مهین امیدیان؛ عبداله طلوعی آذر
چکیده
براساس نظریه یونگ، سیر خویشتنیابی یا فرآیند فردیّت، با یک نیاز روحی یا تضاد درونی در شخص آغاز میشود؛ در این فرآیند، سازماندهی در میان کهنالگوها وظیفه کهنالگوی «خود» است که اگر بتواند وحدت و یگانگی میان کهنالگوهای دیگر ایجاد کند، فرد به رشد روانی میرسد و سرانجام شناخت زوایای پنهان درون، به خودآگاهی و تمامیّت فردی منجر ...
بیشتر
براساس نظریه یونگ، سیر خویشتنیابی یا فرآیند فردیّت، با یک نیاز روحی یا تضاد درونی در شخص آغاز میشود؛ در این فرآیند، سازماندهی در میان کهنالگوها وظیفه کهنالگوی «خود» است که اگر بتواند وحدت و یگانگی میان کهنالگوهای دیگر ایجاد کند، فرد به رشد روانی میرسد و سرانجام شناخت زوایای پنهان درون، به خودآگاهی و تمامیّت فردی منجر میشود، با رشد فردیّت، شخص از تمامیّت فردی به پیوستگی با جهان و در مرحله بعد یگانگی با کیهان میرسد و صاحب اندیشه جهانی میگردد. در این پژوهش، اشعار محمدرضا شفیعیکدکنی از نظرگاه مراحل خویشتنیابی بر طبق نظریه یونگ بررسی شده است. دستاورد پژوهش نشان میدهد: کهنالگوهای آنیما، سایه، پیر دانا، مرگ و تولد دوباره و قهرمان در مراحل خویشتنیابی در اندیشه او وجود دارد و با «منِ خودآگاه» هماهنگ شده است کهنالگوی «خود» نیز با تمامی آنها سازگار است. شفیعیکدکنی با گذر از لایههای درونی خویشتن، سیر فردیّت و رشد روانی را سپری کرده ،پس از خودآگاهی و پیوستگی با جهان، به یگانگی با کیهان رسیده است.
الناز خجسته؛ حسین فقیهی
چکیده
«کهنالگو» نمایهها و تصاویری ازلی از اندیشههای بدوی و کهن است که به واسطة ضمیر ناخودآگاه جمعی بشر در ذهن آدمی انباشته شدهاست. همین انگارهها بخشی از محتویات ضمیر ناخودآگاه فردی را نیز تشکیل میدهند و در این میان، «پیر خردمند» نیز یکی از مهمترین این کهنالگوهاست که میتوان گفت چهرة وی، مظهر دنیای معنوی و روحانی ...
بیشتر
«کهنالگو» نمایهها و تصاویری ازلی از اندیشههای بدوی و کهن است که به واسطة ضمیر ناخودآگاه جمعی بشر در ذهن آدمی انباشته شدهاست. همین انگارهها بخشی از محتویات ضمیر ناخودآگاه فردی را نیز تشکیل میدهند و در این میان، «پیر خردمند» نیز یکی از مهمترین این کهنالگوهاست که میتوان گفت چهرة وی، مظهر دنیای معنوی و روحانی و نمونهای از صورت مثالی پدر در جهان اسفل است که فرد را در شرایط بحرانی و دشوار به سوی رهایی و نیکبختی رهنمون میشود. در این میان، مقامات حمیدی از آثار برجسته در مقامهنویسی پارسی است که در آن، قهرمان داستان هر بار در هر یک از مجالس با چهرهای متفاوت و ناشناس به بیان روایات شگفتانگیز میپردازد تا به این ترتیب، راوی را از تنگناها برهاند و نیازهای وی را با نوعی بزرگمنشی و صفات قهرمانانة مثبت برآورده سازد و آنگاه ناپدید شود. از این رو، با دیگر مقامات که اغلب داستان قلاشان و اوباش است، متفاوت است و حول بازگویی مفاهیم عارفانه و معنوی میپردازد. بر اساس بررسیهای انجامشده به نظر میرسد کهنالگوی «پیر خردمند» در مقامات حمیدی، همواره هدف «وعظ» و «آموزگاری» را پیش رو دارد و به صورتهای گوناگون از جمله «پیر روحانی»، «پیر مسافر» و «جوانمرد خردمند» ظاهر میشود که در واقع، جلوههایی از همان پیر خردمند است.
محمود آقاخانی بیژنی؛ اسحاق طغیانی؛ محسن محمدی فشارکی
چکیده
نمادگرایی در تفکرات و رؤیاهای نژادهای مختلف بشری وجود دارد و انسان را به گسترة تفکر بدون گفتار رهنمون میکند. شاهنامه از دیرباز مورد توجه مردم ایرانزمین بودهاست که با توجه به بافت داستانی این اثر، ارتباط نزدیکی با آن برقرار میکردند. در دورة صفویه، نقالان در قهوهخانهها، داستانهای شاهنامه را با پردهخوانی و آرایش صحنهها ...
بیشتر
نمادگرایی در تفکرات و رؤیاهای نژادهای مختلف بشری وجود دارد و انسان را به گسترة تفکر بدون گفتار رهنمون میکند. شاهنامه از دیرباز مورد توجه مردم ایرانزمین بودهاست که با توجه به بافت داستانی این اثر، ارتباط نزدیکی با آن برقرار میکردند. در دورة صفویه، نقالان در قهوهخانهها، داستانهای شاهنامه را با پردهخوانی و آرایش صحنهها برای سرگرمی شرح میدادند. این پژوهش به بررسی و رمزگشایی نمادها در نگارههای مربوط به هفت خان رستم در شاهنامة فردوسی میپردازد. رستم برای نجات کیکاوس و تشرف به پایگاه قهرمانی، آزمون هفت خان را پشت سر میگذارد. هر خان نمادی از تقابل با موجودات نهفته در ناخودآگاه بشری است که وی را در رسیدن به کمال با دشواری روبهرو میکند. رستم در خان اول با شیر (نماد غرور و نیروی اهریمنی)، در خان دوم با تشنگی و گرما (نماد قدرت بدون شکل و روح و نیز انگیزة پنهان و ناشناختة آن)، در خان سوم با اژدها (نماد خشکسالی)، در خان چهارم با زن جادوگر (نماد آنیمای منفی)، در خان پنجم با اولاد دیو (نماد نگهبان آستانه)، در خان ششم با ارژنگ دیو (نماد یاریگر ضدقهرمان) و در خان هفتم با دیو سپید (نماد مرگ و خون او نماد زندگیبخشی) روبهرو میشود. هدف این پژوهش، تحلیل نمادها در نگارههای مصور مربوط به هفت خان رستم در شاهنامة فردوسی است. روش پژوهش حاضر، توصیفی ـ تحلیلی است. نتیجة آن نیز این است که در همة نگارهها، نمادهای موجود در داستان هفت خان رستم در شاهنامه، در تصاویر ارائه شدهاند و رابطة بین تصویر و متن اصلی را برای مخاطب معنادار کردهاست.
بهنام صادقیان کلو
چکیده
در روانشناسی تحلیلی یونگ، نَفْس (Self) یکی از اصطلاحات بسیار حائز اهمیت است. از نظر او، نَفْس کهنالگویی است که میتوان آن را مبنای قوام یافتن فرد دانست. مطابق با نظریة یونگ، هر یک از ما با گذشت زمان آرامآرام رشد میکنیم و با از سر گذراندن فرایندی که یونگ آن را «فردانیت» مینامد، آن کسی میشویم که هستیم. یونگ کلّ شخصیت را نَفْس ...
بیشتر
در روانشناسی تحلیلی یونگ، نَفْس (Self) یکی از اصطلاحات بسیار حائز اهمیت است. از نظر او، نَفْس کهنالگویی است که میتوان آن را مبنای قوام یافتن فرد دانست. مطابق با نظریة یونگ، هر یک از ما با گذشت زمان آرامآرام رشد میکنیم و با از سر گذراندن فرایندی که یونگ آن را «فردانیت» مینامد، آن کسی میشویم که هستیم. یونگ کلّ شخصیت را نَفْس مینامد. از منظر وی، نمیتوان نَفْس را به طور کامل شناخت. نَفْس نماد تمامیت است و مسیح، نمونة کهنالگوی آن است؛ چراکه او مظهر تمامیتی از نوع الهی است. یونگ برای نَفْس ویژگیهای مختلفی را برشمرده است. از طرفی، ما در غزلیات شمس مولوی و به طور کلی، در ادبیات عرفانی، با روح، جان یا دل مواجه هستیم که با الگویی که یونگ تعریف میکند، همخوانی دارد. در این مقاله، سعی کردهایم علاوه بر تبیین کهنالگوی نَفْس از منظر یونگ، آن را با ویژگیهای روح، جان یا دل در غزلیات شمس تطبیق دهیم و به بررسی ویژگیهای آن بپردازیم.
محسن بتلاب اکبرآبادی؛ فرزانه مونسان
چکیده
در روایتهای داستانی معاصر، اسطوره سازوکاری ایدئولوژیک گرفته است. اسطوره بنا به کیفیّت تبیینی خود، در پی توضیح و کشف حقایق ناشناخته و ابتدایی، بهویژه امر لایتناهی و مقدّس است. از این رو، به ناچار خاصیّتی متناقض و مبهم به خود میگیرد، امّا روایت بنا به داشتن پیرنگ، انسجام و کلّیّت، تلاشی برای ساختاربندی و پیکرسازی حوادث پراکنده ...
بیشتر
در روایتهای داستانی معاصر، اسطوره سازوکاری ایدئولوژیک گرفته است. اسطوره بنا به کیفیّت تبیینی خود، در پی توضیح و کشف حقایق ناشناخته و ابتدایی، بهویژه امر لایتناهی و مقدّس است. از این رو، به ناچار خاصیّتی متناقض و مبهم به خود میگیرد، امّا روایت بنا به داشتن پیرنگ، انسجام و کلّیّت، تلاشی برای ساختاربندی و پیکرسازی حوادث پراکنده است. پس وقتی اسطوره وارد روایت (بهویژه روایتهای ایدئولوژیک) میشود، ناچار برای شفّافیّت معنای روایت، تبدیل به اشاراتی زبانی و تصویری میشود. غزاله علیزاده از جمله زنان داستاننویس است که اسطوره را در داستانهای خود از طریق زبان و نماد به تصویر کشیده است. از این رو، در آثار وی، اسطوره بیشتر کارکردی هدفدار، فمینیستی و گاه تزیینی و آرایشی دارد. اینگونه نیست که اسطوره به پیرنگ داستانهای وی خاصیّتی اسطورهای داده باشد، بلکه اسطوره، حکم کاتالیزوری (واسطهای) را دارد که از آن برای ایضاح، تتمیم و تکمیل مضمون روایت بهره گرفته است. در این مقاله تلاش شده است تا نوع پردازش، کارکرد و اهداف اسطوره در سه سطح زبانی، مضمونی و روایی در آثار علیزاده با تأکید بر کهنالگوی زن بررسی شود.
غلامعلی فلاّح؛ نوشاد رضایی
دوره 19، شماره 65 ، آذر 1394، ، صفحه 161-189
چکیده
کهنالگوها از ناخودآگاه جمعیِ افراد در دورههای اوّلیّه نشأت گرفته است. در نظر یونگ (روانکاو سوئیسی) و پیروانش، کهنالگوها قالبها و ظرفهای از پیش تعیینشدهای دارند که در رؤیاها و اسطورهها نمود مییابند. در پهنة ادبیّات فارسی، شاهنامة فردوسی در بر دارندة بخش عظیمی از این نمادها و کهنالگوهاست که مبتنی بر ناخوداگاه جمعی ...
بیشتر
کهنالگوها از ناخودآگاه جمعیِ افراد در دورههای اوّلیّه نشأت گرفته است. در نظر یونگ (روانکاو سوئیسی) و پیروانش، کهنالگوها قالبها و ظرفهای از پیش تعیینشدهای دارند که در رؤیاها و اسطورهها نمود مییابند. در پهنة ادبیّات فارسی، شاهنامة فردوسی در بر دارندة بخش عظیمی از این نمادها و کهنالگوهاست که مبتنی بر ناخوداگاه جمعی اقوامی، در طول سالیان متمادی بوده است. مقالة حاضر، کوششی برای یافتن ارتباط بین قهرمانهای اسطورهای شاهنامه، طبق نظریّات یونگ و فرای است که با روش تحلیل محتوایی(Contentanalysis) نگاشته شده است. در این پژوهش، برخی شخصیّتهای اسطورهای شاهنامه با توجّه به کارکرد و نوع کنشهاشان و نیز بر اساس سیر تحوّلات تاریخی آنها، با کهنالگوهای مورد نظر «یونگ» تطبیق یافته است. پس از مطابقت آرای یونگ و همفکرانش بر اسطورههای مورد بررسی و مقایسة ویژگیها و کنشهای آنها با یکدیگر در دورههای مختلف، بخشهای ناشناختة اسطورهها و فرایند تغییر و تحوّل آنها تبیین شده است. در این پژوهش، اظهار نظرها بر اساس فرضیّه ارائه شده است؛ زیرا پیشفرض اصلی بر این بوده است که قهرمانهای دورههای انتخابی دارای خاصیّت کهنالگویی هستند. تحقیق بر این اساس پیش رفته است و در پایان، نتیجة حاصله نشان داده است که قهرمانها و حوادث زندگی ایشان در قالبهای کهنالگویی ساخته و پرداخته شده است و فرهنگی جمعی در ساخت آنها از آغاز تا پایان دخیل بوده است. این پژوهش نشان داده که چگونه هر دورة قهرمانی، زمینهساز تکامل ویژگیهای قهرمانی دورة بعدی است؛ زیرا مراحل قهرمانی طبق آرای یونگ به صورت تدریجی تکامل مییابد. قهرمان دورة اوّل در سطح ابتدایی و نازلی قرار داشته است و دارای خصوصیّات دورة اوّل بوده است، در حالی که قهرمان دورة چهارم، نمود کاملی از قهرمان نهایی و قربانی است. همچنین در حین بررسی دورههای قهرمانی، انواع چهارگانة آنیما (طبق الگوی مورد نظر یونگ) بررسی و مشخّص شد که آنیما نیز از دورة اوّل تا چهارم از سیری تکوینی برخوردار بوده است و به تدریج تکامل یافته تا اینکه در دورة قهرمانی چهارم به اوج آگاهی و احساس یعنی مرحلة چهارم از الگوهای کارکردی خویش دست یافته است.
محمدرضا زمان احمدی
چکیده
داستان پادشاه و کنیزک آیینهٔ تمامنمای روایتهای داستانی مثنوی است، روایتی که محل تجلی خاطرهٔ نژادی انسان (کهنالگوها) از نماد عشق در ناخودآگاه جمعی مولانا است. نماد عشق در داستان پادشاه و کنیزک، نیرویی است که معنای خودآگاهی، یعنی ادراک و صور مواد اولیه را فراهم میآورد تا پادشاه جان مولانا به یاری این نماد به فرایند فردیت برسد. ...
بیشتر
داستان پادشاه و کنیزک آیینهٔ تمامنمای روایتهای داستانی مثنوی است، روایتی که محل تجلی خاطرهٔ نژادی انسان (کهنالگوها) از نماد عشق در ناخودآگاه جمعی مولانا است. نماد عشق در داستان پادشاه و کنیزک، نیرویی است که معنای خودآگاهی، یعنی ادراک و صور مواد اولیه را فراهم میآورد تا پادشاه جان مولانا به یاری این نماد به فرایند فردیت برسد. در این جستار سعی بر آن است تا با بررسی عناصر روانشناسی تحلیلی یونگ، نمادهای کهنالگو را که از حافظهٔ جمعی نوع بشر به ناخودآگاه جمعی مولانا ارث رسیده است، در داستان پادشاه و کنیزک تحلیل کنیم. حاصل بحث چنین است که کهنالگوی عشق همراه با نمادهای کهنالگوی من، خود، سایه، نقاب، پیر دانا، ناخودآگاه فردی و جمعی در پیوند با خواب و رؤیا، پادشاه را از حیطهٔ خودآگاهی به ناخودآگاهی میکشاند و پادشاه در جریان برخورد با درونش با مواجههٔ خودآگاه و ناخودآگاه در روند کسب فردیت، بار دیگر متولد میشود و به نقل از مولانا «زادهٔ ثانی» میگردد.