Study of Historical and Ideological Theme in Amir Arsalān Story

Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Karaj Branch, Alborz, Iran

Abstract

Amir Arsalān-e-Nāmdār fiction is one of the luckiest romances in popular style. Apparently, it is created by Mirza Mohammad Ali Naqib al-mamālek, the court storyteller or naqqāl bāashi of Naser al-din Shāh and written down by Fakhar al-dowleh, a daughter of Shāh. Mohammad Jafar Mahjub, the editor of the standard edition of Amir Arsalān, confirmed. Since popular literature can be considered as a window to reflect the social life of people, the messages from this type of literature are usually in accordance with the historical, cultural and ideological facts about people of the their territory and time. In this study, the author has focused on the historical, cultural and ideological background of popular literature. She illustrates the relation between the historical reports given from Amir Arsalān ibn Davood Saljouqi, Malekshāh Saljouqi’s life and the underlying subjective motives of Amir Arsalān-e-Nāmdār. Considering the most important component in historical literature and the story of Amir Arsalān, this study concludes that the historical story of Arsalān ibn Davood Saljouqi and Malekshāh has been transferred to a romance story through time while the story has been narrated, written or unwritten, before it has eventually been written in Nāseri era.

Keywords


یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین قصه‌های عامیانۀ ادب فارسی (یا رمانس­های عامیانه) با وجود همۀ سطحی­نگری‌هایی­ که در شخصیت‌پردازی این نوع آثار وجود دارد، قصۀ امیرارسلان است که در دوره­ای از تاریخ این سرزمین با محبوبیت عام مواجه شده است؛ قصه­ای که میرزا محمد­علی نقیب­الممالک در سال‌های پیش از 1309هـ ق برای ناصرالدین‌شاه روایت می‌کرده و فخرالدوله دختر پادشاه آن را در پس پرده می­نگاشته است (یوسفی، 1367: 3).

این قصه سرگذشت شاهزاده ارسلان رومی پسر سلطان ملکشاه سلجوقی است که پس از حملۀ فرنگیان و فرار همسرِ ملکشاه در جامۀ کنیزکان و برخورد کردن با خواجه نعمان بازرگان مصری در جزیره­ای دورافتاده در مصر به دنیا می­آید و سرانجام از اصل و نسب خویش باخبر می‌شود و در حمله به دیار کفر و ویرانی کلیساها با دیدن تصویر فرخ­لقا دختر پطرس‌شاه فرنگی، هنگام قلع و قمع عیسویان بدو دل می­بازد و در جست‌وجوی یار به دیار فرنگمی­رود و بعد از ماجراهای خم اندرخم -که گذر از سرزمین‌های جادویی و نبرد با دیوان و جادوگران است- سرانجام به وصال معشوق می­رسد و پادشاهی سرزمینش را در اختیار می­گیرد.

هرچند که این داستان در وهلۀ اول به عنوان قصه­ای «عاشقانه» در اذهان عامۀ فارسی‌زبانان جای گرفته است، اما چنین به نظر می­رسد که مقبولیت عام آن گویای ساختار و سرشت اجتماعی عمیق‌تری است که با آرمان‌های مخاطبان گره خورده است؛ موضوعی که در جامعه‌شناسی ادبیات مورد بررسی قرار می­گیرد و درآن به مطالعۀ علمیِ محتوای یک اثر ادبی و ماهیت آن در ارتباط با زندگی اجتماعی می­پردازد (ستوده، 1378: 56). نکته­ای که اغلب در معرفی کلّی داستان امیرارسلان مغفول مانده است به‌گونه­ای که استاد محجوب می­گوید: «شگفتی‌ ما‌ از‌ این همه محبوبیت و رواج عام که نصیب‌ امیرارسلان گشته، وقتی افزون‌تر مـی‌گردد کـه در نـظر داشته باشیم که این قـصه، نه قـدمت چـندانی دارد که قرن‌ها سینه‌به‌‌سینه‌ و دفتربه‌دفتر گشته باشد و نه هیچ‌گاه از‌ روی آن نقلی گفته شده است. بعلاوه، قهرمان قصه و ماجراهای آن، همگی بـه روم (آسیای صغیر) تعلق دارند و با ایران و ایرانی، بستگی‌ خاصی‌ پیدا نـمی‌کنند» (محجوب، 1339: 913). سپس توفیق قصه را مرهون تکنیک قصه­پرداز می­داند (همان).

حقیقت آن است که افسانه‌ها، اسطوره‌ها، ضرب­المثل­ها، فکاهه‌ها و همۀ انواع ادبیات عامیانه در بر دارندۀ پیام‌های اجتماعی عمیقی هستند که ریشه در تاریخ و فرهنگ آن سرزمین دارند. این آثار از خلأ سر برنکرده­اند و هر چه اقبال عمومی مخاطبان نسبت به یک اثر ادبی بیشتر باشد، دلیلی بر رابطۀ زیربنایی­تر (تاریخی و نسل‌های پیاپی) و افقیِ (در زمانی، معاصر) آن با ذهنیتِ عمومی جامعه است و ادبیات عامیانه پنجره­ای است که حیات اجتماعی یک ملّت را می­نمایاند و اگر پیامی در یک متن از ادبیات عامیانه نهفته است با واقعیت­های تاریخی و فرهنگی آن جامعه گره خورده است؛ حتی اگر که در کاخ‌ها روی داده باشد.

داستان امیرارسلان که از دیدگاه محققان رمانس خوانده شده است (هانوی، 1991: 55-60 و اسحاقیان، www.morour.ir) و بحق همین است، آن مقبولیت را داشته که نقالان آن را در ردیف شاهنامه و امیرحمزه روایت می‌کرده­اند و حتما مخاطبان وجوه متعددی از مشروعیت قهرمانی را در قهرمان داستان می­یافته­اند و پس زمینه‌های آموزشی و اخلاقی و ایدئولوژیکی آن را مورد تایید قرار می­داده و با آن همراهی می­کرده­اند که سبب شده است این داستان از جهت جذب مخاطب بر همۀ داستان‌های منثور و عامیانۀ فارسی پیشی بگیرد، مضافاً این‌که ادبیات علاوه بر لذت‌های زیبایی­شناختی می­تواند در مقاطع مختلف تاریخی برای گروه‌های مختلف اجتماعی به عنوان یک ابزار، کارکردهای دیگری هم داشته باشد و هر چه حیطۀ کارکردها، گسترده­تر و بنیادی­تر باشد بر شهرت و محبوبیت آن اثر ادبی نیز افزوده می­شود.

 

 

1. فرضیه و هدف پژوهش

فرضیه­ این پژوهش بر آن قرار رفته که وجود پس‌زمینه‌های غنی فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و دینیِ در ذهن مخاطب و عناصر موجود در متن، زمینۀ ایجاد گفتمان متقابل بر پایۀ ایدئولوژیک-اعم از دینی یا ملّی- را فراهم آورده و همین امر از دلایلی است که چگونه و چرا این متن در دوره‌ای از تاریخ مورد توجه و اقبال عمومی فارسی‌زبانان قرار گرفته است. بدین‌ترتیب بررسی پیوندهای زمینه و پس‌زمینه‌ای بین حوادث تاریخی و فرهنگی و ایدئولوژیِ با متن داستان از اهداف این پژوهش است.

2. پیشینۀ تحقیق

لوتمان در مقالۀ «نشانه­شناسی فرهنگی و مفهوم متن» (1981)، رمزگشایی از متن را با اصطلاح ارتباط جایگزین می­کند و با وصف گردش متون در فرهنگ و روابط بین متن و خواننده، فرایندهای متفاوت ارتباط بین خطاب‌کننده و مخاطب و سنت فرهنگی، ارتباط خواننده با خود، ارتباط خواننده با متن و ارتباط بین متن و سنت فرهنگی را تدوین می­کند (لوتمان، 1990: 276-277 به نقل از سجودی، 1390: 26).

بنا بر شهرت، محبوبیت و اهمیّتی که قصۀ امیرارسلان در بره‌های از تاریخ و فرهنگ و ادب ایران داشته است، محققان بسیاری به این اثر توجه داشته‌اند؛ از زنده یاد محمدجعفر محجوب، ایرج افشار، غلامحسین یوسفی و رستگار فسایی گرفته تا محققانی که با نگاه‌های نو و در ابعاد گوناگون، این متن را مورد واکاوی قرار داده­اند که از آن جمله است: «گزاره‌های قالبی در قصه امیرارسلان» از هادی یاوری (1387)، «تحلیل ساختگرایانه بر قصۀ امیر ارسلان» از علیرضا حاجیان نژاد (1389)، «داستان امیرارسلان به منزلۀ متن گذار از قصۀ سنتی به عصر رمان» از هادی یاوری (1390)، «ساختار بن­مایه‌های داستانی امیرارسلان» از میلاد جعفرپورو مهیار علوی‌مقدم (1391)، «تحلیل کهن­الگویی داستان امیرارسلان، براساس نظریه یونگ» از حمیدرضا فرضی (1396)، «هویت ابهام‌آمیز نقال امیرارسلان» از مریم سیّدان (1392)، «امیرارسلان و مسئلۀ ژانر» اثر ویلیام هانوی (1991) و «نقش بافت و مخاطب در تفاوت سبک نثر امیرارسلان و ملک جمشید» از محمود فتوحی و هادی یاوری (1388) را می­توان نام برد و در این مقاله با تکیه بر متون تاریخی و ادبی به پس زمینه‌های فرهنگی و تاریخی و ایدئولوژیک خلق اثر پرداخته
شده است.

3. بنیاد نظری پژوهش (فرهنگ، ایدئولوژی، تاریخ و ادبیات)

فرهنگ از مقوله‌های مهم و درهم پیچیدۀ علوم اجتماعی است که برای حالت وحدتِ در عین حال متنوعِ جامعۀ انسانی­ای به‌کار گرفته می‌شود تا آن جامعه را از دیگر جوامع متمایز ­بگرداند. مقوله­ای که با دیدگاه‌های متفاوت تعاریف گوناگونی از آن به دست داده می­شود و با ایدئولوژی، تاریخ و ادبیات نیز پیوند متقابل دارد.

کلود لوی اشتراوس (۲۸ نوامبر ۱۹۰۸/۳۰ اکتبر ۲۰۰۹) قوم‌شناس فرانسوی و از نظریه‌پردازان انسان‌شناسی مدرن فرهنگ را این‌گونه توصیف می­کند: «هر فرهنگ را می‌توان همچون مجموعه‌ای از نظام‌های نمادین درنظر گرفت که در ردیف نخست آن‌ها زبان، مقررات زناشویی، روابط اقتصادی، هنر، علم و مذهب جای دارند. همه این نظام‌ها، بیان جنبه‌هایی از واقعیت فیزیکی و واقعیت اجتماعی و از این هم بیشتر، بیان روابطی که این دو نوع واقعیت بین خود و روابطی را که نظام‌های نمادین خود با یکدیگر برقرار کرده‌اند، هدف قرار می­دهند» (کوش، 1381: 76). بارینگتن مور به فرهنگ فقط به عنوان متغیری واسطه­ای نگریسته است که به نظام‌های ارزشی مبتنی به زور یا القاءگرِ نریه نظریۀ (Endo ctrinement)  متکی بوده و هدف آن تضمین «حفظ منافع ملموس و ممتاز یک طبقه» است (برتران، 1377: 74).

اگر از ورود به جزئیات تعریف فرهنگ و اختلاف جامعه‌شناسان که در این بحث نمی­گنجد درگذریم به خوبی از تعاریف ذکر شده درمی­یابیم که مقولۀ فرهنگ، مستقیم و غیرمستقیم با تاریخ، جغرافیا، ادبیات و اعتقادات، آرزوها وآرمان‌ها، آموخته‌ها و دست­ساخته‌های جوامع بشری، ناخودآگاهِ عمومیِ توده‌هایِ جامعه و مقاصدِ حاکمان، پیوند خورده و ایدئولوژیکه خود یکی از عناصر مهم مشترکات فرهنگی اقوام مختلف به شمار می­آید: «نظامی از باورهاست که در میان اعضای یک گروه اجتماعی، مشترک است و بن­مایه‌های شناختی اعضای آن گروه را در یک طرح­واره­ی منسجم و ساخت‌مند شکل می­دهد. ایدئولوژی آرام و تدریجی آموخته می­شود و ممکن است در طول زندگی فرد، دست­خوش دگرگونی‌هایی شوند، اما با این همه، دارای ثباتی نسبی­اند» (ون دیگ، 2006 : 116 و 117 به نقل از فتوحی، 1390: 349).

اگر ایدئولوژی را مجموعه­ای از ایده‌ها و قضاوت­های روشن، صریح و عموما سازمان‌یافته بدانیم، نوعی خودآگاهی است که جهت‌یابی‌های مشخصی را برای کنش‌های اجتماعی به فرد یا گروه خاص پیشنهاد می­دهد؛ به عبارت دیگر، ایدئولوژی، حضور نوعی خودآگاهی در چیدمان کلی فرهنگی یک جامعه است که حتی می­تواند به گونه‌های مختلف و در لایه‌های متفاوت خود را بنمایاند و افراد مختلف یک جامعه با ایدئولوژی خاص خود این امکان را می­یابند که موقعیت خود را در جامعه بشناسند و بشناسانند و بخش مهمی از هویت خویش را تعریف کنند.

مفهوم ایدئولوژی فقط در مفهوم ایدئولوژی مذهبی خلاصه نمی­شود و وجوه مختلف جهت­یابی‌ها و چیدمان­های اجتماعی را دربر می­گیرد که تحت تاثیر تاریخ، مذهب، فرهنگِ جامعه و... است و در عین حال هیچ مرزبندی دقیقی را نمی‌توان در جغرافیای این مفاهیم ترسیم کرد و زبان و آثار ادبی از مهم‌ترین ابزار هایی به شمار می­آیند که مجلای ظهور چنین مفاهیمی هستند.

«هر جامعه­ای خواهان گسترش ابزار و فرهنگ ذهنی خود است و اساساً هیچ زبانی به معنای جامع کلمه نمی­تواند وجود داشته باشد مگر آن‌که در بافت یک فرهنگ شکل گرفته باشد و هیچ فرهنگی نمی­تواند وجود داشته باشد مگر این‌که در مرکز خود ساختار یک زبان طبیعی را داشته باشد» (سجودی، 1390: 44). بنا براین «تصور یک سطح صفر تهی از ایدئولوژی در هر متنی اگر ناممکن نباشد حداقل دشوار است» (فتوحی، 1390: 350) و در متن یک داستان عامیانه و عامه‌پسند وضوحاً ناممکن­تر می­شود و اثری که مخاطب عام دارد، بهترین ابزار جهت گسترش فرهنگ ذهنی محسوب می­شود. رابطۀ بین ایدئولوژی و تاریخ نیز خود از بدیهیات این مقولۀ فرهنگی است؛ چه تاریخ ایدئولوژی می­سازد و ایدئولوژی تاریخ و جامعه­ای که پس‌زمینه‌های ایدئولوژیک و تاریخی مشترک داشته باشد، مشترکات فرهنگی بیشتری دارد.

با توجه به این‌که یکی از پایه‌های اصلی گفتمان فرهنگی (بین مخاطب و خطاب­کننده) حافظۀ جمعی حاکم بر توده‌ها است، حال باید دید که چگونه پردازندۀ داستان امیرارسلان از این عنصر سود جسته است! محتوای متن زاییدۀ تخیل فردی است یا وابسته به حافظۀ جمعی؟ قهرمان و یاور قهرمانان این داستان با چه ویژگی‌هایی و چگونه مفاهیم ایدئولوژیک را به خوانندۀ متن منتقل می­کنند!

3-1. پس‌زمینه‌های فرهنگی و ایدئولوژیکی و تاریخی خلق قهرمان

معیّرالممالک در یادداشتی در چگونگی نگارش این کتاب می‌گوید: «وقتی که شاه به بستر می‌رفت نخست نوازنده‌ای می‌نواخت و آنگاه نقیب‌الممالک داستان‌سرایی آغاز می‌کرد و هر جا که لازم بود اشعاری را به آواز می‌خواند و نوازنده نیز همراهی می‌کرد چون شب‌ها نقیب‌الممالک به داستان‌سرایی می‌پرداخت فخرالدوله دختر پادشاه پشت در، آن‌ها را می‌نوشت. بنابر این سند این داستان زاییده فکر نقیب‌الممالک و ذوق نویسندگی فخرالدوله بوده است» (معیر الممالک، 1344: 55 و56) نظری که زنده یاد محجوب نیز با تکیه بر نشریه یغما بر آن صحّه گذارده است (نقیب‌الممالک، 1378: 8).

از نظر موضوعی با وجود آن‌که داستان امیرارسلان تحت‌تأثیر عوامل و عناصر بسیار گوناگونی از سنت داستان‌نویسی ایرانی تا فرهنگ اروپایی نگاشته شده و بن‌مایه‌های گوناگون اسطوره‌های حماسی و پهلوانی و عاشقانه و شگفت‌انگیز سحر و جادو را دربر گرفته است، اما مهم‌ترین بن‌مایه محتوایی که داستان در پیرامون آن شکل گرفته، جنگ‌های صلیبی و جدال ایدئولوژیک است؛ نکته‌ای که کریستف بالایی نیز به آن معترف است (بالایی، 1386: 240). بدین ترتیب با توجه به رویکرد عاشقانۀ داستان امیرارسلان چه بسا که می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که این متن تنها محل تلاقی دو شیوه روایت شفاهی و نوشتاری معیرالممالک و فخرالدوله ناصر فخرالدین‌شاه نباشد، بلکه روایت شفاهی بوده که چارچوب اصلی آن از همان دوران جنگ‌های صلیبی و فتوحات مسلمانان در میان عامة مردم مطرح بوده است و درنهایت هر کس جزئی بر آن افزوده و در دربار، معیّرالممالک نیز با افزودن چاشنی ذوق زمانه که می­خواسته­ اروپا را بشناسد، روایت کرده و فخرالدوله آن را به نوشتار در آورده است.

جنگ‌های صلیبی عنوان جنگ‌هایی است که از سال 33 ه.ق/ 453 م آغاز شد و به دفعات در طول تاریخ خلفا و حکومت مسلمانان و بعدها در طول حکومت سلجوقیان ایران و روم ادامه یافت و می­دانیم که یکی از پادشاهانی که بیشترین متصرفات را در این زمینه به دست آورد «آلب ارسلان» سلجوقی است که (ابوشجاع آلب ارسلان بن داوود بن میکائیل بن سلجوق) در جنگ ملاذگرد (436 ه/ 1070م) آرمانوس را تسلیم خویش کرد و وی را به قسطنطنیه تبعید کرد. او با این پیروزی آسیای صغیر را به قلمرو ترکان بدل کرد و در ادامه ارمنستان و گرجستان را نیز به فتوحات خود افزود.

امپراتوری رم باستان که از سال 395م به دو بخش غربی و شرقی که بعد‌ها به امپراتوری بیزانس مشهور شد، تقسیم شد تا فتح قسطنطنیه (1453م) در حقیقت سقوط آخرین پایگاه حکومت روم شرقی دوام یافت. فتح قسطنطنیه به یکی از آرزوهای عمومی مسلمانان تحقق بخشیده است تا به آنجا که کندی، فیلسوف مشهور اسلامی و ابن‌خلدون با پیشگویی خود این فتح را با ظهور مهدی (ع) پیوند زده‌اند (ابن‌خلدون، 1362: 336 و 337).

فتح قسطنطنیه شهری که در زمان هخامنشیان مدتی در تصرف ایرانیان بود و بین یونان و اسپارت دست به دست می‌گشت تا آن‌که رومی‌ها آن را در 196م در اختیار گرفتند «برای مسلمانان در برابر رنج و مشقت بسیاری که از جهت تصرف تحمّل کردند اهمیت استراتژیک زیادی نداشت زیرا عثمانی‌ها پیش از این فتح به داخل اروپا راه پیدا کرده بودند» (باسورث، 1349: 210 و 211) و سرآغاز این فتوحات بزرگ را بعد از جنگ‌های ایران و روم در صدر اسلام چنان که گذشت آلب ارسلان پادشاه سلجوقی فراهم آورد.

با توجه به ویژگی‌های جامعه‌شناختی داستان‌های عامیانه که عبارت است از: 1- سادگی و خشونت، 2- دوری از بیان تجارب شخصی، 3- نداشتن مصنّف مشخص، 4- انعطاف‌پذیری و سیال بودن، 5- در ژبرداشتن یک آرزو و یک نکته حکمت‌آموز، رویدادهایی که حتی اگر در کاخ‌ها روی دهد در جهت آمال مردم و حقوق توده است، (ارشاد، 1391: 208-205) توجه به پایه‌ها و مایه‌های اصلی داستان امیرارسلان ضروری می­نماید. مراجعه به تواریخ مرتبط با عهد سلجوقیان و پادشاهی آلب ارسلان بن داوود و دیگر پادشاهان از جمله ملک­شاه سلجوقی فرزند آلب ارسلان که وزیر باسیاستی چون نظام‌الملک را در اختیار داشته به خوبی گرته‌برداری‌های تاریخی داستان امیرارسلان را آشکار می‌سازد. اگر به طور خلاصه به سال‌شمار حوادث تاریخی حکومت آلب ارسلان و زندگی وی (آلب ارسلان بن داوود) با تکیه بر مباحث واقع‌گرایِ مشترکی که در قصۀ ­امیرارسلان نامدار وجود دارد، بپردازیم: اسیری همسر ملکشاه، جنگاوری، جهانگشایی، بخشندگیِ ارسلان، ذکر عجایب و توجه به ضعفا و فقرا، دینداری و جدال دائمی بین کفر و دین و تکیه بر مسلمانی و میهن‌دوستی و نفی سحر و... به پایۀ تاریخی-ایدئولوژیکی خلق اثر بهتر می­توان پی برد:

- بعد از استقرار حکومتش (ارسلان بن داوود) فقط به دریافت دو نوبت خراج بسنده کرد؛ در هرماه رمضان چهار هزار دینار صدقه می‌داد (حسینی، 1382: 58). غلبه بر ملک قتلمش در سال 456 ه.ق کسی که تمامی روستاهای ری را ویران کرده بود و بخشودن اسیران جنگ (ابن اثیر، 1351: ج 17/9)، حرکت به سوی روم (بهار 45) و جنگ حلوان و غلبه بر دزدان و رهزنان (حسینی، 1382: 62-60).

- حمله و غلبه بر گرجستان و این‌که آنان را مجبور به پرداخت جزیه کرد؛ غلبه بر شهری که «مریم‌نشین می‌گفتند و رهبانان و شاهان عیسوی در آن تقرب می‌جستند و ویرانی کلیساها» (همان: 63) و این در زمانی است که ملکشاه 11ساله بوده است (هرتسیگ و استوارت، 1395: 42).

- بالا رفتن ملک شاه فرزند آلب ارسلان با رسن به دیوار قلعه؛ توصیف قلعه‌ها، دژ‌ها، کوه‌های سر به فلک کشیده، دعا و تضرع آلب ارسلان (حسینی، 1382: 65-64)، قبول اسلام بسیاری از ولایات (قارص، آنی، نوره و...)، تعیین جزیه و بنای مساجد بسیار (همان: 66 و 67)، فتح قلعه فضلون در فارس و به حقیقت پیوستن خواب ارسلان و دستگیری فضلون، تصرف ولایات ابخاز و شکّی و مسلمان شدن حاکمان آنجا (همان: 71-69).

- وجود حمامی که سلیمان بن داوود ساخته بود و بی‌آتش آبش گرم بود، غلبه بر دژِ در ابخاز که بدان دژ صلیب می‌گفتند و دلیرانش از جنگ در برابر نیزه و شمشیر نمی‌ترسیدند، تصرف اموال و غنایم آن دژ، ویران کردن شهری که به نمرود بن کنعان منسوب بود و گویند از آنجا به آسمان رفت، بنا کردن مسجد و به استقبال آمدن پیرمردی در شهر «وریانس» که می‌گفت مسلمانم و به دست امیرالمومنین معتصم اسلام آورده‌ام (همان: 73-71)که یادآور پیرزاهد در امیرارسلان است.

- حرکت پادشاه روم ارمانوس با 300 هزار سوار و سوگند خوردن به این‌که خلیفه را براندازد و مساجد را ویران کند، برخورد با پادشاه روم بین خلاط و ملاذگرد، توجه نکردن به سخنان اهل رمل و اسطرلاب و شروع جنگ زمانی که خطبای جمعه خطبه خواندند و «ماالنصر الّا من عندالله» را بر زبان راندند (همان: 76-75).

- توصیف قیصر و سراپرده و خرگاه و تحت زرینش و صلیب جواهرنشان، سجدة پادشاه و تضرع به درگاه الهی جهت پیروزی تغییر جهت وزش باد و سرانجام پیروزی آلب ارسلان و اسیر شدن پادشاه روم (همان: 77-75).

- آلب ارسلان مردی نیک سیرت، شمشیر زن، دیندار و در جنگ پیروز بود و هر روز 50 گوسفند می­پخت و فقیران را اطعام می­کرد (همان: 81-80).

در «مسامره الاخبار» محمود آقسرایی و تاریخ کامل­ابن اثیر به نکاتی دیگر نیز پرداخته شده است از جمله:

- مردی مهیب تمام قد بود چون طغرل­بک وفات یافت او به مرو بود، برادر کوچک الیاس را تا رسیدن او (ارسلان) به نیابت بر تخت سلطنت نشاندند، در به جنگ پیوستن با ارمانوس، منجمان با توجه به اتصالات و تأثیرات کواکب او را نهی می‌کردند و او به سخن منجمان توجهی نکرد، شروع جنگ را با حواله و اشارۀ علما و زهاد به روز جمعه و خطبه خطبا و دعای خیر آنان موکول کرد، غلبه بر قتلمش که مدعی سلطنت بود، مبالغت در جهانگیری تصرف پارس، عراق، ملک دانشمندیان، نکیسار، توقات، سیواس، ابلستان، از غایت حسن اعتقاد، خوار داشتِ ارمانوس پادشاه روم را نپسندید و به ابوالفضل کرمانی که امام حضرت سلطنت بود و سیلی بر امپراتور زد اعتراض کرد که «این مرد هم امروز خداوند روم بود... بدین شیوه اهانت بر وی چگونه روا باشد. ابوالفضل گفت اذلالا للکفر، سلطان به جواب گفت: «نه هم گفته‌اند: ارحموا عزیز قوم ذلّ» (آقسرایی، 1362: 17-15) و سرانجام آلب ارسلان را دل بر او بسوخت و ارمانوس را آزاد کرد و پیمان 50 سالۀ صلح با او بست و امپراتور تعهد کرد که یک میلیون و نیم سکه ­طلا غرامت جنگی بپردازد، چراکه ارسلان در آغاز قصد جنگیدن نداشت و همۀ اسیران ایرانی و مسلمان را در کشور روم شرقی آزاد کند (مشکور، 1350: 77).

ابن اثیر بعد از ذکر پیروزی‌های آلب ارسلان بن داوود در 457ق‌/1065م‌ و عبور وی از جیحون به شهر جند و جرجان و خوارزم از واگذاری ادارۀ ایالات به منسوبان به اقطاع سخن می­گوید از جمله این‌که طخارستان‌ را به‌ برادر دیگرش‌ الیاس، و مرو را به‌ پسر دیگرش‌ ارسلان‌ شاه‌ واگذار کرد و در جای دیگر در ذکر نام شش پسر آلب ارسلان از ملکشاه‌، تکش‌، الیاس‌ (ایاز)، تتش‌، بوری‌ برس‌ و ارسلان ‌ارغو نام می­برد‌ (بیهقى‌، 1388ق/1968م: 124 و ابن‌ اثیر، 1351: ج 17/ 23 ، 51)

- آلب ارسلان حدود سال 458 ه.ق به شهرهای خزر از جمله ولایت ابخاز حمله برد، پادشاه ابخاز بقراط بن گیورکی بناچار درخواست صلح و متارکه جنگ کرد و دختر خود را به نکاح سلطان درآورد (بنداری، 1356: 38) که گویای ازدواج با دختری بیگانه و مسیحی است. خطبه خواندن به نام القائم بامرالله و سلطان آلب ارسلان در حلب پیش از آن‌که آلب ارسلان بدانجا برسد و حلب را تصرف کند نیز گویای قدرت و شوکت این پادشاه است (ابن اثیر، 1351: ج17/ 38).

در آنچه در باب آلب ارسلان بن داوود بن میکائیل گفته شده، می‌توان رگه‌های بسیار از حوادث تاریخی منتسب به ملکشاه سلجوقی (پسر و جانشین آلب ارسلان) و فتوحات بسیاری از پادشاهانی که به نام آلب ارسلان بر ایران و روم شرقی تحت عنوان سلاجقه روم حکومت کرده‌اند نیز افزود: عزالدین قلیچ ارسلان، رکن‌الدین قلج ارسلان، قلیج ارسلان سلیمانشاه، قلج ارسلان بن مسعود و ملکشاهی که شهرهای بسیاری از دیار روم را به تصرف درآورد (قونیه، اقسرا، قیصریه، انطاکیه و...) و قسطنطنیه را محاصره کرد و هم در زمان او بود که به نظام‌الملک دستمزد ملاّحان را آنگاه که از جیحون عبور کرده بودند به انطاکیه حواله کرد (راوندی، 1364: 128 و129) و قلج ارسلان بن مسعود ملطیه را فتح کرد و تفلیس را گرفت از فرات گذشت و قصد شام کرد (ابوالحسن علی بن ابوالفرارس، 1382: 94، 96). مجموعاً فتوحاتی که زمینۀ سقوط قسطنطنیه را به دست سلطان محمد فاتح فراهم آورد (857 ه.ق/ 1453م) و به آرزوی مسلمانان تحقق بخشید.

از مباحث دیگر داستان که می‌توان ریشه‌اش را در حکومت سلجوقیان جست‌وجو کرد، عبارت است از:

- علاوه بر ذکر جنگاوری و دین­داری ارسلان و ملکشاه، مورخان طغرل، موسس سلسلۀ سلجوقیان را مردی دیندار، بخشنده و بردبار توصیف کرده­اند که بر نماز جماعت و روزۀ روزهای دوشنبه و پنج­شنبه مواظبت می­کرده است و بسیارصدقه می­داد و بر ساختن مسجد حریص بود (بنداری، 1356: 32).

- دزدیده شدن عروس قلیج ارسلان دوم (551-584 ه.ق) به وسیله دانشمندیان و برخلاف معاهده قسطنطنیه و جنگ علیه دانشمندیان و تصرف البستان، لارند، کاپادوکیه، ملاطیه ، آنقره، مرعش، سیواس و به دست آوردن غنایم بسیار و فتح قلعه‌های بسیار، کسی که از صلاح الدین ایوبی نیز باک و پروایی نداشت (مشکور، 1350: 99-80)

- به اسارت رفتن ترکان خاتون همسر سلطان سنجر سلجوقی در جنگ با ترکان قراختایی (حسینی، 1385: 94 و123) و همسر ایل ارسلان بن اتسز و مادر تکش و سلطانشاه، (ترکان) نیز در اسارت کشته شد (جوینی، 1370: 19).

3-2. حوادث و بن‌مایه‌های تکرارشونده در داستان امیرارسلان در پیوند با تاریخ و ایدئولوژی

حملۀ سام خان فرنگی به شهر روم و اسیر شدن مادر ارسلان، بانوی حرم ملکشاه (نقیب­الممالک، 1378: 5)، ازدواج همسر ملکشاه با خواجه نعمان مصری که در علم رمل و اسطرلاب سرآمد است و هنگام رفتن به درگاه خدیو مصر، عمامه به سر می­گذارد که نشانی از مسلمانی اوست (همان: 7، 11، 18 و 31)، وصف به دنیا­ آمدن ارسلان که با به دنیا آمدن رستم و سهراب در شاهنامه همانند است (همان: 11 و 12)، پطرس شاه فرنگی، پادشاه بلاد سیم فرنگ، الماس خان را به ایلچی­گری به دربار خدیو مصر می­فرستد تا بانوی حرم، ارسلان و خواجه نعمان را دست بسته تحویل دهد؛ خواجه نعمان به خدیو می‌گوید تو مسلمانی و من نیز مسلمان، در غیرتت می­گنجد؟! (همان: 24 و 25). ارسلان رومی، قسطنطنیه را از سام خان فرنگی که زمانی در اختیار ملکشاه بوده پس می­گیرد در حالی که فقط 18 سال دارد و با 30 هزار سپاه در این جدال به هیچ ده و قصبه روم تعرض روا نمی­دارد (همان: 34-32)، کاردان وزیرسپاه روم و فرنگ را در نبرد با ارسلان از هم جدا می­کند که این امر بر پایۀ یک دروغ ایدئولوژیک به انجام می­­رسد (همان: 35) و برای پیروزی وی بر سام خان فرنگی قربانی کردند (همان: 41). ارسلان اعتقادی به رمل و اسطرلاب ندارد (همان: 42 و 62). در دیار روم که دیار مسلمانی است نباید کلیسا و خاج و بت طلا باشد، پس همه را ویران می­کند؛ در یک روز ده کلیسا (همان: 45). امیر ارسلان خود را «الیاس» فرنگی معرفی می­کند و در قهوه‌خانه مشغول به‌کار می­شود. (همان: 86 و...). قمروزیر می­گوید: تو مسلمانی چرا به خاج قسم می­خوری و بحث تقیّه و صف‌بندی مسلمانی و کفر پیاپی تکرار می­شود (همان: 86، 117، 161، 175و...). دزدیده ­شدن خاج صدمنی کلیسا که احمقانه­ترین ­کار ارسلان جلوه می­کند در منطق جدال ایدئولوژیک جای می­گیرد (همان: 176). امیرارسلان به مثابه منجی­ای است که همه در همه جا منتظر اویند (همان: 333، 335، 398، 411، 429، 430، 440، 449 و...). دعاهای ارسلان که در ناامیدی‌ها و مشکلات اجابت می­شود و تکیه کلام‌هایِ تکراری که دلالت بر دینداری او دارد (همان: 216، 225، 240، 300، 307، 491، 506، 585 و...). ملکه با 12دانه یاقوت ابوالحسنی طلسم بند شده است (همان: 272 و 275). با یاری پیرمرد زاهد تمام گنج و دولت قلعۀ سنگباران نصیب ارسلان می­شود (همان: 462). بعد از چند ماه گرسنگی شمشیرش را به جوان آشپزی که بدو غذا می­دهد، می­بخشد (همان: 327). سرانجام شهر طایفۀ بنی جان همگی مسلمان شدند و ملک جان شاه که کافر است، کشته می‌شود و پیرمرد زاهدی تاج شاهی برسر می­گذارد (همان: 572، 578 و 606). ملک شاهرخ، ملک اقبال و ملک شاپور از ملک پریزاد جد اندر جد مسلمان بوده‌اند و یاریگر ارسلان (همان: 480). سهیل وزیر و شیر گویا و الهاک دیو از بنی‌جان هستند که با وجود سحر و جادوی بسیار به یاری پیر زاهد، ارسلان آنان و برهمنان و مسیحیان بسیاری را می­کشد، شیر گویا دست خر طلایی (در پیوند با تقدس خر عیسی) به کمر می­زند (همان: 572-550). بر پاپاس شاه که حاکم بلاد چهارم فرنگ است، پیروز می‌شود و او را می­کشد (همان: 663). بر پطرس شاه که پادشاه بلاد سیم فرنگ است نیز با غلبه بر دشواری‌های مکر قمر وزیر، پیروز می­شود و فرخ لقای نومسلمان نیز سرانجام بعد از مرگ پدر، پادشاه آنجا می‌شود، بلاد یکم و دوم فرنگ که روم و گرجستان و ابخاز است را نیز از پیش در تصرف داشته است پس مُلکِ عالم حتی جن و پری در تصرف مسلمانان است و فاتح این همه کشورگشایی امیرارسلان است و سرانجام دقیقا بعد از چهار سال طبق پیش‌بینی خودش به تاج وتخت ملک­شاه بر­می‌گردد (همان: 651).

3-3.یاورقهرمان‌ها و جایگاه ایدئولوژیکی آن‌ها

3-3-1.خواجه نعمان

سوداگری مسلمان از مصر است که صاحب دولت و ثروت بسیار بود و جهاندیده و در علم رمل و اسطرلاب سرآمد که در یکی از سفرها به هندوستان در جزیره­ای دور افتاده به دختری صاحب جمال که از حرم ملکشاه رومی است، برخورد می­کند که در حمله سام خان فرنگی به حرم ملکشاه رومی اسیر شده و در میانه راه از دست آنان گریخته و کودکی نیز در شکم دارد. وی با رمل و اسطرلاب (همان: 11) درمی‌یابد که بخت و اقبال این کودک را هیچ پادشاهی ندارد. سرانجام نیز به سبب درایت و حمایت شایسته، خلعت وزارت امیرارسلان را به تن می­کند (همان: 43 و 44).

3-3-2. کاردان وزیر

او وزیر سام خان فرنگی در دیار روم بود که با خبر آمدن ارسلان به خونخواهی پدر شادمان می‌شود و هنگام فراهم آوردن سپاه برای مقابله با ارسلان، سپاه روم و فرنگ را جدای از یکدیگر صف‌بندی کرد (همان: 35) تا رومیان (مسلمان) کشته نشوند و یاریگر ارسلان شوند. به نوعی کاردان وزیر، نقش ستون پنجم ارسلان را در میان سپاه سام خان اجرا کرد و نام و درایتش خواجه نظام‌الملک را به خاطر می‌آورد.

3-3-3.خواجه طاووس و کاووس

طاووس و کاووس، دو برادری که به حکم مسلمانی با ارسلان همراهی بسیار کردند تا کشته نشود؛ طاووس که دروازه‌بان یکی از 10 دروازه شهر بود از خدا می‌خواهد، ارسلان از همان دروازه وارد شود تا دستگیر نشود و چون به شهر درآمد او را به کاووس، صاحب تماشاخانه سپرد تا با نام الیاس فرنگی با عنوان پسر طاووس به‌کار مشغول شود. این حمایت تا بدانجا پیش می‌رود که الماس‌خان داروغه به مسلمانی دو برادر شک می‌کند (همان: 206) و به سبب دزدیده شدن خاج، هر دو آنان نیز متهم و به فلک بسته می‌شوند (همان: 216).

3-3-4. خواجه یاقوت

خواجه یاقوت از خدمتکاران فرخ‌لقا است که خبررسانی‌های به‌موقع و همراهی­هایش با ملکه، زمینه‌ساز گره‌گشایی‌های داستان و پیشبرد حوادث می‌شود. «او اولین‌بار خبر امیرارسلان و رشادت‌هایش را در برابر الماس‌خان و غلامانش در بارگاه خدیو مصر و غلبه‌اش بر سام‌خان فرنگی به اطلاع فرخ‌لقا می‌رساند».

3-3-5.آصف وزیر

وزیر اقبال شاه، پادشاه ملک پریزاد در دشت صفا است که شمس وزیر و قمر وزیر هر دو شاگرد او بوده‌اند. او گردنبندی که کاهنان پریزاد برآن اسم نقش بسته بودند از منظربانو گرفت و به شمس وزیر داد تا به گردن فرخ‌لقا ببندد و قمر وزیر نتواند نزدیک او برود و این طلسم به نام ارسلان بسته بود. آنگاه که در شهر لعل به جرم آسیبی که به پاره‌دوز شهر لعل زد به دار آویخته شد، آصف عفریتی را به مدد او فرستاد و نجاتش داد و با در اختیار داشتنِ گلوبند از شر سگ و عقوبت عفریت در قلعه سنگباران در امان می­ماند (همان: 361). ارسلان با راهنمایی‌های او می­تواند زخم شمس وزیر و ملک فیروز را بهبود ببخشد. وی جایگاه مادر فولادزره را می‌نماید و با کشته شدنش به وسیلۀ ارسلان (همان: 389 و 417) از خاکستر مادر فولادزره و فولادزره طلسم قصر فازهر را باطل می‌کند (همان: 355، 375 و 541). آصف خداشناس است و در نامه به فولادزره که وی را به جنگ دعوت می­کند (همان: 423) نامه را این‌گونه آغاز می‌کند که «اول به نام خدا، دوم به نام سلیمان بن داوود علیه سلام، به نزد اهریمن واژگون کردار...».

3-3-6. منظر بانو

دختر ملک شاهرخ، شاه پری پادشاه ارض بیضا، زن ملک خازن که فولادزره عاشق او می‌شود و وی را اسیر می‌کند. وی نیز انتظار آمدن ارسلان را دارد. منظر بانو گردن‌بند طلسم شده خویش را که به فرخ‌لقا داده شده بود (همان: 398-396) از فولادزره بازیافته و در قلعه سنگ از عمق چاهی به ارسلان داد. با راهنمایی‌های وی، قمر وزیر کشته می‌شود و طلسم باغ فازهر شکسته می‌شود. ملک شاهرخ و ملک اقبال و شاپور هر سه مسلمان بوده‌اند (همان: 480).

3-3-7. ماه منیر

دختر ملک جان شاه و خواهر ملک ثعبان که از طایفه جان بن جان است و او و غلامش فرهاد و 10 نفر کنیزک به تنهایی مسلمانند (همان: 430) و به حکم مسلمانی اخبار طایفه بنی جان را که از پدر و برادر شنیده با ارسلان در میان می‌گذارد. وی خود در پیش پدر داوطلب آن شده بود که با کنیزان‌اش بر دروازه‌ای مراقبت کند تا اگر ارسلان درآید (ظاهرا) وی را دستگیر و یا پدر را خبر کند که بیاید (همان: 435). وی به ارسلان خبر می‌دهد که مادر فولادزره، شمشیر زمردنگار را در قلعه سنگباران نهاده است (همان: 434). ماه منیر چگونگی درهم شکستن طلسم قلعه سنگباران را به او یاد می‌دهد (همان: 41-440) و در عین حال پیاپی ارسلان را نصیحت می‌کند که از رفتن بپرهیزد (همان: 427). وی فرهاد غلام را به ارسلان می‌سپرد که راه و چاه قلعه سنگباران را به او بگوید. از جمله کارهای مهم ماه منیر آن است که به مملکت جان به جان و ملک ثعبان (برادرش) می‌رود تا مادر فولادزره را بیاورد و سرانجام نیز با کمک و حیلۀ او، مادر فولادزره کشته می‌شود (همان: 469).

3-3-8.فرهاد غلام

فرهاد، غلام ماه منیر، دختر ملک جان است که راه قلعه سنگباران را به امیرارسلان می‌گوید و سرانجام نصیحت می‌کند که از رفتن بدان پروا کند و بیهوده خود را به کشتن ندهد (همان: 443). فرهاد در انتظار ارسلان می‌ماند تا آنگاه که طلسم قلعه سنگباران را می‌شکند و سرانجام او را به سوی ملکه ماه منیر هدایت می‌کند (همان: 463) که چنان که ذکر شد وی نیز مسلمان است.

3-3-9.شمس وزیر

از جمله وزرای پطرس، شاه فرنگی، شمس وزیر است که علم رمل می‌داند وی علم رمل را از آصف، وزیر پادشاه ملک پریزاد در دشت صنعا آموخته است. وی لشکرکشی پطرس شاه به روم را نحس می‌داند و از آمدن ارسلان به دیار فرنگ به تنهایی خبر می‌دهد (همان: 71). او در رمل دیده است که ستاره اقبال فرخ لقا و امیر هوشنگ مطابق نیست و دختر قسمت امیرارسلان است (همان: 113 و 124) و قمر وزیر که با شمس وزیر عناد می‌ورزید، گفته‌های شمس را رد کرد و سرانجام شمس به جرم تایید ازدواج فرخ لقا و ارسلان به زندان می‌رود. شمس بنابر گفته خودش و آصف، مسلمان است (همان: 121 و 363). وی بعد از آن‌که سحر را باطل می­کند با ربوده شدن فرخ لقا، پاره‌دوز شهر لعل می‌شود و در این انتظار است که ارسلان بیاید، اما با پنهان کاری ارسلان و دلسوزیش بر سگ (قمر وزیر)، شمس وزیر زخمی می‌شودکه سرانجام در بارگاه اقبال شاه و خدمت آصف و شمس که در بستر بیماری است، ارسلان بر ارسلان بودنش اقرار می‌کند (همان: 359) و سپس باز راهنمایی‌هایش آغاز می­شود.

3-3-10.پیر روشن ضمیر قلعه سنگباران

پیرمرد محاسن سفیدی که بر سر سجاده نشسته است چون ارسلان را دید شناخت؛ پیرمردی که ساحر و جادوگر نیست، اما می‌داند که ارسلان برهم زننده دستگاه قلعه سنگباران است، زیرا سلیمان پیامبر، طلسم آن را به نام ارسلان بسته است. پیرمرد ارسلان را پادشاه قلعه سنگباران می‌کند و راه دست یافتن به خنجر زمردنگار و بر هم زدن طلسم را بدو می­آموزاند (همان: 463-452). پیر زاهد در بخش دیگری از داستان، هنگامی که از کشته شدن دروغین ماه منیر سخن می­رود، ارسلان و دیگران را راهنمایی می‌کند که ماه منیر کشته نشده است، بلکه الهاک دیو او را دزدیده است و سرانجام با راهنمایی او، شیر گویا و الهاکِ دیوکشته می­شوند (همان: 556 تا 577).

در برابر یاور قهرمانان داستان که همه مسلمانند و سروکارشان با رمل و اسطرلاب است، سام خان فرنگی، امیر هوشنگ پسر پاپاس شاه فرنگی، قمر وزیر، پطرس شاه، الماس خان، فولاد زره و مادرش، الهاک دیو، شیرگویا و سهیل وزیر واژدها و ریحانه­یِ جادو و... تمامیِ ضدقهرمان‌ها، مهره‌های سیاهی هستند که کافرند (مسیحی­اند) و به سحر و جادو کارشان بر می­آید و مسلمانی چون شمس وزیر ابطال سحر را می­داند و خود آن را به‌کار نمی­گیرد، چراکه اسلام آن را حرام کرده است.

4. تحلیل کلی بحث

اگر رمانس را که همزاد حماسه است در یک تقسیم بندی کلّی به عاشقانه و ماجراجویانه تقسیم کنیم، داستان امیرارسلان هم این است و هم آن و اگر به تفاوت کلی حماسه و رمانس توجه شود که یکی در پی رسیدن به اهداف عمومی جامعه است و دیگری در پی رسیدن به خواستۀ فردی، داستان امیرارسلان در سیر کلی تکامل رمانس فارسی، تلفیقی دو سویه از این تعالی‌خواهی است و اگر اسطوره از تاریخ می­زاید و تاریخ اسطوره می­سازد، داستان امیرارسلان تلفیقی از تاریخ و اسطوره است؛ هم سلیمان و آصف و عفریتان و شاگردانشان با طلسم و توانِ ابطالِ سحر حضور دارند و هم ارسلان تالی رستم و سام نریمان است و جهانگشایی ارسلان سلجوقی بُعد تاریخی و پایه­ای داستان را شکل می­بخشد و بنیان ایدئولوژیک این روایت با چاشنی عشق سبب شده که بتواند موقعیت خود را در میان جامعۀ مخاطب بهتر تعریف کند.

رمانسی که در نگاه اول رسیدن به معشوق در آن، پررنگ جلوه می­کند در زیر ژساخت و پیوند با خواسته‌های اجتماعی جامعه و مطالبۀ فرهنگی و ایدئولوژیک مخاطب، جدال با دشمن از اهداف بنیادین است. ایدئولوژی به عنوان ابزار کنش تاریخی توانسته است جهت‌یابی­های مشخصی را به جامعۀ مخاطب پیشنهاد دهد؛ همانند طرحوارۀ رمانس­های اروپاییِ بعد از جنگ­های صلیبی که شوالیۀ قهرمان، سرزمین مقدس (فلسطین) را باید پس بگیرد و شمشیرش وقف حمایت از ضعیفان و جنگ بی­پایان علیه اشرار شود (کرونادول، 1377: 114). ارسلان نیز همگام با خواسته‌های مخاطبش برغلبۀ کفر و بر مسلمانی عالمیان (جن و انس) پای می­افشرد.

از همان آغاز، جدال بین فرنگ و روم گویای مرزبندی ایدئولوزیک در حیطۀ جغرافیایی خاص است؛ معارض، فرنگیان هستند نه رومیان که راوی دوره­ای از تاریخ است که روم شرقی تحت حاکمیت مسلمانان است و تعارض ایدئولوژی با ایران ندارد. به همین دلیل «ارسلان رومی» حس بیگانگی برنمی­انگیزد و حتی در معرفی­اش به سام خان فرنگی گفته می‌شودکه «امیر ارسلان پسر ملکشاه رومی» است که در جابه‌جایی نام فرزند و پدر نیز گویی تعمدی است تا بر افتخارات ارسلان از حیث تبار و نژاد افزوده شود، چراکه می‌دانیم فی‌الواقع ملکشاه پسر ارسلان بن داوود است.

نکته‌ای که لازم به یادآوری است آن است آلب ارسلان بن داوود و ملکشاه بن ارسلان از سلجوقیان حاکم در ایران هستند و در زمان ملکشاه است که سلیمان پسر قتلمش به آسیایی صغیر می‌رود، به فتوحاتی دست می‌یابد و در آنجا اعلام خودمختاری می‌کند (مشکور، 1350: 79). بنابراین، در پس زمینه ذهنی ایرانیان «رومی بودن ارسلان» که در سرآغاز داستان ذکر می­شود به چند دلیل چندان پررنگ جلوه نمی‌کند؛ یکی آن‌که ملکشاه و ارسلان فاتح ملاذگرد از سلاجقه ایران هستند که دیار روم را منقاد و کلیساها را ویران کرده‌اند و در جدال اسلام و کفر (فرنگ)، ارسلان رومی جنگندۀ علیه دیار کفر محسوب می‌شود و به همین دلیل دیگر رم شرقی جزء دیار مسلمانان محسوب می­شود و براساس طرح کلی داستان بلاد سیم و چهارم فرنگ است که مملکت کفر محسوب می­شود و شاید همین نکته یکی از دلایلی می­تواند باشد که نطفۀ اولیۀ داستان به دوران تسلط سلاجقه بر روم بسته شده باشد و تا سالیان بسیار حافظّ ­عمومی توده‌ها آن را می­شناخته و گاه به میل خود در آن دخل و تصرف روا می­داشته است. دیگر این‌که گویی سنت روایی رمانس­ها و عاشقانه‌های فارسی اغلب مبتنی بر این بوده است که منشا زمانی و مکانی داستان را به زمان و مکان دور برسانند و به نسل پادشاهان بزرگ منتسب گرداند؛ نوروز از نسل پادشاهی پیروز نام در خراسان عهد باستان بوده است (خواجو، 1370: 25) و جمشید فرزند پادشاهی در چین که در اصل شاپور نام دارد (ساوجی، 1348: 14) و ارسلان نیز پادشاهی رومی-ایرانی مسلمان و فرزند ملکشاه است که (جای پدر و پسر عوض می­شود) جهان‌گشایی کرده است و مصر و روم را در اختیار دارد (و بر بلاد سیم و چهارم فرنگ نیز پیروز می­شود) و سرانجام به وطن باز­می­گردد و تخت ملکشاه (!) را در اختیار می­گیرد. بیان این عظمت و شکوه در شعر شاعران بعد از عهد ارسلان نیز به خوبی نمود یافته است و سخن سنایی در این باب که:

سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون

 

به مروآی تا به خاک اندر تن آلب ارسلان بینی

 (سنایی، 1385: 710)

بدون شک به شکوه پادشاهی آلب ارسلان بن داوود و سرانجام کشته شدنش در کنار جیحون به دست کوتوال قلعه‌ای به نام یوسف اشاره دارد؛ آنگاه که بعد از جهانگیری بسیار آهنگ شهرهای ترکستان کرده بود (راوندی، 1364: 130). آلب ارسلان بعد از زخمی شدن در دهم ربیع الاول سال 465 ق دیده از جهان فروبست، پیکر او را به مرو به خاک سپردند (بنداری، 1356: 54) و اگر خاقانی ممدوح خود خاقان اکبر شروانشاه (563 ه. ق) را ارسلانی می­داند که با بودن او «بغرا» (خان قراختایی) گو که نباشد از شهرت و اقتدار ارسلان حکایت دارد:

تا خسرو شروان بود چه جای نوشروان بود

 

چون ارسلان سلطان بود گو آب بغرا ریخته

 (خاقانی، 1368: 380)

به نظر می‌رسد که تحقق بخشیدن به رویای خوش گذشته و فتح دیار کفر در عصر ناصری که مردمان خاطرة ترکمنچای و گلستان را هنوز از ذهنشان نزدوده‌اند، زمینۀ پذیرش و اقبال عمومی جامعه ایرانی را نسبت بدین اثر از جهت داشتن ایدئولوژِی کفرستیزی و غلبه بر دشمنان فراهم آورده است. نکاتی چند صریح‌تر می­تواند جلوه‌هایی از گرته‌برداری داستان از تاریخ را تبیین کند از جمله این‌که در داستان امیر ارسلان، شخصیتی به نام «الیاس» در قهوه‌خانۀ کاووس، مدت‌ها نام خویش را پنهان می­کند، گزینش این نام دروغین برای ارسلان آن­گونه که در وهلۀ اول می­نماید، تصادفی نیست، چراکه طبق اسناد تاریخی نام یکی از برادران و فرزندان ارسلان، الیاس بوده است.

اگر پیوسته راوی، قمر وزیر و دیگر ضدقهرمانان را به سحر و جادو متهم می­کند و یاور قهرمانان اهل سحر و جادو‌گری نیستند و رمل و اسطرلاب می­دانند و سحر را فقط شمس وزیر از آصف آموخته تا سحر دیگران را باطل کند در کنار نماد‌های طرفینی که مسجد و کلیسا و مناره و خاج می­سازند، بدان سبب است که سحر در اسلام پذیرفته نیست و در قرآن کریم سحر از سلیمان نیز برداشته می­شود (مکارم شیرازی، 1387: 427-425)

رقابت و دشمنی قمر وزیر و شمس وزیر نیز می­تواند نمودی از رقابت نظام­الملک و تاج­الملک ابوالغنائم ابن دارِست، رقبای سیاسی درونِ دیوانسالاری ایرانیِ عصر سلجوقی باشد که حتی به معماری گنبد­خانه‌های شمالی و جنوبی مسجد جامع اصفهان نیز کشانده شده است (هرتسیگ واستوارت، 1395: 179)، البته در ادبیات داستانی پیش از این نیز مسبوق به سابقه بوده است؛ خیر و شرهای داستانی نظیر معین بن ساوی و فضل بن خاقان در هزار و یک شب از آن جمله است.

پررنگ بودن شخصیتی به نام «کاردان» وزیر و صف‌آرایی حساب شده­اش در برابر دشمنان که زمینۀ پیروزی ارسلان را فراهم کرد، می­تواند الگویی از خواجه نظام­الملک باشد؛ وزیرِ شافعی مذهب مدرسه‌سازی که شهرت علمی­اش بر زره‌پوشی و اقتدار نظامی­اش سایه افکنده­است؛ مبحثی که تواریخ دست اول بدان اشاره­کرده­اند (همان: 42 و 43).

 با در نظر گرفتن این نکته که نام چند تن از همسران حکمرانان ترک از جمله همسر ملکشاه سلجوقی که از زنان پرنفوذ و وزیرنشانِ عصر سلجوقی است، نامشان ترکان بوده است و مشابهت نام، زمینه را برای تسرّی یک روایت –اسیری، خوف کشته شدن و ازدواج دوباره-به دیگران مهیا می­کرده است که با دزدیده شدن زن ملکشاه، مادر ارسلان و فرار وی در جزیره و ازدواج با خواجه نعمان خود را می­نمایاند.

ازدواج ارسلان با شاهزاده ­خانم گرجی نیز پس‌زمینه حضور فرخ لقا دختر پطرس شاه فرنگی را در داستان فراهم می‌آورد که ژانری تاریخی را به رمانس تغییر دهد و این‌که ملکه با 12دانه یاقوت ابوالحسنی طلسم‌بند شده، بیان غیرمستقیم رویکرد شیعی مذهب عهد قاجار در برابر مذهب اهل سنت عصر سلاجقه است که خواننده تباین مذهبی احساس نکند.

سرانجام این‌که نوشتن داستان‌هایی که پایه و مایۀ تاریخی و اعتقادی داشتند، می­توانستند یکی از مظاهر برخورد اولیۀ ایرانیان با غربیان باشد که بدین وسیله به اثبات هویت تاریخی خویش بپردازند؛ نکته­ای که در نهایت این امر یکی از دلایلی است که منتج به نگارش رمان‌های تاریخی بعد از انقلاب مشروطیت می­شود. این‌که رمان‌های تاریخی مختلف «در عصر مشروطه امیرارسلان، سه تفنگدار، مورد علاقۀ درباری و غیردرباری قرار می­گیرد» (پارسانسب، 1390: 121) نشان از یک عطش جامعه‌شناختی است.

نتیجه‌گیری

داستان امیرارسلان‌ نامدار که از محبوب­ترین داستان‌های عامیانۀ ادب فارسی است، طبق نظر بسیاری از محققان از جمله دکتر محجوب، ساخته و پرداختۀ عهد ناصری است بی‌آن‌که پیشینه­ای داشته باشد. آنچه از این پژوهش حاصل می­شود، عبارت از آن است که این داستان ژانری تاریخی بوده که دلالت بر فتوحات امیرارسلان بن داوود سلجوقی و فرزندش ملکشاه داشته است و از حیث ایدئولوژیک در راستای نبرد مسلمانان با مسیحیان (جنگ‌های صلیبی) که در گذر ایام به ژانری داستانی و رمانسی مذهبی –عاشقانه تبدیل شده است. امیرارسلان به منزلۀ همان شوالیۀ قهرمان در رمانس­های اروپایی است که شمشیرش را در حمایت از ضعیفان و جنگ بی­پایان علیه کفار به‌کار می­گیرد تا همه عالم را در اختیار بگیرد. این متن نه تنها محّل تلاقی دو شیوه روایت شفاهی و نوشتاری نقیب‌الممالک و فخرالدوله دختر ناصرالدین شاه نیست، بلکه به نظر می­رسد که روایت شفاهی بوده است که چارچوب اصلی آن از همان دوران جنگ‌های صلیبی تدوین شده بوده و در نهایت هر کس جزئی بر آن افزوده و حافظه­عمومی جامعه در گذر ایام پردازش­گر حقیقی این اثر بوده است و در دربار ناصری، نقیب‌الممالک نیز با افزودن چاشنی ذوق زمانه وانعکاس شرایط سیاسی روزگار آن را روایت کرده است.

مواجهه ایرانیان با اروپاییان و نیاز عمومی جامعه مبنی بر باز شناخت و اثبات هویّت فرهنگی و ملی و الگوسازی مناسب در عصر قاجار، یکی از علل توجه وافر آنان بدین رمانس ملّی– مذهبی-عاشقانه می­شود. آشنایی ایرانیان با رمان‌های تاریخی اروپا چون کنت دو مونت کریستو نیز زمینه ­توجه به تاریخ و فرهنگ خودی را بیشتر فراهم آورد به خصوص در روزگاری که در قبال روس‌ها با معاهدات ترکمانچای و گلستان دچار سرخوردگی اجتماعی شده بودند.

خلاصۀ کلام آنکه مصداق داستان «امیر ارسلان»ِ نقیب‌الممالک همان سخن منتسب به فردوسی است که: «که رستم یلی بود در سیستان/ منش کرده­ام رستم داستان»، البته با این کارکرد و مفهوم که هر دو در اصل شخصیت­ واقعی داشته­اند و در عصر و روزگاری که مردم نیاز به قهرمان داشته­اند، فردوسی و یا نقیب‌الممالک با بازآفرینی بدان عظمت بخشیده­اند تا از کارکرد فرهنگی آن، جامعه بهره­مند شود و-برخلاف سلطان محمود- دربار ناصری به سبب کارکرد سیاسی از ترویج این اثر پشتیبانی نیز کرده است.

ابن اثیر، عزّالدین علی. (1351). الکامل، تاریخ بزرگ اسلام و ایران. ترجمۀ علی هاشمی حائری. تهران: شرکت سهامی چاپ کتب ایران.
ابن خلدون، عبدالرحمن. (1362). مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی. ج1. تهران: علمی و فرهنگی.
ارشاد، فرهنگ. (1391). کندوکاوی در جامعه‌شناسی ادبیات. تهران : آگه.
آقسرایی، محمود بن محمد. (1362). مسامره الاخبار و مسایره الاخیار. تصحیح عثمان توران. تهران: اساطیر.
 باسورث، کلیفورد. (1349). سلسله‌های اسلامی. ترجمۀ فریدون بدره­ای. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ.
بالایی، کریستف. (1386). پیدایش رمان فارسی. ترجمۀ مهوش قویمی. تهران: انتشارات معین. انجمن ایرانشناسی فرانسه.
برتران، بدیع. (1377). فرهنگ و سیاست. ترجمۀ احمد نقیب‌زاده. تهران: نشر دادگستر.
بنداری اصفهانی، قوام‌الدین فتح بن علی. (1356). تاریخ سلسله سلجوقی. (زبده النصره و نخبه العصره). ترجمۀ محمد حسین خلیلی. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ.
 پارسا نسب، محمد. (1390). نظریه و نقد رمان تاریخی فارسی. چ 2. تهران:
نشر چشمه.
 جعفر­پور، میلاد و مهیار علوی‌مقدم . (1391). «ساختار بن­مایه‌های داستانی امیرارسلان». متن شناسی ادب فارسی. دانشکده ادبیات و علوم انسانی اصفهان. دوره جدید. ش 2. ص3960.
 جوینی، عطاملک جوینی. (1370). تاریخ جهان‌گشا. به سعی و اهتمام محمد بن عبدالوهاب قزوینی. چ 4. تهران: انتشارات ارغوان.
حاجیان­نژاد، علیرضا و مریم سیّدان . (1389). «تحلیل ساختگرایانه بر قصه امیر ارسلان». نشریه زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه خوارزمی. ش 67. ص4870.
حسینی، صدر الدین ابو الحسن علی . (1382). اخبار الدوله السلجوقیه. ترجمۀ جلیل نظری. فارس. دانشگاه آزاداسلامی.
حسینی، علی بن ناصر الحسینی. (1385). زبده­النصره و نخبه­العصره. ترجمۀ محمد حسین خلیلی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
خاقانی، افضل الدین بدیل. (1367). تصحیح ضیاء الدین سجادی. تهران: زوار .
 خواجوی کرمانی. (1370). گل و نوروز. کمال عینی. تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
راوندی، محمد بن علی بن سلیمان. (1364 ). راحه­الصدور و آیه­السرور، در تاریخ آل سلجوق. به تصحیح محمد اقبال و حواشی مجتبی مینوی. تهران: امیرکبیر.
رستگار فسایی، منصور. (1380). انواع نثر فارسی. تهران: سمت.
ستوده، هدایت الله. (1378). همکاری مظفرالدین شهبازی، جامعه‌شناسی ادبیات. تهران: انتشارات آوای نور.
سجودی، فرزان و گروه مترجمان. (1390). نشانه‌شناسی فرهنگی. تهران: نشر علم.
سلمان، ساوجی. (1348). جمشید و خورشید، ج. پ. آسموسن و فریدون بهمن. تهران: ترجمه و نشر کتاب.
سنایی، ابوالمجد مجدودبن آدم. (1385). دیوان سنایی. تصحیح محمد تقی مدرس رضوی. تهران: نشر سنایی.
 فتوحی­رود­معجنی، محمود. (1391). سبک شناسی. تهران: انتشارات سخن.
فتوحی­رود­معجنی، محمود و هادی یاوری. (1388). «نقش و بافت مخاطب در تفاوت سبک نثر امیرارسلان و ملک جمشید». جستارهای ادبی. دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد. دوره 42. شماره4. ص125.
فرضی­، حمید­رضا و حاجیه بهرامی. (1396). «تحلیل کهن الگویی داستان امیر ارسلان». فصلنامه فرهنگ و ادبیات عامه. س 5. ش 12. ص6584.
کرنادل، جورج و پورشیا. (1377). «تئاتر و فیلم رمانس». ترجمۀ داریوش هادیی. مجله فارابی. ویژهنامه رمانس و ملودرام. تهران: بنیاد سینمایی فارابی.
 کوش، دنی. (1381). مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی. ترجمۀ فریدون وحیدا. تهران: انتشارات سروش.
لوتمان، یوری. (1390). نشانه‌شناسی فرهنگی. به کوشش فرزان سجودی و گروه مترجمان. تهران: نشر علم.
محجوب، محمدجعفر. (1382). ادبیات عامیانۀ ایران. به اهتمام حسن ذوالفقاری. چ 1. تهران: چشمه.
 ــــــــــــــــــــــــــ . (1339). «امیر ارسـلان». سخن. س 11. ش 118. ص 913.
مشکور، محمدجواد. (1350). اخبار سلاجقه روم با مختصر سلجوقنامه ابن بی­بی. تبریز: کتابفروشی تهران.
مکارم شیرازی،  ناصر. (1387). تفسیر نمونه. ج. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
معیرالممالک، دوستعلی. (1344). «رجال عصر ناصری». یغما. س 8 . ش 12. ص 556- 558.
هرتسیگ، ادموند و سارا استوارت. (1395). سلجوقیان. (مجموعه مقالات). ترجمۀ کاظم فیروزمند. تهران: نشر مرکز.
یاوری، هادی. (1390). از قصه بهرمان، بررسی امیرارسلان به منزلۀ متن گذار. تهران: سخن.
ـــــــــــــــــ . (1387). «گزاره‌های قالبی در قصه­ی امیر ارسلان». فصلنامه نقد ادبی. س 1. ش 4. ص 153188.
یوسفی، غلامحسین. (1375). دیداری با اهل قلم. ج 2. انتشارات علمی: تهران.
William L. Hanoway. (1991). “Amir Arsalan” and the question of Genre”. Iranian Studies. Vol 24, No 1/4 pp 5560.
Lotman. (1990) The universe of The mind: A semiotic theory of culture Blooming. Indiana university press.
http://www. morour. ir/index. php/amirarsalanmenu