محمود رنجبر
چکیده
یکی از شیوههای نقد ادبیات داستانی، بررسی موقعیت داستان بر پایة چگونگی روایت آن است. هر موقعیت داستانی سه وجه «شخص، حالت و دیدگاه» را شامل میشود. بررسی ویژگیها و تحلیل زاویة دید و موقعیت داستانی برای درک چگونگی عملکرد دیدگاههای «زمانی، مکانی و روانشناختی» راوی از مباحث مورد توجه روایت شناسان است. در این پژوهش با روشی ...
بیشتر
یکی از شیوههای نقد ادبیات داستانی، بررسی موقعیت داستان بر پایة چگونگی روایت آن است. هر موقعیت داستانی سه وجه «شخص، حالت و دیدگاه» را شامل میشود. بررسی ویژگیها و تحلیل زاویة دید و موقعیت داستانی برای درک چگونگی عملکرد دیدگاههای «زمانی، مکانی و روانشناختی» راوی از مباحث مورد توجه روایت شناسان است. در این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی و با نگاهی به سه کارکرد یاد شده، شامل وجه و کانونی سازیِ و موقعیت شخصگانه سه داستان کوتاه با درونمایة جنگ از دومین مجموعه داستان-های «یوسف» تحلیل شده است. هدف از این پژوهش در وهله نخست بررسی کیفیت فرآیند ادراک و باور پذیری عمل روایی با عنصر موقعیت داستانی است. در بخش دوم تلاش کردهایم تا نشان دهیم چگونه جانماییِ مصالح و مواد داستانی باعث میشود مخاطب با دیدگاه و موقعیت راوی در ذهن خود همذات پنداری نماید. این اشتراک مجازی با اعتماد مخاطب به راوی از طریق موقعیت شخصگانه موجب میشود تا مخاطب، تصنع در ترتیب و توالی رویدادهای داستان را به منظور درک لذّتی روانشناختی که از زیستن برای دیدن و فکر کردن پیرامون یک عمل یا رویداد است، به دست آورد.
فاطمه تقی نژاد رودبنه؛ فیروز فاضلی؛ محمود رنجبر
چکیده
گفتمان نقد ادبی معطوف به خواننده و معناهای متکثر متون در میانهی سدهی بیستم، مورد توجه منتقدان ادبی قرار گرفت. داستان «ماهیسیاه کوچولو» (1347)، بهدلایلی ازجمله؛ نوع متن، ساختار ویژهی آن و گسترهی مخاطبان، با تفسیر و تأویلهای مختلف مواجه بوده است. در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و براساس رویکرد نظریههای معطوف به خواننده، ...
بیشتر
گفتمان نقد ادبی معطوف به خواننده و معناهای متکثر متون در میانهی سدهی بیستم، مورد توجه منتقدان ادبی قرار گرفت. داستان «ماهیسیاه کوچولو» (1347)، بهدلایلی ازجمله؛ نوع متن، ساختار ویژهی آن و گسترهی مخاطبان، با تفسیر و تأویلهای مختلف مواجه بوده است. در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و براساس رویکرد نظریههای معطوف به خواننده، چگونگی تعامل میان خواننده و متن، و به تَبَع آن، آفرینش و تطور معنا، بهصورت درزمانی و همزمانی در سه بازه زمانی بررسی شد. نتایج نشان میدهد، واکنش خوانندگان به این اثر تا پیش از سال 57، طبق پارادایم و افق انتظار مسلط، ذوقی، مبتنی بر ایدئولوژی و دارای رویکرد اجتماعی بود که در آن عمل قهرمان برجسته میشد، خوانشها اطلاعاتجویانه بود، گفتوگویی میان متن و خواننده شکل نمیگرفت و معنا بر متن تحمیل میشد. مطابق فضای گفتمانیِ پس از 57 تا اواخر دههی 80، دریافتها تلفیقی بود و براساس افق انتظار ادبی، در حوزهی روایتشناسی و ساختار داستان بسامد داشت. این خوانشها در خوانشهای پیشین عدم تعین ایجاد میکردند و خواننده در گفتوگوی نیمهفعال با متن به برساختن شکل جدیدی از ابژهی متنی میپرداخت. در پارادایم مسلطِ اواخر دههی 80 تا پایان دههی 90، خوانشها مبتنی بر نظریه و کارکردمحور بودند. رویکرد نشانهشناسی، بالاترین بسامد را در میان سایر رویکردهای خوانشی این اثر داشت. خوانشهای این دوره اغلب در دیالکتیک با خوانشهای دورهی پیش بودند و عدم تعین تا دریافت اصلاحی را در متن و خوانشهای پیشین رقم میزدند و در نتیجهی ادغام افق انتظار اجتماعی و ادبی، افق معنایی گستردهتری را پیشنهاد میدادند.
بررسی متون ادبی
راضیه فانی؛ علی تسلیمی؛ محمود رنجبر
چکیده
در این پژوهش رمانهای پسامدرن «لطفاً درب را ببندید» از جواد مجابی، نویسنده و ادیب معاصر ایرانی و «شهر شیشهای» از پل اُستر نویسنده و ادیب معاصر آمریکایی بهصورت تطبیقی بررسی شدهاند. ادبیات تطبیقی میتواند بینانظریهای باشد؛ یعنی افزون بر نظریه مکتبهای ادبی از نظریههای دیگر چون پسامدرنیستی بهره گیرد. اُستر و ...
بیشتر
در این پژوهش رمانهای پسامدرن «لطفاً درب را ببندید» از جواد مجابی، نویسنده و ادیب معاصر ایرانی و «شهر شیشهای» از پل اُستر نویسنده و ادیب معاصر آمریکایی بهصورت تطبیقی بررسی شدهاند. ادبیات تطبیقی میتواند بینانظریهای باشد؛ یعنی افزون بر نظریه مکتبهای ادبی از نظریههای دیگر چون پسامدرنیستی بهره گیرد. اُستر و مجابی هر دو خالق آثاری چندوجهی هستند. جواد مجابی در رمان«لطفاً درب را ببندید» از ویژگیهای پسامدرن در شرایطی غیر از «وضعیت» تحقق آن بهره میگیرد، اما پل استر در بستر فرهنگی و اجتماعی تحقق «وضعیت پست مدرن» قلم زده است اما هر دو نویسنده بیش از هر چیزی بر شرایط انسان با تمام ویژگیها و پیچیدگیهایش تمرکز دارند و به هویت و به آنچه هویت را میسازد، میاندیشند. انتظار میرود به دلیل گسترده بودن موضوع پستمدرن در غرب، ساختارشکنیها در آثار استر هوشمندانهتر باشد و با وجود تعدد روایتهای نامنسجم در رمانش به خوبی مشخصههای پستمدرن را در آن جلوهگر سازد؛ حال آنکه مجابی در تکاپوی نزدیک کردن رمانهای خود به مؤلفههای پسامدرنیستی است و اگر هم کاستیای دیده میشود به دلیل تازه بودن آموختههای بنیادی مسئلة پستمدرن در ایران و عدم وجود آموزشهای آکادمیک در این زمینه است.
فیروز فاضلی؛ محمود رنجبر؛ راضیه فانی
چکیده
بهمن فُرسی از هنرمندان معاصری است که آثار ارزشمندی در حوزه ادبیات داستانی به جامعه ادبی ارائه کرده است. در این پژوهش تلاش بر آن است تا شگردهای ایجاد طنز موقعیت در داستانهای فرسی مورد کاووش قرار گیرد. در اینگونه از طنز، کلام نقش چندانی ندارد بلکه طنزپرداز صحنهای میآفریند که تصور و تجسم آن خندهدار است. بررسیها نشان میدهد ...
بیشتر
بهمن فُرسی از هنرمندان معاصری است که آثار ارزشمندی در حوزه ادبیات داستانی به جامعه ادبی ارائه کرده است. در این پژوهش تلاش بر آن است تا شگردهای ایجاد طنز موقعیت در داستانهای فرسی مورد کاووش قرار گیرد. در اینگونه از طنز، کلام نقش چندانی ندارد بلکه طنزپرداز صحنهای میآفریند که تصور و تجسم آن خندهدار است. بررسیها نشان میدهد که عامل کلیدی ایجاد موقعیتهای طنزآمیز در «شبیک، شبدو» استفاده از شگردهای رفتاری طنزساز و در «نبات سیاه» استفاده از شگردهای کلامی است که علاوه بر خندهانگیزی، با ظرافت سیستم فرهنگی جامعه را به سخره میگیرند. تنوع گسترده تکنیکهای طنز موقعیت یکی از ویژگیهای سبکی بارز در آثار داستانی فرسی است. این امر نشاندهنده تسلط نویسنده بر شیوهها و الگوهای ایجاد این شاخه از طنز است. فضاهای حاکم بر آثار او اغلب مضحک، پوچ و سرشار از دلهرهاند. شخصیتهای حاضر در داستانها همچون سایر آثاری که رگههایی از طنز دارند، درگیر دلمشغولیها و خواستههای نامعقول شدهاند که با عکسالعملهای غیرمنطقی و تا حدی احمقانه و مضحک سعی در رفع آن دارند.