نقد جامعه‌شناختی رمان «زمستان 62» اثر اسماعیل فصیح با رویکرد ساخت‌گرایی تکوینی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار، زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران

2 کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران

چکیده

این مقاله به بررسی رمان «زمستان ۶۲» اثر اسماعیل فصیح با استفاده از رویکرد ساخت‌گرایی تکوینی لوسین گلدمن می­پردازد. با توجه به فرضیۀ بنیادی ساخت‌گرایی تکوینی، خصلت جمعی آفرینش­های ادبی حاصل آن است که ساختارهای این آثار با ساختارهای ذهنی برخی گروه‌های اجتماعی همخوان‌اند؛ بر این اساس، این پژوهش به این پرسش اصلی پاسخ می­گوید که ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران در دهۀ 60 در شکل‌گیری ساختارهای ذهنی نویسنده و پیدایش این رمان چه تأثیری گذاشته و چه پیوند و رابطه‌ای میان ساختارهای جامعه با ساختار رمان وجود دارد. یافته­ها نشان می­دهد که این رمان یک اثر کاملاً اجتماعی و محصول ذهنیت و تفکر ایدئولوژیک نویسنده‌ای از طبقۀ متوسط شهری و تحصیل‌کردۀ آمریکا است که بنابر جهان‌بینی و خاستگاه اجتماعی خود بر کارکردهای منفی جنگ تأکید دارد. او با قرار دادن راوی در صحنه‌های جنگ، دیدگاه‌های طبقۀ خود را دربارۀ مسائل اجتماعی و سیاسی آن دوره از تاریخ ایران منعکس کرده است. رمان زمستان ۶۲ براساس تضادها شکل گرفته است. فصیح با در نظر گرفتن یکی از مهم‌ترین مضمون‌های اجتماعی؛ یعنی جنگ، ساختاربندی حاکم بر جامعۀ یک دوره در ایران را به نمایش گذاشته است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Sociological Reading of EsmāʿIl FaṣIḥ’s Winter 62 Using Genetic Structuralism

نویسندگان [English]

  • Mahbood Fazeli 1
  • Fatemeh Mirzaei 2
1 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran
2 M.A in Persian Language and Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]

This article analyzes the novel Winter 62 by Esmāʿil Faṣiḥ using Lucien Goldmann's genetic structuralism approach. Based on genetic structuralism, the collective nature of literary works may be explained by the fact that the structure of these works corresponds to the mental structure of certain social groups. Therefore, the purpose of this study is to answer the following questions: How did Iranian society's political, social, and cultural structures influence the author's mental structures and the emergence of this novel during the 1980s? What is the relationship between these structures and the structure of the novel? According to this study, this novel is primarily a social work produced by an American-educated, urban middle-class author who emphasizes war's negative effects. By placing the narrator on the battlefield, the author reflects the views of the middle class on the social and political issues that were prevalent in Iranian society at that time. Winter 62 is the result of the conflicts. By examining one of the most important social themes, namely the war, Faṣiḥ illustrates the social structure that governed a period in Iranian history.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Sociological Criticism
  • Genetic Structuralism
  • Winter 62
  • Esmāʿil Faṣiḥ

منتقدان مارکسیست در بررسی اثر، بیش از هر چیز بر طبقۀ اجتماعی نویسنده تأکید می‌کنند. از این دیدگاه، خلق اثر ادبی تنها به‌وسیلۀ نویسنده صورت نمی‌گیرد، بلکه اثر ادبی دربردارندۀ جهان‌نگری یک گروه و یا طبقه اجتماعی است. آثار ادبی، هنری، دینی، فلسفی و فرهنگی بیانگر یک جهان‌نگری هستند. آنچه باعث برجستگی یک اثر می‌شود، توانایی خالق اثر در بیان ارزش‌های گروه خاصی از جامعه است.

جورج لوکاچ[1] یکی از نظریه‌پردازان مطرح نقد مارکسیستی است. پس از او شاگردش، لوسین گلدمن[2] با تأکید بر اندیشه‌های لوکاچ شیوۀ جدیدی در بررسی اثر ادبی معرفی کرد و آن را «ساخت‌گرایی تکوینی» نامید. نقد تکوینی بیان می‌کند که در آفرینش اثر هنری، تنها نویسنده نقش ندارد، بلکه فرد و جامعه اثر را می‌سازند. در نقد جامعه‌شناختی از میان صورت‌های گوناگون ادبی، رمان بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. رمان، یک نوع ادبی است که به‌خوبی واقعیات جامعه را نمایان می‌کند. در این پژوهش از میان انواع رمان، یک رمان جنگ را برگزیده­ایم.

اسماعیل فصیح بدون شک از نخستین نویسندگانی است که طبقة متوسط شهری و مناسبات شهری را وارد رمان فارسی کرد. همچنین از نخستین نویسندگانی است که به مسألة جنگ پرداخت و کتاب زمستان 62 به‌نوعی ادعانامه‎ای است علیه متجاوزان به سرزمین ما. همچنین او اولین نویسنده‎ای است که علیه مهاجرت و اقامت روشنفکران ایرانی در پاریس رمان نوشت و با دیدی انتقادی این گروه از روشنفکران را ارزیابی کرد. بدون تردید زمستان 62 یکی از شاهکارهای ادبیات جنگ محسوب می‎شود که مقاومت ملتی را در برابر هجوم همه‌جانبه نشان می‎دهد. فصیح با قدرت تمام مقاومت یک ملت را نشان داده است. «زمستان ۶۲» یکی از بهترین رمان‌هایی است که در شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دهۀ ۶۰ تکوین یافته و نویسندۀ آن با داشتن آگاهی برتر توانسته به‌خوبی دیدگاه‌های یکی از طبقات جامعه -طبقۀ روشنفکر و منتقد- را در اثر خود به نمایش بگذارد. از این ‌جهت این رمان واقع‌گرایانه قابلیت نقد و بررسی از منظر ساخت‌گرایی تکوینی را دارد. هدف
این پژوهش کشف دیدگاه نویسنده دربارۀ این رویدادها با توجه به مؤلفه­های نقد تکوینی است.

1. پیشینۀ پژوهش

هرچند بررسی آثار ادبی از منظر نقد جامعه‌شناسی در سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته، اما تحقیقات انجام‌شده، موضوع پژوهش حاضر را دربرنمی‌گیرد.

1-1. پژوهش‌های انجام‌شده در حوزۀ جنگ

در کتاب جنگی داشتیم، داستانی داشتیم، کامران پارسی‌نژاد به‌ نقد هفت رمان با تکیه بر فرم و قالب داستان­ها پرداخته است. محمد حنیف نویسنده کتاب جنگ از سه دیدگاه به بررسی 20 رمان و داستان بلند جنگ پرداخته است. او رمان‌های دفاع مقدس را به سه دسته تقسیم می‌کند: دستۀ اول نگاه نویسندگان مثبت اندیش به جنگ است. نگاه دوم از آن نویسندگانی است که دید منفی به جنگ دارند و دستۀ سوم نگاه نویسندگانی است که در ابتدا با دیدی مثبت می‌اندیشیدند، اما به‌مرور زمان به نقاط منفی جنگ توجه نشان دادند. در کتاب نیم‌نگاهی به هشت‌سال قصه جنگ، رضا رهگذر از جهت ساختار و محتوا چندین رمان و داستان کوتاه دفاع مقدس را بررسی کرده است.

1-2. پژوهش­های انجام­شده در حوزۀ آثار اسماعیل فصیح

در زمینه آثار اسماعیل فصیح چندین پژوهش انجام شده، اما هیچ‌یک از دیدگاه نقد تکوینی نبوده است. طاهره احمدی ورزنه در پایان­نامۀ خود به مقایسة موضوع جنگ در چهار رمان (زمستان 62 اسماعیل فصیح، شب ملخ جواد مجابی، سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان، شطرنج با ماشین قیامت حبیب احمدزاده) پرداخته است. رمان­ها و نویسندگان در این پژوهش در دو دستة متفاوت جای می­گیرند؛ رمان­های زمان جنگ و رمان‌های نوشته­شده پس از جنگ و نویسندگان آثار نگرش­های مثبت و منفی خود را در مورد جنگ بیان کرده­اند. علی دست­خشک در پایان­نامۀ خود با عنوان «تحلیل گفتمانی رمان­های اسماعیل فصیح و محمدرضا کاتب در حوزة جنگ (زمستان62، دوشنبه‌های آبی ماه)» این دو رمان را از لحاظ دو رویکرد ارزش­محور و انتقادمحور از دو نویسنده مورد بررسی قرار داده است.

2. نقد تکوینی و لوسین گلدمن

گلدمن یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان نقد جامعه‌شناختی و معروف‌ترین منتقد مارکسیست ساخت‌گرا است. نظریۀ ساخت‌گرایی وی تحولی نوین در علم جامعه‌شناسی ادبیات ایجاد کرد. این نظریه توجه هم‌زمان به ساخت و محتوای اثر است. در نظر گلدمن صورت و محتوا پیوند ناگسستنی دارند. او در روش­شناسی خود مفاهیم متعددی آورده است؛ از جمله: کلیت، ساختار معنادار، جهان‌بینی، فاعل فوق­فردی و... «در اصول اساسی خود؛ یعنی کلیت و انسجام، پیرو لوکاچ بود و همچنین از روان‌شناس معروف، ژان پیاژه نیز تأثیر گرفته بود» (ولی­پور هفشجانی، 1387).

«گلدمن روش خود را ساخت‌گرایی تکوینی نامید. ساخت‌گرا از این لحاظ که به بررسی ساختارهای اثر و رابطۀ آن با ساخت‌های ذهنی بپردازد و تکوینی از این لحاظ که علت به وجود آمدن این ساختارها را بر اساس شرایط تاریخی تشریح ‌کند» (همان: 130).

در نقد ساختارگرایی تکوینی تنها یک فرد آفرینندۀ یک اثر نیست؛ بلکه یک اثر ادبی نمایندۀ جهان‌بینی

یک گروه است. ساختارگرایی تکوینی ازنظر گلدمن به صورتی فشرده، بررسی منش تاریخی و اجتماعی دلالت‌های عینی متأثر از گروه اجتماعی در زندگی عاطفی و عقلانی آفرینندۀ اثر است؛ بنابراین، کارپرداز اصلی اثر، گروهی است که این جهان‌نگری در اندرون آن تدارک یافته، نه نویسنده که فقط کارگزار اثر است (طلوعی و رضایی، 1386).

3. دربارۀ اسماعیل فصیح

اسماعیل فصیح در اسفند سال ۱۳۱۳ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. زندگی او با جنگ‌ها و انقلاب‌های متعدد عجین بود. دورۀ ابتدایی او با حملۀ متفقین به ایران و دوران متوسطه با انقلاب ملی مصدق و آشوب­های سال 1331 و حکومت چندروزۀ احمد
قوام­السلطنه مصادف بود و پس ‌از آن در تابستان سال ۱۳۳۵ درخونگاه را ترک کرد و از راه استانبول به پاریس و بعد به آمریکا رفت و به تحصیل ادامه داد و لیسانس شیمی گرفت. سپس به ایالت مانتالا رفت و در آنجا لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت. مرگ زودرس همسرش باعث شد که به تهران برگردد و مشغول کار ترجمه شود. در سال ۱۳۴۲ به استخدام رسمی شرکت نفت درآمد و به اهواز رفت و در ضمن تدریس به کار جدی خلق و نشر داستان‌های کوتاه و رمان پرداخت. با شروع جنگ ‌تحمیلی و تعطیلی دانشکدۀ نفت آبادان در ۴۷ سالگی با سمت استادیار زبان انگلیسی مجبور به بازنشستگی شد. بعد از آن به دلیل تخریب منزل مسکونی‌اش در آبادان به تهران مهاجرت کرد و گه‌گاه در بخش برنامه‌های آموزشی زبان تخصصی و گزارش‌نویسی صنعت ­نفت خدمت می‌کرد. وی در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در بیمارستان شرکت نفت تهران به دلیل مشکل عروق مغزی درگذشت. رمان­های «شراب خام»، «داستان جاوید»، «ثریا در اغما»، «زمستان 62» و «درد سیاوش» از آثار او به شمار می­روند.

4. خلاصۀ رمان زمستان 62

شخصیت اصلی داستان، جلال آریان، استاد بازنشستۀ دانشکدۀ نفت آبادان است. او در دی‌ماه ۱۳۶۲ به همراه دکتر فرجام که متخصص کامپیوتر از آمریکا است به اهواز برمی‌گردد تا ادریس آل مطرود را بیابد. ادریس، پسر مستخدمش است که در منزل وی کار می‌کند و مدتی به جنگ رفته و از او خبری نیست. دکتر فرجام جوان هم می‌خواهد مرکز کامپیوتری را برای شرکت نفت راه‌اندازی کند. وقتی آن‌ها به اهواز می‌رسند، برخلاف برنامه، جایی برای دکتر فرجام در هتل در نظر گرفته نشده و جلال آریان او را به همراه خود به منزل دوست دیرینه‌اش، دکتر یارناصر که پزشک است، می‌برد. جلال آریان روزها به دنبال ادریس می‌گردد و شب‌ها در منزل دکتر یارناصر سپری می‌کند. آن‌ها گاهی به مهمانی‌های دوستانه می‌روند. در این میهمانی‌ها خانم شایان (جزایری) که همسایۀ دکتر یارناصر و همکار قدیمی دکتر آریان است و دو خویشاوند او «لاله» و «فرشاد» حضور دارند. خانم جزایری از شاغلین باسابقۀ شرکت نفت و درگیر مشکلات شغلی است. شایان، همسر او پس از انقلاب اعدام ‌شده است. پدر لاله چندی پیش فوت کرده و مادرش نیز بیمار است. پدر و مادر فرشاد هم به خارج از کشور رفته‌اند و فرشاد به دلیل عشقی که به لاله داشته در ایران مانده و مجبور است دوران سربازی خود را تا چند روز دیگر در جبهه سپری کند.

مسئولان شرکت نفت ساختمانی بزرگ و خالی از وسایل و تجهیزات برای مرکز آموزش کامپیوتر و اتاقی برای منصور فرجام مهیا می‌کنند و او مشغول آماده­ کردن برنامه‌ها و طرح‌های مرکز می‌شود. مهندس آریان از یافتن ادریس در اهواز ناامید می‌شود. کار منصور فرجام هم در مرکز درست پیش نمی‌رود. مریم جزایری از کار اخراج می‌شود و در معرض تهدیدهای دشمن دیرینه‌اش «ابوغالب» و دلتنگ فرزندش است که در خارج از کشور تحصیل می‌کند و به دلیل ممنوع‌الخروج بودن، سال‌ها از دیدارش محروم شده است.

جلال آریان پس از تلاش‌های فراوان ادریس را در آبادان پیدا می‌کند در حالی ‌که یک دست و یک پای او سوخته و صورتش نیم‌سوز شده است. در این سفر با رزمندگان دیدار دارند و چند وصیت‌نامه از شهدا را می‌خواند که حال منصور فرجام را دگرگون می‌کند و او تحت تأثیر محیط جنگ و شهادت‌طلبی قرار می‌گیرد. جلال آریان برای کمک به مریم با او ازدواج مصلحتی انجام می‌دهد و گذرنامۀ جدیدی برای او صادر می‌شود. لاله هم مادر خود را از دست می‌دهد و وضع روحی بسیار بدی دارد. فرشاد نیز عازم جبهه می‌شود درحالی‌که در اهواز جنگ شدت گرفته و خطر بمباران حتمی است. مریم، ادریس و لاله آمادۀ ترک اهواز می‌شوند و فرشاد، آمادۀ رفتن به جبهه. دکتر فرجام که با مقررات دست­وپاگیر اداری و گزینش صلاحیت‌ها درگیر شده از کار دلسرد می‌شود. آریان نیز در اهواز می‌ماند و به کار تدریس می‌پردازد و پس از چندی خبر شهادت فرشاد را می‌شنود و زمانی که بر سر جنازۀ او می‌رود با کمال حیرت با جسد دکتر فرجام مواجه می‌شود. فرجام در نامه‌ای به آریان نوشته که او فرشاد و لاله را متقاعد کرده که خود به‌جای فرشاد به جبهه برود و فرشاد با کارت او به خارج از کشور سفر کند. جسد فرجام با نام فرشاد
کیان­زاد به خاک سپرده می‌شود و تنها آریان و دکتر یارناصر می‌دانند که مرد در خاک خفته چقدر به لاله عشق می‌ورزیده است.

5. روش‌شناسی؛ تحلیل جامعه‌شناختی رمان زمستان ۶۲

برای تحلیل رمان موردنظر، مفاهیم اساسی نقد تکوینی، روی رمان زمستان ۶۲
بررسی می‌شود.

5-1. کلیت

مقولۀ کلیت در روش‌شناختی اندیشۀ گلدمن بسیار حائز اهمیت است. در این روش با استناد به روش ساخت‌گرایی تکوینی لوسین گلدمن به بررسی کلیت در متن و واقعیت تاریخی می‌پردازد. کلیت در سطح تفسیر و دریافت (الگوی ساختاری معنادار) و سطح تشریح (زمینه تاریخی، اجتماعی و فرهنگی) ساختار اثر مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. «دریافت یعنی روشن­ کردن ساختار معنادار درونی موضوع بررسی و تشریح چیزی نیست مگر گنجاندن این ساختار معنادار درونی به‌عنوان عنصر سازنده و کارکردی، در یک ساختار بی‌واسطه فراگیر» (لووی و نعیر[1]، 1381).

5-1-1. مرحلۀ اول: دریافت

در این رمان، فصیح با دربر گرفتن یکی از مهم‌ترین مضمون‌های اجتماعی؛ یعنی جنگ، ساختاربندی حاکم بر جامعۀ یک دوره در ایران را به نمایش گذاشته است. با شعله‌ور ‌شدن آتش جنگ میان ایران و عراق، فصل تازه‌ای در موضوعات ادبیات داستانی ایران گشوده شد و نویسندگان جنگ، هرکدام به‌زعم خود، این دوران را به تصویر کشیده‌ و جنبه‌های گوناگونی از جنگ را ثبت کرده‌اند.

مناطق جنوب ایران در جنگ، دارای فضای خاصی است. فصیح از جنگ و خونریزی‌ها می‌گوید، از تجاوز، ترس، مرگ، صدای توپ و تفنگ و آژیر، صدای آمبولانس، بمب‌های شیمیایی، بمباران شهرها، گریه‌ها و مرثیه‌ها، فضای قبرستان‌ها، ایثار و فداکاری‌ها، رزمندگان و شور و شوق آن‌ها به جبهه رفتن، شعارها و پوسترها. او فداکاری‌ها و از جان‌ گذشتگی رزمندگان را می‌ستاید. همچنین فرصت‌طلبان و دغل‌بازان مانند مسعود، ابوغالب، جهان بیگلری را به محاکمه می‌کشاند.

منصور فرجام شخصیتی است که در داستان دچار تحول می‌شود و مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. او نمونۀ بارز ایثار و فداکاری است و به دلیل عشق به لاله حاضر می‌شود به‌جای فرشاد به جبهه برود و جان خود را به خطر بیندازد تا آن دو عاشق و معشوق به هم برسند؛ «پس‌ از آنکه دکتر منصور فرجام (که برای آرامش به زادگاه بازگشته) و به‌جای فرشاد کیان‌زاد به جبهه می‌رود و شهید می‌شود، درست در دقیقه‌ای که او در گلزار شهدای اهواز به گور می‌رود، فرشاد کیان‌زاد و لاله، عشق هر دوی آن‌ها از فرودگاه مهرآباد تهران به استانبول و بعد به ایالت مینه سوتای آمریکا پرواز می‌کنند. منصور فرجام به بهشت می‌رسد، لاله به فرشاد» (بدیع، ۱۳۷۹).

«زمستان ۶۲» رمانی کاملاً اجتماعی است و درون‌مایۀ آن مرتبط است با مسائل و مشکلات مردم و جامعه در زمان بعد از انقلاب و جنگ. اسماعیل فصیح به‌نوعی دچار تعارض است. از یک‌سو می‌خواهد در قالب شخصیت فرجام باشد تا در این تجربة عظیم (جنگ) سهمی داشته باشد، اما درجاهایی هم تأسف می‌خورد که چرا باید جنگ باشد تا شخصی مثل منصور فرجام که می‌تواند برای جامعه بسیار مفید باشد در خاک بخوابد و فردی چون ادریس به زندگی ادامه دهد. در پایان خود را توجیه می‌کند و مردمی را که شهید شدند عاشق واقعی می‌داند و کسانی را که زنده ماندند و به دنیادوستی مشغول‌اند، نفی می‌کند و خودش را نیز جزو همان دسته از مردم می‌داند.

گلدمن مبحث قهرمان پروبلماتیک[2] را مطرح می‌کند. به نظر وی در هر رمان رئالیستی شخصیت‌هایی وجود دارند که به سبب پایبندی به ارزش‌های راستین، پروبلماتیک؛ یعنی مسأله‌دار هستند. قهرمان پروبلماتیک، فردی مسأله‌دار، بی­آینده، معترض و پرمشکل است که در جهانی تباه جویای ارزش‌های اصیل و کیفی انسانی است. گلدمن در تعریف این واژه و برای پرهیز از هرگونه بدفهمی این‌گونه می‌نویسد: «اصطلاح «شخصیت پروبلماتیک» را نه به معنای «فرد مسأله­ساز» بلکه به معنای شخصیتی به کار می‌بریم که زندگانی و ارزش‌هایش، او را در برابر مسائلی حل نشدنی که نمی‌تواند آگاهی روشن و دقیقی از آن‌ها به دست آورد، قرار می‌دهند و این ویژگی است که قهرمان رمان را از قهرمان تراژیک جدا می‌کند» (گلدمن، 1371).

در «زمستان 62» جلال آریان و منصور فرجام به دلیل مخالفت با جامعۀ تباه خود به‌عنوان افرادی پروبلماتیک معرفی می‌شوند. جلال آریان با جامعۀ آن روز ایران، جنگ و خونریزی و مسائل اجتماعی و سیاسی دورۀ پس از انقلاب مخالف است و هرگز نمی­تواند خود را با جامعه و شرایط آن روزگار همگام کند. منصور فرجام برای راه­اندازی مرکز کامپیوتر به ایران آمده، اما مسئولین شرایط این کار را برایش فراهم نمی‌کنند و کارمندان در محیط اداری فقط مشغول شعارنویسی هستند. دکتر فرجام به این موضوع همواره اعتراض دارد. جلال آریان و منصور فرجام دو شخصیت مسأله‌دار، پرمشکل، معترض و بی­آینده هستند.

5-1-2. مرحلة دوم: تشریح

این مرحله به ارزیابی و روشن­کردن دلالت‌های داستانی فصیح در ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حاکم بر خلق آثار ادبی می‌پردازد و این امر منوط به تعیین کلیت ساختارهای اجتماعی حاکم بر آن زمان ایران است تا براساس آن جنبه‌های مختلف زندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم، جامعه و کشور مورد بحث قرار گیرد. در جای‌جای رمان، تاریخ آن دوره و جزئیات اوضاع شهرهای جنوب ایران آورده شده و نویسنده در داستان، گاهی حوادث و وقایع را به‌صورت اخبار جنگی اعلام می‌کند. اخبار جنگی و گزارش از مناطق جنگی موجب تقویت جنبۀ مستند رمان می‌شود.

5-1-2-1. ساختار اجتماعی بازتاب­یافته در رمان

«جامعه­شناسان ساخت‌گرا، بازتاب ایدئولوژی، ساختارها و صورت‌بندی‌های اجتماعی را در متن جست‌وجو می‌کنند و آنگاه توانایی نویسندگان و فردیت آن‌ها را در تحولات اجتماعی نشان می‌دهند» (تسلیمی، 1388)؛ «بین کلیت یک اثر و کلیت شرایط اجتماعی که اثر در آن تکوین می‌یابد هم‌ارزی {هم‌ترازی} استواری وجود دارد و وظیفۀ پژوهش‌گر منتقد کشف و تحلیل این هم ارزی برای روش‌شناسی دلالت‌های موجود در اثر است» (ارشاد، 1391).

انعکاس تصویر جامعه در رمان و همخوانی ساختارهای اجتماع و اثر هنری را بیشتر هنگام بررسی در عنصر داستانی شخصیت و درون‌مایه می‌توان نشان داد. فصیح جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن فشارها و تنش‌های حاصل از جنگ بر مردم وارد می‌شود. شخصیت‌های محوری داستان، زندگی‌شان به مسألۀ جنگ گره خورده است. جنگ و مسائل اجتماعی ایران موازی با اتفاقاتی است که در خانواده‌های ظاهراً مدرن و در فضای میهمانی‌ها اتفاق می‌افتد.

با آغاز انقلاب تحولات چشمگیری در ارزش‌ها ایجاد شد؛ در نظام گذشته شخص اول مملکت شاه بود و ارزش‌های اجتماعی به میزان وابستگی افراد به نظام حاکم، سرمایه و میزان تحصیلات انسان‌ها بود درصورتی‌که در ساختار اجتماعی جامعه در نظام جمهوری اسلامی، شعارهای «دین از سیاست جدا نیست»، «دیانت ما عین سیاست ما»، «انقلاب ما انقلاب پابرهنه‌هاست» و... در محوریت قرار گرفت و نظام معیارهای ارزشی گذشته فروریخت و معیارهای ارزشی جدیدی طرح‌ریزی شد. برای افراد عادی و طبقات پایین جامعه که در نظام شاهنشاهی جایگاهی نداشتند، فرصتی فراهم شد تا بتوانند در تصمیم‌گیری و ادارۀ کشور سهیم باشند و شعارهای ساده­زیستی رواج پیدا کرد. دارندگان دانش‌های دینی در جامعه منزلت بیشتری داشتند. در رمان اشاره می‌کند که در هتلی که اتاق خالی برای مسافران ندارد، دوطبقه‌اش در دست سپاه است؛ «و الله دوطبقه­ش دست سپاهه» (فصیح، 1392).

در زمستان 62، راوی، مردم، عقاید و ارزش‌هایشان و فضای جدید حاکم بر جامعه را توصیف می‌کند؛ «پرچم‌های سبز و سیاه و سرخ و پر از شعار سالگرد انقلاب اسلامی از ستون‌ها و دروپیکر پل بالا می‌رود. پایین زیر پل، لب رودخانه، در طول پارک دراز، سربازهای بچه‌سال و چند معلول و عده‌ای زن چادری و بچه و عکاس و بستنی‌فروش درهم می‌لولند و صدای تلاوت قرآن از یک بلندگو در یک جای نزدیک، نزدیکی اذان مغرب را خبر می‌دهد» (همان: ۱۶۳).

در این شرایط، چهرۀ ظاهری و پوشش، تغییر پیدا می‌کند. داشتن ریش برای مردان و رعایت حجاب برای زنان جزو مقبولیت اجتماعی محسوب می‌شود و در ترویج آن نهایت تلاش به کار گرفته می‌شود. آنچه در رمان زمستان ۶۲ به تصویر کشیده می‌شود، جامعه‌ای است که هرلحظه بیم مرگ دارد. نویسنده با وارد کردن فضای ترس و نگرانی در جای‌جای رمان، قصد ترسیم فضای جامعة ایران را در طول سال‌های جنگ داشته است. فصیح سعی می‌کند با وارد کردن جزئیات دقیق و مشخص­ کردن زمان و مکان در داستان، رویدادها را واقعی جلوه دهد. او با ترسیم جو تیره و منفی که با حالت انتظار و تنهایی افراد داستان درهم‌آمیخته، قصد دارد پیامدهای ناشی از جنگ را برای مخاطب ملموس‌تر کند. شخصیت‌های داستان در دنیای جنگ، بی‌خانمان و در حال سفر هستند. منصور فرجام از آمریکا به ایران سفر می‌کند. ادریس به جبهه می‌رود. جلال آریان به دنبال ادریس به اهواز و فرشاد به جبهه می‌رود. سرانجام مریم و لاله و فرشاد به خارج از ایران سفر می‌کنند و منصور فرجام نیز به سفر ابدی می‌رود. تنها دکتر یارناصر است که جا و مکان مشخصی دارد. این سفرهای پی‌درپی نمایانگر پابرجا نبودن دنیا و بی‌اعتباری آن است؛ «جان‌مایۀ زمستان 62 بی‌خانمانی است. در این داستان کسی کدخدای خانۀ خویش نیست. تجربۀ چنین دنیایی لاجرم ناامنی است. دنیای ناامن، دنیای بی‌اعتبار است» (فردوسی، 1373).

جامعه از دیدگاه منصور فرجام دچار بی‌نظمی و بی‌برنامگی است که این‌ها را سیر طبیعی انقلاب می‌داند، اما او خوش‌بین است و می‌خواهد دین خود را نسبت به جامعه ادا کند.

5-1-2-2. ساختار سیاسی بازتاب­یافته در رمان

سال­های پس از انقلاب از لحاظ سیاسی، دورۀ تازه‌ای را می‌گذراند که در آن مسئولین دولتی جای خود را به چهره‌ها و تفکرات جدید داده‌اند. شعارها و عکس‌های آویخته بر در و دیوار شهر، حکایت از آرمان‌ها و ارزش‌های متفاوت از قبل را دارد. شعارهایی که فضای انقلابی و ایدآلیستی آغاز انقلاب را ترسیم می‌کند.

در «زمستان ۶۲»، راوی داستان که شخصیتی شبیه به نویسنده دارد، خود را بی‌طرف نشان می‌دهد و سعی می‌کند در مباحث سیاسی و عقیدتی شخصیت‌ها دخالت نکند، اما زبان راوی در داستان، طنزگونه است و در خلال رمان، عبارت‌های نیش‌دار و انتقادی و کنایه‌های سیاسی جلال آریان، جبهۀ سیاسی او را نمایان می‌سازد. جلال آریان نمونه‌ای از افراد بعد از انقلاب است که نسبت به ‌نظام جدید بی‌اعتماد است، اما به مردم کشورش عشق می‌ورزد و عاشق وطنش است.

شخصیت‌های اصلی داستان، هیچ‌کدام مؤمن و حزب‌اللهی نیستند، اما صددرصد لامذهب و ضدانقلاب هم نیستند؛ حتی برخی از شخصیت‌ها مثل منصور فرجام و مریم جزایری، اعتقادات مذهبی قابل‌قبولی در زمان قبل از انقلاب و نیز عرق میهن‌دوستی و علاقه به آب‌وخاک آبا و اجدادی‌­ دارند. آن‌ها بیشتر از عملکردها، سختگیری‌های مذهبی و انقلابی و سیاسی، بی‌برنامگی‌ها، حق‌کشی‌ها ناراضی­اند و جلال آریان به‌طور مستقیم و غیرمستقیم این مطلب را یادآوری می‌کند.

از توصیفاتی که راوی داستان، دربارۀ اداره‌ها و سازمان‌های دولتی و قوانین حاکم بر آن‌ها می‌کند، می‌توان به گرایش سیاسی نویسنده دست ‌یافت. جلال آریان در وصف نظام اداری، اغلب لحنی توأم با اعتراض و طنزگونه دارد. نیروهایی که در اداره‌ها استخدام می‌شوند، اغلب نیروهایی هستند که عضو نهادهای انقلابی بوده و تخصصی ندارند. نویسنده به سؤالات آزمون‌های استخدامی با موضوعات دینی و مذهبی و بدون ارتباط با مدرک تحصیلی فرد اعتراض دارد. در جای دیگر جلال آریان با لحن اعتراض­گونۀ خود می‌گوید: «تنها به دلیل اینکه یک دکتر متخصص کامپیوتر و باتجربه در امتحان ایدئولوژی فرق بین غسل‌های واجب استحاضۀ قلیله و کثیره را یادش نیست نباید او را از سمت متخصص کامپیوتر محروم ساخت» (همان: ۴۲۶).

در نظام اداری، افرادی مثل ابوغالب هستند که در ظاهر هیچ شغل و پست و مقامی ندارند و متعلق به ادارة خاصی نیستند، اما حامیانی دارند و پشتشان گرم است و به کارهای غیرانسانی و کثیفشان می‌پردازند: «ابو غالب اوایل توی اداره حراست و بعد حمل‌ونقل شرکت نفت کار می‌کرد. قبل از انقلاب خودش را نمایندة جناح اسلامی کارکنان جا زده بود. بعد از انقلاب هم تا مدتی خودشو توی کمیته‌های بررسی و تصفیه کارکنان جا زده بود. بعد که فهمیدند رفتار و برخوردش خیلی خشن و کثیفه و مغایر با سیاستشونه، اصلاً از کار برکنارش کردند. از کمیته‌ها هم بیرونش کردند» (همان: ۹۳).

نظام اداری در زمستان ۶۲، نظامی بی‌نظم و ناهماهنگ است و افراد سودجو و فرصت‌طلبی همچون طاعتیان، جهان بیگلری، بیژن جزایری و مسعود عدالت­فرد در ادارات دولتی مشغول به کار هستند و حتی مسعود عدالت­فرد کلاهبردار که دیپلم کشاورزی دارد به‌عنوان مهندس در یک شرکت وابسته به دولت کار می‌کند.

5-1-2-3. ساختار اقتصادی در رمان

سال ۱۳۶۲ که داستان فصیح در آن می­گذرد، چهارمین سال جنگ است و استان خوزستان مستقیماً درگیر حملات زمینی و هوایی دشمن است و طبیعتاً در این شرایط، اوضاع اقتصادی کشورهای درگیر جنگ، مناسب نیست: «ظاهراً این‌همه برادر معلول و بیکار هست و کار کمه. خانواده‌های شهدای جنگ و انقلاب هم هستند... کار برای آن‌ها کمه...» (همان: ۸۴).

در رمان، دست‌فروشی در کنار معابر و پیاده‌روها که از مشاغل کاذب است، رواج دارد و بسیاری از آوارگان جنگی و خانواده‌های جنگ‌زده از این طریق امرارمعاش می‌کنند: «این دست پل معلق روبروی رستوران خیام، عزیز زیتونی را می‌بینم که از یک دست‌فروش سیگار می‌خرد» (همان: ۶۰).

بسیاری از مشاغل و فعالیت‌های اقتصادی هم در حالت طبیعی و امن صورت می‌گیرد. یکی از فعالیت‌های اقتصادی که در رمان آورده شده، هتلداری است. در رمان، شهر اهواز در شرایط جنگ، هنوز شلوغ است و در هتل‌ها ازدحام وجود دارد. برای اتاق گرفتن در هتل احتیاج به هماهنگی قبلی است. در این هتل‌ها، مشاغلی همچون متصدی هتل، تلفنچی و نگهبانی نیز وجود دارد. در رمان صحبتی از فعالیت‌های بزرگ اقتصادی و کارخانه‌ها و فعالیت تاجران و بازرگانان نمی‌شود. به نظر می‌رسد شرایط وخیم جنگ مانع این فعالیت‌های بزرگ اقتصادی بوده است.

5-2. ساختار معنادار

از میان کلیت‌هایی که در فرآیند دریافت و تشریح، به هم‌پیوستگی دارند، ساختار معنادار و جهان‌نگری است. ساختار معنادار عامل تعیین‌کننده‌ای است که متن را به یک کل منسجم بدل می‌کند. مفهوم ساختار معنادار را گلدمن ابداع کرده است. انسان، اندیشه و تفکر او، عواطف، احساسات و رفتار او همه معنی‌دار است و هر عمل انسان، برای رسیدن به هدفی است و می‌کوشد تا پاسخی معنادار برای مسألۀ مطرح‌شده به دست آورد؛ یعنی همة انسان‌ها می‌خواهند رفتار و اندیشه‌شان را به‌صورت یک ساختار معنادار و منسجم درآورند؛ «بدین معنا که به هدفی نزدیک می‌شود که همۀ اعضای گروه اجتماعی معینی بدان گرایش دارند» (گلدمن، 1392) و این ساختارها به‌صورت ساختار منسجم است که جهان‌بینی و نگرش گروه و طبقه اجتماعی را می‌سازند و با ساختارهای ذهنی طبقات و گروه‌ها در ارتباط‌اند و تنها در صورتی می‌توان به ساختار منسجم دست‌یافت که رفتار افراد با رفتار گروه یا طبقة اجتماعی هماهنگ شود.

«زمستان ۶۲» یک رمان تاریخی است و یک دوره و زمان مهم از تاریخ ایران را به نمایش می‌گذارد. خواننده به درون جنگ می‌رود، با انسان‌های آن دوره زندگی می‌کند و درد و رنج و تلخی‌های جنگ را با تمام وجود احساس می‌کند. این کتاب، تنها یک رمان نیست، بلکه برشی از یک مقطع بحرانی تاریخ ایران است و این نشانه و مهر تأییدی بر مهم­ و معنادار اثر دارد. همان‌طور که گلدمن معتقد است که «آثار باید با ساختارهای بنیادین واقعیت تاریخی و

و اجتماعی مرتبط شوند» (پاسکادی[1]، ۱۳۷۶) و نیز رابطۀ متقابل این اثر با جنبه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ساختار فراگیری که «زمستان ۶۲» در آن ساختار بازآفرینی شده، باعث می‌شود که ماندگار باشد و به‌صورت یک سند تاریخی همواره بازخوانی و نقد شود. از دیدگاه پاسکادی «فرضیۀ بنیادین ساخت‌گرایی تکوینی این است که هر رفتار انسانی کوششی است برای دادن پاسخی بامعنا به وضعیتی معین و از همین رهگذر ایجاد تعادلی میان فاعل عمل و موضوعی که عمل بر آن واقع‌شده است» (همان: ۵۶).

با توجه به این فرضیه، این سؤالات مطرح می­شود که چرا اسماعیل فصیح این داستان را نوشته؟ چرا این موضوع را برای نوشتن انتخاب کرده؟ اندوه و نگرانی او از چیست؟ آیا او از نوشتن این رمان قصد اعتراض به اوضاع و شرایط را دارد؟ آرمان فصیح ایجاد چگونه تعادلی است؟ در مورد مردم کشورش چگونه می‌اندیشد و چه آینده‌ای را برای مردم دوست دارد؟

اسماعیل فصیح، عاشق وطنش است. می‌خواهد کشورش در آسودگی و به‌دور از تشویش به سر ببرد. دوست ندارد کشورش را در جنگ و خونریزی ببیند. او مردم ایران را دوست دارد و برای نوجوانان و جوانان کشور که شهید می‌شوند، دل می‌سوزاند؛ برای جوانانی که می‌توانستند آیندۀ ایران را رقم بزنند، اما با وقوع جنگ پرپر می‌شوند و زیر خروارها خاک می‌خوابند، ناراحت است. فصیح با نوشتن این رمان، اعتراض خود را به جنگ فریاد می‌زند. جنگی که به نظر او کثیف است و هیچ‌وجه مثبتی در آن دیده نمی‌شود.

در کشاکش‌های درونی که شخصیت‌های داستان با خودشان دارند، رفتارهایی از خود بروز می‌دهند که هر یک با توجه به ساختار ذهنی آن‌ها معنادار و هدفمند است. عبارت «معنادار» به معنی درست ­بودن آن کار نیست، بلکه به این معنی است که آن رفتار مشخص برای خود فرد، توجیه‌پذیر است و با توجه به ساختار ذهنی خود رفتار می‌کند، نه متضاد با آن. به‌طور مثال، قهرمان داستان (منصور فرجام) در مورد شهادت و جان­ دادن در راه حق کنجکاو می‌شود و عشق به مرگ به جان او می‌افتد و او سرانجام همان کاری را می‌کند که اندیشه و هدف اوست و به استقبال مرگ می‌رود. منصور فرجام با این رفتار معنادار خود که برآمده از ساختار ذهنی اوست به آریان این پیام را می‌دهد که مرگ با عشق را بیشتر از زندگی دوست دارد. او در وصیت‌نامۀ خود به جلال آریان این‌چنین می‌نویسد: «جلال، من سالم و هوشیارم، با حواس‌جمع و به قول تو ذره‌ای بوی الکل و مواد مخدر روی نفسم نیست. کمی درد دارم. در آینده هم درد و احتمالاً مرگ در بین است؛ اما امروز این زندگی والا است. دلیل و منطقی هم نیست. فقط عشق مرگ است. یا مرگ عشق...» (فصیح، ۱۳۹۲).

اما برعکس او، جلال آریان مفهوم شهادت را درک نمی‌کند و با توجه به ساختار ذهنی خود رفتار می‌کند و به زندگی ادامه می‌دهد: «فکر می‌کنم در صبح آفتابی به این قشنگی و زیبایی خدا، چطور یک بچه‌ مدرسۀ ابتدایی دلش می‌آید بلند شود برود شهید شود» (همان: ۳۷۴).

در رمان، میان ارزش‌های مسلط بر جامعه و ارزش‌های فردی قهرمان داستان هماهنگی ساختاری وجود دارد. مفهوم «شهادت» در ایران آن دوره که در بحبوحۀ جنگ بود، مفهومی عمیق بود و شهیدان مورد احترام بودند. منصور فرجام نیز همگام با جامعه، مفاهیم و ارزش‌های مردم را محترم می‌شمارد.

بین ساختار اجتماعی و ساختار ادبی نیز همگونی وجود دارد که این جنبۀ مهمی از معناداری ساختار است. زبان اسماعیل فصیح، ساده و روان و قابل‌فهم است. او تمام توجه خود را صرف ادای مفهوم کرده و قصد او رساندن پیام رمان به مخاطب است و خواننده را در پیچ‌وخم‌های لفظی و معنایی نمی‌برد. همان‌طور که جنگ تحمیلی، مهم‌ترین واقعۀ تاریخ معاصر ایران است در زمان جنگ نیز توجه به محتوای داستان و چگونگی وقوع حوادث در داستان، بیشتر قابل ‌توجه بود و ساختار اجتماعی آن دوره خواستار زبان و نوشتۀ ساده و به‌دور از درگیری‌ها و پیچیدگی‌های لفظی بود.

به نظر گلدمن «پویایی ساختار گسترده‌تر پیوندی تنگاتنگ با تضادهای درونی ساختار نخست دارد» (لووی و نعیر، ۱۳۷۶). منظور از این تضادها، تضادهای درون ساختار رمان است. میان مفهوم سنت و مدرنیته تضاد وجود دارد؛ اندیشۀ بازسازی مدرنیته -امری که فرجام به خاطر آن به ایران آمده با اوضاع‌واحوال اهواز که زیر بمباران قرار دارد و با آدم‌هایی که فقط درگیر مسائل جانبی هستند- متعارض با بازسازی مدرنیسم است. میان دو ابرنهاد شاهنشاهی و مذهبی تضاد وجود دارد؛ «ایران تحت قطب‌های مغناطیسی دو ابرنهاده... یه ابرنهاد شاهنشاهی. یه ابرنهاد مذهبی. وقتی این دو ابرنهاد باهم هماهنگی دارند، ایران بالاس» (فصیح، 1392).

شخصیت‌های محوری روایت فصیح، انسان‌هایی گیرکرده بین دو فرهنگ‌اند. فصیح در شخصیت‌پردازی رمان با وارد کردن دو گروه شخصیت متمایز، راه شناخت داستان را برای خواننده هموار کرده است؛ گروهی موافق و همگام با حکومت و دولتیان و گروهی ناراضی از شرایط و اوضاع پیش‌آمده در ایران (شخصیت‌های اصلی داستان). این دو گروه در تضاد با یکدیگر قرار دارند و علاوه بر تفاوت در ارزش‌ها در گفتار، طرز پوشش و ظاهر آن‌ها نیز تقابل وجود دارد.

وقتی همه جا صحبت از مرگ است، منصور فرجام از عشق سخن می­گوید. ناهماهنگی انسانی عاشق با آدم‌های اطرافش تضاد داستان را شکل داده است؛ تضاد میان منصور فرجام، انسانی که برای راه‌اندازی مرکز کامپیوتر به ایران آمده است و سرشار از نیرو است با ایران دهۀ 60 که تازه انقلاب را پشت سرگذاشته، درگیر جنگ است و سیستمی که اصل را رها کرده و به دنبال فرع است. میان اهداف و نیات منصور فرجام برای راه‌اندازی مرکز با محیط کار تضاد وجود دارد. منصور فرجام به دنبال نیروی متخصص برای اجرای طرح خود است، اما کارمندان بدون تخصص در اختیار او می‌گذارند.

بین جلال آریان و منصور فرجام تضاد وجود دارد. نویسنده برای نشان ­دادن تضاد بین این دو شخصیت و نمایاندن ذهن تمیز و منظم فرجام و ذهن آشفته و فکر مشوش آریان، اتاق و وسایل شخصی منصور فرجام را همیشه منظم ترسیم می‌کند. میان موضع منصور فرجام و فرشاد کیان تضاد وجود دارد. فرشاد کیان خواستار زندگی و ماندن است و منصور فرجام، رفتن و مرگ را انتخاب می‌کند. میان سودجویانی مانند ابوغالب که در پوشش مذهبی قرار گرفته‌اند و با توجه به نفوذشان در انقلاب ظلم می‌کنند با آدم های غیرمذهبی (شخصیت‌های محوری رمان) تضاد وجود دارد. ابوغالب، مردی سفاک و بی‌رحم و آدمکش است درحالی‌که مریم شایان، زنی درستکار و پاک است و این میان این دو شخصیت درگیری وجود دارد. هر یک از شخصیت­ها نمایندۀ یک دسته از افراد جامعۀ آن روز هستند.

5-3. تعیین طبقۀ اجتماعی نویسنده

به نظر گلدمن برای بررسی ساخت یک اثر، تعیین طبقۀ فاعل و آفرینشگر اثر اهمیت دارد و باید جهان‌نگری اثر را با طبقۀ اجتماعی هنرمند بررسی کرد. معین ­کردن طبقۀ اجتماعی و «پیوند دادن جهان‌نگری به طبقات اجتماعی و ساختارهای ذهنی این طبقات، این امکان را برای نویسندۀ جامعه‌شناسی رمان فراهم می‌آورد تا نظریۀ جامعی را دربارۀ سرشت اثر بپروراند، فاعل آفرینش هنری را معین کند و تعیین اجتماعی را به شیوه‌ای دقیق بیان دارد» (پاسکادی، ۱۳۸۱).

از نظر گلدمن، طبقات اجتماعی خاستگاه جهان‌نگری‌ها هستند و یک گروه و طبقۀ اجتماعی است که می‌تواند جهان‌بینی و ساختار ذهنی را شکل دهد و نویسنده که خود عضوی از این گروه است به این جهان‌بینی انسجام می‌بخشد و آن را در آثارش منعکس می‌کند. ایگلتون[2] می‌گوید «گلدمن قصد دارد که وضعیت تاریخی یک گروه اجتماعی یا یک طبقه را که از طریق جهان‌بینی‌اش به ساخت ادبی تبدیل می‌شود، نشان دهد» (ایگلتون، 1358).

با توجه به زندگینامۀ فصیح، نویسنده جزو طبقات متوسط رو به بالا و روشنفکر شهری است. سپری شدن سال‌هایی از زندگی فصیح در آمریکا باعث شده است که برخی از ویژگی های فرهنگ غربی جزو سرشت فصیح شود که در زمستان ۶۲ در قالب شخصیت‌ها، کاملاً نمود پیداکرده است. اسماعیل فصیح، فردی روشنفکر و میهن‌پرست است و به مردمان کشورش عشق می‌ورزد. فردی حزب‌اللهی و مذهبی نیست، اما لامذهب و بی‌دین هم نیست. می‌توان گفت عقاید و رسوم ایرانی- مذهبی از یک سو و از سوی دیگر، فرهنگ غربی در وجود او رخنه کرده است. در اوایل انقلاب، نمونۀ این آدم‌ها در جامعه فراوان بودند. انسان‌های روشنفکر که معمولاً جزو طبقات مرفه جامعه بودند، به کشورهای خارج سفر می‌کردند و وقوع انقلاب در ایران، چندان برایشان خوشایند نبود. «زمستان ۶۲»، جهان‌بینی این طبقۀ اجتماعی نسبت به رویدادهای انقلاب و جنگ است.

جهان‌بینی و رویکرد انتقادی فصیح به جنگ و ذکر پیامدهای آن، بی‌ارتباط با زندگی شخصی و تجارب وی نیست. با توجه به زندگینامۀ فصیح، می‌توان گفت قهرمان داستان (جلال آریان) خود اسماعیل فصیح است. اسماعیل فصیح در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکدۀ نفت آبادان بازنشسته شد و بعد از آن به دلیل تخریب منزل مسکونی‌اش در آبادان به تهران مهاجرت کرد. در زندگی واقعی فصیح هم آنابل کمبل[3]، اولین همسر او هنگام زایمان از دنیا رفت. عشق فصیح به آنابل و جوانمرگی همسرش تأثیری عمیق بر روحیات وی و نوشته‌هایش گذاشت. بدبینی‌اش نسبت به جنگ و کشته شدن معشوق منصور فرجام در تصادف، همه متأثر از مرگ همسرش است که خواسته و ناخواسته بازتابش در این اثر دیده می‌شود.

فصیح و آریان، هر دو کارمند شرکت ملی نفت ایران در جنوب و هر دو استاد دانشگاه اهواز هستند و با شروع جنگ تحمیلی مجبور به بازنشستگی شده و هر دو همسرشان را از دست داده‌اند. به دلیل اینکه نویسنده تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داده و به کشورهای خارجی سفر می‌کرده در داستان شخصیت‌های محبوب او نیز مانند او هستند. منصور فرجام بزرگ‌شده و تحصیلکردۀ آمریکا است. اصالت مادر مریم جزایری آمریکایی است و در آخر مریم و لاله و فرشاد به آمریکا سفر می‌کنند. پس می‌توان نتیجه گرفت که رویکرد انتقادی فصیح به جنگ، معلول علت‌هایی چون تخریب منزل مسکونی‌اش و بازنشسته­ شدن از شرکت نفت با 19 سال سابقه و مقایسۀ رونق و آبادانی شهرآبادان قبل از جنگ با ویرانی‌های زمان جنگ است.

5-4. جهان‌نگری (دیدگاه نویسنده)

مفهوم جهان‌نگری از نظر گلدمن بسیار مهم است. او آثار ماندگار را آثاری می‌داند که بیان‌کننده و به انسجام­رسانندۀ جهان‌نگری‌ها باشند و یکی از مهم‌ترین معیارهای ارزش ادبی این است که بررسی شود که در اثر به چه میزان جهان‌نگری گروه و طبقۀ اجتماعی بیان‌ شده و نویسنده یا هنرمند چقدر در بیان آن موفق بوده است. به نظر گلدمن، جهان‌نگری شیوه‌ای است که با آن واقعیتی دیده و احساس می‌شود. جهان‌نگری تنها نگرش فرد نیست و متعلق به گروه‌ها و طبقۀ اجتماعی است و فرد استثنایی، جهان‌نگری گروه را ناخودآگاه تحقق می‌بخشد. به بیان دیگر «جهان‌نگری فردی، نشأت ‌گرفته از جهان‌نگری جمعی است؛ حال‌آنکه جایگاه شکل‌گیری جمعی، عرصۀ جامعه و عامل آن، ارتباط افراد با یکدیگر است» (طهماسبی، 1392).

دقت در جهان‌نگری فصیح به‌عنوان فردی از افراد جامعۀ عصر خود، می‌تواند راهگشای مناسبی در دستیابی به برخی از مسائل اجتماعی آن عصر باشد. در بحث جهان‌نگری، مفاهیم و ارزش‌ها شایان توجه است. وجود ارزش‌های اصیل در رمان از عناصر وحدت ساختاری به شمار می‌آید و توجه به ارزش‌ها در ساختار ذهنی اسماعیل فصیح و شخصیت‌های داستان از مقوله‌های بحث جهان‌نگری به شمار می‌آید. ارزش‌هایی چون شهادت، شجاعت، راستی و درستی، عشق در این اثر برجسته می‌نماید. چنانکه جنگ و خونریزی، دغل‌بازی، ترس از مرگ و دروغ و ناراستی ضدارزش به شمار می‌رود.

در رمان زمستان 62، روح اسماعیل فصیح در جسم جلال آریان حضور دارد. جلال، افکار و عقاید نویسنده را به همراه دارد، اما این‌طور می‌نماید که فصیح عقیده و رفتار صحیح را در ذهن و فکر منصور فرجام جای ‌داده و از زبان اوست که حقایق را بیان و مسائل را قضاوت می‌کند. جلال آریان از جنگ متنفر است و از مرگ می‌ترسد. برای مردم کشورش دل می‌سوزاند، اما کاری انجام نمی‌دهد و منصور فرجام ایثارگر و فداکار است. به خاطر خدا، وطن و مفهوم پاک عشق حاضر می‌شود جانش را فدا کند. کاری که جلال آریان هرگز نمی‌تواند انجام دهد. در واقع می‌توان گفت اسماعیل فصیح بخش‌های متضاد و متقابل وجودی خود را در منصور فرجام و جلال آریان تجلی داده است. جلال شخصیت و افکار نویسنده است و منصور شخصیتی است که فصیح او را دوست دارد و می‌خواهد همانند او باشد.

بحث و نتیجه­گیری

در این پژوهش، رمان زمستان ۶۲ براساس مؤلفه‌های ساختارگرایی تکوینی لوسین گلدمن بررسی شده است. موضوع رمان زمستان ۶۲ با دورۀ زندگی فصیح و جامعۀ او هماهنگی دارد. فصیح در زمستان ۶۲، جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن فشارها و تنش‌های حاصل از جنگ بر مردم وارد می‌شود. از لحاظ ساختار سیاسی، راوی داستان که شخصیتی شبیه به نویسنده دارد، خود را بی‌طرف نشان می‌دهد و

سعی می‌کند در مباحث سیاسی و عقیدتی شخصیت‌ها دخالت نکند، اما زبان راوی در داستان، طنزگونه است و در خلال رمان، عبارت‌های نیش‌دار و انتقادی و کنایه‌های سیاسی جلال آریان، جبهۀ سیاسی او را نمایان می‌سازد. جلال آریان نمونه‌ای از افراد بعد از انقلاب است که نسبت به ‌نظام جدید بی‌اعتماد است، اما فردی است که به مردم کشورش عشق می‌ورزد و عاشق وطنش است.

در زمستان۶۲ شخصیت‌های داستان در کشاکش‌های درونی که با خودشان دارند، رفتارهایی از خود بروز می‌دهند که هر یک با توجه به ساختار ذهنی آن‌ها معنادار و هدفمند است. به نظر گلدمن ساختار معنادار و گسترده پیوندی تنگاتنگ با تضادهای درونی ساختار دارد. رمان زمستان ۶۲ براساس تضادها شکل گرفته است. مهم­ترین آن تضاد میان مفهوم سنت و مدرنیته است. اندیشۀ بازسازی مدرنیته که منصور فرجام در ذهن دارد با اوضاع‌واحوال اهواز که درگیر جنگ است در تضاد قرار دارد. تضاد میان دو ابرنهاد شاهنشاهی و مذهبی از دیگر تقابل‌های داستان است. فصیح در شخصیت‌پردازی رمان با وارد ساختن دو گروه شخصیت متمایز - گروهی موافق و همگام با حکومت و دولتیان و گروهی ناراضی از شرایط و اوضاع پیش‌آمده در ایران- آن‌ها را در تضاد با یکدیگر قرار داده ­است.

به نظر گلدمن برای بررسی ساخت یک اثر، تعیین طبقۀ نویسندۀ اثر اهمیت دارد و باید جهان‌نگری اثر را با طبقۀ اجتماعی خالق آن بررسی کرد. زندگی اسماعیل فصیح با جنگ‌ها و انقلاب‌های متعدد کشور عجین و به همین دلیل مفهوم جنگ دغدغۀ ذهنی او شده بود. وی برخاسته از طبقۀ متوسط شهری است و مناسبات شهری را وارد رمان فارسی کرده است. او خواهان پیشرفت کشورش است و جنگ را باعث عقب‌افتادگی جامعه و ویرانگر می‌داند. منصور فرجام و جلال آریان دو ساحت وجودی متفاوت نویسنده­اند که آشکار و پنهان نقش بازی می­کنند. نویسنده در این رمان به بررسی جنگ و پیامدهای آن از دیدگاه طبقۀ روشنفکر و تحصیل‌کردۀ غربی می‌پردازد. شخصیت‌های محوری از مردم تحصیلکرده‌اند و فرهنگ غربی و ایرانی- اسلامی در شخصیت آن‌ها ادغام‌ شده است. فصیح در این رمان دیدگاه منفی نسبت به جنگ دارد؛ این جهان­بینی تاثیری فراوان بر شکل­گیری و تکوین این رمان دارد.

 



[1]. Paskadi

[2] . Eagleton

[3] Campbell, A.

 

 



[1]. Levy & Naeer

[2]. Problematic

 



[1]. George, L.

[2]. Lucien, G.

ارشاد، فرهنگ. (1391). کندوکاوی در جامعه‌شناسی ادبیات. تهران: نشر آگه.
ایگلتون، تری. (1358). مارکسیسم و نقد ادبی. ترجمة محمدامین لاهیجی. تهران: نشر کار.
بدیع، عماد. (1379). اصل آثار فصیح (رمان‌ها). تهران: نشر البرز.
برسلر، چارلز. (1389). درآمدی بر نظریه‌ها و روش‌های نقد ادبی. ترجمة مصطفی عابدینی­فرد. چ دوم. تهران: انتشارات نیلوفر.
پاسکادی، یون. (1381). ساخت‌گرایی تکوینی و لوسین گلدمن؛ جامعه، فرهنگ، ادبیات، لوسین گلدمن. ترجمة محمدجعفر پوینده. چ سوم، تهران: نشر چشمه.
تسلیمی، علی. (1388). تحلیل سه قطره خون صادق هدایت با رویکرد جامعه‌شناسی ساخت‌گرا، ادب­پژوهی، ش 7 و 8، صص 188- 171.
طلوعی، وحید و رضایی، محمد. (1386). ضرورت کاربست ساختار تکوینی در جامعه‌شناسی ادبیات جامعه (ساختارگرایی تکوینی در مقام روش)، جامعه­شناسی ایران، 8 (3)، صص 27-3.
طهماسبی، فرهاد و دستجردی، مجتبی. (1392). نگاهی جامعه‌شناختی به شعر کلیم کاشانی بر مبنای نقد تکوینی، فصلنامة تخصصی تحلیل و نقد متون زبان و ادبیات فارسی، 5(17)، صص 137 – 111.
فردوسی، علی. (1373). آشیانی در توفان (نوشتاری پیرامون زمستان 62)، مجلة کلک، ش 55 و 56، صص 267- 254.
فصیح، اسماعیل. (1392). زمستان 62. چ هفتم. تهران: ذهن آویز.
گلدمن، لوسین. (1371). جامعه‌شناسی ادبیات (دفاع از جامعه‌شناسی رمان). ترجمة محمدجعفر پوینده. تهران: هوش و ابتکار.
___________. (1381). جامعه، فرهنگ، ادبیات، لوسین گلدمن. ترجمة محمدجعفر پوینده. چ سوم، تهران: نشر چشمه.
___________. (1392). روش ساخت‌گرای تکوینی در جامعه‌شناسی ادبیات: مجموعه مقالات، ترجمة محمدجعفر پوینده، تهران، نقش‌جهان.
لووی، میشل و نعیر، سامی. (1381). مفاهیم اساسی در روش لوسین گلدمن؛ جامعه، فرهنگ، ادبیات، لوسین گلدمن. ترجمة محمدجعفر پوینده. چ سوم. تهران: نشر چشمه.
ولی­پور هفشجانی، شهناز. (1387). لوسین گلدمن و ساخت‌گرای تکوینی، مجلة دانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان، 7 (25)، صص 136- 122.