بینامتنی ذاتی اشعار عربی و فارسی سعدی (مضامین مشترک اشعار فارسی و عربی سعدی)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه یاسوج

چکیده

بینامتنیت گویای این امر است که هر متنی در برهه‌ای از زمان، تحت تأثیر آثار قبل از خود بوده و با تغییر و تحول آثار پیشین به خود هویتی متنی بخشیده است. در سایه‌سار این نوع نگرش، هر متنی زاییدۀ آرا و اندیشه‌های متون پیش از خود است. یکی از انواع بینامتنیت را بینامتنی ذاتی می‌نامند؛ بینامتنی ذاتی، روابط متنی یک اثر با دیگر آثار همان نویسنده یا شاعر است که در متن دیگری نیز ظهور یافته، اما نه به مثابة تکرار. سعدی، شیخ المتکلمین و شاعر ذولسانین، مضامین و مفاهیمی در اشعار عربی خود به­کار برده که این مضامین در اشعار فارسی او نیز به­کار رفته است. پژوهش حاضر، به شیوۀ تحلیل محتوا و با رویکردی زیباشناختی، اشعار عربی و فارسی سعدی را از دیدگاه بینامتنی ذاتی کاویده و شباهت‌های مضمونی و ظرافت‌های لفظی و معنوی سخن سعدی را بیش از پیش نشان داده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که شیخ اجل با هنرمندی خویش در تکرار مضامین، هرگز دچار دوباره‌گویی نشده و ذوق و قریحه‌ سرشار او با استفاده از تکنیک‌ها و آرایه‌های ادبی و بلاغی، هر بار جامه‌ای نو به سخنش پوشانده و مخاطب را مسحور هنرنمایی خویش کرده است. نکته مهم اینکه کلام سعدی در بینامتنی ذاتی سخنانش نه تنها به تکرار نینجامیده، بلکه منجر به خلق تصاویر جدید و ممتاز شده و این همان ویژگی است که سعدی را از دیگران متمایز کرده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Intrinsic Intertextuality of Sa'adi's Poetry in Common Contents of His Persian and Arabic Poems

نویسنده [English]

  • ali asjar nasimbahar
چکیده [English]

The concept of intertextuality refers to the idea that every text has been influenced by previous texts and has taken on its own identity as a result of the changes and evolutions of previous texts. Consequently, every text is the culmination of the thoughts contained in the texts that preceded it. The term intrinsic intertextuality is one of the different types of intertextuality. Manifested as a textual resemblance in another text but not as a repetition, intrinsic intertextuality is the textual relation between a work and other works by the same author or poet. In his Arabic poetry, Sa'adi, the master of speech, has used some contents and concepts that have also appeared in his Persian poetry. Sa'adi's Arabic and Persian poems have been examined from the perspective of intrinsic intertextuality, content analysis, and aesthetics in this study. Furthermore, this study revealed content similarities, as well as the lexical and spiritual delicacy of Sa'adi's words. Despite the fact that Sa'adi repeats themes, he has never repeated himself. By using literary and rhetorical techniques and arrays, he has covered his speech in a new way each time and managed to capture the audience's attention. Sa'adi's speech, with its intrinsic intertextuality, is not only devoid of repetition, but also creates new and striking images in his audience, and this is what makes him unique.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Intrinsic Intertextuality
  • Sa'adi
  • Arabic Poems
  • Persian Poems

آنچه سعدی را در گذر قرن‌ها مورد توجه خاص و عام قرار داده است، علاوه بر
ارزش­های هنری و بلاغی کلام او، آن است که سخنِ سحرانگیز او چنان روان و گویا است که هر خواننده­ای به فراخور فهم و آگاهی خود می‌تواند از آن بهره بگیرد و گفتار زیبای او، همچون درخت پر میوه­ای‌ است که پیر و جوان، کوچک و بزرگ، دستشان به ثمر آن می­رسد و کام دل هر انسانی را شیرین می­کند. راز مانایی سعدی در این است که علاوه بر لطافت و عمق معانی کلام، زبانش نیز فاخر و استوار است. هنر بزرگ وی در آن است که نه جنبه­های هنری کلام را رها کرده و نه با قربانی کردن معنا به تکلّف و تصّنع گراییده است.

این شاعر نامدار شیراز، علاوه بر زبان فارسی در زبان عربی نیز طبع آزمایی کرده است. جمع کلّ اشعار عربی و ملمعات سعدی بالغ بر 682 بیت است که از این تعداد، 594 بیت عربی و 88 بیت، ملمع است. مهم‌ترین قصیدۀ سعدی، رائیۀ اوست که 92 بیت بوده وآن را در رثای بغداد و المستعصم بالله سروده است. احسان عباس دربارۀ این قصیدۀ سعدی می‌گوید: «اگر سعدی را اثری عربی جز قصیده رائیه­اش در ویرانی بغداد به دست مغولان نمی­بود، تنها همان یک قصیده می­توانست بیانگر ارزش فراوان اشعار عربی او باشد» (الیاسی حسین، 1394).

سعدی در اشعارعربی خود توانسته است با ذوق تام خویش، ترصیع­ها، قرینه‌سازی­ها و توازن­ها را در شعرش رعایت کند. وی گاه با عطف­های متوالی افعال -که شگرد خاص وی در زبان فارسی است- لطفی خاص در کلام خویش ایجاد و یا تصویرسازی کرده است. نظم بخشیدن به کلام از طریق آرایش­های صوتی، شگرد خاص او در این اشعار است. سعدی سادگی و روانی در این اشعار را در نظر داشته و پیوسته از ابهام پرهیز کرده است. وی در قصاید مدحی­اش، مدح و نصیحت را در هم آمیخته و به جای تغزل و تشبیب در آغاز قصاید، حکمت و نصیحت آورده است و آنگاه به مدح ممدوح
می­پردازد. در غزل­هایش در بیان عشق خویش از خوش آهنگین­ترین، روان­ترین، دلنشین­ترین و اثرگذا­ر­ترین وزن­های متعارف استفاده کرده است. وی در برخی از این اشعار در اوزانی پایبند به قواعد عروض عربی نبوده است. عملش در واقع نوعی تجدید در موسیقی شعر است. هرچند برخی از پژوهشگران عرب چون حسین المصری به خاطر این امر بر سعدی خرده گرفته­اند (همان: 62). همچنین احسان عباس در مقدمۀ کتاب شعرهای عربی سعدی این‌گونه بیان می­کند که «روزگار بر شعرهایی که سعدی به زبان عربی سروده ستم کرده و جای جای از آن کاسته و به طور قطع بیان می­کند که آنچه از شعر عربی سعدی به ما رسیده است، جز اندکی از سروده­های او را نشان نمی­دهد» (موید شیرازی، 1372).

شیخ سخن، در موارد بسیاری -در اشعار فارسی و عربی خویش- مضامین مشترکی را به‌کار برده است به گونه­ای که یک مضمون، هم در ابیات عربی و هم در ابیات فارسی وی، بازپرورانده شده است. پژوهش حاضر، به بحث و بررسی اشعار عربی سعدی از این زاویه می­نگرد و همانندی­های سعدی را در این دو میدان مقایسه می­کند. در حقیقت، این پژوهش به دنبال پاسخ به این دو پرسش­ است که «چگونه بینامتنی ذاتی در اشعار عربی و فارسی سعدی تجلی یافته است؟» و «شاعر برای جلوگیری از تکرار مضامین یا تصاویر از چه تکنیک­های لفظی و معنوی استفاده کرده است؟»

 

1. پیشینۀ پژوهش

نکته­سنجان از زوایای مختلفی در سخن سعدی تأمل و در آن غوص کرده­اند به طوری که احصاء این پژوهش­ها خود دست مایۀ اثر سترگی شده است که کاووس حسن­لی آن را با عنوان «فرهنگ سعدی پژوهی» به زیور طبع آراسته است. با تفحص در این اثر و سایر پایگاه­های اطلاعاتی، اثری که با رویکرد بینامتنی ذاتی به آثار سعدی نگریسته باشد، یافت نشد، اما در ارتباط با موضوع بینامتنی، آثاری دیده شد که به برخی از آن‌ها اشاره می­رود.

احمدرضا یلمه­ها (1394) در مقالۀ خود به «بینامتنیت آیات و روایات در گلستان سعدی» پرداخته و بیان می­کند که سعدی از واژگان و عبارات قرآنی و مضامین نهج البلاغه به طور گسترده­ای در کلام خویش استفاده کرده است به طوری که می­توان یکی از رازهای مانایی و نیز جذّاب بودن گلستانِ همیشه خوش سعدی را در پیوند و ارتباط ناگسستنی‌اش با آیات و روایات اهل بیت علیهم‌السلام دانست.

حکیمه دبیران (1364) در پژوهشی به موضوع «قرآن و حدیث در آثار سعدی» پرداخته است. در این اثر، تأثیرپذیری از قرآن و حدیث در 48 مورد از آثار سعدی کاویده شده و برای بیان مقصود، بیش از 50 آیه و حدیث، باز نموده شده است که به گونه های مختلف در آثار سعدی تأثیر گذاشته­اند.

منوچهر مرتضوی (1336) با بررسی رابطۀ متنی غزل­های سعدی و حافظ، «تأثر حافظ از سعدی» را نوشته است. او در بیان تأثیرپذیری حافظ در غزل از سعدی، چنین بیان می­کند که «یکی از اسلاف حافظ که از لحاظ وزن و قافیه و مضمون و مفهوم که خواجه از او متأثر است، شیخ بزرگوار شیراز سعدی است».

2. مبانی نظری پژوهش (بینامتنی ذاتی)

سخن از تداخل متون با یکدیگر از دیرباز مورد توجه ناقدان بوده است و علمای بلاغت پیشین با الفاظی نظیر اقتباس، تضمین، تلمیح و... به این موضوع نگریسته­اند. در دورۀ معاصر برخی از شکل­گرایان از این دیدگاه به تحلیل متن پرداختند که باختین[1] ، کریستوا[2] و ژنت[3] از شناخته شده­ترین آن­ها هستند. پرداختن به انواع و تاریخچۀ پیدایش آن، سخنی است مکرر که گاه نویسندگان در بند اطناب مملّ گرفتار می­آیند و حاجتی به تکرار آن مطالب نیست. در اینجا به صورت مختصر به تعریفی از آن پرداخته می­شود و انواع بینامتنی که بینامتنی ذاتی نیز جزئی از آن است و موضوع پژوهش پیش است، تبیین می­شود.

جولیا کریستوا، سردمدار نظریۀ بینامتنی، آن را نقل معنا و تعبیرهای سابق و همزمان می­داند و بیان می­کند که «هر متنی از یک ترکیب موزاییکی از اقتباسات تشکیل می­شود و هر متن در واقع تغییر یافتۀ متن­های دیگر است» (الغذامی[4]، 1985). باختین به جای واژۀ بینامتنیت از منطق گفت‌وگویی استفاده کرده و معتقد است که «هر سخن عمدی یا غیرعمدی با سخن­های پیشین و حتی سخن­های آینده گفت‌وگو می­کند، البته او بر موضوع مشترک در این سخن­ها تاکید می­کند» (احمدی، 1375). ژرار ژانت، بینامتنیت را نوعی کاربرد آگاهانه متنی در متن دیگر می­داند و نقل قول­ها و نقل معنا را از انواع بینامتنیت بر می­شمارد (صباغی، 1391).

میزان تأثیرپذیری و چگونگی آن  در روابط بینامتنی همیشه یکسان نیست و به شیوه­های مختلف در کلام شاعران و نویسندگان بیان شده است؛ بر این اساس،
«مفید نجم» بینامتنی را براساس ذخایر ذهنی و معلومات موجود در ذهن به سه دسته تقسیم می­کند:

* بینامتنی طبیعی یا تلقایی: این نوع از بینامتنی به شکل عادت و از روی عرف که کاربرد آن یک امر طبیعی است در متن به‌کار می­رود. برای نمونه، کاربرد شاعران دورۀ جاهلی که در ابتدای شعرشان همیشه از اطلال و خرابه­های یار و دیار و فراق محبوب سخن می­راندند از این نوع است. در دوران جاهلی و حتی در دوران اموی، شاعران با این مقدمه شعرخود را آغاز می­کردند که کاربرد آن یک امر طبیعی بود و خوانندگان، انتظار چنین شکل کاربردی را داشتند.

* بینامتنی خارجی: این نوع بینامتنی، حاصل برخورد یک متن با متون دیگری غیر از
متن­های اصلی نویسنده است که نسبت به انواع دیگر بینامتنی از گستردگی بیشتری برخوردار است.

* بینامتنی داخلی یا ذاتی: در این نوع، شاعر در متن خود از بعضی نوشته­های متن پیشین که حاصل دسترنج ادبی و تولید خود اوست، استفاده می­کند. قصیده­های «أنشوده المطر» و «غریب علی الخلیج» دو اثر بدر شاکر السیاب، شاعر عراقی نشان‌دهندۀ این شکل از بینامتنیت هستند (نجم، 1421).

بینامتنی ذاتی، روابطی است که آثار مختلف یک نویسنده با یکدیگر دارند و این روابط ممکن است به صورت واژگانی، اسلوبی و یا اشکال دیگر آشکار شود (یقطین، 2001). پر واضح است که این نوع بینامتنی با تکرار متفاوت بوده و موفقیت آن در این امر نهفته است که ادیب تنها به تکرار بسنده نمی­کند، بلکه به بازآفرینی مضمون­هایی
می­پردازد که از نظر او از زیبایی و اهمیت خاصی برخوردار است.

3. بحث و بررسی اشعار

برای بررسی تداخل متنی اشعار عربی و فارسی سعدی در این بخش، ابتدا ابیات
فارسی­اش را بیان کرده و سپس تکرار و بازآفرینی مضامین ابیات فارسی‌اش را در اشعار عربی وی بررسی و کنکاش کرده­ایم؛ البته این امر بدان معنا نیست که به طور قطع، ملکۀ ذوق و قریحۀ سعدی، ابتدا در شاهکارهای شیرین فارسی او ظهور یافته است و آنگاه سعدی در طبع‌آزمایی خود در سرودن اشعار عربی به آن مضمون­ها نظر داشته است، چراکه سعدی بدون تردید به کلام و شعر عرب و مضامین آن نیز مسلط بوده و امکان اینکه اشعار عربی وی، تحت تأثیر شعر عرب و مضامین آن باشد، وجود دارد. سعدی در غزلی می­گوید:

جماعتی که نظر را حرام می‌کردند

 

نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

در این بیت، شاعر با بهره بردن از صنعت تضاد (حلال و حرام) ، تکرار واژۀ حرام و واج‌آرایی در حرف «ر»، علاوه بر بالا بردن عینیت عاطفی کلام، بر بار موسیقایی بیت نیز افزوده است. شاعر همین مضمون را در غزلی تازی و با اسلوب دیگری تکرار می­کند:

یَقولونَ لَثمُ الغانیاتِ مُحــــــــرَّمٌ

 

أسَفـــــــــکُ دماءِ العاشقینَ مباحٌ؟

 (همان: 763)

 گویند بوسیدن زنان زیبا حرام باشد، آیا ریختن خون دلدادگان حلال است؟ (موید شیرازی، 1372)

با توجه به ابیات عربی و فارسی ذکر شده در مثال بالا در یک رابطۀ بینامتنی، سعدی یک مضمون مشترک را به دو زبان فارسی و عربی در دیوان اشعار خود بیان می­کند، اما با مهارت، تکنیک و زیبایی خاصی، هر یک از ابیات را با جامه­ای زیبا و متفاوت عرضه می­دارد. در بیت عربی، وی با بهره بردن از یک استفهام انکاری در مصراع دوم، گویی از زبان تمام عاشقان صحبت می­کند و از حقّ آن‌ها دفاع کرده و خواننده را راهی جز تایید پرسش شاعر نیست.

ظاهر آنست کان دل چو حدید

 

درخور صدر چون حریر تو نیست

(سعدی، 1377)

در این بیت، سعدی با استفاده از آرایه­هایی از قبیل جناس(حدید/ حریر)، تشبیه (دل به آهن، سینه به حریر)، تضاد و تقابل (حدید در سختی/ حریر در نرمی) و واج‌آرایی (تکرار حرف ر) در عین ایجاز در کلام، نهایت شکوه و گله از یار نامهربان خود را بیان می­کند. شاعر همین تصویر و معنا را یک بار دیگر در اشعار عربی خویش نیز تکرار می­کند:

ألیسَ الصدرُ أنعمَ من حــریرٍ؟

 

فکیفَ القــلبُ أصلبُ من حدیدٍ؟

 (همان: 763)

مگر تو را سینه­ای لطیف­تر از حریر نیست؟ پس چرا قلبت از آهن سخت‌تر است؟ (موید شیرازی، 1372)

ابیات بالا می­تواند شاهد مثالی دقیق بر مفهوم بینامتنی ذاتی باشد، بدین گونه که شاعر دقیقاً در متن خود از بعضی نوشته­های متن پیشین -که حاصل دسترنج ادبی و تولید خود اوست- استفاده کرده است. در هر دو بیت فارسی و عربی، شاعر سینۀ معشوق را به حریر و دل یار را به حدید تشبیه می­کند. استاد سخن، سعدی، گویا خودش به این موضوع واقف است که تکرار محض مانع از زیبایی کلام می­شود و به همین دلیل اگر به بیت عربی ذکر شده دقت بیشتری داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که سعدی در تشبیهی تفضیل با آوردن ادات استفهام، سینۀ یار را از حریر برتر و لطیف­تر می‌داند و قلب او را از آهن سخت­تر و در نهایت، اوج لطافت و سنگدلی یار را در تضادی زیبا و منحصربه‌فرد، بیان می­دارد.

هر کس که ملامت کند از عشق تو ما را

 

معـــذور بدارند چو بینند عیانت

(سعدی، 1377)

ای کاش برفتادی برقع زروی لیـــــــلی

 

تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

(همان: 366)

با توجه به مثال­های ذکر شده در این بخش، متوجه می­شویم که سعدی در اشعار فارسی خویش نیز از رابطۀ بینامتنی سود جسته و یک مضمون یکسان را چندین بار بیان کرده است. سعدی همین مضمون را در اشعار عربی خویش تکرار کرده است:

وَ رُبَّ صـــــــــــــدیقٍ لامَنی فی ودادِه

 

اَلَم یرهُ یوماً فیوضحُ لی عذری

 (همان: 764)

بسیاری از دوستان مرا در عشقش ملامت کردند، آیا روزی او را نمی­بینند تا عذرم آشکار شود؟ (موید شیرازی، 1372)

پس از مقایسۀ بیت اول فارسی با شاهد مثال عربی، متوجه خواهیم شد که سعدی یکی از این ابیات را اصل قرار داده و بیت دیگر بازآفرینی بیت اصل به زبانی دیگر است. در مقایسه با مثال بیت دوم فارسی، وی با استفاده از عنصر تلمیح (اشاره به داستان لیلی و مجنون) و با استفاده از کلمات عاطفی همچون «ای کاش» و در یک تشبیه مضمر و پنهان یارش را به لیلی و عشق‌ورزی خویش را به مجنون، مانند می­کند و با این هنرنمایی، زیبایی و دلنشینی کلام را به اوج رسانده است.

چنین قیامت و قامت ندیده‌ام هـمه عمـر

 

تو سرو یا بدنی، شمس یا بناگوشی؟

 (سعدی، 1377)

در مثال ذکر شده، شاعر با استفاده از آرایه­ها­ی جناس (قیامت/ قامت)، تشبیه (سرو به بدن، روی به خورشید) و تجاهل العارف، خیال‌انگیزی کلام خویش را به اوج می­رساند. تجاهل العارف، مبتنی بر ۳ رکن اصلی تخیّل، تشبیه و مبالغه است و ژرف­ساخت این صنعت، غالباً نوعی تشبیه مضمر، همراه با غلو و یا تشبیه بالکنایه است که درجه‌ای بالا‌تر از تشبیه صریح را افاده می‌کند و ضمن طرح پرسشی شاعرانه و خیال‌انگیز، وحدت، همسانی و هم­شأنی مشبه و مشبهٌ‌به ادعا می‌شود و به خواننده القا می­شود (فشارکی، 1374). سعدی در اشعار عربی خویش نیز با سود جستن از رابطۀ بینامتنی، همین مضمون را بار دیگر با نهایت لطافت و ظرافت بیان 

می­کند:

أمطلـــــــــعُ شمسٍ بابُ دارک أم بدرٍ

 

أ قدُّک أم غُصنٌ من البانِ لا أدری؟

(سعدی، 1377)

ندانم درگاهت جلوه­گاه خورشید است یا جلوه­گاه ماه؟ این بالای تست یا شاخه­ای از درخت بان؟! (موید شیرازی، 1372)

در مثال­های ذکر شده، مانندگی قد یار به درخت سرو و همچنین مانندگی چهرۀ یار به خورشید تا بدان‌جا است که کار تشخیص و تمایز میان آن‌ها را دشوار می‌سازد و با آنکه شنونده می‌داند مقصود گوینده چیست در شکی خیال‌انگیز و نیز در شگفتی­ای شیرین با شاعر، هم‌داستان می‌شود.

متقـــــلب درون جامــــــــــۀ ناز

 

چه خبــر دارد از شبان دراز؟

 (سعدی، 1377)

در این بیت شاعر با بهره بردن از استفهامی انکاری، مخاطب را با خود هم فکر و همسو می­کند و به کلام خویش عمق و عاطفه می­بخشد. «استفهام، به معنی پرسیدن است در موردی که گوینده جاهل به امری باشد» (همایی، 1373). گاه استفهام در مفاهیمی غیر از پرسش به‌کار می‌رود و همین امر جنبۀ ادبی و بلاغی فراوانی به کلام می­بخشد. یکی از اغراض بلاغی استفهام، انکار است و آن به این گونه است که گاه مقصود از استفهام وادار کردن مخاطب به انکار است، این‌گونه از استفهام را «استفهام انکاری» گویند، مانند آیه شریفه «أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ: آیا غیر خدا را می­خوانید؟» (انعام: 40) که در آن، استفهام، انکار را به دنبال دارد. در واقع خداوند در این آیه چنین پرسشی را از مشرکان در حال عذاب می­پرسد تا به آن‌ها بفهماند که جز خدا کسی به داد آنان نخواهد رسید (همایی، 1373). مضمون بیت بالا در شعر عربی وی نیز وجود دارد:

ومُغتمصُ الأجــــفانِ لَم یَدرِ مَا الذی

 

یُکابِدُ سَهرانُ اللیالی الغَیاهبِ

(سعدی، 1377)

آرام خفته چه داند که شب زنده دار شام­های تیره چه می‌کشد؟ (موید شیرازی، 1372)

با تأمل در مثال­های ذکر شده فارسی و عربی در مصراع دوم هر دو بیت،
رابطۀ بینامتنی کاملاً آشکار است و در هر دو از درازی شب هجر و بی­خبری معشوق سخن می­گوید.

طرفه مدار اگر ز دل نعرۀ بیخودی زنم

 

کاتش دل چو شعله زد صبر درو محال شد

 (سعدی، 1377)

مگر می­شود عاشق شد و در سینه مخفی کرد؟ مگر می­شود بر سر آتش بود و نجوشید. سعدی در دیوانش دیگران را به صبر کردن دعوت می­کند و چنین بیان
می­دارد که «صبر کن ای دل که صبر زینت اهل صفاست» (همان)، اما به این موضوع واقف است «که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند» (همان). سعدی همین مضمون را جامۀ دگر می­پوشاند و آن را در شعر عربی خویش عرضه می­کند:

تَعَذَّرَ صُمتُ الواجِدینَ فَصـــــــــــاحُوا

 

وَمن صاحَ وجداً ما عَلَـــــــــیهِ جُناحٌ

 (همان: 763)

سکوت دلشدگان ناممکن گشت و فریاد برآوردند و آن را که از بیدلی فریاد برآورد، گناهی نیست. (موید شیرازی، 1372)

سعدی در یک رابطۀ بینامتنی، هم در غزل فارسی و هم در شعر عربی خویش، فریاد عاشق را بی‌اختیار می­داند و بر این باور است که صبوری در عشق و بر سر آتش بودن و نجوشیدن میسر نیست.

قوم از شراب مست و زمنظور بی نصیب

 

من مست ازو چنانکه نخواهم شـــراب را

 (سعدی، 1377)

در این بیت سعدی با استفاده از آرایه­هایی همچون: ردالعجز علی الصدر، «آن است که لفظی در اول بیت و جملة نثر آمده است، همان را به عینه با کلمۀمتجانس آن در آخر بیت و جمله­ی نثر بازآرند» (همایی، 1371) و تکرار که یکی از انواع بنیادین در شعریت شعر است (وحیدیان کامیار، 1383)، بار معنایی کلام را بالا برده است. سعدی همین مضمون را یک بار دیگر در شعر عربی خویش نیز به‌کار برده است:

تَری النّاسَ سَکـــرَی فی مجالسِ شُربِهم

 

وَها أنا سکـــــــــــــرانٌ ولَستُ بشاربٍ

 (سعدی، 1377)

دیگران را در بزم شادخواری مست می‌یابی، اما این منم که بی­باده­پیمایی مستم. (موید شیرازی، 1372)

این درست که در ابیات بالا یک رابطۀ بینامتنی وجود دارد و در هر دو بیت یک مضمون بیان شده است، اما زیبایی کلام و ساحری سعدی، این ابیات را ممتاز می­کند. شاعر، با زبان و واژه‌ها است که زیبایی می­آفریند. شاعر با واژه­ها انس و الفتی دارد، روی واژه­ها مکث و آن‌ها را لمس می­کند. هیأت ظاهری و موسیقی واژه­ها و حروف و نحوۀ تلفیق آن‌ها و معانی حقیقی و مجازی آن‌ها همه مورد توجه اوست. با اندکی تأمل در مثال دوم درمی­یابیم، شاعر با استفاده از نغمۀ حروف و استفاده از بار معنایی آن با تکرار حرف «ر» ، «س» و «ش» تصویری از مجالس بزم و ریختن شراب و مستی و شادی را در ذهن خواننده القا می­کند، اما در مصراع دوم هر دو بیت، خود را وارد مجلس مصراع اول
نمی­کند و بیان می­دارد که او از دیدار یار مست است نه از شراب. همچنین می‌‎توان گفت که بهره بردن از آرایۀ تصدیر در هر دو مثال فارسی و عربی «با کارکردهای مختلفی قابل بررسی است یا نشان­دهندة تکیه و تأکید است یا توجه شاعر بر موضوع و معنی مکرر و یا به ایجاد نوعی ریتم و انسجام ساخت شعر کمک می‌کند» (خسروی، 1394).

خفته خاک لحد را که تو ناگه به سرآیی

 

عجب ار باز نیاید به تن مرده روانـش

(سعدی، 1377)

گر افتدت گذری بر وجود کشتۀ عشق

 

سخن بگوی که بر جسم مرده جان آری

 (همان: 603)

در این ابیات سعدی با بهره بردن از آرایه‌هایی از قبیل: مراعات نظیر(خفته/ خاک/ لحد/ مرده/ روان) و نغمۀ حروف و همچنین با به‌کارگیری ترکیبات خاص خود از قبیل (خفته خاک لحد/ وجود کشته عشق) در کلام به زیبایی و عمق کلام خویش افزوده است. وی مضمون ابیات ذکر شده در مثال بالا را در اشعار عربی خویش نیز به‌کار گرفته است:

لعَمرَک ان خوطِبت مَیتاً تراضــــیاً

 

سَیَبعَثنی حیـــــــــاً حدیثُ مخاطبی

(همان: 768)

به جانت سوگند! اگر او از سر دلداری با مرده­ام سخن گوید، هماندم گفتارش مرا زنده خواهد ساخت. (موید شیرازی، 1372)

آری، گویا صائب آنجا که می­گوید: «یک عمر می­توان سخن از زلف یار گفت در بند این مباش که مضمون نمانده است» (قهرمان، 1375) نیز با سعدی همفکر و همداستان بوده است که می‌توان یک مضمون را بارها و بارها در شعر تکرار کرد به گونه‌ای که هر بار زیباتر و دلنشین­تر باشد و بی‌شک به تکرار­های هنری سعدی در روابط بینامتنی نظر داشته است. با توجه به ابیات ذکر شده در مثال بالا، مشاهده می­کنیم که سعدی، در یک ارتباط بینامتنی، مضمون دم مسیحایی یار را هم در غزل فارسی خویش و هم در شعر عربی خود به زیبایی به‌‌کار برده است.

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

 

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

(سعدی، 1377)

در این بیت، موسیقی حاصل از تکرار حرف (س) در مصراع اول و حرف (ش) در مصراع دوم، بی‌شک این موضوع را به ذهن مخاطب القا می­کند که یکی از رازهای زیبایی متون و شاهکار­های ادبی در موسیقی آن‌ها نهفته است. بحث موسیقی که از جنبه‌های زیبایی‌شناختی متن به حساب می‌آید، ناشی از عواملی است که وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، موجب زیبایی متن شده و به انسجام و استحکام متن می‌­افزاید (شفیعی‌کدکنی، 1385). مضمون به‌کار گرفته شده در این بیت، عدم توجه به سرزنش دشمن با وجود صحبت یار است، سعدی همین مضمون را در بیتی عربی نیز به‌کار گرفته است:

وَاِن عَتَبوا ذَرهــم یَخوضوا وَ یلعَبوا

 

فلی بکَ شُغـــــــــــــــلٌ عَن مَلامه عاتبٍ

 (سعدی، 1377)

اگر به ملامتم برخیزند، بگذار تا داد سخن دهند و دل خوش دارند که من از تو، به ملامت ایشان نمی­پردازم (موید شیرازی، 1372).

با تأمل در این بیت نیز متوجه می­شویم که سعدی به معجزۀ موسیقایی حروف و کلمات ایمان دارد، چراکه تکرار حرف (لام) بر بار موسیقایی و معنایی کلام وی افزوده است. اهمیت موسیقی حروف از آنجا روشن می‌شود که ادب عربی به طور خاص، پیش از آنکه ادبیاتی بر پایۀ دیدن و نوشتار باشد، ادبیاتی است متکی به شنیدن به طوری که ریتم و آهنگ از نشانه‌های برجستۀ این قوم به شمار می­آید (ابوزید،1380).

مستوجب ملامتی ایدل کــه چند بار

 

عقلت بگفت و گوش ندادی به پنــد او

 (سعدی، 1377)

در این بیت سعدی با استفاده از عنصر تشخیص به شعر خویش روح می­بخشد. در شعر وی عقل و دل، انسان‌گونه، سخن می­گویند و مورد خطاب قرار می­گیرند. در وجود او محکمه­ای برپا است و در آن عقل، حاکم و ناصح است و دل، محکوم! همین مضمون در بیتی عربی نیز به‌کار گرفته شده است:

لَقَد هَلَکَت نفسی بِتدلیه الهـــــــوی

 

و کَم قُلتُ فیـــــــــــــما قبلُ یا نفسُ راقی

(همان: 771)

عشق، دلم را به چاه افکند و روانم را ویران ساخت. ای دل! چند تو را گفتم که هشیار باش؟! (موید شیرازی، 1372)

در این ابیات، رابطۀ بینامتنی علاوه در مضمون در آرایه­های ادبی به‌کار گرفته شده نیز به چشم می­آید و در هر دو بیت، شاعر رشتۀ کلام خود را به مروارید تشخیص، مزیّن کرده است و از اینکه به حرف عقل گوش نداده و به دام عشق گرفتار شده، نالان است و خود را مستوجب ملامت می­داند.

بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل

 

با تو گر در دوزخم خرّم هوای زمهریر

 (سعدی، 1377)

زیبایی کلام در این بیت، کاملاً چشمگیر است و سعدی با استفاده از آرایۀمقابله
(بی تو/ باتو، درجنتم/ دردوزخم، ناخوش/ خرّم، شراب سلسبیل/ هوای زمهریر) کلام خویش را به بهترین وجه زینت داده است.

مقابله: وآن چنان است که دو معنی یا چند معنی که با هم متوافق باشند؛ یعنی متقابل نباشند را در مصراع اول بیاورند بعد از آن مقابل آن معانی را به همان ترتیب در مصرع دوم ذکر کنند (رجایی، 1395). سعدی مضمون به‌کار گرفته شده در این بیت را در شعر عربی خویش نیز به‌کار برده است:

وَمن ذَاالــــــــــــــذی یَشتاقُ دونَک جنَّه

 

دَع النّـــــــــارَ مثوایَ وَ انتَ مُعـــــــــاقی

 (سعدی، 1377)

کیست که بی تو اشتیاقی به بهشت داشته باشد؟ بگذار دوزخ جایگاهم باشد و فرشته عذابم تو باشی (موید شیرازی، 1372).

که بی شک با بررسی ظرافت­های ذکر شده، مثال فارسی وی از زیبایی و لطافت بیشتری برخوردار است.

وانکه را دیده در دهان تو رفت
خاصــه من را که در ازل بودست

 

هرگـزش گـوش نشنود پنـــدی
با تو آمیزشی و پیونــدی

(سعدی، 1377)

اَیَمنَـــــــــعُ مِثلی منْ ملازمه الهَــــــوی

 

وَقَدْ جُبِلَّت فی النفسِ قبلَ جِبِلَّتی

(همان: 765)

مردم، چون منی را که پیش از آفرینش، عشق با جانم سرشته بود، از عشق ورزی منع
می­کنند؟ (موید شیرازی، 1372)

در ابیات فارسی و عربی ذکر شده در این قسمت نیز مشاهده می­کنیم که رابطۀ بینامتنی در آن به وضوح به چشم می­آید و عشق ازلی شاعر در هر دو بیت بیان شده است و این رابطۀ بینامتنی، بی‌شک متأثر از ارتباط عمیق استاد سخن با قرآن و مفهوم عهد الست، بوده است؛ در اصطلاح عرفانی، عهد و پیمان حقیقی، همان عهد و پیمانی است که خداوند در «روز الست» و در ازل از غیر خود گرفت و این عهد تا ابد پا برجا است. از این‌ منظر، تمامی حوادث، رویدادها و نیز اقوال و احوالات آدمی براساس همین عهد و پیمان ازلی، تفسیر می­شود. این واژه فقط یکبار در قرآن  در ضمن آیة 172 سورة اعراف آمده است:وَاِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلَى اَنفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین (اعراف: 172).

میسرت نشود سرّ عشق پوشیـــــدن

 

که عاقبت بکند رنگ روی غمّازی

(سعدی، 1377)

وَلَو انکـــــــرتُ ما بی لیسَ یَخفی

 

تَغَیُّرُ ظاهری اَدنی شهــــــــــــــــودی

 (همان: 764)

اگر آنچه را که بر جان دارم انکار کنم، عشق پنهان نمی­ماند، زیرا پریدن­های رنگم، بهترین گواه عاشقی است (موید شیرازی، 1372).

یکی از تصاویر بسیار زیبا که سعدی بارها آن را در دیوان غزلیات خود نیز تکرار کرده، غمازی نگاه و ظاهر عاشقان است که سرّ عشق آن‌ها را برملا می­کند. در غزل فارسی و عربی سعدی نیز این مضمون بارها به صورت بینامتنی بیان شده که ابیات بالا گواه بر این ادعا است.

در ادامه تعدادی مثال که براساس نظریۀ بینامتنیت ذاتی از اشعار فارسی و عربی سعدی استخراج شده آورده شده است. مهم­ترین هدفی که بینامتنیت دارد، کشف نشانه­ها و آثار مثبت متون دیگر بر یک متن است؛ چراکه بینامتنیت مطالعه و بررسی روابط موجود میان متن حاضر و متون دیگر است به‌طوری که خواننده را در درک عمیق­تر و فهم بهتر یک متن یاری می­رساند. البته با توجه به مثال­هایی که در ذیل می­آید، متوجه می­شویم که تأثیر­گذاری روابط بینامتنی در غزلیات فارسی و عربی سعدی به گونه­ای بوده که با تغییراتی اغلب سازنده، محتوا را تغییر داده و غزل­سرایی او صرفاً مقلدگونه و تکرار محض نبوده است.

روی گفتم که در جهــــــان بنهم
مرغ وحشـــــی که می‌رمید از قید

 

گردم از قیــــــــــد بندگی آزاد
با همه زیرکـــــــــی به دام افتاد

 (سعدی، 1377)

نهضتُ اَسیرُ فی الدنیـــــــا اِنطلاقاً

 

فَاَوثَقَنی المَوَدَهُ بالقیـــــــــودِ

(همان: 746)

آزاده وار برخاسته، در دنیا به سیاحت پرداختم، تا آنکه عشق مرا مقید ساخت. (موید شیرازی، 1372)

تا نفخ صــور باز نیاید به خویشتن

 

هرکو فتاد مست محبت زجام دوست

 (سعدی، 1377)

نماز شام قیامـــت به هوش بازآید

 

کسی که خورده بود می زبامداد الست

(همان: 380)

وَمن شَرِبَ الخَمــــرَ الّذی اَنا ذُقتُه

 

اِلی غدِ حشرٍ لا یُفیقُ منَ السُکــــــــــــر

 (همان: 764)

هر کس از باده­ای که من چشیدم بنوشد، تا بامداد قیامت از مستی بر نخواهد خاست (موید شیرازی، 1372).

درِ قفس طلبد هر کجا گرفتاریست

 

من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست

 (سعدی، 1377)

وَدَّ الاُســـــــــاری اَن یُفَکَّ وثاقهم

 

وَ اَوَدّ اَنّی لا اَزالُ اَسیــــــــرا

 (همـــــــان: 766)

اسیران را آرزوی رهایی از بند است، اما من دوست دارم پیوسته در بند عشق بمانم (موید شیرازی، 1372).

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من

 

فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

(سعدی، 1377)

رَحِمَ الاَعادی لَوَعتـــــــــــی و تَوَجُّعی

 

ما لِلاَحِبّــــــــَه یُعرِضـــــــونَ نفـــورا؟

 (همان: 766)

دشمنان را بر بیقراری و دردناکی من دل بسوخت، باری دوستان را چه افتاده است که دلزده از من روی برتافته­اند (موید شیرازی، 1372).

ای باد که بر خاک در دوست گذشتی

 

پندارمت از روضه ی رضوان بهشتی

(سعدی، 1377)

هَل بتَّ یا نَفَـــــسَ الرَبیعِ بِجَنَّه

 

اَم جئتَ من بلـــدِ العــــراقِ بشیرا

 (همان: 766)

ای نسیم بهار! بازگو، دوشین شب را در بهشت بوده­ای یا از سرزمین عراق به بشارت
می­آیی؟ (موید شیرازی، 1372)

گر در طلبت رنجی ما را برسد، شاید

 

چون عشق حرم باشد سهل‌ست بیابان‌ها

 (سعدی، 1377)

قطعُ المَهامِـــهِ واحتمالُ مشَقَّهٍ

 

لرضی الاَحِبَّـــــــهِ لا یظُـــنُّ کثیراً

 (همان: 766)

درنوردیدن بیابان­ها و تحمل رنج­ها، در راه خشنودی یار، به چیزی شمرده نمی­شود (موید شیرازی، 1372).

بیا که فصل بهارست تا من و تو

 

به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحـــرا را

 (سعدی، 1377)

صِلْنی وَدَعْ ثَمَّ النَّعیـــمَ لاَهــــلِه

 

لا اَشْتَهی الّا اِلیــــــکَ مصــــــیراً

 (همان: 767)

تو با من باش و نعمت­های فردوس را به خواستارانش واگذار، که شدن را جز به سوی تو دوست ندارم (موید شیرازی، 1372)107).

ما را زدرد عشق تو با کس حدیث نیست

 

هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

 (سعدی، 1377)

مِنهُم اِلَیــــــــــــــــتهِ شَکوَتی و توجُّعی

 

ما انصَفونَ و لــــــمْ اَجِـــــد مُستَنصَفا

 (همان: 769)

از معشوق شکوه و اظهار درد را، هم به معشوق می­برم که او بیداد می­کند و من دادرسی دیگر نمی­یابم (موید شیرازی، 1372).

تنهـــــــــا نه من به دانۀ خالت مقیدم

 

این دانه هر که دید، گرفتار دام شد

 (سعدی، 1377)

هذا وَما السَّعــــــــــــدیُّ اوَّلَ عاشقٍ

 

انتَ الَّطیفُ وَ مَن رآکَ استَلْــــــــطَفا

 (همان: 770)

با این حال، سعدی، نخستین دلداده­ی تو نیست، تو لطیف و مهربانی و هر کس تو را بیند، از تو چشم لطف دارد (موید شیرازی، 1372).

 

آهِ سعـــدی اثر کنـد در سنگ

 

نکند در تو سنگـــدل اثری

 (سعدی، 1377)

رَقَّتْ جَلامیدُ الصُّـــخور لِشِدَّتی

 

ما لانَ قلبُکَ اَن یَمیــلَ وَ یَعطِفا

(همان: 770)

صخره­های سخت را بر مصیبتم دل بسوخت و دلت نرم نگشت و به مهرم نگرایید(موید شیرازی، 1372).

ما نتوانیم حق حمـــــــــد تو گفتن

 

با همه کرّوبیـــــــــــــان عالم بالا

 (سعدی، 1377)

ماالعالَمــونَ بِمُحْصی حقّ نعمَتِهِ

 

وَلاالمَلایِکُ فی تسبیحِهِم زَجَــلا

 (همان: 774)

نه مردمان توانند شمارگر حق نعمت­هایش بود و نه فرشتگان به تسبیح مترنم (موید شیرازی، 1372).

بی تو گر در جنتم، ناخوش هوای سلسبیل

 

با تو گر در دوزخم، خرّم هوای زمهریر

 (سعدی، 1377)

اَجَهِلْتُـــــم باَنَّ نارَ جَهیــــــــــــــمٍ

 

معَ ذکرِالحَبیــــبِ روضُ نعیــــمٍ

 (همان: 768)

نمی‌دانید که آتش دوزخ با یاد معشوق، باغ بهشت است (موید شیرازی، 1372).

مرد باید که جفا بینـد و منّت دارد

 

نه بنالد که مرا طاقت بد رویان نیست

(سعدی، 1377)

 

وَطَریقُ مَسلوبِ الفُــــــوادِ تَحَمُّلٌ

 

من قالَ اوهِ من الجَــفا فَقَد جفا

(همان: 770)

دلشدگان، ستم معشوق را تحمل می­کنند، زیرا آنکه از جفای دوست آه کند، از وی تن زده است (موید شیرازی، 1372).

این خســـته تنِ چو موی باریک

 

از زلف تو یـــادگـــار دارم

 (سعدی، 1377)

وَاَمیـــــزُ فی جسمی وطْاَقَهِ شَعْرِهِ

 

فاُصیبُهُ منـــها اَدَقَّ و اَضْــــعَفا

 (همان: 770)

جسم خویش را با دسته­ای از موی او می­سنجم و خود را نحیف­تر و ناتوان­تر می­یابم (موید شیرازی، 1372).

بحث و نتیجه‌گیری

با بررسی و واکاوی اشعار فارسی و عربی سعدی و مقایسۀ آن­ها با یکدیگر متوجه شدیم که طیف وسیعی از اشعار عربی سعدی با ابیات فارسی وی دارای بینامتنی ذاتی است. سعدی در این رابطۀ بینامتنی به دو طریق عمل کرده است؛ در برخی از مضامین، گویی شعر عربی وی ترجمۀ منظومی از شعر فارسی اوست و یا برعکس، گویی شعر فارسی وی به دلیل آشنایی و تسلط سعدی به شعر عرب و مضامین آن، دقیقاً ترجمۀمنظومی از شعر عربی اوست و در برخی دیگر از ابیات، این شاعر بزرگ و توانا، چنان این مضامین مشترک را در جامه­های گوناگون عرضه می­دارد که مخاطب مسحور زیبایی و ظرافت کلام وی می­شود و به تکراری بودن آن نمی­اندیشد که این نوع از بینامتنیت در اشعار عربی و فارسی سعدی از بسامد بسیار بالایی برخوردار است.

استاد سخن با استفاده از تکنیک­ها و آرایه­هایی همچون: تشبیه تفضیل، تضاد، تجاهل العارف، استفهام انکاری، مقابله، واج‌آرایی، توجه به بار معنایی کلمات در متن و... برآن است تا مخاطب را مسحور هنرنمایی خویش قرار دهد و از تکرار محض -که رکود را در کلام به دنبال دارد- جلوگیری کند.

نکتۀ مهم دیگر آن است که در مواردی که سعدی از مضامین و تصاویر گذشتۀ خود، استفاده کرده است، همواره با واژگان و کلام به گونه­ای بازی کرده که به خلق تصاویر جدید و ممتاز منجر شده است. در واقع، بینامتنیت غزل سعدی، همواره از نوع سازنده بوده است؛ یعنی او از یک طرف با استفاده از ملزومات اولیه­ای که از اشعار پیشین خود به ودیعه گرفته، تغییراتی بنیادین در خلق تصاویر ایجاد کرده است و از طرف دیگر، ملزومات و مضامین جدید و ارزشمندی به آن افزوده و به گونه­ای در متن اول تغییر ایجاد کرده که متن دوم نیز درخشش و رنگ و بوی خود را دارد و به عنوان متنی دست اول مورد توجه قرار می­گیرد. در نهایت می­توان یکی از رازهای مانایی و جذّاب‏‏ بودن غزلیات سعدی را استفاده بجا و البته هنرمندانۀ وی از این عناصر دانست.



[1]- Bakhtin

[2]- Kristeva

[3]- Genette

[4]- Alghadami

قرآن کریم
ابوزید، نصر حامد. (1380). معنای متن: پژوهش در علوم قرآن. ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا. تهران: انتشارات طرح نو.
احمدی، بابک. (1375). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز.
الغذامی، عبدالله. (1985). الخطیئه والتفکیر- من البنیویه الی التشریحیه- قراءه نقدیه لنموذج انسانی معاصر. جده: النادی الثقافی الأدبی.
الیاسی، حسین. (1394). نگاهی به برخی ویژگی‌ها و ظرافت‌های اشعار عربی سعدی، فصلنامه تخصصی سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، س 8، ش 2، پ 28، 61-81.
خسروی، حسین. (1394). تکرار یکی از عوامل مهم زیبایی کلام و تشخص شعر حسین منزوی. زیبایی‌شناسی ادبی، 13(26) ، 1-39.
ربایعه، موسی.  (2000) التناص فی نماذج الشعر العربی. الأردن: مؤسسه حماده للدراسات الجامعیه.
رجایی، محمد خلیل. (1359). معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: دانشگاه شیراز.
سعدی، مصلح‌الدین. (1377).کلیات سعدی. تهران: راستین.
شفیعی‌کدکنی، محمدرضا. (1385). موسیقی شعر. تهران: آگاه.
صباغی، علی. (1391). بررسی تطبیقی محورهای سه‌گانه بینامتنیت ژنت و بخش‌هایی از نظریه بلاغت اسلامی، پژوهش‏های ادبی،س9، ش ۳۸، 59-72.
فشارکـی، محمد.(1374). نقد بدیع. تهران: سمت.
قهرمان، محمد.(1375). گزیده اشعار صائب تبریزی. تهران: سخن.
نجم، مفید. (1421). التناص بین الاقتباس و التضمین و اللشعور.آفاق ادبیه. س 9، ع 55، 134-142.
موید شیرازی، جعفر. (1372). شعر های عربی سعدی. تهران: پرواز.
وحیدیان کامیار، تقی. (1383). بدیع از دیدگاه زیباشناسی. تهران: سمت.
همایی، جاللالدین. (1371). فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: هما.
_____________ . (1373). معانی و بیان. تهران: نشر هما.
یقطین، سعید. (2001) انفتاح النص الروائی. چ دوم. الدار البیضاء: المرکز الثقافی العربی.