد، سجع متوازن؛ 48 مورد، انواع جناس؛ 40 مورد، تلمیح به آیات و احادیث؛ 7 مورد.

پی‌نوشت‌ها

1ـ برای اطّلاع بیشتر از زندگی، آثار، اوضاع و احوال او می‌توان به منابع زیر مراجعه کرد:

البابانی، اسماعیل پاشا. (1945) ایضاح المکنون فی ذیل کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون. جلد اوّل. بی‌جا: بی‌نا.

آتشکدة آذر ( نیمة دوم).. به تصحیح میرهاشم محدّث. تهران: انتشارات امیرکبیر.

آفتاب رای، لکهنوی. (1361). تذکرة ریاض‌العارفین. به تصحیح سیّد حسام‌الدّین راشدی. ج2. مشهد. انتشارات آستان قدس رضوی.

پورنامداریان، تقی. (1376). «. غزل‌های فارسی فضولی». ایران‌شناخت. ش 5. صص 65ـ25.

جاکا، بچیر. (1347) «محمّد فضولی بغدادی». نشریة دانشکدة ادبیّات تهران. سال 16. ش 1 و 2. صص 166ـ141.

خیّامپور، عبدالرّسول. (1368). فرهنگ سخنوران. چاپ اوّل. تهران. انتشارات طلایه.

ـــــــــــــــــــ . (1328). «فضولی، محیط، زندگانی و شخصیّت او». نشریة دانشکدة ادبیّات تبریز. سال 3. ش 1و2. ص 97.

دهخدا، علی‌اکبر. (1373) لغتنامه. دورة جدید. چاپ اوّل. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

رازی، امین احمد. (1378). تذکرة هفت اقلیم. به تصحیح و حواشی محمّدرضا طاهری (حسرت). چاپ اوّل. تهران. انتشارات سروش.

سیستانی، شاه حسین بن ملک. تذکرة خیرالبیان. تنظیم فهرست الفبایی از احمد گلچین معانی. عکس نسخة خطی به شمارة 3396 دانشکدة الهیّات دانشگاه فردوسی. برگ 227ـ226.

شعردوست، علی‌اصغر. (1382). «چشمۀ خورشید». دانشنامة ادب فارسی. به سرپرستی حسن انوشه. ج 5. ص 421.

شیرازی، ابنیوسف. (1318). فهرست نسخ خطی کتابخانه سپهسالار. 3 ج. تهران: چاپخانة مجلس.

صادقی کتابدار. (1327). تذکرۀ مجمع الخواص. ترجمة عبدالرّسول خیّام‌پور. تبریز. چاپخانة اختر شمال.

صبا، مولوی محمّد مظفّر حسین. (1343). تذکرة روز روشن. تصحیح محمّد حسین رکن‌زادة آدمیّت. چاپ اسلامیّه. تهران: انتشارات کتابخانة رازی.

 

صفا، ذبیح‌الله. (1373). تاریخ ادبیّات در ایران. جلد 5. چاپ هفتم. تهران: انتشارات فردوس.

صفوی، سام میرزا. (1384). تذکرة تحفة سامی. به تصحیح و تحشیة رکن‌الدّین همایون فرّخ. تهران. انتشارات امیرکبیر.

طوسی، بهرام. (1379).. «هفت جام فضولی در وادی شریعت». ایران‌شناخت. ش 9. صص 131ـ94.

طهرانی، آغابزرگ. (بی‌تا). الذریعه إلی تصانیف الشیعه. القسم الثانی مِن جزء التّاسع. الطبع الثالثه. بیروت. دارالأضواء.

گلچین معانی، احمد. (1346). فهرست کتب خطّی کتابخانة آستان قدس رضوی. ج7. بخش 2. مشهد. انتشارات ادارة کتابخانه.

ــــــــــــــــــــ . (1349). کاروان هند. 2 ج. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

ــــــــــــــــــــ . (1374). مکتب وقوع در شعر فارسی. چاپ اوّل. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.

مدرس، میرزا محمّدعلی. (1369). ریحانة الادب فی تراجم المعروفین. ج 5. چاپ دوم. تهران: انتشارات خیّام.

نصرآبادی، محمّدطاهر. (1378) تذکرة نصرآبادی. به تصحیح و تعلیق محسن ناجی نصرآبادی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات اساطیر.

واله داغستانی، علیقلی. (1384). تذکرة ریاض‌الشّعراء. مقدّمه و تصحیح محسن ناجی نصرآبادی. چاپ اوّل. تهران: اساطیر.

هدایت، محمود. (1353). گلزار جاویدان. 3 ج. تهران: چاپخانة زیب.

** نمودار شمارة 1: بسامد آرایه‌های لفظی سبک‌ساز

منابع و مآخذ
آرین‌پور، یحیی. (1372). از صبا تا نیما. چاپ 5. تهران: انتشارات زوّار.
انوشه، حسن. (1382) دانشنامه ادب فارسی.فضولی بغدادی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
خیّام‌پور،عبدالرّسول. (1329). «فضولی،محیط، زندگانی و شخصیّت او». نشریّة دانشکدة ادبیّات تبریز. سال سوم. شمارة 1و2. صص 110ـ97.
سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم. (1362) دیوان اشعار. با مقدمه و حواشی مدرس رضوی. تهران. انتشارات سنایی.
شمیسا، سیروس. (1374). سبک شناسی شعر. تهران: فردوس.
صفا، ذبیح‌الله. (1365). تاریخ ادبیّات در ایران. ج 5. تهران: انتشارات فردوس.
فتوحی رودمعجنی، محمود. (1391). سبک‌شناسی، نظریّه‌ها، رویکردها و روش‌ها. تهران: سخن.
فضولی بیاتلی، ملاّمحمّد. (1387). دیوان اشعار فارسی. مقدّمه و حواشی حسین محمّدزادة صدیق. چ 1. تبریز: انتشارات باران.
کمال ادیب، کورکچو اوقلو. (1354). رند و زاهد فضولی بغدادی. مقدّمة حسین محمّدزادة صدیق. تهران: انتشارات دنیای کتاب.
مشرّف، مریم. (1380). زندگی و شعر فضولی بغدادی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات روزنه