آرمان‌شهر سپهری، اعتراض خاموش به سیاست‌های عصر پهلوی دوم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان، سنندج، ایران

2 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان، سنندج، ایران

3 استاد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران

چکیده

وقتی سخن از اعتراض به­میان می­آید بلافاصله ذهن متوجه شاعرانی چون: اخوان­ثالث، شاملو، کسرایی، مصدق، شفیعی‌کدکنی و شاعرانی از این دست می­شود و شاید پذیرش اندیشۀ اعتراض سهراب سپهری (1307-1359 هجری شمسی) به نظام اجتماعی- سیاسی جامعۀ عصرخود برای بسیاری به­سختی قابل پذیرش باشد؛ زیرا وی با هنجارگریزی در این زمینه، شیوه­ای متفاوت از دیگران را برگزیده ­است. رویکرد متفاوت او به این مقوله، دریافت جنبۀ اعتراض او را برای بسیاری با دشواری مواجه‌کرده ­است. پژوهش حاضر به بررسی دو سرودۀ او با عنوان «آب» و «پشت دریاها» می­پردازد و می­کوشد با نمایاندن شیوه­های اعتراض سپهری به شناخت بُعدی از شخصیت و جهان‌بینی وی بپردازد که تاکنون مغفول مانده ­است. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی است و نتایج با استفاده از شیوۀ تحلیل محتوا تجزیه‌وتحلیل می­شود. نتایج نشان می­دهد که سپهری با ترسیم جامعۀ مطلوب و آرمانی خود می­کوشد با تقابل وضع موجود در مقابل وضع مطلوب، اعتراض خود را به وضع موجود نشان ­دهد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Sohrab Sepehri's Poetic Utopia: A Silent Protest against the Policies of the Second Pahlavi Era

نویسندگان [English]

  • Minoo Mohammadi 1
  • Sayed Ahmad Parsa 2
  • Ghahreman Shiri 3
1 PhD Student of Persian language and literature, University of Kurdistan, Sanandaj, Iran
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, University Kurdistan, Sanandaj, Iran
3 Professor, Department of Persian Language and Literature, Bu-Ali Sina University, Hamadan, Iran
چکیده [English]

Whenever we speak of protest, our minds immediately turn to poets such as Akhavān-Sāless, Ahmad Shamlou, Siāvash Kasrāʾi, Hamid Mosaddeq, and Shafiei Kadkani, among others. Many people find it difficult to accept Sohrāb Sepehri's protest against the socio-political system of his time since he did not conform to the prevailing standards of the time. It has been difficult for many to understand his protest because of the different approach he has taken to this issue. To discover a dimension of Sepehri's personality and worldview that has been overlooked, this study examines his two poems entitled "Water" and "Behind the Seas". It is a descriptive-analytical study, and the results are analyzed using a content analysis methodology. Therefore, Sepehri attempts to demonstrate his opposition to the current situation by illustrating his ideal and desired society in contrast to the current situation.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Sohrāb Sepehri
  • Protest
  • Utopia
  • Sociopolitical Issues

از جریانات مهم شعر عصر پهلوی دوم، جریان شعر اعتراض است که در سروده­های شاعران متعهد این عصر به شکل بارزی نمود پیدا کرده­ است. در بحث از اعتراض­های شعری، بلافاصله ذهن متوجه اشعار شاعران متعهدی چون: مهدی اخوان‌ثالث (1307-1369)، احمد شاملو (1304-1379)، حمید مصدق (1318-1377)، سیاوش­کسرایی (1305-1374)، هوشنگ ابتهاج (1306) و در شکل ملایم­تر آن شعر محمدرضا شفیعی‌کدکنی (1318) می­شود و شاید پذیرش اندیشۀ اعتراض در سروده­های سهراب سپهری (1307-1359) به نظام سیاسی- اجتماعی جامعۀ عصر خود به­سختی برای بسیاری از مردم قابل­قبول باشد.

هرکدام از شاعران جریان شعر اعتراض برای بیان انتقاد خویش از سیاست­های حاکم، شگردهای ویژه­ای برگزیدند تا ضمن رهایی از تیغ سانسور حاکم، بتوانند رسالت خویش را به عنوان شاعری متعهد در قبال اجتماع به­انجام ­برسانند. نمادپردازی و سمبولیسم، استفاده از نقاب، کنایه، رمز و مواردی از این دست، نمونه­هایی از شیوه­ها و شگردهای غیرمستقیم این شاعران به­شمار می­رود.

سهراب سپهری از شاعران ­بنام عصر پهلوی دوم به­عنوان یکی از شاعران متعهد این عصر، هیچ­گاه از اجتماع و سیاست حاکم غافل نبوده ­است. با وجود آنکه بسیاری از منتقدان، شعر او را خالی از تعهد نسبت به اجتماع و سیاست حاکم می­دانند، دقت و تأمل در اشعار وی، ما را به حس تعهد و مسئولیت او در شعر متوجه می­سازد. وی هم­چون هر انسان آگاه دیگری از نابه­سامانی­های اجتماعی متأثر شده است، اما از آن­جا که اعتراض و انتقاد او از وضعیت حاکم، بی­سرو صدا و خالی از شعارهای معمول و دور از همهمه و جنجال بود، بسیاری او را انسانی بی­درد می­دانند و نقش وی را در تعهد در قبال جامعه کمرنگ جلوه می­دهند، حال آن­که ریشه و بنیان اعتراض­های او را بسیاری از سیاست‌های عصر پهلوی دوم شکل می­داد و وی را برای بیان کشف راه­هایی نو وامی‌داشت که آرمان­شهر گونه­ای از راه­های فریاد و اعتراض و نشان دادن حس تعهد و مسئولیت او در شعر بود.

شاعران متعهد در قبال اجتماع، همواره اعتراض­های خود را به شیوه­های گوناگونی مطرح می­کردند و می­توان گفت ­ادبیات آرمان­شهری یکی از زیرمجموعه­های ادبیات اعتراضی است؛ زیرا شاعران معترض وضعیت ذهنی مطلوب خود را در برابر وضعیت عینی و نامطلوب موجود قرار ­می­دهند و در واقع، آرمان­شهر، تقابل دنیای آرمانی شاعر با دنیای واقعی است. آنان در پرداختن به اتوپیا یا آرمان­شهر به­گونه­ای، نارضایتی خود را از وضعیت موجود و شرایط سیاسی- اجتماعی عصر خود نشان­می­دهند؛ زیرا پناه بردن به دنیای آرمانی و ذهنی مستلزم عدم رضایت شاعر یا ادیب از آن وضعیت است و به دلیل آنکه به شیوه­ای ظریف و شاعرانه انتقاد خویش را مطرح می­کند و از شعار، جنجال، همهمه­های رایج، حزب­گرایی و مسائلی از این دست بی­بهره است در این پژوهش آن را «اعتراض خاموش» نامیده­ایم.

انتخاب شگرد سپهری در بیان اعتراض خود که به شیوه­ای با هنجارگریزی از شیوه‌های معمول شاعران جریان اعتراض توأم بود و نیز پوشیدگی این شیوه به نسبت شیوه‌های شاعران شناخته­شدۀ جریان اعتراض، بیانگر اهمیت پرداختن به این موضوع است؛ همین امر، و نیز لزوم توجه به آرمان­شهر به عنوان یک شیوۀ اعتراضی غیرمستقیم و خاموش در این عصر، باعث توجه ویژۀ نگارندگان این پژوهش شده و ضرورت پژوهش آن را موجب شده ­است.

1. اهداف و پرسش­های پژوهش

شناساندن بهتر اعتراض­های خاموش در عصر پهلوی دوم و بررسی آرمان­شهر به­عنوان یکی از نمودهای اصلی این نوع اعتراض و چگونگی استفادۀ سپهری از ظرفیت­های ادبی و هنری به­کار رفته در سروده­های آرمان­شهری او از اهداف این پژوهش است. در همین راستا دو سرودۀ «آب» و «پشت دریاها» از مجموعۀ «حجم سبز» بررسی می­شود و سعی بر آن است تا به دو پرسش «سهراب سپهری به چه منظور از اتوپیا یا آرمان­شهر در شعر خود استفاده کرده­است؟» و «چگونه می­توان آرمان­شهر را به عنوان گونه­ای از اعتراض­های خاموش عصر پهلوی دوم مطرح کرد؟» پاسخ داده شود. 

2. پیشینۀ پژوهش

در مورد آرمان­شهر در شعر سپهری، پژوهش­هایی انجام­شده که برخی از آن­ها با رویکرد تطبیقی به موضوع توجه کرده­اند؛ از جمله مقالۀ فاروق نعمتی (1391) با عنوان «درجست‌وجوی ناکجاآباد (بررسی تطبیقی آرمان­شهر در شعر جبران خلیل جبران و سهراب سپهری)»  و مقالۀ خلیل حریری و محمدعلی ضیائی­علیشاه (1391) با عنوان «بررسی و مقایسۀ آرمان­شهر سهراب سپهری و پادآرمان­شهر طاهره صفارزاده». برخی از مقالات با رویکرد تطبیقی، آرمان سیاحت و سفر او را در ضمن بحث از شهرگریزی و بدوی­گرایی بررسی­کرده­اند و مقالۀ احمدرضا حیدریان (1391) با عنوان «شهرگریزی و بدوی­گرایی در شعر سهراب سپهری و عبدالمعطی­الحجازی» از این دسته­ است. برخی دیگر نیز آرمان­شهر سپهری را در ضمن تأثیرپذیری او از عرفان شرق تفسیر کرده­اند؛ مانند مقالۀ ابوالقاسم قوام و عباس واعظ­زاده (1388) با عنوان «تنهایی در برخی صوفیانه‌های فارسی با رویکرد ویژه به شعر سهراب سپهری». مقالات دیگری ضمن بحث از نوستالژی در شعر وی، آرمان­شهر او را از این جنبه مورد توجه قرار داده­اند؛ همانند مقالۀ مهدی شریفیان (1386) با عنوان «بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب سپهری». گروهی از مقالات ضمن بحث از تعهد سپهری به گونه­ای به آرمان­شهر او اشاره­کرده­اند؛ مانند مقالۀ فاطمه پورجعفری و حسن شهابی(1391)  با عنوان «شاعری از اهالی امروز (تحلیل تبلور اندیشه­های تعلیمی و تعهد ادبی در شعر سهراب سپهری)». گروه دیگری از مقالات ضمن بحث از عرفان سپهری به آرمان­شهر او در طبیعت اشاره­ کرده­اند، مانند مقالۀ هادی خدیور و سمیرا حدیدی (1377) با عنوان «عرفان سهراب سپهری». علاوه بر این مقالات، کتاب «آرمان­شهر سپهری» (1377) از محسن الهامی به طور اختصاصی اشعار آرمان‌شهر سپهری را بررسی کرده­ است.

آنچه مسلم است این است که در هیچ‌یک از پژوهش­های انجام شده بحثی از اعتراض­های سپهری و توجه ویژۀ او به اجتماع و سیاست حاکم نشده بود و ارتباط آرمان‌شهرهای او با اعتراض و عصیان علیه وضعیت موجود اجتماع و سیاست حاکم و گونه‌‌‌‌ای از اعتراض که در این پژوهش آن را اعتراض خاموش نامیده­ایم، نشده­ و همین امر ضرورت تحقیق و پژوهش در این زمینه را ملزم ساخته است. 

3. بحث و بررسی

3-1. آرمان­شهر در شعر عصر پهلوی دوم

اصطلاح آرمان­شهر «به هر اثر داستانی، فلسفی، مذهبی و سیاسی­ای گفته می­شود که تصویری خیالی از دنیایی به دست دهد که در مقایسه با دنیای واقعی جنبۀ آرمان­خواهانه داشته­ باشد» (میرصادقی، 1377). همچنین «آرمان‌شهر جایی است دست نیافتنی که تصور آن همواره در افق آرزوی بشر، نمونۀ خیر برین، زیبایی و رستگاری بوده است و یکی از آرزوهای آدمی در درازنای تاریخ، دستیابی به جامعه­ای بوده که در آن رستگاری خویش را تحقق بخشد. هنگامی که بشر از بند اسطوره­ها رست و آرزوهای خود را در پرتو دانش دست­یافتنی دانست، تصور شهر آرمانی را از دیار اسطوره­ها به قلمرو خرد آورد» (اصیل، 1381).

آرمان­گرایان اغلب کسانی هستند که «سیاه­های زندگی انسان­ها را نمی­توانند تحمل کنند و چون نمی­توانند از راه­های درست به آن بپردازند، از آن می­گریزند، به برج عاج پناه می­برند و در آن­جا به ساختن شهری خیالی که حاوی خواسته­های رؤیایی آنان است، دست می­زنند. هرچند این شیوۀ اندیشه و عمل، واقع­گریزی است و لیک، در مواردی می­تواند راهنمای مصلحین اجتماعی باشد» (ساروخانی، 1370). همچنین آرمان­شهر در عصر معاصر می‌تواند واکنش روح عصیانگر شاعر یا نویسنده به ناروایی­های روزگارش و یا اینکه نوعی اعتراض به پدیدۀ مدرنیته و صنعتی شدن عصر جدید و میلِ بازگشت به ارزش­ها و آرمان‌های ناب بشری باشد که در روزگار وی امکان تحقق ندارد.

آرمان­شهر در شعر سپهری و بسیاری از هم­روزگاران وی در عصر پهلوی دوم، بازتاب دغدغه‌های اجتماعی و محصول آگاهی او از نابه‌سامانی‌های روزگار و ستم­ها وکاستی‌های جامعه است. شاعر آگاه و بیدار زمان که دلش با روح آرمان­ها و احساسات هم­نوعانش گره خورده ‌است، آن­گاه که امکان مبارزۀ مستقیم با هنجارهای نامطلوب زمان را ندارد به‌گونه‌ای غیرمستقیم دست به مبارزه می­زند. آرمان­شهر در شعر عصر پهلوی دوم از شگردهای مبارزه و طغیان علیه وضعیت موجود بود. از مهم­ترین دلایل روی‌ آوردن شاعران این عصر به اعتراض و عصیان علیه وضعیت موجود می­توان به بسیاری از رخدادهای سیاسی و اجتماعی چون: اختناق و استبداد بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332، سرکوب نهضت ملی، انقلاب سفید شاه، قیام 15 خرداد سال 1342 و همچنین رکود اقتصادی که ناشی از توقف و استخراج و پالایش نفت بود، و بسیاری از این مسائل اشاره­کرد. همچنین «فقر و تکدی در خیابان‌ها افزایش یافته و بیکاری در میان فارغ‌التحصیلان دبیرستان­ها و دانشگاه­ها به مشکلی جدی بدل شده ­بود و در عین حال تب سیاسی کشور را فرا گرفته بود (از خشونت و تظاهرات خیابانی هر روزه تا توطئه­های سیاسی و آشوب­های سازمان­یافته) که هم علت و هم معلول رکود و بی­ثباتی اجتماعی و اقتصادی بود» (لنگرودی، 1390). با تأمل در شعر این عصر می­بینیم که آرمان­شهر مهم‌ترین جان­پناه برای شاعر کودتا­زده، ستمدیده و گرفتار دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی بود؛ بنابراین، وی در شعر، دنیایی را برای خویش طراحی می‌کرد که فاقد محدودیت­ها و موانع دنیای معاصرش بود. در این عصر، نمونه­هایی از آرمان‌شهر و یا گرایش به آن را در شعر اغلب شاعران می­توان دید؛ فرخزاد، مشیری، سپهری، شفیعی­کدکنی و... از آن جمله­اند که نمود آرمان­شهر یا گرایش به آن در شعر آن­ها برخاسته از ناهمواری­ها و ناهماهنگی‌های سیاسی- اجتماعی زمانه با آرمان­های جامعه است.  

3-2. پیوند آرمان­شهر با اعتراض­های خاموش

شعر و به­طور کلی ادبیات اعتراضی آیینۀ تمام­نمای اجتماع عصر خویش است و می‌توان از خلال آن برخی از مسائل اجتماعی- سیاسی را که از دید تاریخ و جامعه‌شناسی مخفی مانده است، بازنمایی کرد. «شعر اعتراض ایران را غالباً با اشعار روشنفکری دهۀ سی به­بعد می­شناسند. شعری با شاخصه­هایی چون آرمان­گرایی، انسان­گرایی، عدالت­خواهی و آزادی‌خواهی، مخالفت با حکومت پهلوی دوم، سکولار بودن، نقد صریح و دوپهلو و... . روشنفکر الزاماً چون سیاست­مدار نمی‌اندیشد؛ او گاه بسیار احساسی می­اندیشد و عمل می‌کند. همه چیز را آنچنان که باید باشد می­خواهد نه آن­چنان که هست» (علی­مردانی، 1390). 

شعر اعتراضی برحسب متغیر­های مختلفی چون اعتراض­های فردی، سیاسی و یا اجتماعی دارای انواع مختلفی در نوع بیان است. هر شاعر با توجه به سبک خاص خود و نوع بیانش ممکن است شیوه­ای منحصر به فرد برای بیان اعتراض خویش انتخاب­کند. آنچه در پژوهش حاضر مدنظر است، اعتراض­های سیاسی و اجتماعی است. این نوع اعتراض­ها به دلیل گرایش به اجتماع با وجود تمام تفاوت­هایی که در نوع بیان‌شان وجود دارد در اصل و معنای اعتراض و انتقاد باهم تفاوتی ندارند. حتی برخی از این اعتراض­ها به دلیل وسعت دید شاعرانشان در برانگیختن احساسات و عواطف بشری برای تمام اعصاری که ظلم، ستم، اختناق و نابه­سامانی حاکم است، قابلیت تأویل و تفسیر دارند.

اهمیت اعتراض و انتقادهای سیاسی- اجتماعی تا حدی است که می­توان این نوع شعر را جزء ادبیات متعهد به‌شمار­آورد. شاعر متعهد همواره تلاش می­کند تا «جامعه­اش را از آنچه یافته، باخبر سازد. حقوق مردمش را گوشزد کند و مطالبۀ مردم از حقوق انسانی­شان را فریاد کند. او نماینده­ حرکتی مردمی است. نخبه­ای از طبقۀ فرودست است که می‌کوشد مجرای بسته شدۀ رابطه فرا­دستان و فرو­دستان را بگشاید» (همان).

اعتراض­های شاعران عصر پهلوی دوم در قالب­های گوناگونی مطرح شد؛ از جمله: سمبولیسم و نمادپردازی، رمانتیسم انقلابی، شعر چریکی و مواردی از این دست. اما نوعی از اعتراض در این عهد وجود دارد که تاکنون از نظرها مغفول مانده است. این­گونه اعتراض را در این پژوهش، «اعتراض خاموش» ­نامیده­ایم؛ اعتراضی که نه از شعارها و سمبول­های رایج مبارزه و ستیز بهره داشت و نه آنکه همانند شعر چریکی سلاح مبارزاتی خود را از رو بسته بود و عصیان و اعتراض خود را به صورت مستقیم و بی­پروا بیان ­می­کرد، بلکه از گونه­ای رمانتیسم فردی نشأت ­می­گرفت که به­زعم گروهی، خط­مشی عافیت‌طلبانه­ای بود برای نفی هنجارهای اجتماع و سیاست حاکم. اما این شیوه بیانی چگونه با وجود فردیت در بیان می­توانست با اجتماع و سیاست­های حاکم پیوند بخورد، خود مسأله­ای است که نیاز به دقت و تأمل دارد.

با تأمل در شیوه و سبک اعتراض­های خاموش درمی­یابیم که ­این سبکِ اعتراض از نوعی رمانتیسم فردی نشأت می­گرفت که در میان شاعران عصر پهلوی دوم به دنبال شکست آرمان­ها و آمال ­آن­ها بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 رواج روزافزون یافت. چنان­که پس از کودتا می­بینیم «رمانتیسم بر زندگی و تفکر و شعر مردم سلطۀ کامل دارد و عموم شاعران هر یک بسته به استعداد و قریحه و تجربه و دانشِ خود در نقطه­ای از این رمانتیسم جای می­گیرند» (لنگرودی، 1390). در واقع شاعران پس از کودتا با روی آوردن به رمانتیسم و دوری از اجتماع و سیاست و خزیدن در لاک خویش و پشت ­کردن به اجتماع به نوعی اعتراض خود را از هر آنچه پیرامون آنان می­گذشت، نشان ­می­دادند.

گرایش به رمانتیسم شاید به دلیل جبن، ترس و فرار از واقعیت باشد. با آنکه اغلب چنین است، اما گاهی روی آوردن به رمانتیسم نوعی از اعتراض را هم با خود به همراه دارد، همچنان که هنگام بحث از فلسفۀ وجودی مکتب رمانتیسم، همواره به این واقعیت اشاره می­شود که شکل­گیری این مکتب نوعی اعتراض به مکتب کلاسیسیسم بود که اعتنای چندانی به انگیزش­های درونی در شکل­دهی به پدیده­های هنری نداشت.

واقعیت این است که مبارزه در طول تاریخ اشکال گوناگونی داشته­ است که مبارزۀ رویاروی، تنها یکی از آشکارترین و شدیدترین شکل­های آن بوده ­است، اما شکل­های معتدل و ملایمی نیز برای اعتراض وجود دارد که گاه به دلیل عاری بودن از شدت و خشونت، گویی نوعی رفتار مسالمت­آمیز و سازشکارانه است. روی­آوردن شماری از عالمان و بزرگان اسلام چون حسن بصری و واصل­بن­عطا به زهد و تصوف در نخستین سده­های اسلامی، یکی از آن شکل­ها بود که نوعی قهر کردن از همکاری با حاکمیت و کناره­گیری از جامعه بود؛ رفتاری که همسانی بسیار به عملکرد سپهری در طول سال­های زندگی دارد. او نیز خسته و دل­زده از همۀ مشاجره­های زمانه به زاویۀ تنهایی­ها و تفکرات فردی خود پناه برده­ بود. گاهی نیز مبارزه با هجرت و ترک تمام وابستگی­ها و تعلقات به یک مکان همراه می­شود. مثل مهاجرت پارسیان ایران به هندوستان پس از حملۀ اعراب به ایران و یا مهاجرت شمار بسیاری از شاعران و هنرمندان به هندوستان در دورۀ صفوی به دلیل خشونت­ورزی­های قزلباشان و تعصب­های حاکم بر تشیع صفوی. از طریق تفحص در پناهگاه­های هنرمندان نیز می­توان دریافت که رفتار آن­ها با نوعی نارضایتی و اعتراض به زمانه، همراه است. وقتی هنرمندان به گذشته­های دور و نزدیک تاریخی پناه می­برند -که نمونۀ آن را در رفتار رمانتیک­های اروپا می­توان مشاهده کرد- ناگفته پیدا است که آن­ها رضایتی از وضعیت موجود ندارند؛ یا هنگامی که هنرمندان به ترسیم دنیاهای تخیلی و آرمانی خود در آینده می­پردازند و رفتارهای ایده­آلیستی از خود بروز می­دهند، ناخرسندی خود را از زمانه فریاد می­زنند که این امر نیز جنبه­ای از رمانتیسم فردی است.

برخی معتقدند «رمانتیسم به­گونه­ای متناقض­نما هم سرآغاز انزوای هنرمند در جامعه است و هم سرآغاز درگیر شدن مستقیم او در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. درآمیختگی ادبیات رمانتیک و زندگی اجتماعی به حدی است که به گفتۀ آبرامز، شعر رمانتیک را نمی­توان بدون آگاهی از تأثیری که روح انقلابی و سیاسی عصر بر جوهر و فرم آن نهاده است به درستی درک ­کرد» (جعفری­جزی، 1378).

نقطه تقاطع تناقض مطرح شده در عصر پهلوی دوم در قالب رمانتیسم فردی با شیوه‌هایی چون رمانتیسم عاشقانه، رمانتیسم سیاه و رمانتیسم عرفانی خود را نشان­ داد. رمانتیسم فردی با نمودهای مطرح شدۀ خود هرچند در ظاهر امر به­گونه­ای روی­گردانی از بیان دردهای اجتماعی بود و نوعی مبارزۀ منفی تلقی می­شد که فکر و ذهن جامعه را از مسائل و مشکلات اجتماع منحرف می­کرد و معطوف به دلخواسته­های شخصی می­داشت و به­گونه­ای سازش و انفعال­گرایی در مقابل ستم، استبداد و خفقان بود، اما درعمل می­بینیم که نمی­تواند فارغ از دردهای اجتماعی باشد و با وجود بیان مسالمت‌آمیزش در ظاهر، شیوه­ای از اعتراض را در­پیش گرفت که با ویژگی­هایی که داشت آن را اعتراض خاموش نامیده­ایم. روی­ آوردن به عرفان و یکی از نمودهای آن؛ یعنی آرمان­شهر و جامعۀ ایده‌آلی، از نمونه‌های گرایش به این نوع اعتراض­ها در عصر پهلوی دوم است که نارضایتی از وضعیت موجود و ناسازگاری مبانی فکری شاعر با واقعیت­های زمان، مهم‌ترین رکن آن است، اما به دلیل آنکه از قوۀ تفکر و خیال­پردازی شاعران الهام گرفته و نیز آنکه از رمانتیسمی فردی نشأت ­می­گیرد، هیچ نشانی از اعتراض را در خود ندارد با این ­وجود، می­تواند به­گونه­ای نمایانگر کاستی­های اجتماع بوده و اعتراضی سازنده باشد و مخاطب با خواندن این نوع شعرها و تطبیق جامعۀ عصر خویش با این آرمان­شهرها به کمی­ها و کاستی­های عصر خویش پی­ببرد و درصدد اصلاح برآید.

آرمان­شهرها با وجود ویژگی­های مشترک، دارای تفاوت‌هایی باهم هستند که این تفاوت­ها را معمولاً سطح و نوع آرمان­خواهی شاعر، وضعیت جامعه و همچنین افق دید شاعر برای بیان مطلوب­هایش، تعیین ­می­کند؛ چنان­که دنیای آرمانی شاعرانی که در یک عصر زندگی می­کنند، شباهت بیشتری نسبت به­ هم دارد؛ هرچند بن­مایۀ تمام آن­ها رسیدن بشر به سعادت است. نمونه­هایی از اعتراض­های خاموش را در قالب طرح آرمان‌شهر، علاوه بر اشعار سپهری، می­توان در اشعار شاعرانی چون فروغ فرخزاد، فریدون مشیری، شفیعی­کدکنی و... مشاهده کرد.

فروغ فرخزاد در شعر «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» با کلماتی ساده و صمیمی به ترسیم یک آرمان­شهر می­پردازد که به واسطۀ ظهور یک منجی در آن خبری از ستم و استبداد نیست و عدالت و برابری حاکم است و می­تواند آرمان­ها و آرزوهای یک ملت را تحقق ببخشد. او «با تخیلی نیرومند و احساسی که در عین فردی بودن، قابلیت عمومی شدن دارد از پشت تصاویر ساده و صمیمی شعرش کلمات را مبدل به انعکاس چیزی در مورد انسان بودن می­کند که قابل بیان نیست، اما به­خوبی حس می­شود» (معمار، 1389). همچنین فریدون مشیری که در شعر «فریادهای سوخته» ضمن اعتراض از وضعیت جامعۀ عصر خویش از آرزوی خود برای به دنیا آمدن کودکی سخن می­راند که می­تواند به عنوان منجی بشریت باشد و انسان­ها را از گرفتاری رهایی بخشد. نمونه­های دیگری از این اعتراض­های خاموش را می­توان در شعرهای «فصل پنجم» و «در جست‌وجوی نیشابور» شفیعی­کدکنی مشاهده­کرد که فارغ از هرگونه شعارهای حزبی، نمادها و سمبول­های مبارزه به منظور انتقاد از وضعیت جامعه، آرمان­شهر مطلوب خویش را طراحی می­کند. 

3-3. سهراب سپهری و شعر اعتراضی

سپهری از جمله شاعران عصر پهلوی دوم بود که دربارۀ او اظهارنظرهای فراوانی شده است. گروهی او را در بوتۀ نقد قرار داده­ و معتقدند او شاعر متعهدی نبوده و «سخنش از جنس زمان نیست، دست کم برای مردم آن روزگار، در انزوای بیشتری است و اگر در جایی نامی از او به­میان آید بیشتر در مقام رد است تا تأیید» (زرقانی، 1383). برخی نیز تنها ارزش شعر او را در این دیده­اند که مهم‌ترین حماسۀ شعر او «راه یافتن به درون خاموش است؛ اندیشه­ای که مهم­ترین تخیلش پیروزی در مبارزۀ ذهن با طوفان­هایی است که آن را احاطه­کرده­اند. برای رسیدن به آن خویش» (معمار، 1389). حقوقی  از او با عنوان «شاعر خردسال، نه عارف سالخورد» یاد­ می­کند (حقوقی، 1391) و شاملو در کتاب باغ تنهایی شعر «آب را گل نکنیم» او را مورد انتقاد قرار داده و می­نویسد: «زورم می­آید آن عرفان نا­بهنگام را باور کنم. سر آدم­های بی­گناه را لب جو می­برند و من، دو قدم پایین­تر بایستم و توصیه کنم که «آب را گل نکنید!» یکی­مان از مرحله پرت بوده­ایم، یا من یا او» (شاملو، 1373 به نقل از سیاهپوش) .

نکته­ای راکه نباید از خاطر دور داشت این است که شعر سپهری را با تمام انتقاداتی که به آن وارد کرده­اند، نمی­توان  با یک برداشت قطعی و ایستا و یک­سویه تفسیر کرد؛ گویی برخی تعهد در شعر را تناسب شعر با مناسبت­های سیاسی و اجتماعی معنا کرده­اند و به همین دلیل اگر شاعری چند شعر سیاسی و اجتماعی در نقد زمان خویش نداشته باشد، او را شاعر متعهد به­حساب نمی­آوردند. در حالی که از نظر برخی، تعهد تنها مختص به این امور نیست. هرچند در نگاه اول شعر سپهری به رویا پناه می­برد و راه گریز و عدم پذیرفتن مسئولیت از بار فشارها و دغدغه­های سیاسی و اجتماعی زمان را درپیش می­گیرد، با طبیعت سرگرم می‌شود و در خلسه­ای شاعرانه به جست‌وجوی دنیایی دور از ذهن می­پردازد که دستیابی بدان از نظر عقلی و عملی امکان­پذیر نیست، اما با تأملی ژرف و درون­کاوانه به شعر او در­می­یابیم که شعر او بیگانه با روح زمان نیست و همین امر منشأ انتقاد و اعتراض اوست و مصداق این سخن «رب­گری­یه[1]» رمان­نویس فرانسوی است که در مقاله­ای تحت عنوان «تعهد»، عدم صراحت و بازنمایی مستقیم مواضع سیاسی و اجتماعی نویسنده را ستوده و معتقد است: «تعهد به جای اینکه ماهیت سیاسی داشته باشد از نظر نویسنده به این معنا است که کسی کاملاً به مشکلات ذاتی زمان خودش وقوف یابد و به اهمیت فوق­العادۀ آن­ها عمیقاً معتقد باشد و بخواهد آن­ها را از درون حل­کند» (رب­گری­یه، 1377).

سپهری شاعری بود مستقل، بدون هیچ­گونه وابستگی و گرایش سیاسی به حزب یا گروهی خاص. وی «شیفتگی سطحی به تغییر مناسبات جامعه از خود نشان­ نمی­دهد و از تعصب­های حزبی که سبب پراکندگی و چنددستگی ملت­ها می­شود به­دور است. او شعر را در سیاست یک حزب و یا آرمان­ یک سازمان و طبقه و قشر خاصی از اجتماع محدود نمی­کند» (حجازی،1371) و همین امر باعث شد تا بعضی از سوءظن­ها نسبت به عدم تعهد و مسئولیت وی در شعر، شکل بگیرد و جامعه­گرایی و تعهد هنری و شعری وی بی‌رنگ جلوه­ کند و حتی نادیده گرفته­ شود و نیز اینکه بسیاری از شعرهای او که با روح زمان هماهنگ بود به چشم نیاید و در خاموشی و سکوت راه خود را بپیمایند. «سپهری با نگرشی که به جوهر شعر دارد و سیاست شعری­ای که انتخاب می­کند، دقیقاً دریافته که شعر سیاسی محض به مفهوم «این باد، آن مباد» و دعوت به شورش و قیام به وسیلۀ کارافزار شعر نمی‌تواند انسان را و نهایتاً جهان را تغییر دهد» (همان: 34). با چنین دیدگاهی سپهری اعتراض­های خود را معطوف به انسان عصر خود و شیوه زندگی او می‌کند و آرمان­های او فارغ از قدرت و حاکمیت عصر و تلاش برای تغییر آن، متوجه تمام بشریت در هر دوره­ای است و آرمان­شهر او نیز نمود­ی است از همین توجه او به انسان و توانایی او برای ایجاد یک زندگی­ آرمانی است؛ بهتر و فراتر از آنچه خود در آن گرفتار است.

3-4. تحلیل آرمان­شهر در شعر سپهری

به باور گروهی، شعر سپهری از گونه­ای رمانتیسم نشأت ­می­گیرد که رمانتیسمی «پویا و زنده و رویان است که در جنبه­های عرفانی و طبیعت­ستایی و بدوی­گرایی نمود می­یابد و در آن، هنر به صورت دریافت­های اشراقی و تخیلی دیده می­شود و حقیقتی برتر از واقعیت و منطق و اینجا و اکنون را بیان می­کند» (حسینی، 1373) و آرمان­شهر سپهری نیز منشعب از این نوع رمانتیسم است، اما یکی از پژوهشگران معاصر، سپهری را از زمرۀ شاعران جریان سمبولیسم جامعه­گرا به­شمارمی­آورد و معتقد است «اگر تعهد را در جنبه‌های سیاسی و انقلابی و موافق و مطابق با سلیقه و تفکر گروه و مرام و مسلکی خاص در زمان و مکانی خاص خلاصه نکنیم و آن را با مخالف‌خوانی و مبارزه‌جویی مرادف نگیریم، بلکه مقصود از آن را پای­بندی به اصول اخلاقی، انسانی، همدلی و همنوایی و اهمیت قائل ­شدن برای غم­ها، شادی­ها، انگیزه­ها، اندیشه­هاشان و آمال و آرزوهاشان بدانیم باید صمیمانه اعتراف‌ کنیم که پاره­ای از اشعار سپهری در زمرۀ انسانی‌ترین و اخلاقی­ترین اشعار ادب معاصر به­شمارمی­رود» (حسین­پورجافی، 1390).

آرمان­شهر سپهری گونه­ای از راه­های فریاد و اعتراض و نشان دادن حس تعهد در شعر است. آرمان­شهر او در واقع گونه­ای اعلام وضعیت سفید و تزریق آرامش و امنیت به جامعه بحرا­ن­زدۀ عصر بود. در جامعه­ای که رکود، بی­سرانجامی، بلاتکلیفی و یأس گریبان­گیر جامعه بود و مردم با ظلم، فساد، خفقان و استبداد دست و پنجه نرم می­کردند، شعر سپهری بازگردانندۀ روحیۀ امید و نشاط و توجه و سوق ­دادن آنان به زیبایی­های طبیعت و حیات دوباره بود. همچنین به دلیل آنکه اشعار او با نوعی عرفان عجین است و از آنجا که روح عرفان بر مبنای آزادگی و وارستگی و تهذیب نفس استوار بود با توجه به جو متشنج و پردغدغۀ روزگار می­توانست آرامش را به روح جامعه عرضه­کند.

شعر «آب» از مجموعۀ شعری «حجم سبز» است. این شعر یکی از شعرهایی است که وی به آرمان­شهر مطلوب  خویش در آن اشاره می­کند. در این شعر وی ابتدا مهم­ترین عنصر حیات بشری را که آب است، مورد توجه قرار می­دهد و خواهان آن است که آن را گل نکنیم و برای اهمیت و فواید آن از واژه­ها و جملات ساده و صمیمی استفاده­ می‌کند و با تکرار سه­بارۀ جملۀ «آب را گِل نکنیم» (سپهری، 1375) در اول، وسط و آخر شعر علاوه بر تأکید بر لزوم اهمیت آب به عنوان بخشی از طبیعت، مقاصد مهم دیگری را نیز در پشت آن به مخاطب خویش گوشزد می­کند. از نظر او، «گِل کردن آب استعاره­ای است برای هر فضیلتی که برهم زنندۀ نظم باشد...گِل ­کردن آب در زبان شاعر تعبیر از افراط در آشفتن و ناهنجار کردن است. کنایه از ستمکاری و خودپرستی و دیگرآزاری است و یادآور برهم­خوردن موازنۀ خیر و شر در جامعه» (الهامی، 1377).

نکتۀ قابل توجه اینکه ادبیات آرمان­شهری در واقع تقابل دنیای واقعی است با دنیای آرمانی و دنیای عینی با دنیای ذهنی. ادبیات آرمان­شهری به نوعی اعتراض به وضع موجود است و این اعتراض تنها در ارائۀ وضع مطلوب و در تقابل با آن آشکار­ می­شود و دو پاره بودن شعر آب نیز بهترین گواه این مدعا است. این شعر دارای دو بخش مجزا است که بخش اول آن در مورد محیط پیرامون شاعر و طبیعت اطراف او یا همان دنیای واقعی و دنیای عینی است و بخش دوم در مورد مردم بالادست یا همان مردم جامعۀ ایده‌آلی و آرمان­شهر اوست. «در پارۀ اول که آن را پارۀ تردید می­خوانیم قیود شاید و انگار و حرف عطف مکرر «یا» جهان شعر را از پس هالۀ بی­ثباتی، لغزندگی و شک به مخاطب می­نمایانند. گویی راوی شعر از هیچ­چیز مطمئن نیست. اما در پارۀ دوم که آن را پارۀ یقینی می­خوانیم، «یا»ها و «شاید»ها و دیگر نشانه­های تردید برچیده­ شده­اند و جای آن­ها را قطعیتی مسلم پرکرده ­است: تکرار قید «بی­گمان» هر تردیدی را می­زداید و وجه اخباری و جمله­های اسنادی... نشان می­دهد که گوینده به روی­ دادن فعل با وجود صفت و حالتی که از آن خبر می­دهد، یقین دارد» (اقتصادی­نیا، 1389). در واقع سپهری در پارۀ دوم که دنیای مطلوب اوست همه چیز را آن­چنان که باید باشد، می­خواهد نه آنچنان که هست و از آن تحت عنوان «ده بالادست» یاد می­کند و صفات و خصوصیاتی برای آن­ برمی­شمارد که در جامعۀ خویش نمی­تواند از آن­ها سراغی بگیرد. در واقع «ده»، در سرودۀ او همان آرمان­شهر است در مقیاسی کوچک‌تر.

صفا و صمیمیت، اولین خصوصیت بارز مردم بالادست یا همان آرمان­شهر اوست. ویژگی بعدی آن­ها خداشناسی است. «بی­گمان پای چپرهاشان جا پای خداست» (سپهری، 1377) و نیز «در کلامشان، صراحت و روشنی و صداقت موج می­زند و از نفاق و دورویی به­دوراند: ماهتاب آن­جا می­کند روشن پهنای کلام. روستایی امن با مردمی برخوردار از امنیت: بی­گمان در ده بالادست چینه­ها کوتاه است و از همه مهم­تر عاشق­اند و عشق این امانت الهی را می­شناسند: مردمش می­دانند که شقایق چه­گلی است... در چنین جامعه­ای که عشق، ایمان، زیبایی و صداقت حکم­فرما است، عدل حتماً وجود دارد. سپهری با تأکید روی واژۀ آبی می­خواهد عدل و صداقت و پاکی را مطرح سازد و بگوید عدل؛ یعنی اینکه هر چیزی سر جای خودش باشد: بی­گمان آنجا آبی، آبی است. مردم این جامعۀ آرمانی از شکفتن یک غنچه باخبرند و یک لحظه از حال هم غافل نخواهند بود. در بند آخر با جملۀ عاطفی چه دهی باید باشد! بر آرمانی بودن چنین جامعه­ای بیشتر تأکید می­شود» (الهامی، 1377). در واقع در آرمان­شهر تنها نیمۀ مطلوب نشان داده­ می‌شود و دنیای عینی، اما نامطلوب، رویۀ پنهان آن است. به عبارت دیگر، شرایط ایجابی دنیای آرمانی هرکدام در معنی سلب آن شرایط از وضع موجود به­شمار می­رود. اشارۀ سپهری به تمام ویژگی­های مطلوب در این شعر در واقع اعتراض او را از فقدان آن خصوصیات در جامعه­ و دنیای عینی­ای که وی در آن به­سر می­برد، نشان ­می­دهد و باعث آگاهی مخاطب از وضعیت جامعه­اش می­شود. می­توان گفت «اندیشۀ اصلی در این شعر همان جملۀ نخستین است: «آب را گل نکنیم» مظهری از تفکر کسی که جهان را زیبا می­خواهد؛ عاری از آلودگی­ها» (یوسفی، 1377). همچنین با توجه به اینکه «شعر نو مسلط دهۀ چهل، شعر اعتراض بود و این اعتراض دو وجه داشت؛ یکی، اعتراض به سنت و همگام با مدرنیزاسیون اجتماعی- اقتصادی که پس ازکودتا آغاز شده ­بود و با اصلاحات ارضی و انقلاب­سفید قرار بود به منصۀ ظهور برسد و دیگری اعتراض به مدرنیزاسیون یا تجددگرایی و همسو با سنت­گرایی که مخالفین، آن را شبه­مدرنیسمی وارداتی و وابسته می‌دانستند» (لنگرودی، 1390) می­توان گفت شعر آب با توجه به نزدیکی زمان سرایش آن با وقوع انقلاب سفید محمدرضا شاه پهلوی، فضاسازی آن و توجه ویژۀ سپهری به ده و جست‌وجوی دنیای آرمانی خود در آن، می­تواند به­وجهی محصول اعتراض و انتقاد او به گسترش شهرنشینی و تعارض سنت با مدرنیسم باشد؛ زیرا سپهری باتوجه به جهان­نگری عرفانی خود که در آن اعتقاد به نظام احسن خلقت دارد، چندان رضایتی به دست­کاری در قوانین طبیعی و حتی اجتماعی ندارد، چون معتقد بود که هم اسب و کبوتر زیبا است و هم کرکس و گل شبدر و نباید کاری­ کرد که به قانون طبیعت بربخورد. بنابراین، شاید به درستی دریافته بود که با اجرای لایحۀ اصلاحات ارضی روستاییان به شهرها سرازیر خواهند شد و نظام زیستی روستا برهم خواهد خورد. این واقعیت را جلال آل­احمد در داستان «روستاییِ نفرین زمین» و محمود دولت‌آبادی در «جای

خالی سلوچ» به خوبی نشان داده­اند که با اجرای اصلاحات ارضی انبوهی از روستاییان به حواشی شهرها سرازیر شده­اند. نمونه­های  دیگر از اشعار سپهری در اعتراض به گسترش شهرنشینی را در این شعرها می­بینیم:

«شهر پیدا بود

رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ

سقف بی­کفتر صدها اتوبوس» (سپهری، 1375)

«در این کوچه­هایی که تاریک هستند

... من از سطح سیمانی قرن می­ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد» (همان: 396).

از دیگر شعرهای سپهری که نمود انتقاد و اعتراض­های خاموش اوست شعر «پشت دریاها» از مجموعۀ «حجم سبز» است. همان­طور که از نام آن برمی­آید، پشت دریاها جایی است بسیار دور که شاید دست هیچ بشری بدان­جا نرسیده باشد. این امر با به‌‌کارگیری حرف جمع‌ها برای دریا مؤکد شده است. اندیشۀ پیمودن دریاها از سوی سپهری از سویی می­تواند الهام گرفته از این حدیث باشد که «عن ابی­عبدالله (ع)، قال: ان لِله مدینهٌ خَلفَ­البحرِ، سِعَتِها مسیرهاربعین یوماً للشمس، فیها قومٌ لم یعصوا الله قط و لا یعرفون ابلیس (ترجمه: خدا در پشت دریاها شهری دارد که به اندازۀ چهل روز طول می­کشد تا خورشید آن را بپیماید و در آن مردمی هستند که هیچ­گاه گناهی نکرده­اند و ابلیس را نمی­شناسند) (عابدی، 1389) و از سوی دیگر، از آنجا که «دریا همزمان با نمایش ایدۀ پهناوری و بزرگی، ایدۀ جنبش و شدن را به نمایش می­گذارد» (همان: 223) می­تواند رمزی باشد برای حرکت و پویایی و رهاکردن جمود و بی­تحرکی.

آنچه در این شعرِ سپهری در بدایت امر توجه مخاطب را جلب می­کند، اراده و عزم شاعر برای سفر و تصمیمات وی برای ادامۀ مسیر است که با آوردن 9 بار فعل خواستن تأکید شده است؛ البته خواستنی که از نظر او در آینده­ای نه چندان دور رخ خواهد داد:

«قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب» (سپهری، 1375).

وی ابتدا اسباب سفر و علت و انگیزۀ پیمودن دریاها را برای رسیدن به آرمان­شهر خود مطرح می­کند، سپس از غربت، بیگانگی با زمانه و تنهایی خود و هم­فکرانش سخن می‌راند و با اشاره­ای گذرا عزم رفتن به آرمان­شهر را مطرح می­کند:

«دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن

هیچ کسی نیست که در بیشه­ی عشق قهرمانان را بیدار کند» (همان: 363)

از نظر سپهری، روشن­فکران جامعه حتی در کشور خود نیز غریب و ناشناخته هستند. آنان در سرزمینی زندگی می­کنند که جامعه­اش در خواب غفلت و خمودگی فرو رفته و نشاط و عشق از آن رخت بربسته و کسی نیست که آنان را از خواب غفلت بیدار سازد و این همان سخنی است که پیش­تر نیما از آن سخن گفته­ است:

«نیست یک­دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته­ی چند خواب در چشم ترم می­شکند» (نیما یوشیج، 1368)

و یا نمونه­ای از آن را در شعر «شهر سنگستان» اخوان می­توان دید که همه مردم دچار جمود و خمودگی­اند و انگار به سنگ تبدیل شده­اند و کسی به فکر جامعه­ی خود نیست (اخوان‌ثالث، 1360).

سپهری نیز هم­سفرانی عاشق و سرآمد دوران را برای پیمودن مسیر آرمان­شهر می‌خواهد، اما از نظر او همه در خواب فرو رفته­اند و در سرزمین خودش که او آن را بیشۀ عشق می­خواند هیچ­کس و هیچ‌چیز انگیزۀ دلاوری را برای قهرمانان ایجاد نمی­کند. شاید او تلویحاً خود را قهرمانی می­داند که انگیزه و احساسی برای ماندن در سرزمین خموده و به خواب­رفتۀ خود نمی­بیند و می­خواهد از آن­جا برود و به دنیای آرمانی خود برسد و راه ناکجاآباد را برای رسیدن به مراد و مطلوب طی­کند.

در ادامه سپهری از انگیزۀ خود برای پیمودن راه سخن می­راند:

«قایق از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید» (همان)

سپهری می­خواهد بگوید سفر من متفاوت با سفر کسانی است که با نیت دستیابی به ماهی و مروارید به دریا می­روند و به­طور ضمنی می­خواهد از عظمت سفر خود و هدف والایش از این سفر سخن بگوید و اینکه نه دل­خواسته­های شخصی و نه هیچ چیز دیگر وی را از امید و آرزوی دستیابی به مروارید آمال بازنخواهد داشت و این امر را این­گونه مؤکد می­کند:

«نه به آبی­ها دل خواهم بست

نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می‌آرند

و در آن تابش تنهایی ماهیگیران

می­فشانند فسون از سر گیسوهاشان» (همان)

سپهری آنگاه با خود تکرار می­کند که «همچنان خواهم راند/ همچنان خواهم خواند» و دوباره از علت سفر خود به آرمان­شهر سخن می­گوید: «مرد آن ­شهر اساطیر نداشت/ زن آن­ شهر به سرشاری یک خوشۀ انگور نبود» (همان). اعتراض سپهری به انسان هم‌عصرش این است که او حتی در دنیای خود جایی برای اسطوره متصور نیست. از نظر او اسطوره می­تواند انگیزه­ای برای تحرک، پویایی و خالی­ شدن از دغدغه­های روزمرۀ زندگی باشد. اسطوره پدیده­ای است که «از درون آدمی ناشی می­شود و زندگی او را کمال می­بخشد. هنگامی که آدمی پدیده­های طبیعی و جریان واقعی تاریخ را ناساز و بداندام می­بیند و برایش از آنچه هست جز ناکامی و شکست ببار نمی­آید، با خود می‌اندیشد و با بازشکافتن فلک و دستیابی بر عالم بیکرانۀ بالا، طرحی نو می­افکند. این طرح ذهنی آنقدر والا است که بر واقعیت سخیف و نابهنجار اعتراض می­کند و در پس تمامی ناسازی­ها به جست‌وجوی حقیقت دلپذیر برمی­خیزد» (یاحقی، 1355)؛ زیرا «دنیای اساطیر، دنیایی است خواستنی و پر از تعالی و بهروزی و حال آنکه دنیای واقع، دنیایی است پر از ناکامی، شکست، تاریکی و انباشته از تجربه­های ناگوار» (همان: 784). از نظر سپهری عدم توجه انسان هم­عصرش به اسطوره او را بی­انگیزه و محدود و مقهور جامعه و دنیای پیرامونش کرده ­است.

سپهری همچنین جامعۀ خویش را از عشق و احساس خالی می­بیند. در این شعر مجازاً زن را که نماد واقعی احساس و عشقی ناب و سرشار از حیات و سرزندگی است، مثال می‌زند تا انگیزۀ دیگر خود را از سفر به سوی آرمان­شهر مطرح­کند. او همچنین در ادامۀ شعرش از فقدان نشاط در جامعه و نبود کورسوی امید و دلخوشی در آن یاد می­کند و یادآور می­شود که

«شب سرودش را خواند

نوبت پنجره­ها است» (همان: 364)

حال، زمان آن است که جامعه به خود بیاید و به فکر رهایی و آزادی از بند ظلمت و خفقان باشد و این امر را با آوردن دو واژۀ شب و پنجره مؤکد می­کند. چه، شب در شعر نو همواره نماد ظلم، بیداد، خفقان و استبداد است و پنجره از سویی نماد آزادی و رهایی و از سوی دیگر، سمبل «عبور به سوی خارج و ماوراء و نیز باز شدن ذهن به سوی فضای وسیع­تر است... پنجره، دریچۀ آگاهی و معرفت انسان به روی افق­های تازه است» (شریفیان، 1384) که با هدف سپهری برای رفتن به آرمان­شهر تطابق دارد.

در ادامه سپهری باز تکرار می­کند که «هم­چنان خواهم­خواند/ هم­چنان خواهم­راند» و بر تداوم حرکتش برای رسیدن به آرمان­شهر تأکید می­کند. شهری که در آن چندین ویژگی مختص به خود را دارد. ویژگی­هایی که به طور ضمنی جامعۀ موجود را فاقد آن‌ها می­داند:

«درآن پنجره­ها رو به تجلی باز است. 

بام­ها جای کبوترهایی است، که به فواره­ی هوش بشری می­نگرند.

دست هر کودک ده ساله­ی شهر، شاخه­ی معرفتی است.

مردم شهر به یک چینه چنان می­نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف.

خاک موسیقی احساس تو را می­شنود.

صدای پر مرغان اساطیر می­آید در باد.

وسعت خورشید به اندازه­ی چشمان سحرخیزان است.

شاعران وارث آب و خرد و روشنی­اند» (سپهری، 1375)

برخی از این ویژگی­ها در واقع همان­هایی هستند که پیشتر در شعر آرمان­شهری دیگر او؛ یعنی شعر «آب» آمده بود:

* نخستین ویژگی خداشناسی است: «در آن پنجره­ها رو به تجلی باز است»= «بی­گمان پای چپرهاشان جا پای خداست».

* ویژگی دیگر امنیت است: «مردم شهر به یک چینه چنان می­نگرند/ که به یک شعله، به یک خواب لطیف»= «بی­گمان در ده بالادست چینه­ها کوتاه است».

و شاعر می­خواهد بگوید که هیچ چیز بین مردم آرمان­شهر فاصله ایجاد نمی­کند و هیچ چیز، دیوارِ امنیت و اعتماد آنان نمی­شود؛ حتی چینه­ها.

* و دیگر معرفت و شناخت است: «دست هر کودک ده سالۀ شهر، شاخۀ معرفتی است»= «مردمش می­دانند که شقایق چه گلی است» ویا «غنچه­ای می­شکفد اهل ده باخبرند» و یا «مردمان سرِ رود آب را می­فهمند».

* دیگر آنکه در آن شهر همه چیز دارای شعور و احساس است: خاک موسیقی احساس تو را می­شنود و در شعر آب دعا می­کند که همواره کوچه­باغش پر موسیقی باشد.

* و نیز آن­که وسعت خورشید به اندازۀ چشمان سحرخیزان است؛ یعنی هر کسی به اندازۀ ظرفیت خویش می­تواند از نور و روشنی بهره بگیرد.

*و در پایان وی گویی شاعران را بر همۀ مردم آرمان­شهر برتری می­نهد و آنان را وارثان آب و خرد و روشنی می­داند. وی تلویحاً می­خواهد این نکته را یادآور شود که حکومت استبداد روزی به پایان خواهد­ رسید و زمامداریش به کسانی سپرده خواهد شد که اهلیت آن را دارند. انتخاب نام شاعران به عنوان وارثان آب و خرد و روشنی، گواه این مدعا است که کسانی که با روح و احساس مردم سروکار دارند، نمی­توانند مستبد و دیکتاتور باشند. به زعم برخی از طراحان آرمان­شهر، رئیس این ­شهر «نمی­تواند هر فردی از افراد باشد، بلکه باید واجد خصائص و صفاتی چند باشد که او را از سایر افراد جدا و ممتاز گرداند و بتواند به منزلۀ قلب باشد در کالبد انسانی» (فارابی، 1361). فارابی همچنین حکمت را شرط اساسی ریاست مدینه فاضله دانسته است (همان) و اشارۀ­ سپهری به خرد نیز شاید مؤید همین مطلب باشد.

بر اساس اصل «تعرفُ الاشیاءَ بلاضداد» برشمردن ویژگی­های آرمان­شهرهای سپهری و تأکید وی در هر دو سرودۀ «آب» و «پشت دریاها» بدان اصول به معنی عدم وجود آن­ها در دنیای واقعی و نیز ضد آن­ها در دنیای عینی است. مثلاً وقتی می­گوید «در ده بالادست چینه­ها کوتاه است» (امنیت حاکم است) به معنی این است که در ده پایین­دست (دنیای سپهری= وضع موجود) چینه­ها بلند است (امنیت وجود ندارد) و سایر خصایص نیز به همین ترتیب با این اصل قابل توجیه است. 

سپهری در پایان شعر برای سومین بار تأکید می­کند «پشت دریاها شهری است» و به مخاطب خویش می­گوید «قایقی باید ساخت». مفاهیمی که جلب ­توجه می­کند ابتدا قایق است و بعد دریاها! قطعاً پیمودن دریا با قایق میسر نیست چه رسد به دریاها! و نیازمندِ داشتن تجهیزات پیشرفته است که سپهری از آن بی­بهره است. شاعر به­طور غیرمستقیم اشاره­می­کند که امکانات او و همۀ روشنفکران هم­عصرش برای رسیدن به دنیایی مطلوب و مورد انتظار جامعه­اش بسیار اندک است و نیز می­خواهد بگوید تا رسیدن به وضعیت دلخواه و آرمانی جامعه راه بسیار طولانی در پیش است، اما با وجود همۀ کمی­ها و کاستی­ها، آنچه سفر و ادامۀ راه را هموار می­کند، عزم و نیت قاطع است و این نکته را برای مخاطب خویش روشن می­کند که رسیدن به شرایط مطلوب یا همان آرمان­شهر و امکان دستیابی به آن امری محقق و حتمی است به شرط آنکه انسان عزم خویش را جزم کند و زمینه­های لازم برای دستیابی بدان را فراهم کند و به قدر وسع تلاش کند و به قول او حتی اگر نتوانست بهترین مرکب را برای رسیدن به کعبۀ آمال فراهم کند، حداقل قایقی بسازد. 

بحث و نتیجه­گیری

به عقیدۀ بسیاری از منتقدان، سپهری شاعری مرفه و بی­درد بود که فارغ از اجتماع و سیاست حاکم، بدون حس تعهد و مسئولیت شعر می­سرود، اما با ژرف­کاوی در برخی از سروده­های وی درمی­یابیم که روحیۀ اعتراض و انتقاد به وضعیت حاکم، بنیان برخی از شعرهای او از جمله سروده­های آرمان­شهری او را شکل می­داد. این­گونه اشعار به­دلیل آنکه از رمانتیسمی فردی نشأت گرفته­ بود و فارغ از شعارهای حزبی و هیاهو و همهمه‌های معمول شاعران اشعار اعتراضی بود و نیز از سمبل­ها و نمادهای رایج مبارزه و ستیز بهره نداشت، همواره از دید بسیاری از منتقدان به حوزۀ ادبیات متعهد وارد ­نمی­شد. همین عوامل باعث ‌شد که عنوان اعتراض‌های خاموش را بدان­ها اطلاق­کنیم که شگردی غیرمستقیم در بیان مسائل سیاسی- اجتماعی بوده ­است.

آرمان­گرایی سپهری از یک تخیل صرف نشأت نمی­گرفت، بلکه نوعی کمال­گرایی و کمال­خواهی  بود که تحقق­پذیر می­نمود. بررسی دو شعر آرمان­شهری او؛ یعنی شعر «آب» و «پشت دریا­ها» حکایت از آن دارد که از سویی ریشه و بنیان این شعرها در واقع اعتراض و انتقاد از وضع موجود جامعه و تلاش شاعر برای پی­ریزی دنیایی مطلوب و آرمانی و ارائۀ راه‌حل‌هایی به مخاطب برای رهایی از نابه­سامانی­های زمان است و نیز آنکه سپهری به نوعی اعتراض­های خود را متوجه انسان عصر خویش و شیوه زندگی و تفکر او می­کند و از او می­خواهد توانایی خود را برای ایجاد یک زندگی آرمانی به­کارگیرد و دنیایی بهتر از آنچه در آن گرفتار است برای خود بسازد.

سپهری با نشان ­دادن وجه مثبت ویژگی­های آرمان­شهر در این شعرها درپی آن است که اعتراض خود را از فقدان آن خصوصیات در جامعه­ و دنیای عینی­ عصر خویش به مخاطب بفهماند و او را از وضعیت جامعه­اش آگاه سازد. وی در این راه شعرهای آرمان‌شهری خود را چون دارویی برای درمان دردهای جامعه تجویز­می­کند. وی بدون هیچ­گونه حزب­گرایی، رسیدن به آرمان­ها و کمال­ مطلوب جامعه را در بسیاری از چشم‌اندازهای روشن عرفانی، مذهبی و نیز در سنت زندگی ایرانی- اسلامی جست‌وجو می­کرد و آرمان­شهرهای خود را که بازتاب دغدغه‌های اجتماعی او و محصول آگاهی وی از آشفتگی­های روزگار است براساس آن­ها پی­ریزی کرده ­است.



[1]- Robbe-Grillet, A.

اخوان ثالث، مهدی. (1360). از این اوستا. چ پنجم. تهران: مروارید.
‌الهامی، محسن. (1377). آرمان­شهر سهراب سپهری. تهران: پویا.
اصیل، حجت الله. (1381). آرمان­شهر در اندیشه ایرانی. تهران: چشمه.
اقتصادی‌نیا، سایه. (1389). پس از نیم قرن، آب را گل نکنیم. نامۀ فرهنگستان11(4)، صص 99-104.
جعفری­جزی، مسعود. (1378). سیر رمانتیسم در اروپا. تهران: نشر مرکز.
حجازی، طه. (1371). اندیشۀ سیاسی شعر و تاملی در شعر سیاسی سهراب سپهری. چاووش،1(9 و 10). صص32-51.
حسین­پور جافی، علی. (1390). جریان­های شعری معاصرفارسی از کودتای (1320) تا انقلاب (1357). چ سوم. تهران: امیرکبیر. 
حسینی، صالح. (1373). نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری. چ سوم. تهران: نیلوفر.
حقوقی، محمد. (1391). سهراب سپهری: شعر سهراب سپهری از آغاز تا امروز. چ بیستم. تهران: نگاه.
ساروخانی، باقر. (1370). دایره­المعارف علوم اجتماعی. تهران: کیهان.
سپهری، سهراب. (1375). هشت کتاب. چ شانزدهم. تهران: طهوری.
سیاهپوش، حمید. (1373). باغ تنهایی (یادنامه­ی سهراب سپهری). چ دوم. تهران: سهیل.
شریفیان، مهدی. (1384). نماد در اشعار سهراب سپهری. پژوهش­نامۀ علوم انسانی. 5 (45-46). صص131-148. 
عابدی، کامیار. (1389). از مصاحبت آفتاب. چ ششم. تهران: ثالث.
عنایت، حمید. (1351). بنیاد فلسفه­ سیاسی در غرب. چ سوم. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 
علی­مردانی، نرگس. (1390). شعر اعتراض احمد شاملو. تهران: وزراء.
فارابی، ابونصر محمد. (1361). اندیشه­های اهل مدینه فاضله. ترجمۀ سیدجعفر سجادی. چ دوم. تهران: طهوری.
لنگرودی، شمس. (1387). تاریخ تحلیلی شعر نو. ج 2 و 3. چ پنجم. تهران: مرکز.
میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی. (1377). واژه­نامه هنر داستان­نویسی. تهران: کتاب مهناز.
یاحقی، محمدجعفر. (1355). اسطوره در شعر امروز ایران. مجلۀ دانشکده­ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، 12 (48). صص782 -809.
یوسفی، غلامحسین. (1377). چشمۀ روشن، دیداری با شاعران. چ هشتم. تهران: انتشارات علمی.
یوشیج، نیما. (1368). برگزیده­ی آثار نیما یوشیج. به کوشش سیروس طاهباز. تهران: بزرگمهر.