آبشخورهای تاریخی روایت نظامی در نظم هفت پیکر مقایسۀ تطبیقی داستان بهرام گور در روایت فردوسی، طبری، ثعالبی، نظام‌الملک، مقدسی، ابن‌اثیر و نظامی با توجه به افزوده‌های هنرمندانۀ نظامی به داستان تاریخی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا(س)، تهران، ایران

چکیده

پرسش مقالۀ حاضر چونی و چگونگی افزوده‌های هنرمندانۀ نظامی (535- 612ه.ق) در روایت تاریخی داستان بهرام گور و نقل آن در منظومۀ هفت پیکر است. منظومۀ هفت پیکر یکی از بدیع‌ترین روایت‌های داستانی ادب فارسی است و از گذشته تا امروز مورد توجه خوانندگان بوده ‌است. پیرنگ اصلی داستان بر روایتی تاریخی بنا شده که مأخذ آن کتاب‌هایی چون تاریخ طبری و تاریخ بلعمی، اخبارالطوال دینوری، سیاست‌نامۀ خواجه نظام‌الملک، تاریخ یعقوبی، کتاب البدء و التاریخ مطهر بن طاهر مقدسی، تاریخ ثعالبی و تاریخ ابن‌اثیر است و نظامی داستانسرا با ترفندهایی، ساخت و سیاق روایت‌ها را دگرگون می‌کند و با کاهش و یا افزایش‌هایی، روایتی نو و هنری می‌آفریند. نتایج مقایسۀ تطبیقی روایت نظامی با کتاب‌های تاریخی، نشانگر آن است که شاعر گنجه با احاطه بر دانش‌های گونه‌گونی چون ستاره‌شناسی، کیمیاگری، اسطوره‌شناسی و آشنایی با آیین‌های مهری و زرتشتی، بخش‌هایی نمادین و سمبولیک به داستان افزوده و فضایی اسطوره‌ای و ادبی برای آن خلق کرده ‌است. ازجمله ابداعات شاعر، افزودن بخش‌هایی چون دیدار با تصویر هفت شاهزادۀ زیبا در کاخ خورنق است که استفادۀ مبتکرانه از عدد هفت را تداعی می‌کند. مبارزه با اژدها و کشتن او در زمرۀ بخش‌های کهن‌نمونه‌ای داستان است. همچنین اقدام بهرام که تعقیب گوری تا غار است و فرو رفتن در غار و بیرون نیامدن وی، از جمله بخش‌هایی است که نظامی برای تأثیرگذاری بیشتر و جلوۀ روحانی بخشیدن به شخصیت بهرام ابداع کرده ‌است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Nizami’s Resources in Haft Peykar Versification

نویسنده [English]

  • Mryam Hosseini
Professor of Persian Language and Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]

In this article, we speak about Nizami Ganjavi’s adjuncts to the historical story of Bahram Goor. Haft Peykar is one of the most attractive verses in Persian poetry. The original plot of the story was narrated by Tabari in Tarikh Tabari and its Persian translation by Bal’ami. Other history-writers like Dinvari, Nizamal Molkm, Yaghoobi, Maghdasi, Sa’alibi and Ibn Asir wrote this story in different structures. But Nizami, as a storyteller, made some changes to the plot and added some parts to the historical plots. Nizami’s additions are some parts like: Bahram’s seeing the painting of seven princess in Khovarnagh Palace, fighting with dragon, going to the cave and has ascension to God. Nizami knew about alchemist, astronomy, medicine and mythology. He uses the symbolic meaning of number seven in Haft peykar in the best form.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Nizami Ganjavi
  • Haft Peykar
  • History-writer
  • Storyteller

بررسی سرچشمه­های شکل­گیری منظومه­های ادب فارسی، بیانگر چگونگی به‌کارگیری منابع تاریخی توسط گویندگان این آثار است. مقایسۀ تطبیقی منابع تاریخی با
روایت­های منظومی که شاعرانی چون فردوسی، نظامی و اسعدگرگانی به‌کار گرفته­اند، میزان نوآوری، دخل‌و‌تصرف­ها و افزوده­های هنرمندانۀ هر شاعر در به نظم کشیدن روایت را آشکار می‌کند. داستان­هایی از زندگی و پادشاهی بهرام گور در کتب
تاریخ موجود است که نظامی در سرودن منظومۀ هفت پیکر از آن‌ها بهره برده و به
زیور افزایش و آرایش هنرمندانه آراسته است. در کتاب­های تاریخی چون
تاریخ طبری[1] و بلعمی[2]، اخبارالطوال دینوری، سیاست­نامۀ خواجه نظام‌الملک،
تاریخ یعقوبی، کتاب البدء و التاریخ مطهر بن طاهر مقدسی، تاریخ ثعالبی[3]، تاریخ ابن‌اثیر[4]، تاریخ ابن خلدون و مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر یا تاریخ مسعودی[5] شرح دلاوری بهرام گور و انصاف و مردمداری این پادشاه ساسانی آمده و داستان زندگی وی (بهرام گور) همواره الهام‌بخش شاعران و عارفان دوران بوده ‌است.

 در منابع دینی آیین زرتشت از منجی­ای یاد شده‌ که در روزگار وی کار مردم برقرار و استوار خواهد بود. در «بندهش» آمده ‌است که «آن هنگام که سرزمین ایران را بدی و ستم فرامی­گیرد و آبادانی­های آن ویران می­شود از سوی کابلستان یکی آید که بدو فرّه از دودۀ بغان باشد و او را کی‌بهرام می­نامند» ... «همه مردم بازو شوند و به هندوستان و نیز روم و ترکستان، همه سویی پادشاهی کند، همۀ بدگروشان را بردارد، دین زرتشت را برپا دارد» (بندهش، 1380: 141).

پیش از نظامی، فردوسی در شاهنامۀ خود شرح مفصلی از دوران پادشاهی بهرام آورده است. اسناد و مدارک به‌دست‌آمده همه از گذشت و گشاده‌دستی بهرام می‌گویند؛ «در دوران پادشاهی بهرام، ظلم و جور برچیده و ایران به پادشاهی آرمانی یا حکومت مردمی نزدیک شد. آنگاه که خشکسالی و قحطی سرزمین ایران را فرا گرفت، بهرام با گشودن انبارهای گندم به روی مردمِ نیازمند، آنان را یاری داد» (دینوری، 1371: 85). نقش بهرام را می‌توان روی ظروف سفالی و زرین مردمی که هم عهد او می­زیستند، دید که حاکی از جایگاه ویژۀ این شاه هنردوست در میان مردم است (زرین‌کوب، 1383: 153).

هیچ‌یک از شاهنشاهان ساسانی به‌استثنای اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان همچون بهرام گور محبوب عام نبوده­اند. وی نسبت به همه خیرخواهی داشت و قسمتی از خراج ارضی را به مؤدیان می­بخشید (زرین‌کوب، 1383، ج 13: 151). این پادشاه تمامی ارمنستان را ضمیمۀ ایران کرد و در ممالک تابعه، آزادی مذاهب داد؛ شاید یکی از دلایلی که نظامی حکیم گنجه داستان وی را برای آفرینش یکی از جذاب­ترین روایت‌های خود بر­گزید، همین امر باشد.

پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که نظامی در منظوم کردن داستان بهرام گور از چه منابع تاریخی استفاده کرده است و افزایش‌های هنرمندانۀ وی در داستان بر چه اساسی صورت گرفته است. به نظر می‌رسد پیرنگ اصلی داستان بر روایت­هایی تاریخی بنا شده که مأخذ آن کتاب­هایی چون تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، اخبارالطوال دینوری، سیاست­نامۀ خواجه نظام‌الملک، تاریخ یعقوبی، کتاب البدء و التاریخ مطهر بن طاهر مقدسی، تاریخ ثعالبی و تاریخ ابن ‌اثیر است. همچنین فرضیه این پژوهش بر آن است که نظامی به سبب آشنایی با دانش‌های گونه­گونی چون ستاره­شناسی، کیمیاگری، اسطوره‌شناسی و آیین­های مهری و زرتشتی، بخش­هایی نمادین به داستان افزوده و فضایی اسطوره‌ای به آن بخشیده ‌است.

هدف این پژوهش، جست‌وجو در منابع تاریخی مورد استفادۀ نظامی در سرودن داستان هفت پیکر است؛ «منابع ایرانی حاوی تاریخ ساسانیان مربوط به دو دوره می‏باشند؛ دورۀ قبل از اسلام و دورۀ بعد از اسلام. منابع قبل از اسلام در زمینۀ تاریخ ساسانی بسیار اندک‌اند و شاید دلیل آن، از میان رفتن برخی منابع و نیز وجود سنت حفظ سینه به سینۀ مطالب در آن دوران است. در منابع قبل از اسلام، مطالب واقعی و تاریخی، اندک است و به طور عمده صورت افسانه‏ای دارد» (میرسعیدی، 1379: 417). اغلب قریب به اتفاق اطلاعات در مورد ساسانیان در منابع ایرانی، مربوط به منابع بعد از اسلام است. کتاب­های فراوانی در دوران پس از اسلام نگاشته شده‌اند که حاوی اطلاعاتی درباره وقایع سلسله ساسانیان و پادشاهان آن است؛ اما «مورخین ایرانی بعد از اسلام، در کنار ثبت وقایع تاریخی، نظر به تأثیری که از روایت­نگاری ساسانی پذیرفته بودند، مطالب افسانه‏ای و غیرمنطقی و ماورای طبیعی را نیز جابه‌جا در لابه‏لای مطالب تاریخی گنجاندند. در کتب تاریخ و ادب، افسانه‏هایی تاریخی دربارۀ چهارده تن از شاهان ساسانی نقل شده‌است» (همان).

هدف دیگر از این پژوهش آن است که نشان دهد چگونه منظومه­سرای بزرگ گنجه با افزودن برخی بخش­های افسانه­ای و خیالی به روایت تاریخی از ماجرای زندگی پادشاهی چون بهرام، داستانی حماسی- عرفانی می­آفریند که در آن قهرمان داستان ضمن طی مراحل فرآیند فردیت و گذر از مراحلی عارفانه، بازگشتی پیامبرانه به سوی مردم دارد و به دادخواهی ایشان و مکافات ستمگرانی چون «راست روشن» وزیر می‌پردازد. در هفت پیکر، «بهرام» دیگرگونه است؛ از رشادت و جوانمردی و پهلوانی او سخن می­رود، اما بهرامِ منظومۀ نظامی در پی یافتن سرچشمۀ دانش، حقیقت، حکمت و دانایی است. او در این منظومه، عارفی را می­ماند که با هر اتفاق بیش از پیش به چشمۀ معرفت نزدیک می­شود.

یادآور می‌شود، آن بخش از داستان هفت پیکر در این پژوهش مورد تحلیل قرار می‌گیرد که داستان اصلی و روایت زندگی بهرام گور است و هفت داستان که دختران روایت می‌کنند و داستان نعمان، مورد مطالعۀ نویسنده نیست.

 

 

1. نقد و بررسی

1-1. شخصیت تاریخی بهرام پنجم

بهرام گور (بهرام نام رایج پادشاهان ساسانی)

«بهرام گور» پنجمین پادشاه ساسانی است. جلوس وی 421 و وفاتش 438 میلادی بود. وی پسر و جانشین «یزدگرد اول» است. پس از فوت یزدگرد، بزرگان ایران شاهزاده­ای به نام خسرو را بر تخت نشاندند، اما منذر ابن نعمان، امیر حیره که سرپرست بهرام بود، او را یاری کرد و قوایی مجهز به فرماندهی پسر خود «نعمان بن منذر» به همراه بهرام روانۀ ایران کرد. نعمان به طرف تیسفون راند و بدین ترتیب بزرگان متوحش شدند و با منذر و بهرام به مذاکره نشستند. عاقبت خسرو خلع شد و بهرام بر تخت نشست. بهرام نخست با اقوام وحشی شمالی جنگید و آنان را شکست داد. در 421 میلادی جنگی بین او و تئودوسیوس، امپراطور روم درگرفت. فرماندهی سپاه ایران با مهرنرسی بود. روی هم رفته رومیان در این جنگ تفوق داشتند. به موجب صلح­نامه­ای که در سال 422 میلادی امضا شد، ایرانیان در کشور خود به عیسویان آزادی دینی دادند و رومیان هم همین حق را برای زرتشتیان مقیم بیزانس قائل شدند.

مسعودی در «مروج الذهب» مدت پادشاهی بهرام را 23 سال و به قولی 19 سال می­داند. وی بر آن است که «بهرام در بیست سالگی به پادشاهی رسید و در ایام او، کارها استقراری تمام یافت. او مرگ بهرام را فرورفتن با اسب در باتلاق و در اثنای شکار نوشته ‌است. از عدالت و نیکوکرداری وی نقل می­کند و اینکه ایرانیان در مرگ او بنالیدند» (مسعودی، 1344، ج 1: 256). مسعودی از حملۀ «خاقان» به ایران در زمان بهرام و پیروزی او بر آنان یاد کرده‌ است. همچنین دربارۀ بهرام گور آمده ‌است که وی به چند زبان سخن می­گفته و اشعاری به عربی و فارسی داشته ‌است. برخی از ابیات او در کتاب مروج الذهب نقل شده است. وی، بهرام گور را به عدالت و دادگری ستوده و درباره نقش انگشتری وی چنین گوید: «به کردار، گفته­ها را بزرگ کنند» (همان). در این کتاب همچنین از ابداع بهرام گور برای تغییر طبقات اجتماعی سخن رفته ‌است؛ «وی موقعیت طبقات را دگرگون کرد. طبقۀ متوسط را به طبقۀ بالا برد و طبقۀ پایین را به طبقۀ میانه جای داد و مطربان را که مایۀ نشاط او بودند، در طبقه­ای بالاتر جای داد» (همان: 241).

در «کامل» ابن ‌اثیر ماجرای پادشاهی «بهرام بن یزدگرد» مفصل آمده ‌است، اما این روایت خالی از بسیاری از بخش­های داستانی است که در روایت نظامی دیده می­شود (ابن ‌اثیر، ج 2: 473-466). ابن خلدون هم در تاریخ خود به پادشاهی بهرام و حملۀ خاقان ترک و کشته شدن وی به دستور بهرام اشاره می­کند. همچنین ماجرای غزای هند و ازدواج وی با دختر پادشاه هند و تسلط بر روم را ذکر می­کند (ابن خلدون، ج 1: 196).

 

1-2. مراحل داستان زندگی بهرام گور در هفت پیکر

الف- تولد بهرام و کودکی وی، ساختن قصر خورنق بر بلند جایی، توسط سمنار برای بهرام

ب- ناپدید شدن نعمان، تحصیل و شکار بهرام

ج- مبارزه با اژدها و کشتن آن

د- دیدن صورت هفت پیکر در یکی از حجره­های قصر خورنق

هـ- مرگ یزدگرد، جدال با دو شیر و ربودن تاج از میان آنان و پادشاهی ایران

و- قحطی در ایران زمین و مبارزه بهرام با خشکسالی و قحطی

ز- داستان بهرام وکنیزک (فتنه)

ح- لشکر کشیدن خاقان چین و جنگ با بهرام

ط- یادکرد نقش هفت پیکر و خواستگاری شاه از هفت شاهدخت از پادشاهان چین، روم، سقلاب، خوارزم، مغرب، هندوستان و ایران، ساختن هفت گنبد، نشاندن هفت شاهدخت در هفت گنبد و رفتن بهرام به درون هر گنبد و پوشیدن لباسی به رنگ آن و نیوشیدن هفت داستان بدیع از زبان هر شاهدخت. از گنبد نخست -که به رنگ سیاه بود- به سوی گنبد آخر -که به رنگ سپید بود- سیر کرد (مستی بهرام در گنبدها)

ی- دیدار با چوپان و نظارۀ سگ بر دار و عبرت گرفتن از ماجرای ایشان و سیاست وزیر

ک- سپردن گنبدها به هفت موبد، ورود به غار و ناپدید شدن وی.

 

1-3. منابع هفت پیکر از زبان خود شاعر

نظامی در ابتدای کتاب به فردوسی و نظم وی از داستان بهرام در شاهنامه اشاره دارد و پس از آن از کتاب­­های تاریخی که از آن­ها سود برده ‌است -که بعضی از آن­ها به عربی و برخی به فارسی بوده­اند- یاد می­کند[6]. با توجه به اینکه دو واژه «بخاری» و «طبری» را از پسِ آن می­آورد، به نظر می­رسد که کتاب مورد استفاده­اش، «تاریخ طبری» و ترجمۀ فارسی آن «تاریخ نامه طبری» و یا «تاریخ بلعمی» است که در نواحی بخارا به فارسی برگردانده شد. «تاریخ طبری» متعلق به «ابوجعفر بن محمد بن جریر بن یزید بن خالد طبری آملی» (م 224- و 310) است. وی وقایع عالم را از ابتدای آفرینش تا آغاز قرن سوم ثبت کرده ‌است. این کتاب در عهد «ابوصالح منصور بن نوح سامانی» (نیمه قرن چهارم هجری) توسط «ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله البلعمی»، وزیر خراسان از عربی به فارسی ترجمه شد. داستان بهرام در «شاهنامۀ ثعالبی» نیز به‌صورت مشروح آمده‌ است (ثعالبی، 1385: 257 -271):

 

جستم از نامه‌های نغزنورد
هرچه تاریخ شهریاران بود
چابک اندیشه­ای رسیده نخست
مانده زان لعل ریزه لختی گرد
من از ان خرده چون گهرسنجی
تا بزرگان چو نقد کار کنند
آنچ ازو نیم گفته بد گفتم
وانچه دیدم که راست بود و درست
جهد کردم که در چنین ترکیب

 

آنچه دل را گشاده داند کرد
در یکی نامه اختیار آن بود
همه را نظم داده بود درست
هر یکی زان قراضه چیزی کرد
برتراشیدم این­چنین گنجی
از همه نقدش اختیار کنند
گوهر نیم سفته را سفتم
ماندمش هم برآن قرار نخست
باشد آرایشی ز نقش غریب

(نظامی، 1363، ج 4: 17)

 

سپس نظامی در ذکر منابع داستان از آثاری به اشاره یاد می‌کند که در سواد بخارا و طبرستان یافت می‌شود و همچنین آثار پراکنده‌ای که یافته ‌است:

 

بازجستم ز نامه‌های مهان
زان سخن‌ها که تازی ست و دری
وز دگر نسخه‌ها پراکنده
هر ورق کاوفتاد در دستم

 

که پراکنده بود گرد جهان
در سواد بخاری و طبری
هر دری در دفینی افکنده
همه را در خریطه‌ای بستم

(نظامی، 1363: 18)

 

وی اقرار می‌کند که طرح هفت عروس را از زند مجوس گرفته ‌است:

 

نقش این نامه را چو زند مجوس
تا عروسان چرخ اگر یک راه
از هم‌آرایشی و همکاری
آخر از هفت خط که یار شود

 

جلوه زان داده‌ام به هفت عروس
در عروسان من کنند نگاه
هر یکی را یکی کند یاری
نقطه‌ای بر نشان کار شود

(نظامی، 1363، ج 4: 18)

 

2. طراحی داستان اصلی هفت پیکر و مطابقت آن با منابع تاریخی

2-1. تولد بهرام و کودکی وی، ساختن قصر خورنق بر بلند جایی توسط سمنار برای بهرام

2-2. ناپدید شدن نعمان، تحصیل و شکار بهرام

2-3. کشتن اژدها و یافتن گنج در غار، دیدن هفت پیکر در یکی از حجره‌های قصر (ورود به حجره هنگام مستی)

روایت نظامی و طبری از داستان تولد بهرام و کودکی وی تا بخش «کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن» شبیه یکدیگر است. این بخش (کشتن اژدها و رفتن درون غار) در روایت طبری و دیگر منابع تاریخی موجود نیست و بر ساختۀ ذهن هنرمند و رمزپرداز نظامی است که با تکیه بر افسانه­ها و روایت­های اسطوره­ای ساخته شده‌است.

مقایسۀ بخش­های مختلف «تاریخ بلعمی» و «هفت پیکر» نظامی بیانگر این حقیقت است که کتاب اصلی نظامی -پس از شاهنامه- در تدوین تاریخ بهرام گور، کتاب تاریخ طبری و ترجمه آن «تاریخ بلعمی» است. با توجه به مقایسه­ای که در بخش داستانی بهرام گور، بین متن عربی «تاریخ طبری» و متن فارسی «تاریخ بلعمی» صورت گرفت، می­توان گفت که روایت نظامی بیشتر از شیوۀ روایت «بلعمی» پیروی می­کند تا روایت «طبری». در برخی بخش­ها، تفاوت­هایی میان این دو اثر (تاریخ طبری و تاریخ بلعمی) دیده می‌شود؛ درحالی‌که متن روایت نظامی نشان می­دهد که وی گاهی حتی در کاربرد تعبیرات هم از نسخۀ فارسی «بلعمی» سود برده ‌است. برای نمونه در دو روایت (تاریخ طبری و بلعمی) به بخش شکار بهرام -که در آن بهرام گور به یک تیر، شیر و گور را از پای می­افکند- توجه کنید:

 

دید شیری کشیده پنجۀ زور
تا ز بالا برآردش به زمین
تیری از جعبه سفته پیکان جست
سَفته برسفت شیر و گور نشست
تا به سوفار در زمین شد غرق
شیر و گور اوفتاد و گشت هلاک
بعد از آن «شیر زور» خواندندش
گفت منذر به کارفرمایان
در خورنق نگاشتند به زر
شه زده تیر و جسته زان دو شکار

 

در نشسته به پشت و گردن گور
شه کمان برگرفت و کرد کمی
در زه آورد و درکشید درست
سفت و از هر دو سفت بیرون جست
پیش تیری چنان چه درع و چه درق
تیر تا پر نشست در دل خاک...
«شاه بهرام گور» خواندندش...
تا به پرگار صورت‌آرایان
صورت گور زیر و شیر زبر
در زمین غرق گشته تا سوفار

(نظامی، 1363: 71-70)

 

«....و بهرام کمان داشت، تیر در کمان نهاد چون بر خرگور رسید، شیری دید خویشتن بر پشت آن گور افکنده و گردن گور به دندان گرفته و خواست که گردن او بشکند. بهرام تیر از کمان بگشاد و بر پشت شیر زد، از شکمش بیرون آورد و به پشت خرگور اندر شد و به شکم او بیرون آمد و تیر به زمین اندر شد تا نیمه؛ و گور و شیر هر دو بیفتادند و بمردند. و آن روز او را بهرام گور نام کردند... و منذر بفرمود تا صورتگران صورت وی را هم­چنان کمان به زه کشیده بر پشت اسب، و آن گور و شیر و تیر اندر زمین، هم­چنان صورت کردند و بر دیوار آن خورنق که مجلس بهرام آن­جا بودی بنگاشتند» (بلعمی، 1341: 931-930).

همان­طور که ملاحظه می­کنید، تمامی صحنۀ شکار توسط نظامی مطابق ترجمۀ بلعمی به تصویر کشیده شده؛ در حالی‌که روایت فردوسی از این صحنه بسیار کوتاه و موجز است:

 

دگر هفته با لشکری سرفراز
برابر ز کوهی یکی شیر دید
برآورد زاغ سیه را به زه
دل گور بردوخت با پشت شیر
چو او گور و شیر دلاور بکشت

 

به نخجیرگه رفت با یوز و باز
کجا پشت گوری همی‌بردرید
به تندی به شَست سه پر زد گره
پر از خون هژبر از بر و گور زیر
به ایوان خرامید تیغی به مشت...

(فردوسی، 1376، ج 7: 275-276) 

 

«ابن ‌اثیر» نیز روایتی از کودکی بهرام و تربیت وی نزد «منذر» دارد. داستان خورنق را هم می­آورد و از معمار آن (سنمار) و انجام کار وی یاد می­کند (ابن اثیر، 1385: 71) و شکار بهرام نیز به قراری که در بالا گذشت از جمله مطالب این کتاب است. روند داستان­گویی نظامی در «هفت پیکر» و مقایسۀ محتوایی ساختار این اثر با «تاریخ بلعمی» نشان می­دهد که بخش­هایی از روایت نظامی یا برساختۀ خود وی است (نظیر بخش نبرد با اژدها، گنبدهای هفت­گانه و هفت شاهدخت) و یا از منابع دیگر چون کتاب «البدء و التاریخ» مقدسی، «شاهنامۀ» فردوسی و یا ثعالبی و یا آثار دیگر استفاده شده ‌است.

2-4. نبرد با اژدها

از جمله بخش­های داستان هفت پیکر که شکلی کهن‌نمونه­ای و ازلی دارد، داستان جدال بهرام با اژدها است. در روایت­های حماسی جهان، نمونه­های بسیاری از نبرد با اژدها موجود است. در شاهنامۀ فردوسی یکی از خوان­هایی که «رستم و اسفندیار» در آن به مبارزه می­پردازند، روایت جدال ایشان با اژدها است. در همین کتاب، بهرام گور در سفر به هند با اژدها مبارزه می­کند و او را از پای درمی­آورد. جالب اینکه «ایندرا» خدای هندوان نیز «ایندرا ورتراهان» نام گرفته ‌است؛ یعنی «ایندرای کشندۀ اژدها». «ورثرغنۀ» ایرانی نیز باید نام دیگر این خدای هندوی ایرانی باشد که به سبب پیروزی بر اژدها «وره تره» (ورثرغنه) نام گرفته ‌است. برداشت معنوی نظامی از جدال با اژدها و بیرون کشیدن گورخر جوان از درون شکم او، یافتن نفس حقیقی قهرمان و سرشت ویژۀ او است. مایکل بری[7] در کتاب تفسیر مایکل بری بر هفت پیکر نظامی این مطلب را چنین بیان می­کند «هنگامی که بهرام در هفت پیکر شکم اژدها را می­درد، گوری جوان را در معده‌اش می­یابد که تصویری رمزگونه از خود اوست» (بری، 1385: 82 ).

 

2-5. دیدن هفت پیکر در یکی از حجره­های قصر

«دیدن بهرام، صورت هفت پیکر را در خورنق» از افزوده­های نظامی بر داستان تاریخی است و این روایت در هیچ‌یک از منابع تاریخی نیامده ‌است. در بسیاری از داستان­های حماسی، عامیانه و یا غنایی، موقعیتی کهن‌نمونه­ای ذکر شده ‌است، مبنی بر اینکه عاشق پیش از دیدار معشوق، شیفتۀ تصویر و عکسی از وی می­شود که معمولاً به‌صورت نقاشی بر لوح یا دیواری نقش شده ‌است. در «سام‌نامۀ» خواجوی کرمانی آمده‌است»روزی «سام نریمان»، جهان پهلوان دربارِ «منوچهر شاه»، هنگام شکار، با گور بسیار زیبایی برخورد می­کند که از دم تیرِ چون باد او، همچون آهو می­گریزد. «سام» به قصد شکار گور از لشکر جدا شده، ساعت­ها در بیابان سرگردان می‌شود تا به قصر زیبایی می‌رسد و وارد آن می­شود. در قصر، دختر بسیار زیبایی با گشاده‌رویی به استقبال او می­آید، از او پذیرایی می­نماید. سام پس از استراحت به همراه دختر به گشت‌وگذار در قصر می­پردازد که ناگهان در یکی از اتاق­ها عکس پری‌دخت، دختر زیبای خاقان چین را می بیند و عاشق او می­شود. دختر با فهمیدن عشقِ سام به تصویر پری­دخت، آن را پاره می کند، به سام می­گوید: او یک پری است و دلباختۀ­ سام است و خود را به صورت گوری درآورده است، تا سام را به تنهایی به قصر بکشاند و با او عشق بازی کند؛ امّا سام به او بی‌مهری می­کند. پری ناگهان غیب می شود و قصر نیز محو می­گردد. سام پس از یافتن لشکر خود با قلواد به قصد یافتن پریدخت راهی چین می­شود که در این راه ورطه­های خطرناک و حوادث عجیب و غریب و موجودات خارق‌العاده­ای چون: مار، اژدها، دیو، جادو و... را پشت سر می­گذارد تا به پریدخت دست می­یابد» (مزداپور نقل از لاهیجی و کار، 1387: 303 )[8].

در داستان «خسرو و شیرین»ِ نظامی نیز خسرو و شیرین پیش از دیدار یکدیگر به واسطۀ تصویری از محبوب، عاشق یکدیگر می­شوند. همچنین در داستان عامیانۀ «مهر و ماه» -که چندین روایت از آن در دست است- مهر پیش از دیدار ماه به صورت وی عشق می‌بازد و ماه نیز با دیدن عکسی از مهر، شیفتۀ وی می­شود؛ «چون چشم مهر بر آن صورت افتاد، حیران­تر گردید و بی­اختیار بگریست و از هوش برفت»[9] (اسلام‌پناه، 1389: 35). شگفت اینکه «هادی مهر در یافتن صورت ماه، آهویی ا­ست که وی را به مشتری می­رساند که نقشی از چهرۀ ماه با خود دارد» (همان)[10].

 

2-6. مرگ یزدگرد، جدال با دو شیر و ربودن تاج از میان آنان و پادشاهی ایران

در بسیاری از منابع تاریخی، دنبالۀ داستان؛ یعنی تلاش بهرام برای رسیدن به پادشاهی ایران و ربودن تاج از میان دو شیر، ذکر شده و در تاریخ بلعمی نیز به‌صورت مشروح آمده‌ است (نظامی، 1363: 98). در کتاب تاریخ بلعمی این نبرد چنین آمده است: «پس بهرام آهنگ شیران کرد و چون نزدیک شیران رسید، یک شیر آهنگ او کرد. چون فراز آمد بهرام از زمین بجست و بر پشت شیر نشست و دیگر شیر آهنگ او کرد و چون شیر فراز آمد، بهرام دست دراز کرد و به یک دست این شیر که برنشسته بود و به یک دست گوش­های آن شیر دیگر برگرفت و بر سر آن شیر همی‌زد تا هر دو را بکشت و مغزشان از سر برآورد و هر دو بیفتادند و بمردند؛ پس بهرام دست فراز کرد و تاج بر سر نهاد و برفت و بر تخت نشست و کس را نپرسید» (بلعمی، 1341: 939).

                ثعالبی نیز همین روایت را نقل می­کند با این تفاوت که در روایت وی -که به احتمال فراوان مأخذ فردوسی در شاهنامه بوده ‌است- بهرام با گرزۀ گاوسر، دو شیر را از پای درمی­آورد. این در حالی است که در روایت طبری و نظامی، بهرام بدون سلاح با شیران ­جنگیده و پیروز می‌شود. در کتاب ابن‌اثیر نیز چگونگی به پادشاهی رسیدن بهرام، ماجرای جدال با دو شیر و ربودن تاج شاهی ذکر شده ‌است. ابن‌اثیر هم جدال بهرام با شیران را به وسیله گرز، گزارش کرده ‌است (ابن‌اثیر، 1385: 74).

 

2-7. «کمر هفت چشمه» بر میان بستن

از افزایش­های هنرمندانۀ نظامی -که پس از این در کاربرد نمادین عدد هفت از آن سود خواهد برد- ذکر این است که بهرام پس از بر تخت نشستن، «کمر هفت چشمه» را بر میان می­بندد. «کمر هفت چشمه» ظاهراً کمری بوده که پادشاهان کیان بر کمر می‌بسته­اند. این کمر، مرصع به هفت جواهر بوده که به مناسبت رنگ هر هفت سیاره، به هفت رنگ بوده ‌است:

 

چون ز بهرام گور تاج و سریر
کمر هفت چشمه را بر بست

 

سازور گشت و شد شکوه پذیر
بر سر تخت هفت پایه نشست

 (نظامی، 1363: 101)

ابن ‌اثیر نیز به این کمر اشاره کرده ‌است (ابن اثیر، 1385: 73).

نظامی بعدها در بخش خواستگاری بهرام از این عدد به‌صورت «هفت عروس» و حضور در «هفت گنبد به هفت رنگ» استفاده می‌کند.

 

2-8. قحطی در ایران زمین، مبارزه بهرام با خشک­سالی و قحطی

در هیچ‌یک از منابع تاریخی چون «طبری»، «بلعمی»، «ثعالبی» و «کامل» ابن ‌اثیر ذکری از قحطی یا خشک­سالی در زمان بهرام نرفته ‌است؛ اما در همۀ تواریخ ثبت شده ‌است که وی بخشندگی فراوانی در حق مردمان داشته و باج و خراج را از ایشان برداشته ‌است. در بیشتر کتاب­های تاریخ آمده‌ است که «به سبب مشغولیت فراوان بهرام به لهو و طرب، مملکت ضایع می­شود و کار ملک و خلق آن دشوار» و پس از آنکه بهرام دوباره هوشیار می‌شود بخشش‌‌های فراوان می‌کند و خراج بر مردم می‌بخشاید؛ «آنگه دو سال به ملک بنشست و خواستۀ بسیار به درویشان داد و بفرمود تا اندر شمار نگریستند تا بر اهل مملکت او از خراج­ها چند مانده ‌است. بنگرستندخراج هفتاد بار هزار هزار درم باقی بود. آن همه از رعیت برداشت و دفتر شمارها بسوخت» (بلعمی، 1341: 944-943).

 

2-9. داستان بهرام و کنیزک

شاید از دیگر منابع فردوسی و نظامی در آفرینش داستان بهرام گور، «البدء والتاریخ» مطهر بن طاهر مقدسی، تألیف سال 355 هجری قمری باشد. از جمله داستان‌هایی که در «هفت پیکر» و «شاهنامه» -با اندکی تفاوت- ذکر شده، اما در تاریخ بلعمی و طبری نیامده‌، داستان بهرام گور و شکار رفتن وی با کنیزی «آزاده» یا «فتنه» نام است. این داستان را مقدسی در جلد اول کتاب خود می­آورد (مقدسی، 1386: 516). در روایت مقدسی، بهرام پس از شکار آهوان کنیزک را می­کشد -همان­گونه که فردوسی آورده‌است (فردوسی، 1373: 275-273)؛ «گویند یک روز بهرام گور به قصد شکار بیرون رفت و کنیزکی زیباروی را نیز در پشت سر خویش سوار اسب کرد. دسته­ای از آهوان را دیدند. به کنیزک گفت: دلت می­خواهد که تیر را به کجای آهو بزنم؟ گفت: دلم می­خواهد مادۀ آن آهو به مانند نر شود و نرش مانند ماده. بهرام با یک تیر، دو شاخ آهوی نری را چنان زد که هر دو شاخش را قطع کرد و آهوی ماده­ای را با تیر چنان زد که در جای شاخ او دو تیر نشانید. آنگاه کنیزک گفت: دلم می­خواهد سم آهویی را به گوشش بدوزی. بهرام با کمان گروهه چنان مهره­ای افکند که آهو خواست با پایش گوشش را بخاراند آنگاه سمش را به گوشش پیوند داد. آن­گاه کنیزک را به زمین افکند و بدو گفت: تو بر من سخت گرفتی و خواستی ناتوانی مرا آشکار کنی و کنیزک را کشت» (مقدسی، 1386، ج 1 :516). این در حالی است که در داستان نظامی، انجام داستان متفاوت از روایت این دو اثر است و داستان با پیروزی خرد و زیرکی کنیزک بر خشم بهرام پایان می‌یابد (نظامی، 1363: 110-107).

داستان بهرام و کنیزک را ثعالبی نیز در شاهنامۀ خود می­آورد و به نظر می­رسد مأخذ فردوسی همین اثر است؛ زیرا نام کنیزک در این روایت، مطابق روایت مقدسی «آزاده» است (ثعالبی، 1385: 258). این داستان در روایت نظامی نزدیک به 200 بیت است، اما در روایت طبری و یا بلعمی ذکر نشده و همان­گونه که پیش از این گفته شد در روایت مقدسی فقط حدود نیم صفحه به این ماجرا اشاره شده ‌است.

 

2-10. «لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام»

داستان «لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام» در همۀ تواریخ موجود است، اما در داستان نظامی این حمله دو بار از طرف خاقان صورت می­گیرد، این در حالی است که در روایت­های تاریخی این حمله یک بار ذکر شده ‌است. داستان حملۀ دوم خاقان به ایران ظاهراً ساختۀ نظامی از روی یکی از جملات خواجه نظام‌الملک در «سیاست‌نامه» است که در دنبالۀ سیاست «راست‌روشن» و عزل وزیران و نایبان می­نویسد «چون این خبر بدان پادشاه رسید که قصد مملکت بهرام کرده بود هم از آنجا بازگشت و از آن کرده پشیمان شد و بسیار طرایف به خدمت بفرستاد و عذر خواست...» (نظام‌الملک، 1369: 32).

 

2-11. خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم را

از افزوده­های روایت­گرانۀ دیگر نظامی، داستان «خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقلیم» است. صفت «بزم بهرام در زمستان» و «ساختن هفت گنبد»، «در چگونگی هفت گنبد» و آن­چه پس از آن می‌آید «با عنوان‌های «نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه» تا «گذشتن از گنبد هفتم» که گنبد سپید است -که نزدیک به دو هزار و هفتصد بیت از این اثررا شامل می­شود- یکسر شاهکار آفرینش نظامی است. (نظامی، 1363: 135-134)

داستان «دختران و هفت عروس هفت گنبد» گویی ساخته و پرداختۀ ذهن خود نظامی است. نظامی ادعا می‌کند که ایدۀ هفت عروس را شاید از هفت امشاسپند آیین زرتشتی گرفته باشد که با ستارگان آسمان یکی گرفته می­شدند و تجلیات اهورامزدا بودند؛ «شمارۀ امشاسپندان هفت است که نام شش تای آنها در ضمن ماه‌های دوازده‌گانۀ کنونی مندرج است: بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفند، خرداد، امرداد. در آغاز پیدایش مزدیسنا، در رأس این شش، سپنتامینو(خرد مقدس) قرار داشته ‌است. بعدها بجای او اهورامزدا را گذاشتند و گاه نیز به‌جای اهورامزدا، سروش را قرار داده‌اند. در متون متأخر زرتشتی (پهلوی و پازند) ایزد بهرام را هفتمین و بهترین امشاسپند محسوب داشته‌اند» (معین، 1388، ج 1: 238). به نظر می‌رسد در این بخش نیز نظامی با الهام از وجه نمادین عدد هفت -که دربارۀ اهمیت آن در هفت پیکر بسیار سخن رفته‌است- تلاش می‌کند تا جلوه‌ای جادویی و افسانه‌ای به سخنش ببخشد؛ «یکی از معانی گنبد به یقین آتشکده بوده است. «پارسیان هفت آتشکده معتبر به عدد هفت کوکب سیار داشته‌اند و نام‌های آنها بدین قرار بوده است: آذرمهر، آذرنوش، آذربهرام، آذرآیین، آذرخرین، آذربرزین، آذرزردشت» (اوشیدری، 1371: 63). «هفت گنبد در اندیشة نظامی تلفیقی از معنای این واژه (گنبد) به معنی کاخ و قصر با مفهوم روحانی آن به معنی دیر و آتشکده است. در پایان داستان بهرام گور نیز بهرام هفت کاخ خود را به هفت موبد می‌سپارد تا در آنجا آتشگاه برقرار کنند» (حسینی، 1391 :103).

نظامی که به اسرار جادویی اعداد و رنگ‌ها آگاه است و تجربه حضور درآتشگاه‌ها، کنیسه‌ها و کلیساها را در سرزمین خود داشته است از تصاویر نقاشی شده بر سقف این معابد که معمولاً نقشمایه‌های دینی و اساطیری دارند، مدد می‌گیرد و نقش هفت عروس را که نماینده هفت ستاره آسمان هستند که بر گرد زمین می‌گردند، می‌آفریند تا روایتی تاریخی را به داستانی پرکشش، عاشقانه و اسطوره‌ای تبدیل کند. آگاهی از کیمیاگری و اسرار عناصر، او را وامی‌دارد که حتی در ازدواج بهرام با دختر پادشاه ایران به کارکرد کیمیاگری آن توجه کند؛ «در کیمیاگری ستاره زهره با نشانه  و مریخ با نشانه  مشخص شده‌اند. زهره متعلق به فلز مس است و علامت آن خورشیدی است که صلیبی را در زیر دارد و علامت مریخ که فلز مربوط به آن آهن است، خورشیدی است که صلیبی را در بالا دارد. وقتی این دو ستاره یکی می‌شوند تعادل و کمال به جان بازمی‌گردد. در داستان نظامی این ازدواج جادویی با پیوند بهرام و شاهدخت ایرانی به ثمر می‌رسد. نظامی در اثنای یادآوری ازدواج مقدس در کیمیاگری، به اشاره، داستان اساطیری آرس و آفرودیته را پیش چشم خوانندگان روایت خود می‌آورد» (حسینی، 1393: 21).

ایدۀ هفت گنبد را نیز ظاهراً نظامی از آتشکده‌ها و مهرابه­های دوران خود گرفته است؛ «موازنه ای که نظامی بین هفت قصر هفت عروس با هفت آتشکده برقرار می‌کند جالب است. گویی بهرام عروسان خود را در محلی چون آتشکده جای می دهد. زیرا در پایان گذر نمادین خود از هفت گنبد می‌بینیم که این قصرها را به موبدان می‌سپرد تا بعنوان آتشکده از آن استفاده کنند» (حسینی، 1391: 103). «در آیین زرتشتیان مهم‌ترین درجات پس از اهورامزدا از آن امشاسپندان است. به نظر می‌رسد نظامی هم درصدد است تا داستان هفت زیبارو را با نام امشاسپندان پیوند زند» (همان: 104). ورمازرن می‌نویسد «در بخش‌های متأخرتر اوستا، اطلاعات مربوط به ستاره‌شناسی جابه‌جا یافت می‌شود و براساس این داده‌هاست که می‌دانیم امشاسپندان هفت‌گانه که در حکم دستیاران اورمزد هستند، همانند هفت سیاره قلمداد شده اند» (ورمازرن، 1387: 188). «همانطور که این دختران متعلق به یک ستاره و روزی از هفته هستند، امشاسپندان نیز هرکدام متعلق به روزی خاص هستند و نام یکی از دوازده ماه شمسی بر آنان است» (همان: 104).

 

2-12. دیدار بهرام با شبان و سگ

مأخذ داستان «دیدار بهرام با شبان و سگش که بر دار آویخته بود» در هفت­پیکر نظامی، «سیاست‌نامۀ» خواجه نظام‌الملک است. نظام‌الملک ضمن ذکر این داستان، قصۀ «هفت مظلوم» را نقل می­کند و از شیوۀ سیاست و تنبیه بهرام در حق «راست‌روشن» وزیر می­گوید (نظام‌الملک، 1369: 34-23). داستان درس‌گرفتن بهرام از شبان، بازخواست بهرام از وزیر ستمکار و شکایت‌ کردن هفت مظلوم که به کشتن وزیر ظالم، منتهی می­شود و همچنین پوزش خواستن خاقان چین از بهرام، طی داستان بلندی در سیاست‌نامۀ خواجه نظام‌الملک آمده‌است[11] (نظام‌الملک، 1369: 32-23).

 

 2-13. انجام کار بهرام

 بخش­های نمادین داستان (از جمله فرو رفتن در غار و برآمدن دود از بالای غار) همه زادۀ قوه و قریحۀ بی­مانندِ داستان‌پردازی چون نظامی است که در ساخت و پرداخت آن از دانش­های گونه­گونی چون «ستاره­شناسی»، «کیمیاگری»، «اسطوره‌شناسی»، «آیین­های مهری» و «زرتشتی» بهره برده ‌است.

 

سروبن چون به شصت رسید
از سر صدق شد خدای پرست
روزی از تخت و تاج کرد کنار
در چنان صید و صید ساختنش
لشگر از هر سویی پراکندند
میل هر یک به گور صحرایی
گور جست از برای مسکن خویش

 

یاسمن بر سر بنفشه دمید
داشت از خویشتن‌پرستی دست
رفت با ویژگان خود به شکار
بود بر صید خویش تاختنش
هر یکی گور و آهو افکندند
او طلبکار گور تنهایی
آهو افکند لیک از تن خویش

عاقبت گوری از کنارۀ دشت
شاه دانست کان فرشته پناه
کرد بر گور مرکب‌انگیزی
از پی صید می‌نمود شتاب
پر گرفته نوند چار پرش
بود غاری در آن خرابستان
رخنۀ ژرف داشت چون ماهی
گور در غار شد روان و دلیر
اسب در غار ژرف راند سوار
شاه را غار پرده‌دار شده
وان وشاقان به پاسداری شاه

 

آمد و سوی گورخان بگذشت
سوی مینوش می‌نماید راه
داد یکران تند را تیزی
در بیابان و جای‌های خراب
وز وشاقان یکی دو بر اثرش
خوشتر از چاه یخ به تابستان
هیچکس را نه بر درش راهی
شاه دنبال او گرفته چو شیر
گنج کیخسروی رساند به غار
و او هم آغوش یار غار شده
بر در غار کرده منزلگاه

 

 

 

چون زمانی بران کشید دراز
شاه جستند و غار می‌دیدند
آن وشاقان ز حال شاه جهان
که چو شه بر شکار کرد آهنگ
کس بدین داوری نشد یاور
همه گفتند کاین خیال بدست
خسرو پیلتن به نام خدای
و آگهی نه که پیل آن بستان
بند بر پیلتن زمانه نهاد
بر نشان دادن خلیفۀ تخت
ز آه آن طفلکان دردآلود
بانگی آمد که شاه در غارست
خاصگانی که اهل کار شدند
غار بن بسته بود و کس نه پدید

 

لشگر از هر سویی رسید فراز
مهره در مغز مار می‌دیدند
باز گفتند آنچه بود نهان
راند مرکب بدین کریچۀ تنگ
وین سخن را نداشت کس باور
قول نابالغان بی‌خرد است
کی در این تنگنای گیرد جای
دید خوابی و شد به هندوستان
پیل‌بند زمانه را که گشاد
می‌زدند آن وشاقگان را سخت
گردی از غار بردمید چو دود
باز گردید شاه را کارست
شاه‌جویان درون غار شدند
عنکبوتان بسی، مگس نه پدید

 

 

 

مادر آمد چو سوخته‌جگری
جست شه را نه چون کسان دگر
گل طلب کرد و خار در بریافت
زر فرو ریخت پشته پشته چو کوه
چاه کند و به کنج راه نیافت
زان زمین‌ها که رخنه کرد عجوز
آن شناسندگان که دانندش

 

وز میان گم شده چنان پسری
کو به جان جست و دیگران به نظر
تا پسر بیش جست، کمتر یافت
تا کنند آن زمین گروه گروه
یوسف خویش را به چاه نیافت
مانده آن خاک رخنه رخنه هنوز
غار بهرام گور خوانندش

(نظامی، 1363: 352)

 

در تاریخ بلعمی «انجام کار بهرام» چنین است :«روزی به صید بیرون شد و اسب از پی گوری همی­تاخت، تا بر راه چاهی آمد، با زمین هموار، چنان­که چاه بیابانیان نه او دیدند و نه اسب. چون اسب بر سر چاه رسید، اسب را پای به چاه فرو شد و بهرام از اسب جدا شد و به چاه اندر افتاد و کس بدان چاه فرو نیارست شدن از بزرگی، و بهرام آن­جا بمرد. و مادرش را خبر بردند و بر سر چاه آمد با خروارها خواسته که او را از چاه برکشد و در گور کند، چهل روز بر سر چاه نشسته بود، تا هرچه آب در چاه بود برکشیدند و بهرام را نیافتند پس مادرش ستوه شد و از آنجا بازگشت
(بلعمی، 1341: 950). آنچه در بالا آمد در گزارش طبری هم موجود است
(طبری، ج 2: 623). ابن‌اثیر نیز این ماجرا را همین­گونه که گذشت درج کرده ‌است (ابن‌اثیر، 1385: 76). ثعالبی نیز در تاریخش واقعۀ مرگ بهرام را همین‌گونه آورده‌ است (ثعالبی، 1368: 365) . فردوسی واقعۀ مرگ بهرام را بیان نمی­کند و از داستان فرورفتن اسب وی در چاه و یا مرداب سخنی نمی­گوید (فردوسی، 1373 :453).

از دلایل تاریخی که می‌توان برای این بخش از کتاب نظامی اعاده کرد، فتوحات بهرام در سرزمین خاقان (ترک و چین)، هند و روم است. در تمام تواریخ آمده ‌است که بهرام به سرزمین هند می­رود و از خود شجاعت­ها نشان می­دهد و پادشاه هند دختر خود را به عقد وی درمی­آورد (ابن‌اثیر، 1385: 76). از سفر «بهرام به هندوستان»، که طبری، بلعمی (1341: 947-945) و فردوسی (1373: 411 به بعد) نقل کرده‌اند، نظامی ذکری نیاورده ‌است. در زمان وی نرسی، برادرش تا قسطنطنیه پیش می­رود و آنجا را فتح می­کند و رومیان باج­گزار ایشان می­شوند (همان). همچنین در همین کتاب از جنگ‌های بهرام در یمن و سودان سخن رفته ‌است (همان: 77). ماجرای جنگ وی با خاقان چین هم به‌صورت مفصّل در تمام تواریخ و روایت فردوسی و نظامی آمده‌ است.

در جدول (1)، مقایسه تطبیقی مهم‌ترین عناصر و خویشکاری‌ها میان روایت نظامی، فردوسی، طبری، بلعمی، ابن اثیر، مقدسی، نظام‌الملک و ثعالبی ارائه شده است. ثعالبی و مقدسی در کتاب­های خود نام قصر خورنق و سدیر را که محل پرورش وی بوده می­آورند، اما از سمنار و ماجرای وی یادی نمی­کنند. از دستاوردهای جالب و قابل توجه این پژوهش که در جدول (1) ارائه شده، آن است که کشتن اژدها توسط بهرام فقط در «شاهنامه» و «هفت پیکر» می­آید و «ساختن گنبد و عروسی با هفت عروس آن» آفریدۀ ذهن خلاق نظامی است. همچنین داستان «خیانت (راست‌روشن) وزیر» و «شبان و سگ» فقط در سیاست‌نامۀ نظام‌الملک آمده و به احتمال فراوان این اثر یکی از کتاب‌های مورد مطالعه نظامی بوده است.

همچنین در جدول (2)، مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیت بهرام گور که در کتاب‌های تاریخی توصیف شده، ارائه شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول (1): مقایسه تطبیقی مهم‌ترین عناصر و خویشکاری‌ها میان روایت نظامی، فردوسی، طبری، بلعمی، ابن اثیر، مقدسی، نظام‌الملک و ثعالبی

 

هفت پیکر

شاهنامه

تاریخ طبری

تاریخ بلعمی

تاریخ ابن‌اثیر

آفرینش و تاریخ

سیاست‌نامه

تاریخ ثعالبی

قصر خورنق و سمنار (سنمار)

*

 

*

 

*

*

 

*

کشتن اژدها و یافتن گنج در غار

*

* کشتن اژدها

 

 

 

 

 

 

دیدن تصویر شاهزادگان در قصر

*

 

 

 

 

 

 

*

شکار بهرام و کنیز

*

*

 

 

 

*

 

*

ربودن تاج از میان دو شیر

*

*

*

 

*

 

 

 

مبارزه با خشکسالی و قحطی

*

 

 

 

 

 

*

 

لشکر کشیدن خاقان

*

*

*

 

*

*

 

*

داستان خیانت وزیر و شبان و سگ

*

 

 

 

 

 

*

 

لشکر کشیدن دوم خاقان

*

 

 

 

 

 

*

 

ساختن هفت گنبد و عروسی با شاهزادگان

*

 

 

 

 

 

 

 

سپردن گنبد به موبدان

*

 

 

 

 

 

 

 

منبع: یافته‌های پژوهش

 

 

جدول (2): مهم‌ترین ویژگی­های توصیف شده از شخصیت بهرام گور در کتاب­های تاریخی

 

نیک‌رفتاری با مردم و بخشیدن خراج

دینداری (نیایش در آتشکده اذربایجان)

فتوحات بهرام

دانستن چند زبان[12]

عشق به موسیقی و شکار

هفت پیکر

*

*

*

 

*

شاهنامه

*

*

 

 

*

تاریخ طبری

*

*

*

 

*

تاریخ بلعمی

*

*

*

 

*

تاریخ ابن‌اثیر

*

*

*

 

*

آفرینش و تاریخ

*

 

 

*

*

سیاست‌نامه

*

 

 

 

*

تاریخ ثعالبی

*

*

* فتح هند

*

*

منبع: یافته‌های پژوهش

 

 

نتیجه‌گیری

نظامی با مطالعۀ فراوان متون تاریخی از بالاترین ظرفیت داستان بهرام گور، پادشاه ساسانی برای آفریدن روایتی شگفت و شگرف بهره برده و با افزوده­های هنرمندانه­ای که برخاسته از آگاهی وی بر ادیان و اساطیر و دانش ستاره‌شناسی و کیمیاگری و معماری و نقاشی بوده به خلق یکی از زیباترین منظومه­های ادب فارسی دست یافته ‌است. انتخاب هوشمندانۀ داستان بهرام گور که از زمینه‌ای اسطوره‌ای-دینی برخوردار است و استفاده از افسانه‌‌های پیرامون زندگی وی، بستر مناسبی برای خلق داستانی پرشور فراهم می‌کرده‌ است.

نظامی با استفاده از کارکرد نمادین اعداد و رنگ‌ها و حیوانات همچون عدد هفت، هفت رنگ، گورخر و اسب و گوزن، همراه با توجه به موقعیت‌هایی کهن‌الگویی چون ورود در غار و تولد دوباره، روایتی سمبولیک با لایه‌های معنایی بسیار می‌آفریند. جست‌وجو در منابع تاریخی که نظامی از آن‌ها بهره برده، نشان‌دهندۀ میزان مطالعه و آگاهی وی بر آثار تاریخی تا زمان حیات او است. تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، تاریخ ثعالبی، سیاست‌نامۀ نظام‌الملک، کتاب البدء و التاریخ مقدسی از جمله آثاری هستند که نظامی از آن‌ها در تدوین تاریخی داستان بهره برده ‌است.

نظامی با اشراف تمام بر دانش‌های زمان خود و مطالعه مکرر و فراوان کتاب‌های تاریخی تلاش می‌کند تا بهرام گور را دوباره به زندگی بازگرداند و چهره‌ای ماندگار و اساطیری از او ارائه دهد و بدین ترتیب فرصت یادکرد شخصیت‌های بزرگ تاریخ ایران در کنار قهرمانان اسطوره‌ای فراهم شود.

از میان داستان‌های پادشاهان و بزرگان ایران، نظامی «بهرام» را برمی­گزیند که هم سر در اساطیر دارد و هم چهره محبوب تاریخی است. او تلاش می­کند تا با بررسی تمامی کتاب‌های تاریخی زمان خود و تجربه­های هنرمندانه­اش بخش‌هایی به یاد ماندنی را در خاطر مخاطبان خویش جای دهد. داستان پادشاه و کنیزک، دیدن نقاشی چهره هفت شاهزاده بر سقف کاخ خورنق، ساختن هفت گنبد به هفت رنگ و شنیدن هفت قصه بدیع از افزوده‌های نظامی است که نشانه­های این پیرنگ­ها را می‌توان در داستان­های هزارویک‌شب و امثال آن جست‌وجو کرد.

آنچه مهم بوده، این است که بخش‌های تاریخی روایت نظامی جمع آمده سنجیده­ای است که از یکی از پادشاهان ساسانی و دوران شکوه و جلال وی حکایت دارد و نظامی همچون پژوهشگری خبره اجزای داستانی زندگی وی را از میان کتاب‌ها می­یابد و پیوندی خجسته از آن بنا می­کند. داستان کاخ خورنق و سمنار(سنمار) در کتاب‌هایی چون تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، تاریخ ثعالبی و البدء و التاریخ آمده است. روایت جنگ بهرام با دو شیر برای تصاحب تاج نیز روایتی تاریخی دارد که در کتاب‌هایی چون تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر آمده است. لشکر کشیدن خاقان تقریباً در بیشتر کتاب‌های تاریخ مسطور است، اما داستان اندرزنامه‌ای خیانت وزیر و سگ و شبان را فقط خواجه نظام‌الملک روایت کرده و به احتمال فراوان نظامی از آنجا آن را وارد «هفت پیکر» کرده است



[1]- محمد بن جریر طبری (تولد ۲۲۴ در ساری یا طبرستان- درگذشتۀ ۳۱۰ هجری قمری در بغداد) مورخ، مفسر قرآن و مؤلف کتاب تاریخ طبری است.

[2]- ابو علی محمد بن محمد بن عبدالله البلعمی، وزیر سرشناس عبدالملک بن نوح و منصور بن نوح سامانی در سدۀ ۴ هجری بود. پدر او ابوالفضل بلعمی نیز پیش از وی، وزیر دیگر فرمانروایان سامانی بود. درگذشت او را در سال ۳۶۳ قمری/ ۳۵۳ خورشیدی نوشته‌اند. ابو علی محمد به فرمان منصور بن نوح به ترجمۀ کتاب بزرگ تاریخ طبری پرداخت. وی برای این کار از چند تن از دانشمندان ماوراءالنهر یاری گرفت. این کتاب امروزه در دست است و به نام تاریخ بلعمی یا تاریخ‌نامۀ طبری مشهور است.

[3]- ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل ثَعالِبی نیشابوری، شاعر، زبان‌شناس، نویسنده و تاریخ‌نگار اهل نیشابور است. ایرانی‌نژاد و یا عرب‌نژاد بودن وی نامعلوم است. تمام تألیفات ثعالبی به زبان عربی است. ثعالبی معروف به ابومنصور نیشابوری و جاحظِ نیشابور است. دربارۀ وجه تسمیۀ او گفته ‌شده که چون پیشۀ پدر -ابوعلی ثعالبی- کندن پوست روباه و فراهم ساختن پوستین از آن بوده به این نام خوانده شده ‌است. ثعالبی واژه‌ای عربی ‌است و به معنای کسی که پیشه‌اش پوست روبهان است. پیشۀ ثعالبی مدتی خیاطی بوده و گویا از پوست روباه، جامه‌هایی می‌دوخته‌ است. تاریخ وفات وی را 429 هجری قمری نوشته‌اند.

[4]- عزالدین علی بن محمد یا عزالدین ابوالحسن جزری (555– 630 هـ. ق) که در بین اهل فن هر گاه ابن الاثیر گفته شود، مقصود همین علی بن محمد ‌است از بزرگ‌ترین و مشهورترین مورخان و محدثان اسلامی است. قبر او در نزدیکی مرقد کاظمین است. ابن‌الاثیر از مردم جزیرۀ ابن عمر از جزایر داخلی دجله در شمال موصل بود. او اوایل عمر خود را به تحصیل فنون ادب در موصل و بغداد و شام گذرانده و پس از آنکه در تاریخ، لغت و انساب سرآمد مردم عصر خود شد در موصل انزوا اختیار کرده و اوقات خود را به تألیف گذراند. بزرگ‌ترین و معروف‌ترین کتاب ابن‌الاثیر تاریخ بزرگ اوست به نام «الکامل فی التاریخ» که تاریخ عمومی عالم است .

[5]- علی بن حسین مسعودی (حدود ۲۸۳ هجری قمری/ ۸۹۶ میلادی- ۳۴۶ هجری قمری/ ۹۵۷ میلادی) تاریخ‌نویس، جغرافی‌دان، دانشمند و جهان‌گرد بغدادی بود. نام کامل وی ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی است. نسب وی به عبدالله بن مسعود یکی از یاران برجستۀ پیامبر اسلام (ص) می‌رسد.

[6] - نظامی از معدود نویسندگانی است که به مأخذ داستان‌های خود اشاره می‌کند.

[7]- Michael Barry

[8]- کتایون مزداپور در مقالۀ محققانه‌ای که دربارۀ افسانه پری در هزارویک‌ شب نگاشته‌ است به داستان سام و مشابهت آن با برخی داستان‌های هزارویک شب اشاره دارد (مزداپور نقل از لاهیجی و کار، 1387: 303).

[9]- ماه نیز در خواب تصویری از مهر می‌بیند و به هزار دل عاشق جمال وی می‌شود (همان: 95 و 96).

[10]- مزداپور این کردار افسانه‌ای را اثری از افسون پریان می‌داند که برای ربودن مردان بوده ‌است؛ «درآمدن به‌صورت شکار یا فرستادن پیکی در کالبد جانور شکاری و هدایت پهلوان به جایی که در آن تصویر یا خبری از زن هست، باب اید بازماندۀ نوعی گزارش مقدس در آیین پرستندگان پری باشد» (همان: 303).

[11]- غزالی بعدها این داستان را در نصیحة­الملوک می‌آورد.

[12]- طبری و به تبع آن بلعمی درباره زباندانی و ادب بهرام گور به آوردن این جمله‌های بسنده کرده‌اند: «جمعی از قانون‌شناسان پارسی و استادان تیراندازی و چابکسواری و خط و اهل ادب، باب ا چند تن از خردپیشگان روم و پارس و سخنگویان عرب پیش وی آمدند که بهرام به صحبت با آن‌ها پرداخت و برای هر یک از رشته‌ها وقتی معین کرد» (طبری، 1375، ج 2: 615). در تاریخ ثعالبی نیز به طور مفصل به سخنوری بهرام به زبان‌های گوناگون پرداخته شده ‌است. بهرام در میان شاهانشاهی بی‌همتا و آگاه بر همه‌گونه تربیت‌ها و در سخن گفتن به زبان‌ها چیره دست بود. هنگام لشکرآرایی و سپاه راندن به تازی سخن می‌گفت، روز بازدید از لشکریان با آنان به پارسی، دربار عام به دری، در ورزش گوی و چوگان به پهلوی، در جنگ به ترکی، در شکار به زابلی، در فقه به عبری، در طب به هندی، در نجوم به رومی، در کشتی به نبطی و با زنان به لهجه هراتی گفتگو می‌کرد (ثعالبی، 1367: 358-357).

ابن‌اثیر، علی بن ابی الکرم. (1385). اخبار ایران از کامل ابن‌اثیر. ترجمۀ محمدابراهیم باستانی‌پاریزی. چ 3. تهران: علم.
ابن‌خلدون، ابوزیدعبدالرحمن بن محمد. (1383). تاریخ ابن خلدون. ترجمۀ عبدالمحمد آیتی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
اسلام‌پناه، محمدحسین. (1389). مهر و ماه. تهران: چشمه.
اصفهانی، حمزه بن حسن. (1367). تاریخ پیامبران و پادشاهان. ترجمۀ جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
بری، مایکل. (1385).تفسیر مایکل بری بر هفت پیکر نظامی. ترجمۀ جلال علوی‌نیا. تهران: نی.
بلعمی، ابوعلی. (1341). تاریخ بلعمی، تصحیح ملک الشعرا بهار. به‌کوشش محمدپروین گنابادی. تهران: دانشگاه تهران.
ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد. (1385). شاهنامه ثعالبی. ترجمۀ محمود هدایت. تهران: اساطیر.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1368). تاریخ ثعالبی مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم. ترجمۀ محمد فضایلی. تهران: نقره.
حسینی، مریم. (1391). «بن مایۀ آیین مهر و زرتشت در هفت پیکر نظامی». جستارهای ادبی. ش 176. صص 120-95.
ــــــــــــــــ . (1393) «ازدواج جادویی در هفت پیکر نظامی». جستارهای ادبی. ش 187. صص 38-21.
دادگی، فرنبغ. (1380). بندهش. ترجمۀ مهرداد بهار. تهران: توس.
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود. (1371). اخبارالطوال. ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی. چ 4. تهران: نی.
زرین‌کوب، روزبه. (1383). دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی. ج 13. تهران: مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی.
طبری، محمد بن جریر. ( 1375). تاریخ طبری. ترجمۀ ابوالقاسم پاینده. چ 5. تهران: اساطیر.
فردوسی، ابوالقاسم. (1373). شاهنامه. به کوشش سعید حمیدیان (از روی چاپ مسکو). تهران: قطره.
لاهیجی، شهلا و مهرانگیز، کار. (1387). شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش تاریخ و تاریخ. چ 4. تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین. (1344). مروج الذهب و معادن الجوهر. ترجمۀ ابوالقاسم پاینده. تهران: بنگاه ترجمه و نشرکتاب.
معین، محمد. (1388). مزدیسنا و ادب پارسی.تهران: دانشگاه تهران.
مقدسی، مطهر بن طاهر. (1386). آفرینش و تاریخ. ترجمه و تعلیقات محمدرضا شفیعی‌کدکنی. چ 3. تهران: آگاه.
میرسعیدی، نادر. (1379). «افسانه‌های تاریخی در تاریخ ساسانیان». مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی. ش 156، صص 435-417.
نظام‌الملک، ابوعلی حسن طوسی. (1369). سیاست­نامه. تصحیح عباس اقبال. چ 2. تهران: اساطیر.
نظامی. (1363). هفتپیکر. تصحیح وحید دستگردی. تهران: علمی.
یعقوبی، احمد بن اسحاق. (1382). تاریخ یعقوبی. ترجمۀ محمدابراهیم آیتی. چ 9. تهران: علمی و فرهنگی.
 
.