الهام سعادت؛ اسحاق طغیانی
چکیده
در شاهنامه شخصیتهایی وجود دارند که از بافت انسانی روایت جدا میشوند و در مرتبهای فراتر قرار میگیرند، ویژگی و خویشکاریهای مشترک؛ آنها را به یکدیگر و به بدنه روایت پیوند میدهد. در این باره درک مفهوم «خود» و «دیگری» سبب کشاکش برای تصاحب «شئ ارزشی» میشود که مفهوم دشمن و ابرپهلوان در بستر آن شکل میگیرد. ...
بیشتر
در شاهنامه شخصیتهایی وجود دارند که از بافت انسانی روایت جدا میشوند و در مرتبهای فراتر قرار میگیرند، ویژگی و خویشکاریهای مشترک؛ آنها را به یکدیگر و به بدنه روایت پیوند میدهد. در این باره درک مفهوم «خود» و «دیگری» سبب کشاکش برای تصاحب «شئ ارزشی» میشود که مفهوم دشمن و ابرپهلوان در بستر آن شکل میگیرد. در این پژوهش، از ساختارهایِ نظامِ تخیلِ ژیلبر دوران، برای تشخیص ابرپهلوانان شاهنامه استفاده شدهاست. اساس ِساختارِ تخیلِ دوران، دوتاییهای بنیادین، قطبهای مخالف و جفتهای متضاد معنایی است و معنا از رابطه تقابلی این جفتهای متضاد به وجود میآید. تمایزها، دلالتهای معنایی را به وجود میآورد و قطبها به وسیله مخالف خود تعریف میشود. با توجه به این نظام، قطب مخالف و جفت متضاد معنایی؛ دیوان در یک پیکره؛ ضحاک و افراسیاب (که از ولیعهدی در زمان نوذر تا کشته شدن، نمایندگی سپاه توران را در مقابل ایران بر عهده دارد) هستند که در واقع؛ دشمنان ایرانیان محسوب میشوند و فریدون، رستم و کیخسرو که نقش و وظیفه اصلی در رویارویی و شکست دادن قطب مخالف را برعهده دارند، ابرپهلوان به شمار میآیند. همه دشمنان ایران با توجه به ویژگیهایشان، در اصل؛ صورت نمادین خشکسالی و بی باری هستند و ابرپهلوانان شخصیتهایی خورشیدی هستند که باید با پیروز شدن؛ باران و باروری را به ایران بازگردانند.
بررسی متون ادبی
ابراهیم واشقانی فراهانی
چکیده
در شماری از متون ایرانی میانه میخوانیم که زاب، افرسیاب را «سپوخت» و آب و مرز را بازآورد و همین تیر انداختن به افراسیاب و سپوختن او (نه تیر انداختن به سمتی از زمین) در برخی متون ایرانی نو به آرش منسوب میشود. آیا این احتمال وجود دارد که داستان آرش و داستان پادشاهی زاب، دو اجرا از یک اسطوره باشند که با انتقال انتساب در سلسلۀ طولی ...
بیشتر
در شماری از متون ایرانی میانه میخوانیم که زاب، افرسیاب را «سپوخت» و آب و مرز را بازآورد و همین تیر انداختن به افراسیاب و سپوختن او (نه تیر انداختن به سمتی از زمین) در برخی متون ایرانی نو به آرش منسوب میشود. آیا این احتمال وجود دارد که داستان آرش و داستان پادشاهی زاب، دو اجرا از یک اسطوره باشند که با انتقال انتساب در سلسلۀ طولی علل و اسباب، گاه به آرش و گاه به زاب منسوب شدهباشد؟ شاهنامهپژوهان دلایلی چند برای توجیه غیاب داستان آرش در شاهنامۀ فردوسی اندیشیدهاند. آنچه در این مقاله بحث میشود این پرسش و پیشنهاد است که آیا ممکن است داستان آرش کمانگیر با چهره گرداندن و مطابق فرایند «گشت اسطوره»، در لایۀ زیرین و در قالب روایتی دیگر در شاهنامه حضور یافته و نقل شدهباشد؟ به تعبیر دیگر به جای جستوجوی نام آرش، پیرنگ اسطورۀ وی در بخشی از شاهنامه که میباید جایگاه زمانی حضورش باشد، کاویده شود. با این تغییر نگاه میتوان این نظریه را مطرح ساخت که با تغییر انتساب خویشکاری از قهرمان به پادشاه در سلسلۀ طولی علل و اسباب، پیرنگِ اسطورۀ آرش کمانگیر که تلفیقی از سه خویشکاری آبفزایی، مرزنمایی و روشنایی است، از آرش به زاب منتقل شدهاست. این انتقال و «گشتِ اسطوره» میان آرش و زاب، به صورت آشکار در شماری از منابع فارسی میانه و فارسی نو رخ دادهاست و دارای پیشینه و مشابه است.
بررسی متون ادبی
فاطمه حاجی رحیمی؛ سلمان رحیمی
چکیده
اقوام هند و ایران پیش از آنکه از موطن اصلی از هم جدا شوند، مدّتی طولانی در کنار هم میزیستند و واجد یک فرهنگ، زبان، مذهب و اساطیر مشترک هندوایرانی بودند. با توجه به تأثیر فرهنگی متقابل ایران و هند بر یکدیگر، گاهی این امر امکانپذیر است که بتوان ریشۀ اسطورههای هندی را در ایران نیز جستجو کرد. با مروری بر داستان زال و رودابه در ...
بیشتر
اقوام هند و ایران پیش از آنکه از موطن اصلی از هم جدا شوند، مدّتی طولانی در کنار هم میزیستند و واجد یک فرهنگ، زبان، مذهب و اساطیر مشترک هندوایرانی بودند. با توجه به تأثیر فرهنگی متقابل ایران و هند بر یکدیگر، گاهی این امر امکانپذیر است که بتوان ریشۀ اسطورههای هندی را در ایران نیز جستجو کرد. با مروری بر داستان زال و رودابه در شاهنامه و جستجو در رمزگانهایی که در شخصیّت رودابه بهصورت بارزی جلوهگر شده، درمییابیم که این شخصیّت، در ژرفساخت خود ممکن است به اصل و پیشینهای اساطیری برسد. با بررسی ویژگیهای این مِهینبانو و مطالعۀ کردارهای او در شاهنامه از یکسو و همچنین ردیابی ریشههای اساطیریِ همسان و تکراری در لایههای زیرین شخصیّتی وی، احتمالاً بتوان به یک بُنمایۀ کهن در جوامع مادرسالارانۀ عصر ماقبل تاریخ رسید که در آن ستایش و اقتدار الگویِ الهه - مادرِ بزرگ آب، باروری و عشق، قلمرو وسیعی را به خود اختصاص داده بود. آن الهه در هریک از سرزمینها و مناطق جغرافیایی کهن با کردارها و خویشکاریهای مشابه و با نامهای مختلفی جلوهگر شده است. نوشتار حاضر که با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده، درصدد یافتن ویژگیهای مشترک و همسان میان خدابانوی سرسوتی در هند و رودابه در شاهنامۀ فردوسی میباشد. رودابه با داشتن ویژگیهای مهم همچون: تبار بیگانه، خویشکاری مادرانه، نگهداری نطفه، نامیرایی، ارتباط با آب، ماه، مار، کوه، پرندگان اساطیری، گل نرگس و ... این انگاره را سامان میبخشد که به احتمال بسیار ترکیبی از بازتابهای ایزدبانوی کهن آب در هند است.
مهدی کاظم پور؛ زهرا احمدی
چکیده
از رویکردهای مهم در مطالعات اسطورهشناختی متون ادبی، نظریات نورتروپ فرای در این خصوص است. پژوهش حاضر داستان رستم و سهراب در متن شاهنامه را با الگوی پیشنهادی فرای و با روش توصیفی-تحلیلی، بررسی میکند. گردآوری اطلاعات بهصورت کتابخانهای است. مطابق بررسیها، حضور عناصری مانند اسطورة زوال، مرگ فاجعهآمیز، قربانی کردن و انزوای قهرمان، ...
بیشتر
از رویکردهای مهم در مطالعات اسطورهشناختی متون ادبی، نظریات نورتروپ فرای در این خصوص است. پژوهش حاضر داستان رستم و سهراب در متن شاهنامه را با الگوی پیشنهادی فرای و با روش توصیفی-تحلیلی، بررسی میکند. گردآوری اطلاعات بهصورت کتابخانهای است. مطابق بررسیها، حضور عناصری مانند اسطورة زوال، مرگ فاجعهآمیز، قربانی کردن و انزوای قهرمان، داستان را با میتوس پاییز و تراژدی انزوا در نظریة فرای قرین مینماید. پس از برشماری مراحل ششگانة تراژدی در الگوی فرای، انطباق آن با سیر وقایع این داستان بررسی گردید. نهایتاً چنین نتیجه گرفته شد که بر اساس الگوی تراژدی انزوا، قهرمان اسطورهای یعنی رستم به سبب انزوای منتج از وجه خودآگاهی-اش، مرتکب عملی میشود که تجربهای فردی برایش به همراه دارد. همچنین طبق نظر فرای دربارة نقش اسطوره در انعکاس دورة اجتماعی مؤلف، نتیجه شد که شکلگیری اسطورة رستم و سهراب می-تواند بازتابی از دیدگاه فردوسی به اوضاع اجتماعی معاصرش باشد.
فرزاد قائمی
چکیده
«برزونامه» از مشهورترین حماسههای پس از شاهنامه است که با وجود مطالعات دو سدة اخیر، هنوز در موردش ابهامات بسیاری باقی است. برزونامة کوچک یا کهن، بخش اول این حماسة دوبخشی، بیشتر به عنوان یک داستان الحاقی به شاهنامه باقی مانده است. این جستار برای نخستین بار با بررسی بیش از 50 نسخة متن و طبقهبندی، نقد و تحلیل دادههای آنها، رابطة ...
بیشتر
«برزونامه» از مشهورترین حماسههای پس از شاهنامه است که با وجود مطالعات دو سدة اخیر، هنوز در موردش ابهامات بسیاری باقی است. برزونامة کوچک یا کهن، بخش اول این حماسة دوبخشی، بیشتر به عنوان یک داستان الحاقی به شاهنامه باقی مانده است. این جستار برای نخستین بار با بررسی بیش از 50 نسخة متن و طبقهبندی، نقد و تحلیل دادههای آنها، رابطة متنی اثر با شاهنامه را روشن کرده است. مطابق این یافتهها، سرایندة اثر، متن را در ادامة داستان بیژن و منیژه سروده بود؛ اگر چه در ابتدای داستان با تکنیک فلشبک، بار گرفتن و تولد او را در ادامة سرنوشت سهراب به اختصار یادآوری کرده بود. با توجه به تناقضهای موجود در متن -در غالب نسخ- کاتبان این یادآوری ابتدایی را حذف کردند و در اقلیتی از نسخ، آن را به ادامة رستم و سهراب منتقل و بخش سوسن را حذف کرده، شاه ایران را از کیخسرو به کاوس تغییر داده، روایتی دربارة مرگ برزو به انتها افزودند. از چهار بخش منظومه، تنها بخش الحاقی همین روایت مرگ برزوست که در نسخة مادر وجود نداشته، اشارهای نیز به مرگ وی نشده بود. به همین دلیل، منظومه پایان باز داشته، شاعری دیگر آن را ادامه داده بود.
امیر سلطان محمدی
چکیده
نسخهپژوهی و تصحیح متون از دشوارترین و ظریفترین زمینههای پژوهشی در گسترة زبان و ادبیات فارسی است. در زمینة شاهنامه از زمان اولین تصحیح ناقص «لامسدن» تا کنون تلاشهای مشکوری صورت گرفته است؛ یکی از ارجمندترین و بیشک بهترین تلاشها، متن مصَحَح خالقیمطلق است. امکانات وسیع این تصحیح نمودار کسانی است که در زمینة تصحیح دست ...
بیشتر
نسخهپژوهی و تصحیح متون از دشوارترین و ظریفترین زمینههای پژوهشی در گسترة زبان و ادبیات فارسی است. در زمینة شاهنامه از زمان اولین تصحیح ناقص «لامسدن» تا کنون تلاشهای مشکوری صورت گرفته است؛ یکی از ارجمندترین و بیشک بهترین تلاشها، متن مصَحَح خالقیمطلق است. امکانات وسیع این تصحیح نمودار کسانی است که در زمینة تصحیح دست به پژوهش مییازند. در این تصحیح با وجود محاسن بینظیر، گاه اندک ضعفهایی نیز به چشم میآید. اعتماد حداکثری به نسخة فلورانس، تصحیحهای قیاسی غیرضروری، بیتوجهی به برخی تصحیفها در نسخة فلورانس، عدم دریافت معنای بیت و بیتوجهی به فضای روایت گاه باعث شده است، وجهی نادرست و سقیم برای متن مصحح برگزیده شود. در بخش رستم و سهراب که حدود پژوهش حاضر است، نمونه ضعفهای بالا بررسی شده و با مقایسة ضبطهای دیگر و بررسی یادداشتهای مصحح و شروح دیگر بر داستان رستم و سهراب، ضبط اصح پیشنهاد شده است و علل سقیم بودن گزینش خالقیمطلق ذکر شده است. در این پژوهش مشخص شد که در تصحیح شاهنامه، اعتماد به اقدم و اکثر نسخ مکفی نیست و گاه ضبط منحصر به فرد یک نسخة متأخر میتواند مشکلگشا باشد.
علی محمد پشت دار؛ معصومه دهقان شیری
چکیده
تاریخ ایران باستان سرشار از رسومی است که در گذر تاریخ به فراموشی سپرده یا به نوعی دچار تغییراتی شده است. در فرهنگ ایرانی، هدیه دادن و هدیه گرفتن اهمیت زیادی دارد و تاکنون نیز این رسم با وجود تغییراتی، ادامه یافته است. تاریخ بیهقی به عنوان کتابی که اوضاع دربار ایران را روایت میکند و شاهنامه که روایتگر تاریخ ملی ایران است، منابعی ...
بیشتر
تاریخ ایران باستان سرشار از رسومی است که در گذر تاریخ به فراموشی سپرده یا به نوعی دچار تغییراتی شده است. در فرهنگ ایرانی، هدیه دادن و هدیه گرفتن اهمیت زیادی دارد و تاکنون نیز این رسم با وجود تغییراتی، ادامه یافته است. تاریخ بیهقی به عنوان کتابی که اوضاع دربار ایران را روایت میکند و شاهنامه که روایتگر تاریخ ملی ایران است، منابعی هستند که میتوان بسیاری از رسوم گذشته ایران را در آن جست وجو کرد. رسم هدیه دادن که در ایران به دلایل مختلفی از جمله مسایل سیاسی و اقتصادی انجام میشده است، پس از اسلام نیز مورد حمایت خلفا قرار گرفت و تثبیت شد و ادامه یافت. از این رو، در دربار غزنویان نیز به شکلهای مختلفی شاهد اهدای هدایای ذیقیمت در مناسبتهای مختلفی هستیم. در این پژوهش رسم هدیه دادن در دو کتاب تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی مورد بررسی قرار گرفته و مواردی چون: انواع هدیه، مناسبت هدیه دادن و اقلام هدیه مشخص شده است. براساس یافتههای پژوهش در تاریخ بیهقی، هدیه دادن بیشتر جنبۀ تشریفاتی و سیاسی دارد و در شاهنامه دلایل حماسی است که بیشتر جلب نظر میکند. در هر دو کتاب، خلعت دادن بیشترین بسامد را دارد، اما توصیف جزئیات هدایا و ذکر اقلام آن در تاریخ بیهقی بیشتر جلوه میکند و در شاهنامه کلیتر است.
یوسف محمدنژاد عالی زمینی؛ لیلا الهیان
چکیده
بررسی شگردهای بلاغی اثر ادبی از راههای کشف زیباییهای متن است. در مطالعات بلاغی سنتی غالباً با نگاهی جزءنگر تنها به تعیین بسامدها و توصیف آرایهها و انواع آنهادر متون ادبی بسنده میشد. در مقابل، سبکشناسی بلاغی، رویکردی جدید در بررسی ویژگیهای بلاغی متن است که تأثیر آرایههای ادبی را بر کیفیت پردازش موضوع با توجه به آنگونه ...
بیشتر
بررسی شگردهای بلاغی اثر ادبی از راههای کشف زیباییهای متن است. در مطالعات بلاغی سنتی غالباً با نگاهی جزءنگر تنها به تعیین بسامدها و توصیف آرایهها و انواع آنهادر متون ادبی بسنده میشد. در مقابل، سبکشناسی بلاغی، رویکردی جدید در بررسی ویژگیهای بلاغی متن است که تأثیر آرایههای ادبی را بر کیفیت پردازش موضوع با توجه به آنگونه (ژانر) خاص بررسی میکند. در این رویکرد، ما با مفاهیمی از حوزۀ نقد، زبانشناسی و مانند آن مواجهیم. در مقالۀ حاضر، تشبیه در شاهنامۀ فردوسی به منزلۀ مهمترین اثر فارسی در گونۀ ادبی- حماسی، براساس همین رویکرد بررسی شده تا نشان داده شود که فردوسی چگونه توانسته از این امکان زبانی و بلاغی در روایت داستانهای شاهنامه سود ببرد. او با علم به تفاوتهای گونۀ حماسه با گونههای ادبی دیگر و ضرورت بهکار گرفتن شگردهای خاص بلاغی متناسب با اینگونۀ ادبی با استفاده از برخی تمهیدات زبانی و بلاغی به ویژه تشبیه، توانسته اثری خلّاقه بیافریند. «تشبیه» از آن رو که کانون خیالهای شاعرانه در «روایت» است به مثابۀ مؤلّفهای سبکی در روایتهای شاهنامه بسیار مورد توجه شاعر بوده است. در مقالۀ حاضر، جلد اول شاهنامه از حیث کاربرد تشبیه با رویکرد سبکشناسی بلاغی در سه بخش بلاغت، اهداف زبانی و روایت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد فردوسی ظرفیتهای فراوانی برای تشبیه در نظر گرفته و افزون بر تصویرسازی و زیباییآفرینی در شاخههای دیگر بلاغی، زبانی و روایتگری نیز از آن بهره برده تا ناگزیر از استفاده از شگردهای ملالآور و مطول تصنّعی دیگر نباشد.
مجید پویان؛ محد رضا نجاریان؛ الهام حسن شاهی
چکیده
در روایات و منظومههای داستانی ادبیات فارسی از زنانی جنگجو و مستقل یاد شده است که به صورت گروهی در کنار هم و به دور از مردان میزیستهاند و اداره امور زندگیشان در دست خودشان بوده است. از این زنان در بیشتر اسکندرنامهها اثری دیده میشود. در سامنامه نیز اشاره مختصری بدان وجود دارد. این مقاله درصدد است تا با نگرشی تطبیقی، ...
بیشتر
در روایات و منظومههای داستانی ادبیات فارسی از زنانی جنگجو و مستقل یاد شده است که به صورت گروهی در کنار هم و به دور از مردان میزیستهاند و اداره امور زندگیشان در دست خودشان بوده است. از این زنان در بیشتر اسکندرنامهها اثری دیده میشود. در سامنامه نیز اشاره مختصری بدان وجود دارد. این مقاله درصدد است تا با نگرشی تطبیقی، داستان شهر زنان را که درونمایه و مضمونی مکرر در ادبیات داستانی است در متون مختلف در کنار سامنامه واکاود؛ بدین منظور میکوشد تا با بررسی چهره و نمود این شهر در میان آثار موردنظر و تحلیل ویژگیها و بنیادها و مضامین مطرح شده در آنها و مقایسه این موارد با خصایص و بنمایههای تبیین شده در سامنامه؛ تفاوتها و شباهتها و سرچشمه آنها همچنین یکسانی یا تفاوت منشأ این روایات را روشن سازد. در نهایت آنچه را فرا دست میآید، میتوان به گونهای مختصر چنین نگاشت که در شهر زنان سایر متون (اسکندرنامهها) تمایلی برای کامجویی از پهلوان و قهرمان داستان دیده نمیشود، لیک در شهر زنان، سامنامه تمایلات کامجویانه از سوی زنان و پریان این شهر مبالغهآمیز است. میتوان پیگیری منشأ و ریشههای این داستان را در جایی بیش از اسکندرنامهها و آمازونها در اساطیر یونان و روم پیشنهاد و به تبع آن، بنیاد این داستان را در اساطیر ایرانی پی جویی کرده و یا در نهایت آن را تلفیقی از اساطیر ایران و یونان در نظر گرفت که هر دو مورد قابل بحث هستند.
حسن حیدری
چکیده
این مقاله حاصل تأمل در یکی از بیتهای داستان فرود در شاهنامه است که در آن به ضبط، معنا و تحلیل این بیت پرداخته شده است. با استفاده از روش استقراء و با یافتن شواهدی از شاهنامه نشان داده شده است که مقصود از واژه سرخ در این بیت، زر سرخ و مقصود از واژه کبود همان لاجورد کبود است. سپس دلایل و شواهدی در جهت توأم بودن آنها در طبیعت و حین کاربرد ...
بیشتر
این مقاله حاصل تأمل در یکی از بیتهای داستان فرود در شاهنامه است که در آن به ضبط، معنا و تحلیل این بیت پرداخته شده است. با استفاده از روش استقراء و با یافتن شواهدی از شاهنامه نشان داده شده است که مقصود از واژه سرخ در این بیت، زر سرخ و مقصود از واژه کبود همان لاجورد کبود است. سپس دلایل و شواهدی در جهت توأم بودن آنها در طبیعت و حین کاربرد به عنوان اشیای زینتی و قیمتی در ساخت دخمه و تابوت و سایر ادوات آیین مربوط به دفن ارائه شده است. همچنین به نقش آیینی آنها نیز توجه شده است. سپردن پیکر مردگان در دخمه بخشی از مراسم آیینی آماده کردن پیکر برای نهادن در دخمه و یا خاکسپاری در شاهنامه است که قدمت آن را نشان میدهد. در اجرای این آیین استفاده از فلز زر و سنگ لاجورد هم کاربرد زینتی و هم کاربرد نمادین داشته است.
محمود حکم آبادی؛ علی اصغر بشیری
چکیده
خردهفرهنگ، بخشی از فرهنگ است که از یک سو با فرهنگ حاکمِ جامعه پیوستگی دارد و از سوی دیگر، در برخی از جزئیات با آن در تضاد است، امّا این تضاد تا آنجایی نیست که منجر به ایجاد ضدفرهنگ و یا فرهنگِ کجروی شود؛ بلکه این انحراف از فرهنگ اصلی جامعه برای گرفتن امتیازاتی از فرهنگ مسلّط است که گاهی با قدرتِ چانهزنی بهدست میآید. در نظریههای ...
بیشتر
خردهفرهنگ، بخشی از فرهنگ است که از یک سو با فرهنگ حاکمِ جامعه پیوستگی دارد و از سوی دیگر، در برخی از جزئیات با آن در تضاد است، امّا این تضاد تا آنجایی نیست که منجر به ایجاد ضدفرهنگ و یا فرهنگِ کجروی شود؛ بلکه این انحراف از فرهنگ اصلی جامعه برای گرفتن امتیازاتی از فرهنگ مسلّط است که گاهی با قدرتِ چانهزنی بهدست میآید. در نظریههای جامعهشناسی از خردهفرهنگِ جوانان یاد شده و بسیاری از جامعهشناسان معتقدند، زمانی که تعدادی از جوانان در نوع رفتار و یا پوشش و حتی گفتار و تفکّرات خود با فرهنگ کلّی جامعه، تفاوتهایی را از خود بروزدهند و در این تفاوتها پافشاریکنند، آن را باید ذیل خردهفرهنگِ جوانان بررسیکرد. در شاهنامۀ فردوسی در بخش پادشاهی منوچهرشاه، تلاشِ زال و رودابه را برای ازدواج با هم میتوان مهمترین خردهفرهنگِ جوانان در شاهنامه تلقّیکرد. هر دو نفر در جامعه و فرهنگی که به آن تعلّق دارند با مخالفتهایی جدّی برای ازدواج مواجهند. نحوۀ برخوردِ زال و رودابه با مخالفتهای اطرافیان و نوعِ امتیازگیری آنان از فرهنگِ جامعۀ خود در این مقاله از دیدِ نظریۀ خردهفرهنگی، بررسی شده است.
نوید فیروزی؛ مهدی فیروزیان حاجی
چکیده
جستار پیشرو کوششی است برای به دست دادنِ سنجههایی علمی در شناختِ جزئیاتی که ناگزیر در پی منظوم شدنِ روایت فردوسی، به متن او افزوده شده یا در متن او دگرگون شدهاند. در این پژوهش با این پیشفرض که فردوسی جز در مواردی که وزن عروضی تغییراتی را در زبانِ روایت، الزامی میکرده، تصرّف دیگری در روایتِ منثور منبع/منابع خود نکرده است، در ...
بیشتر
جستار پیشرو کوششی است برای به دست دادنِ سنجههایی علمی در شناختِ جزئیاتی که ناگزیر در پی منظوم شدنِ روایت فردوسی، به متن او افزوده شده یا در متن او دگرگون شدهاند. در این پژوهش با این پیشفرض که فردوسی جز در مواردی که وزن عروضی تغییراتی را در زبانِ روایت، الزامی میکرده، تصرّف دیگری در روایتِ منثور منبع/منابع خود نکرده است، در پی یافتن چندی و چونیِ این تصرّفات به بررسی هزار بیت از داستانِ سیاوش، پرداختهایم و در آن، ابیاتِ متأثرشده از وزنِ عروضی را مشخّص و تغییراتِ آنها (فقط در سطح جمله) را بررسی کردهایم. در بررسی ابیات، مواردِ افزودهشده یا دگرگونشده را در دو محور همنشینی و جانشینی جای دادهایم. بر پایۀ این پژوهش میتوان گفت که مهمترین و آشکارترین عارضۀ وزن عروضی در روایتِ فردوسی «گسترش زبان» در محور همنشینی و «کنایی شدنِ زبان» در نتیجۀ گزینشهای ادبی در محور جانشینی، بوده است. در برخی نمونهها برای گزارش دگرگونیهایِ روایتِ منظوم فردوسی، بخشهایی از آن را با روایتِ منثورِ ثعالبی مقایسه کردهایم.
علی سلیمانی؛ محمد فولادی
چکیده
در بسیاری از نسخ شاهنامه، شرحها و فرهنگهای نوشتهشده بر آن، در باب معنای دو واژۀ «جُناغ» و «جُنا» اختلاف نظرهایی دیده میشود. معنای بیانشدۀ این دو واژه چندان با ابیاتی که این دو واژه در آنها آمدهاست، سازگاری ندارد. از این رو، در این مقاله در پی آنیم که با در نظر گرفتن «بافت موقعیتی» ابیات شاهنامه، «استفاده ...
بیشتر
در بسیاری از نسخ شاهنامه، شرحها و فرهنگهای نوشتهشده بر آن، در باب معنای دو واژۀ «جُناغ» و «جُنا» اختلاف نظرهایی دیده میشود. معنای بیانشدۀ این دو واژه چندان با ابیاتی که این دو واژه در آنها آمدهاست، سازگاری ندارد. از این رو، در این مقاله در پی آنیم که با در نظر گرفتن «بافت موقعیتی» ابیات شاهنامه، «استفاده از نشانههای درونمتنی» موجود در شاهنامه و «نگاهی کُلگرایانه و جامع» بر ابیاتی که دو واژة «جُناغ» و «جُنا» در آنها آمدهاند، به بررسی معنایی این دو واژه در شاهنامة فردوسی بپردازیم. از این رو، ابتدا معانی موجود در فرهنگهای مهم زبان فارسی، فرهنگهای تخصصی شاهنامه و شرحهای نوشتهشده در باب این دو واژه را دستهبندی کردیم و آنگاه با در نظر گرفتن این سه عامل مهم، معانی متعدد این واژه را در بوتۀ نقد قرار دادیم تا به دو معنای اصلی دست یافتیم. از رهرو همین بررسی دریافتیم که برخلاف نظر محققان، واژۀ «جُنا»، ریخت دیگر واژۀ «جُناغ» نمیتواند باشد و در واقع، دو واژۀ مجزّا با دو معنای متفاوت است که نزدیکی معنایی و قرابت ظاهری آن باعث شده تا بسیاری این دو را یکی بپندارند و در تصحیحهای شاهنامه، بدون در نظر گرفتن تفاوت معنایی آنها، از آن دو به جای یکدیگر استفاده کنند.
حسین محمدی؛ افسانه حسن زاده دستجردی؛ امیرعباس عزیزیفر
چکیده
رویارویی پدر و پسر از جمله موتیفهایی است که در بسیاری از اسطورهها، آثار حماسی، افسانهها، قصههای عامیانه و یا حتی در روایتهای مذهبی جهان دیده میشود. بستر این رویارویی عموماً نوع ادبی حماسه است. در بسیاری از این رویاروییها با نوع ادبی تراژدی روبهرو هستیم. در این مقاله، سه داستان «ادیپوس شهریار»، «رستم و اسفندیار» ...
بیشتر
رویارویی پدر و پسر از جمله موتیفهایی است که در بسیاری از اسطورهها، آثار حماسی، افسانهها، قصههای عامیانه و یا حتی در روایتهای مذهبی جهان دیده میشود. بستر این رویارویی عموماً نوع ادبی حماسه است. در بسیاری از این رویاروییها با نوع ادبی تراژدی روبهرو هستیم. در این مقاله، سه داستان «ادیپوس شهریار»، «رستم و اسفندیار» و «رستم و سهراب» تحلیل شدهاند. مسئلة پژوهش حاضر این است که در حماسههایی که روایتگر این رویاروییها هستند، هرچند با توجه به تعریف تراژدی، «ساختی» همانند دارند، آنکه در فرجام نمونة یونانی مغلوب میشود و میمیرد، پدر و در نمونة ایرانی، پسر است. در پاسخ به چرایی این مسئله بدین نتیجه رسیدیم که پیشینة تراژدی و ساختار فرهنگی یونان باستان که حاصل دموکراسی و گفتگو در آن فرهنگ است، دلیل فرجام نمونة یونانی است و در باب چرایی مرگ پسر در نمونة ایرانی، تقابلهای دوگانه، تلاش در حفظ نمونة نخستین و ذهنیت تکصدا که در آن، نفی حضور دیگری رقم میخورد، دلیل اصلی امر است.
محمد علیجانی؛ محمد آهی
چکیده
بیوولف کهنترین و بزرگترین اثر حماسی ادبیات انگلستان به زبان انگلیسی قدیم است که قهرمان اصلی آن، بیوولف نام دارد. در شاهنامه هم ابرقهرمان اصلی، رستم است. حماسة بیوولف و شاهنامه، خصوصاً بخش پهلوانی آن و نیز شخصیتهای اصلی دو حماسه، شباهتهایی شایستة تأمل دارند که با تعمق در آنها و تطبیق آنها با یکدیگر، هم به تشابهات شخصیت رستم ...
بیشتر
بیوولف کهنترین و بزرگترین اثر حماسی ادبیات انگلستان به زبان انگلیسی قدیم است که قهرمان اصلی آن، بیوولف نام دارد. در شاهنامه هم ابرقهرمان اصلی، رستم است. حماسة بیوولف و شاهنامه، خصوصاً بخش پهلوانی آن و نیز شخصیتهای اصلی دو حماسه، شباهتهایی شایستة تأمل دارند که با تعمق در آنها و تطبیق آنها با یکدیگر، هم به تشابهات شخصیت رستم و بیوولف و هم به خصوصیات اشتراکی ژانر حماسه و روایت داستانی حماسی بین دو قوم ژرمن و ایران میتوان پی برد. در این جستار، نگارندگان با توجه به مکتب امریکایی ادبیات تطبیقی که به اشتراکات عام و جهانشمول آثار ادبی و تجربیات مشترک ابنای بشر را توجه میکند، به تحلیل این دو اثر حماسی و شخصیتهای اصلی آنها پرداختهاند و هیچ گونه روابط تاریخی و مبتنی بر تأثیر و تأثر را در نظر نداشتهاند. وجود قهرمان برجستة قومی، وسعت فضا، اعمال خارقالعادة قهرمان، وجود موجودات مافوق طبیعی و نیز حضور خدا و نیروهای قدسی و... از وجوه مشترک ژانری است که این دو اثر را که متعلق به فرهنگهای گوناگون هستند، ذیل ژانر حماسه قرار میدهد. از ویژگیهای داستانی و روایی مشترک این دو حماسه، تلفیق هنرمندانة دو دنیای پیش و پس از سرایش اثر و انعکاس آن در شخصیت و کنشهای قهرمانان، ارائة توصیفها، پندها و اندرزها در آغاز و انجام داستانها و حضور مسلط تقدیر در سرنوشت قهرمانان است.
مهدی دشتی
چکیده
از جمله جذابیتهای داستان رستم و اسفندیار، رویینتنی اسفندیار است؛ پهلوانی که گمان میرود از آسیب سلاح در امان است و به جنگ مردی میرود که ششصد سال است که دیو و دَد را مغلوب خویش ساختهاست. لیکن با کمال شگفتی، این رویینتنی نه تنها کارساز نیست، بلکه گویی شکست و مرگ اسفندیار را هم سرعت میبخشد. اما چرا چنین میشود؟ تأملی در شاهنامه ...
بیشتر
از جمله جذابیتهای داستان رستم و اسفندیار، رویینتنی اسفندیار است؛ پهلوانی که گمان میرود از آسیب سلاح در امان است و به جنگ مردی میرود که ششصد سال است که دیو و دَد را مغلوب خویش ساختهاست. لیکن با کمال شگفتی، این رویینتنی نه تنها کارساز نیست، بلکه گویی شکست و مرگ اسفندیار را هم سرعت میبخشد. اما چرا چنین میشود؟ تأملی در شاهنامه ما را با ویژگیهایی از رویینتنی آشنا میسازد که عبارتند از: 1ـ صفت رویینتنی خاصّ اسفندیار و منحصر بدو نیست و پهلوانان دیگری هم بدان موصوف هستند. 2ـ علیرغم رویینتنی، اسفندیار زره میپوشد و آسیب میپذیرد.3ـ اسفندیار خود هرگز بدین امر تصریح نکرده، ادعایی نداشته است. 4ـ همه، حتی آنان که اسفندیار را رویینتن میدانند، در نبرد او با رستم دلنگرانند و رستم را پیروز میشمارند. 5ـ متن شاهنامه در باب چگونگی رویینتن شدن اسفندیار، کاملاً خاموش است. 6ـ در متن، تصریح غیرقابل تأویلی بدین معنا نمییابیم که رویینتنی یعنی آسیبناپذیری. بنابراین، رویینتنی اسفندیار باید مفهومی دیگر داشته باشد. به گمان نویسنده، رویینتنی در شاهنامه رمزی است از شکستناپذیری؛ شکستناپذیری متوهمی که غالباً در ذهن مردم در باب پهلوانان بزرگ وجود دارد؛ معنایی که در وقت رویارویی با مرگ فرو میریزد.
یحیی کاردگر
چکیده
شاهنامة فردوسی یکی از برجستهترین شاهکارهای ادب فارسی است که نگاه سرایندگان و نویسندگان بسیاری را به سمت و سوی خود کشانده و آنان را از ظرفیّتهای بیشمار خود بهرهمند ساخته است. در کنار تقلیدهای نه چندان موفّق از این اثر، تضمین ابیات و بهرهگیری از حالوهوا و فضای حماسی آن در غالب آثار ادب فارسی به چشم میخورد. یکی از آثاری که ...
بیشتر
شاهنامة فردوسی یکی از برجستهترین شاهکارهای ادب فارسی است که نگاه سرایندگان و نویسندگان بسیاری را به سمت و سوی خود کشانده و آنان را از ظرفیّتهای بیشمار خود بهرهمند ساخته است. در کنار تقلیدهای نه چندان موفّق از این اثر، تضمین ابیات و بهرهگیری از حالوهوا و فضای حماسی آن در غالب آثار ادب فارسی به چشم میخورد. یکی از آثاری که شاهنامه در آن نمود بارزی دارد، تاریخ وصّاف است. وصّاف در عصری به شاهنامه روی آورده که جریان حماسهسرایی رو به افول است، امّا او با بهرهگیری از ابیات و ظرفیّتهای محتوایی، زبانی و بلاغی شاهنامه، بر ارزش و اعتبار اثر خود افزوده است و منبعی قابل اعتماد برای بررسی صحّت و سقم برخی از ابیات شاهنامه در اختیار پژوهندگان این شاهکار ادب فارسی قرار داده است. شاهنامهگرایی وصّاف پاسخ هوشمندانه به نیازهای روحی و روانی ایرانیانی است که طعم تلخ شکست از مغولان، آنان را در یأسی جانکاه فرو برده بود. از این رو، وصّاف با یادکرد شکوه ایرانیان در قالب اشعار ماندگار فردوسی، میکوشد روح امید در کالبد نیمهجان ایرانیان معاصر خود بدمد. این مقاله با روشی توصیفی، تحلیلی و تطبیقی، گونههای بهرهگیری وصّاف از ابیات شاهنامه و علل و عوامل آن را بر مبنای مجلّدات پنجگانة تاریخ وصّاف مورد نقد و بررسی قرار داده است.
فاطمه مدرّسی؛ وزیر مظفری
چکیده
«اسطورهزدایی» به معنی تاریخی کردن و حقیقی جلوه دادن عناصر، پدیدهها و شخصیّتهای اسطورهای است. عنوان اسطورهزدایی برای نخستین بار دربارة تأویل متون دینی، بهویژه پیام مسیح مطرح شد. اسطورهزدایی را گاهی میتوان در معنی دریافت باطن و مکنون نمادها دید و برخی اوقات اسطورهزدایی به معنی حذف داستانها و حکایات اسطورهای ...
بیشتر
«اسطورهزدایی» به معنی تاریخی کردن و حقیقی جلوه دادن عناصر، پدیدهها و شخصیّتهای اسطورهای است. عنوان اسطورهزدایی برای نخستین بار دربارة تأویل متون دینی، بهویژه پیام مسیح مطرح شد. اسطورهزدایی را گاهی میتوان در معنی دریافت باطن و مکنون نمادها دید و برخی اوقات اسطورهزدایی به معنی حذف داستانها و حکایات اسطورهای در متون دینی و غیردینی است و زمانی به معنی تاریخی جلوه دادن عناصر، پدیدهها و شخصیّتهای اسطورهای است. آنچه در این پژوهش به شیوة توصیفیـ تحلیلی مورد واکاوی و بررسی قرار میگیرد، اسطورهزدایی در معنای واقعی جلوه دادن پدیدهها و شخصیّتهای اسطورهای است تا در نتیجه به اینپرسش پاسخ داده شود که آیا در تاریخ، از شاهان و پهلوانان پیشدادی اسطورهزدایی شده است یانه. برآیند تحقیق حاکی از آن است که با تأمّل در شخصیّتهای اسطورهای پیشدادیان در متون تاریخی به نیکی میتوان دریافت که نویسندگان این گونه کتابها برای شخصیّتهای اسطورهای پیشدادیان، زمان و مکان جغرافیایی و نسب و برخی از ویژگیهای تاریخی و... قائل شدهاند که مغایر با برخی از خصوصیّات اسطورهای آنهاست و از این رهگذر، از آنها صبغة اسطورهای را زدودهاند.
محمود رضایی دشتارژنه؛ محمّد بیژنزاده
چکیده
پیروان رویکرد بینامتنیّت معتقدند که هیچ متنی خودبسنده نیست و هر متن در آنِ واحد، هم بینامتنی از متون پیشین و هم بینامتنی برای متون بعدی است. در این جستار، ابتدا وجوه مختلف متن و بینامتنیّت تشریح شده است و آنگاه بر اساس این رویکرد، داستانی از «مثنوی معنوی» با عنوانِ «آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکُشت از بهر تعصّب» مورد ...
بیشتر
پیروان رویکرد بینامتنیّت معتقدند که هیچ متنی خودبسنده نیست و هر متن در آنِ واحد، هم بینامتنی از متون پیشین و هم بینامتنی برای متون بعدی است. در این جستار، ابتدا وجوه مختلف متن و بینامتنیّت تشریح شده است و آنگاه بر اساس این رویکرد، داستانی از «مثنوی معنوی» با عنوانِ «آن پادشاه جهود که نصرانیان را میکُشت از بهر تعصّب» مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. با تحلیل این داستان، روشن شد که چنانکه پیروان رویکرد بینامتنیّت تأکید کردهاند که هیچ متنی اصیل نیست، داستان مورد بحث در مثنوی نیز واگویهای از متون متقدّم خود، از جمله «شغاد و رستم» در شاهنامه، «جزیمةالأبرش» در تاریخ بلعمی، «فیروز، شاه ایران و شاه هیطالیان» در تاریخ طبری و «بوم و زاغ» در کلیله و دمنه است؛ بدین ترتیب که در هر پنج داستان، بین دو سرزمین دشمنی پدید میآید و یک نفر از پادشاه میخواهد که او را در میان مردم خوار کند و مورد ضرب و شتم قرار دهد. آنگاه فردِ بهظاهر مطرود، به سپاه دشمن رو میآورد و با جلب اعتماد آنها موفّق میشود که دشمن را سخت شکست دهد.
عباسعلی وفایی؛ یاسر دالوند
چکیده
مقالة پیش رو تلاش دارد تا با در نظر گرفتن اصل ِ«ضبط دشوارتر، برتر است» (lectiodifficlilior)1 و نیز با در نظر گرفتن «ضبط اقدم نسخ» و بررسی «اختلاف نسخهها» به توضیح و تشریح واژة «مری» که از واژگان مهجور شاهنامه است، بپردازد. به همین منظور، به بررسی ضبطهای گوناگون بیتی که این واژه در آن به کار رفته است، پرداختهایم، سپس ...
بیشتر
مقالة پیش رو تلاش دارد تا با در نظر گرفتن اصل ِ«ضبط دشوارتر، برتر است» (lectiodifficlilior)1 و نیز با در نظر گرفتن «ضبط اقدم نسخ» و بررسی «اختلاف نسخهها» به توضیح و تشریح واژة «مری» که از واژگان مهجور شاهنامه است، بپردازد. به همین منظور، به بررسی ضبطهای گوناگون بیتی که این واژه در آن به کار رفته است، پرداختهایم، سپس از بین صورتهای مختلف آن، با توجّه به مسائل نسخهشناسی و رویکردهای تحلیلی، واژة «مری» را برگزیده و نظرهای مطرح دربارة آن را در بوتة نقد قرار دادهایم. در پایان نیز معنای این واژه مورد بررسی و تشریح قرار گرفته است. از دیگر سو، واژة «بجای» که در ساختار برخی تشبیهات شاهنامه، استعمال شده، مورد بررسی قرار گرفته است. برای این کار، ابتدا ابیاتی که این واژه در آنها به کار رفته، استخراج شده است و پس از آن، نظرات گوناگون دربارة این واژه، مورد بررسی و نقد قرار گرفته است و در پایان، معنای آن تشریح شده است.
غلامعلی فلاّح؛ نوشاد رضایی
دوره 19، شماره 65 ، آذر 1394، ، صفحه 161-189
چکیده
کهنالگوها از ناخودآگاه جمعیِ افراد در دورههای اوّلیّه نشأت گرفته است. در نظر یونگ (روانکاو سوئیسی) و پیروانش، کهنالگوها قالبها و ظرفهای از پیش تعیینشدهای دارند که در رؤیاها و اسطورهها نمود مییابند. در پهنة ادبیّات فارسی، شاهنامة فردوسی در بر دارندة بخش عظیمی از این نمادها و کهنالگوهاست که مبتنی بر ناخوداگاه جمعی ...
بیشتر
کهنالگوها از ناخودآگاه جمعیِ افراد در دورههای اوّلیّه نشأت گرفته است. در نظر یونگ (روانکاو سوئیسی) و پیروانش، کهنالگوها قالبها و ظرفهای از پیش تعیینشدهای دارند که در رؤیاها و اسطورهها نمود مییابند. در پهنة ادبیّات فارسی، شاهنامة فردوسی در بر دارندة بخش عظیمی از این نمادها و کهنالگوهاست که مبتنی بر ناخوداگاه جمعی اقوامی، در طول سالیان متمادی بوده است. مقالة حاضر، کوششی برای یافتن ارتباط بین قهرمانهای اسطورهای شاهنامه، طبق نظریّات یونگ و فرای است که با روش تحلیل محتوایی(Contentanalysis) نگاشته شده است. در این پژوهش، برخی شخصیّتهای اسطورهای شاهنامه با توجّه به کارکرد و نوع کنشهاشان و نیز بر اساس سیر تحوّلات تاریخی آنها، با کهنالگوهای مورد نظر «یونگ» تطبیق یافته است. پس از مطابقت آرای یونگ و همفکرانش بر اسطورههای مورد بررسی و مقایسة ویژگیها و کنشهای آنها با یکدیگر در دورههای مختلف، بخشهای ناشناختة اسطورهها و فرایند تغییر و تحوّل آنها تبیین شده است. در این پژوهش، اظهار نظرها بر اساس فرضیّه ارائه شده است؛ زیرا پیشفرض اصلی بر این بوده است که قهرمانهای دورههای انتخابی دارای خاصیّت کهنالگویی هستند. تحقیق بر این اساس پیش رفته است و در پایان، نتیجة حاصله نشان داده است که قهرمانها و حوادث زندگی ایشان در قالبهای کهنالگویی ساخته و پرداخته شده است و فرهنگی جمعی در ساخت آنها از آغاز تا پایان دخیل بوده است. این پژوهش نشان داده که چگونه هر دورة قهرمانی، زمینهساز تکامل ویژگیهای قهرمانی دورة بعدی است؛ زیرا مراحل قهرمانی طبق آرای یونگ به صورت تدریجی تکامل مییابد. قهرمان دورة اوّل در سطح ابتدایی و نازلی قرار داشته است و دارای خصوصیّات دورة اوّل بوده است، در حالی که قهرمان دورة چهارم، نمود کاملی از قهرمان نهایی و قربانی است. همچنین در حین بررسی دورههای قهرمانی، انواع چهارگانة آنیما (طبق الگوی مورد نظر یونگ) بررسی و مشخّص شد که آنیما نیز از دورة اوّل تا چهارم از سیری تکوینی برخوردار بوده است و به تدریج تکامل یافته تا اینکه در دورة قهرمانی چهارم به اوج آگاهی و احساس یعنی مرحلة چهارم از الگوهای کارکردی خویش دست یافته است.
حسن حیدری؛ علی صبّاغی
دوره 18، شماره 61 ، آذر 1393، ، صفحه 7-20
چکیده
این جستار به شرح و تفسیر مصرعی از داستان رستم و سهراب شاهنامة فردوسی «شما را زمین، پرّ کرگس مرا» میپردازد. اختلاف نظر شارحان و گزارندگان شاهنامه دربارة معنی و مفهوم این مصراع نگارندگان را به جستجو در چرایی این اختلافها، شواهد معانی ارائهشده و مفهوم نهایی بیت واداشت. فرضیّة پژوهش حاضر این است که کاربرد کم تعبیر «پر کرگس ...
بیشتر
این جستار به شرح و تفسیر مصرعی از داستان رستم و سهراب شاهنامة فردوسی «شما را زمین، پرّ کرگس مرا» میپردازد. اختلاف نظر شارحان و گزارندگان شاهنامه دربارة معنی و مفهوم این مصراع نگارندگان را به جستجو در چرایی این اختلافها، شواهد معانی ارائهشده و مفهوم نهایی بیت واداشت. فرضیّة پژوهش حاضر این است که کاربرد کم تعبیر «پر کرگس مرا» در متون ادبی فارسی، ابهام در معنای بیت را دامن زده، شارحان و مترجمان را به گزارش کلّی بیت واداشته است. نگارندگان با بهرهگیری از روش قیاسی و بررسی درزمانی، شواهدی از کاربرد تعبیر «پر کرگس» به دست آوردهاند و معنای جدیدی را پیشنهاد میکنند. حاصل پژوهش بیانگر آن است که در این مصراع، تعبیر «پر کرگس» از سویی القاگر مفهوم خُردی، تقلیل و ناچیزی است در برابر زمین و هر آنچه در آن است و از سوی دیگر، تعبیر «به عاریت گرفتن پر کرگس» برای بیان شتابزدگی و عجله و سرعت به کار رفته است.
غلامعلی فلاّح؛ لیلا سادات پیغمبرزاده
دوره 18، شماره 61 ، آذر 1393، ، صفحه 21-40
چکیده
پویایی فرایند قرائت متن، حاصل تمهیدهایی است که همچون خطوطی پیاپی، زنجیرۀ فرضیّههای خواننده را دستخوش تغییر میکند. بررسی پیکربندی زمان در داستان سیاوش نشان میدهد که الگوی هنرمندانۀ پیرنگ از طریق برجسته کردن تمهیدهای هنری، از جمله بههمریختگی توالی زمانی رویدادها شکل میگیرد. راوی با در نظر داشتن قانونهایی که رابطۀ مستقیمی ...
بیشتر
پویایی فرایند قرائت متن، حاصل تمهیدهایی است که همچون خطوطی پیاپی، زنجیرۀ فرضیّههای خواننده را دستخوش تغییر میکند. بررسی پیکربندی زمان در داستان سیاوش نشان میدهد که الگوی هنرمندانۀ پیرنگ از طریق برجسته کردن تمهیدهای هنری، از جمله بههمریختگی توالی زمانی رویدادها شکل میگیرد. راوی با در نظر داشتن قانونهایی که رابطۀ مستقیمی با ترتیب زمانی آنها دارد، در ترتیب نقل وقایع و کنشهای داستانی دست به گزینش میزند و با حذف یا ارایۀ اطّلاعات در خارج از جایگاه خود،سرعت ادراک خواننده را نسبت به متن کاهش میدهد و او را به همگون ساختن اطّلاعات پیشین خود با آخرین بخش از اطّلاعات ارائه شده در متن ترغیب میکند. راوی با تمرکز بر گونۀ روایی آیندهنگر و جهتگیری کلّ داستان به سوی پیشبینی اوّلیّه، خواننده را با خود همراه میسازد. در اینگونه روایتها، مخاطب در پی کشف رویدادها نیست، بلکه میل به دانستن نحوۀ وقوع حوادث داستانی، خواننده را تا پایان روایت همراهی میکند.
محمد رضایی
چکیده
درفش کاویانی همواره در کشاکش جنگهای ایران و انیران، جایگاه بسیار حیاتی و والایی داشت. اهمیّت این درفش تا حدّی بود که گاه ادامة نبرد بدون افراختن آن ممکن نبود و ایرانیان حتّی اگر به دندان هم شده، میکوشیدند تا آن را در جنگ افراخته نگه دارند. از دیگر سو، تورانیان نیز به خوبی با جایگاه خطیر آن آشنا بودند و با دیدن حتّی پارهای از آن، آشکارا ...
بیشتر
درفش کاویانی همواره در کشاکش جنگهای ایران و انیران، جایگاه بسیار حیاتی و والایی داشت. اهمیّت این درفش تا حدّی بود که گاه ادامة نبرد بدون افراختن آن ممکن نبود و ایرانیان حتّی اگر به دندان هم شده، میکوشیدند تا آن را در جنگ افراخته نگه دارند. از دیگر سو، تورانیان نیز به خوبی با جایگاه خطیر آن آشنا بودند و با دیدن حتّی پارهای از آن، آشکارا فریاد برمیآورند «که نیروی ایران بدو اندر است» و از این رو در پی آن برمیآمدند که با تصاحب درفشپاره، ایرانیان را کاملاً شکست دهند. به راستی درفش کاویانی چه اهمیّتی داشته که حتّی پارهای از آن، سرنوشت جنگ را دگرگون میکرده است و ایرانی و انیرانی در تصاحب آن به جان میکوشیدند. در این جُستار، نگارنده ضمن بررسی شواهد مختلف در گسترة اساطیر جهان بدین نتیجه رسیده که تواند بود که درفش کاویانی پیوندی با کاوة آهنگر نداشته است و چیزی فراتر از یک درفش صِرف بود و بهعنوان توتِم ایرانیان، با گذشتههای بسیار دورتری پیوند دارد که انسانهای بَدَوی جان خود را در یک شیء خارجی به ودیعه میگذاشتند و بدیهی بود تا زمانی که آن شیءِ خارجی پا برجا بود، آن انسانها نیز از مرگ بیمی نداشتند، امّا به محض کوچکترین آسیب بدان شیءِ خارجی، انسانهای جان به ودیعت گذاشته در آن نیز می-پنداشتند که شکست و مرگ آنها محتوم است. از همین رو، پیروزی یا شکست ایرانیان در جنگ، در گِرو افراشتگی یا سرنگونی درفش کاویانی بود.
امید مجد
چکیده
واژهسازی نیاز همیشگی زبانهاست و این نیاز با پیشرفت روزافزون علوم و فنون، بیشتر احساس میشود؛ زیرا به ازای یافتهها و مفاهیم نو باید لغات جدیدی خلق کرد و یا بار معنایی جدیدی به لغات افزود. یکی از امکانات زبان فارسی برای واژهسازی استفاده از ترکیب و اشتقاق بر اساس الگوهای مشخص صرفی است. از منابع مورد اعتماد برای استخراج الگوهای ...
بیشتر
واژهسازی نیاز همیشگی زبانهاست و این نیاز با پیشرفت روزافزون علوم و فنون، بیشتر احساس میشود؛ زیرا به ازای یافتهها و مفاهیم نو باید لغات جدیدی خلق کرد و یا بار معنایی جدیدی به لغات افزود. یکی از امکانات زبان فارسی برای واژهسازی استفاده از ترکیب و اشتقاق بر اساس الگوهای مشخص صرفی است. از منابع مورد اعتماد برای استخراج الگوهای لغتسازی، متون زبان فارسی است؛ متونی که زادهی اندیشه و ذوق بزرگانی چون فردوسی، نظامی، مولانا، سعدی و دیگران است. جایگاه فردوسی و سعدی در زبان و ادب فارسی بر کسی پوشیده نیست. دو شاعر زباندان بزرگ که فاصلهی ایشان با هم سه قرن است و در این مقاله، ساختارهای ترکیبی مشترک شاهنامه و بوستان را با چند مثال ذکر کردهایم و سپس از معدودی از تفاوتها نیز سخن گفتهایم. در مورد اشتقاق به دلیل محدودیت، تنها به بیان نکات حاصل از مقایسهی این مقوله در دو متن پرداختهایم. سپس از تفاوتهای معنایی و جایگزینی کلمات سخن گفتهایم و در پایان، فراوانی بخشی از ساختارها را با نمودار نشان دادهایم.