بررسی متون ادبی
سیدمرتضی میرهاشمی؛ اکبر گراوند؛ یوسف علی بیرانوند
چکیده
ادبیات تطبیقی از جمله دانشهایی است که ما را توانمند میکند راز و رمز و مشترکات آثار ادبی را بهتر درک کنیم. نظامی از شاعران بزرگی است که بر ذهن و زبان بسیاری از شاعران پارسیگو تأثیر مستقیم و غیرمستقیم داشته است. قصّۀ شاه سیاهپوش از منظومۀ هفتپیکر نظامی از روایتهای رازآلودی است که شباهتهای ...
بیشتر
ادبیات تطبیقی از جمله دانشهایی است که ما را توانمند میکند راز و رمز و مشترکات آثار ادبی را بهتر درک کنیم. نظامی از شاعران بزرگی است که بر ذهن و زبان بسیاری از شاعران پارسیگو تأثیر مستقیم و غیرمستقیم داشته است. قصّۀ شاه سیاهپوش از منظومۀ هفتپیکر نظامی از روایتهای رازآلودی است که شباهتهای زیادی با قصّۀ دقوقی در مثنوی معنوی دارد. در این مقاله هدف آن بود که با روش تحلیل مقایسهای کیفی عناصر مشترک این دو داستان مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد. بعد از بررسی و مقایسۀ دو داستان، این نتایج به دست آمد که شخصیتهای شاه سیاهپوش و دقوقی و نیز ترکتاز و هفتمردان بسیار به هم شباهت دارند که در هشت عنصر مشترک آنها را تطبیق دادیم و تحلیل کردیم: 1- درستکاری قهرمان، 2- دنبال چیزی بودن، 3- مکان اسرارآمیز شهود، 4- رازآمیزی رسیدن به هدف، 5- ترک ادب، 6- خوشرفتاری با قهرمان، 7- کار ممنوع، 8- غیبشدن. در این عناصر شباهتهای زیادی میان شخصیتهای دو داستان وجود دارد.
بررسی متون ادبی
سمانهالسادات آقادادی؛ سید علی اصغر میرباقری فرد؛ طاهره خوشحال دستجردی
چکیده
این گمان وجود دارد شمس و مولانا در همة موضوعات عرفانی با هم اتفاق نظر دارند، اما تأمل در دیدگاههای آنها نشان میدهد در بعضی از فروع دارای اختلاف نظرند. یکی از محورهای متفاوت، آرای آنها دربارة شطح و ابعاد مختلف آن است که چرایی این اختلاف نظر و پاسخ بدان در رجحان سکر بر صحو باتوجه بر مشربعرفانی هر عارف است. مولانا دیدگاهش با ...
بیشتر
این گمان وجود دارد شمس و مولانا در همة موضوعات عرفانی با هم اتفاق نظر دارند، اما تأمل در دیدگاههای آنها نشان میدهد در بعضی از فروع دارای اختلاف نظرند. یکی از محورهای متفاوت، آرای آنها دربارة شطح و ابعاد مختلف آن است که چرایی این اختلاف نظر و پاسخ بدان در رجحان سکر بر صحو باتوجه بر مشربعرفانی هر عارف است. مولانا دیدگاهش با مشرب بایزید همخوانی دارد. برهمین اساس، بیهوشی و بیخویشی شطّاح در مرتبة سکر و حیرت نشانة دینداری و اتحاد نورانی او با حق است که بیهیچ اختیار و حرکتی خاموش و حیران حق است تا حق از زبان وی برای ادای سخن استفاده کند. اما شمس مطابق با مشرب عرفانی جُنید معتقد است، شطح یا سخنان بیتأویل و رسوا معنایی جز حلول، تکبر، عجز و تلوین ندارد و کسب معرفتالرب و حقیقت دین در مرتبة هوشیاری، ورای مراتب چهارگانة مستی بنیان شده است. همچنین از یافتههای نوین این پژوهش، کیفیت ارتباط جبر و اختیار با شطح از دیدگاه آنان است. در نگاه مولانا شطّاحان، جبارانی هستند که از سر اختیار از حق خواستهاند آنها را بیاختیار و فانی در خود گرداند. در نتیجه، هیچ قول و فعلی را به خویش نسبت نداده و خدا را قائل و فاعل حقیقی تمام اعمال میدانند. اما از نظر شمس، اهلسکر چون تنها نمود لطف حقند از تسلط بر احوال، ثبات و اختیار هوشیاران بیبهره و دچار جبر و ضلالت شدهاند، لیکن هوشیاران، قَدَریانی هستند که به سبب برخورداری از صفات لطف و قهر حق قادرند بر احوال خویش کاملاً مسلط و شایستة مقام ولایت شوند؛ مقامی که صرفاً مختص اهل صحو است.
مریم حق شناس؛ داوود اسپرهم
چکیده
مهمترین مضامین آثار عرفانی، تصاویر معرفتی است که از آبشخور اسطوره و فلسفه نشأت گرفتهاند. تصویرها به دلیل پیوند ذاتی که با مفاهیم دارند، نقش حیات معنوی عارف را ایفا میکنند. یکی از این تصاویر «آفتاب» است که به عنوان یک کلان استعاره در مثنوی و یک اسلوب فکری در آثار سهروردی مطرح است. در حقیقت این جستار با دو عامل سروکار خواهد ...
بیشتر
مهمترین مضامین آثار عرفانی، تصاویر معرفتی است که از آبشخور اسطوره و فلسفه نشأت گرفتهاند. تصویرها به دلیل پیوند ذاتی که با مفاهیم دارند، نقش حیات معنوی عارف را ایفا میکنند. یکی از این تصاویر «آفتاب» است که به عنوان یک کلان استعاره در مثنوی و یک اسلوب فکری در آثار سهروردی مطرح است. در حقیقت این جستار با دو عامل سروکار خواهد داشت؛ ابتدا، رمزگشایی از اندیشۀ حاکمی است که پشتوانۀ آفرینش تصویر «آفتاب » برای مفهوم «انسان کامل» به شمار میرود و دیگری، بررسی چگونگی خلق تصاویر واحد برای معانی متعدد یا مفاهیم واحدی که در هیأت تصاویر گوناگون ظهور مییابند. یکی از پاسخهای احتمالی بدان، متأثر بودن «فهم» از «حالات و موقعیت»های گوناگونی است که انسان با قرار گرفتن در آنها به ادراک متفاوتی نائل میآید و در نتیجه، این فهمهای متفاوت در شکل تصاویر متنوع، ممثل میشوند.
مرضیه کاظمی؛ سید علی اصغر میرباقری فرد؛ طاهره خوشحال دستجردی
چکیده
بنابر دیدگاه مولانا برترین و کاملترین انسانها، انبیاء و اولیای الهی هستند که ما در این مقاله عنوان «انسانهای کمالیافته» را برای ایشان برگزیدهایم. انسان کمالیافته، بهواسطه شرافت و کمال وجودیاش، بر سایر انسانها و حتی بر دیگر مخلوقات، ولایت و تصرّف دارد. البته انسانهای کمالیافته نیز همه در یک رتبه و درجه ...
بیشتر
بنابر دیدگاه مولانا برترین و کاملترین انسانها، انبیاء و اولیای الهی هستند که ما در این مقاله عنوان «انسانهای کمالیافته» را برای ایشان برگزیدهایم. انسان کمالیافته، بهواسطه شرافت و کمال وجودیاش، بر سایر انسانها و حتی بر دیگر مخلوقات، ولایت و تصرّف دارد. البته انسانهای کمالیافته نیز همه در یک رتبه و درجه نیستند و برخی بر برخی دیگر فضیلت دارند. مولانا و عرفای پیش از او قائل به تفاوت و تفاضل مقام و مرتبه انسانهای کمالیافته بودهاند و ازاینرو به طرح دو مبحث اساسی ذیل این موضوع، در آثار خویش پرداختهاند؛ اول اینکه در میان انسانهای کمالیافته مقام انبیاء بر مقام اولیاء مقدم است یا بالعکس؛ و دوم، مبحث طبقات و مراتب اولیاء که مجموعه دیدگاههای عرفای سنّت اول، در این موضوع بر محور دو الگوی اصلی، موسوم به الگوی هرمی هجویری و الگوی حکیم ترمذی قابل تحقیق و پژوهش است. در این مقاله، ابتدا سیر مراتب انسانهای کمالیافته در قالب این دو مبحث اساسی، در آراء و دیدگاههای عرفای سنّت، اول تحلیل و بررسی خواهد شد و سپس دیدگاههای خاص مولانا در این حوزه تبیین میگردد.
سمیه کیان مهر؛ خدابخش اسداللهی؛ امین نواختی مقدم
چکیده
یکی از دلایل جنگ و خونریزی در طول اعصار متمادی، اختلاف ادیان و جنگهای مذهبی است که مولانا با مهارتی ستودنی به صورت علمی و اصولی برای همه بیان کرده است. هدف از تحقیق حاضر، فهم و درک علل پیدایش و چگونگی شکلگیری جنگهای بین ادیان و راههای نفوذ و شیوههای مقابله با آن به کمک دو داستان مثنوی معنوی بود که به روش توصیفی تحلیلی ...
بیشتر
یکی از دلایل جنگ و خونریزی در طول اعصار متمادی، اختلاف ادیان و جنگهای مذهبی است که مولانا با مهارتی ستودنی به صورت علمی و اصولی برای همه بیان کرده است. هدف از تحقیق حاضر، فهم و درک علل پیدایش و چگونگی شکلگیری جنگهای بین ادیان و راههای نفوذ و شیوههای مقابله با آن به کمک دو داستان مثنوی معنوی بود که به روش توصیفی تحلیلی و بر مبنای مطالعات کتابخانهای صورت گرفته است. مولانا در دو داستان «آن پادشاه جهود که نصرانیان میکشت از بهر تعصب»، «پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود» برای ریشهیابی جنگهای فرقهای و مذهبی از دیدگاه اصول و فنون دنیای سیاست، ما را با دو مدل جنگ سخت و نرم آشنا ساخته است. در این پژوهش با استفاده از فنون عملیات روانی (جنگ نرم) و سخت: «1- شاخصهای جنگ سخت و نرم، 2- عوامل ایجاد جنگ از دیدگاه مولانا، 3- ابزار عملیات روانی (قدرت نرم) و تهدید نرم، 4- ابزار جنگ سخت، 5- مؤلفههای جنگ نرم در فرقهسازی و ایجاد جنگ نیابتی» بررسی شد. نتیجه آنکه مولانا همانند یک سیاستمدار خبره و با تجربه به ریشهیابی و کشف چرایی و چگونگی این جنگها و استمرار آن در طول اعصار پرداخته و زنگ خطری برای جلوگیری از نابودی دین و نفوذ شیاطین دنیای سیاست و قدرت در طول قرون نواخته است.
منصور نیک پناه؛ ابراهیم نوری
چکیده
در باب حقّانیّت و نجات بخشی پیروان ادیان، پیوسته سه رویکرد کلی کانون توجه بوده است: انحصارگرایی، کثرتگرایی و شمولگرایی. کثرتگرایی دینی به عنوان یک دیدگاه در قرن بیستم متولد شد، اما ریشههای آن را میتوان در برخی سخنان پیشینیان از جمله عرفای مسلمان پیدا کرد. یکی از این افراد، جلالالدین محمدمولوی است که مواضع مبهمی به او نسبت ...
بیشتر
در باب حقّانیّت و نجات بخشی پیروان ادیان، پیوسته سه رویکرد کلی کانون توجه بوده است: انحصارگرایی، کثرتگرایی و شمولگرایی. کثرتگرایی دینی به عنوان یک دیدگاه در قرن بیستم متولد شد، اما ریشههای آن را میتوان در برخی سخنان پیشینیان از جمله عرفای مسلمان پیدا کرد. یکی از این افراد، جلالالدین محمدمولوی است که مواضع مبهمی به او نسبت داده میشود. این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی با محوریّت سخنان مولانا و بهرهگیری از دیدگاههای مولویپژوهان به داوری پرداخته و به این نتیجه رسیده است که با وجود قرائن متعدد بر انحصارگرایی، شمولگرایی و کثرتگرایی در کلام ایشان، حکم کلی و مطلق به انحصارگرا یا کثرتگرا بودن وی در نجاتبخشی پیروان ادیان ناموجّه است. وی حقیقت را یکی میداند چون از زوایای گوناگون نگریسته شود، متفاوت مینماید. محجوب بودن چهره واقعی حقیقت، محدودیتهای قوای ادراکی از جمله علل بروز اختلاف دیدگاهها است. مولانا دیانات الهی را نوری واحد میداند که از چراغهای مختلف پرتوافشانی میکنند و فرق واقعی ندارند و همه نجاتبخش هستند، اما در مقام حقّانیّت، اسلام را واجد حقّانیّت برتر و در مواردی حقمطلق میبیند.
عباس تابان فرد؛ سکینه رسمی
چکیده
عشق عرفانی به عنوان بزرگترین موضوع در عرفان و تصوف، بخش بزرگی از ادب عرفانی را به خود اختصاص داده است. یکی از ظرفیتهای مغفول «عشق عرفانی» هیجانهای مثبتی است که در این آموزۀ عرفانی پنهان است. بسیاری از این هیجانات مثبت در آموزههای عرفان و آداب تصوف و سیر و سلوک عارفانه موجود است. در پژوهش پیش رو که تحقیقی میان رشتهای است ...
بیشتر
عشق عرفانی به عنوان بزرگترین موضوع در عرفان و تصوف، بخش بزرگی از ادب عرفانی را به خود اختصاص داده است. یکی از ظرفیتهای مغفول «عشق عرفانی» هیجانهای مثبتی است که در این آموزۀ عرفانی پنهان است. بسیاری از این هیجانات مثبت در آموزههای عرفان و آداب تصوف و سیر و سلوک عارفانه موجود است. در پژوهش پیش رو که تحقیقی میان رشتهای است سعی برآن است کارکردهای روان درمانیِ «عشق» عرفانی مندرج در مثنویمعنوی با رویکرد مثبتنگر، تحلیل تا درنهایت مشخص شود که مفاهیم و آموزههای عرفانی، حائز ظرفیتهای روانشناختی بسیاری هستند. در پایان این پژوهش مشخص خواهد شد که «عشق» عرفانی با ویژگیهای منحصربهفردش از جمله اتحاد عشق و عاشق و معشوق و بالا بردن تابآوری از طریق تحمل سختیهای راه عشق، میتواند استقامت و توانمندیهای درونی سالک را شکوفا کند و او را در مسیر قرب الی الله یاری کند این «عشق» در مراتب پایینتر با قابلیت «هم نوعدوستی و دوست داشتن» به عنوان یکی از قابلیتهای فضیلت انسانیت روانشناسی مثبتگرا، قابل مقایسه است.
سید علی اصغر میرباقری فرد؛ سید محمد جلیل مصطفوی روضاتی؛ سیده مریم روضاتیان
چکیده
شاعران و نویسندگان متون ادب فارسی همواره برای انتقال روشنتر مفاهیم موردنظر خود از شگردهای بلاغی متنوعی بهره جستهاند. یکی از رایجترین شگردهای ادبی تشبیه است تا جایی که هیچ متن ادبی را نمیتوان یافت که از ظرفیتهای هنری تشبیه برای انتقال مفاهیم بهره نبرده باشد. مولوی در کتاب مثنویمعنوی که یکی از بلیغترین متون تعلیمی- ...
بیشتر
شاعران و نویسندگان متون ادب فارسی همواره برای انتقال روشنتر مفاهیم موردنظر خود از شگردهای بلاغی متنوعی بهره جستهاند. یکی از رایجترین شگردهای ادبی تشبیه است تا جایی که هیچ متن ادبی را نمیتوان یافت که از ظرفیتهای هنری تشبیه برای انتقال مفاهیم بهره نبرده باشد. مولوی در کتاب مثنویمعنوی که یکی از بلیغترین متون تعلیمی- عرفانی فارسی است در کنار بهرهمندی از شگردهای مناسب ادبی، تشبیه را با ساختارهای متنوع بهکار گرفته است. در میان اقسام تشبیه در مثنویمعنوی گونهای تشبیه مشاهده میشود که درونمایه طنز دارد و مولوی برای انتقال مضامینی ویژه از آن بهره برده است؛ این گونه تشبیه را تشبیه طنز نامیدهاند. سنّت استفاده از شگردهای طنزپردازی در منظومههای عرفانی مانند بسیاری دیگر از نوآوریها با سنایی آغاز میشود. مولوی علاوه بر تأثیرپذیری احتمالی از سنایی، خلاقیتهای فراوانش را در طنزپردازی به ظهور رسانده است. یکی از گونههای طنز در مثنوی، تشبیهات معناداری است که صبغه فکاهی و طنز دارد. تبیین کارکردهای وجوه شبه طنزِ متنوعِ بهکار رفته در تشبیهاتِ طنز مثنوی از زمینههای اساسی این تحقیق است. در این مقاله کوشش شده به شیوه توصیفی- تحلیلی موارد یافت شده در مثنویمعنوی براساس ساختار بلاغیشان بررسی شود
منصور علیزاده؛ خدابخش اسداللهی؛ ابراهیم رنجبر؛ بیژن ظهیری ناو
چکیده
موضوع مقالۀ حاضر بررسی تصویرهای مار، اژدها و متعلقات آنها در دیوان شمس است که مولانا بهوسیلۀ آنها بسیاری از مفاهیم انتزاعی را برای مخاطبان میشناساند. برای این منظور، ابتدا مطالب مقدماتی با عنوانهای تجربه و تصویر، مفاهیم و تصاویر شعری و نیز تصاویر حیوانی در شعر تبیین شده است. در بخش اصلی پژوهش، رابطۀ 24 مشبه نظیر معشوق، عاشق، ...
بیشتر
موضوع مقالۀ حاضر بررسی تصویرهای مار، اژدها و متعلقات آنها در دیوان شمس است که مولانا بهوسیلۀ آنها بسیاری از مفاهیم انتزاعی را برای مخاطبان میشناساند. برای این منظور، ابتدا مطالب مقدماتی با عنوانهای تجربه و تصویر، مفاهیم و تصاویر شعری و نیز تصاویر حیوانی در شعر تبیین شده است. در بخش اصلی پژوهش، رابطۀ 24 مشبه نظیر معشوق، عاشق، انسان، مانع، دوگانگی، جهان، نفسانیات، رنج و بلا، گرفتار بلا، هجران، زبان، امل، سیم و زر، شب، غذا، نومیدی، عنایت حق و... با مشبهبه محدود مار و اژدها همراه با 25 مورد وجهشبه نو از قبیل نابودگری، بیقراری، گزندگی، ممانعت، تعلّق داشتن، دوگانگی، بیتعلّقی، تواضع و تسلیم، زندگی و مرگ، نیرومندی، دونهمّتی، پلیدی، هیجان و آبستنی، حرکت و تلاش و... مجسم و عینی شده است که از حفظ الگوهای عمیق اساطیری، مذهبی و عرفانی مولوی حکایت دارد. از آنجا که تصاویر اژدها و مار در دیوان شمس، حامل و متضمن معانی دوگانۀ مثبت و منفی، سرکشی و تسلیم، لطف و قهر، امید و نومیدی، رنج و خوشی و... است از تجارب والای روح و درونِ پردغدغه و هیجانزدۀ مولانا و نیز کمالنگری، وسعتِ اندیشه، بهرهگیری از تناقضگویی و خوشبینی وی حکایت دارد. خواننده از راه مواجهه با دیدگاه مثبت مولانا نسبت به «مار» برخلاف تجربۀ پیش پاافتاده، متوجه نگرش حکیمانۀ این شاعر بزرگ مبنی بر سودمندی و لازم بودن همۀ موجودات در نظام احسن الهی میشود.
سید ناصر جابری اردکانی؛ اسما حسینی
چکیده
طنز یکی از شاخصههای مهم گلستان و مثنوی است. در این پژوهش، فرضیة مبتنی بر تأثیر تقابل بر هدف و تفاوت هدف طنز در دو اثر مورد بررسی است. پرسش تحقیق این است که تقابل چه تأثیری بر هدف میگذارد و چه رابطهای میان این دو وجود دارد. هدف تحقیق در وهلة اول، مطالعة تطبیقی طنز در دو اثر مهم و نیز بیان رابطة تقابل با هدف و تبیین تأثیر جهانبینی بر ...
بیشتر
طنز یکی از شاخصههای مهم گلستان و مثنوی است. در این پژوهش، فرضیة مبتنی بر تأثیر تقابل بر هدف و تفاوت هدف طنز در دو اثر مورد بررسی است. پرسش تحقیق این است که تقابل چه تأثیری بر هدف میگذارد و چه رابطهای میان این دو وجود دارد. هدف تحقیق در وهلة اول، مطالعة تطبیقی طنز در دو اثر مهم و نیز بیان رابطة تقابل با هدف و تبیین تأثیر جهانبینی بر اهداف طنز است. روش مطالعه، تطبیقیـ تحلیلی و مبتنی بر استخراج «تقابل انگاره» و «هدف»، دستهبندی این دو متغیر و تحلیل نتایج است. این مطالعه نشان میدهد که تقابل انگاره و هدف در شبیهترین حکایات نیز متفاوت است و در مثنوی، گاهی تناقض اهداف نیز دیده میشود. در گلستان، غالباً تقابلِ دو انگاره بر اساس مقابله و برخورد با شخصیت منفی شکل میگیرد و در مثنوی، با رسوایی و افشای شخصیت منفی، اولی مبتنی بر واقعگرایی و دومی مبتنی بر آرمانگرایی و نگاه ایدئولوژیک است. بر این اساس، میتوان طنز سعدی را نجاتبخش و راهگشا، و طنز مولانا را آگاهیبخش و در عین حال، افشاگر و رسواکننده توصیف کرد. طنز سعدی بر اساس بنیاد فکری او در موضوعاتی مانند تدبیر منزل، تهذیب نَفْس و سیاست مدن که زیرشاخههای حکمت عملی هستند، تفکیکپذیر است و طنز مولانا در موضوعاتی مانند نقد اشتباه، تظاهر، قیاس، تقلید و برتری دادن به نمادهای آگاهی چنین است. بنابراین، طنز سعدی شیوهای برای درست زیستن و طنز مولانا روشی برای اصلاح یا جهتدهی به ذهن و اندیشه است.
محمد بهنام فر؛ اردشیر سنچولی جدید
چکیده
هدف از این پژوهش، بررسی کاربرد آرایة ایهام تناسب و تحلیل عناصر سازندة این صنعت در مثنوی مولاناست. نتایج این تحقیق که به شیوة تحلیل محتوا صورت گرفتهاست، نشان میدهد مولوی علیرغم اینکه در سرایش مثنوی به صورت ارتجالی عمل کردهاست و در مجالس خود تحت تأثیر جرّ جرار کلام و تداعی معانی و افکار قرار داشته، اما دانش و آگاهی او نسبت به برخی ...
بیشتر
هدف از این پژوهش، بررسی کاربرد آرایة ایهام تناسب و تحلیل عناصر سازندة این صنعت در مثنوی مولاناست. نتایج این تحقیق که به شیوة تحلیل محتوا صورت گرفتهاست، نشان میدهد مولوی علیرغم اینکه در سرایش مثنوی به صورت ارتجالی عمل کردهاست و در مجالس خود تحت تأثیر جرّ جرار کلام و تداعی معانی و افکار قرار داشته، اما دانش و آگاهی او نسبت به برخی از علوم باعث شدهاست تا ظرافت و دقتهای خاصی را نیز در زمینة صنایع بدیعی، بهویژه ایهامتناسب و انواع آن؛ نظیر ایهام تناسب تلمیحی، تضاد، ترجمه و تبادر داشته باشد و تناسبهایی را پدید آورد که بیش از همه در ارتباط با حوزههایی همچون موسیقی، نجوم، طب، مسائل دینی و قرآنی و نیز امور اساطیری و تاریخی است؛ حوزههایی که برخی از آنها با توجه به نگرش و جهانبینی وی، مورد علاقة او بودهاست و نسبت به آنها تعلّق خاطر خاصی داشته و توانسته با استفاده از این شگرد بلاغی ظرفیت بالایی برای خلق معانی دربارة آنها ایجاد کند.
شکراله پورالخاص؛ رقیه آلیانی
چکیده
زبان از فرایندهایی است که خاصیت پیامرسانی و ارجاعی دارد و القاگر مضامین فرهنگی، آداب و رسوم، افکار و اندیشة یک قوم است. زبان از نظر زبانشناسی شناختی، علاوه بر انتقال مضامین ارجاعی، منعکسکنندة مضامین شناختی، نظام ادراکی آدمی و القاگر مضامین انتزاعی موجود در ذهن است. بر این اساس، زبانشناسان شناختی بر معنا به عنوان عنصر قالب ...
بیشتر
زبان از فرایندهایی است که خاصیت پیامرسانی و ارجاعی دارد و القاگر مضامین فرهنگی، آداب و رسوم، افکار و اندیشة یک قوم است. زبان از نظر زبانشناسی شناختی، علاوه بر انتقال مضامین ارجاعی، منعکسکنندة مضامین شناختی، نظام ادراکی آدمی و القاگر مضامین انتزاعی موجود در ذهن است. بر این اساس، زبانشناسان شناختی بر معنا به عنوان عنصر قالب تکیه میکنند. از جمله نظریهپردازان حوزة معنیشناسی شناختی میتوان به لیکاف و جانسون اشاره داشت که از استعاره به عنوان فرایند شناختی برای پیشبرد اهداف خود بهره میگیرند. از نظر لیکاف و جانسون، استعارة مفهومی امری است که سراسر زندگی روزمره را در حوزة شناخت و ادارکِ مبتنی بر تجربه احاطه میکند و از آنجا که زبان عرفان نیز انتقالدهندة مضامین شناختی و انتزاعی حاصل از تجربة شخصی عارفان است. بنابراین، بررسی استعارة مفهومی در الگوهای عرفانی مولوی به درک هرچه بهتر مفاهیم و مضامین ماورایی و متافیزیکی کمک خواهد کرد. با این توضیح، این پژوهش درصدد است تا با روش توصیفیـ تحلیلی بر اساس نظریة لیکاف و جانسون، استعارة مفهومی جهتی را در نمادهای حیوانی (پرندگان) غزلیات شمس بررسی نماید. نتایج پژوهش نشان میدهد که نمادهای متضمنِ معنای تعالی، از جمله روح و جان و نمادهایی که بیانگر مضامین ضمنی جسم و نفسانیات هستند، به ترتیب با استعارههای جهتی رو به بالا و پایین تطابق معنایی پیدا میکنند و خوشههای استعاری این مضامین نیز با کارکرد سلبی یا ایجابی آن الگوها همنوایی معنایی دارند.
بهنام صادقیان کلو
چکیده
در روانشناسی تحلیلی یونگ، نَفْس (Self) یکی از اصطلاحات بسیار حائز اهمیت است. از نظر او، نَفْس کهنالگویی است که میتوان آن را مبنای قوام یافتن فرد دانست. مطابق با نظریة یونگ، هر یک از ما با گذشت زمان آرامآرام رشد میکنیم و با از سر گذراندن فرایندی که یونگ آن را «فردانیت» مینامد، آن کسی میشویم که هستیم. یونگ کلّ شخصیت را نَفْس ...
بیشتر
در روانشناسی تحلیلی یونگ، نَفْس (Self) یکی از اصطلاحات بسیار حائز اهمیت است. از نظر او، نَفْس کهنالگویی است که میتوان آن را مبنای قوام یافتن فرد دانست. مطابق با نظریة یونگ، هر یک از ما با گذشت زمان آرامآرام رشد میکنیم و با از سر گذراندن فرایندی که یونگ آن را «فردانیت» مینامد، آن کسی میشویم که هستیم. یونگ کلّ شخصیت را نَفْس مینامد. از منظر وی، نمیتوان نَفْس را به طور کامل شناخت. نَفْس نماد تمامیت است و مسیح، نمونة کهنالگوی آن است؛ چراکه او مظهر تمامیتی از نوع الهی است. یونگ برای نَفْس ویژگیهای مختلفی را برشمرده است. از طرفی، ما در غزلیات شمس مولوی و به طور کلی، در ادبیات عرفانی، با روح، جان یا دل مواجه هستیم که با الگویی که یونگ تعریف میکند، همخوانی دارد. در این مقاله، سعی کردهایم علاوه بر تبیین کهنالگوی نَفْس از منظر یونگ، آن را با ویژگیهای روح، جان یا دل در غزلیات شمس تطبیق دهیم و به بررسی ویژگیهای آن بپردازیم.
مرتضی حیدری
چکیده
مولانا با بهرهگیری از کیفیّتهای تصویری و ترکیبی حروف الفبا در کلّیات شمس، اشعار بسیار زیبایی سروده است. بهکارگیری نظریّهای فراگیر در مطالعة این سرودهها که زمینههای فرهنگی هنر مولانا را پوشش دهد و نتیجهای فراخور یک پژوهش را در بر داشته باشد، نیازی آشکار است. در مقالة حاضر، نگارنده بر پایة آرای چارلز سندرس پیرس به نشانهشناسی ...
بیشتر
مولانا با بهرهگیری از کیفیّتهای تصویری و ترکیبی حروف الفبا در کلّیات شمس، اشعار بسیار زیبایی سروده است. بهکارگیری نظریّهای فراگیر در مطالعة این سرودهها که زمینههای فرهنگی هنر مولانا را پوشش دهد و نتیجهای فراخور یک پژوهش را در بر داشته باشد، نیازی آشکار است. در مقالة حاضر، نگارنده بر پایة آرای چارلز سندرس پیرس به نشانهشناسی نگرشهای حروفی مولانا میپردازد و همة سرودههای حروفی او را گزارش میکند. نظریّة نشانهشناسی پیرس با دانش نقد بلاغی رایج در زبان فارسی پیوند تنگاتنگی دارد، امّا از توانش تفسیری بالاتری در مقایسه با آن برخوردار است و رسیدن به نتیجهای علمیتر را میسّر میکند. در این پژوهش، سهگانههای مشهور «شمایل»، «نمایه» و «نماد» پیرس و فرایند تکامل نشانگی آنها در کلّیات شمس پژوهیده شده است. فرایندهای نشانگی متفرّد، خطّی و متداخل، سهگونة سِیر نشانگی حروف الفبا در کلّیات شمس هستند که نگارنده آنها را از یکدیگر بازشناخته است. نگارنده در پایان نتیجه میگیرد که نشانگی حروف الفبا در کلّیات شمس، بیشتر با موضوع و تفسیر خود نسبت آسان دارد.
امین رحیمی؛ سیّده زهرا موسوی؛ مهرداد مروارید
دوره 18، شماره 62 ، اسفند 1393، ، صفحه 147-173
چکیده
نفسدر عرفان اسلامییکی از مهمترین و پیچیدهترین مباحث به شمار میرود. در کتابهای عرفانی، یکی از وظایف مهمّ سالک، در اختیار گرفتن زمام نفس دانسته شده است و سالک تا زمانی که گرفتار نفس است، نمیتواند به پایههای عالی کمال نائل آید. این نفس، خصلتهای بسیار گوناگونی دارد و در وجود هر کس با توجّه به استعداد او، به گونهای جدید خودنمایی ...
بیشتر
نفسدر عرفان اسلامییکی از مهمترین و پیچیدهترین مباحث به شمار میرود. در کتابهای عرفانی، یکی از وظایف مهمّ سالک، در اختیار گرفتن زمام نفس دانسته شده است و سالک تا زمانی که گرفتار نفس است، نمیتواند به پایههای عالی کمال نائل آید. این نفس، خصلتهای بسیار گوناگونی دارد و در وجود هر کس با توجّه به استعداد او، به گونهای جدید خودنمایی میکند. نفس در ادبیّات عرفانی گاهی تجسّم و تجسّد یافته است و بر اساس خصلتی که مورد نظر نویسنده یا شاعر بوده، آن را به شکلی نشان دادهاند. گاهی برای آن صورت حیوانی تصوّر کردهاند و برخی حیوانات را (با توجّه به ویژگیهای آنها) نماد نفس قرار دادهاند. در مقدّمة مقالة حاضر، به تعریف گذرا از دو اصطلاح مهمّ این تحقیق، یعنی نماد و نفسپرداخته شده است و در ادامه، ابتدا جانورانی جستجو شده که شاعران مورد بحث، آنها را به عنوان نماد نفس به کار بردهاند و پس از آن تا حدّ امکان به این امر پرداخته شده است که چرا شاعران مذکور، یک جانور را نماد یکی از خصلتهای نفس قرار دادهاند. هدف این تحقیق روشن کردن یکی از جنبههای بسیار متنوّع، یعنی تجلّی نفس در ادبیّات فارسی است. در این تحقیق، از روش تحلیل توصیفی بهره برده شده است.
حسن حیدری
چکیده
مثنوی مولوی به عنوان یکی از آثار مشهور عرفانی از دیرباز مرکز توجّه شاعران دیگر بوده است. به همین دلیل، بارها تقلیدهایی از آن صورت گرفته است. یکی از مثنویهایی که به تقلید از آن سروده شده است و از نظر صورت و محتوا شباهتهایی به مثنوی مولوی دارد، مثنوی طاقدیس اثر ملاّ احمد نراقی است. این مقاله متضمّن مقایسة این دو مثنوی و نتایج مترتّب ...
بیشتر
مثنوی مولوی به عنوان یکی از آثار مشهور عرفانی از دیرباز مرکز توجّه شاعران دیگر بوده است. به همین دلیل، بارها تقلیدهایی از آن صورت گرفته است. یکی از مثنویهایی که به تقلید از آن سروده شده است و از نظر صورت و محتوا شباهتهایی به مثنوی مولوی دارد، مثنوی طاقدیس اثر ملاّ احمد نراقی است. این مقاله متضمّن مقایسة این دو مثنوی و نتایج مترتّب بر آن با رویکرد انتقادی است. از نظر عوامل صوری، مقایسة این دو نشان میدهد که یکی از عوامل مهمّ تداعی در مثنوی، تداعی بر اساس تشابه است. این نوع تداعی زیرشاخههایی چون تداعی از طریق مضمون، تداعی بر اساس صفت شخصیّت، گفتگوها، خلاصة داستان و نظایر اینها در مثنوی مولوی دارد که این مقاله میکوشد تا این موارد تشابه را در مثنوی طاقدیس نیز نشان دهد. از دیگر مواردی که برای وجوه شباهت دو مثنوی میتوان برشمرد، وزن و قالب دو مثنوی است. همچنین از نحوة آغاز آنها باید یاد کرد که بدون تمهید و در نخستین بیت، با فعل «بشنو» آغاز میشوند. از این نظر که آخرین داستان در دو مثنوی ناتمام مانده است، پایان آنها نیز همانند است. شیوة داستان در داستان طاقدیس نیز همانندیهایی با مثنوی معنوی دارد. این بررسی نشان میدهد که در قیاس داستانهای مشترک دو منظومه و شیوة داستانپردازی آشکارا، مثنوی معنوی بر مثنوی طاقدیس برتری دارد. از نظر محتوا، علاوه بر آنکه موضوعات مختلف عرفانی در این دو مثنوی مطرح شده، برخی از داستانهای دو منظومه مشترک است و ملاّی نراقی بیتها و مصرعهایی قابل توجّه از مثنوی را درج، تضمین و اقتباس کرده است.
بهمن نزهت
چکیده
با تحلیل سبک بیان نویسنده، شخصیت فردی، توان بیان و ساختار منظم حاکم بر اثر ادبی را میتوان شناخت، به همین سبب شناخت روش بیان هر نویسندهای درآمدی بر شناخت زیباییشناسی ویزهی او است. مولوی در زیباییشناسی و سایر علوم از باورهای توحیدی و دینی الهام میگیرد تا ناهماهنگیها و تناقضات صوری را در یک کلی واحد و کاملاً منسجم و هماهنگ ...
بیشتر
با تحلیل سبک بیان نویسنده، شخصیت فردی، توان بیان و ساختار منظم حاکم بر اثر ادبی را میتوان شناخت، به همین سبب شناخت روش بیان هر نویسندهای درآمدی بر شناخت زیباییشناسی ویزهی او است. مولوی در زیباییشناسی و سایر علوم از باورهای توحیدی و دینی الهام میگیرد تا ناهماهنگیها و تناقضات صوری را در یک کلی واحد و کاملاً منسجم و هماهنگ جمع نماید و آن را در آثار منثور خود به خصوص در فیه ما فیه و مجالس سبعه نشان دهد. آثار منثور مولوی یکی از پرشورترین و زیباترین متون منثور ادب فارسی است که اصلی وحدتبخش و نظم و غرض زیبایی شناختی بر آن حاکم است و پختگی اسلوب بیان مولوی در آن کاملاً مشهود. در این پژوهش به تحلیل اسلوب بیان مولانا و جنبههای زیباییشناختی آن در آثار منثورش پرداختهایم و جهت تبیین مسأله از برخی از اصول و نظریههای ادبی، عرفانی و روانشناختی بهره بردهایم.
علی حیدری
چکیده
شمس قهرمان بلامنازع غزلیات مولوی است. تا جایی که این دیوان کبیر به نام او مزین شده است؛ اما همین شمس در مثنوی حضوری ظاهراً کمرنگ دارد و قابل مقایسه با حضور او در غزلیات که هر دو سروده مولویاند، نیست. به نظر میرسد از آنجایی که مثنوی به خواهش حسامالدین سروده شده است و هم اوست که کاتب مثنوی است، دوست ندارد که مثنوی نیز جلوهگاه ...
بیشتر
شمس قهرمان بلامنازع غزلیات مولوی است. تا جایی که این دیوان کبیر به نام او مزین شده است؛ اما همین شمس در مثنوی حضوری ظاهراً کمرنگ دارد و قابل مقایسه با حضور او در غزلیات که هر دو سروده مولویاند، نیست. به نظر میرسد از آنجایی که مثنوی به خواهش حسامالدین سروده شده است و هم اوست که کاتب مثنوی است، دوست ندارد که مثنوی نیز جلوهگاه نام شمس شود؛ بنابراین مولوی که از این غیرت حسامالدین مطلع شده است، برای احترام و رعایت حال او آشکارا، از شمس در مثنوی و در محضر وی صحبت نمیکند؛ ولی بنا به دلایل دیگر، در اوایل دفتر اول (دو بار) و دفتر دوم (یکبار) صریحاً به توصیف شمس پرداخته است و در دفترهای بعدی اگر نامی از شمس آمده، مراد خورشید است نه شمس تبریزی. مگر حدس زد که با ایما و اشاره به شمس تبریزی نیز نظر داشته است. در این صورت نیز میتوان گفت: شمس بنا به دلیلی که گفتیم به ناچار از خودآگاه مولوی در مثنوی حذف شده است؛ اما در ناخودآگاه او هنوز زنده است و هرگاه از حسامالدین، خورشید و آفتاب صحبت میکند، با ایما و اشاره نیز گوشهی چشمی به او دارد.
شهلا خلیل الهی
چکیده
داستانپردازی و آوردن حکایات، تمثیلات و به طور کلّی طرح «قصّه در قصّه» از ویژگی-های ساختار روایی مثنوی است. از میان داستانهای مثنوی، داستان نمادین دقوقی، چیرهدستی مولانا را در داستانپردازی نمایان میسازد. این داستان، قصّهای است حادثهپردازانه که در آن شخصیّت اصلی با وقایع شگفتآوری که سالها در آرزوی تحقّق آنها بوده، ...
بیشتر
داستانپردازی و آوردن حکایات، تمثیلات و به طور کلّی طرح «قصّه در قصّه» از ویژگی-های ساختار روایی مثنوی است. از میان داستانهای مثنوی، داستان نمادین دقوقی، چیرهدستی مولانا را در داستانپردازی نمایان میسازد. این داستان، قصّهای است حادثهپردازانه که در آن شخصیّت اصلی با وقایع شگفتآوری که سالها در آرزوی تحقّق آنها بوده، به تصویر کشیده شده است. هدف مقالة حاضر بررسی داستان دقوقی برحسب مؤلّفههای روایتشناختی با تکیه بر عنصر بُنمایه ثابت است، مسألة اصلی آن تبیین بُنمایههای ثابت این داستان برحسب مؤلّفههای روایتشناختی است که به روش تحلیل محتوا انجام گرفته است. پراپ عنصر ثابت و عنصر متغیّر را واحدهای کمینة گزارهروایی معرّفی میکند. بُنمایههایی که موقعیّت را تغییر میدهند، «بُنمایههای پویا» و بُنمایههایی که تغییری در آن پدید نمی-آورند، «بُنمایههای ایستا» خوانده میشوند. نتیجة این بررسی نشان میدهد که «جستجو» و «دعا» عنصر ثابت بُنمایة اصلی و موتیفهای تکرار شوندةاین داستان هستند که تصاویر خیالی و داستانپردازی در لایههایی از آن و جنبههای فیزیکی در سطوح دیگر این روایت آشکار میشود.
قدرت الله طاهری
چکیده
مقاله حاضر، خوانشی متفاوت از داستان نخست مثنوی به منظور بازجست انعکاس سایهوار زندگی خصوصی مولانا و ارتباطات اجتماعی وی با افراد مهم و تأثیرگذار در زندگی اوست. لذا ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر قرائتها و تأویلات متعدّدی که تا کنون محقّقان برجستهی ایرانی و غیرایرانی از این داستان به عمل آوردهاند، داستان را در «بستر تاریخیِ» ...
بیشتر
مقاله حاضر، خوانشی متفاوت از داستان نخست مثنوی به منظور بازجست انعکاس سایهوار زندگی خصوصی مولانا و ارتباطات اجتماعی وی با افراد مهم و تأثیرگذار در زندگی اوست. لذا ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر قرائتها و تأویلات متعدّدی که تا کنون محقّقان برجستهی ایرانی و غیرایرانی از این داستان به عمل آوردهاند، داستان را در «بستر تاریخیِ» زندگی مولانا تحلیل خواهیم کرد. میدانیم مولوی خاطرات آشنایی و زندگی با شمس و پایان تراژیک این ارتباط را در فاصلهی طولانی بین غیاب شمس و آغاز سرایش مثنوی، در جهان عینیّت، علیرغم درگیری ذهنی شدید و مداوم با آن، به لایههای پنهان ذهن خویش میرانده و تنها با سرودن غزلهای جانسوز، آبی بر آتش درون میپاشیده است. به نظر میرسد خاطرات فروخفته، در نخستین گام روایتپردازی، از اعماق ناخودآگاه فردی وی به در آمده و خود را در لایههای پنهان روایت نشان داده است. مولانا در این داستان مانند رؤیابینی است که با عمل «جابهجایی»، «ادغام» و «فشرده سازی» ضمن این که مهمترین مقطع زندگی خود را گزارش میکند، پردهای چندلایه بر آن میافکند و تنها «سرّ دلبران»؛ یعنی حکایت حال خود و شمس تبریزی را در «حدیث دیگران»؛ یعنی روایت پادشاه، کنیزک، زرگر و طبیب الهی بازمیگوید. بنابراین، حکایتِ «نقد حال» خود را با شخصیّت «پادشاه»، شمس تبریزی را با «طبیب الهی»، کیمیاخاتون را با «کنیزک» و علاءالدّین محمّد را با «زرگر» بر مبنای اصل مشابهت، بازسازی میکند تا به صورت پوشیده از عملکرد خود در رابطه با شمس دفاع کرده باشد. زیرا علیرغم گذشت بیش از یک دهه از غیاب شمس، هنوز از عریانسازی و صراحت کلام هراسان است و سعی میکند با ترفندهای روایی بیش از آنکه پرده از حقیقت حال خود با شمس بر دارد، پردهایی ضخیم بر آن بیفکند.
محمدرضا زمان احمدی
چکیده
داستان پادشاه و کنیزک آیینهٔ تمامنمای روایتهای داستانی مثنوی است، روایتی که محل تجلی خاطرهٔ نژادی انسان (کهنالگوها) از نماد عشق در ناخودآگاه جمعی مولانا است. نماد عشق در داستان پادشاه و کنیزک، نیرویی است که معنای خودآگاهی، یعنی ادراک و صور مواد اولیه را فراهم میآورد تا پادشاه جان مولانا به یاری این نماد به فرایند فردیت برسد. ...
بیشتر
داستان پادشاه و کنیزک آیینهٔ تمامنمای روایتهای داستانی مثنوی است، روایتی که محل تجلی خاطرهٔ نژادی انسان (کهنالگوها) از نماد عشق در ناخودآگاه جمعی مولانا است. نماد عشق در داستان پادشاه و کنیزک، نیرویی است که معنای خودآگاهی، یعنی ادراک و صور مواد اولیه را فراهم میآورد تا پادشاه جان مولانا به یاری این نماد به فرایند فردیت برسد. در این جستار سعی بر آن است تا با بررسی عناصر روانشناسی تحلیلی یونگ، نمادهای کهنالگو را که از حافظهٔ جمعی نوع بشر به ناخودآگاه جمعی مولانا ارث رسیده است، در داستان پادشاه و کنیزک تحلیل کنیم. حاصل بحث چنین است که کهنالگوی عشق همراه با نمادهای کهنالگوی من، خود، سایه، نقاب، پیر دانا، ناخودآگاه فردی و جمعی در پیوند با خواب و رؤیا، پادشاه را از حیطهٔ خودآگاهی به ناخودآگاهی میکشاند و پادشاه در جریان برخورد با درونش با مواجههٔ خودآگاه و ناخودآگاه در روند کسب فردیت، بار دیگر متولد میشود و به نقل از مولانا «زادهٔ ثانی» میگردد.
قاسم پورحسن
چکیده
متفکران، مسئلة شر را به دو گونه تبیین کردند: مسئلة منطقی شر و شر به مثابة قرینهای علیه خداوند. در قسم نخست، دعوی ناسازگاری و مناقشه صدق میان شر و گزارة دینی دربارة خداوند اصلیترین مسئله است؛ در حالی که در گونة دیگر، وجود شر را به حداقل به منزلة نقضی علیه اعتقاد به خدا یا خلل در باور به مدعیات دینی تلقی میکنند. در این نوع، مناقشه مربوط ...
بیشتر
متفکران، مسئلة شر را به دو گونه تبیین کردند: مسئلة منطقی شر و شر به مثابة قرینهای علیه خداوند. در قسم نخست، دعوی ناسازگاری و مناقشه صدق میان شر و گزارة دینی دربارة خداوند اصلیترین مسئله است؛ در حالی که در گونة دیگر، وجود شر را به حداقل به منزلة نقضی علیه اعتقاد به خدا یا خلل در باور به مدعیات دینی تلقی میکنند. در این نوع، مناقشه مربوط به ناسازگاری مدعیات دینی نیست، بلکه پرستش در ناپذیرفتنی بودن آنهاست. نزاع اساسی مسئلة شر در رویکرد منطقی است که دو مدعا را طرح میسازد، یکی فقدان عقلانیت باورهای دینی و دیگر ناسازگاری میان وجود شر و اعتقاد به خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض. منکران که بر رویکرد منطقی مسئله شر تأکید میورزند که دو باور مزبور یعنی وجود شر و خداوند قادر خیرخواه محض نمیتواند همزمان صادق و سازگار باشند. مولوی در مثنوی گرچه به نظام احسن عالم و قلیل یا کثیر بودن شر میپردازد و نه تنها وجود شر اندک و قلیل را میپذیرد، بلکه آن را همانند شرور اخلاقی که مبتنی بر اراده و اختیار انسان هاست، مجاز قلمداد میکند و در مقابل معتقد نیست که شر در عالم، شر اکثری است اما بنیاد اندیشة او بر پاسخ به تنافر یا تناقض احتمالی دو مدعای فوق متمرکز است. مولوی با طرح دو راهکار «خیرهای برتر» و «مسئله ابتلاء و امتحان عالم و آدم» براساس «شر طبیعی» و نیز «کمال یا زیبایی شناختی» میکوشد تا مسئلة دشوار ناسازگاری وجود توأمان شر را پاسخ دهد. مولوی نشان میدهد که وجود همزمان شر و خدا به لحاظ منطقی، ممکن و سازگار است. مولوی پس از آن به دفاع مبتنی بر اختیار نیز میپردازد.
علی حیدری
چکیده
بی تردید یکی از سرچثمه های زلال مولانا در بیان حکایات مثنوی معنوی، مثنوی های عطار است، به حدی که ازمجموح ٧٩٠ حکایت در شش دفتر مثنوی ٤٢ حکایت درمثنویهای عطار (مصیبت نامه، الهی نامه، منطق الطیر، اسرار نامه) آمده است، که بیانگر توجه مولانا به آثار عطاراست. ظاهرا مولوی مثنوی را به خواهثی حسام الدین چپلی و به تقلید از حدیقه نوشته است ...
بیشتر
بی تردید یکی از سرچثمه های زلال مولانا در بیان حکایات مثنوی معنوی، مثنوی های عطار است، به حدی که ازمجموح ٧٩٠ حکایت در شش دفتر مثنوی ٤٢ حکایت درمثنویهای عطار (مصیبت نامه، الهی نامه، منطق الطیر، اسرار نامه) آمده است، که بیانگر توجه مولانا به آثار عطاراست. ظاهرا مولوی مثنوی را به خواهثی حسام الدین چپلی و به تقلید از حدیقه نوشته است هرچند مولوی برای سنائی ارزش فوق العاده ای قائل بوده است و چندیئ بیت از حدیقه یا از دیوان سنایی را درمثنوی ذکر کرده و گاهی نیز آن ابیات راشرح و تفیر کرده است از جمله : ا-به هر چه ازراه وامانی چه کفر آن حرف وچه ایمان به هرچ ازدومت دور افتی چه زشت آن نقثی و چه زیبا
سیدحسن امین
چکیده
مکتب عرفانی مولانای رومی از مکتب ابن عربی مستقل است. اثبات دیدار مولانا با ابن عربی در دمشق (در سالهای جوانی مولانا و پیری ابن عربی) و نیز دوستی و مصاحبت و مجالست مولانا با صدر قونوی (بزرگترین مروج و معلم تعالیم ابن عربی) در قونیه (در سالهای پایانی عمر این دو) یا اشتراک بعضی افکار، برای اثبات این که مولانا تحت تأثیر افکار ابن عربی واقع ...
بیشتر
مکتب عرفانی مولانای رومی از مکتب ابن عربی مستقل است. اثبات دیدار مولانا با ابن عربی در دمشق (در سالهای جوانی مولانا و پیری ابن عربی) و نیز دوستی و مصاحبت و مجالست مولانا با صدر قونوی (بزرگترین مروج و معلم تعالیم ابن عربی) در قونیه (در سالهای پایانی عمر این دو) یا اشتراک بعضی افکار، برای اثبات این که مولانا تحت تأثیر افکار ابن عربی واقع شده باشد، کافی نیست، زیرا: اولاً- دیدار مولانا با ابن عربی در دمشق، ملاقاتی گذرا نبوده است. ثانیاً- مصاحبت و مجالست مولانا با صدر قونوی در قونیه، در زمانی بوده است که مولانا خود، در تصوف و معارف صوفیه، به مرتبۀ کمال رسیده است و دارای استقلال نظر بوده است. ثالثاً- شیوۀ سیر و سلوک طریقتی مولانا، پس از رسیدن به شمس تبریزی او را از مکتب اسلاف خود و مشایخ سلف او (یعنی پدرش بهاء الدین ولد سلطان العلماء بلخی و نیز جانشین پدرش برهان الدین ترمذی و دیگران) جدا کرد. مولانا با بیان ساده و فشرده در قالب داستان و قصه با استفاده از منابع مختلف از جمله کلیله و دمنه، الهی نامه(حدیقه الحقیقه) سنایی و آثار عطار، حقایق عرفان عملی و علم باطن را در طبق اخلاص نهاده است. اما ابن عربی، پایه گذرا عرفان نظری و تفکر عرفانی ست و کمال حقیقی را در گرو فهم برهانی و وجدانی و معرفت عقلانی و فرا عقلانی می داند و از این رهگذر به بهاءالدین بلخی (پدر مولانا) و برهان الدین ترمذی (استاد و مرشد مولانا) شبیه است که شمس تبریزی مولانا را از مطالعۀ آثارشان منع کرده است. رابعاً- بر خلاف نتیجه گیری هانری کربن که استناد شارحان مثنوی را در ایران و هند به آثار ابن عربی دلیل تأثیر در مولانا می داند، این گونه شرح و تفسیرها تنها حکایت از مقبولیت تام و تمام افکار ابن عربی در ایران و هند دارد که شارحان مثنوی در ایران و هند نیز از همین گروه بوده اند. در مثل ما می بینیم، جامی که یکی از شارحان بزرگ آثار ابن عربی ست، «نی نامه» خود را که شرح ابیات نخستین مثنوی معنوی است، براساس مکتب ابن عربی- وحدت وجود و اعتباری بودن تعین و ماهیت- ساخته است. اما این واقعیت، تنها گزارشگر این حقیقت است که شارح این ابیات (جامی)، در عرفان نظری تابع بی قید و شرط ابن عربی ست و همۀ معارف الهی را به استشهاد آثار ابن عربی و صدر قونوی تفسیر و تبیین می کند. نی نامه جامی، نمی تواند دلیل بر تأثیر ابن عربی در مولانا باشد بلکه تنها دلیل بر تأثیر ابن عربی در جامی ست. چنان که باز اگر شرح حاج ملاهادی سبزواری بر مثنوی سرشار از اصول عرفانی ابن عربی و حکمت متعالیۀ ملاصدراست، دلیل بر تأثیر ابن عربی و ملاصدرا در سبزواری ست نه در مولانا. پس، باید نتیجه گرفت که در آثار مولانا مفهوم یا مضمونی که به اختصاص متعلق به ابن عربی باشد و در آثار دیگر عارفان و عالمان متقدم بر مولانا مسبوق به سابقه نباشد، نمی توان یافت.