میثم خلیلی؛ کیومرث رجبی؛ صابر رشیدی
چکیده
در دوران معاصر همزمان با تحول صنعت داستاننویسی در غرب و ظهور قالبهای ادبی جدید، نظیر داستان کوتاه و رمانهای نوگرا، نویسندگانی زیادی وارد عرصه ادبیات داستانی شده و در نوشتههای خویش به بازتاب وقایع مذهبی و از جمله عاشورا پرداختهاند. در این میان اما نویسندگانی متأثر از فرهنگ غرب وجود دارند که علیه ارزشهای دین اسلام و باوهای ...
بیشتر
در دوران معاصر همزمان با تحول صنعت داستاننویسی در غرب و ظهور قالبهای ادبی جدید، نظیر داستان کوتاه و رمانهای نوگرا، نویسندگانی زیادی وارد عرصه ادبیات داستانی شده و در نوشتههای خویش به بازتاب وقایع مذهبی و از جمله عاشورا پرداختهاند. در این میان اما نویسندگانی متأثر از فرهنگ غرب وجود دارند که علیه ارزشهای دین اسلام و باوهای اصیل مکتب تشیع برخاسته و با اندیشههای مذهبی به ستیزه پرداختهاند. همچنانکه عدهای دیگر، بدون قصد و غرض، بلکه صرفا به دلیل نا آگاهی و بیتوجهی نسبت به مفاهیم و اندیشههای دینی متعرض بخشی از مقدسات دینی شدهاند. در این نوشتار که با روش انتقادی و با استفاده از منابع کتابخانهای سامان یافته، نمونههایی از رویکردهای تحریفی و تعرضات ناشایست به مقوله عاشوری و قیام حسینی(ع)، در ادبیات داستانی معاصر با نگاهی به آثار صادق هدایت و محمود دولت آبادی که متعلق به دو نسل متفاوت هستند، مورد بررسی قرار گرفته است. با نگاهی به آثار یادشده، مشخص میگردد که داوری غیر منصفانه پیرامون شخصیتها و ورود ناشیانه به صحنههای داستان، نظیره سازی منفی، تحریف وقایع تاریخی، همچنین توهین به باورها و ارزشهای فرهنگی بافت مذهبی ایران، ازجمله عمدهترین شگردهای تحریف واقعه عاشورا در آثار نامبردگان میباشد. برشمردن و شناسایی نحوههای ورود ناکارآمد و غیرمتعهدانه نویسنده نامبرده به مقوله عاشورا میتواند به عنوان الگویی جهت عدم تکرار این بدسلیقگیها در دیگر تولیدات حوزه هنر داستاننویسی مورد استفاده قرار گیرد.
قدرت الله طاهری
چکیده
تحت تأثیر رواج اندیشههای پوچگرایی متأثر از وقایع و تحولات فلسفی، علمی، تاریخی و اجتماعی عصر مدرن، در ادبیات قرن بیستم، سبکی با عنوان ادبیات معنا باخته (Absurd literature ) پدید آمد که با تأکید بر فقدان منطق در طبیعت و انزوای انسان در جهانی فاقد معنا و ارزش، به بیان اندیشههایی همچون بیهدفی و پوچی، بیایمانی، از خودبیگانگی، بیهویتی، ...
بیشتر
تحت تأثیر رواج اندیشههای پوچگرایی متأثر از وقایع و تحولات فلسفی، علمی، تاریخی و اجتماعی عصر مدرن، در ادبیات قرن بیستم، سبکی با عنوان ادبیات معنا باخته (Absurd literature ) پدید آمد که با تأکید بر فقدان منطق در طبیعت و انزوای انسان در جهانی فاقد معنا و ارزش، به بیان اندیشههایی همچون بیهدفی و پوچی، بیایمانی، از خودبیگانگی، بیهویتی، تنهایی، مرگاندیشی و... در زندگی انسان عصر مدرن میپرداخت. این جریان تقریباً همزمان با غرب در طی دو دوره در ادبیات ایران مجال ظهور پیدا کرد. نخست، دوره استیلای استبداد رضاشاه بود که خفقان و یأس و ناامیدی را در جامعه رواج داد و دوره دوم به وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت مربوط میشد که موجب سرخوردگی و سرکوب روشنفکران و زمینهساز گرایش به ادبیات معناباخته و پوچگرا شد. هجوم نیروهای بیگانه، استعمار، استبداد، آشوب و ناامنی و بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، در روحیهی نویسندگان ایرانی تأثیر به سزایی گذاشت و موجب پدیدآمدن اندیشههای پوچگرایی و بیمعنایی در آثار آنان شد. صادق هدایت، صادق چوبک و بهرام صادقی از جمله نویسندگان دهههای 30 و 40 هستند که نشانههای تفکرات پوچگرایی در آثار آنان دیده میشود. در این پژوهش سعی شده است بازتاب جلوههای معناباختگی در آثار صادق هدایت با تکیه بر سه اثر وی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.