«عشق» مهمترین مقولة ادبیات عرفانی است که گسترة مفهومی آن از چهارچوب پدیدارهای هستی تا فراسوی عالم حس فراتر رفتهاست و بیشتر اندیشههای متعالی حکما و عرفای اسلامی در این مقوله متجلی شدهاست. در این میان، سه رویکرد مهم فلسفی، عرفانی و رویکردی که حدّ فاصل این دو است، طیفهایی از خیال و اندیشة خود را برای تبیین و تشریح مقولة عشق بهکار بستهاند. دو کتاب عبهرالعاشقین روزبهان بقلی شیرازی و مشارق أنوار القلوب فی مفاتح أسرار الغیوب ابندبّاغ قیروانی از نمونههای شاخص طیفهای عرفانی و فلسفی هستند که در دو حوزة متفاوت فکری و جغرافیایی نگارش یافتهاند. در پژوهش حاضر، به روش تاریخی و رویکرد تحلیلی (تحلیل محتوایی) و با بهرهگیری از اندیشههای حکمای عرفان اسلامی به تحلیل مضمون نگرشها و طبقهبندیهای دو طیف مذکور از مقولة عشق پرداخته شدهاست. با تشریح و بررسی مقولة عشق در این دو اثر مشاهده خواهد شد که حکما و عرفای اسلامی با وضع اصطلاحات خاصی به تعریف سرشت عشق پرداختهاند و با کاربرد گستردة اصطلاحات خاص و فنی مقولة عشق بر غنای زبان و مفاهیم عرفانی افزودهاند.