Contrastive Study of Script Opposition and Target in Satires of Golestan and Masnavi (with Emphasis on the General Theory of Verbal Satire)

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran

2 M.A of Persian Language and Literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran;

Abstract

Satire is one of the main features of both Golestan and Masnavi. The research hypothesis is that the script opposition of idea affects the target and worldview affects script opposition of the idea and target.  The primary target of this research is to study contrastively satires contained into two prominent works and then expressing the relationship between idea script opposition with target and explaining the effects of worldview on targets sought in satires. The research method is contrastive- descriptive based on the general theory of verbal satire together with extracting idea script opposition and target, classifying these two variables and analyzing results. This research indicates that idea  script opposition and target are different even in the most similar satires in Golestan and Masnavi. In Golestan, the script opposition of two ideas is formed by confrontation and dealing with the negative character while it is formed with scandal and revealing of the negative character in Masnavi. The first is based on Saadi’s realism and the second is based on Rumi’s ideological and idealistic attitudes. Based on what said, it is justified to consider Saadi’s satire as saving and facilitator and Rumi’s as informing as well as revealing and scandalous. Saadi’s satire can be distinguished based on his intellectual foundation in subjects including household management, self-purification and civil politics that are sub- classified in practical wisdom. Rumi’s satire is distinguished in subjects including potential failures criticism, ostentation criticism and comparing and imitating and prioritizing knowledge symbols.

Keywords


سخن گفتن دربارة طنز سعدی و مولانا کاری دشوار، و جمع کردن آن در مقاله‌ای محدود دشوارتر‌ است. با وجود این، در این پژوهش سعی شده‌است به صورت تطبیقی این مهم برآورده شود. فرضیة تحقیق این است که تقابل انگاره بر هدف و جهان‌بینی بر هر دو (هدف و تقابل) تأثیر می‌گذارد و اهداف طنز در گلستان و مثنوی متفاوت و متأثر از جهان‌بینی مؤلفان بوده‌است. پرسش‌های تحقیق این است که تقابل چه تأثیری بر اهداف قصه‌ها می‌گذارد و چه رابطه‌ای میان تقابل و هدف وجود دارد. هدف تحقیق در وهلة اول، مطالعة تطبیقی طنز در دو اثر بزرگ و نیز بیان رابطة تقابل با هدف و تبیین تأثیرگذاری جهان‌بینی بر اهداف طنز است. روش مطالعه، تطبیقی‌ـ تحلیلی و مبتنی بر انتخاب حکایات، استخراج تقابل و هدف بر اساس نظریة عمومی طنز کلامی، دسته‌بندی این دو متغیر و تحلیل نتایج است. با توجه به گستردگی طنز در گلستان و مثنوی تحقیقات مختلفی نیز در این زمینه صورت گرفته‌است، اما آثاری که با این پژوهش ارتباط بیشتری داشته، از این قرار است: «بررسی عناصر طنزآمیز در کلام سعدی و ذکر پاره‌ای از نکات روان‌شناسی» (ابراهیمی‌پور، 1389: 5ـ24). هدف این مقاله، بررسی شخصیت‌های حکایات گلستان است که در آن به تقابل نیز توجه شده‌است. مقالة «خوانش گلستان سعدی بر اساس نظریة تقابل‌های دوگانه» (رضوانیان، 1388: 123ـ135)، مقالة دیگری است که از نظر فلسفی و زیبایی‌شناسی به مقولة تقابل در گلستان پرداخته‌است.

دربارة طنز در مثنوی نیز تحقیقاتی انجام شده‌است؛ ازجمله کتاب تلخند که در آن هفتادوپنج داستان طنزآمیز مثنوی انتخاب و علل طنزآمیز بودن آن‌ها بررسی شده‌است. از ویژگی‌های این کتاب، شرح مختصری از تاریخ طنز و کارکردها و تفاوت‌های آن با هزل و مطایبه است و معایبی نیز بر آن وارد شده‌است؛ از جمله اینکه در کلّ کتاب نتیجه‌گیری‌های اخلاقی و عرفانی از زبان دیگران بازگو شده‌است و نویسنده مسئولیت شرح عرفانی داستان‌ها را از خود سلب کرده‌است (ر.ک؛ بهرامی، 1388: 87). خندمین‌تر افسانه نیز کتابی دربارة جلوه‌های طنز در مثنوی است. در این کتاب، حکایت‌های طنزآمیز مثنوی به چهار گروه تقسیم شده‌است: مسائل جنسی، قبایح افعال و اسافل اعضا، باورهای مذهبی ظاهربینان، روش استدلال و مباحثة اهل فلسفه و منطق و نیز خصلت‌های نکوهیدة انسان. مقالاتی نیز دربارة طنز در مثنوی نوشته شده‌است؛ از آن جمله است مقالۀ «جلوه‌های طنز در مثنوی» (ر.ک؛ احسانی‌فر، 1389: 12ـ17) که در آن شگردهای طنزآفرینی مولانا چنین برشمرده شده‌است: تحامق، ناسازگاری میان اجـزای درونی و به‌کارگیری دشنام‌ها و واژه‌های ممنوع و نیز قیاس امور ناسازگار، ریشخند و استهزاء. در مقالة دیگری با عنوان «ساختارشناسی داستان‌های طنزآمیز مثنوی» (پارسانسب، 1386: 33ـ56)، کاریکاتورسازی، غافلگیری، استفاده از عناصر طنزساز و استفاده از عناصر زبـانی و بـلاغی در خلق طنزهای مثنوی مؤثر دانسته شده‌است. دو مبحث کاربرد مفاهیم متناقض (Paradoxical concepts) و به‌کارگیری شخصیت‌های مقابل (Antagonist characters) از موضوعات این مقاله است و برای پژوهش حاضر نیز مفید بوده‌است. مقالة «بررسی طنز منثور در برخی از مطبوعات رسمی طنز کشور» (شریفی و کرامتی یزدی، 1388: 114ـ118) و نیز مقالة «شیوة طنزپردازی در دو اثر اکبر صحرایی» (جابری و حسینی، 1394: 61ـ81) از لحاظ روش و شیوة تحقیق در این مقاله مد نظر بوده‌است، با این تفاوت که در این جستار، دو متن مهم با هدفی متفاوت و تأکید بر متغیر «تقابل انگاره» و «هدف» و استفاده از دو عنصر زبان و معنا تحلیل شده‌است و سعی بر آن بوده که ضمن نگاهی به این شیوة تحلیل طنز، هم در پیاده‌سازی و کاربردی کردن آن گامی برداشته شود، هم به کمک تطبیق و مقایسه به چشم‌اندازهای کلّی‌تری نگریسته شود که مبانی فکری طنز در آثار سعدی و مولوی را آشکار می‌کند.

1. مبانی نظری

طنزپردازان از الگوهای مختلفی برای پردازش و تحلیل طنزها بهره گرفته‌اند که از آن جمله، الگوی شش متغیری آتاردو و راسکین است. این الگو از ترکیب نظریة انگارة معناییِ طنز (ssth) که ویکتور راسکین (Victor Raskin) آن را معرفی کرده، با دیدگاه‌های سالواتور آتاردو (Salvatore Attardo) مطرح شده‌است و «نظریة عمومی طنز کلامی» (gtvh) نامیده شده‌است (Mulder & Nijholt, 2011: 11). این نظریه اغلب به عنوان نظریه‌های زبان‌شناسی طنز مطرح شده‌است. اما بر اساس دیدگاه آتاردو، در زمینه‌هایی مانند جامعه‌شناسی طنز، زبان‌شناسی طنز و نقد ادبی نیز کارایی دارد (Attardo, 1994: 208). مطابق نظریة عمومی طنز کلامی، «هر حکایت طنزآمیزی از شش پارامتر تشکیل شده‌است که عبارتند از: زبان (Language)، موقعیت (Situation)، استراتژی روایت (Strategy narrative)، هدف (Target)، مکانیسم منطقی (Logical mechanism) و تقابل انگاره (Script opposition) (Atardo & Raskin, 1991: 297).

دربارة تقابل به طور عموم، مطالعات گوناگونی از زوایای ساخت‌شکنی، ساختارگرایی، زبان‌شناسی، اسطوره‌شناسی و فرهنگ‌شناسی انجام شده‌است:

«تقابل‌های دوگانه (Binary opposition) از دید ساختارگرایان، اساس تفکر انسانی را تشکیل می‌دهد. این نظریه خوانشی راهبردی در زبان‌شناسی ساختگرای سوسور (Saussore) است که پس از او به مطالعات اجتماعی لوی اشتروس (Levi Strauss) ره می‌گشاید و به پیروی از نظریة زبان‌شناسی یاکوبسن (Jakobson) آن را به بررسی تقابل‌های فرهنگی تعمیم می‌دهد» (رضوانیان، 1388: 126).

دریدا نگرشی فلسفی به مقولة تقابل داشت و آن را خودآفریدة انسان می‌دانست. او برخی از مهم‌ترین انواع تقابل را چنین برشمرده‌است:

«بد در برابر نیک، نیستی در برابر هستی، غیاب در برابر حضور، نادرست در برابر درست، دروغ در برابر حقیقت، تمایز در برابر همانندی، ذهن در برابر مادّه، جسم در برابر روح، مرگ در برابر زندگی، زن در برابر مرد، طبیعت در برابر فرهنگ، نگارش در برابر خواندن، نوشتار در برابر گفتار و...» (احمدی، 1382: 384).

در برخی تحقیقات نیز انواع و تقسیماتی برای تقابل قائل شده‌اند؛ از جمله «تقابل مدرّج» که مبتنی بر درجه‌بندی صفت‌هاست؛ صفت‌هایی مانند زشت و زیبا، «تقابل واژگانی» که با پسوند منفی‌ساز ساخته می‌شود؛ مانند آگاه و ناآگاه، «تقابل جهتی» که نشان‌دهندة جهت در دو سوی مقابل هستند؛ مانند بالا و پایین (ر.ک؛ صفوی، 1390: 34، 67 و 119) و «تقابل مکمّل» که وجود یکی مستلزم نفی و نبودن دیگری است؛ مانند مرگ و زندگی (Saeed, 1997: 67).

آتاردو به دنبال سرچشمة تقابل یا تقسیم انواع آن نبوده‌، بلکه او تقابل را صرفاً در ارتباط با طنز بررسی کرده‌است، اما او نیز برخی از گونه‌های تقابل را برشمرده‌است؛ مثل: واقعی و غیرواقعی، معمول و غیرمعمولی، ممکن و غیرممکن. این تقابل‌ها ممکن است در واژگان، در نحوة قرار گرفتن جملات، قرار گرفتن دو شخص متضاد، دو موضوع مخالف و... صورت گیرد (Atardo, 1994: 204). راسکین انواع بیشتری از تقابل را برشمرده‌است؛ مانند: خوب/ بد، زندگی/ مرگ، وقیح/ غیروقیح، پول/ غیرپول و بالا/ پایین (ر.ک؛ Ghafourisaleh & Modarresi, 2013: 2793).

راسکین که مبدع اصطلاح تقابل انگاره است، «انگاره» را چنین تفسیر کرده‌است: مقادیر درخور توجهی از اطلاعات معنایی که پیرامون واژه وجود دارد، نمودِ دانش سخنگوی بومی از بخش کوچکی از عالم و انگاره‌های فردی که با تجربیات و پیش‌زمینه‌های شخصی تعیین می‌شوند (ر.ک؛ به نقل از: شریفی و کرامتی، 1389: 95ـ96). در واقع، از نظر او، انگاره شامل تمام معانی تصورشدنی هر واژه‌ است. در روش راسکین، برای رسیدن به تقابل انگاره، کلیة واژگان یک حکایتِ طنز بررسی می‌شود. این تفصیل، ملال‌آور است، حال آنکه تعیین انگاره‌های متقابل نیاز به این تحلیل مفصل ندارد و در تحقیقی که با همین الگو دربارة طنزهای فارسی صورت گرفته، نشان داده شده‌است که با در نظر گرفتن برخی واژگان کلیدی، می‌توان تقابل انگاره‌هایی را که به طنزآمیز شدن یک حکایت منتهی می‌شود، تعیین کرد (ر.ک؛ همان: 106).

اینکه در متنی دو انگاره وجود داشته باشد، لزوماً باعث ایجاد طنز نمی‌شود. متن‌های ایهامی، استعاری، مجازی، تمثیلی، حماسی و رمزی حاوی انگاره‌های اصطکاکی هستند، اما لزوماً طنزآمیز نیستند (Atardo, 1994: 203)‌. منظور از تقابل انگاره در طنزها، در کنار هم قرار گرفتن دو متضادی است که همنشینی آن‌ها موجب خنده شود؛ به عبارتی، کنار هم بودن هر دو ضدی طنز نمی‌آفریند، بلکه دو ضدی موجب طنز می‌شود که بودنشان در کنار هم غیرمنتظره و تصورناپذیر باشد. بر همین اساس است که راسکین این سؤال را مطرح کرده‌ که «تقابلِ چه نوع انگاره‌هایی طنز می‌آفریند؟!». او معتقد است:

«هر جفت انگارة در تقابل، لزوماً خنده‌دار نیست، باید چیزی وجود داشته باشد که دو انگارة در تقابل را به هم مرتبط کند. آن چیز از نظر راسکین، همان محرک تغییر انگاره است که اوج لطیفه به شمار می‌آید. راسکین در لطیفه‌های ساده دو نوع محرک تغییر انگاره را بازمی‌شناسد: یکی ابهام و دیگری تناقض» (همپلن، به نقل از: شریفی و کرامتی، 1389: 97).

مقولة تقابل انگاره با نظریة ناسازگاری پیوند دارد، از این لحاظ که در این نظریه نیز از دو گزاره‌ای سخن گفته می‌شود که یکی دیگری را نفی می‌کند: «ناسازگاری این است که پدیده یا رخدادی که ما فهم می‌کنیم، یا به آن می‌اندیشیم، الگوی ذهنی معمول و انتظارات طبیعی ما را برهم می‌زند» (موریل، 1392: 45). ارسطو در رسالة خطیب، بدون ذکر اصطلاح به ناسازگاری و قاعدة آن اشاره کرده‌است: «شایع‌ترین شکل لطیفه آن است که ما انتظار یک چیز را داریم و چیز دیگری گفته می‌شود. بدین ترتیب، ناامیدی در انتظارات ماست که ما را به خنده می‌اندازد» (ارسطو، به نقل از: موریل، 1392: 45). تقابل و تضادی که لازمة طنز است، در ایران نیز ناشناخته نبوده‌است. شفیعی کدکنی در مقدمة اسرارالتوحید، محور همة طنزهای واقعی را «تصویر هنری اجتماع نقیضین» دانسته‌است (ر.ک؛ محمدبن منور، 1388: 104) و اجتماع نقیضین تقریباً همان رابطه‌ای است که در نظریة راسکین و آتاردو با عنوان «تقابل انگاره» آمده‌است.

مقصود از متغیر «هدف» که یکی از دیگر متغیرهای شش‌گانة نظریة طنز کلامی است، این است کهچه فرد، عقیده، قدرت و... مورد تمسخر یا انتقاد قرار می‌گیرد. دربارة اینکه آیا همة طنزها هدف‌دار هستند یا نه، مباحث گوناگونی مطرح شده‌است و معمولاً در ادب فارسی نیز دست‌کم دربارة طنز، هدفمند بودن را از شروط اصلی به شمار می‌آورند، اما نظر آتاردو این است که طنز می‌تواند از لحاظ هدف تهی باشد (Atardo, 1994: 225). او هدف را یک ویژگی اختیاری می‌داند و معتقد است که همة طنزها این متغیر را ندارند (ر.ک؛ شریفی وکرامتی یزدی، ۱۳۸۸: ۱۱4ـ118).

مطالعة تقابل و هدف در طنزهای گلستان و مثنوی می‌تواند مقایسه‌ای دربارة جهان‌بینی سعدی و مولانا را نیز به دست دهد. سعدی یکی از واقع‌گراترین شعرا و نویسندگان فارسی‌زبان است. او چیزی را دست‌نیافتنی نمی‌داند و زندگی را مساوی تلاش می‌داند. قانون‌های او ناشی از نگاه واقع‌گرایانة او به امور است؛ مانند اینکه اگر بد کنی، بد می‌بینی (ر.ک؛ داوری، 1388: 59ـ63). مولانا حکایت‌ها و داستان‌ها را بر اساس تمثیل و رمز بیان کرده‌است. زبان رمزی، متأثر از جهان‌بینی و نگرش ایده‌آلی و آرمانی وی است. بین نمادگرایی و جهان‌بینی ایده‌آلیستی ارتباط وجود دارد:

«در کاربرد تمثیل و رمز و نماد به وسیلة شاعر و نویسنده و باور وی به متافیزیک (در اشکال دینی، فلسفی و عرفانی آن) می‌توان نسبتی جستجو کرد. در ادبیات غرب، بین نمادگرایی و جهان‌بینی ایده‌آلیستی که با افلاطون و اعتقاد او به جهان مثالی آغاز شده‌است، این ارتباط را تبیین کرده‌اند» (سید حسینی، 1381: 224).

2. دَه حکایت طنزآمیز مشابه در  گلستان و مثنوی

از میان حکایاتی که برای این پژوهش انتخاب شده‌است، دَه حکایت مثنوی و گلستان به طور کامل یا تقریبی ساختاری مشابه دارند. بنابراین، اگرچه هدف صرفاً مطابقت شباهت‌ها و تفاوت‌ها نبوده، اما پرداختن به این دَه حکایت می‌تواند شناخت بهتری از شیوة طنزپردازی سعدی و مولانا حاصل کند. دَه داستان گلستان از این قرار است:

1ـ توانگر بخیلی که برای رفع بیماری فرزند رنجور، ختم قرآن را بر بذل قربان ترجیح می‌دهد؛ زیرا آن بر سَرِ زبان است و این در میان جان (ر.ک؛ سعدی شیرازی، 1387: 92).

2ـ روباهی که می‌گریزد و می‌گوید ممکن است او را به جای شتر به شاه معرفی کنند (ر.ک؛ همان: 19).

3ـ ناخوش‌آوازی که به بانگ بلند قرآن می‌خواند و رونق مسلمانی می‌برد1 (ر.ک؛ همان: 74).

4ـ بنده‌ای که از پادشاه (عمرو لیث) می‌گریزد و پس از دستگیری، وزیر مغرض به قتل او توصیه می‌کند، اما او با حاضرجوابی خود را نجات می‌دهد (ر.ک؛ همان: 24).

5ـ شاعری که امیر دزدان را مدح می‌گوید و صله می‌جوید، اما دزدان جامه‌اش می‌کَنند و سگان در پی‌ او می‌افتند و سخن خنده‌دارش او را نجات می‌دهد و جامه‌اش برگردانده می‌شود (ر.ک؛ همان: 72).

6ـ مرد نادانی که برای رفع چشم‌درد نزد دامپزشک می‌رود و به سبب تجویز داروی چارپایان نابینا می‌شود و قاضی او را به دلیل حماقت و مراجعة اشتباه مقصر می‌شناسد (ر.ک؛ همان: 99).

7ـ هندویی که نفت‌اندازی می‌آموزد و عملش متناسب با مصالح زندگانی و خانة نیین‌ او نیست (ر.ک؛ همان: 99).

8ـ پهلوان ناشکیبایی که هزار من بار برمی‌دارد، اما ناسزایی را تحمل نمی‌کند (ر.ک؛ همان: 51).

9ـ زاهدی که برای جلب حُسن ‌ظن شاه کمتر از همیشه می‌خورد و در خانه تجدید غذا می‌خواهد و فرزند زیرک، او را به تجدید نماز توصیه می‌کند (ر.ک؛ همان: 35).

10ـ منجّمی که اسرار اجرام آسمانی را می‌کاود و از راز خانة خود بی‌خبر است و نمی‌داند مصاحب همسرش در خانه کیست (ر.ک؛ همان: 73)..

دَه حکایت مثنوی که شباهت تام یا تقریبی با حکایات گلستان دارد نیز فهرست‌وار به قرار زیر است:

1ـ حکایت اعرابی فریبکاری که سگی گرسنه دارد، اما او با آنکه کیسة نانی در اختیار دارد، برای حیوان گرسنه تنها اشک می‌ریزد و عمل خود را چنین توجیه می‌کند که گریه رایگان است و نان بی‌درم به دست نمی‌آید (ر.ک؛ مولوی، 1384، د5: 477ـ490).

2ـ حکایت شخصی که از ترس سخره‌گیری عمّال بی‌تمیز پادشاه می‌گریزد و می‌داند که در آن اوضاع نابسامان، اگر خر فرضش کنند و به بیگاری کشند، عجیب نیست (ر.ک؛ همان: 2538ـ2560).

3ـ حکایت مؤذن زشت‌آوازی که فرد متمایل به ایمان‌آوری را از دین بیزار می‌کند (ر.ک؛ همان: 3367ـ3390).

4ـ حکایت مهاجمان خونریزی که به روستایی حمله می‌برند و دو تن از اعیان را اسیر و برای به دست آوردن محل گنج، یکی را به کشتن تهدید می‌کنند و او که متهم می‌شود، این انتخاب را مبتنی بر وهم و گمان می‌داند (ر.ک؛ همان، د2: 3046ـ3058).

5ـ قصة شاعر و وزیرانی که هر دو ابوالحسن نام داشتند و شاعر از وزیر اول هدیة گرانبهایی دریافت می‌کند و زمانی که پس از سال‌ها به همان دربار رجوع می‌کند، به دلیل تسویف وزیر دوم، جواب رَد، اما قطعی را بر تسویف و تأخیر ترجیح می‌دهد (ر.ک؛ همان، د4: 1156ـ1239).

6ـ داستان مردی شهری که با خانواده‌اش میهمان روستایی حیله‌گری می‌شوند که سوابق دوستی چندساله را انکار و دوست خود را ناآشنا خطاب می‌کند (ر.ک؛ همان، د3: 235ـ566).

7ـ حکایت چهار هندویی که نماز می‌خوانند و یکی از آن‌ها در نماز سخنی بر زبان می‌آورد و سه نفر دیگر، هر یک به ترتیب با هدف هشدار دیگری، دچار اشتباه و شکستن نماز می‌شوند (ر.ک؛ همان، د2: 3027ـ3045).

8ـ حکایت «کبودی‌زن قزوینی» که تصمیم دارد نقش شیر را بر شانة خود حک کند، اما تحمل زخم سوزن دلاک را ندارد (ر.ک؛ همان، د1: 2981ـ3012).

9ـ حکایت شغالی که ادعای طاووسی می‌کند، اما زمانی که از او جلوه و صدای طاووس را می‌خواهند، ناتوانی او به رسوایی منجر می‌شود (ر.ک؛ همان، د3: 720ـ733).

10ـ حکایت مفلسی که به دستور قاضی طبل افلاسش را در شهر می‌کوبند، اما کسی که خود در انتشار خبر نقش دارد، از فقیر کرایة شتر می‌طلبد و حماقت ناشی از حرص را آشکار می‌کند (ر.ک؛ همان، د2: 585ـ680).

3. تقابل انگاره و هدف در دَه حکایت مشابه

در این بخش، به ترتیبی که در بخش قبل آورده شد، تقابل انگاره در حکایات و اهداف آن‌ها بر اساس آنچه که سعدی، به‌ویژه مولانا برای حکایات در نظر داشته‌، بیان می‌شود تا در پایان، بر اساس نتایج بتوان مطابقتی میان اهداف حکایات دو اثر به عمل آورد.

در دو حکایت ردیف اول، شخصیت‌های اصلی از بخشش دریغ می‌کنند و عنصر تقابل،‌ نقد خساست را نشان می‌دهند. در دو حکایت ردیف دوم، شباهت به صورت ساختاری است. در حکایت‌های ردیف سوم، ناخوش‌صدایی و اذان‌گویی نقد شده‌است؛ اذانی که برای رونق و تبلیغ دین است، با اجرای ناموزون، نتیجة عکسی را رقم می‌زند. بر اساس گلستان، نَفْسِ نازیباخوانی نیز مدّ نظر سعدی بوده‌است2 و مولانا هدف حکایت مؤذن زشت‌آواز را با کلماتی مانند «زرق» و «مجاز» بیان کرده‌است (ر.ک؛ همان، د: 3389).

در حکایت‌های ردیف چهارم نیز شباهت ساختاری تامّی دیده می‌شود. در روایت سعدی، «اشارة مغرضانة وزیر و گفتار طنزآمیز خادم» در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. در روایت مولانا، استدلال بی‌پایة غزّان در مقابل استدلال موجّه و طنزآمیز مرد قربانی قرار می‌گیرد، با این تفاوت که در حکایت سعدی، به غرض‌ورزی وزیر حمله شده‌است و در روایت مولانا، به استدلال غزّان.

در دو حکایت ردیف پنجم، تقابل مشابهی دیده می‌شود. هر دو شاعر به امید دریافت صله به درباری آمده‌اند و کسی را مدح کرده‌اند، اما به جای صله، یکی با جامه‌کنی دزدان مواجه شده‌است و دیگری با وزیری که در پرداخت صله تأخیر و تسویف عمدی ایجاد کرده‌است. در حکایت گلستان، تقابل‌های چندگانه‌ای وجود دارد؛ از جمله: «دزدی ≠ شعردوستی»، «دزد بودن ≠ ممدوح واقع شدن» و «رها کردن سگ ≠ بستن سنگ». «باز گذاشتن سگ و بستن آن» نیز تقابلی است که از زبان شاعر و در شرایط استیصال او بیان شده‌است. مولانا هدف داستان شاعری که از وزیر انتظار سخاوت داشت (ر.ک؛ همان، د4: 1156ـ1239) را «ادعای سلیمانیِ دیو» بیان کرده‌است (ر.ک؛ همان: 1154)، اما نکتة طنزآمیز آن و تقابل انگاره در گفته‌های شاعر منعکس شده‌است؛ یعنی شاعر در زمانی که از تسویفِ وزیر خسته می‌شود، به جای درخواست دینار، به ناسزا و جوابی منفی قانع می‌شود (ر.ک؛ همان: 1224ـ1225).

در دو حکایت ردیف ششم، شخصیت‌های اصلی داستان بر اثر مراجعة اشتباه دچار خسران می‌شوند و یکی نابینا می‌شود و دیگری خانواده‌اش دچار دشواری می‌شود، با این تفاوت که در روایت سعدی، تقابل میان «انتخاب احمقانه (بیطار) و انتخاب عاقلانه (طبیب)»، و در روایت مولانا، تناقض در گفته‌های شخصیت فریبکار داستان خنده می‌آفریند. مولانا هدف حکایت شهری و روستایی را ابتدا حزم و دوراندیشی دانسته (ر.ک؛ همان، د3: 230)، اما به نقد ولی‌نمایان فریب‌کار و توصیه به دقت در شناخت کرام (اولیا) نیز نظر داشته‌است (ر.ک؛ همان: 638).

در ردیف هفتم، رفتار هندوان موضوع طنز واقع شده‌است. در حکایت سعدی، تقابل انگاره بر اثر ناسازگاری «عملکرد و موقعیت» شکل گرفته‌است و روی سخن با کسی است که عمل او می‌تواند باعث از دست دادن هست و نیستش شود3. در حکایت مولانا نیز تقابل میان «ناآگاهی و بی‌خبری از ناآگاهی» (جهل مرکّب) دیده می‌شود.

در حکایات ردیف هشتم نیز شباهت‌هایی ساختاری وجود دارد و یکی زورمندی است که وزنة بسیار برمی‌دارد و دیگری فردی است که ادعای شیرصفتی دارد و می‌خواهد نقش شیر را بر شانه حک کند. هدف حکایت سعدی، نقد قدرت جسمی با وجود ضعف روحی و اخلاقی است، اما در حکایت مولانا، تقابل میان «نمودن (ادعای شیرصفتی) و نبودن (ناتوانی در تحمل زخم سوزن)» است.

در ردیف نُهم، موضوع «تظاهر»، روایت هر دو اثر را مشابه کرده‌است. در گلستان، تقابلی که طنز ایجاد کرده‌، میان گفتار پدر و کودک واقع شده‌است؛ پدر «تجدید غذا» بعد از بازگشت از خوان پادشاه را درخواست می‌کند و کودک او را به «تجدید نماز» فرامی‌خواند. در حکایت «شغالی که در خُم افتاده بود»، تقابل میان نمودن و نبودن است و هدف، شید و تظاهر بیان شده‌است (ر.ک؛ همان: 728) که با هدفی که از تقابل برداشت می‌شود، سنخیت دارد.

در ردیف دَهُم، تقابل در حکایت گلستان، میان ادعای آگاهی از اسرار آسمان و بی‌خبری و ناآگاهی از همسر و فرزندان است. هدف آن نیز اجتماعی و خانوادگی است؛ بدین معنی که حتّی اگر دانای روزگار باشی، اما در خانه موفق نباشی، بیهوده است. این حکایت نیز بیانگر رشدی یک‌جانبه است. در مثنوی، تقابل میان باخبر کردن همگان و بی‌خبری خود جارچی است؛ یعنی کسی که همگان را از خبری آگاه می‌کند، خود از آن بی‌خبر است. هدف نیز تأثیر حرص بر درست‌بینی بیان شده‌است (ر.ک؛ همان، د2: 584). اکنون تقابل‌های موجود در این حکایات و اهداف آن‌ها را می‌توان در جدول زیر مشاهد کرد:

1. جدولمقایسة تقابل و هدف در دَه حکایت مشابه

تقابل انگاره و هدف در10 حکایت طنز گلستان

تقابل انگاره و هدف در 10 حکایت طنز مثنوی

1ـ وابستگی شفای فرزند به بخشش خالصانه ≠ بخشش زبانی و غیرخالصانه (نقد خساست)

1ـ گریه و دلسوزی برای حیوان گرسنه ≠ گرسنه گذاشتن حیوان و دریغ کردن نان (نقد تظاهر و خساست)

2ـ روباه بودن و شتر فرض شدن؛ بی‌گناهی و امنیت ≠ بی‌گناهی و ناامنی Ü(نقد بی‌عدالتی و بی‌تمیزی حاکمان)

2ـ انسان بودن و خر فرض شدن Ü(نقد بی‌تمیزی و بی‌عدالتی)

قرآن ‌خواندن برای آبروی دین ≠ قرآن خواندنی که باعث بی‌رونقی دین می‌شود Ü (نقد نازیباخوانی و تظاهر)

3ـ اذان‌گویی به قصد تبلیغ دین ≠ اذان‌گویی نفرت‌آور و رمانندة علاقمند دین Ü(نادرست‌خوانی و اصرار بر انجام آن (تظاهر))

4ـ سعی وزیر برای کشتن خادم ≠ سعی خادم برای کشتن وزیر Ü(نقد غرض‌ورزی وزیر و مقابله با ظالم).

4ـ سعی بی‌اساس غزان برای تعیین اولین قربانی ≠ سعی طنزآمیز و مستدل قربانی برای گریز از اولین قربانی بودن Ü(نقد انتخاب تصادفی و ظالمانه).

5ـ مدح به امید دریافت صله ≠ مواجهه با آسیب و زیان Ü(نقد انتخاب نادرست ممدوح و حرص).

5ـ مدح شاه و انتظار سخاوت از وزیر ≠ تقاضای جواب منفی، اما قطعی در اثر تأخیر بسیار Ü(نقد مواجهه با دروغ و تظاهر).

6ـ مبتلا شدن به چشم‌درد ≠ مراجعه به دام‌پزشک و کور شدن Ü(نقد حماقت و اشتباه در انتخاب طبیب).

6ـ ادعای نشناختن شهری پس از دَه سال دوستی ≠ شناختن بادخرکره در میان سه تاریکی Ü(نقد دروغ و تظاهر).

7ـ آموختن آتش‌بازی ≠ داشتن خانة نیین Ü(عدم تناسب موقعیت با رفتار و نقد خودزنی).

7ـ نکوهش اشتباه دیگران ≠ تکرار همان اشتباه و ناآگاهی از آن Ü(نقد حماقت و ناآگاهی).

8ـ برداشتن هزار من وزنه ≠ برنتابیدن ناسزایی کوچک Ü(نقد رشد یک‌بُعدی و ناشکیبایی).

8ـ ادعای شیرصفتی و پهلوانی ≠ ناتوانی در تحمل زخم سوزن دلاک Ü(نقد تظاهر و دروغگویی).

9ـ تجدید غذا بعد از بازگشت از خوان پادشاه ≠ توصیة کودک برای قضای نماز ریا، کم خوردن در دربار و زیاد خوردن در خانهÜ(نقد تظاهر).

9ـ ادعای طاووس شدن ≠ ناتوانی در برآوردن صدای طاووس Ü(نقد تظاهر و خودفریبی).

10ـ کاوش اسرار آسمان ≠ بی‌خبری از خانه و همنشین همسر Ü(نقد رشد یک‌بعدی و حماقت).

10ـ باخبر کردن همگان از افلاس فقیرِ همراه ≠ نادیدن افلاس فقیر همراه بر اثر حرص Ü(نقد نادیدن حقیقت آشکار بر اثر حماقت و حرص).

بر اساس آنچه گذشت، با نظر به اهداف حکایت‌های سعدی، تنها در حکایت دوم و آن هم به ضرورت گفتگو، دو هدف برای داستان بیان شده‌است و هدف دوم که بیان ناامنی در اجتماع ناسالم است، هدف اصلی است و سایر حکایات تقریباً هدف مشخصی دارند، اما در مثنوی این احتمال همواره وجود دارد که هدف اولیه‌ای که برای حکایت طنز مطرح می‌شود، با هدف نهایی آن متفاوت باشد4؛ مثلاً در حکایت شمارة 2، ابتدا به بی‌تمیزی حاکمان اشاره و در ادامه، به لزوم دانا بودن برای جلوگیری از نادان فرض شدن توصیه شده‌است. یا در حکایت غُزّان نتیجه‌ای که از حکایت برمی‌آید، با هدف اولیة آن تناقض دارد. در حکایت شهری و روستایی، لزوم حازم بودن و متابعت از کرام و در حکایت کبودی‌زن قزوینی، لزوم صبوری و پرهیز از نازک‌دلی، اهدافی است که مولانا خود مطرح کرده‌است، اما از تقابل انگاره، تبیین «تظاهر» برداشت می‌شود. این چندگانگی اهداف مدّ نظر مولانا بوده‌است و فضای سمبلیک اثر به آن عمق بخشیده‌است، حال آنکه در گلستان، اهداف مشخص‌تر و ثابت‌ترند. بر اساس نمودار زیر، می‌توان با نگاه آماری اهداف را در دَه حکایت ذکرشده ملاحظه کرد:

2. جدول آماری اهداف در دَه حکایت مشابه

 

تظاهر

حرص

ظلم و بی‌عدالتی

خساست

حماقت، اشتباه در انتخاب و خودزنی و رشد یک‌بُعدی

گلستان

2 حکایت

(ردیف 3 و 9).

1 حکایت

(ردیف 5)

2 حکایت

(ردیف 2 و 4)

1 حکایت

(ردیف 1)

3 حکایت

(ردیف 6، 7، 8 و 10)

مثنوی

6 حکایت

(ردیف‌های 1، 3، 5، 6، 8 و 9)

ــ

2 حکایت

(ردیف 2 و 4)

ــ

2 حکایت

(ردیف 7 و10)

این جدول نشان می‌دهد که تنوع موضوعی اهداف در گلستان بیشتر است و مقابله با تظاهر در مثنوی اهمیت خاصی دارد.

4. بررسی تقابل و هدف در حکایات غیرمشابه

علاوه بر این دَه حکایت، گلستان و مثنوی مشتمل بر حکایات طنزآمیزی هستند که بررسی تقابل و هدف آن‌ها ما را در دستیابی به نگرشی دربارة سیمای کلّی این دو متغیر یاری می‌رساند. در ادامه، بررسی حکایات بر اساس تقسیم موضوعی انجام می‌شود و از آنجا که امکان مطالعة تفصیلی وجود ندارد، به‌اجمال و با شماره‌گذاری و در ادامة عددِ حکایاتی که پیش از این مطرح شده‌است، بررسی خواهند شد. علاوه بر آنچه در جدول تقابل ذکر شد، برخی از حکایت‌های دیگر گلستان که موضوع آن‌ها تهذیب اخلاق است، به قرار زیر است:

ـ حکایت«نزاع توانگرزاده و درویش بر سَرِ گور پدر»(سعدی شیرازی، 1387: 101)، با تقابل «تفاخر به سنگ گرانبهای گور پدر ≠ دست‌و‌پاگیر خواندن سنگ گور» و هدف نقد تجمل‌گرایی و تفاخر.

ـ حکایت «شیادی که گیسوان بافته بود» (همان: 28) با تقابل «راستگویی ≠ اعتراف به دروغگویی به عنوان تنها راستگویی زندگی» و هدف نقد دروغگویی.

برخی حکایت‌های طنزآمیز گلستان برای تبیین اهمیت تجربه در برابر بی‌تجربگی است که لزوماً موضوعی اخلاقی نیست، اما با تهذیب و تربیت ارتباط دارد؛ از جمله، حکایت «غلام؛ دریا دیدن و قدر کشتی دانستن» (همان: 14) با تقابل «گریه برای دریافت کمک ≠ مواجهه با صدمه (در آب انداخته شدن)» که رفتاری خلاف انتظار، اما برای رفع بی‌تجربگی غلام است.

موضوع برخی از حکایت‌های گلستان سیاست مدن است؛ از جمله حکایت «درویش مستجاب‌الدّعوه و حجّاج یوسف» (همان: 15) با تقابل «درخواست دعای خیر ≠ دریافت نفرین» که مواجهه با نفرین به صورت غیرمنتظره اتفاق می‌افتد و مقابله‌ای با شخص ظالم است. در حکایت «پادشاه بی‌انصاف و پارسا» (همان: 16) نیز ساختاری مشابه حکایت قبل دیده می‌شود و هدف آن شخص پادشاه بی‌انصاف است.

برخی از حکایت‌های گلستان دربارة خانواده (تدبیر منزل)است؛ از جمله، حکایت «منجّم و مرد بیگانه در خانه» (همان: 73) که پیش از این مطرح شد. سایر حکایت‌ها از این قرار است: حکایت «سعدی و خانه خریدن و همسایه شدن با جهود» (همان: 72) با تقابل «نصیحت همسایة جهود برای خریدن خانه ≠ ردّ نصیحت جهود و پرهیز از خریدن خانه به دلیل حضور او» که تقابل جهود و مسلمان را نیز می‌رساند، اما هدف اصلی آن، تبیین لزوم سازگاری و تناسب در انتخاب همسایه است.

برخی از حکایات طنزآمیز گلستان بر اساس اعتقاد به تقدیر بیان شده‌اند؛ از جملهحکایت «هارون‌الرّشید و بخشیدن دیار مصر به بخیل» (همان: 31) که بر اساس تقابل یا عدم تلازم «خوشبختی و خردمندی» شکل گرفته‌است. حکایت «دست‌و‌پابریده‌ای که هزارپایی بکشت» (همان: 63) نیز بر همین مبناست.

3. جدول بررسی تقابل و هدف در کلیة طنزهای بررسی‌شدة گلستان

تهذیب اخلاق

سیاست مدن

تدبیر منزل

حکمت

- دریا دیدن و قدر کشتی دانستن Üبی‌تجربگی

- جوان قوی‌هیکل و کم‌تجربه‌ای که در برابر دو هندو گریختÜبی‌تجربگی

- زاهد و مهمان پادشاهÜریا

- مؤذن مسجد سنجارÜ ریا و مردم‌آزاری

- ناخوش‌آواز قرآن‌خوان Üریا و مردم‌آزاری

- شیادی که گیسوان بافته بود Ü دروغ

- توانگر و پسر مریضÜ خساست

- شاعر و امیر دزدانÜ حرص

- مرد نادان و بیطار Ü ناآگاهی

- توانگرزاده و پسر درویشÜ تفاخر

- حکایت درویش مستجاب‌الدّعوه و حجّاج یوسفÜ مقابله با حاکم ظالم

- ملوک بی‌انصاف و پارسا Ü مقابله با حاکم ظالم

- حکایت عمرو لیث و قصاص خادمÜ مقابله با وزیر ظالم

ـ منجم و بیگانه Ü لزوم دقت در روابطاعضای خانه

- خرید خانه و سفارش همسایة جهودÜ دقت در سازگاری همسایگان قبل از خرید خانه

- هارون‌الرّشید و بخشیدن دیار مصر به بخیل Ü تقدیر و عدم وابستگی خوشبختی و خردمندی

چنان‌که گفته شد، نقد «تظاهر» در حکایات بررسی‌شدة گلستان دو بار به‌کار رفته‌است، اما در مثنوی بسامد بالایی دارد. بررسی هشت حکایت طنزآمیز دیگر در گلستان نشان می‌دهد که این موضوع جزء اولویت‌های سعدی نبوده، اما برای مولانا اهمیت خاصی داشته‌است. علاوه بر حکایت‌هایی که از مثنوی بررسی شد، در میان دیگر مصادیق، حکایت «عجوزه‌ای که روی زشت خود گلگونه می‌کشید» (مولوی، 1384، د6: 122ـ1236) و حکایت «دزدی که دستار میان‌پوسیدة فقیه را ربود» (همان، د4: 1578ـ1591) نیز برای نقد تظاهر به‌کار رفته‌است. دقت در سایر حکایت‌های طنزآمیز مثنوی، پیوندی را میان هدف تظاهر و هدف «قیاس»، «تقلید» و «اشتباه» که عمدة موضوعات و اهداف طنز در مثنوی را در بر می‌گیرد، نشان می‌دهد.

در حکایت «رفتن کَر به عیادت همسایة رنجور»، شخصی که ناشنواست، جواب‌های فرضی خود را با جواب‌های واقعی بیمار مقایسه می‌کند، در حالی‌که جواب‌های بیمار با آنچه او مد نظر دارد، متفاوت است و این، هم قیاس و نادرستی آن را نشان می‌دهد و هم جهالت و نادانی قیاسگر را (ر.ک؛ همان، د1: 3360ـ3385). قبل از آغاز این داستان نیز تقلید را نقد کرده‌است (ر.ک؛ همان: 3358). در حکایت «صوفی و خادم خانقاه» (همان، د2: 156ـ194)، خادم نماد کسی است که لفظ جلاله را مقلّدانه بر زبان می‌آورد، بدون آنکه به محتوای آن اعتقادی داشته باشد (ر.ک؛ همان: 269) و مقلد در مثنوی، هم‌ردیف قیاسگر است. تقابل این حکایت چنین است: «اعتماد و توصیه‌های وسواس‌گونة صوفی ≠ قبول و تعهد لفظی خادم و رعایت نکردن هیچ‌ کدام از آن‌ها» و حکایت «خاریدن روستایی به تاریکی شیر را» (همان: 503ـ511) از همین قبیل و مصداقی برای تقلید ناآگاهانه است. مولانا قبل از شروع این حکایت می‌گوید: «از مقلّد تا محقّق فرق‌هاست» (همان: 493) و در پایان حکایت نیز از تفاوت تقلید و تحقیق سخن می‌گوید (ر.ک؛ همان: 512)، اما بر اساس تقابل انگاره، روستایی نماد افراد نادان است: «تصور نوازش گاو در آغل ≠ نوازش ناآگاهانة شیرÜ  حماقت و اشتباه».

بنابراین، دست‌کم دَه حکایت طنزآمیز مثنوی دربارة نقد تظاهر و تقلید است. مقلد کسی است که با فرد یا افرادی مشابهت می‌جوید، اما عملش نادرست و گاهی احمقانه است و از این لحاظ، این موضوع با گروه دیگری از طنزهای مثنوی پیوندی استوار می‌یابد و آن حکایت‌هایی با موضوع حماقت و اشتباه است. در جدول مقایسة سعدی و مولوی، حکایت «هندویی که با یار خود جنگ می‌کرد...» (همان: 3026ـ3045) دربرگیرندة این هدف بود. در حکایت‌های «منازعت چهار کس بر سَرِ انگور» (همان: 3681ـ3712) و «اختلاف در شکل پیل» (همان، د3: 1259ـ1361) این هدف تکرار شده‌است. در برخی از دیگر حکایات نیز شخصیت اصلی داستان به دلیل جهل، حماقت و توهّم، قادر به درک حقیقت نیست و دچار اشتباه می‌شود. در حکایت «جوحی و آن کودک که پیش جنازة پدر نوحه می‌کرد» (همان، د2: 3116ـ3154)، کودک بر اساس صداقت کودکانه، توان درک مشابهت خانه با قبر را دارد، اما جوحی ندارد. در حکایت «معلم و کودکان» (همان، د3: 1610ـ1522)، معلم به دلیل توهّمی که کودکان برایش ایجاد می‌کنند، شناخت حقیقت برایش مقدور نیست.

با نگاهی به این حکایات می‌توان دانست که تقابلی کلّی نیزدر همة آن‌ها وجود دارد. نخست، «کسانی که بی‌ادعا و هستِ نیست‌نما هستند ≠ کسانی که می‌نمایند، اما چنان‌که می‌نمایند، نیستند» و دوم، «کسانی که می‌شناسند و آگاه‌ هستند ≠ کسانی که نادان‌ هستند و نمی‌شناسند».

آگاهی در نگاه مولانا، همان سکر و فناست و بر همین اساس، برخی از حکایات طنز در مثنوی به منظور تبیین معنای آگاهی و شناخت شکل گرفته‌است؛ از جمله، حکایت «نحوی و کشتیبان» (همان، د1: 2835ـ2852). نحوی نماد کسانی است که ادعای دانایی می‌کنند، اما از حقیقت ناآگاه‌ هستند. حکایت «خواندن محتسب مست را به زندان» (همان، د2: 2387ـ2399) نیز ساختاری مناظره‌ای و مشابه نحوی و کشتیبان دارد و سرانجام، کسی که ادعای هشیاری می‌کند، در برابر مست مستأصل می‌شود. «حکایت صدر جهان» (همان، د6: 3799ـ3842) نیز همین‌ گونه است و مشتمل بر حال گدای گربزی است که شرط سکوت را رعایت نمی‌کند و سعی دارد از صدر جهان کمکی دریافت کند، اما تا زمانی که خود را به مردن نمی‌زند، موفق نمی‌شود. این مردن او رمزی از همان سکر و محو در داستان مست و محتسب و نیز نحوی و کشتیبان است. حکایت «اعرابی و فیلسوف» (همان، د2: 3176ـ3209) نیز مشابه دو داستان قبل است و در آن علمی که سودمند و آگاهی‌بخش نیست، یعنی علم فلسفه، بیهوده تلقی می‌شود، لذا اعرابی مانند نحوی و مست، اگرچه ضعیف و نادان است، اما در گفتگویی طنزآمیز پیروز ماجراست.

بنابراین، دایرة اهداف طنزهای مثنوی چنین قابل ترسیم است: کسانی که در اشتباه‌ و از اشتباه خود غافل‌ هستند، کسانی که وانمود می‌کنند، اما چنان‌که می‌نمایند، نیستند. کسانی که در برابر دانایان و آگاهان قرار می‌گیرند و این تقابل، جهل‌ آنان را اثبات می‌کند. بر اساس آنچه گفته شد، اهداف کلیة حکایت‌هایی که بررسی شد، ترسیم شده‌است:

4. جدولتقسیم‌بندی موضوعی اهداف کلیة حکایت‌های بررسی‌شدة مثنوی

حکایت‌های مشتمل بر نقد تظاهر،  تقلید و قیاس

حکایت‌های مشتمل بر هدف نقد ناآگاهی

حکایت‌های مشتمل بر هدف تبیین آگاهی حقیقی

ـ حکایت اعرابی که سگ او از گرسنگی می‌میرد Üتظاهر

ـ مؤذن زشت‌آواز در کافرستان Üتظاهر

ـ شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر Ü تقلید و تظاهر

ـ رفتن شهری به خانة روستایی Üتظاهر

ـ کبودی زدن قزوینی که تحمل سوزن دلاک را نداشت Ü تقلید و تظاهر

ـ افتادن شغال در خم رنگÜتقلید و تظاهر

ـ عجوزه‌ای که با گلگونه خود را جوان می‌نمودÜتظاهر

ـ کر و همسایة رنجور Üقیاس

ـ روستایی و شیر در آغل Üحماقت، تقلید و تظاهر

ـ صوفی و خادم Üتقلید و تظاهر

ـ شاعر و وزیرانی که حسن نام داشتند Üتظاهر و تقلید

ـ هندویی که با یار خود جنگ می‌کرد Üاشتباه و ناآگاهی

- تعریف کردن منادیان قاضی، مفلسی را گردِ شهر Ü نقد نادیدن حقیقت آشکار بر اثر حماقت و حرص

- حکایت جوحی و آن کودک پیش جنازة پدر  Üحماقت

- منازعت چهار کس بر سَرِ انگور Üاشتباه و حماقت همگانی

- اختلاف در شکل پیلÜ اشتباه همگانی

- معلم و کودکانÜاشتباه در اثر توهم

ـ نحوی و کشتیبان Ü پیروزی کشتیبان محوی بر نحوی صورت‌گرا

ـ مست و محتسب Ü تفوق مست (نماد اهل سکر) بر محتسب ظاهرگرا و منفعت‌طلب

ـ اعرابی و فیلسوف Ü تفوق اعرابی بر فیلسوف (نماد عالمان معاش‌اندیش و مادّی‌گرا)

ـ صدر جهان و فقیر حیله‌گر Üترجیح سکوت (عدم) بر سخن (وجود)

5. یافته‌ها

بر اساس آنچه گذشت، در گلستان و در حکایت‌هایی که تقابل آن‌ها مبتنی بر مقابله با درخواست شخصیت منفی است، درخواست شخصیت منفی به عنوان انگارة اول مطرح می‌شود و درخواست او با مقابله و برخورد (به عنوان انگارة دوم) همراه می‌شود؛ از جمله در حکایت درویش مستجاب‌الدّعوه که از حجّاج درخواست دعای خیر دارد، اما با نفرین مواجه می‌شود، غلام عجمی از کِشتی می‌ترسد، اما در آب انداخته می‌شود و به همین ترتیب، در حکایت‌های دیگری نیز با خواستة شخصیت منفی برخوردی صورت می‌گیرد. اوصاف شخصیت‌های منفی نیز با تقابل پیوند دارد. در واقع، تقابل انگاره برای مقابله با صفتی منفی شکل گرفته‌است. صفات شخصیت‌های منفی حکایت‌های بررسی‌شده از این قرار است: حاکم ظالم (در دو حکایت)، سرهنگ مردم‌آزار، وزیر غرض‌ورز، زاهد ریاکار، گدای خسیس، همسایة ناسازگار، شاعر طمعکار، منجّم، هندو و بیمار نادان، توانگرزادة مغرور و فخرفروش، بازرگان حریص، جهانگرد دروغگو، ابله خوشبخت (دو حکایت)، زورمند بی‌تجربه و... . این اوصاف چنان‌که دیده می‌شود، متنوع و متفاوت است.

در مثنوی نیز مقابله با شخصیت منفی دیده می‌شود، مانند مقابله با محتسب و غزّان که اولی در قالب مناظره و دومی در قالب استدلال شکل می‌گیرد، اما در مثنوی غالباً مقابله با شخصیت منفی با نوعی افشا یا رسوایی همراه است؛ یعنی در تقابل به صورت ردّ درخواست یا مخالفت با خواستة شخصیت منفی بسامد کمتری دارد و در عوض، تقابل به شکل رسوا کردن شخصیت منفی بسامد بالایی دارد. موضوعات افشاشده این‌ گونه است: دروغ روستایی، نادانی و جهل هندوان در نماز، تظاهر شغال، دروغ و تظاهر فقیه (دستار فقیه)، تظاهر عجوزه، جهل مُکاریِ شتر، قیاس ناشنوا، نادانی روستایی در نوازش شیر، حماقت مسافر در میان صوفیان، نادانی صاحب قوچ در برابر دزدان، ناآگاهی و حماقت خواهندگان انگور، اشتباه شناسندگان فیل در تاریکی، حماقت معلم در برابر کودکان و استیصال فیلسوف در برابر اعرابی5. ضمن اینکه تقابل انگاره از طریق توصیف بیان شده‌است، برخی از حکایات نیز اساساً یک شخصیت بیشتر ندارند و تقابل انگارة آن‌ها صرفاً از طریق توصیف رفتار انجام شده‌است؛ از جمله هندوان در نماز، روستایی و نوازش شیر در آغل، فیل در تاریکی، خواهندگان انگور و... . مولانا در این نوع حکایات با ترسیم حماقت و ناآگاهی، تقابلی را میان آنچه هست و آنچه شخصیت منفی داستان تصور می‌کند، بر قرار کرده‌است. در حکایات بررسی‌شده، تظاهر و نادانی بالاترین بسامد را دارد. بسامد بالای این‌ گونه حکایت‌های توصیفی که در آن‌ها تقابل میان شخصیت اصلی و حماقت است، یکی از تفاوت‌های مهم طنز مولانا و سعدی است، در حالی ‌که سعدی غالباً تقابل انگاره را در ارتباط با شخصیت منفی و مقابله با رفتار او ساخته‌است. رسوایی بسیاری از شخصیت‌های منفی مثنوی متأثر از نگرش ایدئولوژیک مولانا و سعی او در واپس‌رانی اندیشه‌های مخالف، به‌ویژه تفکرات مادّی‌گرا و نیز مقابله با ولی‌نمایان است. یک تفاوت دیگر این است که در مثنوی، عمل حماقت‌آمیز شخصیت‌های منفی در نقطة اوج داستان و به شکلی غافل‌گیرانه آشکار و افشا می‌شود و آن نقطه به منزلة نقطة گریزناپذیر داستان است که مخاطب و شخصیت منفی قصه هر دو باید به اشتباه اقرار کنند. بنابراین، طنز مولانا طنزی برای آگاه و افشا کردن است. در گلستان نیز اگرچه آگاه کردن مهم است، اما رهایی (رهاندن شخصیت از معضلی که در آن است،) به یاری طنز یکی از هدف‌هایی است که در مثنوی کمتر دیده می‌شود؛ مثلاً در حکایت عمرو لیث و خادم، سخن خادم مبنی بر تهدید وزیر، باعث خنده و رهایی او می‌شود.

نتیجه‌گیری

تقابل انگاره و هدف در شبیه‌ترین حکایات طنزآمیز گلستان و مثنوی نیز متفاوت است. در مثنوی، حکایاتی که اهداف متعددی دارند، بسامد بیشتری دارد و این به دلیل جنبة سمبلیک اثر و نیز ویژگی تفسیرگری مولاناست که گاهی خود نیز برای یک حکایت دو یا چند هدف طرح می‌کند و بعضاً داستان دچار تزاحم و تناقض اهداف می‌شود. در گلستان، تقابل دو انگاره با مقابله و برخورد با شخصیت منفی شکل می‌گیرد و در مثنوی، با رسوایی و افشای شخصیت منفی؛ که اولی مبتنی بر واقع‌گرایی و عمل‌گرایی سعدی و دومی مبتنی بر نگرش آرمان‌گرا و ایدئولوژیک مولاناست. بر این اساس، می‌توان طنز سعدی را نجات‌بخش و راهگشا و طنز مولانا را آگاهی‌بخش و در عین حال، افشاگر و رسواکننده توصیف کرد. طنز سعدی بنا به بنیاد فکری او در موضوعات تدبیر منزل، تهذیب نَفْس و سیاست مدن تفکیک‌پذیر است که موضوعاتی در چارچوب حکمت عملی و نگرش واقع‌گرا هستند و طنز مولانا در موضوعاتی مانند نقد اشتباهات محتمل، نقد تظاهر، قیاس و تقلید و برتری دادن به نمادهای آگاهی در حکایات مناظره‌ای است. بر این اساس، هر یک از طنزهای سعدی چون واحدی مستقل نیز تفسیرپذیر است، اما طنزهای مولانا چون سلسله‌ای در خدمت تبیین اهداف و اندیشه‌های عرفانی هستند؛ یعنی نقد تقلید، تظاهر، قیاس و اشتباه مقدمه‌ای برای تبیین چیستی و چگونگی آگاهی عرفانی است.

پی‌نوشت‌ها

1ـ حکایات خطیبی کریه‌الصّوت و مؤذنی که مستمعان را از او نفرت بود، مضمونی مانند این حکایت دارند (ر.ک؛ سعدی شیرازی، 1387: 73).

2ـ عبارت بدین نمط بیانگر این موضوع است، ضمن اینکه در چندین حکایت مختلف، نَفْس نازیباخوانی و صداهای نازیبا را نقد می‌کند. حکایت مؤذن مسجد سنجار (ر.ک؛ همان) و خطیبی کریه‌الصّوت که خود را خوش‌آواز پنداشتی (ر.ک؛ همان).

3ـ سعدی معادل این حکایت را در بوستان و در حکایتی دیگر نیز به‌کار برده‌است:

«یکی بر سَرِ شاخ، بُن می‌برید
بگفتا گر این مرد بد می‌کند

 

خداوند بستان نگه کرد و دید
نه با من که با نَفْس خود می‌کند»
                             (همان: 156).

4ـ موضوع تعدد اهداف، در مقالة «زمینه‌های گفتگویی در طنز مثنوی» با عنوان براندازی صدای برتر و متأثر از دیدگاه باختین بررسی شده‌است (ر.ک؛ محمدی کله‌سر و دیگران، 1390: 143ـ166).

5ـ در مقاله‌ای «ساختارشناسی داستان‌های طنزآمیز مثنوی»، اعرابی سمبل جاهلانی دانسته شده که در برابر فیلسوف، سمبل دانش، قرار گرفته‌است (ر.ک؛ پارسانسب، 1386: 40)، اما باید دانست که در این حکایت، اعرابی شخصیتی معادل مست در حکایت مست و محتسب دارد و اگرچه به‌ظاهر نادان است، اما باطناً و با لحاظ بنیادهای فکری مولانا، از فیلسوفی که علمش بی‌فایده است، داناتر است.

ابراهیمی‌پور، زهرا. (1389). «بررسی عناصر طنزآمیز در کلام سعدی و ذکر پاره‌ای از نکات روان‌شناسی». نامة پارسی. ش52. صص5ـ24.
احسانی‌فر، مهدی. (1389). «جلوه‌های طنز در مثنوی». رشد آموزش زبان و ادب فارسی. ش95. صص12ـ17.
احمدی، بابک. (1378). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز.
بهرامی، جمشید. (1388). «طنزهای مولانا: نگاهی به کتاب زنگ و صیقل و آینه (تحلیل طنزهای مولانا در مثنوی)». کتاب ماه ادبیات. ش145. صص83ـ88.
پارسا نسب(غلام)، محمد. (1386). «ساختارشناسی داستان‌های طنزآمیز مثنوی». پژوهش‌های ادبی. ش16. صص33ـ56.
جابری اردکانی، سید ناصر و اسما حسینی. (1394). «شیوة طنزپردازی در دو اثر از اکبر صحرایی با تکیة بر نظریة عمومی طنز کلامی». ادبیات پایداری. س7. ش12. صص61ـ81.
داوری، پریسا. (1388). «برخی از اندیشه‌های واقع‌گرایانه سعدی در بوستان و گلستان». پژوهشنامة زبان و ادب فارسی. س1. ش3. صص59ـ90.
رضوانیان، قدسیه. (1388). «خوانش گلستان سعدی بر اساس نظریة تقابل‌های دوگانه». مجلة ادب فارسی دانشگاه تهران. س69. ش233. صص123ـ135.
سعدی شیرازی، مصلح‌بن عبدالله. ( 1387). کلیات. تصحیح محمدعلی فروغی. چ2. تهران: بهزاد.
سید حسینی، رضا. (1381). مکتب‌های ادبی. ج2. چ11. تهران: نگاه.
شریفی، شهلا و سریرا کرامتی یزدی. (۱۳۸۸). «بررسی طنز منثور در برخی از مطبوعات رسمی طنز کشور بر اساس نظریة عمومی طنز کلامی». فصلنامة زبان وادب پارسی. ش۴۲. صص۱۱۴ـ۱۱۸.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1389). «معرفی نظریة انگارة معنایی طنز و بررسی ایرادات آن بر مبنای داده‌های زبان فارسی». پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی. د1. ش2. صص89ـ109.
صفوی، کوروش. (1390) . درآمدی بر معنی‌شناسی. چ2. تهران: سورة مهر.
محمدی کله‌سر، علیرضا، محمدکاظم یوسف‌پور و محمدعلی خزانه‌دارلو. (1390). «زمینه‌های گفتگویی طنز در مثنوی». پژوهشنامة زبان و ادب فارسی (گوهر گویا). س5. ش3. پیاپی 19. صص143ـ166.
موریل، جان. (1392).  فلسفة طنز. ترجمة محمود فرجامی و دانیال جعفری. چ1. تهران: نی.
منور میهنی، محمد. (1388) اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه.
مولوی، جلال‌الدین محمد. (1384). مثنوی معنوی. تصحیح رینولد نیکلسون. تهران: انتشارات امیر کبیر.
Attardo, S. and v. Raskin .(1991). “Script Theory Revis(it)ed: Joke Similarity and Joke Representation Model”. Humor: International Journal of Humor Research. 4 (3-4). Pp 293-347.
Attardo, Salvatore. (1994). Linguistic Theories of Humor. Berlin–New York: Mouton de Gruyter.
Ghafourisaleh, Golnaz & Bahram Modarresi1. (2013). “Linguistic Analyses of Verbal Humor in Persian”. International Research Journal of Applied and Basic Sciences. Vol, 4 (9):Pp. 2792-2795.
Saeed, John I. (1997). Semantics. London: Blackwell.
Mulder, M.P. and Nijholt, A.(2002). Humour Research: State of the Art. Netherlands: University of Twente, Center of Telematics and Information Technology, Technical Report CTIT. 24-34 Pp.ابراهیمی‌پور، زهرا. (1389). «بررسی عناصر طنزآمیز در کلام سعدی و ذکر پاره‌ای از نکات روان‌شناسی». نامة پارسی. ش52. صص5ـ24.
احسانی‌فر، مهدی. (1389). «جلوه‌های طنز در مثنوی». رشد آموزش زبان و ادب فارسی. ش95. صص12ـ17.
احمدی، بابک. (1378). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز.
بهرامی، جمشید. (1388). «طنزهای مولانا: نگاهی به کتاب زنگ و صیقل و آینه (تحلیل طنزهای مولانا در مثنوی)». کتاب ماه ادبیات. ش145. صص83ـ88.
پارسا نسب(غلام)، محمد. (1386). «ساختارشناسی داستان‌های طنزآمیز مثنوی». پژوهش‌های ادبی. ش16. صص33ـ56.
جابری اردکانی، سید ناصر و اسما حسینی. (1394). «شیوة طنزپردازی در دو اثر از اکبر صحرایی با تکیة بر نظریة عمومی طنز کلامی». ادبیات پایداری. س7. ش12. صص61ـ81.
داوری، پریسا. (1388). «برخی از اندیشه‌های واقع‌گرایانه سعدی در بوستان و گلستان». پژوهشنامة زبان و ادب فارسی. س1. ش3. صص59ـ90.
رضوانیان، قدسیه. (1388). «خوانش گلستان سعدی بر اساس نظریة تقابل‌های دوگانه». مجلة ادب فارسی دانشگاه تهران. س69. ش233. صص123ـ135.
سعدی شیرازی، مصلح‌بن عبدالله. ( 1387). کلیات. تصحیح محمدعلی فروغی. چ2. تهران: بهزاد.
سید حسینی، رضا. (1381). مکتب‌های ادبی. ج2. چ11. تهران: نگاه.
شریفی، شهلا و سریرا کرامتی یزدی. (۱۳۸۸). «بررسی طنز منثور در برخی از مطبوعات رسمی طنز کشور بر اساس نظریة عمومی طنز کلامی». فصلنامة زبان وادب پارسی. ش۴۲. صص۱۱۴ـ۱۱۸.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1389). «معرفی نظریة انگارة معنایی طنز و بررسی ایرادات آن بر مبنای داده‌های زبان فارسی». پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی. د1. ش2. صص89ـ109.
صفوی، کوروش. (1390) . درآمدی بر معنی‌شناسی. چ2. تهران: سورة مهر.
محمدی کله‌سر، علیرضا، محمدکاظم یوسف‌پور و محمدعلی خزانه‌دارلو. (1390). «زمینه‌های گفتگویی طنز در مثنوی». پژوهشنامة زبان و ادب فارسی (گوهر گویا). س5. ش3. پیاپی 19. صص143ـ166.
موریل، جان. (1392).  فلسفة طنز. ترجمة محمود فرجامی و دانیال جعفری. چ1. تهران: نی.
منور میهنی، محمد. (1388) اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه.
مولوی، جلال‌الدین محمد. (1384). مثنوی معنوی. تصحیح رینولد نیکلسون. تهران: انتشارات امیر کبیر.
Attardo, S. and v. Raskin .(1991). “Script Theory Revis(it)ed: Joke Similarity and Joke Representation Model”. Humor: International Journal of Humor Research. 4 (3-4). Pp 293-347.
Attardo, Salvatore. (1994). Linguistic Theories of Humor. Berlin–New York: Mouton de Gruyter.
Ghafourisaleh, Golnaz & Bahram Modarresi1. (2013). “Linguistic Analyses of Verbal Humor in Persian”. International Research Journal of Applied and Basic Sciences. Vol, 4 (9):Pp. 2792-2795.
Saeed, John I. (1997). Semantics. London: Blackwell.
Mulder, M.P. and Nijholt, A.(2002). Humour Research: State of the Art. Netherlands: University of Twente, Center of Telematics and Information Technology, Technical Report CTIT. 24-34 Pp.