ORIGINAL_ARTICLE
بررسی عناصر انسجام متن در نفثةالمصدور بر اساس نظریّة هالیدی و حسن
در مقالة حاضر، با استفاده از نظریّة انسجامِ (Cohesion) متن هالیدی و حسن (1976م.) در زبانشناسی ساختگرا به تحلیل و بررسی کتاب نفثةالمصدور پرداخته شده است. بر اساس این نظریّه، یکی از ویژگیهای متن، داشتن انسجام است. انسجام با عناصری در متن ایجاد میشود که این عناصر انسجام متن، به سه دستة «دستوری، واژگانی و پیوندی» تقسیم میشوند و در ارتباط میان جملهها و پارهگفتارها نقش دارند. در این گفتار، عناصر و شگردهای ایجاد انسجام، از متن نفثةالمصدور استخراج شد و با شاهد مثالهای مختلف مورد تحلیل قرار گرفت. پس از بررسی معلوم شد، با وجود اینکه متن کتاب نفثةالمصدور، ابعاد مختلفی از حوادث تاریخی، بحرانهای عظیم اجتماعی و مسائل عاطفی و تجربیّات تلخ زندگی نویسنده را در بر دارد، متنی بسیار منسجم و یکپارچه است و تعدادی از عناصر و شگردهای منسجمکنندة متن، نقش مهمتری در ایجاد انسجام دارند. همچنین عناصر انسجام بر عمق معنایی، تأثیرگذاری و جذابیّت متن میافزاید و موجب اقناع مخاطب میگردد. بدین ترتیب، متون مختلف نظم و نثر با توجّه به زبان و محتوای خاصّ خود و نحوة بهکارگیری این عناصر، از یکدیگر متمایز میگردند و از نظر میزان انسجام، درجهبندی و ارزشگذاری میشوند.
https://ltr.atu.ac.ir/article_1396_ecb459bc5c5b302c5925709b0d071107.pdf
2015-09-16
7
31
متن
نفثةالمصدور
عناصر انسجام
نظریّۀ هالیدی و حسن
نثر فارسی
احمد
امیری خراسانی
amiri@mail.uk.ac.ir
1
استاد دانشگاه شهید باهنر کرمان
AUTHOR
حلیمه
علینژاد
alinezhadmalihe91@yahoo.com
2
دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان
LEAD_AUTHOR
مطالعات و پژوهشهای زبانشناسی جدید در دورههای اوّلیّه، به کشف و توصیف واحدهایی از قبیل آوا، کلمه و عبارت توجّه داشت. دستور زایا ـ گشتاری نوآم چامسکی، به تجزیه و تحلیل ساختمان نحوی جمله میپرداخت. زبانشناسان تجزیه و تحلیل واحدهای فراتر از جمله را امری مشکل و غیرعملی میدانستند، لذا دستور سنّتی از بررسی و مطالعة واحدی بلندتر از جمله، یعنی «متن»، غافل بود. «به تدریج، توجّه زبانشناسانی چون زلیگ هریس (1952م.) و پایک (1967م.) به بررسی توزیع عناصر زبانی درسطحی بزرگتر از محدودة جمله، یعنی متون، معطوف شد و متن به عنوان یک واحد فراتر از جمله کشف شد و ساختار آن مورد کندوکاو و بررسی قرار گرفت» (آقاگلزاده و افخمی، 1383: 91).
1
منظور از متن، جمله یا جملههایی است که خواننده یا شنونده با خواندن یا شنیدن آن به معنای خاصّ و مفهومی در ذهن خود دست مییابد. کوچکترین واحد معنایی، جمله و بزرگترین واحد معنایی، متن است. اجزای متن به نحوی به هم مر بوط هستند و برای هدف خاصّی در کنار هم قرار میگیرند.
2
سخنکاوی و تحلیل گفتمان، اصطلاحاتی در علم زبانشناسی هستند که به توصیف کلام مرتبط و پیوستة معنیدارِ بزرگتر از جمله، شناخت پیوندهای درونی متن و ارتباط داخلی بین بخشهای گوناگون و اجزای متن میپردازند. رابطة یک گفته را با گفتة قبل نشان میدهند. «به طور کلّی، زبانشناسان در تحلیل گفتمان برای «متن» هفت ویژگی اساسی را برمی شمرند:1ـ انسجام. 2ـ پیوستگی معنایی. 3ـ قابلیّت پذیرش. 4ـ قصدمندی. 5ـ ویژگی اطّلاعاتی. 6ـ ویژگی موقعیّتی. 7ـ ویژگی درونمتنی» (همان: 93).
3
از ویژگیهای فوق، دو ویژگی «انسجام» و «پیوستگی»، ویژگیهای متنمحور هستند؛ یعنی مربوط به خود متن میشوند و متأثّر از آراء هالیدی و حسن (1976م.) میباشند که در متن مقاله مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم. پنج ویژگی دیگر، رویکردی کاربردی نسبت به متن دارند و دربارة نحوة ارتباط و تعامل متن و خواننده با یکدیگر است.
4
1ـ بیان مسئله
5
انسجام در زمینة کاربردشناسی و بررسی رابطة ساختاری بین کلمات و جملات موجود و نیز برقراری ارتباط بین مفاهیم موجود در عناصر یک متن به کار میرود. نفثةالمصدور، اثرشهابالدّین محمّد خُرَندزی زِیدَری نَسَوی، شاهکار قرن هفتم هجری شمسی است. این کتاب، علاوه بر محتوای تاریخی، از نظر فرم و ساختار ویژة ادبی و سبکشناختی قابل توجّه بوده است. در این مقاله، با روش کتابخانهای و با تحلیل دقیق آماری، میزان و کمّیّت و نیز کیفیّت و چگونگی استفاده از این عوامل انسجامی در متن نفثةالمصدور نشان داده شد و مشخّص گردید که شهابالدّین زیدری از کدام یک از این عناصر انسجام و پیوستگی برای ایجاد همبستگی و یکپارچگی متن بهره جسته است، در بخشها و پارهگفتارهایی که به ذکر حوادث تاریخی پرداخته شده، از چه عناصر انسجامی استفاده کرده است و در بخشهایی که به بیان و توصیف ادبی زمان، مکان، اشخاص و رویدادها پرداخته شده، از کدام یک از عناصر انسجامی و همبستگی استفاده کرده است. همچنین انسجام متن در کدام یک از این بخشها بیشتر بوده است.
6
2ـ پیشینة پژوهش
7
تاکنون متون مختلفی به زبانهای انگلیسی، عربی، چینی، هندی و... با توجّه به نظریّة انسجام و پیوستگی متن هالیدی و حسن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاند. در ایران نیز پژوهشهای فراوانی در این زمینه انجام شده است. اغلب رسالهها و مقالههای مربوط به رشتۀزبانشناسی و یا در رشتة ادبیّات فارسی در آثاری که مورد بررسی قرار دادهاند، کاربرد یکی از عوامل و عناصر دستوری یا واژگانی را در متون مختلف مورد تحلیل قرار دادند (ر.ک؛ نوروزی و غلامحسینزاده، 1388: 122ـ27 و فرخنده، 1388: 60ـ33 و...). رسالههایی نیز به بررسی شگردهای انسجام در متون کهن فارسی چون کلیله ودمنه (ر.ک؛ رکنالدّینی: 1382) و کشفالمحجوب هجویری (ر.ک؛ دهقانی، 1388: 120ـ99) و... پرداختهاند و با ذکر نمونه عناصر انسجام را در آن متنها نشان دادهاند. اغلب رسالهها آماری دقیقی از بسامد کاربرد این عناصر در متون مختلف ارائه نکردهاند. همچنین تاکنون ساختار متن نفثةالمصدور از جنبة تحلیل گفتمان مورد بررسی قرار نگرفته است و در زمینة تحلیل عناصر انسجام و پیوستگی این کتاب، هیچ کار تحقیقی صورت نگرفته است. محقّقان و پژوهشگران، همواره این کتاب را از منظر نحوۀ کاربرد ابزارهای بیانی و آرایههای لفظی و معنوی ادبی مورد بررسی قرار دادهاند و ویژگیهای زبانی و بلاغی آن را به صورت جزئی و بیرون از متن مورد تحلیل قرار دادهاند، امّا این نوشته بر آن است تا برای نخستین بار متن نفثةالمصدور را از دید نحوة کاربرد عناصر انسجامی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
8
3ـ ضرورت پژوهش
9
با توجّه به اینکه چنین روشی در تحلیل، نقد و بررسی متون ادب فارسی کاربرد وسیعی ندارد، امیدواریم تا این روش، راه را برای نقد و تحلیل علمیتر متون باز کند و خوانندگان به ارزش هنری این آثار ادبی پی ببرند. این نظریّه که بر پایة لفظ و معناست، با روش علمی ثابت کرده است که متن این کتاب، با وجود ابیات فارسی و عربی فراوان، جملات معترضه، اشاره به موضوعات مختلف تاریخی، تصویرها و آرایههای ادبی درهم پیچیده و چندبُعدی، از انسجام بالایی برخوردار است. با شناخت ویژگیهای انسجامی این متن و مقایسۀ آن با دیگر آثار، ارزش متنی و ساختاری این کتاب بر ارزشهای تاریخی، زبانی و بلاغی آن افزوده میشود و خوانندگان به ارزش هنری این آثار ادبی پی میبرند. شناخت این ساختارها موجب درک عمیقتر، افزایش جذابیّت و انگیزة خوانش متون میگردد.
10
4ـ آغاز بحث
11
مایکل هالیدی و رقیّه حسن از جمله زبانشناسان ساختگرایی هستند که در پژوهشهای خود به روابط بینجملهای متن با عنوان انسجام متنی پرداختهاند. «بر اساس نظریّة آنها، ممکن است درجة انسجام متن کم یا زیاد باشد، ولی یک گفتار، زمانی متن نامیده میشود که هم انسجام صُوری و هم پیوستگی معنایی داشته باشد. هالیدی و حسن عقیده دارند که انسجام ناشی از عناصری است که جزء نظام زبان هستند» (لطفیپور ساعدی، 1371: 30). خوانندة متن باید به نظام و سیستمی که در متن وجود دارد، دست یابد. هالیدی و حسن عناصر و ابزارهایی را که آفرینندة انسجام هستند، به سه دستة دستوری، واژگانی، معنایی و یا پیوندی تقسیم میکنند. نمودار عناصر انسجام متن در زبان بر اساس تقسیمبندی هالیدی و حسن به صورت زیر است (ر.ک؛ همان):
12
1ـ عوامل انسجام دستوری
13
1ـ1) ارجاع
14
از نظر هالیدی و حسن، عناصری در متن وجود دارند که تحت تأثیر عناصر دیگر هستند. از جملة این عناصر، ضمایر هستند. ضمایر به وسیلة مراجع خود تفسیر میشوند. مرجع ضمیر ممکن است در متن وجود داشته باشد و گاهی اوقات نیز ممکن است در متن وجود نداشته باشد. با توجّه به بود و یا نبود کلمة مرجع، ارجاع به دو طریق صورت میگیرد: ارجاع برونمتنی و ارجاع درونمتنی.
15
1ـ1ـ1) ارجاع برونمتنی
16
در ارجاع برونمتنی که به آن ارجاع موقعیّتی نیز گفته میشود، مرجع ضمیر خارج از متن قرار دارد؛ مثلاً اگر بگوییم «آن را برایم بیاور»، در این جمله ممکن است منظور ما اشاره به کتابی باشد که در دست مخاطب قرار دارد. ارجاع برونمتنی از عناصر انسجام متن به شمار نمیآید، چون مرجع ضمیر خارج و بیرون از متن قرار دارد.
17
در کتاب نفثةالمصدور، این نوع ارجاع به کار رفته است: «صبر نیز چون لگامِ زین محنت دید، یکباره عنان برتافت و وقار، چون تیرباران آن آفت مشاهده کرد، به کلّی سپر بینداخت» (زیدری نسوی، 1343: 111). در این جملات، مرجع ضمیر «آن آفت»، آفتها و حوادث پیش آمده است که از ارجاعات برونمتنی به شمار میآید.
18
2ـ1ـ1) ارجاع درونمتنی
19
ارجاع درونمتنی در کتاب نفثةالمصدور کاربرد زیادی دارد. درحدود 1350 جملة کامل در متن کتاب به کار رفته است که در 994 جمله، مرجع ضمیر در جملات ماقبل و مابعد قرار دارد. با توجّه به توصیف گستردة وقایع، مکانها، اشخاص و ارجاعهای پیدرپی و متوالی، این عامل از عوامل مهمّ و مؤثّر در ایجاد انسجام متن در این کتاب است. ارجاع در متن نفثةالمصدور، موجب پیوند جملات و پارهگفتارها شده است.
20
همانگونه که گفته شد، ارجاع درونمتنی به دو شکل ارجاع به ماقبل و ارجاع به مابعد است:
21
الف) ارجاع به ماقبل
22
دراین نوع ارجاع، برای فهم مرجع ضمیر و منظور نویسنده باید به عناصر قبل از ضمیر مراجعه کرد. اکثر ارجاعها در نفثةالمصدور از این نوع است؛ مانند: «سهروزه کوهپایۀ میان آمِد و ماردین به یک روز زیر قدم آورد[م]. مصایدِ اَکراد و مکامنِ حرامیان را که دیو آنجا رسید سر بنهد، به تنهایی، با پنج شش سر و پا برهنه قطع کرد[م]. بیشه ای که باد، بیاندیشه بر شواهقِ جبال و مَصایدِ قلال آن اجتیاز ننماید، و باز بیاحتراز بالای مخارمِ شعاب و مضایقِ عقاب آن پرواز نکند» (همان: 65). در این مثال، مرجع دو ضمیر «آن»، «کوهپایه» است.
23
با توجّه به توصیف فراوان اماکن، اشخاص و پدیدهها، تکرار ضمایر در نفثةالمصدور زیاد است: «اوست، آن نیکعهدی که ابنای عهد در وفای عهد، غبار او نتوانند شکافت. اوست آن لطیفطبعی که آب در لطافت، گردِ او نتواند یافت. تراخیی که در باب تفقّد تو رفته است، همه بر بیغمی حمل مکن که اسباب آن متکثّر است و تأخیر و اِمهال را که در کشف حال فرموده، جز تقصیر و اهمال، محملهای فراون متصوّر، وفا و حرّیت او در قضیّة دیگران تو تجربه کردهای و کَرَمِ عهدِ او با جانبِ اَجانب دانسته [ای]» (همان: 8). در این مثال، مرجع ضمایر «او و شناسة فعل فرموده»، «وزیر» است.
24
ب) ارجاع به مابعد
25
این نوع ارجاع، در نفثةالمصدور بسامد کمی دارد. همانگونه که گفته شد، در این نوع ارجاع، مرجع ضمیر پس از آن قرار میگیرد: «تیزتاز قلم که هنگام مراجعت، خفیرِ ضمایر و ترجمان ِسرایر است، به دست گرفته و قصد آن کرده که شطری از آتشِ حُرقت که ضمیر بر آن انطوا یافته است، در سطری چند بیان کنم» (همان: 3). در این مثال، مرجع ضمیر «آن» در جملة مابعد (شطری از آتش حُرقت...) قرار دارد.
26
در کتاب نفثةالمصدور، نویسنده، راوی رویدادها است، حوادث حول شخصیّت او اتّفاق میافتد و جریانها در ذهنیّت نویسنده است. در 422 جمله از 1350 جمله موجود در متن، مرجع ضمیر، خود نویسنده است. این امر سبب شده است که متن از لحاظ صوری و معنایی منسجمتر و یکپارچهتر گردد. به طور کلّی، ارجاع سبب میشود که اطّلاعات کهنه، بازیابی و نو شوند.
27
در این متن، از 375 ضمیر و صفت اشارة «آن و این» استفاده شده است که این مطلب نشاندهندة توصیفی بودن متن است. این امر نیز سبب میگردد که مطالب متن به هم مرتبط شده است و متن یکپارچهتر گردد؛ مثلاً: «آن هزبر مَحارِب در مَخالبِ اَحداث و اَنیابِ نوائب بربالیده است و اِنتمای آن بچّهشیر، در بیشة نیزه و شمشیر بوده است. باران غنیمت و هزیمت بر سَرِ آن کوه ِوقار، بسیار نه اندک باریده است. آن رضیعِ اخلافِ حرب، طعن و ضرب، یک نوبت نه، بل هزار دیده است و آن غمام، عَمَّاقریب مُنجَلی گردد» (همان: 72).
28
2ـ1) جانشینی
29
جانشینی یکی دیگر از عوامل و ابزارهای انسجام متن است. منظور از جانشینی، قرار گرفتن یک عنصر زبانی به جای عنصر زبانی دیگر است؛ یعنی ممکن است که کلمه یا عبارتی جانشین کلمه، عبارت و یا یک بند یا پارهمتن در متن شود. با توجّه به اینکه نفثةالمصدور جزء نثرهای فنّی و متکلّف است و در این نوع نثر، بنا بر اطناب است نه ایجاز، و نیز نویسنده سعی در شرح و بسط رویدادها و جریانها دارد، استفادة چندانی از این ابزار انسجامی در متن کتاب نشده است.
30
در زبان فارسی، جانشینی به چهار صورت اتّفاق میافتد: جانشینی اسمی، فعلی، جملهای و بندی. در این کتاب، دو نمونة جانشینی فعلی و بندی مشاهده میشود که عبارتند از:
31
الف) جانشین فعلی
32
در این نوع جانشینی، یک کلمه جانشین فعل جمله میشود و مانع از تکرار فعل جمله یا جملههای پیشین میگردد:«تن در تکالیفِ دهر ِغدّار، مانند چشم خوبان، ناتوان [است]. در دل سَرِ مویی نَه که تیر جزمی از آسیب زمانه بدو نرسیده است و در تن سَرِ انگشتی نَه که چرخی از گشادِ محنت نخورده است» (همان: 7).در این نمونه، «نه» جانشین فعل «نیست» شده است.
33
ب) جانشینی بندی یا موضوعی
34
در این نوع جانشینی، یک کلمه یا یک عنصر، جانشین یک بند یا یک پاراگراف میشود؛ مثل: «هرچند عزیمتِ عزلت تصمیم یافته بود و دلِ ملول، عنان از صوبِ خدمت برتافته، چون حال بر آن جمله دیدم، خونِ حمیّت در رگِ طبیعت به جوش آمد» (همان: 15). در این مثال، «آن جمله» جانشین دو بند در متن قبل شده که دربارة عداوت وزیر و اوضاع نابسامان مُلک است.
35
3ـ1) حذف
36
حذف، نیاوردن واژه، جمله یا بخشی از جمله و یا قسمتی از کلام در متن است، به گونهای که مخاطب بتواند با توجّه به قرائن لفظی و معنوی، عنصر یا عناصر محذوف را دریابد، البتّه این امر (فهم عناصر محذوف) تا حدّ زیادی به دانش مخاطب و اطّلاعات مشترک نویسنده و مخاطب مربوط میشود. واضح است که در هر متنی حذف وجود دارد و ما در تمام گفتهها و نوشتههای خود ناگزیر از حذف هستیم. احمد شفایی در باب ضرورت حذف میگوید: «تشکیل جملات ناقص، از ضروریّات کلام سلیس میباشد. وقتی ذکر عضو و اجزایی از جمله به دلیل وجود قرینه لزومی نداشته باشد، مسلّم است که کاربرد آن عضو به سلاست و روانی کلام خدشه وارد میسازد» (شفایی، 1363: 190ـ189).
37
با توجّه به سخن ایشان، باید بدانیم که سلاست و روانی کلام، حاصل انسجام آن است و انسجام متن، موجب به وجود آمدن کلام سلیس میشود. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که حذف، از عوامل اساسی انسجام متن است.
38
احمدی گیوی، حذف در جمله را به سه دسته تقسیم کرده است: الف) بنا بر عرف زبان؛ یعنی سنّت و رسم اهل زبان بر این است که برای رعایت اختصار یا به حُکم ساختمان خاصّ جمله و یا به هر دلیل دیگری، جمله را با حذف فعل و یک یا چند جزء دیگر میآورند (مثلاً در جملات دعا، نفرین، اصطلاحات نظامی، ضربالمثلها و جملههای تعجّبی).
39
ب) حذف به قرینة لفظی
40
در این نوع حذف، کلمهای در جمله یا جملة پیشین و یا پسین میآید و گوینده یا نویسنده به سبب آمدن آن لفظ، آوردن کلمه را لازم نمیبیند و آن را حذف میکند؛ مانند: «این کتابها را ببر و ] کتابها[به کتابخانه تحویل ده».
41
ج) حذف به قرینة معنوی
42
سیاق کلام و مفهوم کلّی جمله و عبارت باعث میشود که واژه یا واژههایی حذف گردد، نه آمدن لفظ در جمله و عبارت (ر.ک؛ گیوی، 1375: 317ـ316).
43
بنابراین، هرچه امکان حذف در کلام، چه معنایی و چه لفظی بیشتر باشد، ارتباط اجزای کلام و در نتیجه، انسجام متن بیشتر میشود. حذف موجب میشود خواننده تلاش کند مطالب پیشین را در ذهن خود نگه دارد و با بخشهای دیگر متن مرتبط سازد و در نتیجه، خواننده با متن بیشتر درگیر میشود و تعامل بین خواننده و متن افزایش مییابد.
44
هالیدی و رقیّه حسن، حذف را پدیدهای نحوی میدانند که روشی برای جلوگیری از اجتناب از حشو در کلام است. از نظر آنان، عنصر محذوف از کلام و ساختار متن، ردّ پایی از خود به جا میگذارد تا خواننده سعی کند به کمک اطّلاعات حاصل از سایر بخشهای متن، عنصر یا عناصر حذف شده را دریابد. بنابراین، مطلب حذف شده (به هر طریقِ لفظی، معنوی یا عرفی)، قابل فهم است. کاربرد حذف، در حقیقت، نوعی وضوح بخشیدن به اجزایی از کلام و جلب توجّه خواننده به اطّلاعات نو و ذینقش و برداشتن اطّلاعات کهنه و بینقش است.
45
در متن نفثةالمصدور، گونههای مختلفی از حذف دیده میشود. حذف فعل معین، از بیشترین موارد حذف در این کتاب است و در 467 جمله، فعل معین حذف شده است.
46
الف) حذف به قرینة لفظی
47
1ـ حذف فعل معین به قرینة وجود آن در جملات همپایه و متوالی
48
«رسم و آیینِ دین به طَللی باز آمده است، اساسِ قوانین ِاسلام، خللی تمام پذیرفته [است]، نه در دیارِ مروّت دیّاری [است]، نه در رِباع فتوّت، نافخ ناری [است]. ممالک همه مهالک گشته [است]، مسالک به یکبار معارک شده [است]. قواعدِ ملک به یکبارگی اختلال پذیرفته [است]، عقودِ دولت، به کلّی انحلال یافته [است]. دیوان، در جای اصحاب دیوان تمکّن یافته [است] و...» (زیدری نسوی، 1343: 94). در تمام این جملات، فعل معین به قرینة لفظی حذف شده است.
49
2ـ حذف نهاد به قرینة شناسه در اوّل شخص برای پرهیز از تکرار
50
«من چون به ماردین، روزکی چند ببودم و [من] از کوفتگی برآسود[م]، [من] متوجّه جانب اربیل شد[م]» (همان: 68).
51
3ـ حذف نهاد (اسم)
52
«معماران تاتار که بر عقب رسیدند، تتمّه عمارت واجب داشتند. خشت بر خشت نگذاشتند. [معماران تاتار] به خنادق آن به جای آب، خون دربستند و [معماران تاتار] حوالی آن بر مثال پالیزبانان سربهسر بازنهاد[ند]» (همان: 102).
53
4ـ حذف بخشی از جمله برای پرهیز از حشو و تکرار
54
غافل از آنکه، شمع مجلس سلطنت را پروانه نشانده است و [غافل از آنکه] ثَهلان بیخآور رَجا را رخا از پای درآورده، [غافل از آنکه] بَلارک هندی به برگ هندبا منثلم گشته، [غافل از آنکه] بنای سِنمار، به لگدکوب بوتیمار منهدم شده و...» (همان: 74ـ73).
55
حذف نهادِ ضمیر، در 424 جمله و حذف نهاد اسم در 122 جمله صورت گرفته است. حذف بخشی از جمله نیز در 54 جمله دیده شده است. در تمام موارد بالا، حذف نشاندهندة ارتباط و پیوستگی جملات متن است و ارتباط قسمتهای مختلف متن مقتضی حذف شده است. لازم به ذکر است که حذف، در بخشهای دیگر جمله از قبیل مفعول و مضافٌإلیه انگشتشمار است.
56
5ـ حذف مضافٌإلیه به قرینة لفظی
57
«چشم [من] را بازبستند و دیدة بصیرت [من] بینا بود. سر و پای [من] را بر هم کشیدند و عقل [من] پای بر جای بود» (همان: 88).
58
ب) حذف به قرینة معنوی
59
«زهی عار که زهی در مقام مرامات از کمان بازنگرفتند و زار کار، که در صفِ کارزار، لحظهای به محامات بازنایستادند» (همان: 45).
60
نویسنده با استفاده از حذف و با مهارت و هنرمندی، مطالب مختلف تاریخی، رویدادهای اجتماعی و اندیشههای درونی خود را به تصویر کشیده است و به توصیف پدیدههای بیرونی پرداخته است و در عین حال، کلام خود را منسجم، یکپارچه و متوالی به مخاطب عرضه کرده است.
61
2ـ عناصر انسجام واژگانی
62
1ـ2) تکرار
63
1ـ1ـ2) تکرار موسیقیایی
64
تکرار آوایی و یا موسیقیایی در کتاب نفثةالمصدور با تکرار مصوّت و صامت آغاز میشود و با تقارن لفظی، موازنه، مماثله، تضمینالمزدوج و ترصیع به اوج میرسد:
65
الف) تکرار مصوّت «آ»
66
در 530 جمله از جملات این کتاب، تکرار مصوّت «آ» دیده شده است؛ مثل: «ای در غرقاب ِنار، به کارِ آب پرداخته و در گذر سیلاب، مجلس شراب ساخته و در کام اژدهای دمان...» (همان: 41).
67
ب) تکرار مصوّت بلندِ «ای»
68
مثل: «اجوفی است که...، طالب علمی است...، حریری است...، پیسهکلاغی است...، غرابالبینی است...، دستنشینی...، سخنچینیست...» (همان: 3).
69
ج) تکرار مصوّت کوتاه (ـَـِـُ)
70
در 152 جمله، تکرار مصوّت کوتاه «ـَ» و«ـُ» دیده شده است و در 187 جمله، تکرار مصوّت «ـُ» دیده شده است.
71
د) تکرار مصوّت «ـِ» و «ـُ»
72
«سَورَتِ حرارتِ عَطَش، به خونِ دلِ به جان آمدهای روا داشت و شدّت حَرارَتِ نَهَل به آبِ دهانِ جِگَر سوختهای چند، زایل گردانیدن روا داشت و ...» (همان: 61).
73
هـ) تکرار صامت
74
«سحاب که لواقحِ لَواحق، آن را به سوابق دررساند یا سیلاب که تواترِ اَمدادِ صواعق، آن را از شواهق سوی هامون راند» (همان: 32). صامت «س» در این مثال چندین بار تکرار شده است.
75
تکرار آوایی و موسیقایی و نیز تکرار واجی در انواع سجع، جناس، ترصیع و موازنه نیز دیده میشود. در این کتاب، حدود 1200 مورد سجع در انواع مختلف (متوازی، متوازن و مطرّف) و نیز 809 مورد، انواع جناس (تامّ، ناقص، مذیّل، خط یا تصحیف، ناقص، اشتقاق و لفظ) دیده میشود. در 120 جمله، انواع موازنه، مماثله و تضمینالمزدوج مشاهده میشود که به صورت دو، سه و چهار جملة پیدرپی و یا بیشتر از آن وجود داشته است.
76
«وَرَم در حال، به رسم استغفار، در قدم افتاده و اَلَم بر سبیل اعتذار بر پای ایستاده» (همان: 93). در این جملات، انواع سجع متوازی و متوازن دیده میشود.
77
* جناس و سجع:
78
«قالبِ مسکین که مسکنِ روح ِنازنین است، عمری مصاحب جان شیرین بود. با وجود ایشان، تمنّی آسایش آنجا که عقل است، عقل نیست و صاعقهای که سیلاب خون بر حَزن و سَهل راند، سهل نی» (همان: 12).
79
* انواع موازنه، مماثله و تضمینالمزدوج نیز در سراسر متن دیده میشود:
80
«از لذّت خورد و شراب، به بُلالهای راضی شده و از راحت خواب و قرار، به عُلالهای قانع گشته...» (همان: 21).
81
این عناصر موسیقیایی، در سراسر متن به صورت چشمگیر وجود دارند و علاوه بر اینکه موجب آرایش کلام، برجستگی برخی واژگان و القای معانی ثانویه در ذهن مخاطب میشوند، در انسجام متن نیز نقش مهمّی دارند. از نظر هالیدی، عملکرد زبان، در ابتدا صوری و روساختی است و در نهایت، ژرفساختی میگردد و به ساخت معنایی زبان تعلّق میگیرد. دکتر کوروش صفوی، تکرارهای کلامی آوایی، واژگانی یا نحوی را توازن مینامند و آن را شگردی برای ایجاد نظم میدانند (ر.ک؛ صفوی، 1373: 163ـ162).
82
2ـ1ـ2) تکرار عین واژه
83
در نفثةالمصدور، 156 مورد تکرار عین واژه در متن دیده میشود که بیشتر شامل کلماتی از قبیل «آن، این و دل» است. البتّه تکرار کلمات بیشتر در ترکیبات دیده میشود.
84
3ـ1ـ2) تکرار واژة مترادف
85
این نوع تکرار، بسیار بیشتر از تکرار عین واژه، در متن وجود دارد و از عوامل اصلی در اتّصال جملهها و بندهای کلام است. در کتاب نفثةالمصدور و نیز متنهایی که در آن حوادث و یا داستانهایی نقل میگردد که از نظر درونمایه و هدف با هم مشترک هستند، این نوع تکرار به کار میرود. حدود 348 مورد کاربرد کلمات مترادف در متن دیده میشود که هر مورد از آن شامل دو، سه، چهار یا حتّی پنج کلمة مترداف بوده است. مثل: «سرما در اِفنای مردم، عزرائیل را سرمایهای تمام است. برف در اِهلاک آدمیزاد، چنگیزخان را دستیاری شگرف» (همان: 89) و «ای دوست، در خزان اَمانی، کامرانی توقّع کردن نادانیست و در برگریزِ آمال، شکوفة اقبال انتظار بردن، آرزوی محال[است]» (همان: 38).
86
4ـ1ـ2)تکرار جملة مترادف
87
282 مورد، کاربرد جملات مترادف در این کتاب وجود داشته است که در هر مورد، دو، سه، چهار و یا حتّی 10 جملة مترادف و هممضمون متوالی و پیدرپی در متن به کار رفته است. بسامد بالای تکرار جملات هممعنی، نشانگر ارتباط معنایی و پیوستگی و یکپارچگی متن نفثةالمصدور است.
88
2ـ2) باهمآیی
89
منظور از همایش یا باهمآیی، با هم آمدن کلمات مرتبط است؛ یعنی آن کلمات که از نظر معنای انفرادی یا عرف زبانی با هم سنخیّت دارند، در کنار هم قرار میگیرند. در بدیع به این صنعت در جمله یا در ابیات شعر، مراعات نظیر و یا تناسب گفته میشود. با هم آمدن واژگان در سطح کلام، موجب پیوستگی و انسجام متن میگردد.
90
در نفثةالمصدور، به طور کلّی 723 مورد، باهمآیی و تناسب دیده میشود که در هر مورد آن دو، سه و گاه چندین واژة متناسب در جملات مختلف به کار رفته است که از عوامل تأثیرگذار در ایجاد ارتباط بین جملات بوده است. مثل: «از توفیرات، احتباس و انقباض بر کار گرفت، جریدهای که چون مطالعه کردی، در او جز المُستَخرَج مِن وظیفةِ عُمر و المُستَدرَکُ مِن راتبِ زِید و دفتری که چون بخواندی، جز المُستَرجَعُ مِن إنعامِ الإمام و المُحتَبسُ مِن إِدرار الشّیخ ندیدی» (همان: 80). واژگانی که زیر آنها خط کشیده شده است، با هم متناسب میباشند. با توجّه به اینکه تضادّ واژگانی، حاکی از نوعی ارتباط و تناسب معنایی بین کلمات است، جزء مقولة باهمآیی به شمار آمده است.
91
3ـ عناصر انسجام پیوندی (معنایی و منطقی)
92
در نظریّة هالیدی، ارتباط معنایی و منطقی جملات، بندها و پارهگفتارها، عامل اصلی و ضروری انسجام و یکپارچگی متن است. خلق و آفرینش متن، بدون وجود این عامل، غیرممکن است. به این نوع رابطه، «انسجام پیوندی» گفته شده است. انسجام پیوندی در متن، با عوامل ربط شکل میگیرد. عوامل ربط، ابزارهایی هستند که موجب پیوستن جملههای متن میشوند. این عوامل، در ابتدا و یا میان دو جملة مستقل قرار میگیرند و گاهی نیز رشتههای وسیعتر ازجمله، مانند دو بند یا پارة متن را به هم پیوند میدهند. شرط انسجامبخشی عوامل ربط این است که در ابتدا یا بین دو جملة مستقل به کار روند؛ به عبارت دیگر، عواملی ربطی که جملههای پیرو را به جملههای پایه متّصل میکنند، خاصیّت انسجامبخشی ندارند. پرکاربردترین عوامل ربط در زبان فارسی، حروف ربط هستند؛ ازقبیلِ اگر، چون، که، تا، امّا و... . از نظر هالیدی، این عوامل به چهار دسته تقسیم میشوند: الف) رابطة افزایشی یا توضیحی. ب) رابطة تقابلی یا خلاف انتظار. ج) رابطة علّی یا سببی. د) رابطة زمانی (ر.ک؛ نوروزی و غلامحسینزاده، 1388: 1).
93
مؤلّف دستور زبان فارسی نیز حضور لفظی و هم حضور معنوی این عوامل را در جملههای متن مؤثّر میداند به عقیدة ایشان، دو یا چند جملة مستقل که در پی یکدیگر قرار میگیرند و بیواسطة حرف یا کلامی به هم میپیوندند، پیوند معنوی با هم دارند. همچنین از نظر ایشان، پیوند معنوی به دو وجه حاصل میشود: 1ـ ترتیب منطقی (رابطة علّت و معلول یا مقدّمه و نتیجه). 2ـ ترتیب زمانی (ر.ک؛ خانلری، 1351: 135ـ134).
94
در نفثةالمصدور که از لحاظ محتوایی، توصیف و شرح وقایع حملة مغول و تأثیرهای اجتماعی و روانی آن بر زندگی نویسنده و جامعه است و نویسنده گاه به توصیف دردها و رنجها میپردازد و گاه حوادث تاریخی زمان خود را بیان میکند، عوامل ربط در پیوند جمله و بندهای متن نقش مهمّی ایفا میکنند. عوامل ربط، رویدادها و وقایع را یکی پس از دیگری با نظم و توالی خاصّ زمانی و علّی و معلولی و سببی به هم مرتبط میسازند.
95
برطبق نظریّه انسجام هالیدی، روابط معنایی و منطقی بین جملات به چهار نوع تقسیم میشوند:
96
1ـ رابطة اضافی (توضیحی ـ تمثیلی ـ مقایسهای). 2ـ ارتباط خلاف انتظار. 3ـ سببی. 4ـ زمانی.
97
1ـ3) ارتباط اضافی
98
به طور کلّی، در این نوع ارتباط، جمله، مطلب و معنا یا توضیحی بر جملة قبل اضافه میکند و شامل چهار نوع توضیحی، تمثیلی، تشبیهی و مقایسهای میشود:
99
الف) ارتباط اضافی توضیحی
100
در ارتباط توضیحی، نویسنده، شرح، توضیح و یا وصفی به جملة قبل میافزاید. همانگونه که گفته شد، درکتاب نفثةالمصدور هدف نویسنده، توضیح و توصیف پدیدههای درونی و بیرونی است و جملات توضیحی بیشتر جنبة وصفی دارند، نه توضیح مطلبی غامض و مبهم. از بین 1250 جملة موجود در متن، حدوداً 580 مورد رابطة توضیحی در جملات متن به کار رفته است؛ مثل: «روی به راه آورده به پنج شش روز به نوشهر رسیدیم، آن شهر خرابهایست که مهندسان لشکر خوارزم در نوبت و مدّت خویش، آنجا اَساسِ «فَأَصبِحوُا لاَیُرَی اِلاَّ مَسَاکِنَهُم» نهاده بودند، معماران تاتار که بر عقب رسیدند، تتمّة عمارت واجب داشتند و خشت بر خشت نگذاشتند. به خنادق آن، به جای آب، خون در بستند...» (زیدری، 1343: 102). در این مثال، جملههای «آن شهر خرابهایست که...»، به توضیح و شرح وضع نوشهر میپردازد.
101
ب) رابطة تمثیلی
102
در این رابطه نیز مانند رابطة توضیحی، مطالب بعدی برای توضیح و گسترش محتوای قبلی است، با این تفاوت که در رابطة تمثیلی، مطالب بعدی عینیتر و ملموستر هستند و برای تفهیم، تقریر و تأکید مطالب پیشین است. نویسنده از تمثیل برای اقناع مخاطب کمک میگیرد. استفاده از این نوع رابطه در متنهای داستانی، به سبک رمان هزار و یک شب و کتابهای داستانی ـ تعلیمی و نیز داستانهایی که ازنوع فابل هستند، مثل کلیله و دمنه و مرزباننامه رایج است. این نوع رابطه در کتاب نفثةالمصدور، در 38 جمله یافت شد؛ به عنوان نمونه: «بعضی، به خوابِ غفلت، پهلو بر بستر تنآسانی نهاده و طایفهای در شراب ارغوانی، دَورِ دوستکانی درداده تا عاقبت تنآسانی هراسانی بار آورده و دوستکانی دشمنکامی؛ یک روز که خندید که سالی نگریست؟!» (همان: 40). در این مثال، جملة «یک روز که خندید...» تمثیلی است برای جملات قبلی.
103
ج) ارتباط تشبیهی
104
در ارتباط تشبیهی، نویسنده از تشبیه برای ارتباط و انسجام متن استفاده میکند. در نفثةالمصدور، 58 مورد از این نوع ارتباط دیده میشود؛ مثل: «و نیز راستی تا از خانه دور افتادهام و از وطن مألوف، مهجور گشته و به بلای دوستان، مشَرّقاً أرضٍ مَرَّةً و مُغَرِّباً مبتلی شده و مانند قَزَعِ خریف در تجاذب نکبایِ نکبت، خاشاکوار در تسالبِ عواصف غربت افتادهام» (همان: 54). در این مثال، نویسنده، سرگردانی خود را در برابر ناملایمات پیش رو، به سرگردانی ابر پاییز در برابر باد تشبیه میکند.
105
د) ارتباط مقایسهای
106
مقایسه کردن موجب درک بهتر و روشنتر مضامین میشود. این رابطه در بین جملات مشاهده نشد.
107
2ـ3) ارتباط تقابلی خلاف انتظار
108
در این نوع ارتباط، رابطة جملات قبل و بعد، رابطهای برخلاف انتظار و توقّع مخاطب است. به وسیلة این نوع ارتباط، مطالب برای مخاطب برجستهتر میگردد و موجب جلب توجّه بیشتر خواننده به متن میشود. در متون ادبی، برای تأثیرگذاری هرچه بیشتر و نفوذ در ذهن مخاطب، میتوان از این نوع ارتباط بهره گرفت. این نوع ارتباط اغلب با نشانههای متنی «ولی، ولیکن، امّا، اگرچه، هرچند، علیرغم و باوجود آنکه»همراهاست. در کتاب نفثةالمصدور، 118 مورد از این نوع ارتباط دیده می شود. در بسیاری از موارد، نشانهای لفظی روشن برای وجود چنین رابطهای استفاده نشده است. بلکه با دقّت در محتوا میتوان به وجود چنین رابطهای دست یافت؛ مثلاً: «سدِّ یأجوجِ تاتار گشاده گشت، [امّا] اسکندر نی. دَرِ خیبر کفّار بسته شد،[امّا] حیدر نی. روباه بیشة شیرگرفت، [امّا] شیر عرین نی. دیو بر تخت سلیمان نشست و [امّا] انگشترین نی» (همان: 50).
109
استعارۀ تهکیمیّه نیز نشاندهندة ارتباط خلاف انتظار بین جملات است(ر.ک؛ شمیسا، 1387: 55) و با استفاده از محتوای متن میتوان به چنین ارتباطی پی برد؛ مثلاً: «تا این بزرگ به منصب بنشست، قیامت برخاست» (همان: 82). منظور از «بزرگ»، «جمال علی عراقی» است که شهابالدّین زیدری در متن به قدح او پرداخته است.
110
3ـ3) ارتباط سببی
111
در این نوع ارتباط معنایی، بین جملات متن، رابطهای علّی و معلولی، مقدّمه و نتیجه و یا شرطی برقرار میشود. ارتباط سببی، شامل روابط علّت، نتیجه، هدف و شرط است (ر.ک؛ معینالدّینی، 1382: 320).
112
الف) علّت
113
در این رابطه، برخی از جملهها، علّت وقوع امری یا حالتی هستند که در جملههای دیگر به وقوع پیوسته است؛ مثلاً: «سرعتِ اجتیازِ ملاعین بر بلاد و دیار، زمام اختیار چنان از دست ربود که بدرقهای که جهت خزانه با من بود و از نائب عراق، بدان موعود بودم، نتوانست رسید و توقّف و تأخیر متعذّر گشت» (زیدری، 1343: 11).
114
ب) نتیجه
115
در این نوع رابطة انسجامی، بعضی از حوادث و رویدادها، نتیجة بعضی از کارها هستند؛ مثلاً: «سلطانِ «ألَیسَ لِی مُلکُ مِصرَ وَهَذِهِ الأَنهارِ تَجری مِن تَحتِی» در دلِ بیعقلِ او خانه گرفت و سودایِ «إِبنِ لِی صَرحاً لَعَلِّی أبلُغُ الأَسبَابَ» در سَرِ بیمغز او خایه و بچّه نهاده تا عاقبت کار، سر در سَرِ آن کار کرد که اندر سر داشت» (همان: 11).
116
ج) انگیزه و هدف
117
جمله یا جملههایی در متن، انگیزه و هدف انجام کار در جملههای دیگر هستند؛ مثلاً: «در استخلاص، به واسطة ارباب قدرت و اهل اختصاص که به راستی همه مشفق و معتنی بودند به هر طریق میکوشید[م] و از هزار نوع حِبالِ حیلت که از آن دام چگونه خلاص یابم، نصیب میکرد[م]؛ چه به تبریز، محقّر نقد و جنسی گذاشته بودم و میخواستم ...» (همان: 64).
118
د) شرط
119
در این حالت، وقوع و یا عدم وقوع امری در متن، بستگی به وقوع و یا عدم وقوع کار یا حالتی در جملات دیگر متن دارد؛ مثلاً: «همانا [اگر] به طاسگردانی، دست، گردِ مخدومان من برآوردی، این قدر دست دادی و به دریوزه اگر با دوستان من رجوع کردی، آن قدر فراهم بیامدی» (همان: 122). در نفثةالمصدور، حدود 259 مورد از انواع ارتباط سببی دیده میشود که اغلب از نوع رابطة علّی و معلولی و نتیجه هستند.
120
4ـ3) رابطة زمانی
121
«عوامل ربط زمانی، جملههایی را که حاوی رویدادهای پیدرپی هستند، به هم پیوند میدهد. در متون تاریخی، داستانی و به طور کلّی، متونی که ساختار روایی دارند، توالی زمانی حوادث و رویدادها نقش مهمّی در انسجام متن بر عهده دارد. در صورت نبودن این نوع ارتباط، متن دچار آشفتگی میشود و یا ساختار جدیدی مانند جریان سیّال ذهن به وجود میآید. توالی زمانی و پیوند زمانی در متن به وسیلة عوامل ربط زمانی محقّق میشود. این عوامل به چهار نوع ترتیبی، همزمانی، ارجاعی و انجامی تقسیم میشوند» (نوروزی، 1388: 2ـ1). گاهی هیچ نشانة متنی بر وجود این ارتباط وجود ندارد و همانند عوامل ربط اضافی و سببی و نیز خلاف انتظار، با توجّه به محتوای جملهها میتوان به وجود چنین ارتباطی پی برد. این عامل ارتباط و انسجام در کتاب نفثةالمصدر کاربرد فراوانی دارد.
122
الف) رابطة زمانی ترتیبی
123
در این نوع ارتباط، حوادث رویدادها به ترتیب زمانی و به دنبال هم اتّفاق میافتد. این رابطة زمانی توسّط عواملی چون: «بعد از آن، پس از آن، سپس» جملات و بندها و پارهگفتارها را به هم متّصل میکند. به عنوان نمونه: «آتشِ تب به دمی که در شب واقعه افتاده بود، افروخته شد، گوشت و پوست چنان از هر دو پای درآمد که انگشتها مانند اَصابع مِذری برهنه ماند و کف چون پنجة مریمی عاری شد. بعد از آن، پایبستة تقدیر را بر چهار پای بستند و روی به خوی نهادند» (همان: 93). نشانة متنی «بعد از آن»، ترتیب و توالی حوادث را نشان میدهد.
124
ب) رابطة زمانی ارجاعی
125
در این نوع ارتباط، محتوای جمله به حادثه و اتّفاقی که در گذشته روی داده، اشاره میکند و ارجاع میدهد؛ به عنوان نمونه: «لشکری که بدان با روزگار، معادات و با فلک معالات توان کرد؛ چه لشکر، همه در مهد زین بالیده و... از آن روز باز در هیچ مجلس پنج شش از ایشان به هم باز ننشستند» (همان: 81). این نوع رابطة زمانی «از آن روز باز»، اشاره به حال و ارجاع به قبل دارد؛ یعنی حوادث و رویدادهایی که از گذشته تاکنون رخ داده است.
126
ج) رابطة زمانی همزمانی
127
در این نوع ارتباط، حوادث و رویدادها با هم و در یک فاصلة زمانی اتّفاق میافتد و بدین ترتیب، دو یا چند حادثة مختلف به هم مرتبط میشوند: «تا این دوروی تیززبان در میان، شدآمد گرفته، سلامت پای بر کران نهاده، از آنگاه باز که فتنه از خواب سر بر داشته، هزاران سَر برداشته است» (همان: 1). در این مثال، «تا و از آنگاه باز» در جمله، به معنی «از همان زمان» است.
128
د) رابطة زمانی انجامی
129
این رابطه به انتها و پایان حوادث اشاره دارد. عامل ربط انجامی، پایان و سرانجام یک فرایند را در متن، مشخّص مینماید و جملة پس از خود را به کلّ فرایند متّصل مینماید (ر.ک؛ علیجانی، 1372: 103). به عنوان نمونه: «القصّه، مدّت سه ماه به گنجه مقام افتاد. مشاربِ لذّات به سبب مفارقت احباب و دوستان تیرگی گرفته. از... تا آنگاه که مخایلِ ادبارِ احوالِ اهل گنجه لایح گشت» (همان: 23). در این مثال، کلمات «القصّه و تا آنگاه» پایان یک حادثه و فرایند را نشان میدهند. در نفثةالمصدور حدود 135 جمله که ارتباط زمانی با جملات قبل و بعد خود داشته، به کار رفته است که چند جمله، بند یا پارهگفتار را به هم متّصل میکنند.
130
در بحث گفتمان و سخنکاوی، به کلمات و عباراتی که نقش آنها نشان دادن رابطة میان یک گفته و گفتة قبلی است، «نقشنما» میگویند. لویستون اوّلین زبانشناسی بود که به وجود چنین کلمات و عبارتهایی در زبان اشاره کرد (ر.ک؛ مقدّمکیا، 1384: 2). به دنبال اظهار او، برخی از زبانشناسان به مطالعه و بررسی نقشنماها در گفتمان پرداختند و بدین نتیجه رسیدند که علاوه بر عوامل سببی، توضیحی، تقابلی و زمانی که عامل ارتباط در جملات، بندها و پارهگفتارها هستند، واژگانی نیز وجود دارد که ممکن است در ابتدا نقش خاصّی چون قید و صفت داشته باشند، ولی پس از طیّ روند دستوری شدن، تبدیل به نقشنمای گفتمان شدهاند. نقشنماها ممکن است در آغاز، میان و پایان پارهگفتارها بیایند.
131
نقشنماهای گفتمان که در ایجاد، تحکیم و تقویت انسجام و پیوستگی اجزای گفتمان نقش مؤثّری دارند، انوع مختلفی را شامل میشوند و از نظر معنایی و محتوایی به عناصر دستوری نزدیکتر هستند تا به عناصر قاموسی. در کتاب نفثةالمصدور، این عناصر زبانی در پیوند بندها و پاراگرافها نقش مهمّی دارند و گسترهای وسیعتر از جملهها را پیوند میدهند؛ مانند «بدین سبب، بدین گونه، به دلیل اینکه، در نتیجه و ...»؛ «به حکم آنکه در آن پنج شش روز، در چشم از معنی سواد، جز مردمک چشم نمانده بود و دیده، از باب سیاهی جز روزِ برگردیده ندیده، چشمها چنانکه مجرّب است، برفزده بود و از هفت کس، من و اَتباعِ من یک کس بیش فرا دو دست خود نمیدید، به رسم کوران دست در یکدیگر زدیم و آن یک کس را عصاکش خویش کردیم تا خویشتن را به هزار کوری به پَرگری انداختیم» (زیدری، 1343: 108). چنانکه مشاهده میشود، «به حکم آنکه» چندین جمله در بند بالا را به هم پیوند داده است.
132
شهابالدّین زیدری، در بخشهای مختلف شرح وقایع تاریخی، توصیف طبیعت، اشخاص و اماکن و نیز بیان تجربیّات، اندیشهها، عقاید و استدلالهای خود، از عناصر انسجام متن به شکل خاصّی استفاده میکند؛ به عبارت دیگر، نحوة کاربرد این عناصر و بسامد استفاده از آنها بالاست. مثلاً در آن قسمت که به توصیف حادثۀ ناگوار مرگ سلطان جلالالدّین میپردازد: «آفتاب بود که جهانِ تاریک را روشن کرد، پس به غروب محجوب شد. نی سحاب بود که خشکسال فتنة زمین را سیراب گردانید، پس بساط درنوردید. شمع مجلس سلطنت بود، برافروخت، پس سوخت. گل بستان شاهی بود، باز بخندید، پس بپژمرید. بخت خفتة اهل اسلام بود، بیدار گشت، پس بخفت. چرخ آشفته بود، بیارامید، پس برآشفت. مسیح بود، جهان مرده را زنده گردانید، پس به افلاک رفت. کیخسرو بود، از چینیان انتقام کشید و در مغاک رفت» (همان: 47). مشاهده میشود که عنصر ارجاع نقش مهمّی داشته است. همة جملات یک مرجع دارند و به هم مرتبط هستند. تمام واژههای به کار رفته در متن یا مترادف هستند و یا جزء مقولة باهمآیی هستند؛ یعنی تناسب دارند. از نظر تکرار آوایی، واجی یا موسیقایی و تکرار کلمه نیز غنی است، جملات هممضمون هستند، از عامل حذف استفاده شده است، ارتباط پیوندیِ معنایی، توضیحی و زمانی نیز در متن وجود دارد. در این جملات نیز چنین است: «دوازده روز، مهلت به موغان [بود] که به استعراض جیوش و عساکر و تثقیفِ ذوابل و تحدیدِ بواتر مشغول بایستی، از ابتدای صباح تا انتهای رواح، به صید آهو و خربط مینشست و به ضرب نای و بربط، غبوق با صبوح میپیوست. به نغماتِ خسروانی، از نقمات ِخسروانه متغافل شده و به اوتار ملاهی، از اوطار پادشاهی متشاغل گشته. سرود رود، درود سلطنت او میداد و او غافل؛ اغانی مغانی بر مثالث و مثانی، مرثیة جهانبانی او میخواند و او بی خبر؛ صراحی غرغره در گلو افگنده، نوحة کار او میکرد و او قهقهه میپنداشت. پیاله به خونِ دل به حال او میگریست و او قهوه میانگاشت» (همان: 18).
133
مرجع ضمایر به کار رفته در همۀ جملات، یک شخص است. از عناصر انسجامی واژگانی و انواع تکرار حدّاکثر استفاده شده است. از عوامل ربط پیوندی و معنایی نیز استفاده کرده است. عنصر انسجام واژگانی باهمآیی، بیشترین نقش را در انسجام داشته است. نمونة دیگر آن را در این جملات میتوان مشاهده کرد: «این حسرت، نه از آن جمله است که به زاری و... بنا بر آنکه صاحب آمِد در آن چند سال که امور حضرت در سلکِ انتظام میبود و کارهای دولت، بر وفقِ مرام، کوه با همة سربلندی کمر خدمت بسته و از ربقة بندگی جز سرو، آزادی نجسته، خسرو سیّارگان را اگر بنده میخواندند، میبالید. مرّیخ را اگر خط امان مینوشتند، مینازید. عطارد را تا دبیر حضرتش خوانند، دائم قلمزن بود و ماه را تا برید درگاهش گویند، شبانهروزی قدمزن و ...» (همان: 58).
134
همانگونه که ملاحظه میشود، در این مثال نیز از تکرار موسیقایی و باهمآیی، ارجاع، تکرار لغات مترادف و حذف در ایجاد انسجام بهره برده است. در تمام مثالها، لغات، کلمات و جملات متن، به هم مربوط هستند و هر یک از عناصر زبانی به کار رفته در متن، به نوعی کاربرد انسجامی دارند. مثالهای فراوانی از این دست در متن کتاب نفثةالمصدور وجود دارد. شهابالدّین زیدری به هنگام شرح و توضیح حوادث تاریخی و ماجراهای واقعی، از عوامل انسجام پیوندی در متن استفاده کرده است: «القصّه، از تنگنای این احوال که از شدّت این اهوال، به جای عرق خون چکد از مَسام، قرار و مقام بر خود حرام گردانید تا در سلک بندگی، انتظام یافت و در آن هفته به امور عظام که ارباب اقلام از امثال آن عاجز آیند، چون جمع لشکرهای اطراف که از گزاف، فرا سَرِ آن نتوان رفت و مصالح دیگر که تفاصیل آن درازنایی دارد، قیام نمود و بعد از اجتماعِ جَمّ غفیر و انضمامِ جمع کثیر، روی سوی دیار شام نهادند تا در رمضان به حدود اخلاط مقام افتاد» (همان: 26و نیز، ر.ک؛ همان: 27؛ سطر 3ـ1). در این مثال، از عناصر ارجاع، حذف و عناصر واژگانی استفادة کمتری شده است و بیشتر از عناصر پیوندی برای انسجام استفاده کرده است.
135
نمونة دیگر: «شبانه، من بنده را به قلعة شیرکبود به مهمّی فرستاده بود و اسیری از امرای تاتار، بندکردنی داده، تا نیمشب در آن کار برفت. آن شب هم آنجا فراساختم، چارپا و قماش به صحرا فراگذاشته و فراغتی که در جهان نبود، پیش گرفته و چون تشویش درافتاد، هر یک به طرفی رفتند و من بنده بامداد با غلامکی که با من بود، روی به لشکرگاه نهادم و...» (همان: 20).
136
با دقّت در این مثال، مشخّص میگرددکه از عناصر ارجاع، حذف، تکرار و باهمآیی استفادة چندانی نشده است و عناصر پیوندی نقش مهمتری در انسجام و ارتباط این متن دارند.
137
با توجّه به این مثالها درمییابیم که در متون ادبی، بسامد استفاده از عناصر انسجامی بیشتر است. همچنین عناصر انسجام واژگانی در متون ادبی، نقش مهمتر و بیشتری دارند. در متون ادبی نثر، بهویژه در نثر فنّی، صنایع لفظی و معنوی در انسجام متن بسیار تأثیرگذار بودهاند. صنایعی چون تشبیه استعاره، کنایه، نماد، اسطوره و... سبب شدهاند که در لغات و واژگان متن تناسب ایجاد گردد و نیز با تصویرسازی در ذهن مخاطب، متن، منسجم، یکپارچه و هماهنگ به نظر آید. برای بررسی چگونگی این اثرگذاری نیاز به بحث مفصّل در مجال دیگری است.
138
نتیجهگیری
139
با بررسی و واکاوی تحلیلهایی که بر متون مختلف صورت گرفته است، به این نتیجه میرسیم که این نظریّه در حوزة بررسی سبکشناختی متون مختلف فارسی میتواند به مثابة ابزاری تحلیلی به کار آید و محقّق سبکشناس را در کشف و شناخت این ابعاد یاری دهد: فضای کلّی حاکم بر اثر، ساخت اندیشهای ذهن نویسنده و نوع رابطة او با مخاطب از طریق تبیین نظام فرایندی موجود در متن، ساختارهای زبانی به کار رفته در بندها و کلّیّت متن برای بیان مضمون و اندیشة مورد نظر نویسنده و بررسی عناصر توازی و تقابل در متن، نوع عناصر زمانی و وجهی و تأویلهای مترتّب بر آن، میزان انسجام موجود در متن ادبی و شیوة مورد استفادة نویسنده در انسجامآفرینی که خود میتواند نوعی شاخصة سبکی برای شاعر به وجود آورد، شگردهای زبانی خاصّ کشف شده از سوی نویسنده، چه در حوزة واژگان و چه در حوزة نحو و سرانجام، حفظ میزان طراوت و تازگی آنها در کلّ متن یا تبدیل آنها به عناصر کلیشهای.
140
توجّه به تمام ابعاد یاد شده میتواند در تعیین ویژگیهای سبکی دورة خاصّی کارآمد باشد. در عین حال، این نظریّه نیز همچون هر نظریّة دیگری دچار کاستیهایی است که ضرورت دارد سبکشناس با نظر به آنها این رویکرد را در نقد سبکشناختی اثر ادبی به کار برد. بر مبنای این نظریّه، منتقد سبکشناس میتواند با بهرهگیری از ابزارها و امکاناتی که نظریّه در اختیار او قرار میدهد، به دنیای متن راه یابد، عناصر شکلدهندة انسجام در میان اجزای متون ادبی را تبیین کند و به شرح و تفسیر دلالتهای معنایی آنها بپردازد. در این کتاب، عناصر واژگانی و لغوی، اوّلین و مهمترین عامل انسجام و همبستگی متن هستند. عنصر تکرار، لحن متن را تحت تأثیر قرار میدهد، به متن ضربآهنگ خاصّی میبخشد و موجب انسجام و پیوستگی تأکید معنا، ارتباط لفظ و معنی، القای معنی و تقویت اثر میگردد. همچنین رابطة موسیقایی موجود بین اجزای کلام، موجب تداوم متن، جذب مخاطب و تأثیر کلام بر او میگردد. موسیقی کلام در نفثةالمصدور، حتّی برای مخاطب غیر فارسیزبان هم اثرگذار است و القای معنی میکند. باهمآیی یا تناسب واژگانی، کلمات مترادف و جملات هممضمون از دیگر عوامل اساسی ایجاد انسجام و تداوم در این متن هستند. عوامل دستوری، لغوی و معنایی در تعامل با هم ایجاد انسجام میکنند و هرچه تعامل بیشتر شود، انسجام بیشتر میگردد. صنایع مختلف لفظی و معنوی موجب انسجام صوری و محتوایی متن شدهاند. اغلب صنایع ادبی که در نظم و نثر در زبان فارسی ارزش هنری و زیباشناختی دارند، در ایجاد رابطه، انسجام و پیوستگی متن نقش دارند. با توجّه به اینکه این کتاب، متنی روایی دارد و زاویة دید، اوّل شخص مفرد است، متن محوری مرکزی دارد و اجزای کلام، در نهایت، متّحد و مربوط هستند. مرجع ضمایر، در جملات هم مشخّص و هم محدود است و بدین ترتیب، ارجاع عامل مهمّ دیگر انسجام متن است.
141
با تحلیل و بررسی انجام شده، نتیجه گرفته میشود که عناصر انسجامی در متون ادبی و داستانی کاربرد بیشتری دارند تا متون تاریخی و تعلیمی. در بین متون ادبی، متون نظم از متون نثر منسجمتر هستند. در متون تاریخی، عوامل پیوند زمانی نقش مهمّی در ایجاد انسجام دارند (مانند ترجمة تاریخ یمینی، تاریخ جهانگشای جوینی و...). در متون تعلیمی و آموزشی، عوامل پیوند معنایی در ایجاد انسجام کاربرد بیشتری دارند. به طور کلّی، انواع مختلف ادبی در میزان استفاده از هر یک از شگردهای انسجام (دستوری، لغوی یا معنایی) و نحوة به کارگیری این عوامل، با هم متفاوت هستند. البتّه میزان دانش مخاطب، موقعیّتهای زبانی، زمینههای مشترک اجتماعی و فرهنگی مخاطب و متن و... به اندازة عناصر زبانی، در ایجاد انسجام و پیوستگی متن تأثیرگذار و مهم هستند. پیوستگی در متن موجب عمق معنایی، تأثیرگذاری، جذّابیّت و اقناع مخاطب میگردد. وجود عناصر انسجام، این متن را به متنی ماندگار تبدیل کرده است.
142
پیوست: نمودار فراوانی کاربرد عناصر انسجامی در متن نفثةالمصدور:
143
منابع و مآخذ
144
آقاگلزاده، فردوس و علی افخمی. (1383). «زبانشناسی متن و رویکردهای آن». مجلّة زبانشناسی. س 19. شمارة اوّل. صص 103ـ89.
145
احمدی گیوی، حسن و حسن انوری. (1375). دستور زبان فارسی 1. تهران: انتشارات فاطمی.
146
دهقانی، ناهید. (1388). «بررسی عناصر ایجاد انسجام متن در کشفالمحجوب هجویری». آیینة میراث. شمارة 45. صص 120ـ99.
147
زیدری نسوی، شهابالدّین. (1343). نفثةالمصدور. تصحیح و توضیح امیرحسین یزدگردی. تهران: انتشارات کلّ نگارش وزارت آموزش و پرورش.
148
شفایی، احمد. (1363). مبانی علمی دستور زبان فارسی. تهران: اساطیر.
149
شمیسا، سیروس. (1371). نگاهی تازه به بدیع. تهران: نشر فردوس.
150
ـــــــــــــــ . (1387). بیان. تهران: نشر فردوس.
151
صفوی، کوروش. (1373). از زبانشناسی به ادبیّات. جلد اوّل؛ نظم. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
152
فرخنده، پروانه. (1388). «فرایند ارجاع از دیدگاه کاربردشناسی فراگیر». مجلّة زبانشناسی. س 22. شمارة اوّل. صص 60ـ33.
153
لطفیپور ساعدی، کاظم. (1371). «درآمدی به سخنکاوی». مجلّة زبانشناسی. سال 9. شمارة اوّل. صص 39ـ9.
154
معینالدّینی، فاطمه. (1382). «شگردهای ایجاد انسجام متن در کلیله و دمنه». مجلّة فرهنگ. شمارة 46 و 47. صص 326ـ303.
155
مقدّمکیا، رضا. (1384). «بعد؛ نقشنمای گفتمان در زبان فارسی». نامۀ فرهنگستان. شمارة 23. صص 98ـ81.
156
ناتل خانلری، پرویز. (1351). دستور زبان فارسی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
157
نوروزی، حامد و غلامحسین غلامحسینزاده. (1388). «نقش عوامل ربط زمانی در انسجام». کاوشنامه. سال10. شمارة 19. صص 122ـ97.
158
یول، جرج. (1383). کاربردشناسی زبان. ترجمة محمّد عموزاده مهدیرچی و منوچهر توانگر. تهران: سمت.
159
Halliday, M.A.K. & Ruqaiye Hassan. (1976). Cohesion in English. London: longm
160
ORIGINAL_ARTICLE
تاریخ بیهقی؛ کتابی از میان رفته یا آرزویی شکل نگرفته (نظریّهای دربارة حجم و محتوای تاریخ بیهقی)
تاریخ بیهقی از جمله آثار گرانسنگ نثر فارسی است که با توجّه به موضوع آن، در دو حوزه ادبیّات و تاریخ، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. یکی از مهمترین پرسشهایی که در باب این کتاب مطرح است، میزان حجم و محتوای این کتاب است. موضوع تاریخ بیهقی، چنانکه امروزه در دست ماست، روایتگر چگونگی به قدرت رسیدن مسعود غزنوی و حوادث دوران زمامداری وی تا اندکی پیش از مرگ اوست. ظاهراً بیهقی در پی تکمیل تاریخ خویش تا پایان دوران مسعود و نوشتن تاریخ جانشینان مسعود نیز بوده است. عدّهای از پژوهشگران بر اساس پارهای از مطالب کتاب و نیز سخنان ابنفندق و اشارات چندی که در بعضی از کتابها آمده است، چنین استنباط کردهاند که حجم این کتاب، بسی فزونتر از آن چیزی است که امروزه در دسترس است. در مقالة حاضر، با طرح پرسشها و فرضیهها و نیز آوردن مطالبی از خود متن تاریخ بیهقی، نشان دادهایم که تاریخ بیهقی کتابی فراتر از آنچه امروزه در دسترس همگان است، نبوده است و حدّاکثر چیزی که میتوان بیان کرد، این است که بیهقی در پی طرحی کلان برای نوشتن تاریخ محمود، مسعود و دیگر جانشینان ایشان بوده که بنا به دلایل نامعلوم از انجام آن بازمانده است.
https://ltr.atu.ac.ir/article_1397_d632dcf60d4aed09fd0f3921f5d9d98d.pdf
2015-09-16
33
54
تاریخ بیهقی
ابوالفضل بیهقی
نثر فارسی
تاریخنویسی
تحلیل انتقادی
محمّدرضا
حاج بابایی
hajibaba@atu.ac.ir
1
استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علاّمه طباطبائی، تهران، ایران
AUTHOR
بیهقی، ابوالحسن علیّ بن زید. (1348). تاریخ بیهق. چاپ دوم. تهران: کتابفروشی فروغی.
1
بیهقی، ابوالفضل محمّدبن حسین. (1383). تاریخ بیهقی. تصحیح علیاکبر فیّاض. به اهتمام دکتر محمّدجعفر یاحقّی. چاپ چهارم. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
2
ــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1388). تاریخ بیهقی. تصحیح دکتر محمّدجعفر یاحقّی و مهدی سیّدی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات سخن.
3
دهخدا، علیاکبر. (1373). لغتنامة دهخدا. ج 13. چاپ اوّل از دورة جدید. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
4
صفا، ذبیحالله. (1352). تاریخ ادبیّات ایران. ج 2. چاپ ششم. تهران: انتشارات ابنسینا.
5
ORIGINAL_ARTICLE
تحلیل روانشناختی شخصیّتهای سه داستان گدا، خاکسترنشینها و آشغالدونی غلامحسین ساعدی بر مبنای نظریّه کارن هورنای
غلامحسین ساعدی یکی از نویسندگان پرکار دهة چهل است که با پرداختن به شخصیّتهای روانرنجور طبقة پایین جامعه، تلاش بیپایانی برای بیدار نمودن جامعة خفقانزدة دورة پهلوی کرد. در این مقاله، شخصیّتهای دو داستان کوتاه و یک داستان بلند او به نامهای «گدا»، «خاکسترنشینها» و «آشغالدونی» با بهرهگیری از نظریّة کارن هورنای مورد بررسیو واکاوی قرار گرفته است. کارن هورنای یکی از مهمترین پیروان فروید در حوزة روانکاوی اجتماعی است و برخی از نظریّههایش در همة ابعاد فرهنگ غرب رسوخ کرده است و چنان چهرة شناختهای است که کمتر کسی است که با مفاهیمی چون ازخودبیگانگی، خودشکوفایی و خودانگارة آرمانی آشنا نباشد. وی فهم جدیدی از اهمیّت فرهنگ و محیط را وارد روانکاوی کرد. شخصیّتهای اصلی و فرعی سه داستان مذکور را گداها تشکیل میدهند که با نوعی از روانرنجوری که منبعث از جامعه و محیط رشد آنان است، روبهرو هستند. در این مقاله، سعی شده شخصیّتهای گدا در این سه داستان را بر اساس نیازهای دهگانة کارن هورنای و مکانیسمهای دفاعی آنان بررسی و نیز وجوه شباهت و تفاوت آنان را معیّن کنیم و دریابیم که در میان این شخصیّتها بیشتر کمبود چه نیازی مشاهده میشود؟ این شخصیّتها با نقشهای یکسان، چه راههای تدافعی را در برابر اضطراب اساسی از خود بروز میدهند؟ شرایط محیطی مشترک در این سه داستان چه تأثیری در شخصیّتهای آنان دارد؟ چرا چنین راههای تدافعی را انتخاب کردهاند؟ چقدر از خود واقعی خود فاصله گرفتهاند؟
https://ltr.atu.ac.ir/article_1398_73b1cf1fa1f894adfacbfad94dfeefc8.pdf
2015-09-16
55
88
نقد روانشناختی شخصیّت
غلامحسین ساعدی
کارن هورنای
گدا
خاکسترنشینها
آشغالدونی
جلیل
شاکری
jshakeri6@gmail.com
1
استادیار دانشگاه ولیّ عصر(عج)، رفسنجان
LEAD_AUTHOR
بهناز
بخشی
behnazbakhshi61@yahoo.com
2
دانشآموختة کارشناسی ارشد دانشگاه ولیّ عصر(عج)، رفسنجان
AUTHOR
برونو، فرانک. (1373). فرهنگ توصیفی روانشناسی. ترجمة فرزانه طاهری و مهشید یاسائی. چاپ اوّل. تهران: طرح نو.
1
پاینده، حسین. (1382). گفتمان نقد. چاپ اوّل. تهران: روزگار.
2
ثریّا، مهدی. (1384). فرهنگ و شخصیّت. چاپ اوّل. تهران: قصیدهسرا.
3
دستغیب، عبدالعلی. (1354). نقد آثار غلامحسین ساعدی. چاپ دوم. تهران: چاپار.
4
رایکمن، ریچارد. (1387). نظریّههای شخصیّت. ترجمة مهرداد فیروزبخت. چاپ اوّل. تهران: ارسباران.
5
ساعتچی، محمود. (1377). نظریّهپردازان و نظریّهها در روانشناسی. چاپ اوّل. تهران: سخن.
6
ساعدی، غلامحسین. (2535 ش.). گور و گهواره. تهران: آگاه.
7
ـــــــــــــــــــ . (2535 ش.). واهمههای بی نام و نشان. چاپ سوم. تهران: نیل.
8
سیاسی، علیاکبر. (1370). نظریّههای شخصیّت. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
9
شاملو، سعید. (1388). مکتبها و نظریّهها در روانشناسی شخصیّت. چاپ نهم. تهران: رشد.
10
شولتز، دوان و سیدنیالن شولتز. (1377). نظریّههای شخصیّت. ترجمة یحیی سیّدمحمّدی. چاپ اوّل. تهران: هما.
11
فروم، اریک. (1374). بحران روانکاوی. ترجمة اکبر تبریزی. چاپ پنجم. تهران: فیروزه.
12
فیست، جس و گریگوری جی فیست. (1389). نظریّههای شخصیّت. ترجمة یحیی سیّدمحمّدی. چاپ پنجم. تهران: روان.
13
کان دیویس، رابرت و دیگران. (1390). نقد ادبی نو. ترجمة هاله لاجوردی و دیگران. چاپ سوم. تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
14
کریمی، یوسف. (1392). روانشناسی شخصیّت. چاپ هجدهم. تهران: مؤسّسة نشر ویرایش.
15
لاندین، رابرت دبلیو. (1378). نظریّهها و نظامهای روانشناسی. ترجمة یحیی سیّدمحمّدی. چاپ اوّل. تهران: ویرایش.
16
موکییلی، روژه. (1371). چه میدانم؟(عقدههای روانی). ترجمة محمّدرضا شجاع رضوی. چاپ اوّل. مشهد: مؤسّسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
17
هال، ورنون. (1369). راهنمای نظریّههای روانشناسان بزرگ. ترجمة احمد بهپژوه و رمضان دولتی. چاپ اوّل. تهران: رشد.
18
هورنای، کارن. (1389). تعارضهای درون ما. ترجمة مریم وتر. چاپ اوّل. تهران: نشر علم.
19
ــــــــــــ . (1390). راههای نو در روانکاوی. ترجمة اکبر تبریزی. چاپ اوّل. تهران: بهجت.
20
هورنای، کارن. (1384). شخصیّت عصبی زمانه ما. ترجمة محمّدجعفر مصفّا. چاپ دوم. تهران: بهجت.
21
Hornay, karen. (1945). Our inner conflicts. New York: Norton.
22
___________ .(1937). The neurotic personality of our time. New York: Norton.
23
ORIGINAL_ARTICLE
کاربرد آمار استنباطی در سبکشناسی (مطالعة موردی تشبیهات حروفی قرن ششم)
سبکشناسی با مطالعة بسامدها سر و کار دارد. از همین رو، به کارگیری تحلیلهای آماری در ارزیابیهای سبکشناسانه بسیار سودمند است. از آنجا که آمارهای توصیفی همیشه نمیتوانند نوسانهای سبکی را توضیح دهند، استفاده از روشهای آمار استنباطی، دقّت علمی بالایی در ارزیابی پدیدارهای سبکی خواهد داشت. «سبکسنجی» اصطلاحی است که برای پژوهشهای سبکشناسانة مرتبط با رایانه وضع شده است. در مقالة حاضر، رابطة میان فشردگی زاویة ساختمان تشبیه در شعر قرن ششم با بسامد انواع تشبیهات حروفی از لحاظ ساختمان در دیوان شاعران این قرن با توجّه به گذار زمان، ارزیابی میگردد. از همین رو، با استفاده از ضریب همبستگی پِیِرسون در نرمافزار رایانهای spss به تحلیل استنباطی آمارها میپردازد. با توجّه به نتایج کمّی برآمده از نرمافزار spss که گویای ضریب همبستگی و سطح معناداری رابطة میان متغیّرها (فشردگی زاویة تشبیه و بسامد تشبیهات حروفی) است و مقایسة این اعداد با شاخصهای تعریف شده برای ضریب همبستگی و سطح معناداری، رابطة مثبت و مستقیم میان متغیّرها تأیید میشود. به زبان سبکشناسی، فشردهتر شدن زاویة تشبیه در شعر قرن ششم به معنای افزایش بسامد تشبیهات حروفی دارای ساختمان بستهتر است و این رخداد سبکی از هنجارهای مسلّط بر سبک دوره پیروی کرده است.
https://ltr.atu.ac.ir/article_1399_3661dfab39e3d507c2ebc964a7c709a8.pdf
2015-09-16
89
121
سبکشناسی
آمار استنباطی
تشبیه
تشبیهات حروفی
شاعران قرن ششم
مرتضی
حیدری
mortezaheydari.58@gmail.com
1
عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور
AUTHOR
افلاکی، شمسالدّین احمد. (1362). مناقبالعارفین. تصحیح تحسین یازیجی. چاپ دوم. تهران: دنیای کتاب.
1
انوری ابیوردی، اوحدالدّین محمّد. (1364). دیوان انوری. به کوشش سعید نفیسی. چاپ سوم. تهران: انتشارات سکّه ـ پیروز.
2
ـــــــــــــــــــــــــــــــ . (1376). دیوان انوری. ج 1. به کوشش محمّدتقی مدرّس رضوی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
3
بهار، محمّدتقی. (1389). سبکشناسی. ج 1. چاپ دهم. تهران: انتشارات امیرکبیر.
4
بیکر، ترز آل. (1390). نحوة انجام تحقیقات اجتماعی. ترجمة هوشنگ نایبی. چاپ پنجم. تهران: نشر نی.
5
حاجیاننژاد، علیرضا. (1380). «نوعی تشبیه در ادب فارسی (تشبیه حروفی)». مجلّة دانشکدة زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه تهران. صص 402ـ387.
6
حیدری، مرتضی. (1387). «تشبیهات حروفی (نگرش حروفی) در دیوان شاعران تا قرن هشتم هجری». پایاننامة کارشناسی ارشد. دانشکدة ادبیّات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علاّمه طباطبائی(ره) تهران.
7
خاقانی شروانی، افضلالدّین بدیل بن علی. (1375). دیوان خاقانی. 2 جلد. تصحیح میر جلالالدّین کزّازی. چاپ اوّل. تهران: نشر مرکز.
8
دلاور، علی. (1390). مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی. چاپ نهم. تهران: انتشارات رشد.
9
دهخدا، علیاکبر. (1387). لغتنامة دهخدا. لوح فشرده. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
10
ذوالفقاری، محسن و علیاکبر کمالینهاد. (1392). «کارکردهای هنری و تصویری حروف در شعر (با تأکید بر شعر خاقانی)». فنون ادبی. سال 5 (2). پیاپی 9. صص 66ـ49.
11
رعیّت حسنآبادی، علیرضا و محمّدجواد مهدوی. (1392). «نقدی بر کاربرد آمار در پژوهشهای ادبی با معرّفی نرمافزار spss». نقد ادبی. سال 6 (21). صص 213ـ191.
12
سرمد، زهره و دیگران. (1391). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. چاپ بیستوچهارم. تهران: نشر آگه.
13
سنایی غزنوی، مجدودبن آدم. (1341). دیوان سنایی. به اهتمام محمّدتقی مدرّس رضوی. تهران: کتابخانة ابنسینا.
14
سوزنی سمرقندی، محمّدبن علی. (1338). دیوان سوزنی. تصحیح ناصرالدّین شاهحسینی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
15
غزنوی، سیّد حسن. (1328). دیوان حسن غزنوی. تصحیح سیّد محمّدتقی مدرّس رضوی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات اساطیر.
16
شمیسا، سیروس. (1386). کلّیات سبکشناسی. چاپ دوم. تهران: انتشارات میترا.
17
ــــــــــــــــ . (1391). سبکشناسی شعر. چاپ پنجم. تهران: انتشارات میترا.
18
عبادیان، محمود. (1372). درآمدی بر سبکشناسی در ادبیّات. چاپ دوم. تهران: انتشارات آوای نور.
19
فتوحی رودمعجنی، محمود. (1391). سبکشناسی: نظریّهها، رویکردها و روشها. چاپ اوّل. تهران: انتشارات سخن.
20
فلکی شروانی، نجمالدّین محمّد. (1345). دیوان فلکی شروانی. تصحیح شهاب طاهری. چاپ اوّل. تهران: انتشارات کتابخانة ابنسینا.
21
قوامی رازی، امیر بدرالدّین. (1334). دیوان قوامی. تصحیح میر جلالالدّین حسینی ارموی. چاپ اوّل. تهران: چاپخانة سپهر.
22
وردانک، پیتر. (1389). مبانی سبکشناسی. ترجمة محمّد غفّاری. چاپ اوّل. تهران: نشر نی.
23
Abrams, M.H. and Harpham, Geoffrey Galt. (2009). A Glossary of Literary Terms. Boston: Wadsworth Cengage Learning.
24
Bishop, Wendy & Starkey, David. (2006).Keywords in Creative Writing. Utah: Utah State University Press.
25
Black, Elizabeth. (2006). Pragmatic Stylistics. Edinburgh: Edinburgh University Press.
26
Bolinger, Dwight. (1975). Aspects of Language. (2nd). New York: Harcourt Brace Jovanovich.
27
Bussmann, Hadumod. (2006). Routledge Dictionary of Language and Linguistics. Translated and edited by Gregory Trauth and Kerstin Kazzazi. London and New York: Routledge. Published in the Taylor & Francis eـLibrary.
28
Carter, Ronald & Simpson, Paul. (2005). Language, Discourse and Literature. London & NewYork: Routledge.
29
Coyle, Martin et al. (1993). Encyclopedia of Literature and Criticism. Cardiff: University of Wales.
30
Crystal, David. (2008). A Dictionary of Linguistics and Phonetics. 6th Edition. Singapore: Blackwell Publishing.
31
Cudden, J. A. (1999). Dictionary of Literary Terms & Literary Theory. Fourth edition. Penguin Books.
32
Davis, Alan & Elder, Catherin. (2004). the Handbook of Applied Linguistics. UK: Blackwell Publishing Ltd.
33
Green, Keith and LeBihan, Jill. (1996). Critical Theory and Practice. London and New York: Routledge.
34
Habib. M. A. R. (2005). A history of literary criticism: from Plato to the present. Published by Blackwell Publishing Ltd.
35
Hart, Jonathan. (2005). Northrop Frye: the theoretical imagination. London and NewYork: Routledge.
36
Johnson, Charles F. (1898). Elements of Litereary Criticism. New York: Harper and Brothers.
37
Klarer, Mario. (2004). an Introduction to Literary Studies. 2th. London & New York: Routledge.
38
Lamarque, Peter. (2009). The Philisophy of Literature. Singapur: Blackwell Publishing.
39
Malmkjær, Kirsten and ed. (2002). The Linguistic Encyclopedia. London and NewYork: Routledge.
40
Quinn, Edward. (2006). Dictionary of Literary and Thematic Terms. 2th. New York: Facts on File.
41
Smith, Nowell C. (N.D). Wordsworth’s Literary Criticism. London: Oxford University Press.
42
Tyson, Lois. (2006). Critical Theory Today. 2th. London & NewYork: Routledge.
43
ORIGINAL_ARTICLE
تحلیل تطبیقی «عروسکفروشی» صادق چوبک 1 و «جثّة علی الرّصیف» سعدالله ونوس2
از میان آثار صادق چوبک (نویسندة ایرانی) و سعدالله ونوس (نمایشنامهنویس سوری) دو اثر «عروسکفروشی» و «جثّة علی الرّصیف» شباهت فراوانی با هم دارند. در این مقاله سعی شده است ابتدا موضوع و درونمایة دو اثر به وضوح بیان شود و آنگاه با توجّه به مکتب آمریکایی، عناصر ساختاری این دو اثر به صورت تطبیقی مورد تحلیل قرار گیرد. به همین منظور، ساختار روایی دو اثر بر اساس نظریّههای روایتشناسان بزرگی چون ویلیام لباو، گرماس و ژرار ژنت در چهار بخشِ شخصیّت، پیرنگ، دیدگاه زمانی و دیدگاه مکانی مورد بررسی قرار گرفته است و در خلال تأمّل در عوامل انسجام صوری و معنایی این دو اثر، به بررسی تفاوتها و شباهتهای آنها از نظر موضوع، فضاپردازی، زمان و مکان، طرح و غیره نیز پرداخته شده است. در پایان، علاوه بر نتیجهگیری، از علل قرار گرفتن این دو اثر در زمرة آثار ناتورالیستی، به مثابة گفتمان حاکم بر آن جوامع نیز سخن به میان آمده است.
https://ltr.atu.ac.ir/article_1400_51958b025f846f4d35c80a0c5649be00.pdf
2015-09-16
123
146
صادق چوبک
عروسکفروشی
سعدالله ونوس
جثّة عَلَی الرّصیف
ناتورالیسم
ادبیّات تطبیقی
مکتب آمریکایی
روایتشناسی
مجید
صالح بک
msalehbek@gmail.com
1
دانشیار دانشگاه علاّمه طباطبائی(ره)، تهران
LEAD_AUTHOR
فاطمه
بیات فر
bayatfar.f2@gmail.com
2
کارشناس ارشد ادبیّات تطبیقی دانشگاه علاّمه طباطبائی(ره)، تهران
AUTHOR
آتشسودا، محمّدعلی. (1384). «شیوة داستاننویسی چوبک». مجلّة علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز. دورة بیست و دوم. شمارة اوّل. صص 202ـ187.
1
پاینده، حسین. (1389). داستان کوتاه در ایران. جلد آ. تهران: نیلوفر.
2
چوبک، صادق. (1382). «انتری که لوطیش مرده بود و داستانهای دیگر». به انتخاب کاوه گوهرین. تهران: نگاه.
3
حسینی، فاطمه. (1386). بررسی آثار چوبک از دیدگاه ناتورالیسم و رئالیسم. تهران: ترفند.
4
داد، سیما. (1383). فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ دوم. تهران: مروارید.
5
رضیئی، سیّد مصطفی. (1392). «غم و اندوه: مروری بر تراژدی مرد شیره خرمافروش فقیر». مرور. ص 48.
6
http://www.morour.ir/index.php/moroorـeـketab/190ـ2012ـ11ـ18ـ12ـ23ـ02
7
6. راغب اصفهانی، محمّد. (1388). «روایتشناسی ساختارگرا». فصلنامة هنر. شمارة 82. صص 39ـ30.
8
علوی، سیّده فاطمه و فاطمه نعمتی. (1386). «روایتشناسی؛ درآمدی زبان شناختیـ انتقادی». تهران: سمت.
9
علوی، سیّده فاطمه و علی افخمی. (1382). «زبانشناسی و روایت». فصلنامة علوم انسانی دانشگاه تهران. شمارة 165. صص 72ـ55.
10
قاسمی، ناصر. (1387). «هنر در سوریه؛ زندگی و آثار سعدالله ونوس پیشگام نوگرایی در تئاتر سوریه». فصلنامة فرهنگی آشنایی با سوریه. دورة جدید. سال سوم. شمارة نهم.
11
قاسمیپور، قدرت. (1387). «زمان و روایت». مجلّة نقد ادبی. شمارة 2. صص 144ـ123.
12
میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی. (1388). واژهنامة هنر داستاننویسی. چاپ دوم. ویراست دوم. تهران: نیلوفر.
13
میرصادقی، جمال. (1379). عناصر داستان. تهران: انتشارات علمی.
14
نجاتی، سرهنگ غلامرضا. (1365). جنبشهای ملّی مصر. تهران: شرکت سهامی انتشار.
15
ونوس، سعدالله. (1390). تراژدی شیره خرما فروش و سه نمایشنامة دیگر. ترجمة قاسم غریفی. تهران: فراز.
16
ــــــــــــــ . (1965م.). حکایا جوقة التماثیل. دمشق: وزارة الثّقافة و الإرشاد القومی.
17
ORIGINAL_ARTICLE
بینامتنیّت و معاصرسازی حماسه در «شب سهرابکشان» بیژن نجدی
. بر اساس نظریّات لوران ژنی، بینامتنیّتیکه در سطح لایههای سطحی متن باقی میماند، چندان قابل اعتنا نیست و برخلاف آن، نوعی دیگر از بینامتنیّت وجود دارد که به ژرفنای ساختاری و مضمونی متن نفوذ میکند. علاوه بر این، میخائیل باختین در مقام دفاع از ادبیّات داستانی، به عنوان یک نوع ادبی فاخر، این نوع ادبی را با حماسه مقایسه میکند. به عقیدة او، حماسه بازتاب واقعیّتی مربوط به گذشته مطلق بوده که فارغ از هر گونه تطوّر و تحوّل است، امّا رمان بر مبنای اصل صیرورت، واقعیّتی به انجام نرسیده را پیش روی نخستین بار ژولیا کریستوا با تکیه بر آرای باختین اصطلاح «بینامتنیّت» را مطرح کرد. او مناسبات بینامتنی را موجب رهایی متن ادبی از یک نظام معنایی محدود و متصلّب دانست. از آن پس، او و دیگر پساساختارگرایان نظیر رولان بارت، بسیاری از مفاهیم و مبانی مرتبط با مفهوم گفتگومندی و بینامتنیّت را بسط دادند. سرانجام، نسل دوم نظریّهپردازان بینامتنیّت نظیر لوران ژنی و میکائیل ریفاتر، به شکل جدّی به کاربستِ نظریّه بینامتنیّت به متون ادبی پرداختندخواننده قرار میدهد. در نوشتار حاضر، داستان کوتاه «شب سهرابکشان» از مجموعة «یوزپلنگانی که با من دویدهاند»، نوشتة بیژن نجدی را برای کاربست تلفیقی این دو نظریّه برگزیدهایم و در پی پاسخگویی به این پرسشها هستیم که آیا داستان نجدی توانسته با استفاده از مناسبات بینامتنی به بازسازی گذشتة حماسی در متنی از زمان معاصر بپردازد؟ نیز آیا این داستان را میتوان به مثابة انتقادی جدّی از فضای تکصدایی در ادبیّات به شمار آورد؟
https://ltr.atu.ac.ir/article_1418_5c3ea1b4c878d35fb7e015277aae337a.pdf
2015-09-16
147
160
نجدی
باختین
ژنی
مکالمه
بینامتنیّت
معاصرسازی
حماسه
دیگری
ابراهیم
سلیمی کوچی
elimibsa@fgn.ui.ac.ir
1
استادیار دانشگاه اصفهان، اصفهان
AUTHOR
محسن
رضائیان
rezaeian.m@gmail.com
2
مربّی دانشگاه یاسوج، یاسوج
LEAD_AUTHOR
باختین، میخائیل.(1387). تخیّل مکالمهای؛ جستارهایی دربارة رمان. ترجمة رؤیا پورآذر. تهران: نشر نی.
1
پاینده، حسین. (1388). نقد ادبی و دموکراسی. چاپ دوم. تهران: انتشارات نیلوفر.
2
شریفی ولدانی، غلامحسین و محمّد چهارمحالی. (1391). «بازتاب اسطورة رستم و سهراب در شبِ سهرابکشان بیژن نجدی». فصلنامة ادبیّات عرفانی و اسطورهشناختی. سال 8. ش 27. صص 56ـ37.
3
مکاریک، ایرنا ریما. (1388). دانشنامة نظریّههای ادبی معاصر. ترجمة مهران مهاجر و محمّد نبوی. تهران: خوارزمی.
4
میرعابدینی، حسن. (1383). صد سال داستاننویسی ایران. تهران: چشمه.
5
ــــــــــــــــــ . (1390). «منطق مکالمه و داستان ایرانی». ویراستار بهمن نامورمطلق و منیژه کنگرانی. گفتگومندی در ادبیّات و هنر؛ مجموعه مقالات نقدهای ادبی ـ هنری. تهران: سخن. صص 57ـ 45.
6
نامورمطلق، بهمن. (1390). درآمدی بر بینامتنیّت؛ نظریّهها و کاربردها. تهران: سخن.
7
نجدی، بیژن. (1390). یوزپلنگانی که با من دویدهاند. چاپ پانزدهم. تهران: مرکز.
8
Bakhtin, Mikhail. (1981). The Dialogic Imagination. Trans. Caryl Emerson and Michael Holquist. Austin: University of Texas Press.
9
Barthes, Roland. (2010). “The Death of the Author’’. The Norton Anthology of Theory and Criticism. Ed. Vincent B. Leitch. 2nd ed. New York: Norton. 1322-326.
10
Jenny, Laurent. (1982). “The Strategy of Form’’. French Literary Theory Today. Ed. Tzvetan Todorov. Trans. R. Carter. London: Cambridge University Press. 34ـ63.
11
Culler, Jonathan. (1981). The Pursuit of Signs. London: Routledge.
12
Kristeva, Julia. (1969). Semeitike; recherche pour une sémanalyse. Paris: Seuil.
13
Todorov, Tzvetan. (1984). Mikhail Bakhtin; The Dialogical Principle. Tans. Wald Godzich. Minneapolis: University of Minnesota Press.
14
ORIGINAL_ARTICLE
خوانش متفاوت متون کلاسیک فارسی در پرتو تاریخگرایی نو
در مطالعه و بررسی پژوهشهای انجام شده در زمینة متون کلاسیک فارسی این مشکل به چشم میخورد که تعداد قابل توجّهی از پژوهشهای انجام شده، فاقد نوآوری هستند و صرفاً به تکرار پژوهشهای پیشین بسنده کردهاند. ریشة این مشکل را نه در متون کلاسیک فارسی، بلکه در کاربست تکراری رویکردهای قدیمی بر این متون باید جست. برای رفع این مشکل میتوان از رویکردهای تازهتر نقد ادبی مانند «تاریخـگرایی نو»استفاده کرد. از آنجا که تاریخگرایی نو از یک سو، مرز میان متون ادبی و غیرادبی و از سوی دیگر، مرز میان تاریخ و ادبیّات را از بین میبرد، بهرهمندی از این رویکرد در پژوهشهای متون کلاسیک فارسی نه تنها به خوانش متفاوت آثار ادبی، بلکه به خوانش متفاوت آثار تاریخنگارانه مانند تاریخ بیهقی و نیز آثار علمی و غیرادبی خواهد انجامید. از دیگر مزایای استفاده از این رویکرد تازه میتوان به گسترش دامنة پژوهشی متون کلاسیک فارسی و تنوّع خوانشها اشاره کرد.
https://ltr.atu.ac.ir/article_1428_7f6b20df7943f8beb1c6a662642b0afc.pdf
2015-09-16
161
180
تاریخگرایی نو
تاریخ
قدرت
گفتمان
متون تاریخی
متون کلاسیک فارسی
بهنام
میرزابابازاده فومشی
: behnam.mirzababazadeh@gmail.com
1
دکترای زبان و ادبیّات انگلیسی دانشگاه شیراز، شیراز
LEAD_AUTHOR
آدینه
خجسته پور
adinehkhojastehpour@yahoo.com
2
دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات انگلیسی دانشگاه شیراز، شیراز
AUTHOR
ترابی، محمّد. (1392). نگاهی به تاریخ و ادبیّات ایران. جلد 1. چاپ اوّل. تهران: انتشارات ققنوس.
1
داد، سیما. (1385). «نظری به مقالة نقش ایدئولوژیک نسخهبَدَلها از دریچة نقد جامعهشناختی متن در مکتب انگلواَمِریکن»، نامة بهارستان. شمارة 1و2. دفتر 12ـ 11. صص 384ـ381.
2
رضوانیان، قدسیه. (1393). «تاریخگرایی نو؛ بررسی کتاب تاریخ بیهقی در بوتة نقد جدید». فصلنامة نقد ادبی. سال 7. شمارة 25. صص 230ـ211.
3
سبحانی، توفیق. (1388). تاریخ ادبیّات ایران. چاپ دوم. تهران: انتشارات زوّار.
4
شفیعی کدکنی، محمّدرضا. (1383). «نقش ایدئولوژیک نسخهبَدَلها». نامة بهارستان. شمارة 9 و 10. سال پنجم. صص 110ـ 93.
5
صفا، ذبیحالله. (1389). تاریخ ادبیّات در ایران. جلد 1 و 3. تهران: انتشارات فردوس.
6
صهبا، فروغ. (1390). تاریخ بیهقی در بوتة نقد جدید؛ نگاهی به تاریخ بیهقی بر مبنای نظریّة تاریخگرایی نوین. قم: فارسالحجاز.
7
گلچین معانی، احمد. (1363) تاریخ تذکرههای فارسی. جلد 1. چاپ دوم. تهران: سنایی.
8
مشیر سلیمی، علیاکبر. (1335). زنان سخنور؛ از یک هزار سال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفتهاند. جلد 1. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علیاکبر علمی.
9
ـــــــــــــــــــــ . (1337). زنان سخنور: از یک هزارسال پیش تاکنون که به زبان فارسی سخن گفتهاند. جلد 3. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی دکتر علیاکبر علمی.
10
میرزابابازادة فومشی، بهنام و آدینه خجستهپور. (1392). «ابهامزدایی از نقد نوپای تاریخگرایی نو در ایران با نگاهی به پژوهشهای انجام شده». فصلنامة نقد ادبی. سال 6. شمارة 22. صص 28ـ7.
11
میلانی، عبّاس. (1387). تجدّد و تجدّدستیزی در ایران. چاپ هفتم. نشر اختران.
12
وفایی، عبّاسعلی، و محمّدامیر جلالی. (۱۳۹۲). «بازتاب نقد قدرت در اشعار شهاب نیریزی (تحلیل متنی بازمانده از عصر قاجار، از دیدگاه تاریخگرایی نوین.)». متنپژوهی ادبی. شمارة ۵۵. صص ۱۲۵ـ۱۰۳.
13
ویکیپدیا. «نگارگری ایرانی».
14
Abrams, M. H. & Geoffrey Galt Harpham. (2009). “New Historicism.” A Glossary of Literary Terms. 9th ed. Boston: Wadsworth Cengage Learning. pp. 218-225.
15
Bressler, C. E. (2007). “Cultural Poetics or New Historicism.” Literary Criticism: An Introduction to Theory and Practice. 4th ed. New Jersey: Pearson Education, Inc. pp. 212- 232.
16
Felluga, D. (2011). “General Introduction to New Historicism’’. Introductory Guide to Critical Theory. 2011/31/01. PurdueU. 2012/19/09. http://www.purdue.edu/guidetotheory/newhistoricism/modules/introduction.html.
17
Greenblatt, S. (1982). The Power of forms in the English Renaissance. Norman: Pilgrim Books.
18
__________ .(1987). “Toward a Poetics of Culture.” Text of a lecture given at the University of Western Australia. 4 September 1986. Southern Review 20:1.pp. 3-15.
19
__________ . (1992). Learning to Curse: Essays in Early Modern Culture. New York: Routledge.
20
__________ . (2005). “The Touch of the Real.” The Greenblatt Reader. Ed. Michael Payne. 2nd ed. New York: Infobase Publishing. pp. 30-50.
21
__________ . (2010). Personal interview. 8 /December/2008. The Minnesota Review. Pp. 73-74. Fall/2009/Spring/ 2010. Pp. 47-61.
22
Kamps, I. (2004). “New Historicizing the New Historicism; or Did Stephen Greenblatt Watch the Evening News in Early 1968?” Historicizing Theory. Ed. Peter C. Herman. Albany: State University of New York Press. Pp. 159-190.
23
Lai, C. (2006). “Limits and Beyond: Greenblatt, New Historicism and a Feminist Genealogy.” 28/ March/ 2006.
24
http://benz.nchu.edu.tw/~intergrams/071ـ072/071ـ072ـlai.pdf
25
Leitch, V. ed. (2001). Norton Anthology of Theory and Criticism. New York: W. W. Norton.
26
Malpas, S. (2006). “Historicism.” The Routledge Companion to Critical Theory. Eds. Paul Wake and Simon Malpas. New York: Routledge.Pp. 55-65.
27
Payne, M. (2005). “Introduction: Greenblatt and New Historicism.” The Greenblatt Reader. Ed. Michael Payne. Malden: Blackwell.Pp. 1-7.
28
Rypka, J. (1968). “History of Persian Literature up to Beginning of the 20th Century.”. History of Iranian Literature. Ed. Jan Rypka. Dordrecht: Reidel Publishing Company. Pp. 69-352.
29
Selden, R. et al. (1997). “New Historicism and Cultural Materialism”. A Reader's Guide to Contemporary Literary Theory. Essex: A Pearson Education Company. Pp. 187-200.
30
Tyson, L. (2006). “New Historical and Cultural Criticism”. Critical Theory Today: A User‑Friendly Guide. New York: Taylor & Francis Group. Pp. 281-316.
31