گسترش اسطوره در بطن اثری پویا و ریشهدار چون مثنوی معنوی، درنگ و ژرف بینی بیشتری از دیگر متون میطلبد. پیوند این اثر با عوالم اسطورهای باعث شده است متنی چند لایه شکل بگیرد و نوعی فضای رمزآلود و گسترده در سراسر متن احساس شود که درک آن را به فراتر رفتن از عوالم شناخته شدة ظاهری موقوف میکند. اسطوره های درخت زندگانی، درخت خروب و اسطورة منشأ گیاهی انسان - که در مثنوی بدانها اشاره شده است - از جمله مواردی هستند که متن را به این سمت و سو حرکت میدهند و با هستی شناسی ابتدایی انسان پیوند میخورند. در این نوشتار با قراردادن این سه اسطوره در کنار موارد دیگر و توضیح آن ها در ارتباط با دیگر اساطیر، تلاش شده است درکی درست از این اسطوره ها به دست داده شود.